اخبار علی (ع ) از آینده
آیات روشن خدا در شاءن علی (علیه السلام ) ویژگیهایی که خداوند مخصوص علی ( علیه السلام ) نموده و معجزه هایی که از او دیده شده دلیل بر صدق امامت او و وجوب پیروی از او و تثبیت حجّت بودن آن حضرت می باشد اینگونه آیات و معجزات از جمله رویدادهای ویژه ای است که خداوند، پیامبر و رسولان خود را به وسیله آنها از دیگران امتیاز بخشید و آنها را نشانه های صدق آنان قرار داد.
قسمتی از این آیات و نشانه ها در مورد امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) از روایات بسیار به دست می آید، مانند اینکه آن حضرت از حوادث آینده خبر می داد، با اینکه کاملاً آن حوادث پوشیده بودند و یا اصلاً در وقت خبر دادن وجود نداشتند و بعد دیده می شد که خبر او کاملاً مطابق آن است که خبر داده بود و این موضوع از روشنترین معجزات پیامبران (علیهم السلام ) بوده آیا به گفتار خداوند در قرآن توجّه ندارید که حضرت عیسی ( علیه السلام ) را با اعطای معجزات روشن و نشانه های عجیب که دلالت بر صدق نبوّت اوداشت مجهّزکرد به طوری که حضرت مسیح (علیه السلام ) به امّت خودمی گفت :(...وَاُنَبِّئُکُمْ بِما تَاءْکُلُونَ وَما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ ... ). (124)
((و از آنچه می خورید و در خانه خود ذخیره می کنید به شما خبر می دهم )).
و نظیر آن را که از نشانه های شگفت انگیر صدق پیامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) است ، در مورد پیامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) قرارداد از جمله : پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) از پیروزی رومیان بر ایرانیان ، قبل از چند سال از وقوع آن خبر داد بر اساس وحی قرآنی که در آغاز سوره روم آمده است :
(الَّم # غُلِبَتِالرُّومُ#فِی اَدْنَی الاَْرْضِوَهُمْمِنْبَعْدِغَلَبِهِمْسَیَغْلِبُونَ#فِی بِضْعِسِنِینَ... ).
((... رومیان مغلوب شدند و این (شکست ) در سرزمین نزدیکی رخ داد، اما رومیان بعد از مغلوب شدن ، به زودی پیروز می شوند در چند سال آینده )).
و همچنین پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) در باره جنگ بدر، قبل از وقوع آن از پیروزی مسلمین و شکست دشمن خبر داد، و همانگونه که خبر داده بود واقع شد، خبر آن حضرت بر اساس این آیه قرآن بود که (سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَیُوَلُّونَ الدُّبُرَ ). (125)
((به زودی همه دشمنان شکست می خورند و از جنگ ، پشت کنند)).
خبر رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) از پیروزی مسلمین در جنگ بدر، قبل از آنکه وقوع یابد و سپس وقوع آن مطابق خبر آن حضرت دلیل آشکار بر صدق نبوّت آن حضرت بوده و بیانگر ارتباط او با منبع وحی می باشد.
و ازاینگونه نشانه هابسیاراست که مابرای رعایت اختصارازذکرآنهاخودداری کردیم .
در مورد امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) درباره اخبار او از آینده و معجزات دیگر نیز از مسلّمات است که هیچ کس نمی تواند آن را انکار کند مگر از روی ناآگاهی یا جهل و ظلم و کینه توزی ، چرا که روایات بسیار و قاطع ، این موضوع را اثبات می کند و صفحات تاریخ گواهی می دهد و دانشمندان سنّی و شیعه آن را نقل کرده اند مانند اینکه : آن حضرت پس از آنکه بعد از قتل عثمان ، مسلمین با او بیعت کردند قبل از جنگ با ناکثین (طلحه و زبیر) و قاسطین (معاویه و پیروانش ) و مارقین (خوارج نهروان ) خبر از آینده داد و فرمود:((من ماءمور شده ام که با این سه فرقه ، بجنگم )) و همانگونه که خبر داده بود، همانطور شد.
و آن حضرت در مدینه به طلحه و زبیر که در ظاهر عازم مکّه بودند و از آن حضرت اجازه رفتن به مکّه برای انجام عمره گرفتند، فرمود:((سوگند به خدا! آنان عزم رفتن به مکّه را ندارند، بلکه عازم بصره (برای راه اندازی جنگ جَمَل ) هستند)) و همانگونه که خبر داده بود همانطور شد.
