امام حسین (ع) الگوی زندگی
خداوند متعال برای سهولت پیمودن راه هدایت و رسیدن به قلههای سعادت، علاوه بر دستورات و کتابهای آسمانی، الگوهای عملی را نیز معرفی فرموده است تا مردم با اقتدا به رفتار آنها راه حقیقت و راستی را به درستی و آسانی بپیمایند . تمام انبیا از این افراد میباشند و در راس همه، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قرار دارد .
قرآن کریم در مورد اقتدا به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: "ولکم فی رسول الله اسوة حسنة" "برای شما در [رفتار] رسول خدا الگوی نیکویی است ."
بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اسوههای امت، امامان معصوم علیهم السلام و اهلبیت آن حضرت میباشند، و یکی از این اسوهها، سرور شهیدان، حسین بن علی علیه السلام است .
خود آن بزرگوار در نامهای به سلیمان بن صرد خزاعی و مسیب و ... نوشت: "فلکم فی اسوة; برای شما در رفتار من الگو است ."
از این جهت لازم استشیعیان با اوصاف و ویژگیهای آن بزرگوار آشنا شوند، و خود را با او همرنگ نمایند . آنچه در پیشرو دارید، اشارهای به برخی ویژگیها و اوصاف سیدالشهداء، حسین بن علی علیه السلام است
1 . اخلاص و خدامحوری
در پیشگاه الهی تنها اعمالی ارزش دارد که با اخلاص و رضایتخداوند همراه باشد، به همین جهت تمام اعمال در قرآن کریم به نوعی مقید به اخلاص و قصد قربتشدهاند . درباره جهاد میفرماید: "والذین جاهدوا فی سبیل الله" ; "کسانی که در راه خداوند جهاد کردند" و درباره شهادت میخوانیم "الذین قتلوا فی سبیل الله" ; "کسانی که در راه خدا کشته شدند ." درباره انفاق میخوانیم: "والذین ینفقون اموالهم فی سبیلالله" ; "کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق میکنند ."
و کسانی را قرآن به عنوان اسوه مطرح نموده، که کارشان بر محور رضای خداوند بوده است، از جمله:
1 . از زبان حضرت ابراهیم میخوانیم: "قل ان صلاتی ونسکی ومحیای ومماتی لله رب العالمین لا شریک له وبذالک امرت وانا اول المسلمین" ; بگو: نماز و تمام عبادات من، و زندگی و مرگ من، همه برای خداوند، پروردگار جهانیان است . همتایی برای او نیست، و به همین مامور شدهام و من نخستین مسلمانم ."
2 . درباره امیرمؤمنان در قرآن میخوانیم: "ومن الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضاة الله والله رؤوف بالعباد" ; "و از مردم کسی است که جان خود را به خاطر خشنودی خدا میفروشد، و خداوند نسبتبه بندگان مهربان است ."
3 . قرآن درباره اهلبیت علیهم السلام میفرماید: "ویطعمون الطعام علی حبه مسکینا ویتیما واسیرا انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء ولا شکورا" ; "غذا [ی خود] را با اینکه به آن علاقه دارند، به "مسکین" و "یتیم" و "اسیر" میدهند [و میگویند:] ما شما را بخاطر خدا اطعام میکنیم، و هیچ پاداش و سپاسی از شما نمیخواهیم ."
از آنچه بیان شد و غیر آن از آیات قرآن به خوبی استفاده میشود که اعمالی در پیشگاه الهی ارزش دارد که همراه با اخلاص و رضایت الهی باشد، و افرادی در نزد او منزلت دارند که در مسیر رضایتحق قدم بردارند .
اخلاص در روایات
1 . همه چیز برای خدا: علی علیه السلام فرمودند: "طوبی لمن اخلص لله عمله وعلمه وحبه وبغضه واخذه وترکه وکلامه وصمته; خوشا به حال کسی که عمل و علم و دوستی و دشمنی و گرفتن و ترک کردن و سخن گفتن و سکوتش رابرای خداوند خالص کرده است ."
از رجبعلی خیاط نقل شده است که: "در تشییع جنازه آیة الله بروجردی رحمه الله جمعیتبسیاری آمدند و تشییع باشکوهی شد، در عالم معنا از ایشان پرسیدم که چطور شد از شما این اندازه تجلیل کردند؟ فرمود: تمام طلبهها را برای خدا درس میدادم ."
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به اباذر فرمود: "یا اباذر لیکن لک فی کل شیء نیة صالحة حتی فی النوم والاکل; ای ابوذر! باید در هر کاری نیتی پاک داشته باشی، حتی در خوردن و خوابیدن" .
2 . فقط اعمال خالص: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: "اذا عملت عملا فاعمل لله خالصا لانه لا یقبل من عباده الاعمال الا ما کان خالصا; هرگاه عملی انجام دادی، پس برای خدا خالصانه انجام بده; زیرا خداوند فقط اعمالی را از بندگان میپذیرد که خالصانه انجام شده باشد ."
3 . راس طاعت: امام صادق علیه السلام فرمودند: "راس طاعة الله الرضا بما صنع الله فیما احب العبد وفیما کره; سر [و اساس بندگی خداوند، راضی بودن به آن چیزی است که خداوند پیش میآورد; در آنچه بنده دوست دارد و یا ناخوشایند اوست ."
4 . رضایتخدا یا مردم؟: امام حسین علیه السلام فرمود: "من طلب رضا الله بسخط الناس کفاه الله امور الناس ومن طلب رضا الناس بسخط الله وکله الله الی الناس; هرکس رضایتخدا را بخواهد هر چند با خشم مردم همراه شود; خداوند او را از امور مردم کفایت میکند، و هر کس که دنبال رضایت مردم باشد با به خشم آوردن خداوند، خداوند او را به مردم وامیگذارد ."
امام حسین علیه السلام و رضایت الهی
از بارزترین ویژگیها و اوصاف امام حسین علیه السلام این است که در تمام زندگی، گفتار و رفتار و کردارش طبق رضایتحق و در مسیر الهی بود . جز از رضای خدا دم نزد و جز خدا ندید و جز سخن خدا نشنید و راستی که او به تمام معنی یک بنده سراپا تسلیم الهی بود . به نمونههایی در این رابطه اشاره میشود:
1 . قیام برای خدا: آن حضرت فرمودند: "اللهم انک تعلم انه لم یکن ما کان منا تنافسا فی سلطان، ولا التماسا من فضول الحطام ولکن لنری المعالم من دینک ونظهر الاصلاح فی بلادک ویامن المظلومون من عبادک ویعمل بفرائضک وسنتک واحکامک;
بار خدایا! تو خود میدانی آنچه از ما سر زد، رقابتبرای دستیابی به سلطنت و آرزوی زیاد کردن کالای بیارزش دنیا نبوده است; بلکه برای این بوده که نشانههای دین تو را افراشته ببینیم و اصلاح را در شهرهایت آشکار نماییم و بندگان ستمدیدهات منیتیابند و به واجبات و سنتها و احکام تو عمل شود ."
2 . درخواستخشنودی خدا: امام حسین علیه السلام در کنار قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به درگاه خداوند عرض میکند: "اللهم انی احب المعروف وانکر المنکر وانا اسئلک یا ذالجلال والاکرام بحق القبر ومن فیه الا اخترت من امری هذا ما هو لک رضا ولرسولک فیه رضی; خدایا! براستی من معروف را دوست دارم و منکر را زشت میدارم . ای خدای بزرگ و بزرگوار! من از تو میخواهم به حق این قبر [پیامبر اکرم] و کسی که درون آن است، که برای من در این قیام آنچه رضایت تو و پیامبرت در آن است پیشآوری ."
3 . هرچه خدا بخواهد: پس از آنکه امام حسین علیه السلام از مدینه به سوی مکه حرکت کرد، در مکه سخنان زیادی ایراد فرمود . در یکی از آنها فرمود: "الحمد لله وما شاء الله ولا قوة الا بالله ... رضی الله رضانا اهل البیت نصبر علی بلائه; سپاس برای خداست، آنچه خدا بخواهد [همان خواهد بود] و قوتی جز برای خدا نیست ... ، خشنودی خدا، خشنودی ما اهلبیت است و در مقابل بلای او صبر میکنیم ."
4 . فقط برای خدا: هنگامی که تیر به سینه حضرت اصابت کرد و به زمین افتاد فرمود: "بسم الله وبالله وفی سبیل الله وعلی ملة رسول الله; به نام خدا و به یاد خدا و در راه خدا و بر دین رسول خدا [شهید میشوم] ."
الهی در رهت از سرگذشتم
هم از عون و هم از جعفر گذشتم
رضا دادم تنم بیسر بگردد
ستوران بر همه پیکر بگردد
رضا دادم که اکبر کشته گردد
تن پاکش به خون آغشته گردد
زکینه پیکرم پامال گردد
زعشقتسر زنی بر دار گردد
امام حسین علیه السلام نه تنها در لحظه شهادت زمزمه "فی سبیل الله" به زبان داشتبلکه همیشه در صبحگاهان و شامگاهان این دعا را به زبان داشت: "بسم الله وبالله ومن الله و الی الله وفی سبیل الله وعلی ملة رسول الله، و توکلت علی الله، ولا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم . اللهم انی اسلمت نفسی الیک، ووجهت وجهی الیک وفوضت امری الیک، ایاک اسال العافیة من کل سوء فی الدنیا والآخرة; به نام خدا و به یاد خدا، از خداوند و به سوی او، و در راه او، بر آیین پیامبر او، و بر خداوند توکل کردم و نیرو و قدرتی جز به [اراده] خداوند بزرگ نیست . پروردگارا! جانم را به تو تسلیم کرده و چهرهام را به سوی تو گردانده و کارم را به تو واگذار نموده و از تو سلامتی از هر بدی در دنیا و آخرت را خواهانم ."
در سراسر دعای فوق خدامحوری، رضایت الهی، و خشنودی به رضایتخداوند موج میزند .
2 . صبر و بردباری
یکی دیگر از صفات نیکو و کلیدی انسان، صفت صبر و بردباری است، صبر حالتی است نفسانی که اگر به حد اعلای خود برسد انسان را از بیقراری و اضطراب و شکایت از قضای الهی در برابر حوادث باز میدارد و قدرت ایستادگی در مقابل نفس و خواستههای آن را پیدا میکند و بر انجام واجبات و طاعات پایدار خواهد ماند; به همین جهت در منابع دینی صبر به سه قسم تقسیم شده است; صبر در مقابل بلاها و مصائب که نیکوست، و نیکوتر از آن صبر بر طاعت و بندگی است، و برتر از همه بردباری و استقامت در مقابل گناهان و شهوات است .
صبر در قرآن
در قرآن کریم، آیات فراوانی درباره صبر و استقامت آمده است . گاهی به انبیاء و مؤمنان، دستور میدهد که صبر کنید، مانند:
"واصبر علی ما اصابک ان ذلک من عزم الامور" ; "و در برابر مصایبی که به تو میرسد شکیبا باش که این از کارهای مهم است ."
"فاصبر ان وعد الله حق" ; "پس صبر و شکیبایی پیشه کن که وعده خدا حق است ."
و گاهی دستور میدهد که همدیگر را به صبر توصیه نمایید، مانند "وتواصو بالصبر" ; "همدیگر را به صبر سفارش کنید ."
و گاه صابران را با زبانهای مختلف مورد تشویق و بشارت قرار میدهد، مانند: "وبشر الصابرین" ; "به صابران بشارت ده" .
"والله یحب الصابرین" ; "خداوند صابران را دوست دارد ."
"ان الله مع الصابرین" ; "براستی خداوند با بردباران است ."
و در آیهای دستور میدهد که از صبر استمداد بجویید: "استعینوا بالصبر" ; "از صبر یاری بجویید ."
و در برخی آیات پاداش بیحساب صبر و شکیبایی را گوشزد نموده است، مانند این آیات:
"ولنجزین الذین صبروا اجرهم باحسن ما کانوا یعملون" ; "و به کسانی که صبر و استقامت پیشه کردند، مطابق بهترین اعمالی که انجام میدادند پاداش خواهیم داد ."
"ونعم اجر العاملین الذین صبروا" ; "چه خوب است پاداش عملکنندگان; همانها که صبر و استقامت ورزیدند ."
"انما یوفی الصابرون اجرهم بغیر حساب" ; "همانا صابران اجر و پاداش خود را بیحساب دریافت میدارند ."
صبر در روایات
در روایات هم به تعبیرات ارزشمندی درباره صبر برمیخوریم، مانند:
1 . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: "الصبر کنز من کنوز الجنة; صبر گنجی از گنجهای بهشت است .
2 . علی علیه السلام: "الصبر عون علی کلامر; صبر به [پیشرفت] هر کاری کمک میکند . و فرمود: "ان صبرت ادرکتبصبرک منازل الابرار; اگر صبر کنی به مقامات ابرار میرسی ."
3 . در روایتی میخوانیم: "والصبر راس الایمان، فلا ایمان لمن لا صبر له; بردباری سر ایمان است، پس هر کسی صبر نداشته باشد، ایمان ندارد ."
4 . امام صادق علیه السلام فرمود: "انا صبر و شیعتنا اصبر منا لانا نصبر علی ما نعلم وشیعتنا یصبرون علی ما لا یعلمون; ما خیلی بردباریم و شیعیان ما از ما بردبارترند، چرا که ما بر آنچه میدانیم صبر میکنیم ولی شیعیان ما بر چیزهایی که آگاهی از [عواقب] آن ندارند شکیبایی میکنند ."
5 . از حضرت مسیح علیه السلام نقل شده است که فرمود: "انکم لا تدرکون ما تحبون الا بصبرکم علی ما تکرهون; براستی شما به آنچه دوست دارید نمیرسید مگر با صبر و بردباری بر آنچه بد میدارید ."
6 . امام حسین علیه السلام فرمودند: "من اصابته مصیبة فقال اذا ذکرها "انا لله وانا الیه راجعون" جدد الله له من اجرها مثل ما کان له یوم القیامة; هر کسی مصیبتی به او رسد، پس هرگاه که به یاد آن مصیبت میافتد بگوید: "ما از خداییم و به سوی خدا باز میگردیم ." ، خداوند در روز قیامت پاداش او را [هر مقدار که تکرار کند] به میزان پاداش مصیبتی که به او رسیده است تجدید میکند ."
7 . امام صادق علیه السلام درباره آثار صبر فرمودند: "الصبر یظهر ما فی بواطن العباد من النور والصفاء، والجزع یظهر ما فی بواطنهم من الظلمة والوحشة; صبر، آنچه را که در درون بندگان از نور و صفا وجود دارد، آشکار میسازد، و ناشکیبایی، آنچه را که در درون آنها از ظلمت و وحشت است ظاهر میسازد ."
