عدالت با تفاوتهایی که در کاربرد دارد هم در مورد خدای سبحان و هم درباره انسان به کار گرفته میشود. عدل در آفرینش، عدل در قانون گذاری، عدل در مجازات از جمله کاربردهای عدالت در مورد خدای سبحان است.
عدل در خلقت یعنی خدای سبحان هر موجودی را بر اساس شایستگیها و استعدادهایش از مواهب و نعمتها بهرهمند میسازد. و هر موجودی را به توان ظرفیت آن افاضه کمال مینماید: «ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی» (1) پرورش دهنده ما آن خدایی است که به هر موجودی خلقت در خور وی را اعطا نموده و آن را رهنمون ساخته است.) عدل تشریعی یعنی خدای سبحان به توان ظرفیت و قدرت افراد آنها را مکلف میکند و به بیش از توان، کسی را مسؤول و متعهد نمیدارد. قانون و تشریع الهی بر اساس عدل است . «لا یکلف الله نفسا الا وسعها» (2) عدل جزایی یعنی خدای سبحان هر مجرمی را بر اساس عملش کردش مستحق مجازات میداند. مجازات الهی: «جزاء وفاقا» (3) است. معلوم است هیچ کدام از این محورها موضوع سخن این نوشتار نمیباشد. منظور از عدالت در این بخش عدل اجتماعی انسانی است، که آن هم کاربردهای متفاوت دارد که به تحلیل برخی از آنها مفهوم عدالت اجتماعی شفافتر خواهد شد.
الف ـ عدل به معنای تساوی که مقابل آن تبعیض است. عدالت به این مفهوم در صورتی شکل میگیرد که نسبت به موارد به صورت یکسان برخورد شود و مورد آن جایی است که هیچ گونه زمینه تفاوت در میان نباشد مانند این که دانش آموزان یک کلاس در آزمون شرکت نمودهاند و پاسخ سوالها را همگان یکسان صحیح داده باشند. امتیازی که معلم در نظر میگیرد باید یکسان باشد که همگان را امتیاز کامل بدهد. ایجاد تفاوت در این گونه موراد تبعیض و ظلم است.
ب ـ عدل به معنای رعایت استحقاقهای متفاوت وقتی شایستگیها متفاوت است باید امتیازها نیز بر اساس همان شایستگیها باشد. در این صورت تفاوت عدل است در حالی که تساوی ظلم به حساب میرود. در همان مثال قبل اگر استحقاقها متفاوت باشد، در بین بیست نفر دانشآموز بیست نوع شایستگی باشد، باید امتیاز آنها هم متفاوت باشد. زیرا امتیاز مساوی عین ظلم خواهد بود. در هر صورت در توضیح مفهوم اول و دوم میتوان اضافه نمود که یک معلم در مدیریت کلاس تدریس نسبت به شاگردان خویش باید یکسان تعلیم دهد تا عدالت را رعایت نموده باشد و نیز در داوری و اختصاص امتیاز به شاگردان باید رعایت استحقاقها و شایستگیها را نموده باشد، تا عدالت را در کلاس مستقر کند. اگر در رسیدگی به شاگردان تحت پوشش آموزش و یا در اختصاص نمره و امتیاز در اولی رعایت یک نواختی و در دومی رعایت استحقاقها نباشد . بیعدالتی خواهد بود.
ج ـ مفهوم دیگری نیز در مورد عدل میتوان عنوان کرد و آن در جایگاه قرار گرفتن اشیاء میباشد. «العدل یضع الامور مواضعها» بر اساس عدل هر موجودی در جایگاه مناسب خود باید قرار گیرد. در مسؤولیتهای عمومی هر فردی به توان ظرفیتش مسؤولیت بپذیرد. این معنا هماهنگ با مفهوم حکمت است. بر اساس این معنا عادل بودن قرار دادن اشیاء و کارها در ظرفیت و جایگاه خودش، که همان معنای حکیم بودن است میباشد. و اگر مسؤولیتی در ظرفیت خودش انجام نگرفت و یا به فردی که شایستگی آن را نداشت واگذار شد، غیر عادلانه و غیر حکیمانه خواهد بود.
