رفتار تربیتی حضرت زهرا(س) با فرزندان
نقش اساسی مادر در سعادت و شقاوت نسل :بی تردید، سرنوشت هر انسانی، ریشه در روحیات و خصلت های کسانی دارد که در دوران طفولیت، نزدیکترین انسانها به او بودند. از طرف دیگر، در این دوران، مادر نزدیکترین فرد به...
نقش اساسی مادر در سعادت و شقاوت نسل :
بی تردید، سرنوشت هر انسانی، ریشه در روحیات و خصلت های کسانی دارد که در دوران طفولیت، نزدیکترین انسانها به او بودند. از طرف دیگر، در این دوران، مادر نزدیکترین فرد به انسان بوده، نقش سازنده وی در تعیین مسیر فرزند، بینهایت در خور توجه و امعان نظر است.
نقطه آغازین سعادت یا شقاوت انسانها، دامن مادر و محیطی است که مادر، رکن اساسی آن محسوب میشود. پس میتوان گفت از این جهت، کودک مانند مومی است که در میان دستان قدرتمند مادر، قابلیت تبدیل به هر شکل و هیأتی را دارد.
برتری الگوی پرورش :
با کمی دقت در برخورد عاطفی و منطقی حضرت زهرا سلام اللّه علیها در می یابیم که آن بانوی بزرگوار، در ساختن روح و شخصیت فرزندان گرامی اش از ابزاری بسیار ظریف و دقیق استفاده کرده است، که بسیاری از آنها در حال حاضر، میان روانشناسان تربیتی مورد بحث و بررسی قرار گرفته و خبرگان این فن به نتایج مثبت آن ایمان آورده اند.
بی شک، این توفیق بی نظیر در تربیت کودکان، ناشی از شناخت عمیق و صحیحی است که اسلام در مورد انسان، ارایه داده است. بنابراین، اگر بگوییم هر مکتبی به اندازه شناخت درستی که از انسان دارد، در نظام تربیتی خود، به توفیقاتی دست مییابد، و چون دین آسمانی و الهی اسلام از کاملترین و واقع بینانه ترین شناخت در مورد انسان برخوردار است، بیشترین توفیق را در قضیه تربیت نسل به دست آورده، سخن به گزاف نگفته ایم.
روش تربیتی و اخلاقی حضرت فاطمه(س) بهترین شیوه و تجربه برای ساختن نسلی پاک و سعادتمند است.
از این رو، جا دارد که پیروان و ارادتمندان مکتب اسلام با به کار بستن شیوه ها و ظرایف تربیتی آن حضرت در رشد و تربیت نسلی پاک و پیشرو همت نموده، سعادت دنیا و آخرت فرزندان خود را بیمه کنند.
یکی از عوامل مؤثر در تشکیل شخصیت فرزندان فاطمه زهرا (س) وراثت است، زیرا در این خانواده مادر از مقام عصمت بهرهمند بوده، در وجود مطهر او هیچ رجس و گناهی راه ندارد، چنانچه در زیارت مطلقه امام حسین(ع) میخوانیم:
گواهی میدهم که شما در اصلاب پاک و ارحام مطهر بودید و هیچ غباری از شرک و جهالت، بر دامن شما ننشست.(1)
امام حسین(ع) در روز عاشورا، این حقیقت را یک بار دیگر بازگو کرد، تا از این طریق بر حقانیت خود تأکید ورزد بدین خاطر در آن روز تاریخی فرمود:
شهامت، آزادی منشی و کرامت خود را مرهون پاکدامنی و طهارت مادرم زهرا(س) هستم.
در واقع، عاشورا محصول تربیت و نتیجه آموزش های حضرت زهرا سلام اللّه علیها بود، زیرا ارکان اصلی این قیام بینظیر با شیوههای تربیتی فاطمه زهرا(س) تربیت یافته بودند. به عبارت دیگر، صحنه کربلا تأیید الهی بودن روش تربیتی صدیقه کبرا(س) بود.
شیوه های تربیتی حضرت زهرا(س) :
متخصصان تعلیم و تربیت در مورد نقطه شروع پرورش و تأثیرگذاری بر جان و روان کودک و به بیان دیگر، سن شروع تربیت کودک، نظرات مختلفی ابراز کرده اند. گفتنی است که اسلام در این رابطه، نظرات متقن و دقیقی ارایه کرده که بررسی تمام آنها از حوصله این نوشتار خارج است، لیکن یکی از ابتدایی ترین مراحل پرورش و اثرگذاری در روح کودک و نام گذاری دانسته است.
نام گذاری، برای طفل اهمیت فوق العاده ای دارد، زیرا اولین چیزی که در فهم لطیف و حساس کودک، راه پیدا میکند، نام و شهرت اوست. اینکه این نام چه بار فرهنگی و معناداری را حمل میکند، تأثیر شگرفی در روح و روان او دارد.
بدین جهت امیرالمؤمنین (ع) یکی از حقوقی را که فرزندان بر عهده پدر دارد نام نیکو و پسندیده می شمارد ومی فرماید: «حق الولد علی الولد أن یحسن اسمه»(2) تعیین نام مناسب، حقی است که فرزند بر ذمه پدر خود دارد.
با در نظر گرفتن مطلب فوق، باید اذعان داشت که حضرت زهرا(س) با همفکری و همکاری پیامبر (ص) و علی(ع) زیباترین نام ها را برای فرزندان خود انتخاب نمود و از این جهت، حقی که بر ذمه داشت به بهترین شکل ممکن ادا کرد.
اعتقاد به عقیقه :
عقیقه (قربانی) و صدقه از مستحباتی است که در اسلام، تأکید زیادی بر آن شده است. نقل شده است که فاطمه (س) هر گاه صاحب فرزندی می شد، برای آنها گوسفندی عقیقه می داد، سپس روز هفتم، سرشان را میتراشید و برابر وزن موهای آنها نقره صدقه داده، برای قابله و همسایه ها هدیه میفرستاد و دیگران را در شادی خود سهیم میکرد.(3)
یکی دیگر از سنت های جاری در زندگی صدیقه کبرا (س) گفتن اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ فرزند بود. آن حضرت به خوبی میدانست که باید کودک را از همان لحظات اول زندگی با کلماتی چون اللّه، محمد، نماز ... آشنا کرد که این آشنایی، به یقین در جهت گیری تمایلات روحی او به ملکوت اعلا اثر خوهد گذاشت.
عواطف مادری و نقش آن در تربیت فرزند :
روح انسان به گونه ای ساخته و پرداخته شده که نیاز به محبت و عطوفت، یکی از اساسی ترین نیازهای روحی او محسوب میشود؛ بدین جهت کودکان محروم از این نیاز فطری، دچار کمبودها و مشکلات روانی و گاه نواقص جسمی خواهند شد.
بر اساس تحقیقات دامنه داری که در این زمینه به عمل آمده است، بسیاری از بزهکاری های افراد مختلف ریشه در خلأ عاطفی آنها دارد و چنانچه جامعه ای در زمینه اشباع روانی و اقناع نیازهای فطری فرزندان خود، توفیقی به دست آورد، کمتر شاهد ناهنجاریهای فردی و اجتماعی خواهد بود.
حضرت فاطمه(س) که خود از سرچشمه محبت و عطوفت رسول خدا(ص) سیراب گشته و قلبش کانون محبت به همسر و فرزندان خود بود در این جهت نیز وظیفه مادری خود را به بهترین شکل، انجام میداد.
سلمان میگوید: روزی فاطمه زهرا(س) را دیدم که مشغول آسیاب بود. در این هنگام، فرزندش حسین گریه میکرد و بی تاب بود. عرض کردم، برای کمک به شما آسیاب کنم یا بچه را آرام نمایم؟ ایشان فرمود: من به آرام کردن فرزندم اولی هستم، شما آسیاب را بچرخانید.(4)
توجه به نیازهای کودک :
یکی از عوامل مؤثر در سلامت و نشاط روحی و جسمی فرزند، تغذیه و بهداشت است. تأمین این گونه نیازها که جسم و روح کودک را آرام و آسوده نگه می دارد، سلامتی و صلابت روح او را تا پایان عمر تضمین میکند. ناهنجاری های فراوانی که در انسانهای بزرگ دیده می شود، به نوعی ریشه در نیازهای این دوره از زندگی آنها دارد. علاوه بر این، نباید از تأثیرگذاری متقابل روح و جسم غافل بود. بی شک، یک جسم بیمار، روح را افسرده و بی نشاط میسازد، همان گونه که روح افسرده، موجب اخلال در فعالیتهای بدن میگردد.