صبر در سیره امام حسین علیه السلام
اگر بنا استبرای صبر و صابران الگوی کامل و جامعی معرفی نمود، یکی از آنها سرور شهیدان، حسین بن علی علیه السلام است که صبر را با تمام اقسام و ابعادش در زندگی و رفتار خویش به بشریت نشان داد و با سرکشیدن جام تلخ صبر و بردباری، تمام ثمرات شیرین آن را در دنیا و آخرت نصیب خویش نمود . او از کودکی در مقابل فقر و نداری، مصائب مادر و پدر و برادر، ظلمهای ستمگران، آوارگی از مدینه تا کربلا، تشنگی و گرسنگی، شهادت برادران و فرزندان و یاران و صدها مصیبت دیگر صبر و شکیبایی نمود تا آنجا که صبر را نیز از تحمل و بردباری خود خجل کرد . اینک به برخی از نمونههایی که در تاریخ و روایات به آنها اشاره شده میپردازیم:
1 . صبر در مقابل ستمگری معاویه: پس از شهادت امام مجتبی علیه السلام، گروهی از کوفیان و دیگر شهرها به امام حسین علیه السلام نامه نوشتند و تقاضای قیام کردند . امام در جواب آنها فرمود: "همانا نظر برادرم - که خدا او را رحمت فرماید - وفاداری به پیمان صلح بود، و نظر من مبارزه و جهاد با ستمکاران است که رستگاری و پیروزی به همراه دارد، پس تا معاویه زنده است، در جای خود باشید [و صبر پیشه کنید،] پنهان کاری نمایید، اهداف خود را مخفی کنید تا مورد سوء ظن قرار نگیرید، پس هرگاه معاویه از دنیا برود و من زنده باشم، نظر نهایی خود را به شما اعلام میکند، ان شاء الله ."
در نامه فوق حضرت علیرغم نظر خویش، فقط به خاطر تعهد نسبتبه صلح امام حسن علیه السلام با معاویه، هم خود و هم یاران خویش را دعوت به صبر و تحمل میکند .
در جای دیگر فرمود: "قد کان صلح وکانتبیعة کنت لها کارها فانتظروا مادام هذا الرجل حیا فان یهلک نظرنا ونظرتم; قرارداد صلح و بیعتی [بین ما] وجود دارد که خوشایند من نیست [ولی با این حال صبر و تحمل میکنم ]. شما هم تا معاویه زنده است منتظر باشید، پس آنگاه که بمیرد ما و شما تجدید نظر میکنیم ."
2 . صبر در مقابل اهانتبه جنازه امام حسن علیه السلام: وقتی مراسم غسل و تکفین امام حسن علیه السلام تمام شد، امام حسین علیه السلام بر آن نماز گذارد و قصد داشتبرادر را در کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله دفن کند . مروان، داماد عثمان، سوار بر قاطری شد و خود را به عایشه رساند و او را تحریک کرد که جلو این کار را بگیرد . اندکی بعد تعدادی از مخالفان به رهبری عایشه صف کشیدند و خطاب به امام حسین علیه السلام گفتند: سوگند به خدا نمیگذاریم حسن را در کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله دفن کنید . امام حسین علیه السلام فرمودند: "اینجا خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله است و تو ای عایشه یکی از همسران نهگانه آن حضرت هستی، که اگر حق تو محاسبه شود به اندازه جایگاه قدمهای خود از این خانه سهم داری . "
در اینجا بنیهاشم دستبه شمشیر بردند و نزدیک بود جنگی پدید آید; اما امام حسین علیه السلام به خاطر عمل کردن به وصیتبرادرشان مبنی بر اینکه خونریزی صورت نگیرد، صبر کردند و فرمودند: "الله الله ان تفعلوا وتضیعوا وصیة اخی وقال لعائشة: والله لولا ان ابا محمد اوصی الی ان لا اهریق محجمة دم لدفنته ولو رغم انفک; خدا را، خدا را [پروا کنید]، مبادا کاری انجام دهید که وصیتبرادرم ضایع گردد ." و خطاب به عایشه فرمود: "سوگند به خدا! اگر برادرم وصیت نکرده بود که مبادا قطرهای خون ریخته شود، او را [در کنار پیامبر] دفن میکردم ولو اینکه بینی تو به خاک میمالیده شود ." ولی عایشه و طرفداران او دستبرنداشتند، و با برخورد مسلحانه جنازه را تیرباران کردند .
3 . فقط صابران بیایند: امام حسین علیه السلام هر چند یاران و اصحاب معدودی داشت، ولی اینگونه نبود که هر کس را به یاری دعوت کند، و نصرت هر بیصبر و تحملی را بپذیرد; بلکه با صراحت اعلام کرد که فقط صابران بیایند و بمانند: "ایها الناس فمن کان منکم یصبر علی حد السیف وطعن الاسنة فلیقم معنا و الا فلینصرف عنا; ای مردم! هر کدام از شما که میتواند بر تیزی شمشیر و ضربات نیزهها صبر کند با ما قیام کند [و بماند] وگرنه از میان ما بیرون رود [و خود را نجات دهد] ."
گفت ای گروه هر که ندارد هوای ما
سرگیرد و بیرون رود از کربلای ما
4 . صبر تا مرز تنهایی: آن حضرت در گوشهای از نامهاش به محمد حنفیه نوشت: "فمن قبلنی بقبول الحق فالله اولی بالحق ومن رد علی هذا اصبر حتی یقضی الله بینی وبین القوم بالحق; پس هرکس حقیقت مرا بپذیرد [و از من پیروی کند، راه خدا را پذیرفته و] خدا به حق اولی است و هر کس رد کند [و من را تنها گذارد] صبر میکنم تا خداوند میان من و این قوم به حق داوری کند ."
5 . روز عاشورا و صبر بیپایان: وقتی روز عاشورا فرا رسید و فشار نظامی، تشنگی و مشکلات دیگر هجوم آوردند، یاران اطراف حسین علیه السلام را گرفتند و نگاه به چهره او دوختند، تا ببینند چه رهنمودی میدهد . امام حسین علیه السلام به راستی صحنههای بسیار زیبایی از پشت پردههای صبر را به نمایش گذاشت که به برخی موارد آن اشاره میشود:
الف) خطاب به یاران با چهرهای گشاده و با نفس آرام فرمود: "صبرا بنی الکرام فما الموت الا قنطرة عن البؤس والضراء الی الجنان الواسعة والنعیم الدائمة; ای فرزندان کرامت و شرف! شکیبا باشید، مرگ پلی بیش نیست که ما را از مشکلات و سختیها به سوی بهشت وسیع و نعمتهای جاویدان عبور میدهد ."
و در جای دیگر فرمود: "ان الله قد اذن فی قتلکم فعلیکم بالصبر; براستی خداوند اذن کشته شدن [و شهادت شما را] داده است، پس بر شما لازم است که صبر کنید ."
ب) آن حضرت خطاب به احمد بن حسن علیه السلام، آنگاه که بعد از جنگ آشکار برگشت و از عمو آب خواست، فرمود: "یابنی اصبر قلیلا حتی تلقی جدک فیسقیک شربة من الماء لا تظما بعدها ابدا; (47) پسرم! مدت کمی شکیبایی کن تا جدت رسولخدا صلی الله علیه و آله را، ملاقات کنی، پس آنگاه از آبی سیرابت کند که هرگز بعد از آن تشنه نشوی ."
ج) امام حسین علیه السلام خطاب به علی اکبرش هنگامی که برای تجدید قوا آب خواست، فرمود: "اصبر حبیبی فانک لاتمسی حتی یسقیک رسولالله بکاسه; عزیز دلم صبر کن; زیرا به زودی از دست جدت رسولخدا صلی الله علیه و آله سیراب میشوی . "
راستی بسیار صبر و شکیبایی میخواهد که انسان جوانش را اینگونه به سوی مرگ و شهادت تشویق کند; آن هم جوانی چون علیاکبر که از تمام جهات به پیامبر صلی الله علیه و آله شباهت داشت .
گمان مدار که گفتم برو، دل از تو بریدم
نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم
محاسنم به کف دستبود و اشک به چشمم
گهی به خاک فتادم گهی زجای پریدم
دلم به پیش تو، جان در فغان دیده به قامت
خدای داند و دل شاهد است من چه کشیدم
هنوز العطشت میزد آتشم که زمیدان
صدای یا ابتای تو را دوباره شنیدم
پسرم! نه تیغ شمر مرا میکشد نه نیزه خولی
زمانه کشت مرا لحظهای که داغ تو دیدم
د) آنگاه که به درب خیمه زنها آمده و فریاد کشید: سکینه، فاطمه، زینب، ام کلثوم، خداحافظ من هم رفتم، زنها و بچهها شروع به گریه کردند، حضرت خطاب به سکینه فرمودند: "یا نور عینی ... فاصبری علی قضاء الله ولا تشکی فان الدنیا فانیة والآخرة باقیة; ای نور چشمم! ... پس باید بر تقدیرات الهی صبر کنی و شکوه نکنی; چرا که دنیا ناپایدار و آخرت ماندگار است ."
ه) آخرین پردهها از نمایش صبر حسین علیه السلام: آن حضرت چون آهن آبدیده و تیغ صیقل خورده هر چه بیشتر مصیبت میدید جلا و نورانیتبیشتری پیدا میکرد . حمید بن مسلم میگوید: حسین علیه السلام را در سختترین لحظههای عاشورا و جنگ دیدم . به خدا سوگند هرگز مرد گرفتار [و مصیبت زدهای] را ندیدم که فرزندان و خاندان و یارانش کشته شده باشند در عین حال دلدار و استوارتر و قویدلتر از آن بزرگوار باشد . چون پیادگان به او حمله میکردند، او با شمشیر بر آنها حمله میکرد و آنها از راست و چپ میگریختند; چنان که گله روباه از شیری فرار کند .آنگاه که حضرت به زمین افتاده بود و لحظات آخر عمر خویش را سپری میکرد، آخرین پرده از شکوه و صبر خویش را با این جملات به عرصه نمایش گذاشت: "صبرا علی قضائک لااله سواک یا غیاث المستغیثین ولا معبود غیرک، صبرا علی حکمک; در برابر قضای تو صبر میکنم، خدایی جز تو نیست، ای پناه پناهآورندگان، و معبودی جز تو وجود ندارد، بر حکم تو صبر میکنم ."
3 . خدمت گزاری
از دیگر اوصاف انسانی، که نشانگر رشد روحی افراد است، بخشش و خدمتگزاری است . خدمتبه دیگران راه میانبری استبرای رسیدن به خدا و کمالات معنوی و همینطور راز موفقیت در همین دنیا است; به همین جهت در منابع دینی سخت روی خدمتگزاری و دستگیری از دیگران تکیه و تاکید شده است .
خدمتگزاری در قرآن
در فرهنگ قرآن مصادیق خدمتگزاری را در مسائلی همچون انفاق، احسان، امداد، حمایت از محرومان و مظلومان و قضای حاجت، قرضالحسنه و ... میتوان جستجو کرد که به برخی از آنها اشاره میشود:
1 . انفاق به دیگران: "لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون ..." ; "هرگز به نیکوکاری نمیرسید مگر اینکه از آنچه دوست میدارید، انفاق کنید ."
2 . احسان: "واحسنوا ان الله یحب المحسنین" ; "احسان کنید که خداوند نیکوکاران را دوست میدارد ."
3 . امداد دیگران: "وتعاونوا علی البر والتقوی" ; "در راه نیکی و تقوا با هم تعاون کنید ."
دانی که چرا خدا به تو داده دو دست
من معتقدم که اندر آن سری است
یک دستبه کار خویشتن پردازی
با دست دگر ز دیگران گیری دست
4 . حمایت از مظلومان: "وما لکم لا تقاتلون فی سبیل الله والمستضعفین من الرجال والنساء والولدان" ; "شما را چه شده است که در راه خدا [و برای نجات] مردان و زنان و کودکانی که [به دستستمگران] تضعیف شدهاند پیکار نمیکنید ."
خدمترسانی در روایات
در روایات هم از خدمترسانی و خدمتگزاری با تعبیرات مختلف تشویق و بر آن تاکید شده است که به نمونههایی اشاره میشود:
امام صادق علیه السلام فرمود: "ملعون ملعون من وهب الله له مالا فلم یتصدق منه شیئا; از رحمتخدا دور است، از حمتخدا دور است کسی که خداوند به او مالی عنایت کند، ولی چیزی از آن صدقه ندهد ."
2 . پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: "سید القوم خادمهم; رئیس و آقای هر قومی، خدمتگزار آن قوم است ."
3 . امام علی علیه السلام فرمودند: "السید من تحمل اثقال اخوانه; آقا کسی است که بار مشکلات سنگین برادران دینی خود را به دوش کشد ."
خدمتگزاری در سیره حسین بن علی علیه السلام
1 . اندیشهسازی
امام حسین علیه السلام نه تنها انفاق و خدمتگزاری را در جامعه آن روز به نحو احسن و اعلی انجام میداد بلکه تلاش داشت اندیشه عالی و دیدگاه بلند خویش را درباره خدمترسانی به جامعه اسلامی القاء نماید . برای تحقق همین امر است که فرمودند: "ای مردم! با ارزشهای والای اخلاقی زندگی کنید و برای به دست آوردن سرمایههای سعادت شتاب کنید، کار خوبی را که برای آن شتاب نکردید به حساب نیاورید، ستایش را با کمک کردن به دیگران به دست آورید، با کوتاهی کردن سرزنشها را به جان نخرید، اگر نیکی به کسی روا داشتید و آن شخص قدردانی نکرد نگران نباشید; زیرا خداوند او را مجازات خواهد کرد، و خدا بهترین پاداش دهنده و بهترین هدیه دهنده است ." آنگاه فرمودند: "واعلموا ان حوائج الناس الیکم من نعم الله علیکم فلا تملوا النعم فتحور نقما; بدانید نیازهای مردم به سوی شما، از نعمتهای پروردگار برای شما است; پس نعمتها را [پس نزنید و] از دست ندهید که دچار عذاب الهی میشوید ."
امام حسین علیه السلام در ادامه همان حدیثباز به اندیشهسازی میپردازد و میفرماید: "ایها الناس من جاد ساد و من بخل رذل وان اجود الناس من اعطی من لایرجوا; ای مردم! هر کس بخشش کند، سروری کند و هر کس بخل ورزد، پستی کرده است، و همانا بخشندهترین مردم کسی است که به انسانی کمک کند که [به او] امیدی نداشته باشد ."
همچنین آن حضرت درباره پاداش و پیآمد خدمتگزاری فرمودند: "من سعی فی حاجة اخیه المؤمن فکانما عبدالله تسعة الاف سنة صائما نهاره قائما لیله; کسی که برای برطرف کردن نیاز برادر مؤمنش تلاش کند، گویا خدا را نه هزار سال عبادت کرده است که روزهایش را روزهدار و شبهایش را بیدار بوده است ."
چنان که در روایت دیگری فرمود: "ان المسالة لاتحل الا فی احدی ثلاث دم مفجع اودین مقرح او فقر عدقع; کمک خواستن از دیگران حلال نیست مگر در سه مورد:
1 . [پرداخت] خون بها، 2 . دین و قرض کمرشکن، و 3 . فقر ذلتبار ."