و در این مورد به ابن عبّاس فرمود:((من به آنان اذن (رفتن به مکّه ) را دادم ، با اینکه به نیرنگ و توطئه آنان آگاه می باشم و از پیشگاه خدا، پیروزی بر آنان را می طلبم و خداوند به زودی نقشه آنان را نقش برآب می کند و توطئه آنان را خنثی می نماید و مرا بر آنان پیروز می گرداند)) و همانگونه که آن بزرگوار خبر داده بود، عین آن واقع شد.
اینک در اینجا به چند نمونه دیگر از معجزات علی (ع ) توجّه کنید.
1 - داستان ابن عبّاس و تحقق پیش بینی علی (ع )
مورد دیگر اینکه : حضرت علی (علیه السلام ) در محلّ ((ذی قار)) (نزدیک بصره ) نشسته بود و از مردم برای (جنگ با ناکثین ) بیعت می گرفت ، به آنان فرمود:((از جانب کوفه هزار نفر - نه یک نفر کم و نه یک نفر زیاد - به سوی شما می آیند و با من تا پای ایثار جان ، بیعت می کنند)).
((ابن عباس )) می گوید: من از این خبر، پریشان شدم و ترسیدم که مبادا یک نفر از هزار نفر کم یا زیاد گردد، آنگاه موجب شک و تردید و دهن کجی منافقین شود (که بگویند دیدی علی (علیه السلام ) دروغ گفت ) همچنان اندوهگین بودم ، کم کم جمعیّتی از جانب کوفه آمدند آنان را شمردم 999 نفر بودند، دیگر کسی نیامد، با خود گفتم :(اِنّا للّهِِ وَاِنّااِلَیْهِ راجِعُونَ ) سخن علی (علیه السلام ) را چگونه باید توجیه کرد، همچنان در فکر فرو رفته بودم ، ناگهان شخصی را دیدم که از جانب کوفه می آید، وقتی نزدیک آمد، دیدم لباس موئین پوشیده و شمشیر، سپر و آفتابه به همراه دارد، به حضور امیرمؤ منان علی ( علیه السلام ) رفت و عرض کرد:((دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنم )).
علی (علیه السلام ) فرمود:((برای چه هدفی بیعت کنی ؟)).
او گفت :((بیعت با تو کنم که پیرو و گوش به فرمان تو باشم و در رکاب تو تا ایثار جان با دشمن بجنگم و در این راستا بمیرم و یا خداوند پیروزی را نصیب تو کند)).
امام علی (علیه السلام ) به او فرمود:((نامت چیست ؟)).
او عرض کرد:((من اویس هستم )).
- به راستی تو اویس قرنی هستی ؟.
- آری . (126)
امام علی (علیه السلام ) فرمود:((اَللّهُ اَکْبَرُ! حبیبم رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) به من خبر داد که من مردی از اُمّتش را ملاقات می کنم که ((اویس قرنی )) نام دارد، او از افراد حزب اللّه است و از حزب رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) می باشد، مرگش قرین شهادت است و از شفاعت او (در قیامت ) جمعیّتی به تعداد نفرات دو قبیله (بزرگ ) ربیعه و مُضّر، وارد بهشت می شوند)).
((ابن عبّاس )) می گوید:((سوگند به خدا! شادمان شدم و اندوهم در مورد هزار نفر (که کم و زیاد نشود) برطرف شد)).
2 - از جا کندن دَر عظیم خیبر
یکی از کارهای عجیب علی (علیه السلام ) که روایات بی شمار در نقل آن آمده و همه علما و دانشمندان از سنّی و شیعه آن را پذیرفته اند داستان از جا کندن درِ عظیم ((قلعه خیبر)) (در ماجرای جنگ خیبر در سال هفتم هجرت ) توسّط امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) است ، دری که به قدری سنگین بود که کمتر از پنجاه نفر کسی توانایی جا به جایی آن را نداشت ، ولی علی (علیه السلام ) به تنهایی آن را از جا کند و به کنار انداخت .
عبداللّه پسر احمد بن حنبل به سند خود از جابر بن عبداللّه انصاری نقل کرده که :((پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) در جنگ خیبر، پرچم بزرگ جنگ را به علی (علیه السلام ) داد، پس از آنکه برای او دعا کرد، علی (علیه السلام ) شتابان به سوی قلعه خیبر روانه شد، یاران می گفتند:((مدارا کن )) (که به تو برسیم ) تا اینکه آن حضرت به قلعه رسید و در عظیم آن را با دست خود از جا کند و به کنار انداخت ، سپس هفتاد نفر از ما همزور شدیم تا آن در را از زمین برگردانیم و کوشش فراوان برای این کار کردیم )).