بارها در تاریخ خوانده ایم که گاه، فاطمه زهرا(س) شکم فرزندانش را به قیمت گرسنگی خود، سیر میکرد.
زمانی که مسلمانان به علت کمبود آب، سخت در مضیقه بودند، فاطمه (س) حسن و حسین (ع) را نزد پیامبر(ص) برد و عرض کرد: ای رسول خدا! فرزندان من خردسالند و تحمل تشنگی در توان آنها نیست. پیامبر (ص) که نگرانی دخترش را در این رابطه، بجا و به موقع دید، زبان مبارکش را در دهان حسن و حسین(ع) قرار داد و با تر کردن دهان آنها، حضرت زهرا را از نگرانی در آورد و آن دو طفل کوچک را نیز از تشنگی مفرط نجات داد.(5)
عطوفت و مهر مادری در حضرت زهرا(س) به قدری بود که در لحظات پایانی عمر خود، سخت نگران حال فرزندانش بود. شاید بیشترین نگرانی آن حضرت برای محرومیت آنها از مادر بود، زیرا او می دانست که پس از شهادتش، هیچ کس نمی تواند مهر و محبت مادری را نسبت به آنها داشته باشد. فاطمه زهرا (س) برای اینکه فرزندانش از این نعمت بزرگ یعنی محبت مادرانه، محروم نمانند، به حضرت علی(ع) پیشنهاد کرد و از ایشان خواست که پس از او، کسی را به همسری انتخاب کند، که بتواند از عهده این مهم برآید.(6)
پس از رحلت رسول گرامی (ص)، مقداری از غم های حضرت زهرا (س) به محرومیت فرزندانش از محبت پیامبر(ص)، مربوط می شد و گاهی با قلبی سوزان، خطاب به فرزندانش چنین میگفت: کجا رفت پدرتان (پیامبر(ص)) که شما را عزیز میداشت؟ او شما را بر دوش خود سوار میکرد و به شما مهربانی مینمود. کجا رفت جد بزرگوارتان که از همه به شما مهربانتر بود، آن گونه که نمیگذاشت شما بر روی زمین راه بروید و همیشه شما را در آغوش خود داشت؟ آه که دیگر او را نمیبینم که شما را بر دوش گرفته باشد.(7)
بازی و تحرک :
علیرغم اینکه ظهور اسلام در محیطی کاملاً بی فرهنگ و دور از تمدن بود، اما برنامه و شیوه های ارایه شده از طرف اولیای دین، همیشه با انسانها از هر تمدن و فرهنگی سازگار است.
از جمله مواردی که در شیوه تربیت حضرت زهرا (س) جایگاه خاصی داشت، تحرک و بازی کودکان بود. این فعالیت و تکاپو به قدری برای سلامتی و رشد مناسب کودک، ضروری است که حتی برای تشویق آنها به تحرک و بازی، بزرگترها نیز باید تن به بازی و جست و خیز بدهند.
بازی در دوران کودکی به منزله واکنش کودک در برابر عوامل محیطی و بروز استعدادهای نهفته اوست که تأثیرات آن در کنار تقویت جسم و افزایش بنیه کودک، قابل توجه است. همچنین بازی، در تقویت نیروی ابداع و ابتکار کودک بی نهایت، مؤثر است. بنابراین غفلت از بازی به هیچ وجه به صلاح کودک و والدین او نیست.
همبازی شدن رسول معظم اسلام(ص) با فرزندان دخترش زهرا بیانگر این نکته مهم است که بازی و تحرک کودک، یکی از لوازم تربیت صحیح محسوب میشود.
حضرت علی(ع) و فاطمه زهرا(س) در خانه به بازی بچه ها توجه کافی مبذول میداشتند و همین امر، موجب شادابی و نشاط روزافزون آنها می شد.
در مقابل، خانه هایی که برای کودک، محیط مناسب و دلنشین برای بازی و تحرک نیست، در روحیه و شخصیت اعضای خردسال آن خانه، اثر نامطلوبی دارد، نباید فراموش کرد که تحرک و بازی، اقتضای طبیعت و سن کودک است و پدر و مادر وی وظیفه دارند شرط و لوازم این مهم را برای کودکان خود فراهم سازند. حضرت فاطمه(س) از همان دوران کودکی با فرزندانش همبازی میشد، و به این نکته نیز توجه داشت که در بازی، نوع الفاظ و حرکات مادر، سرمشق کودک، قرار میگیرد؛ بنابراین باید از الفاظ و جملات مناسبی استفاده کرد. علاوه بر این باید در قالب بازی و شوخی، نفس کودک را تقویت نموده، او را به داشتن مفاخر و ارزشهای اکتسابی تحریک و تهییج کرد. اینها همه مرهون در پیش گرفتن شیوه های صحیح در این رابطه است.
نقل شده است که حضرت زهرا(س) با فرزندش امام حسن مجتبی(ع) بازی میکرد و او را بالا می انداخت و می فرمود:
إشْبَه أباکَ یا حسن
واخلَعْ عن الحقِ الوَسَنَ
و اعبد الها ذامِننَ
و لا تُوالِ ذَا الاِحَنِ
پسرم حسن، مانند پدرت باش. ریسمان ظلم را از حق بر کن. خدایی را بپرست که صاحب نعمتهای متعدد است و هیچ گاه با صاحبان ظلم و تعدی، دوستی مکن.
همچنین نقل شده است که وقتی فرزندش حسین(ع) را بازی میداد، این گونه می فرمود:
اَنْتَ شبیهٌ بأبی
لَسْتَ شبیها بعلیٍ
تو به پدر من (پیامبر(ص)) شبیهی و به پدرت علی شباهت نداری.
طبق همین نقل، این بیت، موجب خنده و تبسم حضرت علی(ع) می شد. از این قطعات تاریخی، استفاده میشود که حضرت علی(ع) و فاطمه زهرا(س) علیرغم تمام مشکلات و گرفتاری های موجود، در برخورد با کودکان، خود را خوشحال و خندان نشان می دادند. این لازمه و جوهره جوانمردی است که انسان گرفتاری های خارج از خانه را با خود به خانه نیاورد و غصه های خود را هر قدر که باشد، در ظاهر خود، نمایان نسازد. بدون تردید، فرزندانی که محصول تربیت چنین خانواده هایی هستند از روانی سالم، روحیه ای قوی و نفسی مطمئن برخوردار خواهند بود.
مادر حضرت رضا علیه السلام
نامهای مادر امام
مادر امام رضا علیه السلام، بانویی به نام ( تُکتَم ) از اهالی نوبه است که پس از ورود به خانه موسی بن جعفر علیه السلام، وی را ( نجمه ) نامیده اند.
در کتابهای تاریخی ، از وی با نامهای ( سُکَن، خیزران، صقره، اروی ، ام البنین و طاهره ) نیز یاد شده است که اینها احتمالاً القابی است که به مناسبتهای گوناگون، به وی داده اند. مثلاً سُکَن از مادّه ( سکون ) به مناسبت وقار آن مخدَره، و خیزران ( که نام ترکه های سرخ رنگ بوته ای است) به مناسبت اندام ظریف وی ، و نجمه به دلیل نورانیت او، و صقره ( باز ) به جهت تیزبینی و همت والای آن بانو، و ام البنین به تفألِ آوردن فرزندان، و طاهره به دلیل حصانت و پاکی وی از دنائت بوده است.