2 . خدمتگزاری در عمل
در ذیل نمونههایی از خدمتگزاری امام حسین علیه السلام را برمیشمریم بدان امید که از آن امام خدوم الگو گیریم .
الف) مردی از انصار نزد امام حسین علیه السلام آمد . میخواست نیاز خود را مطرح کند، ولی امام حسین علیه السلام به او فرمودند: "یا اخا الانصار صن وجهک عن بذلة المسالة وارفع حاجتک فی رقعة فانی آت فیها ما سارک ان شاء الله; ای برادر انصاری! آبرویت را از اینکه آشکارا درخواست کنی نگهدار و درخواستخود را به صورت کتبی عرضه کن، و من نیز طوری عمل میکنم که زمینه شادی و خوشحالی تو فراهم شود، انشاءالله ."
آن مرد به حضرت چنین نوشت: ای اباعبدالله! فلانی از من پانصد دینار [سکه طلا] طلبکار است و برای دریافت آن پافشاری میکند . با او گفتگو فرمایید تا زمان میسر شدن مهلت دهد .
هنگامی که امام حسین علیه السلام نامه را خواند، به منزل خود رفته، کیسهای که در آن هزار دینار بود آورد و به او داد و سپس فرمود: "پانصد سکه آن را به قرضتبده و پانصد سکه دیگر را کمک خرج زندگی خود ساز و حاجتخود را فقط با سه گروه مطرح کن: دیندار، جوانمرد، و ریشهدار [و آن که از نظر خانوادگی اصالت دارد] . اما دیندار برای حفظ دین خود حاجت تو را برآورده میسازد و جوانمرد از مردانگی خود شرم میکند و انسان ریشهدار میداند که تو با این رو انداختن به او، از آبرویت مایه گذاشتی، لذا با برآوردن نیازت آبروی تو را حفظ میکند ."
به جهت همین حفظ آبروی افراد بود که تمام ائمه ما از جمله امام حسین علیه السلام شبانه و مخفیانه و سر و صورت بسته به فقرا کمک میکردند .
ب) حضرت امام حسین علیه السلام آنقدر کمک و خدمترسانی به فقراء داشت که پشت و بازویش زخم شده بود . از شعیب بن عبدالرحمان خزاعی نقل شده است که: "وجد علی ظهر الحسین بن علی یوم الطف اثر فسالوا زین العابدین عن ذلک فقال: مما کان ینقل الجراب علی ظهره الی منازل الارامل والیتامی والمساکین; بر پشت امام حسین علیه السلام در روز عاشورا اثر [زخمی] یافتشد، پس از امام زینالعابدین علیه السلام درباره آن سؤال کردند، حضرت فرمود: [این اثر] مربوط به انتقال بارها است که حضرت [شبانه] به منزل بیسرپرستها و یتیمان و فقیران میبرد ."
ج) روزی امام حسین علیه السلام برای عیادت "اسامة بن زید" به خانه او رفت که سختبیمار بود، وقتی نگاه او به امام افتاد آهی کشید و از اندوه خود یاد کرد . حضرت فرمودند: "وما غمک یا اخی؟ ای برادر! چه اندوهی داری؟"
اسامه عرض کرد: اندوه من قرض فراوان است . من شصت هزار درهم بدهکارم . حضرت فرمودند: "ادای دین تو بر عهده من است . " اسامه گفت: میترسم از دنیا بروم و قرض من پرداخت نگردد . حضرت فرمودند: "لن تموت حتی اقضیها عنک; پیش از آنکه مرگ تو فرا برسد من قرض تو را میپردازم ."
د) روزی امام حسین علیه السلام با جمعی از دوستان وارد باغ خود در مدینه شد . غلام آن حضرت به نام "صافی" نگهبان آن بود . امام به گونهای وارد شد که غلام متوجه او نشد، حضرت دید او مشغول غذا خوردن است، روش غذا خوردن او امام را به خود جلب کرد; زیرا او هر قرص نانی که برمیداشت نصف آن را به سوی سگی که در پیش روی او بود میانداخت .
ناگهان غلام متوجه آمدن حضرت شد . حضرت پرسیدند: چرا در غذا خوردن هر قرص نانی که برمیداشتی نصف آن را به سگ باغ میدادی؟ غلام عرض کرد: من غلام شما و نگهبان این باغم و این سگ نیز نگهبان این باغ است . وقتی سفره انداختم، در مقابل من نشست و به من نگاه میکرد . من حیا کردم که او گرسنه باشد و من غذا بخورم، از این رو هر قرص نان را مساوی تقسیم کردم .
حضرت از پاسخ غلام به گریه افتاد و فرمود: "ان کان کذلک فانت عتیق لله تعالی ووهبت لک الفی دینار; اگر چنین است تو را در راه خدا آزاد کردم و دو هزار دینار نیز به تو بخشیدم ."
غلام گفت: اگر مرا آزاد کنی من دست از تو برنمیدارم و باغبان تو در این باغ باقی میمانم . وقتی امام وفاداری او را دید، همه باغ را به او بخشید و فرمود: "انسان بزرگوار باید عمل او گفتارش را تایید کند ... این باغ را با آنچه در آن استبتو بخشیدم، پس دوستان مرا میهمانان من به حساب آور و به آنان احترام بگذار، خدا تو را در روز قیامت کرامتببخشد، و اخلاق نیکو و ادب تو را مبارک گرداند ."
امام حسین(ع)و تربیت فرزند(1)
تربیت صحیح فرزندان از ضروری ترین وظایف والدین به شمارمی آید. انجام دادن این وظیفه مهم، حساس و ظریف بدون تکیه بردیدگاههای صاحب نظران آگاه و مطمئن ممکن نیست. ما معتقدیم که معصومان(علیهم السلام)در همه ابعاد هدایتی و تربیتی الگوهایی کامل و مطمئن به شمار می آیند و تکیه بردیدگاهها و رفتارهای تربیتی آنان در مسیر تحقق وظیفه خطیر تربیت فرزندان، بهترین ره توشه است. معصومان( علیهم السلام)همه نور واحد بوده، هدف مشترک داشتند; ولی به اقتضای گوناگونی موقعیتها در سیره تربیتی آنان دیدگاهها و رفتارهای تربیتی گوناگون به چشم می خورد. کنارهم نهادن مجموعه دیدگاهها و رفتارهای تربیتی آنان الگویی کامل ازنظام تربیتی اسلام عرضه می کند. در میان معصومان(علیهم السلام)امام حسین(ع)از موقعیت ویژه ای برخوردار است و این موقعیت به زندگی و سیره تربیتی آن حضرت برجستگی خاصی بخشیده است. این مقاله برآن است تا نکاتی از سیره تربیتی آن حضرت را دردو بخش ارائه کند. بخش اول برخی نکات تربیتی است که تا پیش از حادثه کربلا تحقق یافته و به ما رسیده است و بخش دوم نگاهی مستقل به حادثه عظیم کربلا و بیان نکات تربیتی آن. ذکر این نکته مفید می نماید که ازبخش پایانی عمر شریف حضرت یعنی زمان تحقق حادثه کربلا نکات تربیتی بیشتری در دسترس داریم. سبب این امر دو چیز می تواندباشد:
نخست آنکه حادثه کربلا به خاطر بی نظیر بودن آن بیش ازسایرحوادث موردتوجه سیره نویسان و مورخان واقع گردید وبنابراین، اسناد بیشتری از آن در دسترس است که می توان از لابلای آن نکات تربیتی بیشتری کشف کرد; و دیگر آنکه در این مقطع ازعمر شریف حضرت، فرزندان و اهل بیت او به طور مستقیم همراهش بودند و در نتیجه زمینه بروز نکات تربیتی بیشتری فراهم بوده است; و شاید این امر، یکی از اسرار پای فشاری امام بر حضوراهل بیت در کربلا بوده است. از این رو، شایسته است پژوهشگران عرصه تربیت اسلامی فرصت را غنیمت شمرده، حادثه کربلا را باتوجهی عمیق تر از منظر تربیت بنگرند ونکات تربیتی سودمندی را از آن استخراج کنند.
زمینه سازی تربیت
در مکتب اهل بیت(علیهم السلام)نه تنها تربیت فرزندان از لحظه تولد مورد توجه بوده بلکه به زمینه های تربیت و شرایط قبل ازتولد و بلکه حتی قبل از انعقاد نطفه نیز توجه خاص شده است. ازاین رو در روایات معصومان(علیهم السلام) زمینه ها و شرایط مطلوب و نامطلوب انعقاد نطفه بیان گردید. از جمله این نکات پرهیزکردن از همبستری در شبی است که انسان قصد مسافرت دارد. امام حسین(ع)خطاب به اصحابش فرمود:
«اجتنبوا الغشیان فی اللیله التی تریدون فیها السفر فان من فعل ذالک ثم رزق ولدا کان احولا»
از همبستر شدن با همسرانتان در شبی که قصد مسافرت داریدبپرهیزید; (زیرا)اگر در اثر آن فرزندی روزی شود احول(لوچ)خواهدبود.» (1)
اظهار محبت به فرزندان
محبت به فرزندان امری درونی است که خداوند آن را در دل والدین به ودیعت نهاده است. اما آنچه در این میان مهم می نمایدو آثار تربیتی در پی دارد ابراز آن است. این امری اختیاری است و والدین و مربیان می توانند در پرتو آن زمینه تربیت صحیح رافراهم آورند. چه بسیارند والدینی که در برابر فرزندان خود محبت فراوان دارند اما آن را ابراز نمی کنند در حالی که محبت وقتی سازنده وتاثیر گذار خواهد بود که فرد مورد محبت از آن آگاهی یابد.امام حسین(ع)به عنوان الگوی تربیتی مطمئن و کامل محبت به فرزندان را از نیازهای ضروری آنان دانسته، در قالبهای گوناگون به ابراز آن می پرداخت. گاه با در آغوش گرفتن و به سینه چسبانیدن خردسالان، زمانی با بوسیدن آنان و گاه با به زبان آوردن کلمات شیرین و محبت آمیز.
عبیدالله بن عتبه چنین می گوید: «کنت عندالحسین بن علی(علیهماالسلام)اذ دخل علی بن الحسین الاصغر فدعاه الحسین(ع)و ضمه الیه ضما و قبل مابین عینیه ثم قال: بابی انت اطیب ریحک و احسن خلقک...» (2)
«نزد حسین بن علی(ع)بودم که علی بن حسین(ع)وارد شد. حسین(ع)(امام سجاد(ع))او را صدا زد، در آغوش گرفت و به سینه چسبانید، میان دو چشمش را بوسید و سپس فرمود: پدرم به فدایت باد، چقدر خوشبو و زیبایی!»
تشویق فرزندان در برابر کار خوب آنان
یکی از شیوه های تربیتی مورد اتفاق صاحب نظران عرصه تعلیم وتربیت، شیوه کارآمد تشویق است. تشویق به جا و متناسب با فعالیت انجام شده، به ایجاد انگیزه در فرد منجر شده، به تکرار و تقویت رفتار می انجامد.
چه بسا فرزندان از ارزش و اعتبار صفات مثبت خود آگاهی نداشته، در نتیجه به شخصیت حقیقی و توانمندیهای ثبت خویش پی نبرده، خود را در مقایسه با دیگران ناچیز به شمار آورند. ازاین رو والدین و مربیان باید ویژگیهای مثبت فرزندان را کشف وبرجسته سازند; مورد ستایش و تشویق قرار دهند. در فرهنگ اسلامی که تربیت دینی و اخلاقی فرزندان در کانون توجه است. برتشویق فرزندان هنگام بروز رفتارهای دینی و برجسته کردن صفات اخلاقی ومعنوی آنان بسیار تاکید شده است. امام سجاد(ع)فرمود: من به بیماری شدیدی مبتلا شدم. پدرم بربالینم آمد و فرمود:
ماتشتهی؟ فقلت: اشتهی ان اکون ممن لااقترح (3) علی الله ربی مایدبره لی، فقال لی: احسنت ضاهیت ابراهیم الخلیل صلوات الله علیه حیث قال جبرئیل(ع): هل من حاجه؟ فقال: لا اقترح علی ربی بل حسبی الله و نعم الوکیل.» (4)
چه خواسته ای داری؟ عرض کردم: دوست دارم از کسانی باشم که درباره آنچه خداوند برایم تدبیر کرده، نپرسم؟ پدرم در مقابل این جمله به من آفرین گفت و فرمود: تو مانند ابراهیم خلیلی; به هنگام گرفتاری جبرئیل نزدش آمد و پرسید: از ما کمک می خواهی؟ اودر جواب فرمود:(درباره آنچه پیش آمده)از خداوند سؤال نمی کنم. خداوند مرا کافی است و او بهترین وکیل است.
در این حدیث ملاحظه می شود که امام حسین(ع)در مقابل پاسخ عارفانه و دلنشین فرزندش که براساس ظاهر حدیث، سن و سال چندانی هم نداشت. جمله «احسنت »را به کار برد و او را به «ابراهیم خلیل » تشبیه کرد.
اهمیت آموزشهای دینی فرزندان و قدردانی از معلمان و مربیان
در اسلام دانش آموزی مورد اهتمام شدید بوده و رهبران دینی پیروان خود را به آموزش و اندوختن دانش، به ویژه معارف دینی،تشویق کرده اند.
براساس سخنان معصومان(علیهم السلام)، معلمان و مربیان، به خصوص آنان که در تعلیم آموزه های دینی می کوشند، حق بزرگی برجامعه دارند و باید تلاش صادقانه شان مورد قدردانی و سپاسگزاری قرارگیرد تا رغبت و انگیزه بیشتری بیابند. مرحوم بحرانی درحلیه الابرار از شیخ فخرالدین نجفی که از فضلا و زهاد بود. چنان نقل کرده که شخصی به نام عبدالرحمان در مدینه معلم کودکان بود و یکی از فرزندان امام حسین(ع)به نام «جعفر» نزدش آموزش می دید. معلم جمله «الحمدلله رب العالمین » را به جعفر تعلیم داد. هنگامی که جعفر این جمله را برای پدر قرائت کرد، حضرت معلم فرزندش را فراخواند و هزار دینار و هزار حله... به اوهدیه داد. وقتی حضرت به خاطر پاداش زیاد مورد پرسش قرار گرفت، در جواب فرمود:
«و انی تساوی عطیتی هذا بتعلیمه الحمدلله رب العالمین » .