و این توان و قدرت فوق العاده از ویژگیهای علی (علیه السلام ) بود و هیچ کس نبود که مانند او باشد و چنین کار دشواری را انجام دهد، خداوند او را به این ویژگی اختصاص داد و آن را نشانه و معجزه او ساخت .
3 - مسلمان شدن کشیش بزرگ مسیحی و شهادت او
یکی از روایات مشهور که از طریق اسناد شیعه و سنّی نقل شده ، حتی شاعران آن را به شعر درآورده اند و سخنوران آن را در خطبه های خود گفته اند و دانشمندان و اندیشمندان آن را روایت نموده اند، داستان راهب (کشیش و عابد مسیحی ) در سرزمین کربلا و جریان سنگ (و چشمه آب ) است که شهرت این داستان ما را از زحمت ذکر سند بی نیاز می سازد و آن داستان این است که گروهی روایت کرده اند:
((در ماجرای جنگ صفّین (در سال 36 هجری ) علی (علیه السلام ) با یاران از (کوفه به سوی صفّین ) حرکت می کرد، در بیابان آبشان تمام شد و تشنگی سختی آنان را فراگرفت ، در جستجوی آب به چپ و راست جاده رفتند و کند و کاو نمودند ولی آبی نیافتند.
امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) از جادّه بیرون آمد و با یاران به سوی بیابان رهسپار شدند، ناگهان چشمشان به عبادتگاهی افتاد، علی (علیه السلام ) یاران خود را به آن عبادتگاه برد، وقتی به نزدیک آن رسیدند، شخصی به دستور علی (علیه السلام ) راهب داخل عبادتگاه را صدا زد از صدای او راهب سرش را (از سوراخ دَیْر) بیرون آورد، علی (علیه السلام ) به او فرمود:((آیا در اینجاها آب پیدا می شود؟، تا این همراهان از آن بیاشامند و سیراب گردند؟)).
راهب گفت :((اصلاً در این نزدیکیها آب نیست ، از اینجا تا محلّ آب بیش از دو فرسخ راه است و برای من هرماه مقداری آب می آورند که اگر در آن صرفه جویی نکنم از تشنگی می میرم )).
امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) به همراهان فرمود:((آیا سخن راهب را شنیدید؟)).
گفتند:((آری ، آیا دستور می دهی ، به آنجا که راهب اشاره کرده برای دستیابی به آب برویم ، فعلاً توانایی داریم ، بلکه به آب برسیم )).
علی (علیه السلام ) فرمود: نیازی به آن نیست ، سپس گردن استر سواریش را به جانب قبله کرد و به محلّی در نزدیکی آنجا اشاره نمود و به همراهان فرمود:((این محل را بکنید)).
همراهان به آن محل رفتند و با بیل به کندن آن محل مشغول شدند، مقداری خاک زمین را رد کردند، ناگهان سنگ بسیار عظیمی پیدا شد که بیل و کلنگ در آن کارگر نبود.
علی (علیه السلام ) به همراهان فرمود:((این سنگ روی آب قرار دارد، اگر از جایش کنار گذاشته شود، آب را می یابید)).
همراهان همگی سعی و کوشش کردند تا آن سنگ را بردارند، ولی از حرکت آن درمانده شدند و کارشان دشوار شد. وقتی علی (علیه السلام ) آنان را در آن حال دید که همگی تلاش نمودند ولی خسته و کوفته به دشواری افتادند، پا از رکاب استرش بیرون آورد و پیاده شد و دستهایش را بالا زد و انگشتانش را زیر یک سوی سنگ گذارد و آن را حرکت داد، سپس آن را از جا کند و به چند متری آنجا پرتاب کرد ناگهان آب سفید و گوارایی در آنجا یافتند و به سوی آن سراسیمه شده و از آن نوشیدند که بسیار خنک و گوارا و زلال بود که در این سفر گواراتر از آن آب نیاشامیدند.
علی (علیه السلام ) به آنها فرمود:((بنوشید و سیراب شوید و برای سفر خود نیز از این آب بردارید))، آنها به این دستور عمل کردند.
سپس علی (علیه السلام ) با دست خود آن سنگ را برداشت و برجای خود نهاد و دستور داد خاک بر روی آن سنگ ریختند و نشانه آن را پوشاندند.
راهب تمام این جریان را (با سابقه ذهنی که داشت ) از اوّل تا آخر از بالای عبادتگاه خود تماشا کرد، فریاد زد:((ای مردم ! مرا از عبادتگاه به زیر آورید)). همراهان علی (علیه السلام ) او را با دشواری از بالای آن به زیر آوردند، او به حضور امیرمؤ منان علی ( علیه السلام ) آمد و گفت :
((ای آقا! آیا تو پیامبر مرسل هستی ؟)).
