ارزش در جاهلیت پیش از اسلام
ارزش در جـامعه جاهلیت قبل از اسلام برحسب جهان بینى مادى مردم , در پول وقـدرت و لـذت بـود. اصولا برحسب بینش خاصى که نسبت به ارزش داشتند, تفسیرآنها نسبت به اخلاق و معبود مبتنى بر این دیدگاه بود. قبیله ((بنى حنیفه )) مقدارى خرماى تازه را به شکل مجسمه اى مى ساختند و آن رابه عنوان الهه و معبود مى پرستیدند. مدتها گذشت و این بت که دیگر خشکیده وذرات آن بـهـم چـسـبـیـده بـود, هـمـچـنان مورد پرستش و نیایش و عرض حاجات پرستندگان بود, تا بالاخره قحطسالى پدید آمد. ستایشگران بت , ابتدا تا تـوانستند ازطرق دیگر سد جوع کردند, اما وقتى دیگر چیزى باقى نماند, خداى خـرمایى رامیان خود تقسیم نمودند و در وقت خوردن هسته هاى خرماهاى این خـدا رابـه عـنوان تیمن و تبرک بلعیدند طـعـنـى بـزرگ و نـنگى ابدى براى آنها جلوه دادند و این شعر را در طعن آنان سرودند.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » م- ح ( سه شنبه 88/10/29 :: ساعت 4:55 عصر )
انقلاب ارزشها
بـیـنـش آن دسـتـه از مـلـل و اقـوام پـیـشـین که تحت تاثیر افکار مادى قرار مى گرفتند,نسبت به ارزشهاى انسانى دچار انحراف مى شد و انقلابهایى که انبیا در بـیـن آن اقـوام بـه وجود مى آوردند, در حقیقت انقلاب ارزشها بود. به عبارت دیگر, بینش آن مردم را نسبت به ارزشهاى انسانى دگرگون مى ساختند. قـرآن در مـورد دیـدگاه قوم نوح - که در ضلالت کفر به سر مى بردند - نسبت به ارزشهاى انسانى مى فرماید: ((قالوا انؤمن لک واتبعک الارذلون )) (487) قوم نوح به نوح گفتند: آیا ما به تو ایـمـان بـیـاوریـم در حـالـى کـه پـیروان تو بینوایان تهیدست و از طبقه پایین اجتماع اند؟
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » م- ح ( سه شنبه 88/10/29 :: ساعت 4:52 عصر )
عقل گفتش تشنه کامی، نوش کن
عشق گفتش بحر غیرت جوش کن
آب گفتش بر صفای من نگر
قلب گفتش در وفای من نگر
عافیت گفتش کف آبی بنوش
عاطفت گفتش که چشم از وی بپوش
تشنگی گفتش تو را سازم هلاک
هنگامی
که واقعه ی جانسوز کربلا در حال وقوع بود، زعفر جنی که رئیس شیعیان جن بود
در بئر ذات العلم ، برای خود مجلس عروسی بر پا کرده بود و بزرگان طوایف جن
را دعوت نموده و خود بر تخت شادی و عیش نشسته بود.
در همین حال ناگهان
متوجه شد که از زیر تختش صدای گریه و زاری می اید. زعفرجنی گفت :(( کیست
که در وقت شادی ، گریه می کند؟!)) دراین هنگام دو نفر از جنیان حاضر شدند
وزعفر از آنان سبب گریه را پرسید .آنان گفتند : (( ای امیر ! وقتی که ما
را به فلان شهر فرستادی ، در حین رفتن به آن شهر ، عبور ما به رود فرات
افتاد که عربها به آن نواحی نینوا می گویند . ما دیدیم که درآنجا لشکریان
زیادی از انسانها جمع شده ودر حال جنگ هستند .وقتی که نزدیک آنان شدیم ،
مشاهده کردیم که حضرت حسین بن علی علیه السلام ، پسر همان آقای بزرگواری
که ما را مسلمان کرده ، یکه و تنها برنیزه ی بی کسی تکیه داده و به چپ
وراست خود نگاه می کرد ومی فرمود : ((آیا یاری دهنده ای هست تا ما را یاری دهد ؟!))
و نیز شنیدم که اهل و عیال آن بزرگوار ، فریاد العطش العطش بلند کرده
بودند . وقتی که این واقعه ناگوار را مشاهده کردیم فی الفور خود را به
بئر ذات العلم رساندیم تا شما را خبر نماییم که اکنون پسر رسول خدا (ص) را
به شهادت می رسانند .))