هدیه من برابر با تعلیم «الحمدلله رب العالمین » است. (5)
احترام به انتخاب جوان در امر ازدواج
جوانان به سبب کمی تجربه به استفاده از تجارب و نصایح والدین نیازمندند، اما آنان دیگر دوران کودکی و نوجوانی را پشت سرگذاشته و به حدی از رشد رسیده اند که خود حق انتخاب داشته،برای خود تصمیم بگیرند. از این رو، شایسته است والدین در دوران کودکی و نوجوانی زمینه استقلال و قدرت تصمیم گیری آنها را فراهم آورده، آنان را چنان تربیت کنند که سمت انتخابهای معقول وتصمیمهایی منطقی پیش روند و مصالح واقعیشان را بر منافع آنی وزودگذر ترجیح دهند. اگر فرزندان به این حد از رشد و استقلال رسیدند، باید به آنان اعتماد کرد و به تصمیمها و انتخابهاشان احترام نهاد. جوان در طول زندگی با انتخابهای گوناگون رو به روست و یکی از مهمترین آنها گزینش همسراست. در این مساله،چنانچه فرزند از قدرت انتخاب صحیح و معقول برخوردار است، بایدبه وی حق انتخاب داد و از ازدواجهای تحمیلی پرهیز کرد. حسن (6) ،فرزند امام حسن مجتبی(ع)یکی از دختران امام حسین(ع)راخواستگاری کرد. امام حسین(ع)به او فرمود: «اختر یا بنی اجتهما الیک.» فرزندم! هر کدام را بیشتر دوست داری انتخاب کن.
فرزند امام مجتبی(ع)شرم کرد و جوابی نداد. آنگاه امام حسین(ع)فرمود: من دخترم فاطمه را برایت انتخاب کرده ام; زیرا او به مادرم فاطمه دختر رسول خدا(ص)شبیه تر است.» (7)
ملاحظه می شود با این که فرزند امام مجتبی(ع)به احترام عمو ودخترانش به طور مشخص از دختر خاصی خواستگاری نکرد و امر را به عمویش وانهاد; امام حسین(ع)به انتخاب وعلاقه فرزند برادرش اهمیت داد و از او خواست خودش آن را که بیشتر دوست دارد به همسری برگزیند.
تربیت عملی
بی تردید مؤثرترین عامل در تربیت اخلاقی و دینی فرزندان رفتارهای درست والدین است. پرواضح است که زبان رفتار از زبان گفتار بسی نافذتر است و در عمل آثاری نهفته است که هرگز ازگفتار برنمی آید. کودک و نوجوانی که پیوسته شاهد اعمال نیک والدین است، بطور غیر مستقیم سرمشق می گیرد و به انجام کارهای نیک تشویق می گردد. در سیره تربیتی ائمه اطهار(علیهم السلام)تربیت با رفتار و عمل بارزترین بعد تربیت است. فرزندان ائمه(علیهم السلام)با دیدن رفتار آنان سرمشق گرفته، عمل می کردند. شعیب بن عبدالرحمن خزائی می گوید: هنگامی که امام حسین(ع)در کربلا به شهادت رسید بردوشش نشانه ای وجود داشت. ازامام سجاد(ع)درباره آن پرسیدند، امام سجاد(ع)بسیار گریست وفرمود: «این، اثر بارهای غذایی است که پدرم بردوشش حمل می کردو به خانه های تهیدستان می برد.» (8)
آری، امام سجاد(ع)پیوسته این رفتار را از پدرش مشاهده کرد وسرمشق گرفت و عمل کرد. بدین سبب، امام باقر(ع) فرمود: «(پدرم)علی بن الحسین(ع)شبها کیسه نان بردوش حمل می کرد و(به مستمندان)صدقه می داد.» (9)
________________________________________
1- موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص 711.
2- بحار الانوار، ج ؟
3- اقترحت علیه شیئا: سالته ایاه من غیر رویة و منه الحدیث « ان رسول الله(ص) لا یقترح علی ربه فی شی ء یامره به »(مجمع البحرین، طریحی، ج 2، ص 404.)
4- بحار الانوار، ج 46، ص 67، ح 34.
5- حلیة الابرار، سید هاشم بحرانی، ج 1، ص 582.
6- در کتب سیره و تاریخ ائمه(ع) از حسن به عنوان یکی از فرزندان امام مجتبی(ع) یاد شده، شیخ مفید در الارشاد از او چنین یاد می کند: « و اما حسن بن احلسن فکان جلیلا، رئیسا، فاضلا، ورعا...»(الارشاد، ص 196، مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 192، بحار الانوار، ج 44، ص 163، عوالم، ج 2، ص 306.)
7- موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص 632.
8- حلیة الابرار، ج 1، ص 582.
9- مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 153.
امام حسین(ع) و تربیت فرزند ( قسمت دوم )
حادثه کربلا از منظر تربیت فرزندان
حادثه کربلا، جاودانهترین رویدادی است که زمانه در بستر خودمانند آنرا ندیده است. حادثهای که آثارش در حصار مرزهای اسلامیمحدود نگشته و خورشید فروزانش همه گیتی را تا ابد درخشانگردانید. همه کسانی که پیرامون این حادثه به تامل نشستهاند،به فراخور شناختخویش از آن درس گرفته، مبارزان درس مبارزه،آزادگان درس آزادگی، شهادت طلبان درس شهادت و مصلحان اجتماعیدرس اصلاح گرفتهاند.
این واقعه بینظیر زوایای بیانتهایی دارد که تنها اندکی ازآنها شناخته شده و زوایای ناشناختهاش بسی بیش از شناخته شدهاست. بیگمان با گسترش دانش بشری در حوزه علوم انسانی، امید کشفآنها دور از انتظار نیست، از جمله زوایای این واقعه عظیم تاملاز منظر روانشناسی و تربیت است. نگارنده معتقد است هدف سیره وسنت ائمه اطهار علیهم السلام قبل از هر چیز، هدایت و تربیت است،زیرا آنان بزرگترین مربیان بشریتاند و باید تفسیر تربیتی ازحوادث زندگی آنان ارائه شود.
ذکر این نکته مفید است که، گوناگونی شرایط زمانی ائمه اطهارعلیهم السلام باعث گشته تا آنان با وجود آرمان مشترک، در عرصهدعوت و تربیتشیوههای گوناگون داشته باشند. در میان امامانشیعه، امام حسین(ع)شرایط ویژه خود را داشت. بنابراین ضمن آنکههمه زندگی و سیره حضرت سرمشقی کامل، از حیات طیبه، برایپیروانش استسیره تربیتی آن حضرت در حادثه کربلا هم برایکسانیکه زندگیشان به شرایط زمانی آن حضرت شباهتبیشتری دارد ومیخواهند حسینی باشند، اهمیتبیشتری دارد.
توجه به نیازهای فرزندان
موجودات عالم برای ادامه حیات نیازهایی دارند که بدون برآوردن آنها ادامه حیات نا ممکن و یا همراه با سختی است ایناحتیاج در غیر انسان به نیازهای مادی و جسمانی محدود است; امادر انسان نیاز امور مادی، روانی و معنوی فراوانی را شامل میشودکه تنها در سایه رفع نیاز از همه امور به رشد کامل جسمانی وروانی میرسد. توجه به نیازهای گوناگون از نکات مهم تربیتی است،نیازهایی که در قالبهای زیستی، عاطفی، روانی و معنوی جلوهگرمیشود. در واقعه کربلا نیز با وجود همه مسایل و شیوهای که امامحسین(ع)در پیش روی خود داشته، از توجه به نیازهای مادی و معنویفرزندان و همراهان خود غافل نماند.
الف: نیازهای مادی
نیازهای مادی احتیاج اولیه هر انسان است. و بدون تامین آن،قادر به ادامه حیات نیست. نیاز به رفع تشنگی از این جمله استکه در کربلا به خاطر وضعیت ویژهای که دشمن برای کاروان کربلا بهوجود آورد، به نیازهای حیاتی تبدیل شد و ایشان را به تلاش، برایرفع آن از راههای ممکن، واداشت; از اینرو، آنگاه که حضرتعباس(ع)از برادر اجازه مبارزه با دشمن طلبید، حضرت از او خواستبرای کودکان آب فراهم نماید و فرمود:
«فاطلب لهولاء الاطفال قلیلا من الماء» پس کمی آب برای اینکودکان فراهم کن...
این توجه حضرت آنگاه به اوج میرسد که فرزند شیرخوارهاش را بربالای دست میگیرد و از دشمن برایش آب میخواهد. در مقتل ابی مخنفآمده است:
امام حسین(ع)به سوی ام کلثوم آمد و فرمود: خواهر! تو را دربارهفرزند شیرخوارهام به نیکی سفارش میکنم، او شیر خواره است وشش ماه بیشتر عمر ندارد. ام کلثومبه برادر جواب داد: سه روز است این طفل آب ننوشیده است.
برایش آبی طلب فرما، حضرت طفل را گرفت و در مقابل دشمن ایستادو آنگاه فرمود: «ای قوم شما برادر و فرزندانم را به شهادترساندید و جز این طفل باقی نمانده و او از تشنگی دهان را بازمیکند و میبندد، به او جرعه آبیدهید...»
ب: نیازهای عاطفی و روانی
گرچه در طبقهبندی نیازها در روانشناسی، نیازهای زیستی جزءنخستین نیازها به حساب میآید، اما نقش نیازهای عاطفی و روانینیز با اهمیت و تعیین کننده است. زیرا هر چند نیاز جسمی محسوسو آشکار است و فقدانش جسم را متاثر میگرداند، اما نیازهایروحی و روانی نا محسوساند و عدم پاسخگویی به آنها روان آدمی راآزرده میسازد. کودکان و نوجوانان به خاطر موقعیتسنی آسیبپذیری در برابر مشکلات نیاز دو چندان به بر آوردن نیازهای عاطفیو روانی دارند، این نیازها، بخصوص در شرایط ویژه، از دست دادنوالدین، هنگام بیماری و... چنان شدت مییابد که بیتوجهی به آنهاحیات روانی و عاطفی کودک را به مخاطره میاندازد.
این شرایط ویژه به کاملترین شکل در کربلا برای فرزندان امامحسین(ع)جلوه نمود. فرزندان و همراهان آن حضرت در میدان مبارزه،در سختترین حالات، امام(ع)را صدا میزدند و در واپسین لحظات، اوجنیاز عاطفی خویش را به نمایش میگذارند. در کربلا بیماری چونعلیبن الحسین(ع)حضور دارد که تقدیر الهی بر بقاء وجودش تعلقگرفت. و از دست دادن پدر و امام خویش را تجربه نمود. این وضعیتخاص قطعا توجه ویژهای را میطلبید و اینجا است که آن حضرت بهگونههای مناسب به نیاز فرزندان پاسخ میدهد و نسبتبه فرزندانیکه به میدان مبارزه آمدهاند به گونهای، به یگانه فرزندش زینالعابدین(ع)به گونهای دیگر. و در مورد یتیمان و داغدیدگان پساز شهادت خویش به شکلی دیگر سفارش میفرماید.
رفتار حضرت با فرزندان و نو جوانان در میدان جنگ
آنچه از مقاتل بر میآید این است که حضرت نسبتبه فرزندان وبرادرزادگانش که به میدان مبارزه میرفتند، رفتارهای گوناگونیداشت. نخست در هنگام رفتن به میدان با در آغوش گرفتن آنان واظهار علاقه و محبت صحنههای زیبایی از عاطفه و محبت را به نمایشمیگذاشت. درمورد «قاسم بن الحسن» آمده است: «قاسم در حالیکه نوجوانی غیر بالغ بود، سوی خیمههای طرف میدان خارج شد. وقتیامام حسین(ع)نگاهش به قاسم افتاد، او را به آغوش کشید. آن دودستبه گردن هم آویختند و چنان گریستند که بیهوش شدند.»
در مرحله بعد، وقتی آنان در میدان مبارزه، در مقابل شرایطنابرابر، گرمای شدید و تشنگی قرار گرفتند، آن حضرت آنان را بهصبر دعوت کرد و به آنان دلداری داد و اظهار همدردی نمود درمورد «احمد بن حسن» نوشتهاند: «بعد از آنکه در میدان جنگشرایط مبارزه توان را از او گرفت، نزد عمویش حسین(ع)آمد وپرسید: عمو(جان)آیا جرعه آبی هست تا جگر خود را با آن خنک کنمو برای مبارزه با دشمنان خدا و رسولش توان بیشتری پیدا کنم؟
امام(ع)فرمود: «یابنی اصبر قلیلا حتی تلقی جدک رسول الله(ص)،فیسقیک شربه من الماء لاتظماء بعدها ابدا»فرزندم! کمی صبر کن تا جدت رسول خدا را ملاقات کنی، او چنانشربت آبی به تو بنوشاند که هرگز تشنه نشوی.
در مورد «علی اکبر» نیز آمده است; بعد از مبارزهای بیامانو کشتن تعدادی از دشمنان در حالی که جراحات زیاد بر بدن داشت،عطش بر او بسیار ناگوار آمد. پس نزد پدر آمد و عرض کرد: «یاابه العطش قد قتلنی و ثقل الحدید قد اجهدنی فهل الی شربه منماء و سبیل اتقوی بها علی الاعداء؟ فبکی الحسین(ع)و قال یا بنییغز علی محمد و علی و علی ابیک ان دعوهم فلا یجیبونک و تستغیثبهم فلا یغیثونک...»
ای پدر، عطش مرا از پای در آورد و سنگینی اسلحه مرا ناتوانکرد، آیا شربت آبی هست تا با نوشیدن آن، توان بیشتر، با دشمنانمبارزه کنم؟
امام فرمود: فرزندم بر محمد و علیو پدرت سخت است که آنان رابخوانی و به تو پاسخ ندهند و به یاری بخواهی و آنان فریاد رستو نباشند... .
در مرحله سوم، آنگاه که بعد از مبارزه بیامان فرزندان توسطدشمن مجروح گشته و بر زمین افتادند، حضرت به رعتخود را بربالینشان رسانید و آنها را در آغوش گرفت. در آن لحظات حساس کهفرزندان نیاز بیشتری به تسلی خاطر داشتند، با آنان ابرازهمدردی نمود... . آنگاه که «قاسم بن الحسن» بر زمین افتاد وعموی خود را صدا زد، امام حسین(ع) چون باز شکاری خود را بربالین فرزند برادر رساند و مانند شیر خشمگین بر دشمن حملهنمود. وقتی گردو غبار فرو نشست، دیدند امام(ع) بر بالین قاسمنشسه و به قاسم(ع)که در حال جان دادن بود، فرمود: عز والله علیعمک ان تدعوه فلا یجیبک او یجیبک فلا یعنک او یعنک فلا یغنی عنکبعدا لقوم قتلوک»
به خدا سوگند، بر عموی تو سخت است که او را بخوانی پاسخندهد، یا اجابت نماید ولی نتواند کمک کند یا کمک کند اما به توسودی نبخشد.(از رحمت)خداوند دور باد قومی که تو را کشت.