در بهرهوری از امکانات عمومی که برای همگان است اگر کسی رعایت استحقاق خویش را نماید عدل است. مانند این که مواد غذایی و آب برای یک اردوگاه باندازه باشد، در بهرهوری از آن همگان باید یکسان استفاده کنند. اگر کسی بیش از سهم خود بهره ببرد بیعدالتی است .
در یک مدیریت عمومی یک دولت در توزیع امکانات مانند بودجه، آب، برق، بهداست، ایجاد فضاهای آموزشی و رسانههای اطلاعرسانی و ارتباطات، توزیع نیروی انسانی و دایر نمودن مدیریتها باید به صورت یکسان باشد. ایجاد تفاوت در این امکانات در صورتی که نیازها یکسان باشد، بیعدالتی و تبعیض است. اما اگر نیاز منطقه و یا گروهی بیش از دیگران باشد تساوی بیعدالتی خواهد بود و نیز در بهرهوری از فنون و صاحبان فن مانند پزشک و معلم و استاد و ایجاد اشتغال همگان باید یکسان باشد. ایجاد تفاوت تبعیض و بیعدالتی است. اگر در فراهم آوردن و بهرهوری از فضاهای آموزشی دانشها و فنآوری باعث تراکم کار و دانش و در برخی و بروز بیکاری و فقر در برخی دیگر شود تبعیض و بیعدالتی خواهد بود.
استقرار عدالت در جامعه باعث شکوفایی استعدادها و بهرهوری صحیح از امکانات و نعمتهای الهی و آرامش روحی جامعه است. استقرار عدالت افراد و گروههای جامعه را به یکدیگر پیوند میدهد و تفاهم و همگرایی برقرار میکند. از بروز اختلافها و تبعیضهای ناروا جلوگیری میکند. بین مردم و مدیریت سیاسی تفاهم و همدلی پدید میآورد. استقرار عدالت از تجمع و تکاثر سرمایهها از یک سو و بروز بیکاری و فقر و ناهنجاری در قشر عظیمی از مردم مانع میشود و استقرار عدالت موجب اعتلای فرهنگی و بالندگی و رشد فکری میگردد.
اختلاف نابجای طبقاتی، بیکاری، فقر، فرهنگ منحط، تبعیض در بهداشت و درمان و فنآوری و دانش و تعلیم و تربیت از بیعدالتیهای اجتماعی نشأت میگیرد. از هنگام اجتماعی شدن زندگی انسان بیشترین ناهنجاریها و تلخکامیها و تبعیضها و تفاوتها از بیعدالتی دامنگیر جامعه شده است.
دین که سامان بخش جامعه در ابعاد گوناگون است بیشترین تلاش را در جهت استقرار عدالت دارد. دین تلاش میکند در ابعاد گوناگون اقتصادی اجتماعی و قضایی و... عدالت را مستقر سازد و برقراری عدالت را یکی از اهداف بزرگ پیامبران عنوان مینماید:«لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط» (4) پیامبران را با کتابهای آسمانی به همراه و وسلیه سنجش فرود فرستادیم تا مردم به قسط و عدالت بپا خیزند.)
از پیام این آیه کریمه استفاده میشود که استقرار عدالت بدون حضور انبیا و بدون پیام وحی امکان پذیر نیست. این انبیا هستند که با تلاش فرهنگ و ایجاد زمینه برای حکومت الهی عرصههای استقرار عدالت را فراهم میآورند و عرصههایی که در جامعه جهت استقرار عدالت فراهم آمده است از برکت پیام انبیا میباشد.
انیبا و حاکمان دینی از لحاظ باور تمام نهادهای اجتماعی، سیاسی، قضایی، نظامی، فرهنگی، اقتصادی، را دعوت به عدالت میکنند و خود آنها در تمام ابعاد نمونه تجسم عدالت میباشند دین نه تنها رهبران الهی را بلکه عموم جامعه را به برپایی قسط فرا میخواند.«یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط» (5) مومنان باید در برپایی عدالت بسیار پایدار باشند.)