به محض اینکه زعفر
جنی این سخنان را شنید ، تاج شاهی را از سر خود بر داشت و لباسهای دامادی
را از تن خود خارج کرد و طوایف مختلف جن را با سلاحهای آتشین آماده کرد و
همگی با عجله به سوی کربلا حرکت نمودند . خود زعفر گفته است : (( وقتی که
ما وارد زمین کربلا شدیم ، دیدیم که چهار فرسخ در چهار فرسخ را لشکریان
دشمن فرا گرفته است ، بعلاوه صفهای فرشتگان زیادی را دیدیم .
ملک منصور با چندین
هزار فرشته ی دیگر یک طرف، ملک نصر با چندین هزار فرشته از طرف دیگر ،
جبرئیل با چندین هزار فرشته ی دیگر در آن طرف و در یک طرف دیگر میکائیل با
چندین هزار فرشته ی دیگر در آن طرف ، و در یک طرف دیگر اسرافیل ، ملک
ریاح ( فرشته بادها ) ، فرشته ی دریاها ، فرشته ی کوهها ، فرشته ی دوزخ و
فرشته ی عذاب و... هر یک با لشکریان خود منتظر گرفتن اجازه از حضرت بودند
. بعلاوه ارواح یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر ( علیهم السلام ) از آدم
تا خاتم همه صف کشیده ، مات و متحیر مانده بودند . تمام موجودات و حقیقت
کل اشیا در کربلا بودند و همگی گریان . چه کربلا و چه غوغائی .خاتم
پیامبران ( ص ) آغوش خود را گشوده و به امام حسین علیه السلام می فرمود: (( پسرم ! عجله کن ! عجله کن ! به راستی که مشتاق تو هستیم .))
حسین بن علی علیه
السلام یکه و تنها در میان میدان با زخمها و جراحات فراوان ، پیشانی
شکسته، با سری مجروح، با سینه ای سوزان و با دیده ای گریان ایستاده بود و
در هر نفسی که میکشید ، از حلقه های زره خون می چکید اما اصلا" توجهی به
هیچ گروهی از آن فرشتگان نمی کرد به من هم کسی اجازه نمی داد تا خدمت آن
حضرت برسم .
همانطور که از دور
نظاره میکردم و در کار آن حضرت حیران بودم ،ناگهان دیدم که آقا امام حسین
علیه السلام سر غربت از نیزه ی بی کسی بلند کرد و با گوشه چشم به من نگاه
کرد و اشاره ای فرمود که : ای زعفر ! بیا .در این هنگام همه فرشتگان به
سوی من نگاه کردند و مرا اجازه دادند تا نزد حضرت بروم . من خود را خدمت
حضرت رساندم و عرض کردم : من با نود هزار جن به یاری شما آمده ام . اگر
بخواهی تمام دشمنانت را قبل از اینکه از جای خود حرکت کنی نابود میسازیم .
حضرت فرمود : ای زعفر زحمت کشیدی ! خدا و رسولش از تو راضی باشند . خدمت
تو مورد قبول درگاه حق باشد .اما لازم نیست که زحمت بکشید ،شما برگردید
.عرض کردم : قربانت شوم چرا اجازه نمی فرمائید ؟! حضرت فرمود : خداوند
چنین نخواسته است و باید به لقای حضرت دوست برسم . اگر من در جای خود
بمانم خداوند بوسیله چه کسی این مردم نگون بخت را مورد امتحان قرار دهد
؟ و چگونه از کردار زشت خود آگاه خواهند شد و..........
جنیان گفتند : ای
حبیب خدا و ای فرزند حبیب خدا ! به خدا سوگند اگر اطاعت از تو لازم و
مخالفت با تو حرام نبود ، سخنت را قبول نمی کردیم و تمام دشمنانت را پیش
از دستیابی به تو از میان می بردیم . حسین بن علی علیه السلام فرمود : به
خداوند سوگند که ما بر این کار از شما جنیان تواناتریم ولی باید حجت بر
مردم تمام شود تا (( آنکس که گمراه می شود با دلیل گمراه شود و آنکس که هدایت می شود با دلیل هدایت شود .))
من (زعفر ) به امر آن
حضرت مایوسانه برگشتم .وقتی که ما جنیان به محل خود رسیدیم ، بساط شادی
را جمع کرده و اسباب عزا را فراهم کردیم . مادرم به من گفت : پسرم چه
میکنی ؟! کجا رفته بودی که اینچنین ناراحت بر گشتی ؟!
