سرش به نیزه به گل های چیده می ماند به فجر از افق خون دمیده می ماند یگانه بانوی پرچم به دوش عاشورا به نخل سبز ز ماتم تکیده می ماند میان خیمه ی آتش گرفته، طفل دلم به آهویی که ز مردم رمیده می ماند شب است گوش یتیمان ز ضربت سیلی به لاله های ز حنجر دریده می ماند رقیه طفل سه ساله که حوری حرم است به آن که رنج نود ساله دیده می ماند امام صادق حق پشت ناقه ی عریان به زیر یوغ چو ماه خمیده می ماند شوم فدای شهیدی که در کنار فرات به آفتاب به خون آرمیده می ماند هلال یک شبه ی من، ز چیست خونینی؟ نگاه تو به دل داغ دیده می ماند حکایت احد و اشک چشم خونینش به اختران ز گردون چکیده می ماند