دین در استقرار فضیلتها، هم به ایجاد زمینه و انگیزهها توجه دارد و هم از خطرها و آفتهایی که یک نهاد فضیلت را تهدید میکند بر حذر میدارد. به همین سبب افزون بر توصیه و دعوت به استقرار عدالت آفتهای عدالت را به عنوان یک رهنمون زیر بنایی مورد توجه قرار داده است و آفتها و خطرهایی که این نهاد را تهدید میکند گوش زد مینماید. به دو خطر زیربنایی اشاره میشود.
الف ـ گرایشها:
استقرار عدالت را دو خطرعمده همواره تهدید میکند. از آن دو میتوان به عنوان حب و بغضها نام برد. در تمام شاخصها و محورهای یاد شده عدالت را یک گرایش و یک گریز تهدید مینماید . گرایش باعث میشود که فرد در موارد یاد شده از محور حق خارج شود. گرایش سبب میشود انسان در داورییا تسهیم سهام یا شهادت و یا هر شاخص دیگر در اثر گرایش و محبت به فرزند یا پدر و مادر یا برادر یا دیگر اقربا و نیز دوستان و آشنایان یا هواداران حزب و گروه از محور عدل بیرون رود.
ب ـ دشمنیها:
و نیز دشمنی و بیزاری باعث میشود که انسان در مورد طرف مقابل به ناحق شهادت یا داوری یا توصیف نماید و عدل را در شاخصهای یاد شده زیر پا نهد. قرآن نسبت به هر دو خطر هشدار میدهد که نه محبت و گرایش به اقربا شما را از مسیر عدالت خارج کند، و نه عداوت و دشمنی نسبت به فرد باعث شود که از شاخصهای عدالت عدول کنید. در مورد اول میفرماید: «و اذا قلتم فاعدلوا و لو کان ذا قربی» (6) سخن عادلانه بگویید و لو سخن شما درباره اقربا باشد) که شامل داوری، شهادت، توصیف، و گفتگوهای معمولی نیز میشود. خویشاوندی نباید باعث شود در داوری یا شهادت و... از محور عدل خارج شوید. محبت و گرایش به علاقهمندان و هم چنین علاقهمندیهای دیگر.
در مورد دوم میفرماید:«یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین الله شهداء بالقسط و لا یجرمنکم شنئان قوم علی الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی» (7) کسانی که به خدا ایمان آوردید باید نسبت به خدا پایداری باشید و شما باید گواهان بر پایی عدل نسبت به دیگران بوده و هرگز دشمنی با قومی موجب نشود که عدالت را نادید بگیرید . همواره عدالت را که به تقوی نزدیکتر است رعایت کنید.)
دشمنی با کسی نباید باعث شود حق و عدالت را نادیده بگیرید. شهادت ناحق، یا داوری نابجا و یا بیان ویژگیها کاستی ایجاد کنند. و یا در واگذاری مسؤولیتها و توزیع امکانات تفاوت ایجاد نمایید. این رهنمود آشکار قرآن در آفات عدالت است. تمام بیعدالتیها در جامعه به این دو محور بازگشت دارد.
علی(ع) در تمام شاخصها در مسیر عدالت قرار دارد. در داوری، در شهادت، در توزیع امکانات عمومی، در مدیریتها و... در هیچ موردی از محور عدالت خارج نمیشود. به خصوص در حکومت داری شاخص عدالت است. آن چه برای رهبران دینی ارزش اجتماعی است حفظ معیارهاست نه به دست آوردن حکومت داری یا حراست از حکومت. آنان هیچگاه ارزشی را زیر پا نمینهند تا یک ساعت بیشتر حکومتداری کنند و اصولا حکومت داری برای استقرار ارزشهاست و الا سیاسیت مداری خود ارزش به حساب نمیآید. دو خطر اصلی که استقرار عدالت را تهدید میکند هیچ کدام در مورد علی زمینه ندارند. زیرا نه محبت به اقربا و دوستان سبب عدول وی از عدالت میشود نه دشمنی وی نسبت به دشمنان خدا، وی را وادار میکند که حقوق انسانی آنان را نادیده گرفته در حق آنان ستم روا دارد. با بررسی مواردی از رفتار حضرت علی(ع) هر دو جنبه بهتر آشکار میگردد.
