ادامه ....
تبلور ارزش های انسانی در فرهنگ عاشورا (2)
احیاى ارزشهاى اسلامى و انسانى
یکى از آثار بسیار مهم و اساسى نهضت پرافتخار حسینى علیهالسلام ، احیاى ارزشهاى اسلامى و انسانى است که از نیازهاى اساسى هر جامعه مىباشد. ارزشها یکى از عناصر برجسته و تأثیرگذار فرهنگ است و فرهنگ نیز به مثابه هوایى است که بدون آن تنفس اجتماعى ممکن نخواهد بود. در نگاه جامعهشناسان، فرهنگ، خشتهاى بناى اجتماعى است و ارزشها، ملاط آن؛ زیرا اجزا و عناصر فرهنگ تحت تأثیر مستقیم ارزشها قرار دارند. ارزشها، باور داشتهاى ریشهدارىاند که اعضاى جامعه یا گروه، به هنگام برخورد با پرسشها درباره خوبىها و بدىها و امور مطلوب، آنها را در نظر مىگیرند.( پاینده، 1366، 1: 365) از اینرو، گروههاى اجتماعى بدون آنها دچار اختلال در گفتار و رفتار اجتماعى مىگردند. ارزشها چراغ هدایت هنجار (گفتارى ـ رفتارى) هستند و بدون آنها، اساسا جوامع توان شکلگیرى و انسجام ندارند. بدیهى است که اگر ارزشهاى موجود در جوامع، دینى باشند، موجب استحکام و استمرار زندگى اجتماعى براى اعضاى آن خواهد بود؛ زیرا ارزشهاى دینى با ثبات و غیرقابل تغییر و مبتنى بر وحى هستند و در ذات خدا و ارادهاش تغییر و تبدیل راه ندارد. اما ارزشهاى اجتماعى، از ثبات و دوام کافى برخوردار نیستند؛ زیرا متکى بر مقبولیت عامه و پذیرش غالب افراد جامعه مىباشند. روشن است که با تغییر امیال و خواستههاى افراد، ارزش بودن خود را از دست خواهند داد و ارزشهاى دیگر جایگزین آنها مىگردند. از اینرو، اینگونه ارزشها، معمولاً بىثباتاند.
البته، دینى بودن ارزشها منافاتى با اجتماعى شدن آنها ندارد و آن هنگامى است که ارزشهاى دینى توسط غالب افراد جامعه پذیرفته شده و رفتار و اعمال آنها بر پایه ارزشهاى دینى شکل گیرد. چنین ارزشهایى که رنگ دینى دارند، از ثبات و دوام برخوردارند. در غیر این صورت، هر ارزش اجتماعىاى نمىتواند به مثابه ارزشهاى دینى کارایى داشته و افراد اجتماع را آسوده خاطر سازد؛ چرا که در ارزشهاى اجتماعى میل و خواست اکثریت گروه ملاک است، اما در ارزشهاى دینى، ملاک انسانیت بوده و در فرهنگ دینى افراد از حقوق اجتماعى یکسانى برخوردارند. از این روست که جامعه دینى پایدارتر است؛ البته جامعهاى که فقط نام دین را یدک نکشد و دین و ارزشهاى دینى به خوبى و بدون تبعیض اجرا گردد.
احیاى روحیه شهادتطلبى
شهادت ارزشى است که اگر جامعه به استقبال آن برود، اعضاى آن با امنیت خاطر به زندگى اجتماعى خود، که جایگاه کسب معرفت کمال و سعادت است، مشغول خواهند بود و این مطلوب هر انسان کمالجو و طالب زندگى ابدى است. اگر امام خمینى قدسسره ، شهدا را شمع محفل بشریت مىداند و شاگردش، شهید مطهرى، شهید را همچون شمعى مىداند که خود مىسوزد ولى جامعه را در پرتو آن نورانى مىکند، اشاره به همین واقعیت دارد. براین اساس، چنین ارزشى را براى جامعه حیاتى و ضرورى مىدانیم.