گفتم :مادر ! پسر آن
بزرگواری که ما را مسلمان کرد ، اینک در کربلا در چنان حالی است که من
رفتم تا یاریش کنم اما آن حضرت اجازه نفرمود و چون امر امام واجب بود ،
باز گشتم .مادرم وقتی که سخنان را شنید ، گفت : ای فرزند ! تو را عاق می
کنم . من فردای قیامت در جواب مادرش حضرت فاطمه (س ) چه بگویم ؟! زعفر
گفت : مادر ! من خیلی آرزو داشتم تا جانم را فدای آنحضرت کنم ولی ایشان
اجازه نفرمود . مادرم گفت : ((بیا برویم ، من همراهت می آیم . مادرم جلو و
من با لشکریانم از پشت سرش ، دوباره به سوی کربلا حرکت کردیم . )) و
هنگامی که به آنجا رسیدم ، از لشکریان کفار صدای تکبیر!!! شنیدم و چون
نگاه کردیم ، دیدیم که سر مبارک و درخشان آقا امام حسین علیه السلام
بالای نیزه است و دود و آتش از خیمه های حرم بلند است . مادرم خدمت حضرت
امام سجاد علیه السلام رسید اجازه خواست تا با دشمنان آنان بجنگد ولی آن
حضرت اجازه نداد و فرمود : (( در این سفر همراه ما باشید و در شبها اطفال
ما را مواظبت کنید تا از بالای شتران بر زمین نخورند .))
در نتیجه جنیان اطاعت کردند و تا سرزمین شام با اسیران بودند تا حضرت سجاد علیه السلام آنان را مرخص فرمود .
هرساله این واقعه
جانسوز و جالب در بخشی از تعزیه شهادت امام حسین(ع) منسوب به تعزیه امام
عاشورا به شکل درخور توجهی نمایش داده می شود.
این شعر زیبا زبان حال آقا ابی عبدالله هرساله گوش نواز ماست:
علیک من به تو باد ای زعفر جنی
رسیده ای به برم با تمام عسگر جنی
اگرچه دلم خون شد از شقاوت انسی
قبول درگه حق باد طاعت جنی
*
جنی به دیده ها تو نیایی به روزگار
دور از مروت است نمائید کارزار
*
در کهنه دیر دنیای فانی
هرگز نماند کس جاودانی
من زنده باشم در سن پیری
اکبر بمیرد در نوجوانی
بحارالنوار, ج 44, ص 330 :شیخ مفید به سند خود ازامام صادق (ع ) این نکته را نقل کرده است
در کتاب حماسه خسینی، ج1، ص29 وص53 و ج3، ص272 وص 284 (مرتضی مطهری آمده.
http://ali136.blogfa.comبه اذن و مدد خالق یکتا ( واحد )
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین ( شور )
برداشت _ذاکرینکاش می شد کنار شش گوشه با گریه جون بدیم (استدیو)
بی تو بی دین و آیینم ( شور )
دریافت فایل صوتی :
عشق عشق مولای عشق ( شور )
بزم عشق تو شلوغه پر فروغه ( شور )
قدم خمید رنگم پرید جونم دیگه به لب رسید ( واحد )
یل ام البنین یا ابوفاضل ( واحد )
امشب هوای گلشن احساس کردم ( شعرخوانی )
بی تو بی دین و آیینم ( شور )
شبای غم یه شبش خیلی عذابه ( شور )
سر نیزه تنت را به مصاف آمد ( شور )
من مسلمم سفیر تو ( واحد )
غوطه زند پیکر خون خدا ( زمینه )
سری به من بی نوا زده ای ( واحد )
بال و پر می گیرم توی روضه تو ( شور )
ما که دو مهتاب شبیم ( واحد )
تشنه لب کربلا مزن تو دیگر دست و پا ( واحد )
عسل خوردم از دست پاک عمو ( واحد )
من جدا شدن از کوی تو خدا نکند ( واحد )
بزن به سینه تا که میاد صدای بارون ( شور )
علم افتاده و نیست علمدار حسین یا حسین ( واحد )
تو کربلا داری عرش خدا داری ( شور )
بترسید از موج این موج الحسین است ( شور )
عمریه آقا از غم عشق تو دلم گرفته ( واحد )
برداشت از ذاکرین