نوبه کجاست؟
یاقوت حموی چند محلّ را به نام ( نوبه ) معرفی می کند:
1 ـ شهرکی در تونس
2 ـ موضعی در حجاز با فاصله سه روز راه از مدینه
3 ـ ناحیه ای در نزدیکی دریای تهامه ( دریای سرخ
4 ـ سرزمینی در جنوب مصر
بی شک، نجمه از چهارمین محلّ، یعنی سرزمین نوبه در جنوب مصر بوده است، ... زیرا وی در نیمه قرن دوّم هجری ( که امام کاظم علیه السلام حدود بیست سال داشت ) به عنوان برده به مدینه آورده شده و به بیت امام انتقال یافته است...
می دانیم که در این دوران، مردم تونس ( که در کتابهای تاریخی و فتوحات اسلامی ، به نام افریقیه خوانده شده است ) مسلمان بوده اند. سرزمین حجاز و همچنین کناره دریای سرخ ( که مراد ساحل عربستان است ) نیز در زمان ابوبکر (ـ 13 هجری ) تماماً جزو قلمرو اسلامی بوده است و نمی توان از این سرزمینها، مردمی را به عنوان اسیر به مدینه آورد و در معرض فروش قرار داد، پس نجمه از سرزمین وسیع نوبه، در جنوب مصر بوده است که تا آن زمان هنوز به تصرف مسلمین در نیامده بود.
این منطقه نوبه، نام جایی است در افریقا، در کنار نیل که بین اسوان ( استانی در جنوب مصر ) و سودان، واقع شده است و دو بخش را شامل می شود:
الف: نوبه سفلی که جزو خاک مصر و بین اسوان ( استانی در جنوب مصر ) و دره حلفا قرار دارد که پس از بستن سدّ اسوان، قسمتی از آثار باستانی آن به موزه های مصر منتقل شد و معبد بزرگی که در داخل سدّ قرار گرفته با تعبیه دیوار بتونی ، هم اکنون مورد بازدید مسافران و نمایشگر تمدّن دیرین این سرزمین است و بازدید از آن با قایقهای محلّی صورت می گیرد.
ب: نوبه عُلیا که در شمال شرقی کشور سودان واقع شده است و سلسله شانزدهم فراعنه مصر در آن جا معابدی ساخته اند که هم اکنون باقی است.
نوبه در گذشته های دور دارای تمدّن و حاکمان مقتدری بوده است که از آن جمله، کشور کوشی را در سده هشتم قبل از میلاد در آن دیار می توان نام برد.
پس از درگذشت اسکندر و به سرآمدن دوران جانشینان وی ( که به بطالسه معروف بوده اند ) مردم آن دیار مسیحیت را پذیرفتند و تا سده 14 میلادی که به دین اسلام مشرّف شدند، جزو پیروان دین مسیح به شمار می رفتند.
هم اکنون هفتاد درصد نژاد مردم شمال و غرب کشور سودان، نوبه ای ، و حدود سی درصد که در غرب سودان متوطّن اند، سودانی و سیاه پوست هستند. با توجّه به این مسأله که نژاد اهل نوبه از سیاه پوستان متمایز است، نباید نجمه را سیاه پوست دانست، بلکه چون سایر مردم شمال سودان و جنوب مصر، گندمگون و به اصطلاح عربها ( سمراء ) بوده است.
به هر حال، مردم این ناحیه هم اکنون مسلمان هستند و به عربی تکلّم می کنند و اتفاقاً ناحیه آباد کشور سودان همین بخش است که به واسطه برخورداری از سواحل نیل ( کناره رود نیل و دره یادشده ) از لحاظ دامداری و کشاورزی جزو مناطق خوب افریقاست.
یاقوت می نویسد: مردمان نوبه صاحب شتر و اسب و گاو گوسفندند. منتهی اسبهای نجیب متعلق به پادشاه است و نوع یابو یا برزون، متعلق به عامه است. محصول غلّه این ناحیه عبارت از گندم و جو و ذرّت می باشد.
برگرفته از کتاب: چهل حدیث حضرت رضا علیه السلام
نوشته کاظم مدیر شانه چی
ماجرای ولایتعهدی
هر چند برخی می کوشند مأمون را شیعه جلوه دهند و با آوردن شواهدی این ادعا را ثابت کنند ، اما حقیقت آن است که مأمون برای نجات خود و برای نگه داشتن خلافت در دست خویش و نیز بدان هدف که خلافت در میان فرزندان پدرش بماند، شیوه ای تازه و شگفت که تا آن زمان ناشناخته و نامأنوس بود در پیش گرفت... او تنها پس از اندیشیدنی بسیار و پس از ارزیابیهایی فراگیر و دامنه دار درباره اوضاعی که در آن می زید و مشکلاتی که با آنها رویاروی می شود به چنین چاره ای دست یافت.
او براساس نقشه خود، از سویی با احترام گذاشتن به خلفا و صحابه در به دست آوردن اعتماد اهل سنّت کوشید، از سویی با بیزاری جستن از معاویه و اعمال او از پشتیبانی ناراضیان شوریده بر حکومت اموی بهره گرفت، و از سویی دیگر با فراخواندن امام رضا علیه السّلام به مرو، مرکز خلافت،ـبه گمان خودـبرای به دست آوردن اعتماد و طرفداری شیعیان، که در آن دوران از پایگاه و نفوذ خوبی برخوردار بودند راه گشود.
او بدین ترتیب نبرد سیاسی پنهانی را علیه شیعیان آغاز کرد و خواست آنچه را پدرش با زندانی کردن امام کاظم علیه السّلام در زندانهای بغداد به دست نیاورده بود از طریق محبوس کردن فرزند او در قصرهای پرشکوه حکومت فراچنگ آورد.
مأمون با هوشی سرشار و تدبیری قوی و فهم و درایتی بی سابقه قدم در میدانی نهاد که اگر پیروز می شد و یا اگر می توانست آنچنان که برنامه ریزی کرده بود کار را به انجام برساند یقیناً به هدفی دست می یافت که از سال چهل هجری یعنی از شهادت علی بن أبی طالب علیه السّلام هیچ یک از خلفای اموی و عبّاسی با وجود تلاش خود نتوانسته بودند به آن دست یابند، یعنی می توانست درخت تشیّع را ریشه کن کند و جریان معارضی را که همواره همچون خاری در چشم سردمداران خلافتهای طاغوتی فرورفته بود بکلی نابود سازد.
مأمون با چنین طرحی و چنان هدفی با امام که هنوز در مدینه بود مکاتبه کرد تا به وی بپیوندد، امّا چون این تلاش به ناکامی انجامید امام را تحت نظارت از مدینه به مرو خواند.
مأمون نخست به امام پیشنهاد حذف کرد و گفت: برآنم که خود را از خلافت کنار بکشم و آن را به تو بسپارم و با تو بیعت کنم. امّا امام فرمود: «اگر این خلافت از آنِ توست حق نداری جامه ای را که خداوند بر تو پوشانیده است از تن درآوری و به غیر خود دهی ، و اگر نیز خلافت از آنِ تو نیست حق نداری آنچه را به تو تعلق ندارد به من دهی
امّا به رغم همه اصراری که کتب تاریخ از آن حکایت دارد امام این پیشنهاد را نپذیرفت. در تحلیل این که چرا امام بیعت را نپذیرفت، برخی چنین می آورند که همه شواهد و دلایل بر آن دلالت دارد که مأمون در پیشنهاد خلافت به امام جدّی نبود احتمال دیگر نیز آن است که در آن دوران نه شرایط جامعه پذیرای چنین خلافتی بود و نه دستگاه عریض و طویل خلافت با همه امیران و وزیرانش. برخی در این باره می گویند: اگر امام خلافت را عهده دار می گردید به این معنی بود که در سراسر کشورهای اسلامی در اداره همه امور مسئول می شد و این کار به دستگاهی مطلع و آگاه نیاز داشت تا بتواند برنامه اسلامی را در حکومت مو به مو و با اخلاص و امانت تمام به مرحله اجرا درآورد. پایگاههای امام گرچه دارای سوزانترین عاطفه و احساس بودند امّا به آن درجه عمیق از درک و آگاهی نرسیده بودند که نظریه های وی را به کمال دریافته باشند. مسأله در حقیقت تغییر ظاهری نبود، بلکه مبنای اساسی داشت و بایستی برپایه آگاهی عمیق و درک مخلصانه امور عمل می شد.