تاریخ زندگى اجتماعى بشر گواهى مىدهد که انسان از بدو خلقت تا به امروز به شیوههاى متعدد تلاش کرده است تا خود را جاودانه کند و شاید سرّ مطلب این باشد که خالق این موجود پر رمز و راز، خود وجودى لایزال و ابدى دارد و بشر که مخلوق آن وجود ماندگار است، فطرتا تمایل دارد تا به ویژگى خالقش دست یازد و همانند او ماندگار و جاودانه شود. از اینرو، در جامعه انسانى مشاهده مىشود که افراد از مرگ و فنا واهمه داشته و از آن رویگردانند و سعى دارند به نوعى زنده و جاوید بمانند؛ برخى بر حفظ جسم و جان خود پرداخته و گروهى در پى حفظ نام و نشان خود در جامعه و تاریخاند.
اما خداى متعال که از این میل باطنى بشر آگاه است، راه جاودانى را فراروى بشر نهاده و او را به سوى جاودانگى راهنمایى نموده و «شهادت» را به او هدیه داده و فرموده که راه ماندگارى مرگ سرخ است، آن را برگزینید تا صفت «احیا» پیدا کنید، آنجا که فرمود: «و لا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا بل احیاء...» (آل عمران: 169) پیامبراکرم صلىاللهعلیهوآله در تفسیر این کریمه، مفهوم شهادت را توسعه داده و فرموده است: «من قتل دون مظلمته فهو شهید...»؛... هر که در برابر ظلمى کشته شود شهید است.( فیلیپ، 1994، 3: 251) خواه این ظلم بر مال و عیال باشد یا همسایه و... چنانچه فرمود: «من قتل دون اهله ظلما فهو شهید، من قتل دون ماله ظلما فهو شهید من قتل دون جاره فهو شهید و من قتل فى ذات الله عزّوجل فهو شهید »( ثلاثى، 1370:48).
حسین بن على علیهالسلام با علم به شهادت ره کربلا را پیش گرفت و دیگران را نیز از این علم بىخبر نساخت. چنانچه آن هنگام که امسلمه از سفر آن حضرت اظهار ناراحتى کرد، فرمود: «من مىدانم در چه ساعت و در چه روزى کشته خواهم شد و مىدانم کدام شخص مرا خواهد کشت و از خاندان و یاران من کدام افراد کشته مىشوند.»( عطاردى، 1368 :58) و یا در پاسخ «اباهره» که پرسید: چرا از حرم جدّت خارج شدى؟ فرمود: «ویحک یا اباهرة انّ بنىامیه اخذوا مالى فصبرت و شتموا عرضى فصبرت و طلبوا دمى فهربت و ایم الله لتقتلنى الفئة الباغیه و لیلبسنّهم الله ذلّا شاملا.»( محمودى، 1417ق ، 1: 220)
اسلام حسینى (ع) بر شعار و شعور «احدى الحسنیین»، «مرحبا بالقتل فى سبیل الله» و «لا ارى الموت الا سعادة» استوار است . در یکى از نیایشهاى امامحسین (ع) در روز عاشورا مىخوانیم: «خدایا! دوست دارم که کشته شوم و زنده گردم، هفتاد هزار بار در راه اطاعت و محبت تو، به خصوص اگر در کشته شدنم نصرت دین تو و زنده شدن فرمانت و حفظ ناموس شریعت تو نهفته باشد » ) محدثى،1377: 115 ). و در جاى دیگر فرمود: «مرگ با عزت بهتر از زندگى با ذلت است » (محدثى،1377: 116 ).
شهادتطلبى امام معصوم (ع) ناشى از اعتقاد به جهاد بود . از این رو فرمود: «من سزاوارترین کسى هستم که به یارى دین خدا برخیزم و شریعت مطهر او را عزیز بدارم و در راه او جهاد کنم تا کلام الهى برترین شود » ) محدثى،1377: 187).