فرمود:((نه )).
گفت :((آیا تو فرشته مقرّب درگاه خدا هستی ؟)).
فرمود:((نه )).
گفت :((پس تو کیستی ؟)).
فرمود:((من وصیّ محمّد بن عبداللّه ، خاتم پیامبران (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) هستم )).
راهب عرض کرد:((دست خود را باز کن تا من در حضور تو به خدای بزرگ ایمان بیاورم وقبول اسلام کنم ))علی ( علیه السلام )دستش راگشودوبه اوفرمود:((شَهادَتَیْن را به زبان آور)).
راهب گفت :((اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وَاَشْهَدُ اَنَّکَ وَصِیُّ رَسُولِاللّهِ، وَاَحَقُّ النّاسِ مِنْ بَعْدِهِ)).
((گواهی می دهم که معبودی جز خدای یکتا و بی همتا نیست و گواهی می دهم که محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) بنده و رسول خداست و گواهی می دهم که تو وصیّ رسول خدا و برترین و سزاوارترین (انسانها به خلافت ) بعد از او هستی )).
سپس امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) پیمان عمل به دستورات اسلام را از او گرفت و بعد به او فرمود:((پس از مدّت طولانی که در دین خلاف اسلام بودی چه چیز باعث شد که از آن دست کشیدی و به دین اسلام گرویدی ؟)).
راهب گفت :((ای امیرمؤ منان ! تو را آگاه کنم : این عبادتگاه در این بیابان ، برای آن ساخته شده که سکونت کننده در آن ، به بردارنده آن سنگ و برآورنده آب از زیر آن دست یابد، قبل از من روزگار بسیار درازی گذشت و در این روزگار آنان که در این عبادتگاه بسر می بردند به این سعادت نرسیدند، خداوند این سعادت را نصیب من کرد، ما در یکی از کتابهای خود یافته ایم و از علمای خود شنیده ایم که در این سرزمین چشمه ای وجود دارد که روی آن سنگ عظیمی قرار دارد، جای آن را جز پیامبر یا وصیّ پیامبر نمی شناسد و ناگزیر ((ولیّ خدا)) وجود دارد که مردم را به سوی حق دعوت می کند، نشانه صدق او این است که این مکان و سنگ را می شناسد و قدرت بر کندن آن را دارد و من چون دیدم تو این کار را انجام دادی دانستم که انتظارم بسر آمده و آنچه در آرزویش بودم محقّق شده است و من امروز یک فرد مسلمان در حضور تو و ایمان آورنده به حقّ تو هستم و فرمانروائیت را قبول دارم )).
امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) وقتی که این مطلب را از آن عابد شنید، قطرات اشک از دیدگانش فروریخت ، سپس گفت :((حمد و سپاس خداوندی را که من در حضورش فراموش نشده ام ، حمد و سپاس خداوندی را که نام مرا در کتابهای آسمانی خود ذکر کرده است )).
سپس علی (علیه السلام ) مردم را طلبید و فرمود:((سخن این برادر مسلمانتان را بشنوید)).
آنان گفتار راهب مسلمان را شنیدند و بسیار حمد و سپاس الهی را بجا آوردند که نعمت معرفت به حق امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) را به آنان عطا فرموده است .
سپس به سوی جبهه صفّین برای جنگ با سپاه معاویه حرکت کردند و آن راهب در حضور آن حضرت ، حرکت کرد و در جنگ شرکت نمود و سرانجام به فوض عظیم شهادت نایل گردید. امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) شخصا نماز بر جنازه او خواند و او را به خاک سپرد و برای او از درگاه خدا طلب آمرزش بسیار کرد و هرگاه به یاد راهب می افتاد می فرمود:((ذاک مولای ؛ او دوست من بود)).
این داستان نشانگر چند معجزه از علی (علیه السلام ) است :
1 - آگاهی علی (علیه السلام ) به غیب .
2 - قدرت غیرعادی آن حضرت که او را نسبت به دیگران منحصر به فرد کرده بود.
3 - مژده به آمدن اودر کتابهای آسمانی پیشینیان و وجود آن بزرگوار مصداق سخن خداوند در قرآن است که می فرماید:
(... ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْریةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الاِْنْجِیلِ ... ). (127)
((این توصیف آنان در کتاب تورات و توصیف آنان در کتاب انجیل است )).
حدیث ردّالشَّمس
یکی از معجزات و براهین روشن الهی که خداوند به خاطر امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) آن را آشکار نمود، حادثه ((ردّالشّمس )) (برگشتن خورشید است ) که روایات بسیار و سیره نویسان و مورّخین آن را نقل کرده اند و شاعران آن را به شعر درآورده اند، و موضوع ((ردّالشّمس )) برای علی (علیه السلام ) دوبار اتفاق افتاد، یکی در زمان زندگی رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) و دیگری پس از وفات رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) انجام شد.