1ـ نوع افرادی که به حکومتداری میرسند خویشاوندان و دوستان وی از موقعیت آن، کمال بهرهوری را مینمایند. فرد حکومتدار زمینه رفتار ناروا برای وی کاملا فراهم میشود و در عرصه سازی برای بستگان خویش دچار ناهنجاریها میگردد. در زمان حکومتداری علی برادرش عقیل از یک سو به لحاظ عیالواری و از سوی دیگر به لحاظ نابینا بودنش در کمال تنگدستی به سر میبرد. وی برای جلب توجه برادر و تحریک عواطف فرزندان ژولیده و پریشان خویش را که فقر تاریکی را بر آنها تحمیل کرده بود به همراه خویش به حضور برادر میآورد و مکرر رفت و آمد میکند از وی میخواهد که به حال وی ترحم نموده و سهم بیشتری از بیت المال برای وی قرار دهد. وی ازسه اهرام برای جلب توجه برادر بهره میبرد خویشاوندی، فقر، سهیم بودن در بیت المال. به گمان این که علی دین خود را به دنیای دیگران میفروشد . علی به خواستههای برادر خوب گوش میدهد و چون راه مشروع برای برآوردن نیاز برادر از بیت المال وجود ندارد برای این که حقیقت و عاقبت کار برادر را کاملا به وی تفهیم کند آهنی را میگدازد نزدیک بدن برادر میآورد.. عقیل با احساس حرارت خود را عقب میکشد . آنگاه روی سخن با او نموده میفرماید: عقیل! چگونه از آتشی که بنده خدا افروخته در هراسی اما برادر خویش را به آتش فرا میخوانی که خدای جبار آن را افروخته است. «یا عقیل أتئن من حدیدة احماها انسانها و تجرنی الی نار سجرها جبارها لغضبه.» (8)
فرد نیازمند برادر است که نزدیکترین خویشاوندی را با علی(ع) دارد و در کمال فقر و تهیدستی به سر میبرد اما پاسخ علی این است که شنیدید. این همان علی عطوف و مهربان است که در برابر یتیم و بینوا زانویش خم برمیدارد لیکن عطوفت وی در برابر بیعدالتی شکفته نمیشود . ولو نیازمند، برادرش باشد و فرزندان خاک آلوده و ژولیدهاش را در منظر وی قرار داده باشد.
2ـ عبدالله بن زمعه از شیعیان و علاقمندان علی(ع) است. درخواستی مشابه درخواست عقیل را از بیت المال مسلمانان دارد. علی در پاسخ وی میفرماید: این اموال بیت المال ملسمانان است و در نتیجه جهاد و شمشیر آنان میباشد. اگر تو هم در جنگ شرکت داشتهای همانند آنان سهم خواهی داشد و الا دست رنج آنان نصیب کام دیگران نمیشود. «و الا فجناة ایدیهم لا تکون لغیر افواههم. (9) جواب همان جواب است که به عقیل داده بود. گرچه درخواست کننده از دوستان و شیعیان حضرت است.
3ـ اشعث (10) فردی است که در زمان علی(ع) از هیچ اقدامی علیه امام فروگذار نکرده است. از چهرههای دوگانه و معروف و حیلهگر جامعه است. همانند وی در زمان علی و هر زمان فراوان هستند که از راه رشوه برای جلب توجه حکومتداری بهره میبرند. وی برای جلب نظر علی از راه ارتشاء وارد میشود. وی حلوای لذیذی را فراهم آورده و شبانه در خانه علی را میکوبد . امام از وی میپرسد آیا این صله (هدیه برای صله رحم) یا زکات و یا صدقه است، هر کدام باشد، برای ما اهلبیت حرام است، زیرا اولا امام خویشاوند نسبت به وی نبود و صدقه و زکات هم برای حضرت حرام است. اشعث جواب داد هیچ کدام اینها نیست بلکه هدیه است. امام که حقیقت هدیه وی، برای او آشکار بود فرمود: آیا میخواهی با خدعه مرا از دین بیرون کنی و یا قاطی کردهای و یا دیوانه شدهای و یا هذیان میگویی؟ به خدا قسم اگر تمام دنیا را در اختیار من قرار دهند و از من بخواهند که پوست جوی را از دهان مورچهای به ستم بگیرم من چنین نخواهم کرد. آنگاه حقیقت هدیه اشعث را آشکار میکند که این معجون را در حقیقت با آب دهان یا استفراغ مار سمی آمیختهای؟ «معجونة شنئتها کانما عجنت بریق حیة او قیئها .» آنگاه امام میافزاید: اگر سرزمینها را در اختیار من گذارند و در برابر آن از من بخواهند که پوست جوی را به ستم از دهان مورچهای بستانم این کار را انجام نخواهم داد . (11)
آری حقیقت رشوه را علی(ع) این گونه آشکار میکند. گرچه ظاهر آن همانند غذای شیرین و لذیذ است. لیکن حقیقت آن سم قتال است. کدام انسان عاقل تمایل دارد که چنین سمی را فرو برد؟ هرگز هیچ عاقلی نزدیک چنین غذایی نمیرود ولو با عنوان هدیه باشد، که البته حکومت داران و کارگزاران حکومت همواره بیش از دیگران در معرض این خطرها قرار دارند. بخشی از هدایای پیشنهادی ارباب رجوع در واقع رشوه است که میخواهند توقع بیجای خویش را بر آورده کنند و جام سم کشدنده را به جان کارگزار بنوشانند.