پیشنهاد دیگری که مأمون به امام کرد پذیرش ولایتعهدی بود. او در این کار انگیزه ها و اهدافی از این قبیل داشت:
ـ تبدیل صحنه مبارزات تند انقلابی شیعیان به عرصه فعالیت سیاسی آرام و بی خطر.
ـ تخطئه مدعای تشیع مبنی بر غاصبانه بودن خلافتهای اموی و عبّاسی .
ـ مشروعیت دادن به دستگاه خلافت و عملکردهای آن.
ـ کنترل کانون مبارزه و معارضه.
ـ زدودن رنگ مردمی از امام و استحاله او در دستگاه خلافت.
ـ تبدیل امام به یک توجیه گر دستگاه خلافت.
ـ از آنِ خود کردن عاطفه و احساسات مردم نسبت به اهل بیت و استفاده از امام به عنوان سپری در برابر خشم عبّاسیان و عامّه مردم.
ـ ایجاد یک مسأله جدید در فضای جامعه و مشغول کردن مردم بدان و بازداشتن آنان از بسیاری از اندیشه های دیگر.
ـ اثبات خیرخواه بودن خلیفه.
ـ به دست آوردن اعتماد خراسانیان.
ـ سلب تقدّس و عظمت روحانی شیعه.
چنان که مشاهده می شود این تدبیر به قدری پیچیده و عمیق است که یقیناً هیچ کس جز مأمون نمی توانست آن را بخوبی هدایت کند و بدین جهت بود که دوستان و نزدیکان مأمون از ابعاد و جوانب آن بی خبر بودند... مأمون حتی برای این که هیچگونه ضربه ای بر هدفهای وی از این حرکت پیچیده وارد نیاید داستانهای جعلی برای علّت و انگیزه این اقدام می ساخت و به این و آن می گفت، و حقّاً باید گفت که سیاست مأمون از پختگی و عمق بی نظیری برخوردار بود.
اما آن سوی دیگر صحنه نبرد، امام علی بن موسی الرضا علیه السّلام است و همین است که علی رغم زیرکی شیطنت آمیز مأمون، تدبیر پخته و همه جانبه او را به حرکتی بی اثر و بازیچه ای کودکانه بدل می کند.
امام ولایتعهدی را می پذیرد و در هفتم رمضان سال (201 ق) با او به پیمان ولایتعهدی بیعت می شود و در این باره فرمانی می نویسند: امام به بازیی که مأمون آغازش کرد وارد می شود، اما همین بازی را به زیان او به پایان می رساند، آن حضرت در برابر ابتکار مأمون اقداماتی از این نوع انجام می دهد:
ـ امام در همان آغاز حرکت از مدینه جوّی از نارضایتی در این شهر پدید می آورد و بدین سان به جامعه می فهماند که یک توطئه در کار است نه آن که بنای تقدیم خلافت به صاحبانش باشد.
ـ امام پیشنهاد خلافت و ولایتعهدی را نمی پذیرد و این مسأله در جامعه پخش می شود و ترسیمی ناشناخته از مبارزات شیعه به جامعه ارائه می گردد که این یک جنگ قدرت نیست، بلکه مسأله، مسأله اصول و بنیادهاست؛ و بدین ترتیب نه تنها چهره شیعه زشت نمی شود بلکه مردم بدرستی تفاوت این چهره با دیگران و نیز مرزهای میان مبارزات خاندان عبّاسی و خاندان علوی را درمی یابند.
ـ امام در دارالخلافه موضع منفی در پیش گرفت و در همان حال که نام ولیعهد داشت و قهراً از امکانات دستگاه خلافت نیز برخوردار بود چهره ای به خود می گرفت که گویی با دستگاه خلافت مخالف و به آن معترض است , این چیزی است که درست با اهداف مأمون در تعارض قرار می گیرد.
امام با استفاده از تریبون دستگاه خلافت، داعیه امامت شیعی را در سطح جهان اسلام مطرح می کند و آنچه را از سال یازده هجری تاکنون جز به تقیّه گفته نشده آشکارا فریاد می زند.
امام از هر فرصتی برای تماس با مردم بهره می جوید و چهره درست اسلام را به آنان می نمایاند.
اوضاع تازه نهضتهای علوی و شیعی را دلگرم می کند و قدرت تازه ای می بخشد؛ مأمون نه تنها با حضور او نتوانسته معارضان شیعی خود را به خود خوشبین و دست و زبان تند آنان را از خود منصرف سازد، بلکه حتی علی بن موسی علیه السّلام مایه ایمان و اطمینان و تقویت روحیه آنان نیز شده است. در مدینه و مکه و دیگر اقطار مهم اسلامی نه فقط نام از علی بن موسی به تهمت حرص به دنیا و عشق به مقام و منصب از رونق نیفتاده، بلکه حشمت ظاهری بر عزّت معنوی او افزوده و زبان ستایشگران پس از دهها سال به فضل و رتبه معنوی پدران مظلوم و معصوم او گشوده شده است.
کوتاه سخن آن که مأمون در این قمار بزرگ نه تنها چیزی به دست نیاورده که بسیاری چیزها از دست داده و در انتظار است که بقیه را نیز از دست بدهد.
امام هشتم با تدبیری الهی بر مأمون فائق آمد و او را در میدان نبرد سیاسی که خود به وجود آورده بود بطور کامل شکست داد و نه فقط تشیّع ضعیف یا ریشه کن نشد، بلکه حتی سال دویست و یک هجری یعنی سال ولایتعهدی آن حضرت، یکی از پر برکت ترین سالهای تاریخ تشیّع شد و مأمون با قبول آن همه زحمت نه تنها طَرْفی برنبست بلکه سیاست او به سیاستی بر ضد او بدل شد و تبری که با آن اعتبار و حیثیت امام علی بن موسی الرضا علیه السّلام را هدف گرفته بود، خود او را آماج قرار داد، به طوری که بعد از گذشت مدتی کوتاه ناگزیر شد همه تدابیر گذشته خود را کأن لم یکن شمرده، و بالأخره همان شیوه ای را در پیش بگیرد که همه گذشتگان در پیش گرفته بودند، یعنی قتل،چنین بود که امام با زهر مأمون به شهادت رسید تا گواهی باشد بر شکست همیشگی آنان که چشم دیدن حقیقت را ندارند و آنان را حربه ای جز تزویر و زور نیست.
سلام بر آن امام
... روزی که دیده به جهان گشود
... روزی که نگاهش را از این سرای فروبست
... و روزی که به رستاخیز برخواهد خاست.
کمک به دیگران درحال نماز
زکریای اعور – که از فقها و محمدتین شیعی قرن اول و دوم هجری و شاگرد امام کاظم (ع) نیز بوده است میگوید :
«امام موسی کاظم (ع) را درحال نماز خواندن دیدم. پهلوی ایشان پیرمردی سالخورده نشسته بود که اراده کرد از جای برخیزد. عصایی داشت آن را جستجو میکرد تا به دست آورد. امام با آنکه در نماز ایستاده بود، خم شد و عصای پیرمرد را برداشته به دستش داد و به موضع نماز خود برگشت.»
زن مومنه و نماز اول وقت
آورده اند که روزی زن صالحهای به مجلس و اعظی رفت و آن واعظ می گفت هر مومن و هر مومنهای که در اول وقت نماز کند و کارهای دنیانرکده بنماز مشغول شود حقتعالی به نور خود دل او را روشن گرداند و مهمات دنیا و آخرت او را بسازد و او را از شرّ نگاه دارد آن زن چون حدیت را بشنید همیشه در اول وقت نماز می گزارد روزی تنور تافته تا نان بپزد بانک اذان شنید و کودکی داشت بگریستن انم و خمیر ترش گردیده بود چنانکه از کنار ظرف بیرون آمده آن زن با خود گفت مرا سه کار ضروری پیش آمده هیچ به از آن نیست که همه را بگذارم و اول نماز را بجای آورم که رضای خدا در آنست پس بنماز ایستاد .
