ادامه تبلور ارزش های انسانی در فرهنگ عاشورایی 1
توکّل
امام حسین(ع) در آغاز حرکت خویش از مدینه تنها با توکّل بر خدا این راه رابرگزید و در تمام مسیر تنها تکیهگاهش خدا بود، حتّی توکّلش بر یاران همراه هم نبود. ازاین رو از آنان خواست که هر کس میخواهد برگردد و همین توکل باعث شد هیچپیشامدی نتواند در عزم او خلل وارد کند.
در وصیتی که به برادرش محمدبن حنفیّه در آغاز حرکتش از مدینه داشت، ضمنبیان انگیزه و هدف خویش از قیام در پایان فرمود: «ما توفیقی اءلاّ بالله علیه توکّلت و اءلیهاُنیب» و یا درخطبههایی که در روز عاشورا ایراد نمود، جملة «انی توکّلت علی الله ربّی وربّکم» را بیان کرد که بیانگر همین روحیه است.
جهاد با نفس
خود ساختگی و جهاد با نفس زیربنای جهاد با دشمن بیرونی است و بدون آن، اینهم بیثمر است و کربلا سرشار از این مجاهدتهاست. نافعبن هلال همسری داشت کهنامزد بود و هنوز عروسی نکرده بود، در کربلا هنگامی که میخواست برای نبرد به میدانرود همسرش دست به دامان او شد و گریست. این صحنه کافی بود که هر جوانی را متزلزلکند و انگیزة جهاد را از او سلب نماید، ولی او با آنکه امام نیز از او خواست که شادیهمسرش را بر میدان رفتن ترجیح دهد، بر این محبت دنیوی و غریزی غلبه یافتوگفت:
«ای پسر پیامبر! اگر امروز تو را یاری نکنم، فردا جواب پیامبر را چه بدهم؟»جنگید تا شهید شد.
شجاعت
شجاعت عاشوراییان، ریشه در اعتقادشان داشت، آنان که به عشق شهادتمیجنگیدند از مرگ ترس نداشتند تا در مقابله با دشمن سست شوند و به همین دلیللشگریان دشمن پیوسته از برابرشان میگریختند و چون توان مبارزة فردی را با آنهانداشتند بهطور جمعی حمله کرده و آنها را به شهادت میرساندند.
یکی از راویانِ حوادث کربلا حمیدبن مسلم میگوید: «بهخدا سوگند! هیچ محاصره شدهای در انبوه مردم ندیدم که فرزندان و خاندان ویارانش کشته شده باشند و چون حسین بن علی قویدل و استوار و شجاع باشد».
صبر و استقامت
آنچه حماسة کربلا را ماندگار و جاودانه کرد، روحیة مقاومت و صبر امام حسین(ع)و یاران و همراهان او بود. حضرت در یکی از منزلگاههای میان راه اینگونه فرمود: «صبر ومقاومت کنید ای بزرگزادگان! چرا که مرگ شما را از رنج و سختی عبور میدهد و بهسویبهشت گسترده و نعمتهای همیشگی میرساند».
در شب عاشورا به خواهرش زینب و دیگر بانوان توصیه فرمود: «این قوم جز به کشتن من راضی نمیشوند، اما من شما را به تقوای الهی و صبر بربلا و تحمل مصیبت وصیت میکنم».
از زمزمههای حضرت در آخرین لحظات زندگی در گودال قتلگاه، صبر بر قضایالهی به گوش میرسید.
عزّت و افتخار
امام(ع) و خاندان و اصحاب حضرت در مواقع و مواطن مختلف عزت و افتخار،خود را در عمل و گفتار به منصة ظهور رساندند و در مقابل، ذلت و خواری یزید و دودمانناپاکش را اثبات کردند که نمونههای آن بیشمار است:
وقتی والی مدینه بیعت با یزید را بهحضرت پیشنهاد کرد، حضرت ضمن ردّ آن، باذلیلانه شمردن آن اینگونه فرمود: «کسی همچون من با شخصی چون او بیعت نمیکند».
در جای دیگر با ردّ پیشنهاد تسلیم شدن فرمود: «همچون ذلیلان دست بیعت با شما نخواهم داد».
در خطابة پرشور دیگری در کربلا به سپاه کوفه فرمود: «ابنزیاد مرا میان کشتهشدن و ذلّت مخیّر کرده و هیهات! که من جانب ذلّت را بگیرم، این را خدا و رسول ودامنهای پاک و جانهای غیرتمند و باعزّت نمیپذیرد». این روحیه در فرزندان، برادران و یاران حضرت نیز نمودی آشکار داشت که ازجملة آنها ردّ اماننامة ابنزیاد توسط قمر بنیهاشم و برادرانش میباشد.