بازگشت خورشید در زمان رسول خدا (ص )
در مورد بازگشت خورشید در زمان رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) اسماءِ بنت عُمیس و اُمّسَلَمه همسر رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) و جابر ابن عبداللّه انصاری و ابوسعید خدری و جماعتی از اصحاب نقل کرده اند:
((روزی رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) در خانه اش بود، حضرت علی (علیه السلام ) نیز در محضرش بود، در این هنگام جبرئیل از جانب خداوند نزد پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) آمد و با او به رازگویی پرداخت ، وقتی که سنگینی وحی ، وجود پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) را فرا گرفت ، آن حضرت (که می بایست به جایی تکیه کند) زانوی علی را بالش خود قرار داد و سرش را روی زانوی آن حضرت گذارد (این موضوع از وقت نماز عصر تا غروب خورشید ادامه یافت ) و امیر مؤ منان (علیه السلام ) (چون نمی توانست سر رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) را به زمین بگذارد) نماز عصر خود را در همان حال نشسته خواند و رکوع و سجده های نماز را با اشاره انجام داد، وقتی که رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) از حالت وحی بیرون آمد و به حال عادی برگشت ، به علی (علیه السلام ) فرمود:((آیا نماز عصر از تو فوت شد؟)).
علی (علیه السلام ) عرض کرد:((به خاطر آن حالتی که بر اثر وحی بر شما عارض شده بود، نتوانستم (سر تو را به زمین بگذارم ) تا برخیزم و نماز بخوانم )).
پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) به علی (علیه السلام ) فرمود:((از خدا بخواه خورشید را برای تو بازگرداند تا تو نماز عصر را ایستاده و در وقت خود بخوانی )).
امام علی (علیه السلام ) این موضوع را از خدا خواست (خداوند دعایش را مستجاب کرد) و خورشید (که غروب کرده بود) بازگشت و در همان فضای آسمان که هنگام عصر قرار می گیرد، قرار گرفت ، امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) نماز عصر خود را در وقتش خواند، سپس خورشید غروب کرد. (129) ((اسماء بنت عُمَیس )) می گوید:((سوگند به خدا! هنگام غروب خورشید، صدایی همچون صدای اَره (هنگام کشیدن ) روی چوب ، از آن شنیدم )).
بازگشت خورشید در زمان خلافت علی (ع )
بعد از رحلت رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) نیز خورشید (یک بار دیگر) برای امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) بازگشت که داستانش از این قرار است :
وقتی که امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) خواست در سرزمین بابل (نزدیک کوفه ) از این سوی رود آب فرات به آن سو بگذرد (و به سوی جبهه صفّین یا نهروان حرکت کند) بسیاری از همراهان آن حضرت به عبور دادن چارپایان و اثاثیه خود از رود فرات اشتغال داشتند. علی (علیه السلام ) با گروهی نماز عصر خود را به جماعت خواند ولی هنوز همه یارانش از آب نگذشته بودند که خورشید غروب کرد، با توجّه به اینکه نماز عصرِ بسیاری از آنان قضا شد و عموم آنان از فضیلت نماز جماعت با علی (علیه السلام ) محروم گشتند، وقتی به محضر علی (علیه السلام ) رسیدند، با او در این باره سخن گفتند، آن حضرت وقتی گفتار آنان را شنید، از درگاه خدا خواست تا خورشید را برگرداند به اندازه ای که همه یارانش نماز عصر را با جماعت و در وقت عصر بخوانند. خداوند دعای امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) را به استجابت رساند و خورشید به همان نقطه فضایی که هنگام وقت عصر در آن قرار می گرفت بازگشت . مسلمین ، نماز عصر را با آن حضرت به جماعت خواندند و پس از سلام نماز، خورشید غروب کرد و هنگام غروب ، صدای هولناک و بلندی از آن برخاست که مردم از ترس وحشتزده شدند و ذکر:((سُبْحانَ اللّهِ وَلا اِلهَ اِلاّ اللّهُ وَاسْتَغْفِرُاللّهِ وَالْحَمْدُللّهِِ)) را بسیار به زبان آوردند و خدای بزرگ را به خاطر این نعمت (ردّالشّمس ) که بر ایشان آشکار نمود، حمد و سپاس گفتند و خبر این حادثه عجیب ، به همه جا از شهرها و نقاط دوردست رسید و در میان مردم شایع گردید.