شیطان که آنحال را بدید فریاد برآورد یاران او حاضر شده دور او را گرفته و گفتند ای مهربان ترا چه واقع شده آن ملعون گفت مرا دردسر گرفته از کردار این زن که سجده میکند گفتند ای مهمتر چون بنماز ایستاد کودک او را در میان تنور انداز پس آن ملعون کودک او را در تنور انداخت او در میان تنور آواز کشید و آواز بگوش مادر رسید غم در دلش پیچید خواست که نماز را قطع کند باز در دل گفت روی از خدا گردانیدن از وسوسه شیطان است با خاطر جمع نماز را تمام کرده برخاست و بسر تنور رفت و دید بقدرت حقتعالی کودک در میان آتش بازی می کند پس سجده شکر بجای آورده او را از میان آتش به سلامت بیرون آورد و پستان به دهنش نهاد و بعد به پختن نان مشغول شد(منبع کلیات جامع التمثیل صفحه 222).
اینچنین است با خدا معامله کردن ، اگر یقین انسان به خدا زیاد باشد صددرصد در تمام شئون زندگی مثل این نماز خواندن خواهد بود. و خداوند بندگانش را یاری می کند همانطوری که حضرت ابراهیم (علیه السلام) را در آتش نمرود نگهداشت .
خاطره ای از بهلول
جناب حاج شیخ محمد تقی بهلول برای این جانب رجایی خراسانی نقل کرد که: در اوان طفولیت به اتفاق مادرم به گناباد میرفتیم آن زمان ماشین نبود یا خیلی کم بود سوار بردرشکه بودیم وقت نماز رسید مادرم به درشکه چی گفت وقت نماز است نگهدار درشکه چی اعتنایی نکرد و گفت توی این بیابان کجا وقت نماز است.ولی مادرم اصرار می کرد تا به آب انباری رسیدیم مادرم گفت باید نگهداری والا من پیاده میشوم. درشکه چی گفت : پیاده شو من اینجا توقف نمی کنم سرانجام مارا پیاده کرد و رفت!من و مادرم در بیابان تنها ماندیم مادرم نمازش را بدون دغدغه و اضطراب خواند و مشغول تعقیبات شد من که کودک بودم خیلی نگران و ناراحت بودم و گریه می کردم مادرم مرا تسلی می داد و می گفت نگران نباشد خدا با ماست کم کم داشت دیر میشد می ترسیدیم شب شود و ما در بیابان بمانیم در این هنگام دیدیم درشگهای از دور می آید وقتی به ما رسید ایستاده معلوم شد فرماندار گناباد است .من و مادرم را سوار درشگه کرد و چون نامحرم بود فرماندار پهلوی درشگه چی نشست و ما را با عزت و احترام به گناباد رسانید!
در نتیجه چون مادرم به نماز اهمیت داد خدا هم یاری کرد و ما را به مقصد رسانید. (ماخذ: بهلول واعظ معروفی است که در زمان رضاخان در مسجد گوهرشاد مشهد مردم را علیه بی حجابی شورانید)
گمانم نماز نمی خوانی
پیغمبر خدا(ص) و جمعی از اصحاب نشسته بودند که ناگهان زنی صیحه زنان دیوانه وار وارد شد عرض کرد یا رسول الله سخنی محرمانه دارم اطرافیان بروند با شما کار دارم.
اصحاب رفتند آن زن گریه کرد گفت یا رسول الله ، گناه کردم گناهم خیلی بزرگ است!!
رسول خدا(ص) فرمود : رحمت خدا از آن بزرگتر است
گناه هرچه بزرگ باشد نباید از رحمت خدا ناامید شد. هرچه گناه بزرگ و طولانی باشداگر توبه کند و تلاتم درونی پیدا کند گناهش آمرزیده می شود در اسلام بن بست نیست پیغمبر اکرم(ص) فرمودند گناهت چیست؟ عرض کرد یا رسول الله زنا کردم آبستن شدم بچه به دنیا آمد او را در خمره سرکه خفه کردم بعد هم سرکه های نجس را به مردم فروختم . گناه خیلی بزرگ است پیغمبر خیلی متأثر شد خیلی ناراحت شد حکمش را فرمود.
امامقصود اینجاستحضرت فرمود: ایخانم میخواهی به توبگویم چرادراین چاه افتاده ای ؟ یعنی بعضی اوقات چرا آدم توی چاه می افتد که دیگر نمی شود از این چاه بیرون بیاید. و اگر دنیا دست به دست هم بدهند و بخواهند او را نجات دهند نمی شود.
فرمود می خواهی به تو بگویم چرا درون این چاه افتادی؟
خیال می کنم نماز نمی خوانی چون نماز نمیخوانی رابطهات باخدا قطع استدستعنایت خدا روی سرت نیست از این جهت در این چاه پر فلاکت افتادی اِنَّی ظَنَنْتُ اَنَّکِ تَرکَتِ صَلواةَ اَلعَصْر.
این روایت به ما چه می گوید:
این روایت هم جنیه منفی دارد هم جنبه مثبت ، اما جنبه منفی آن به ما می گوید که اگر یک زن یا مردی به نماز اهمیت ندهد در چاه می افتد بدبخت می شود سک وقت کاری می کند که آبروی پنجاه ساله اش را آبروی خانواده اش را بکلی از بین می برد این جنبه منفی اش آدم بی نماز آدمی که به نماز اهمیت ندهد به گفته این عبارت کارش مشکل است آخرتش بماند کارش مشکل است مشکل.
جنبه مثبت هم دارد این روایت به ما می گویداگر کسی به نماز اهمیت بدهد نماز نیروی خارجی برای عقل و روحش و برای آن بُعد معنویش می فرستد و بُعد معنویش غلبه پیدا می کند می تواند آن بُعد مادیش را زمین بزند و قرآن هم همین را می گوید:
وَ اسْتَعینوُا بِاالصَّرِ وَ الصَّلواةِ
کمک بجوئید در چه چیزی برای چه؟ بعنی درون تو جنگ است نظامی می خواهد از برون باید نظامی و اسلحه اش بفرستی اسلحه برونیش اهمیت دادن به واجبات است مخصوصاً نماز.
در سوره ماعون دقّت کنید می فرماید:
فَوَیْلَ لِلمُصلَّینَ اَلَّذینَ هُم عَنْ صَلواتِهِم ساهُونَ
وای بر کسی که در نمازش سهل انگاری کند نه اینکه نماز نخواند نماز می خواند اما سهل انگار است یعنی نماز اول وقت نمی خواند.
از امام صادق علیه السلام پرسیدند که سهل انگاری در نماز یعنی چه؟ فرمودندک معنایش این است که کار دنیا را بر آخرتش مقدّم بدارد اول نهار یا شام می خورد بعد نماز می خواند نماز برایش سنگینی است قرآن می فرماید: وَاِنَّها لَکَبیرةٌ اِلاّ عَلَی الخاشِعین. ( بقره 45)
بعضی اوقات ما حاضریم یک ساعت ، دو ساعت سرپا بایستیم با هم حرف بزنیم هیچ چیزمان نشود، خیلی هم با نشاط هستیم.
امّا همین ما که دو ساعت سرپا ایستاده ایم و با هم حرف زده ایم ولی موقع نماز کوبیده و خسته ایم، حال نماز نداریم، نمازی که اگر خیلی عالی بخوانیم بیشتر از یک ربع طول نمی کشد و می خواهیم در پنج دقیقه تمام کنیم.
لذا از اول شب تا ساعت دوازده می نشینید هیچ چیزش نیست اما وقتی به نماز می رسد می خواهد در پنج دقیقه تمامش کند چرا؟
قرآن می فرماید وای بر چنین نمازگزاران نمازگزاری که نماز برایش اهمیت و ارزشی ندارد هر چیزی را ارزش قائل است ولی نماز را سرسری می گیرد و بی اعتنایی می کند.( کتاب جهاد با نفس جلد1 ص73 با مختصر تغییر).
اول نماز بعد کارهای دیگر
خواجه منصور وزیر سلطان طغری مردی بود دانا و لایق و با شخصیت و خداپرست و درستکار ، او در انجام وظایف دینی مراقب کامل داشت معمولاً همه روزه پس از انجام نماز صبح مدتی روی می نشست و دعاها و ذکرهایی می خواند پس از آنکه آفتاب طلوع می کرد جامه وزارت می پوشید و به دربار می رفت.