4ـ برخی خودخواه و افزون طلب وقتی میدیدند حضرت آنان را با دیگران برابر میبیند از عدالت میرنجیدند و به وی اعتراض میکردند که چرا ما را با دیگران برابر میبینی و امام را تهدید مینمودند که این برخوردها سبب میشود حمایت ماها را از دست بدهی. و عده زیادی از اینان از علی بریدند و به معاویه ملحق شدند که چرا عرب را با عجم و صاحبان مکنت را با دیگران برابر میبیند.
امام در پاسخ اینان میفرماید آیا انتظاردارید من آقایی و ریاست خود را با ستم به چنگ آورم و با ظلم از آن حراست کنم؟ نه هرگزتادنیا پا برجاست و تا ستارهای در آسمان میدرخشد علی چنین انتظاری را برآورده نخواهد کرد. اگر مال از خود من بود مساوی تقسیم میکردم و تبعیض ناروا ایجاد نمیکردم تا چه رسد مالی را که از خدا و بیت المال مسلمانان است «لو کان المال لی لسویت بینهم فکیف و انما المال مال الله» (12)
5ـ دو زن یکی عرب و دیگری غیر عرب به حضور علی(ع) رسیدند و از وی درخواست کمک نمودند . امام(ع) به آنها مساوی طعام و درهم داد. زن عرب برآشفت و اعتراض نموده و گفت مرا با غیرعرب مساوی میبینی؟ امام در جواب وی فرمود من بین فرزندان اسماعیل و فرزندان اسحاق تفاوتی در تقسیم بیت المال مشاهده نمیکنم. (13)
6ـ طلحه و زبیر در مورد علی(ع) گفتند چیزی (مال) در نزد وی نیست.امام هنگامی که بیت المال مملو از مال بود آنان را فرا خواند و فرمود اینها همه اموال، لیکن کسی به ناحق چیزی از این نصیبش نخواهد شد. (14)
7ـ علی در بیت المال مشغول کار است. عمرو عاص برای کار شخصی بر حضرت وارد میشود. امام برای گفتگو با عمرو عاص چراغ بیت المال را خاموش مینماید در روشنایی ماه با عمرو عاس به گفتگو مینشیند. (15)
8ـ اموالی که در زمان علی(ع) به بیت المال میرسید امام(ع) در اسرع وقت در بین افراد که سهمی از آنها داشتند تقسیم مینمود. بگونهای که در پایان هفته چیزی در خزانه بیت المال باقی نمیماند. و بیت المال را جارو نموده و دو رکعت نماز میخواند و به منزل بازمیگشت. «و کان علی(ع) یکنس بیت المال کل جمعة و یصلی فیه رکعتین.» (16)
9ـ در هنگام غروب به بیت المال اموالی رسید. امام فرمود هم اکنون اموال را بین نیازمندان تقسیم کنید. کارگزاران گفتند اکنون شب فرا میرسد و ما اموال را در بیت المال قرار دادهایم تا فردا مهلت بدهید. امام راضی نشدند،شمع روشن نموده و شبانه اموال را تقسیم نمودند . (17)
10ـ علی نه تنها عدالت را در هنگام تصدی مسؤولیت و رهبری مستقر ساخت و یک مورد ستم بر کسی روا مداشت بلکه نسبت به بیعدالتیهای پیش از خو نیز برخورد نمود. حتی این موضع گیری پیآمدهای ناگوار به همراه داشت زیرا بسیاری از استقرار عدالت میرنجیدند و نه تنها از هواداری علی کنار میکشیدند بلکه در صف مخالفین وی قرار میگرفتند. به تعبیر دیگر این موضع گیری امام باعث دشمن تراشی بر علیه وی میشد. لیکن امام تنها حق را ملاحظه مینمود. هیچ عاملی علی را از محور حق بیرون نمیسازد. زیرا برای علی حکومتداری هدف نیست استقرار ارزشها ملاک است. اگر موضعگیری حق است باید انجام گیرد ولو باعث نارضایتی نابحق برخی میگردد.