رفتار حضرت نسبتبه فرزند بیمارش زین العابدین(ع)
خواست الهی بر این تعلق گرفت که علی بن الحسین حجت او بعد ازامام حسین(ع)، بیمار باشد تا جهاد بر او واجب نشود و همچنانزمین از حجت اللهی خالی نگردد و این وضعیت جلوه دیگری از تربیتحسینی را میطلبید. در حالیکه شدت مبارزه و مصبیتهای پیاپی کربلاانسان معمولی را چنان به خود مشغول میکند که همه چیز را فراموشمیکند، مربی بزرگ کربلا از مسئولیتبزرگ تربیت غافل نماند و چونفرزند خود را نیازمند توجه و مراقبت دید، بر بالینش آمد وگفتگویی صمیمانه به پرسشهای او در در مورد حوادث کربلا پاسخداد. در منابع تاریخی میخوانیم:
«... حضرت به سوی خیمه فرزندش زین العابدین آمد و در حالیکه فرزندش بر فرشی از پوستین استراحت مینمود و زینب(س)از اوپرستاری میکرد، فرزندش را عیادت نمود، وقتی زینالعابدین(ع)نگاهش به پدر افتاد، خواست از بستر بر خیزد. اما ازشدت بیماری قادر به برخاستن نبود. از عمهاش زینب(س)خواست که اورا کمک کند، زینب خود را تکیه گاه او قرار داد.
امام حسین(ع)از وضعیتبیماری فرزندش سئوال کرد و زینالعابدین(ع)حمد و سپاس خداوند رابه جا آورد و از پدر پرسید دراین روز با این قوم منافق چگونه رفتاری کردی؟
پدر فرمود: «فرزندم شیطان بر آنان مستولی گشت و آنان را ازیاد خدا غافل کرد...»
رفتار حضرت نسبتبه خانواده و فرزندان در لحظه وداع
امام(ع)در واپسین لحظههای زندگی خویش شرایط ناگواری خانوادهو فرزندان غصه یتیمی و از دست دادن نزدیکترین عزیزان از یکطرف، طی مسیر کربلا تا شام و از شام به مدینه، همراهی دشمنانسنگدل، از طرف دیگر را مجسم کرد. در چنین شرایطی امام(ع)شیوهدعوت به صبر و برد باری و توجه دادن به نصرت الهی را برگزید تابا دم حسینی خود روح خسته آنان را توان دوباره ببخشد و عزمشانبرای دستیابی به همه اهداف، تقویت نمایند. در مقاتل آمده است:
«هنگامی که امام(ع)همه یارانش را دید که شهید شدهاند، برایوداع به خیمهها آمد و ندا داد: «ای سکینه، ای فاطمه، ای زینب،ای امکلثوم، درود و سلام من بر شما باد» سکینه صدا زد: ای پدرآیا تن به مرگ دادهای؟
فرمود: کسی که یاور ندارد، چگونه تن به مرگ ندهد.
طبق نقل دیگر فرمود: «ای نور چشم من کسی که یاوری ندارد،چگونه تسلیم مرگ نشود،(فرزندم)رحمت و نصرت خداوند در دنیا وآخرت به همراه شما است، پس بر قضاء الهی، صبر پیشه کن و زبانبه شکوه مگشای، زیرا دنیا از بین رفتنی و آخرت ماندگار است.»
طبق نقل سوم آن حضرت به فرزندان و خواهران چنین توصیه نمود: «خودتان را برای گرفتاری آماده کنید و بدانید خداوند نگهدار ویاور شما است و شما را از شر دشمنان نجات میبخشد و عاقبتامرتان را به خیر خواهد کرد، دشمنانتان را با انواع بلاها عذابخواهد نمود و به شما، در برابر این گرفتاری، انواع نعمت وکرامت عطاء خواهد کرد. پس زبان به شکوه مگشایید و سخنی مگوییدکه از منزلت و ارزش شما بکاهد.»
سفارش به فرزندان یتیم و بازماندگان
بی شک از تلخترین لحظات برای فرزندان خرد سال، لحظهی از دستدادن والدین است. چنین وضعیتی بر فرزندان بسیار ناگوار و طاقتفرسا مینماید. در چنین شریطی آنان نیازمند توجه و عاطفهاند،نیازمند محبت و تسلی خاطراند.
فرزندان و بازماندگان کاروان کربلا هم نظاره گر دل خراشترینصحنهها بودهاند. لذا به توجهی عمیق نیاز داشتند. از این روامام حسین(ع)با همه گرفتاریهایی که داشت، وضعیت روحی و روانیفرزندان را پس از شهادت خود پیش بینی کرد و در واپسین لحظات،تنها فرزند بازمانده از خود زین العابدین(ع)را به توجه ومراقبت و درک وضعیت روحی آنها سفارش کرد و آنچنان شرایط روانیو روحی آنها را ترسیم کرد و مشاورههای لازم تربیتی را به ایشانارائه نمود که شخصی آشنا به مسائل روانشناسی و تربیتی را بهشگفتی وا میدارد. امام(ع)فرمود: «... یا ولدی انت اطیب ذریتیو افضل عترتی و نتخلیفتی علی هولاء العیال و الاطفال فانهمغرباء مخذولون قد شملتهم الذله و الیتم و شماته الاعداء و نوائبالزمان، سکتهم اذا صرخوا و آنسهم اذا استوحشوا و سل خواطرهمبلین السلام فانهم مابقی من رجالهم من یستاءنسون به غیرک و لااحد عندهم یشکون الیه حزنهم سواک دعهم یشموک و تشمهم، و یبکواعلیک و تبکی علیهم.»
فرزندم تو پاکیزه ترین ذریه و با فضیلتترین خاندان من هستی،بعد از من تو سر پرست کودکان و اهل بیت هستی، آنان غریب هستند.
خواری و یتیمی و شماتت دشمنان و مصیبتهای زمان آنها را در برگرفته است. هرگاه ناله و گریه شان بلند شد، آرامشان گردان، درهنگام ترس همراهشان باش، با سخنان نرم تسلی خاطرشان بده. ازمردان آنها، جز تو کسی که مایه انس و آرامششان باشد، زندهنمانده است و جز تو کسی را که شنوای شکوهها و درد دلهایشانباشد، ندارند....»
پاسخگویی به پرسشهای فرزندان
فرزندان وقتی دوران نوزادی و کودکی را پشتسر میگذارند، براثر ارتباط بیشتر با اشیاء پیرامون و برخورد با موقعیتهایجدید، سئوالاتی در ذهنشان به وجود میآید در مقطعی از سن، چنانوالدین را «سئوال باران» میکنند که آنها را به ستوه میآورند.
کودکان هرچه رشد عقلانی بیشتری مییابند، سئوالات جدیتری خواهندداشت، بویژه در دوره نوجوانی و آغاز جوانی، شرایط جدید، تغییرو تحولات، تصمیمات بزرگ در زندگی والدین سئوالات بیشتری را درذهن آنان ایجاد میکند، در چنین وضعیتی بر والدین بصیر و آگاهاست که زمینه پرسشگری را برای فرزندانشان فراهم کنند و پایصحبتهای آنان بنشینند و با صبر و حوصله به پرسشهای آنان پاسخمناسب دهند و ابهامات را مرتفع سازند. حادثه کربلا، که موقعیتجدیدی در زندگی امام حسین(ع) محسوب میشد، پرسشهایی را در ذهنفرزندان و دیگر همراهان حضرت ایجاد کرد و ذهن کنجکاو آنان رابه پرسشگری وا داشت. حسین بن علی(ع)با درک موقعیت آنها، بهسئوالاتشان پاسخهای مناسب و در خور شاءنشان میداد. به دو نمونهاز پاسخگویی حضرت اشاره میکنیم:
1 هنگامی که حضرت به همراه اصحابش، هنگام ظهر در ثعلبیهفرود آمد، خواب کوتاهی بر آن حضرت مستولی شد. پس از اندکی حضرتبا چشم گریان از خواب بیدار شد. فرزندش «علی» که متوجه اینصحنه بود، پرسید: ای پدر! چرا گریه میکنی؟ خداوند چشم تو رانگریاند.
حضرت فرمود: «فرزندم این لحظه، وقتی است که رویا در آن دروغنمیباشد. من در خواب سوارهای را دیدم که کنارم ایستاد و گفت:
«ای حسین شما به سرعتحرکت میکنید و مرگ به سرعتشما را بهبهشت میرساند و آگاهی یافتم که مرگ ما فرا رسیده است.»
علیپرسید: ای پدر! آیا ما بر حق نیستیم؟
فرمود: «فرزندم به خداوندی که همه بندگان به سوی او برمیگردند، ما بر حق هستیم»علی عرض کرد: در این صورت ترسی از مرگ نداریم.
امام فرمود: خداوند بهترین پاداش پدر به فرزند را به تو عطافرماید.»
2- بعد از آنکه حضرت، در شب عاشورا، حوادث روز عاشورا وشهادت یاران را ترسیم کرد، قاسم بن حسن(ع)در باره شهادت خودپرسید. امام(ع)به او مهربانی کرد و پرسید:
فرزندم مرگ نزد تو چگونه است؟
پاسخ داد: عمو(جان)مرگ نزد من از عسل شیرینتر است.
حضرت بعد از آنکه ظرفیت و توان درک قاسم را نمایان ساخت وپاسخ زیبای او را شنید، فرمود: عمویتبه فدایت گردد! به خداقسم! تو از کسانی هستی که بعد از آزمایش بزرگ به همراه من شهیدمیشوند.
نقش آزادی و انتخاب در تربیت فرزندان
خداوند انسان را آزاد آفرید و قدرت اراده و انتخاب به اوبخشید تا پرتو آن از میان راههای مختلف مسیر صحیح را برگزیند.
آنچه انسان در پرتو شناخت و بدون اکراه و اجبار برگزید، در راهتحقق و دستیابی به آن تا پای جان میایستد، عنصر آزادی به جا وانتخاب درست در تربیت، عنصری گرانبها و کار آمد است، در تربیتفرزندان اجبار ثمری نمیبخشد، والدین و مربیان باید چنان زمینهرا آماده کنند که فرزندان خود راه صحیح را بر گزینند تا برآنچه به حق برگزیدهاند، پایبند و استوار باشند، از جلوههایتربیتی حادثه عاشورا، صحنه آزادی و انتخاب راه بود. امامحسین(ع)با اینکه در کربلا به شدت نیازمند داشتن یاور بودند، باکمال صداقت و راستی فرزندان و دیگر یاوران خود را در ادامهمسیر آزاد میگذارد و با اینکه بر فرزندان خود حق بزرگ دارد اماهیچگاه راه مبارزه و همراهی خود را بر آنان تحمیل نمیکند و ازاینروست که میبینیم آنان نیز که آگاهانه همراهی پدر و امامخویش را برگزیدند در راهش تا آخرین نفس ایستاده و جان خویش رافدای راهش نمودهاند. ابی حمزهثمالی از علیبن الحسین(ع) نقلمیکند که در شب عاشورا پدرم اهل و فرزندان خود و اصحاب را جمعنمودند و خطاب به آنان فرمود: «ای اهل و فرزندان و ای شیعیانمن، از فرصتشب استفاده کنید و جانهای خود را نجات دهید... شمادر بیعتی که با من بستهاید آزاد هستید. ...»
نیز آن حضرت هنگامی که عبدالله فرزند مسلم نزد ایشان آمد واجازه میدان طلبید فرمود: «شما در بیعتبا من آزاد هستی،شهادت پدرت کافی است. تو دست مادرت را بگیر و از این معرکهخارج شو» عبد الله عرض کرد: «بخدا سوگند من از کسانی نیستمکه دنیا را بر آخرت مقدم دارم.»
ماهنامه کوثر شماره 39
اسوه های تربیتی و اخلاقی در نهضت حسینی
ایرانیان همچون دیگر ملتها دین اسلام را به این دلیل پذیرفتند که دینی آسمانی است و فرامین آن خدایی و پیام آن با پیام فطرت سازگار است. در این مکتب است که ارزشهایی نظیر شهادت و جهاد معنی می دهد و شهید قداست و ظمت خاصی می یابد و شهادت به کام مجاهد شیرین تر از عسل می گردد. و به کوشش کنندگان راه حق مژده هدایت داده می شود: «الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» (بقره /132) و مظاهر این مکتب ارج می یابند و شایسته ترین خویهای آسمانی: ایثار، بیداردلی، ثبات بر طریق حق، فداکاری، مروت، وظیفه شناسی تجلی می نماید. نظر به این که در این مقال سخن از اسوه های تربیتی و اخلاقی است. نخست تربیت و اخلاق را به اجمال تعریف می کنیم سپس به معرفی مظاهر و نمونه های تربیت و اخلاق در نهضت حسینی می پردازیم:
تربیت عبارت است از پرورش و تقویت استعدادهای مثبت و کاهش استعدادهای منفی و ایجاد هماهنگی لازم بین آنها.
«اخلاق جایگزینی عادتهای شایسته به جای ناشایسته است عادتهایی که شرع مقدس اسلام جزئیات آن را مشخص کرده است » (1) اخلاق بخشی از حکمت عملی است که در حوزه فرهنگ اسلامی عبارت از این است که امور مربوط به خود و خانواده و جامعه و سیاست برنامه ریزی شود و چنین اخلاقی را کتاب و سنت می سازد. و در رفتار بزرگان تبلور پیدا می کند.» (2)
در زندگی امامان شواهد بسیاری داریم که آنان در عین حال که تعالیم انسان دوستانه را یاد می دادند «خود نیز در مقاطع مختلف: در گرمای ظهر و سرمای سخت نیمه شب، دست به عمل زده در هر مقیاس که ممکن بوده است خوراک و وسیله زندگی برای بینوایان حمل می کرده اند.» (3) و پیروان خود را عملا تعلیم می داده اند. خاندان ولایت و یاران باوفای حسین علیه السلام در قضیه کربلا نیز همان طور که در رعایت آداب و دستورات اخلاقی و انجام امور شایسته مظاهر اخلاق بودند و در تدبیر و سیاست و اجرای احکام عبادی و تربیتی نیز بهترین سرمشق به شمار می آمدند. آنان به جهانیان آموختند که فرامین قرآنی تنها برای گفتن و نوشتن و شنیدن نیست بلکه برای اجرا و عمل است.» (4) آنان در صحنه پیکار حضور یافتند و با آفریدن حماسه ای عظیم تعهد خود را به انجام رسانیدند.
نهضت عاشورا هنگامی آغاز شد که مردم کوفه از ناروایی ها، نامردمی ها و خودسری های دستگاه بنی امیه به ستوه آمده بودند و حمایت خود را با هزاران نامه اعلام داشتند. امام با این که بی وفایی و سست عنصری مردم عصر خلافت پدر و امامت برادر خود را تجربه کرده بود، اما «وی برای تعلیم امت جدش رسول الله و اتمام حجت و حاکمیت فرمان الهی امر به معروف و نهی از منکر، دعوت آنان را پذیرفت و مسلم بن عقیل را با نامه ای روانه کوفه کرد.» (5)
مسلم سفیر امام حسین علیه السلام
مسلم مؤمنی است که در قبال مولایش برای خود تعهداتی قایل است و ماموریت خود را یک تکلیف شرعی تلقی می کند و آن را با عشق می پذیرد و روانه کوفه می شود به محض ورود، شیعیان دسته دسته با وی بیعت کردند. مسلم، مسلمانی پرهیزکار و پاکدل بود که به حقیقت برای این نام برازندگی داشت; آن چنان معتقد بود که رعایت مقررات دین و سیره پیغمبر را از هر چیز مهمتر می شمرد و در دینداری او همین بس که چون پیغمبر ترور ناگهانی را نهی کرده بود، وی بهترین فرصت را برای قتل ابن زیاد از دست داد و از نهانخانه شریک بن اعور بیرون نیامد تا حرمت این حکم را زیر پا ننهاده باشد و «نخواست که به خاطر سلامت خود و پیروزی در ماموریتی که به عهده داشت حکمی از احکام دین را نقض کند.» وی با این حرکت ثبات بر طریق حق و پایبند بودن به سنت پیغمبر و احکام دین و مردود بودن ترور را به پیروان حسین علیه السلام تعلیم داد.