خاندان حضرت نیز عزّت خود را پس از عاشورا در قالب اسارت حفظ کردند وکمترین حرف یا عکسالعملی که نشاندهندة ذلّت و خواری آنها باشد از خود نشانندادند. حضرت زینب(س) سخنان تحقیرآمیز ابنزیاد را در کوفه و گستاخیهای یزید را درشام با عزت و سربلندی جواب داد و آنها را به محاکمه کشانید، در خطبة بلیغی خطاب بهیزید اینگونه فرمود:
«ای یزید! خیال کردهای با اسیر کردن ما و به اینسو و آنسو کشیدن ما خفیف وخوار میشویم و تو کرامت و عزت مییابی؟... بهخدا سوگند! نه یاد ما محو میشود و نهوحی ما میمیرد و نه ننگِ این جنایت از دامان تو زدوده میشود».
غیرت و عزّت
بنیاد، اساس و محور منطق حسینی این است که زندگی در زیر سلطة اهل ستم بامرگ و نابودی تفاوتی ندارد و کشته شدن در راه مبارزه با موانع حق به آدمی حیات معنویمیدهد و او را از ذلت میرهاند:
«انی لا اری الموت الا سعادة و لا الحیوة مع الظالمین الا برما».
امام حتی بر این باور است که اساساً زیستن با اهل طاغوت با زبونی و خواری قریناست و این گونه سازش، ننگی است که با ایمان و کرامت انسانی سازگاری ندارد، پس بایدمرگ سرخ توأم با شرافت را بر این نوع زندگی ذلیلانه ترجیح داد و به حماسهای شکوهمندکه شیوة مردان حق است، دست زد.
سرچشمة این نگرش و بینش شگرف، ایمان و اعتقادی راستین است که دل وروح مردان خدا را از تعلقات مادی و امور پست و فناپذیر میرهاند و به ابدیّت پیوند میزندو آنها را از روی اختیار و با حالتی پرنشاط و توأم با اشتیاق به قربانگاه حق میبرد. همینویژگیها موجب گردید که رسول اکرم(ص) دربارة امام حسین(ع) بفرماید:
«ان الحسین بن علی مصباح هدی و سفینة نجاة و امام خیر و یمن و عز و فخر؛حسین بن علی(ع) چراغ هدایت، کشتی نجات، پیشوای سعادت و خجستگی و امامعزت و افتخار است».
عبدالله زبیر که دربارة تهدید یزید مبنی بر گرفتن بیعت از او، افکار نگران کنندهایدر ذهن میپرورانید و با وجود شهرت سیاسی اجتماعی در هالهای از رعب و هراس به سرمیبرد، نظر امام حسین(ع) را در خصوص بیعت با یزید جویا گردید. حضرت وقتیآشفتگی و سراسیمگی را در چهره این شخص دید، فرمود:
من کسی نیستم که زیر بار ذلّت روم و با بی تدبیری خود را به آسانی در پنجهدشمن اسلام و قرآن گرفتار سازم و چون مروان اموی از امام خواست به بیعت با یزید تندر دهد که برای دین و دنیایش بهتر است، امام با شجاعت و صراحت فرمود: بر اسلام،سلام باد! هنگامی که رهبری امت اسلامی به عهدة فردی چون یزید ناپاک گذارده شود،به خدا قسم! از جدّم رسول اکرم(ص) شنیدم که فرمودند: رهبری و زعامت بر آل ابی سفیانحرام است.
در واقع امتناع از بیعت با یزید سرآغاز عزت مندی، شکست ناپذیری و عظمتقیام کربلا گردید و از آن زمان پیوسته این شکوه مندی و غیرت حسینی تکرار گشت وهیچ گاه و تحت هیچ شرایطی از این هدف والا و پاک دست بر نداشت.
در روز عاشورا، آنگاه که سپاه ستم رویاروی امام و یارانش قرار گرفت و لشکر عمر سعد از هر سو امام ویارانش را چون نگین انگشتری محاصره کرد، آن وجود مقدس چون خورشید تابان ازمیان سپاه خود بیرون آمد و در برابر صفوف دشمن قرار گرفت و فرمود: آگاه باشید! که اینفرو مایه (عبیدالله بن زیاد) فرزند فردی پست، مرا میان دو راهیِ شمشیر و زبونی قرار دادهاست، هرگز ما زیر بار ذلت نمیرویم. زیرا خداوند، رسولش و مؤمنان از این که ما به چنینننگی روی آوریم، شرم دارند و دامنهای مطهر، مادران و انسانهای پاک و اندیشههایغیرتمند و نفوس با شرافت جایر نمیدارند که ما پیروی از لئیمان و اهل دنائت را بر قتلگاهانسانهای با کرامت و نیک منش برتری دهیم.
در اوج حماسه آفرینی، آن گاه که امام به عرصة رزم گام نهاد تا لحظهای که بهشهادت رسید، در رجزهایش این نکته فرو زندگی داشت: مرگ، از پذیرش ذلت بهتر است و شکست ظاهری، از ورود در آتش سزاوارتراست.