روزی سلطان طغری وزیر را قبل از طلوع آفتاب احضار کرد مأمورین به منزل وی رفتند و او را در حال خواندن دعا دیدند امر پادشاه را ابلاغ کردند ولی وزیر به گفته آنان توجهی نکرد و همچنان به خواندن دعاها ادامه داد.
مأمورین بی اعتنایی او را بهانه کرده و به عرض رسانیدند که وزیر نسیت به اوامر پادشاه احترام نکرده و با این سخن سلطان طغری را یه سختی خشمگین کردند، وزیر پس از فراغت سوار شد و به دربار آمد ، به محض ورود، شاه با تندی به وی گفت: چرا دیر آمدی ؟
وزیر در کمال قوت نفس و آرامش خاطر عرض کرد:
ای پادشاه من ینده خداوندم و چاکر سلطان طغری ، تا از یندگی خدا فارغ نشوم نمی توانم به وظائف چاکری پادشاه قیام نمایم!
گفتار محکم پر از حقیقت وزیر، شاه را سخت تحت تاثیر قرار داد و دیده اش را اشک آلود کرد و به وزیر آفرین گفت و سفارش کرد همواره به این روش ادامه بده و بندگی خدا را بر چاکری ما مقدّم بدار تا از برکت آن امور کشور همواره بر نظم صحیح استوار بماند(منبع: داستانهای نماز ص 48)
سلمان و نماز اول وقت
نقل شده که روزی سلمان بخانة حضرت زهرا (ع) آمد دید که آنحضرت نشسته نزد آسیابی و جو از برای فرزندان خود آسیاب می کند و دست مبارکش مجروح گردیده و پینه کرده و خون بر چوب آسیا روان شده و حضرت امام حسین(ع) در گوشه خانه از گرسنگی گریه و اضطراب می کند.
سلمان عرض کرد: ای دختر رسول خدا (ص) چرا دستهای شما از آسیاب مجروح شده و پینه کرده است؟ این فضّه کنیز شما حاضر است چرا این خدمت را به او واگذار نمی کنی و خود را به زحمت می اندازی ؟ فرمود: حضرت رسول خدا(ص) مرا وصیت کرده است که خدمت خانه بک روز با فضّه باشد و یک روز با من! دیروز نوبت فضّه بود . سلمان عرض کرد: من بنده آزاد کرده شمایم بفرمائید که حضرت حسین(ع) را خاموش کنم یا آسیاب را بگردانم؟
حضرت فرمود که من حسین را بهتر می توانم تسکین بدهم تو آسیاب را بگردان ، چون سلمان مقداری جو آرد کرد و دستاس نمود (در این هنگام وقت نماز رسید و صدای اذان بلند شد)
همینکه سلمان صدای اذان را شنید آماده نماز شد و برای نماز به مسجدرفت پس از ادای نماز آنچه دیده بود برای حضرت امیرالمؤمنین (ع) نقل کرد آنحضرت از شنیدن این قضّیه گریان شد و بخانه برگشت ولی چیزی نگذشت که امیرالمؤمنین (ع) با تبّسم به مسجد آمد رسول خدا(ص) از سبب خنده و تبّسم آنحضرت پرسیدند؟ امیرالمؤمنین (ع) گفت:
چون به خانه برگشتم فاطمه (ع) را دیدم که برپشت خوابیده بود و فرزندم حسین(ع) در روی سینه اش بخواب رفته و آسیاب بدون آنکه دستی پیدا باشد برخود می گردید!
رسول خدا (ص) تبّسم کرده فرمود: یا علی مگر نمی دانی که خدا را فرشتگانی است که در روی زمین می گردند و به محمّد و آل محمّد(ص) تا روز قیامت خدمت می کنند.(منبع : ترجمه بیت الاحزان ص38).
غزوه ذات الرّقاع
بیش از پنج سال بود که رسول خدا(ص) از مکه معظمه به مدینه هجرت کرده بودند جنگهای مهم بدر و احد و احزاب را باهمه سختی ها و مشکلاتش پشت سر گذاشته بودند در این هنگام خبر آوردند که قبیله های غطفان و بنی محارب و انمار و ثعلبه تدارک جنگ می بینند و خود را آماده می کننده تا به مدینه حمله کنند!
پیامبر بزرگ اسلام با لشگری مرکب از هفتصد مرد جنگی بسوی آنان روانه و در ذات الرّقاع فرود آمدند طرفین صف آرائی کرده و آماده جنگ شدند.
دلهره و نگرانی بر دشمن غلبه کرده و بیم و هراس دلهای آنها را پر کرده بود بعضی از مشرکین که شتابزده از مسیر لشگر اسلام فرار کرده بودند زنانشان به اسارت مسلمانها درآمده بود.
لحظات بسیار حساسی بود در این هنگام مسلمانها متوجه شدند که وقت نماز ظهر است و باید این فریضه الهی را انجام دهند لشگر دشمن مقابل آنها در طرف قبله قرار دارد.
پیامبر اسلام جلو ایستاد مسلمانان پشت رسول خدا(ص) به تماز ایستادند و نماز ظهر را به جماعت خواندند و کفار از دور آنها را می دیدند و رکوع و سجودشان را مشاهده می کردند.
بعد از نماز کفار متوجه شدند که این عبادت ، آنها بوده ، گفتند ای کاش در حال نمازشان حمله می کردیم و آنها را از بین می بردیم! یکی از آنها گفت نگران نباشید اینها غیر از این نماز یک نماز دیگر که وقتی مشغول آن شدند ما حمله می کنیم در این هنگام جبرئیل امین نازل شد و این آیه مبارکه را آورد :
وَاِذا کُنْتَ فیهِم فَاَقَمت لَهُمُ الصَّواة فَلتَقُم طائِفةٌ مِنْهُم مَعَکَ وَلْیَأخُذُوا اسلِحَتَهُم فَاِذا سَجَدُوا فَلیَکونُو مِن وَرائِکُم الخ سوره نساء آیه 102
که خلاصه معنی آیه مبارکه اینستکه وقت نماز، مسلمانها باید دو فرقه شوند وقتی پیامبر اکرم به نماز ایستاد یک عده از مسلمانها با اسلحه شان بیایند اقتدا کنند و رکعت اول را با پیامبر (ص) بخوانند و در رکعت دوّم قصد فرادی کنند و نماز را سلام دهند.
وبروند در مقابل کفار قرار بگیرند و آن عده دیگر مسلمانها که نماز نخوانده اند بیایند و در رکعت دوّم با پیامبر اکرم(ص) اقتدا کنند و وقتی که رسول خدا خواست سلام دهد اینها بلند شوند و رکعت دوّم نماز را خودشان بخوانند که اینگونه نماز را نماز خوف می نامند و این یک معجزه ای بود از رسول اکرم (ص) که آن حضرت نماز ظهر را با همه اصحاب با جماعت خواند و کفار چون مشاهده کردند تصمیم گرقتند که در نماز عصر حمله کنند این آیه نازل شد و حضرت نماز عصر را به این کیفیت انجام دادند و تمام نقشه های کفّار نقش بر آب شد.
آنها نماز را در اول وقت با جماعت در مقابل دشمن بجا آوردند و بعد از به جنگ پرداختند و دشمن را تارو مار کردند و غنائم بسیاری هم نصیب آنها گردید(منبع تفسیرمنهجالصادقین ج 3 ص100)
ظهر عاشورا
حرارت خورشید همه جا را پر کرده ، لهیب سوزانی از زمین کربلا بلند می شود ، در صف در مقابل یکدیگر صف آرائی کرده اند حق و باطل ، کفر و ایمان ، ظالم و مظلوم.
از یک طرف صدای عربدة دیو صفتان گمراه و ددمنشان بگوش می رسد کح حُبّ جاه و مقام و عشق مال و منال چشم و گوش جان آنها را کوروکر نموده و در مقابل امام زمانشان قرار گرفته اند.
از طرف دیگر صدای مردانی بگوش میرسد که عشق به شهادت و دوستی خدا و دین خدا و علاقه بمولایشان حسین(ع) آنچنان شور و هیجانی در انها بوجود آورده که حاضرند هزار بار کشته شوند و زنده شوند و به امام زمانشان صدمه ای وارد نشود.