مسلم پس از مرگ «شریک » به خانه «هانی » رفت. هانی مردی سرشناس، محترم و معتقد به حقانیت راه و رسم حسین علیه السلام بود وقتی ابن زیاد از ورود مسلم به خانه «هانی » آگاهی یافت، «هانی » را احضار کرد و به او گفت تا مسلم را تسلیم نکنی رها نخواهی شد. تسلیم کردن مسلم برای شیخی سرشناس و محترم غیرممکن بود. وی هرگز نمی توانست مهمان خود را به دشمن تسلیم کند. «پس از گفتگوهای بسیار... ابن زیاد عصبانی شد و با عصا چهره هانی را زخمی کرد. خبر به قبیله مذحج رسید آنان قصر را محاصره کردند. ابن زیاد بسیار ترسید به شریح قاضی گفت برو «هانی » را ببین که زنده است و به مردم بگو. شریح او را خون آلوده دید و برگشت و گفت وی زنده است. با شهادت ناقض قاضی دین به دنیا فروخته فرصتی دیگر از دست هواداران مسلم و هانی رفت.» (7) هانی یک مؤمن واقعی بود و به هیچ قیمتی حاضر نبود تغییر جهت دهد، و ابن زیاد پس از نجات از مهلکه برای دستگیری مسلم نیرو فرستاد.
دلاوریها و کظم غیظ مسلم
«مسلم در خانه «طوعه » بود وی در چنین شرایطی وظیفه داشت که نخست صاحب خانه را از گزند مهاجمان برهاند لذا با شمشیر کشیده تاخت و آنان را از خانه «طوعه » بیرون ریخت و پس از دلاوریهای زیاد... [با تامین دادن محمد اشعث] دست از مقاومت برداشت. «مسلم را به قصر آوردند... ابن زیاد برای این که احساسات حاضران را بر ضد مسلم برانگیزد گفت: مسلم، مگر تو نبودی که در مدینه شراب خوردی؟ جناب مسلم با خونسردی گفت: پسر زیاد، من شراب بخورم؟! سزاوارتر از من به شرابخواری کسی است که از نوشیدن خون مسلمانان و کشتن بی گناهان و دستگیری و شکنجه آزاد مردان به صرف تهمت و گمان باکی ندارد... وی پس از این که در برابر هر تهمتی و بی شرمیی پاسخی مستدل می شنود و شکست می خورد همچون جاهلان سفاهت آغاز می کند...» (8) و دستور قتل وی را می دهد. مسلم در آن لحظه به اجرای سنت وصیت می پردازد و عملا آن را به پیروان حسین علیه السلام تعلیم می دهد.
وصیتنامه مسلم
وصیت در اسلام امری مستحب و مقبول است و برای وصی پاداش اخروی منظور شده و پذیرفتن وصایت نیز ستوده شده است. مسلم مقید است که این سنت را به جای آورد. وقتی حاضران در مجلس را از تصمیم خود باخبر ساخت. «از میان آن همه نامردم احدی وصیت او را بر عهده نگرفت، مسلم ناچار به انتخاب پرداخت، عمر سعد را مخاطب ساخت و گفت: ما و تو خویشاوندیم بیا وصیت مرا بشنو. وی امتناع کرد اما به اشاره پسر زیاد پذیرفت... مسلم نخست درباره وام خود وصیت کرد و گفت هفتصد درهم در کوفه مقروضم، آنچه دارم بفروش و بپرداز. دوم تن مرا در گوشه ای به خاک بسپار، سوم این که به حسین علیه السلام نامه بنویس که به کوفه نیاید.» (9) وصی امین است و موظف است آنچه به وی سپرده می شود بی کم وکاست بر طبق وصیتنامه عمل کند; اما عمرسعد خیانت کرد همه آنچه شنیده بود با ابن زیاد در میان گذاشت و با این کار دنائت، خباثت و سستی ایمان خود را بیشتر از پیش آشکار کرد. مسلم پس از این که تعهدات خود را با اعمال و رفتار و گفتار به پایان برد پذیرای شهادت گردید، و به دستور ابن زیاد کشته شد. «ابن زیاد پس از اجرای حکم به قاتل وی گفت: وقتی او را برای کشتن می بردید چه می گفت: پاسخ داد. مسلم در آن هنگام «تکبیر و تسبیح و تهلیل می گفت و استغفار می کرد» (10) ضمن ایفای نقش، صفات برجسته ای از مسلم به ظهور رسید که هر کدام در جای خود برای پیروان حسین علیه السلام درسی آموزنده می باشد از آن جمله است: حفظ حرمت حکمی از احکام دین، حمیت، دلاوری، فرونشاندن خشم، پایداری، وفای به عهد و ذکر حضرت باری تعالی.
بازتاب شهادت مسلم
خبر مرگ مسلم پس از اعلام حمایت اهل کوفه برای امام حسین علیه السلام بسیار گران آمد و اشک بر دیدگانش حلقه زد; اما بی درنگ هدف خود را دنبال کرد، جمله ای گفت که نشان داد، مقصود بالاتر از این است: «من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه ومنهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا» (احزاب /23) «بعضی از مؤمنین به پیمان خودشان با خدا وفا کردند و در راه حق شهید شدند و بعضی دیگر انتظار می کشند که کی نوبت جانبازی آنها برسد. ولی مسلم وظیفه خودش را انجام داد. نوبت ما است » (11) حسین علیه السلام در عصری است که انحراف، ضعف ایمان، فساد و ناامیدی مردم را فراگرفته و شمار وفاداران به امام اندک و پارسایان گوشه گیرند. «وی به عنوان یک رهبر مسؤول می بیند، اگر خاموش بماند تمام اسلام به صورت یک «دین دولتی » درمی آید... نه می تواند خاموش بنشیند که مسؤولیت جنگیدن با ظلم را دارد... حسین برای این که در اندام مرده این نسل خون تازه حیات و جهاد تزریق کند جز مردن و انتخاب مرگ سرخ خویش سلاحی و چاره ای ندارد و برای جهاد جز «بودن خویش » هیچ ندارد. آن را برمی گیرد و به سمت قتلگاه خویش می آید.» (12) آری امام در قبال امت و میراث جدش تعهد دارد و نمی تواند کعبه را در تسخیر بنی امیه ببیند و بی عدالتی، پلیدی و قساوت دستگاه جابر را تحمل کند. «در چنین شرایطی [از انجام اعمال حج خودداری می کند] یعنی من اعتراض دارم... وی عدم رضایت خویش را به این وسیله و به این شکل اعلام می کند. یعنی حجی که گرداننده اش یزید باشد برای مسلمین فایده ای ندارد [این که امام کعبه را ترک کند] و بعد بگوید من برای رضای خدا رو به جهاد می کنم... یک دنیا معنی داشت. کار کوچکی نبود، ارزش تبلیغاتی داشت، اسلوب، روش و متد کار در این جا به اوج می رسد. سفری را در پیش می گیرد که همه عقلا... آن را ناموفق پیش بینی می کنند». (13) آنان که تنها به مصالح خویش می اندیشند و هر امری را با میزانهای مادی می سنجند سفر حضرت را بدون نتیجه می پنداشتند و به بهانه خیرخواهی و دلسوزی برای انصراف وی از رفتن به عراق تلاش می کردند و نزدیکان نیز به صورتهای مختلف اظهار نگرانی می کردند. وعده و وعیدهای حاکم مکه و پیشنهاد امان نامه نیز هیچ گونه تاثیری بر جای نمی گذارد و کار به جایی می رسد که حاکم می نویسد: «از خدا می خواهم از تفرقه افکنی بپرهیزی، چه بیم دارم کشته شوی... امام پاسخ می دهد: کسی که به پیروی از دستورات حق و فرستاده اوست و به نیکی و نیکوکاری مقید است، با خدا و پیغمبر خدا مخالف نیست و بهترین امان هم امان خداست.» (14) سرانجام امام حرکتی را آغاز می کند که از انگیزه های درونی بسیار توانایی منشا گرفته و با معیارهای مادی قابل محاسبه نیست. «در عین حال حسین علیه السلام نظر دوستاران و خیرخواهان را تصدیق می کند. می گوید: خودم می دانم. ایشان می گویند: پس چرا اهل بیت را با خودت می بری؟ می گوید: آنها را باید ببرم... در واقع امام یک عده مبلغ را بعد از شهادتش با دست و نیروی خود دشمن تا قلب حکومت دشمن (شام) فرستاد این خودش تاکتیکی عجیب و کاری فوق العاده است همه برای این است که صداها بیشتر به جهان آن روز برسد، بیشتر ابعاد تاریخ و ابعاد زمان را بشکافد.» (15) و فساد و پلیدی و انحرافهای اخلاقی یزیدیان را برملا سازد و چهره کریه آنان را آشکار کند. «آری رکت حسین علیه السلام از حجاز و رفتنش به سوی عراق جنبش نیرومندی بود که از انگیزه های درونی بسیار توانایی منبعث می شد.» (16)
وصیتنامه اباعبدالله الحسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در خطبه هایی به پایمال شدن قوانین الهی و پیدایی مفاسد اجتماعی تصریح می کند و اصلاح امت جد بزرگوار و تحقق فریضه الهی امر به معروف و نهی از منکر را در جامعه می خواهد. «وی در وصیتنامه ای به محمدبن حنفیه می نویسد: «انی ما خرجت اشرا ولابطرا و لامفسدا و لاظالما وانما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی ارید ان آمر بالمعروف وانهی عن المنکر» در بین راه هر چه خبرهای مایوس کننده تر از کوفه می رسید خطبه ای داغتر از خطبه قبلی می خواند... از آن جمله است: آیا نمی بینید قوانین الهی پایمال می شود؟ آیا نمی بینید این همه مفاسد پیدا شده و احدی نهی نمی کند و احدی هم بازنمی گردد؟ در چنین شرایطی یک نفر مؤمن باید از جان خود بگذرد و لقای پروردگار را در نظر بگیرد» (17) امام زندگی با ستمگران را مایه ملامت و مردن را شهادت در راه حق می بیند و سکوت در برابر حاکم جابر را گناهی نابخشودنی می شمارد... و برای جلوگیری از نقض و جابجایی احکام الهی و حفظ حرمت خون مسلمانان خود را سزاوارتر از دیگر افراد می شناسد. و «می گوید: «وانا احق من غیری » و من از تمام افراد دیگر برای این که دستور جدم را عملی سازم شایسته ترم. وقتی انسان حسین علیه السلام را با این صفات و خصایص می شناسد می بیند حق است و سزاوار است که نام او زنده بماند.» (18) و این که هر انسان آزاده ای حسین علیه السلام را دوست می دارد به خاطر این است که وی خود را در راه حق و عدالت و اجتماع انسانی فدا کرد.
جلوه هایی از حقیقت اسلام
رفتار امام در هر زمینه بیانگر ارزشهایی نظیر: انسانیت، جوانمردی، شفقت و محبت بود لذا وقتی از دور متوجه حرکت نیروی مهاجم می شود، با این که از موقعیت و فرصت مناسبی برخوردار است به روش پدر بزرگوار خود علی علیه السلام در صفین علیه آنان حرکتی انجام نمی دهد و در مسیر انسان دوستی و جوانمردی و محبت تا آن جا پیش می رود که تشنگی سپاهیان مزاحم را تحمل نمی کند در سیراب کردن افراد و روش سیرآب شدن اسبان مراقبت می نماید. «در کربلا در نهایت شدتها و فشارها نیز مراقب است که ابتدای به جنگ نکند» (19) چنان که به هنگام مواجهه با «حر» در پاسخ یکی از همراهان که به وی پیشنهاد می کند برای از میان بردن این مانع وقت مناسبی است می گوید: «وظیفه من در حال حاضر جنگ نیست.» (20) اندرز و خیرخواهی یاران امام در دل غافل سپاهیان کوفه سودی نمی بخشد و آنان به زشتی کار خود واقف نمی گردند و شب عاشورا فرا می رسد.
شب عاشورا
در شب عاشورا بعد از اتمام حجتها، آنان که در راه حق و اعتلای کلمه توحید و احکام قرآن یک دل و یک جهت شدند ماندند و وفاداری خود را اعلام کردند و چنین گفتند: «ما هرگز از تو جدا نخواهیم شد، ما هرگز از راه حق که تو پیشوای آن هستی روی برنخواهیم تافت و تا رمقی در تن داریم از حریم تو دفاع خواهیم کرد» (21) آری آنان کسانی بودند که حقانیت راه حسین علیه السلام را از صمیم جان دریافته بودند و برای وصول به محبوب دقیقه شماری می کردند. «آنان هم شجاع بودند و هم مؤمن هم نظامی بودند و هم عابد... دستی به اوراق قرآن داشتند و دستی به دسته شمشیر.» (22) حسین علیه السلام وقتی آنان را از نتیجه ظاهری جنگ، یعنی کشته شدن باخبر ساخت، همگی غرق در شادی شدند و خدا را سپاس گفتند و پاسخی سزاوار که بیانگر شوق و شور و عشق به شهادت بود، به امام خود دادند «تا آنجا که جوان سیزده ساله امام حسن مجتبی علیه السلام می گوید: شهادت برای من از عسل شیرین تر است.» (23) شب عجیبی بود وقتی هدف برای جمعی دردمند، معتقد و مخلص روشن است و ثمره تلاشها و از خودگذشتگیها امیدوارکننده، صفا و صمیمیت و عشق را به ارمغان می آورد و حال نیازمندی افزایش می یابد و راز و نیاز به درگاه بی نیاز رنگی و حالی و هوایی دیگر به خود می گیرد.