وقتی شخصی با عزت نفس و روحیهای شکستناپذیر به صحنههای اجتماعی وعرصههای گوناگون گام مینهد، تواناییهای درونی و فرآیندی فروزان را با خود، چونچشمهای در میان آحاد مردم جاری میکند. چنین اجتماعی وقتی از عزت و کرامت والا ومثبت و سازنده سرشار گردید و به هویت اصیل، افتخارهای معنوی و اهداف مقدسخویش تکیه نمود؛ کمتر تحت تأثیر هجوم فرهنگی و تبلیغی طوفان استکبار و زورگوییجهانی قرار میگیرد. وقتی عزت و افتخار حسینی در شریانهای اعتقادی، فکری وعاطفی امتی جرایان یابد، دشمنان و جناح باطل قادر نخواهند بود به اهداف و مقاصدپلید و آلوده خویش دست و پا زند. بی جهت نیست که مقام معظم رهبری حضرت آیة الله خامنهای فرمودهاند: «چشمها و دلها از چهرة مبارک و منور سیدالشّهدا امید و نورمیگیرند».
فتوّت و جوانمردی
امام حسین(ع) و یارانش زیباترین جلوههای جوانمردی و فتوت را در حماسةعاشورا از خود نشان دادند، چه با حمایتشان از حق، چه با جانبازی در رکاب امام خویش تاشهادت و چه در برخورد انسانی با دیگران حتی دشمنان. در کوفه وقتی «هانی» را به اتّهامپنهان کردن «مسلم» در خانهاش دستگیر کرده و به دار الاماره بردند، ابنزیاد از اوخواست که «مسلم» را تحویل دهد، ولی او این را نامردی دانست و در جواب گفت: «بهخدا سوگند! هرگز او را نخواهم آورد، آیا مهمان خود را بیاورم و تحویل دهم تا اورا بکشی؟ به خدا قسم! اگر تنهای تنها و بدون یاور هم باشم، او را تحویل نخواهم داد تادر راه او کشتهشوم».
در مسیر، وقتی امام(ع) با لشکر حرّ برخورد کرد وقتی یکی از اصحابش پیشنهادکرد که اینان گروه اندکند و جنگ با اینها آسانتر از نبرد با گروههایی است که بعداًمیآیند، در جواب فرمود: «من شروع به جنگ نمیکنم».
مواسات
یکی از زیباترین خصلتهای اخلاقی، مواسات؛ یعنی غمخواری و همدردی ویاری کردن دیگران است. از جلوههای بارز مواسات در حادثة عاشورا، صحنهای است کهمیان بنیهاشم و دیگر یاران امام(ع) پیش آمد و هر گروه حاضر بودند پیشمرگ دیگریشوند. در شب عاشورا حضرت ابوالفضل(ع) در خیمة بنیهاشم اینگونه ایراد سخن کرد :
«فردا صبح، شما نخستین گروهی باشیدکه به میدان میروید، ما پیش از آنان بهاستقبال مرگ میرویم تا مردم نگویند اصحاب را جلو فرستادند...» و بنیهاشم همبرخاستند و شمشیرها را کشیدند و گفتند: «ما هم با تو همعقیدهایم»، از طرف دیگر، در خیمة اصحاب حبیببن مظاهرسخنرانی کرده و در ضمن سخنانش گفت:
«صبح که شد، شما اولین نفراتی باشید که به میدان میروید، ما زودتر به مبارزهمیپردازیم، مبادا که یکی از بنیهاشم خونآلود شود، در حالی که هنوز جانی در بدن وخونی در رگ داریم! تا مردم نگویند سروران خویش را به جنگ فرستادند و از فداکاریمضایقه کردند» و بعد همه با شمشیرهای آخته گفتند: «ما با تو همعقیدهایم».
وفا
وقتی به صحنة عاشورا مینگریم، در یک طرف مظاهر برجستهای از وفا رامیبینیم و در سوی دیگر، نمونههای زشتی از عهدشکنی و بیوفایی. شب عاشوراسیدالشهدا(ع) وقتی با اصحاب خود صحبت میکند، وفای آنان را میستاید و میفرماید:«من باوفاتر و بهتر از اصحابم، اصحابی نمیشناسم».
شهدای کربلا جانبازی در رکاب آن حضرت را وفای بهعهد میدانستند، عمروبنقرظه روز عاشورا خود را در برابر شمشیرها و تیرهای دشمن قرار میداد تا به امام آسیبینرسد، آنقدر جراحت برداشت که بیتاب شد، آنگاه رو به حضرت کرد و پرسید: «ای پسرپیامبر! آیا وفا کردم؟»، امام فرمود: «آری تو در بهشت پیش روی منی و زودتر به بهشت میروی، سلام مرا به پیامبربرسان».
ادامه دارد ....