در این گیر و دار که خاندان نبوت در محاصره هزاران گرگ خونخوار قرار گرفته صدای العطش اطفال معصوم و فرزندان پیامبر بلند است، و هر لحظه جنازه شهیدی را می آوردند در این هنگام ، ابوثمامه صیداوی که نامش عمروبن عبدالله است چون دید وقت زوال ظهر است به مولایش حسین (ع) عرض کرد :
جانم به قربانت اینها آماده جنگند و من تا کشته نشوم نمی گذارم شما کشته شوید و دوست دارم که این نماز ظهر را پشت سر شما بخوانم آنگاه خدای خویش را ملاقات کنم!
حضرت رو به آسمان کرده برایش دعا کرد و فرمود:
جَعَلَکَ اللهُ مِنَالمُصَلّین. نَعم هذا اَوّلُ وَقْتِها
خداوند ترا از نمازگزاران قرار دهد آری اکنون اول وقت نماز است سپس فرمود از اینها بخواهید تا دست از جنگ بردارند تا مانماز بگذاریم.
حصین ابن نمیر فریاد زد که نماز شما مقبول درگاه خدا نیست!!
حبیب ابن مظاهر فرمود: ای غدّار نماز پسر رسول خدا(ص) قبول نمی شود نماز تو قبول می شود؟!
آنگاه بر او حمله کرد و با ضربتی او را از مرکب به زمین انداخت ولی اطرافیانش به یاریش شتافتند و او را از چنگ حبیب نجاتش دادند امام حسین(ع) با عده ای از اصحاب آماده نماز شدند، زهیربن قین و سعیدبن عبدلله جلوی امام حسین (ع) ایستادند و خود را هدف تیرو نیزه دشمنان قرار دادند.
تا نماز خود به پا داردامام پیشمردانش بصف اندر شدند
در مسیر بارش طوفات تیر پیش پایش لاله گون پرپر شدند
روایت شده که سعیدبن عبدلله حنفی در پیش روی آحضرت ایستاد و خود را هدف تیر نموده بود و هرکجا آن حضرت به راستو چپ حرکت می کرد در پیش روی آن حضرت بود تا روی زمین افتاد و در این حال می گفت:
خدایا لعن کن این جماعت را لعن عاد و ثمود
ای پروردگار من سلام مرا به پیغمبر خود برسان و ابلاغ کن او ار آنچه به من رسید.
از جراحت زخم زیرا قصد من نصرت و یاری فرزندان پیغمبر توست این بگفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد ( مآخذ: بحارجلد45 ص21)
فروید می کفت : عقده های جتسی بشر مسبب رکود و عقب ماندگی انسانها در زمینه های مختلف علمی اقتصادی، صنعتی، فرهنگی و است و غربیان با قبول نظریه او از حدود 5 دهه پیش ، و آزاد گذاشتن بی قید و شرط روابط گسترده جنسی ، بناگاه به رشدی باور نکردنی و جهشی سرسام آور ، در زمینه های گوناگون دست یافتند !
اما در عوض آزادی بی حد و حصر جنسی ، ارمغاتهای مرگبار گوناگون نیز برای آنها به همراه داشت که از آن جمله بیماریهای مختلف مقاربتی از جمله سوزاک و سیفلیس و .... که در طب امروزه با عنوان بیماریهای شناخته می شوند و بخش عمده ای از مراقبت های پزشکی را به خود اختصاص می دهند .veneral
از طرفی بیبماریهای مهلک و مرموز ایدز را نیز می توان بنوعی جزو این گزوه بیماریها به حساب آورد . در بروز همه این بیماریها ، روابط متعدد و نامشروع جبنسی با شریک های جنسی گوناگون نقش اصلی را ایفا می کنند . اما اسلام و شکل حقیقی آن یعنی تشیع با این که با رهبانیت و اجرد به شدت مخالفت می کند ( برخلاف مسیحیت کاتولیکی و متعصب ) و نسبت به ارضای غریزه جبنسی در حد نیاز و در چارچوب مشروع نظر بسیار مساعدی دارد تا جائیکه قانون درخشان ازدواج موقت را برای بهره وری از این نعمت بزرگ الهی وضع می نماید . اما آنجا که این غریزه به فساد کشیده شود و به صورت فحشا بروز نماید ، اسلام برخورد و مقابله قاطع با موارد فتنه را پیشنهاد می نماید و مجازاتهای سخت برای افراد خاطی در نظر می گیرد .
از طرفی بسیاری از قوانین اسلامی از جمله نماز له گونه ای خود بخود و شاید ناخودآگاه ( آن طور که خدای بزرگ در سوره عنکبوت فرموده است ) انسانهای مومن را از نزدیک شدن به فحشاء برحدز می دارد که مثلا ضمن مقایسه اجمالی آمار بیماریهای مقاربتی در غرب با جوامع مسلمان ، می توان به این نکته مهم دست یافت . توجیه علمی این قضیه نیز با توجه به نغییر و تحولاتی که بر اثر نمازهای پتچگانه در ناقلهای عصبی محرک بوقوع می پبوندد و منجر به مهار شهوت در موارد نامشروع می شود ، قابل بررسی است که ما در بحث تعادل ناقل های عصبی بدان توجه خاص خواهیم داشت . هر چند که در این مورد تلقین تیز بعنوان یک توجیه علمی خوب ، مطرح است .
به قول حضرت آیت ا.... خزعلی : پسر و دختر که انگیزه شهوا دارد وقتی که به نماز شروع کرد و پنج نوبت الحمد ا.... رب العالمین گفت ، یعنی تمام سپاس و ثنای من مال آن کسی است که مالک بدن و جسم عواطف و احساس ، سلسله اعصاب و قلب و گردش خون من و تمام امکانات و ارزشهای من است ، یک انگیزه قوی در او پیدا می شود . انگیزه ای که توان مقابله او را در مقابل انگیزه جنسی فزونی می بخشد
و به این ترتیب نماز حقیقی ، خود بخود و فعالانه ربشه فساد جنسی و فحشاء را می خشکاند و متعاقب آن آماز بیماریهای مقاربتی را به شدت کاهش می دهد .
تاثیر نماز بر بیماریهای اضطرابی
از نظر روانپزشکان ، اضطراب با یک احساس منتشر و مبهم دلواپسی که اغلب ناخوشایند و بدون دلیل است مشخص می شود که معمولاً با یک یا چند مشکل جسمی همره می گردد . از جمله شخص ممکن است علامتهای جسمی چون احساس طپش قلب ، تنگی تنفس و درد قفسه سینه ، خالی شدن سردل ، تغریق ، سردرد ، تکرتر ادرار ، اسهال ، گز گز دست و پاها ، لرزش و .... را نیز به همراه داشته باشد .
اضطراب ، گاهی به شکل طبیعی در اشخاص سالم برز می کند و گاهی به صورت بیمار گئنه و دائمی در میآید که نیاز به درمان و مراقبت پزشکی دارد . با اینکه دلایل علمی مختلفی از دیدگاههای مختلق بعنوان دلایل بروز اضطراب و تشدید آن ارائه شده است اما همچنان دور شدن از ایمان مذهبی بعنوان یک عامل عمیق در بروز اضطراب نقش غیر قابل انکاری دارد و به این ترتیب نقش پیشگیری کننده و حتی درمانگر مذهب در مورد اضطراب قابل بررسی است .
آرامش حاکم بر روح و روان و در نتیجه آن جسم اشخاص مذهبی ، در مقایسه با آشفتگی روانی و جسمی و اضطراب لا مذهب ها از دیرباز مورد توجه پزشکان بوده است .
به این ترتیب در بعد پیشگیری از اضطراب و برای آرامش دائمی جسم و روان ” نماز ” نقش خارق العاده ای را ایفا می کند .از طرفی در بعد درمان بیماران مبتلا به اضطراب ، امروزه علاوه بر درمانهای دارویی ، از روش های چون آموزش انبساط و آرامش عضلانی و همچنین تلقین بوسیله هیپنوتیزم نیز استفاده می شود که ما در مورد انبساط عضلانی ناششی از نماز در نکته چهارم از این مجموعه مقالات ، سخن گفته ایم و در باره تلقین های سازنده ناشی از نماز در آینده سخن خواهیم گفت .