روز عاشورا
آنان با چنین روحیه ای شب را به صبح رسانیدند. سرانجام صبح عاشورا فرا رسید. خیرخواهیها و دلسوزیهای امام در دل ناپاک کوفیان مؤثر واقع نشد. یزیدیان آماده جنگ گردیدند و سپاه اسلام برای دفاع مجهز شد. دستور قرآن در چنین موردی در درجه اول صلح است و دعوت به این امر شایسته. «اما اگر یکی از آن دو دسته ستمکاری را پیش گرفت با او بجنگید تا به حکم خدا گردن بنهد. بدین ترتیب امام و یاران او بیش از هر مسلمان دیگر خود را مکلف به پیروی از قرآن می دانستند... از جمله کسانی که در این راه از خیرخواهی کوتاهی نکرد «زهیربن قین » بود که سپاه کوفه را مخاطب ساخت و گفت: مردم، خیرخواهی حق هر مسلمانی بر مسلمان دیگر است تا کار به شمشیر نکشیده است ما با یکدیگر برادریم و یک دین داریم... در غیر این صورت دیگر رشته پیوندی میان ما نخواهد بود. [حسین علیه السلام با خطبه هایی که ایراد فرمود برای رستگاری اسیران هوی و هوس و فریب خوردگان تا جایی که می توانست تلاش کرد و برای آنان بجز آزادی، خیر و عزت و سعادت نمی خواست.] وی به آنها گفت که این آخرین فرصتی است که برای انتخاب زندگی آزاد به آنها داده می شود... اگر به این عزت پشت پا زنند به دنبال آن زندگی پر از خواری و مذلت در انتظار ایشان است.» (24) امام در یکی از خطبه ها مردم را از سویی به تحمل شنیدن سخنان طرف مقابل و تامل و دقت فرامی خواند و از سوی دیگر آنان را به هنگام قضاوت به پرهیز از شتابزدگی و نگهداری جانب عدل و انصاف دعوت می کند و به این وسیله بالاترین درجه دلسوزی و انسان دوستی خود را به نمایش می گذارد.
خطبه های امام حسین علیه السلام
خطبه در اسلام جایگاه ویژه ای دارد. خطبه بهترین راه نشر احکام دیانت و اخلاقیات است. حسین علیه السلام در روز عاشورا خطبه های آتشینی ایراد فرمود. «این خطبه ها سندهایی گرانبهاست. سندهایی که بیش از آن که نشان دهنده روح آزادگی و شرف و پرهیزکاری باشد، نمایانگر نقطه اوج شفقت و دلسوزی بر مردم گمراه و تلاش انسانی برای نجات چنین مردم است. حسین علیه السلام در یکی از خطبه ها می گوید: مردم شتاب مکنید سخن مرا بشنوید. من خیر شما را می خواهم... اگر سخن مرا شنیدید و انصاف دادید و دیدید من راست می گویم. این جنگ از میان برخواهد خاست... و الا زیان آن دامنگیر شما خواهد شد. می دانید من کیستم؟... مگر من پسر دختر پیغمبر شما نیستم؟ مگر پدر من وصی و پسرعموی پیغمبر و نخستین مسلمان نیست؟... اگر گمان می کنید من دروغ می گویم هنوز از اصحاب محمدصلی الله علیه وآله چند تن زنده اند می توانید از آنها بپرسید: جابربن عبدالله انصاری، ابوسعید خدری... آنها به شما خواهند گفت که آنچه می گویم درست است... در خطبه دیگر امام حسین علیه السلام می گوید: مردم من خیرخواه شما هستم من برای تفرقه افکنی نیامده ام همه مرا می شناسید، می دانید که دروغگو نیستم... در اینجا بود که فتنه جویان و جنگ طلبان ترسیدند مبادا این سخن سراسر خیرخواهی در دل سنگ مردم کارگر افتد و آنان بدانچه می خواهند دست نخواهند یافت... سرانجام آنچه باید روی دهد آغاز گردید.» (25) حضرت سیدالشهداعلیه السلام اگر به اصل و نسب خود و برشمردن تعدادی از اصحاب جد بزرگوارش می پردازد و به عنوان گواهانی بر صداقت سخنان خود یاد می کند و هدف خود را از سفر بازمی گوید به این دلیل است که فریبکاران برای عملی ساختن نیات پلید خود افکار عمومی را منحرف کرده حقیقت را وارونه جلوه می دادند و ایراد چنین خطبه هایی علاوه بر بیدار کردن وجدانهای خفته در القای خصلتها و ارزشهای والای انسانی ضرورت داشت.
از خصلتهای حسینی آنچه در روز عاشورا بیشتر جلوه گر است آرامش و پایداری حسین علیه السلام است، از رفتار امام با مسائل و شرایط می توان دریافت که وی «آینده روشن و آثار نورانی نهضت خود را به چشم می بیند.» (26) با توجه به آنچه یاد شد، سخنان محبت آمیز حسین علیه السلام نشانگر آن است که وی علاقه ای به جنگ نداشت و تا آن جا که توانست کوشید به فریب خوردگان تفهیم کند که طریق ناصوابی برگزیده اند و پایان مطلوبی در انتظار آنان نیست. امرا برای جلوگیری از شورش سپاهیان و ضعف روحیه آنان فرمان حمله می دهند «از این لحظه همراهان امام علیه السلام نام «سپاهی » گرفتند و حملات وی عنوان «جهاد» یافت.» (27)
روحیه اصحاب حسین علیه السلام
شهادت برای یاران حسین علیه السلام مفهوم ویژه ای داشت. انگیزه آنان رسیدن به آزادی و کمال و حفظ ارزشها و باورها و نفی زندگی ذلت بار بود لذا آن را بدون چشمداشتی از سر اخلاص و اعتقاد و رغبت برگزیدند و از فرط اشتیاق «خودشان را قبل از حضرت و بنی هاشم به شهادت رساندند... آنان در هیچ جا در مقام عذر و توجیه برنیامدند.» (28) و با بصیرت کامل به حکم وظیفه در تعظیم حق از خود گذشتند و درس فداکاری و ظلم ستیزی به بشر آموختند، این ارزشهای انسانی از جمله منشهایی است که در کربلا به نمایش گذاشته شد. اصحاب حسین در گیرودار نبرد روحیه ای بسیار قوی داشتند. «آنان با این که می توانستند با برداشتن یک قدم یا نگفتن یک سخن برهند; اما مرگ را ترجیح دادند. برای سنجش اخلاق قائد آنان همین بس که امام را در میان خود نگریستند و او را آماده دریافت شهادت در راه خدا و برای دعوت یافتند. » (29)
از جمله این یاران «عابس بن ابی شبیب شاکری و ابوثمامه صیداوی... و جابربن عروه غفاری بودند. ابوثمامه شیرمردی است که دخول وقت نماز ظهر را به امام یادآور شد و دعای خیر حضرت: «خدا تو را از نمازگزاران قرار دهد» بدرقه راهش شد آنان در بحبوحه جنگ نیز به برگزاری نماز اول وقت مقید بودند و جابربن عروه غفاری پیرمرد سالخورده ای است که در جنگ «بدر» و «صفین » شرکت داشت. محضر مبارک پیغمبرصلی الله علیه وآله را درک کرده بود. کمر را با عمامه و ابروهای آویخته خود را با دستمالی بست و به دشمن حمله ور شد و شربت گوارای شهادت نوشید و به نگاه و کلام محبت آمیز «شکر الله سعیک یا شیخ » امام خود سرافراز گردید. دگر عمروبن جناده انصاری فرزند شهید جنادة بن کعب انصاری بود که مادر، وی را با سخنان «پسرم از کنار مادر برخیز به میدان برو و در برابر چشمان پسر پیغمبر بجنگ » به جنگ با کفار تشویق کرد. جوان در حالی که دهانش به عبارت: «پیشوای من حسین علیه السلام است. این بهترین پیشواست... معطر شده بود جنگید تا به درجه رفیع شهادت رسید. رشادتهای دیگر یاران امام و بنی هاشم فرزندان علی و عقیل و امام حسن و امام حسین و مسلم و عبدالله جعفر... و دلاوریهای عباس بن علی علیه السلام نیز همین گونه بود.» (30) این شیرمردان با بصیرت و اطمینان کامل قدم به صحنه نبرد گذاشتند و چنان شجاعانه جنگیدند و جان خود را در راه حق نثار کردند «که ایمان به آنان آفرین گفت.» (31) در آن روز خونین از سپاه امام بجز حضرت سجادعلیه السلام و طفل شیرخوارش کسی زنده نماند. امام علی اصغرعلیه السلام را با خود به صحنه نبرد برد و او را نیز فدا کرد. و «بدین طریق عواطف جهانیان را بیداری بخشید و فهماند که در این قوم نه تنها دیانت نیست از انسانیت هم بویی نبرده اند.» (32)
ارزشهای اخلاقی در حادثه کربلا
حادثه کربلا یک صحنه نمایش اخلاق اسلامی است که به اختصار به توضیح ارزشهایی نظیر مروت، ایثار و فداکاری که برجستگی بیشتری دارند می پردازیم.
مروت
حسین علیه السلام با دشمنان به شیوه پدرش علی علیه السلام رفتار می کرد. سیراب کردن آنان به هنگام تشنگی و پرهیز از ترور و غافلگیری، نمونه های روشنی از مروت است. حسین علیه السلام نیز با این که از فسق و فجور و خباثت شمربن ذی الجوشن، و اهانت وی به حریم ولایت آگاه است پیشنهاد حمله ناگهانی سپاه خود را رد می کند و می گوید: «ما هرگز شروع به جنگ نمی کنیم ولو به نفع ما باشد. (33) »
ایثار
ایثار عاطقه ای است اخلاقی، انسانی و اسلامی که در حادثه کربلا به اوج خود رسید. از خودگذشتگی ابوالفضل العباس علیه السلام در ننوشیدن آب تجسمی از ایثار بود. وی پس از دفع مزاحمان به شریعه فرات رسید هنگامی که مشک را از آب پر کرد با این که خود نیز تشنه بود به یاد تشنگی مولایش از نوشیدن آب منصرف شد. آن را ریخت و آنچه بر دلش گذشت، بر زبان جاری کرد (رجز خواند) و چنین گفت «عباس! حسین علیه السلام در خیمه تشنه است و تو می خواهی آب گوارا بنوشی! به خدا قسم... رسم برادری، رسم امام داشتن، رسم وفاداری چنین نیست؟ ابوالفضل مظهر وفا بود. نمونه دیگر عمربن قروی انصاری بود که خود را به هنگام نماز در برابر پیکانهای کفار سپر اباعبدالله علیه السلام قرار داد و از پا درآمد... وی در عین حال تردید داشت که وظیفه اش را انجام داده و به عهدش وفا کرده است.» (34)
مساوات
اصحاب حسین علیه السلام ترکیبی از آزادگان و بردگان آزاد شده بود و شیوه رفتار امام هم نسبت به نقش آفرینان و ایثارگران یکسان بود رنگ، قومیت، موقعیت و نژاد آنان در نظر و قضاوت وی تاثیری نداشت و مساوات حاکم بود چنان که دو نفر از عده معدودی که امام خود را به بالین آنان رسانید برده آزاد شده بودند. «جون » یکی از آنها بود که وقتی به شهادت رسید امام خود را به بالین وی رسانید و حشر او را با «ابرار» که مقامی برتر از متقین است از خدا درخواست کرد «خدایا در آن جهان او را با «ابرار» محشور کن. دیگر مردی رومی است که وقتی از اسب بر زمین افتاد اباعبدالله علیه السلام خون را از جلو چشمانش پاک کرد و صورتش را بر صورت وی گذاشت. این صورت بر صورت نهادن منحصر به همین غلام و فرزندش علی اکبر بود «فوضع خده علی خده... متبسم الی ربه...» صحنه خونین کربلا متضمن پیامهای اخلاقی، اجتماعی، توحیدی، اعتقادی، عرفانی، اندرزی و پرخاشگری است که با جانبازیهای کم سال ترین (طفل شیرخوار اباعبدالله علیه السلام) تا کهنسالترین مرد (جابربن عروه غفاری) و زن (زوجه عبدالله بن عمر کلبی) تجسم پیدا کرد و هر یک عهده دار نقشی بودند.» (35) در آن روز هیچ کدام از اصحاب حسین علیه السلام در برابر دشمن ضعفی از خود نشان ندادند، فرار نکردند و به سپاه دشمن نپیوستند.
انتخاب انقلابی حر
برعکس نیروی جاذبه، ایمان و شیوه رفتار امام در امر به معروف عملی سبب شد که «حر» را که نامزد امارت بود وادار به توبه کرد و در زمره «التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون الآمرون بالمعروف و الناهون عن المنکر» (توبه/112) قرار گرفت [و در بروز حال توبه و توجه تام به خدا و اولیای او و قطع علاقه دنیوی عاقبت بخیر شد و سرمشق دیگران گردید وی پس از توبه با اجازه امام در مقابل مردم ایستاد و گفت: شما همان کسانی هستید که وسیله نامه به وی وعده یاری دادید، پیمان شکنی آنان را زشت و ننگین شمرد و پس از اتمام حجت ها جنگید تا به شهادت رسید و این چنین مورد تفقد حضرت اباعبدالله علیه السلام واقع شد] «ونعم الحر حر بنی ریاح » «این حر ریاحی چه حر خوبی است.» (36) قدردانی و ارج نهادن به عمل شایسته مؤمنی که برای حاکمیت فرمان اساسی «امر به معروف و نهی از منکر» تا پای جان می ایستد خودش امر به معروف است و موجب می گردد که دیگران نیز به انجام امور شایسته راغب گردند. از جمله کسانی که حسین علیه السلام خود را به بالین آنان رسانید ابوالفضل العباس بود وی یادگار شجاعت امیرالمؤمنین علیه السلام است و مورد علاقه شدید ابی عبدالله علیه السلام که عبارتهای عباس جانم، بنفسی انت (ای جان من به قربان تو) نشانگر درجه محبت اوست. عباس علیه السلام در آن هنگام که سرگرم پیکار است; برادر به حال انتظار ایستاده است که ناگهان فریاد مردانه ابالفضل را شنید. خود را به بالین او رسانید از دیدن پیکر قطعه قطعه شده عباس و کشتار بی رحمانه یزیدیان به قدری منقلب گردید که «چهره حسین علیه السلام شکسته شد (بان الانکسار فی وجه الحسین) از میان کسانی که حسین خود را به بالینشان رسانید هیچ کدام وضعی دلخراش تر و جانسوزتر از ابالفضل العباس علیه السلام نداشت.» (37) هنگامی که فرزندان و اصحاب امام وظیفه خود را انجام دادند و دعوت حق را پاسخ گفتند و به درجه والای شهادت رسیدند. امام در حالی که ارواح پاک آنان را مورد خطاب قرار داد پیروزی معنوی سپاه اسلام را به آنان نوید داد و نفرت و انزجار دایمی جهانیان را یادآور گردید: «ای ارواح پاک برخیزید، ستمگران و ناکسان را بنگرید که چگونه در عین غلبه متلاشی و مغلوب گشته اند و برای همیشه شکست خورده اند و برای ابد منفور گشته اند.» (38) ظاهرا از اصحاب و فرزندان امام بجز حضرت سجادعلیه السلام که در بیماری به سر می برد، کسی باقی نماند لذا خود حسین علیه السلام آماده رفتن به قربانگاه شد «حضرت اباعبدالله علیه السلام در دقیقه های آخر زندگانی خود آنان را از چنین پایانی بیم داد: «به خدا اگر مرا کشتید به جان یکدیگر می افتید و خون یکدیگر را می ریزید اما خدا به این کیفر بر شما بسنده نخواهد کرد، عذابی سخت برای شما آماده خواهد ساخت.» (39) امام به خاطر پاسداری از حریم مقدس اسلام و ارزشهای گرانبهای آن در هیچ شرایطی جزع و بی تابی نکرد و تسلیم قدرت طلبان و زورگویان جائر نشد و کشته شدن و اسارت خاندان را به جان خرید و به عهد خود وفا کرد و شهادت را عاشقانه پذیرا شد و به سوی محبوب شتافت. حسین علیه السلام با شهادت خود از یک سو راه مبارزه با بیدادگری، فساد و ناجوانمردی ... را نشان داد و از سوی دیگر با خصلتهای عالیه انسانی راه وصول به کمال و تقرب به حق را آموخت و پرچم حقانیت و عظمت تشیع را به خواهرش زینب کبری علیهاالسلام سپرد.