در زمان خلفا بویژه عثمان بیعدالتیهای فراوان رخ داده بود و اموال و قطایع و مستغلات فروان بیجا نصیب برخی شده بود. هم آنان که با چشم پر توقع برحضور علی(ع) میرسیدند. لیکن امام نه تنها آنان را از موضع گیری نابجای زمان خویش مأیوس کرد بلکه املاک و مستغلاتی را که به ناحق از بیت المال مسلمانان به خود اختصاص داده و لو مهریه همسرانشان قرار داده و یا با بیت المال برای خویش کنیز خریداری نموده بودند به بیت المال بازگرداند .«والله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملک به الاماء لرددته فان فی العدل سعة و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق. (18)
از لحاظ سیاسی و اجتماعی این موضع گیری پیآمدهای ناگوار فراوان داد و باعث تنگناهایی برای زمامداری خواهد شد. لیکن این سخنان در نزد سیاست مداران معمولی قابل بررسی است . اما از دیدگاه امام همام ارزشی ندارند. برای وی حفظ معیار مهم است. به همین جهت در هیچ شرایطی از معیارها عدول نمیکند.
آنگاه امام نکته ارزشمند دیگری را توجه میدهد؛ که در هر شرایط عدل باید مستقر شود ولو خوشایند برخی نباشد. زیرا کسی که از عدل میرنجد از ستم بیشتر خواهد رنجید. چون در عدل گشایش است. در استقرار عدالت به حق خودش رسیده است افزون طلبی میکند از عدل میرنجد که در حقیقت رنجش آن کاذب است و اگر بر چنین فردی ستم شود و حق وی از او گرفته شود البته که رنجش وی بیشتر خواهد بود.
علی در مورد «بیت المال» مسلمانان آن مقدار اهتمام ورزید حتی در سختترین شرایط مانند جنگ از بیت المال ارتزاق ننمود. در جنگ جمل از زمان حرکت تا پایان جنگ حضرت برای خود آذوقه از اموال شخصی خود از مدینه به همراه آورده بود و روزی هم که خواست از بصره برود در حضور مردم اعلان کرد من در این مدت از بیت المال ارتزاق نکردم و اکنون هم چیزی به همراه نمیبرم. (19)
پینوشتها:
1)طه، 50
2)بقره، .286
3)نباء، .26
4)حدید، .25
5)نساء، .135
6)انعام، .152
7)مائده، .8
8)نهج البلاغه، خ 225، ص .347
9)نهج البلاغه ابن میثم، ج 2، خ 223، ص .160
10)نهج البلاغه ابن میثم، ج 2، خ 215، ص .144 ابن ابیالحدید، ج 3، ص 81، صبحی الصالح، ص .347
11)نهج البلاغه ابن میثم، ج 1، خ 124، ص .557
12)بحار، ج 41، ص .137
13)همان ص .125
14)همان ص .116
15)همان ص .136
16)همان ص .107
17)نهج البلاغه ابن میثم، ج 1، خ 14، ص 195، صبحی الصالح، خ 15 ص .57
18)الجمل، ص .422
19)
امام علی(ع) الگوی زندگی ص 117