تنها در مورد اضطراب ، بد نیست به این نکته اشاره کنیم که شخص نمازگزار با ایمان به قدرت لایتناهی پروردگاری که در مقابلش کرنش می کند ، خود را در مقابل هر عاملی که قصد به خطر انداختن و ترسانیدن ( ودر نتیجه مضطرب ساختن ) تو را داشته باشد ایمن می یابد و ضمن تکرار باور اعتقادی خود طی نمازهای پنجگانه یومیه این ایمنی همه جانبه را ، به روان خود تلقین می کند و سرانجام آرامش عمیق را در وجود خود ملکه می سازد .
در راستای این موضوع تحقیقات علمی در برخی کشورهای مسلمان نشان می دهد که بیماران مضطربی که در کنار درمانهای رایج ضد اضطراب ، به خواندن نماز و قرآن و حتی احادیث نبوی تحریک شده اند از درجه درمان به مراتب بالاتری نسبت به سایرین برخوردار بوده اند .
تاثیر نماز بر بیماریهای اپیدمیک ( همه گیر )
آنتونی بارنت می نویسد : عادت به استحمام که در عصر جدید درمغرب زمین متدوال شد است شاید در پیشگیری از بیمارها همان اندازه موثر بوده است که مراقب از منابع آب اثر داشته است . در سال 1842 وقتی که از یک کارگز معدن در ” لانکاشایر” می پرسند ، کارگران زغال کش هر چند وقت یکبار بدن خود را می شویند ؟ او جواب می دهد : آنها هیچوقت بدن خود را نمی شویند ؟1؟ من هم هیچوقت بدن خود را نمی شویم ، پیراهن من چرک بدنم را پاک می کند ....!؟
و از آن گویاتر ، یادداشتهای روزانه دریاسالار ساموئل پپیز است که با شادی درباره پیدا کردن بیست شپش در یک شب ، در موهای سر خود نوشته است : ” روزهای روز بود که این اندازه نداشتم ، بنابراین امشب با رضای خاطر فراوان به رختخواب رفتیم !؟!
گته های این نویسنده آمریکایی نشانگر این موضوع است که غرب به ظاهر متمدن ، تا گذشته نه چندان دور ، به اهمیت استحمام و دوری از کثافات در پیشگیری از بیماریها ناآگاه بوده است و شاهد این مدعا نیز بروز اپیدمی های بزرگ بیماریهای مانند ”تیفوس ”است که در قرن اخیز به علت عدم رعایت نظافت شخصی به مرگ و میرهای حشتناک و نابودی انسانهای بسیاری منتهی شده است .در حالیکه تاریخ مسلمانان بندرت شاهد اپیدمی های اینچنین مرگبار حتی در قرنهای دور بوده است .
اما ” حدث اکبر ” در مبانی فقهی شیعه به مواردی مانند جنایت و حیض و .. اطلاق می شود که مانعی برای اقامه نماز صحیح به حساب می آیند و ” غسل ” بعنوان برطرف کننده حدث اکبر از واجبات نماز در این قبیل موارد به حساب می آید.
علاوه بر غسل های واجب در مکتب شیعه موارد متعددی از غسل های مستحب می توان سراغ گرفت که در مجموع مثلاً در طول یک هته ، غسل های متوالی (اعم ا ز واجب یا مستحب ) توسط سک مسلمان معتقد نمازگزار بوقوع می پیوندند .
به این ترتیب روشن است که سر نهادن به فرمان غسل ، که عمدتاً برای برخی بیماریها ” مانند گال و تیفوس” و در بعد نظافت عمومی ( یعنی اطاعت همه اعضای جامعه اسلامی از آن ) از اپیدمی شدن برخی بیماریهای دیگر مانند ” طاعون ” جلوگیری می کند .
تاثیر نماز بر بیماریهای پوست
اتمام امروزه دانش بشری ، گروهی از بیماریها را می شناسد که شروع تظاهرات این بیماریها از پوست سر و پاها است . بعنوان مثال برخی بیماریهای قارچی پوست از حد فاصل میان شصت و دیگر انگشتان پا آغاز می گردد که اتفاقاً درست محل این ناحیه مسح واجب دارد و به همین ترتیب مسح سر نیز می تواند توجه انسان را به آلودگی یا ضایعه عفونی در مو و پوست سر توجه دهد و در نتیجه انسان را برای رفع آن به اقدام وادارد .
دو رکعت نماز با مسواک بهتر از هفتاد رکعت بدون آنست .
طی شماره های گذشته از نه نکته پزشکی پیرامون نماز سخن گفته ایم و به امید یاری پروردگار در شماره های آینده سبک و سیاق سابق را ادامه خواهیم داد .
اما نکته ای که در دهمین شماره قابل توضیح است ، توجه دادن به این حقیقت متعالی است که روح حقیقی نماز و فلسفه شکوهمند آن چیزی جز عبودیت محض در مقابل ژآفرینشگر یگانه هستی و ابراز خشوع بنده ناتوان در پیشگاه قادر متعال نیست و هر آنچه که اندیشمندان و قلم به دستان ، پیرامون فواید گوناگون نماز در عرصه های مختلف بگویند و بنویسند ، تنها به منزله حاشیه ای بر این متن گهر بار خواهد بود . و اما نکته امروز :
دهان انسان را برخی قلب دوم بدن نامیده اند و توجه به این نکته که چنانچه محیط دهان فردی تمیز باشد ، آن فرد از ابتلا به بسیاری از بیماریها در امان است ، این نامگذاری از بسیاری مناسب جلوه می دهد .
رعایت بهداشت دهان و دندان و پیشگیری از بیماریهای مختلف آن ، از جمله پوسیدگی دندانها و بیماریهای پریودنتال ( بیماریهای لثه و بافتهای پشتیبان ) و ..... به بهترین شکل بوسیله مسواک زدن ، انجام می پذیرد .
اما دین مبین اسلام ، از قرنها پیش با توصیه مؤکد ، مسلمانان را به طرف این نکته درخشان بهداشتی هدایت نموده است تا جایی که پیامبر اکرم می فرمودند : ً اگر بر امتم سخت نمی شد مسواک زدن را واجب می کردم ً
و حتی در حدیثی دیگر نحوه مسواک زدن را از بالا به پایین و از پایین به بالا ذکر نموده اند که مطابق با جدیدترین توصیه های علمی درباره روش مسواک زدن است .
علاوه بر آن در کتب گوناگون فقهی و عبادی اسلام ، دستورات مؤکد مبنی بر مسواک زدن هنگام ساختن وضو و نماز آمده ایت و با توجه به این که نماگزار روزانه حداقل 3 بار وضو می گیرد ، چنانچه قبل از هر وضو اقدام به مسواک زدن بکند ، از حد اکثر پاکیزگی لازم برای پیشگیری از تمامی بیماریهای دهان و دندان برخوردار می شود.
نیت و تکبیره الاحرام
نماز را با نیت و تکبیرة الاحرام شروع می کنیم
حمد و سوره
حمد و سوره می خوانیم
رکوع
به رکوع می رویم
سجده
قنوت
پس از سجده برمی خیزیم و رکعت دوم را آغاز می کنیم
پس از حمد و سوره قنوت می خوانیم
تشهد
پس از رکوع و دو سجده تشهد می خوانیم
سلام
اگـــر نماز دو رکعتــی باشد ، با ذکر سلام نماز را به پایان می رسانیم ، اما اگر نماز سه رکـــعتی برمی خیزیم و سه مـــرتبه تسبیحات اربعه را می خوانیم ، به رکوع می رویم ، بــر می خیزیم و دو سجده را به جای می آوریم و با تشهد و سلام نماز را به پایان می رسانیم – اگر نـماز چهار رکعتی باشد بـــدون خواندن تشهد و سلام یک رکعت همانند رکعت سوم می خوانیم و با تشهد و سلام نماز را به پایان می رسانیم .