بانوی کربلا زینب کبری علیهاالسلام
زینب علیهاالسلام کاروان سالار است. وی نمونه اعلا و الگوی تمام عیاری از چگونگی حرکت انسان به سوی کمال است و پس از برادر مسؤولیت ادامه نهضت پرخروش حسین را برعهده دارد، پرستاری از حجت خدا، امام زین العابدین علیه السلام نیز با اوست. هنگامی که اهل بیت را در بدترین و نامناسب ترین شرایط به کوفه می آورند در مدخل کوفه زینب علیهاالسلام دختر با فضیلت علی و فاطمه می درخشد. وی در حالی که شجاعت و عفت و پاکی زنانگی درهم آمیخته بود ضمن القای خطابه ای برای اهل کوفه تلخکامی و غم و اندوه دایمی را می طلبد (نفرین می کند) و آنان را متوجه این واقعیت می کند که چگونه تحت تاثیر نفس پرفریب قرار گرفتند و بازیچه امیال جنایتکاری شدند و ننگ کشتن فرزند پیغمبر را بر دوش کشیدند و برای همیشه به عذاب الهی گرفتار شدند. زینب علیهاالسلام خطابه خود را بدین گونه آغاز می کند:
«هرگز اشکهای شما نایستد و شیونتان آرام نگیرد... ننگ کشتن نواده خاتم پیغمبران و سالار فرستادگان را چگونه می توانید بشویید؟» (40)
آری اسرای دودمان رسول اکرم صلی الله علیه وآله با تبلیغات سوء عمال یزید به عنوان خارجی به کوفه وارد شدند اما «آنها هرگز به صورت یک جمعیت شکست خورده درنیامدند و دنبال همان هدف حسینی بودند.» (41) زینب علیهاالسلام بانوی خردمند بنی هاشم با تکیه به نیروی معنوی و عظمت روحی اش ترسی به خود راه نداد و با کمال شجاعت کوفیان عهدشکن و ابن زیاد پلید بی رحم سرکش و یزید مقتدر مستبد تبه کار را رسوا کرد.
رسالت امام سجادعلیه السلام
امام زین العابدین علیه السلام در نابسامانترین دوره امامت ائمه اطهارعلیهم السلام می زیست. پس از واقعه عاشورا و آغاز خلافتش همراه اسرا به اسیری برده شد. در مدخل کوفه زینب علیهاالسلام خطبه ای ایراد فرمود که به بیداری و آگاهی اهل کوفه و کارگزاران یزید انجامید و موجب تاثر، سرافکندگی و پشیمانی آنان گردید و زمینه درخشش امام چهارم علیه السلام را در مسجد شام فراهم ساخت وی در حضور یزیدبن معاویه با سخنرانی خود درباره تصحیح فرهنگ سیاسی جامعه و تبیین اسلام و رهبر اسلامی و پیشوای قرآنی موضع خود را تشریح کرد. امام در مدت سی وچهار سال امامت خود مسائل مختلف مربوط به جامعه را در قالب صحیفه سجادیه نشر داد و خاطرات عاشورا را زنده کرد. امام از موضع حق حراست نمود و در مراقبت بر جریانهای داخلی جامعه اسلامی همت گماشت و به پرورش فرزندی که پس از وی به امر خدا امام خواهد بود توجه داشت و «از تربیت فرزند دیگر خویش زیدبن علی بن الحسین علیه السلام که به عنوان پرچمدار انقلاب خونین دیگر زیرنظر امام خود باید بپاخیزند تا تبلور عاشورا کاستن نگیرد غافل نبود.» (42) حادثه عاشورا و نهضت امام حسین بسان خورشیدی سرچشمه فیض بخشی در عرصه ها و سطوح مختلف برای آزادگان بویژه شیعیان گردید خون «مطهر حسین علیه السلام و یارانش بر زمین ریخت، اما از آن خون درخت آزادی و آزادگی رویید... و این نهضت سرچشمه صدها نهضت دیگر شد که در تاریخ اسلام پدید آمد مانند نهضت توابین، مختار ثقفی، زیدبن حسن، شهدای فخ... و تا هم اکنون نیز هر نهضتی که علیه ستم و تباهی و روشهای بیدارگرانه در دنیای اسلام و شیعه پامی گیرد.» (43) و نهضتی که از سال 42 به لطف و عنایات حق و زعامت حضرت آیت العظمی امام خمینی قدس سره پی ریزی شد و در سال 1357 به انقلاب شکوهمند اسلامی پیوند خورد و هم اکنون حلاوت ثمرات آن را به جان می چشیم نیز از برکات نهضت عاشورای حسینی است. بر ما است که از سیدالشهداعلیه السلام و اصحاب باوفایش الگو گیریم و در حفظ و حراست ارزشهای معنوی و منشهای آسمانی و حقایق بسیاری که در عاشورا درخشیدند بکوشیم و این راه را به پایان برسانیم.
پی نوشت ها و مآخذ
1- عبدالکریم عثمان، روانشناسی از دیدگاه غزالی، ترجمه و نگارش محمدباقر حجتی، تهران، نشر فرهنگ اسلامی، 1361، ص 330.
2- محمدرضا حکیمی، دانش مسلمین، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بی تا، ص 332.
3- محمدرضا حکیمی، شرف الدین، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1360، ص 163.
4- همان، ص 163.
5- سید جعفر شهیدی، پس از پنجاه سال، پژوهشی تازه پیرامون قیام حسین علیه السلام، تهران، امیرکبیر، 1358، ص 149.
6- همان، ص 136.
7- همان، ص 140-141.
8- همان، ص 146.
9- همان، ص 146.
10- ابوالحسن علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجواهر، ج 2، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ص 47، 64.
11- مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج 1، تهران، انتشارات صدرا، بی تا، ص 178.
12- علی شریعتی، شهادت، تهران، انتشارات حسینیه ارشاد، 1350، ص 40، 41، 42، 60.
13- سیدجعفر شهیدی، پس از پنجاه سال، صص 149، 150.
14- حماسه حسینی، ج 1، ص 238.
15- همان، ص 238.
16- عباس محمود عقاد، ابوالشهدا الامام حسین علیه السلام، ترجمه کاظم معزی، تهران، نشر کتابفروشی علمیه اسلامیة، بی تا، ص 138.
17- حماسه حسینی، ج 2، صص 122،123، 134.
18- همان، صص 134 و 135.
19- حماسه حسینی، ج 1، صص 238 و 239.
20- پس از پنجاه سال، ص 172.
21- علامه محمدحسین طباطبائی، شیعه در اسلام، قم، مطبوعاتی دارالتبلیغ،1346، ص 135.
22- محمدرضا حکیمی، بعثت، غدیر، عاشورا، مهدی، تهران، نشر فرهنگ اسلامی، بی تا، ص 151.
23- حماسه حسینی، ج 2، ص 247.
24- پس از پنجاه سال...،صص 172 و173.
25- همان، ص 173.
26- همان، ص 181.
27- رجبعلی مظلومی، رهبر آزادگان، تهران، واحد تحقیقات اسلامی بنیاد بعثت، 1362، ص 41.
28- حماسه حسینی، ج 3، ص 159.
29- ابوالشهدا الامام حسین علیه السلام، ص 138.
30- بعثت، غدیر، عاشورا، مهدی، ص 155 تا 161.
31- همان، ص 151.
32- رجبعلی مظلومی، رهبر آزادگان، ص 42.
33- حماسه حسینی، ج 2، ص 262
34- همان، ص 261 تا ص 267.
35- همان، ص 268.
36- همان، ص 112 تا116.
37- همان، ص 118.
38- محمدباقر محقق، قرآن و امام حسین، تهران، انتشارات بعثت، 64، ص 94.
39- پس از پنجاه سال،...، ص 182.
40- حماسه حسینی، ج 2، ص 292.
41- بنت الشاطی، بانوی کربلا، ترجمه سیدرضا صدر، تهران، نشر چاپ جدید، ص 61، ص 167.
42- ابوالشهدا الامام حسین، ص 222.
43- بعثت، غدیر ،عاشورا، مهدی، ص 162.
اسوه های تربیتی و اخلاقی در نهضت حسینی
ایرانیان همچون دیگر ملتها دین اسلام را به این دلیل پذیرفتند که دینی آسمانی است و فرامین آن خدایی و پیام آن با پیام فطرت سازگار است. در این مکتب است که ارزشهایی نظیر شهادت و جهاد معنی می دهد و شهید قداست و ظمت خاصی می یابد و شهادت به کام مجاهد شیرین تر از عسل می گردد. و به کوشش کنندگان راه حق مژده هدایت داده می شود: «الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» (بقره /132) و مظاهر این مکتب ارج می یابند و شایسته ترین خویهای آسمانی: ایثار، بیداردلی، ثبات بر طریق حق، فداکاری، مروت، وظیفه شناسی تجلی می نماید. نظر به این که در این مقال سخن از اسوه های تربیتی و اخلاقی است. نخست تربیت و اخلاق را به اجمال تعریف می کنیم سپس به معرفی مظاهر و نمونه های تربیت و اخلاق در نهضت حسینی می پردازیم: تربیت عبارت است از پرورش و تقویت استعدادهای مثبت و کاهش استعدادهای منفی و ایجاد هماهنگی لازم بین آنها. «اخلاق جایگزینی عادتهای شایسته به جای ناشایسته است عادتهایی که شرع مقدس اسلام جزئیات آن را مشخص کرده است » (1) اخلاق بخشی از حکمت عملی است که در حوزه فرهنگ اسلامی عبارت از این است که امور مربوط به خود و خانواده و جامعه و سیاست برنامه ریزی شود و چنین اخلاقی را کتاب و سنت می سازد. و در رفتار بزرگان تبلور پیدا می کند.» (2) در زندگی امامان شواهد بسیاری داریم که آنان در عین حال که تعالیم انسان دوستانه را یاد می دادند «خود نیز در مقاطع مختلف:
در گرمای ظهر و سرمای سخت نیمه شب، دست به عمل زده در هر مقیاس که ممکن بوده است خوراک و وسیله زندگی برای بینوایان حمل می کرده اند.» (3) و پیروان خود را عملا تعلیم می داده اند. خاندان ولایت و یاران باوفای حسین علیه السلام در قضیه کربلا نیز همان طور که در رعایت آداب و دستورات اخلاقی و انجام امور شایسته مظاهر اخلاق بودند و در تدبیر و سیاست و اجرای احکام عبادی و تربیتی نیز بهترین سرمشق به شمار می آمدند. آنان به جهانیان آموختند که فرامین قرآنی تنها برای گفتن و نوشتن و شنیدن نیست بلکه برای اجرا و عمل است.» (4) آنان در صحنه پیکار حضور یافتند و با آفریدن حماسه ای عظیم تعهد خود را به انجام رسانیدند. نهضت عاشورا هنگامی آغاز شد که مردم کوفه از ناروایی ها، نامردمی ها و خودسری های دستگاه بنی امیه به ستوه آمده بودند و حمایت خود را با هزاران نامه اعلام داشتند. امام با این که بی وفایی و سست عنصری مردم عصر خلافت پدر و امامت برادر خود را تجربه کرده بود، اما «وی برای تعلیم امت جدش رسول الله و اتمام حجت و حاکمیت فرمان الهی امر به معروف و نهی از منکر، دعوت آنان را پذیرفت و مسلم بن عقیل را با نامه ای روانه کوفه کرد.» (5)
مسلم سفیر امام حسین علیه السلام
مسلم مؤمنی است که در قبال مولایش برای خود تعهداتی قایل است و ماموریت خود را یک تکلیف شرعی تلقی می کند و آن را با عشق می پذیرد و روانه کوفه می شود به محض ورود، شیعیان دسته دسته با وی بیعت کردند. مسلم، مسلمانی پرهیزکار و پاکدل بود که به حقیقت برای این نام برازندگی داشت; آن چنان معتقد بود که رعایت مقررات دین و سیره پیغمبر را از هر چیز مهمتر می شمرد و در دینداری او همین بس که چون پیغمبر ترور ناگهانی را نهی کرده بود، وی بهترین فرصت را برای قتل ابن زیاد از دست داد و از نهانخانه شریک بن اعور بیرون نیامد تا حرمت این حکم را زیر پا ننهاده باشد و «نخواست که به خاطر سلامت خود و پیروزی در ماموریتی که به عهده داشت حکمی از احکام دین را نقض کند.» وی با این حرکت ثبات بر طریق حق و پایبند بودن به سنت پیغمبر و احکام دین و مردود بودن ترور را به پیروان حسین علیه السلام تعلیم داد. مسلم پس از مرگ «شریک » به خانه «هانی » رفت. هانی مردی سرشناس، محترم و معتقد به حقانیت راه و رسم حسین علیه السلام بود وقتی ابن زیاد از ورود مسلم به خانه «هانی » آگاهی یافت، «هانی » را احضار کرد و به او گفت تا مسلم را تسلیم نکنی رها نخواهی شد. تسلیم کردن مسلم برای شیخی سرشناس و محترم غیرممکن بود. وی هرگز نمی توانست مهمان خود را به دشمن تسلیم کند. «پس از گفتگوهای بسیار... ابن زیاد عصبانی شد و با عصا چهره هانی را زخمی کرد. خبر به قبیله مذحج رسید آنان قصر را محاصره کردند. ابن زیاد بسیار ترسید به شریح قاضی گفت برو «هانی » را ببین که زنده است و به مردم بگو. شریح او را خون آلوده دید و برگشت و گفت وی زنده است. با شهادت ناقض قاضی دین به دنیا فروخته فرصتی دیگر از دست هواداران مسلم و هانی رفت.» (7) هانی یک مؤمن واقعی بود و به هیچ قیمتی حاضر نبود تغییر جهت دهد، و ابن زیاد پس از نجات از مهلکه برای دستگیری مسلم نیرو فرستاد.
________________________________________
1- عبدالکریم عثمان، روانشناسی از دیدگاه غزالی، ترجمه و نگارش محمدباقر حجتی، تهران، نشر فرهنگ اسلامی، 1361، ص 330.
2- محمدرضا حکیمی، دانش مسلمین، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بی تا، ص 332.
3- محمدرضا حکیمی، شرف الدین، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1360، ص 163.
4- همان، ص 163.
5- سید جعفر شهیدی، پس از پنجاه سال، پژوهشی تازه پیرامون قیام حسین علیه السلام، تهران، امیرکبیر، 1358، ص 149.
6- همان، ص 136.
7- همان، ص 140- 141.