در زیارت نامههاى امامحسین (ع) نیز واژههاى جهاد و شهادت را فراوان مىیابیم . به عنوان مثال: الزاهد الذائد المجاهد، جاهد فیک المنافقین و الکفار، جاهدت فى سبیل الله، جاهدت الملحدین، جاهدت عدوک، جاهدت فى الله حق جهاده و ...
در باره شهداى دیگر نیز این تعبیرات دیده مىشود: جاهدتم فى سبیله، اشهد انکم جاهدتم فى سبیل الله، الذابون عن توحید الله، جاهدت فى الله حق جهاده ) محدثى،1377).
امام امت (ره) به تاثیر شهادت و مجاهدت حسینى بر انقلاب اسلامى اعتراف داشت . از این رو فرمود: «نهضت دوازده محرم و پانزده خرداد 1342 در مقابل کاخ ظلم شاه و اجانب، به پیروى از نهضت مقدس حسینى چنان سازنده و کوبنده بود که مردانى مجاهد و فداکار تحویل جامعه داد » (صحیفه نور، 2:11).
باز از ایشان مىخوانیم: «عاشورا، قیام عدالتخواهان، با عددى قلیل و ایمانى و عشقى بزرگ در مقابل ستمگران کاخ نشین و مستکبران غارتگر بود، و دستور آن است که این برنامه، سر لوحه زندگى امت در هر روز و درهر سرزمین باشد . روزهایى که بر ما گذشت، عاشوراى مکرر بود و میدانها و خیابانها و کوى و برزنهایى که خون فرزندان اسلام در آن ریخت » (صحیفه نور، 02:236).
حضرت امام (ره) در بیاناتى دیگر، بر تاثیر شهادت و جهادطلبى حسین (ع) بر انقلاباسلامى اشاره دارد:
«مرگ سرخ، به مراتب بهتر از زندگى سیاه است و ما امروز به انتظار شهادت نشستهایم تا فردا فرزندانمان در مقابل کفر جهانى با سرافرازى بایستند ... (صحیفه نور، 14:266) خط سرخ شهادت، خط آل محمد و على است، و این افتخار از خاندان نبوت و ولایتبه ذریه طیبه آن بزرگواران و به پیروان خط آنان به ارث رسیده است (صحیفه نور، 15:266) ... من خون و جان ناقابل خویش را براى اداى واجب حق و فریضه دفاع از مسلمانان آماده ساختهام و در انتظار فوز عظیم شهادتم(صحیفه نور، 02:113) ... در این انگیزه شهادت است که همه اولیا شهادت را در راه آن به آغوش مىکشند و مرگ سرخ را «احلى من العسل» مىدانند و جوانان در جبههها جرعهاى از آن را نوشیده و به وجد آمدهاند .» (صحیفه نور، 21:98).
وقتى که امام حسین(ع) مى خواست از مکّه حرکت کند در خطبه اى، از زیبایى مرگ در راه خدا سخن گفت و از همراهان خواست هر کس آمادگى کشته شدن در راه خدا دارد همراه ما بیاید: من کان باذلاً فینا مهجته موطّنا على لقاء الله نَفْسَهُ فلیرحل معنا، (اللهوف: 53) هر یک از شما حاضر است در راه ما از خون قلب خویش بگذرد و جانش را در راه ما نثار کند آماده حرکت با ما باشد.
در جاى دیگر آن بزرگوار مى فرماید: اگر این بدن ها براى مرگ آفریده شده اند پس چه بهتر که به صورت شهادت باشد (بحارالانوار، 44: 374). استقبال از مرگ در راه عقیده و آرمان نزد ملت هاى دیگر هم ارزشمند است. مردم آزاده دیگر نیز چنین مرگى را تقدیس و ستایش مى کنند و آن را برتر از زندگى ذلت بار و زیر ستم و همراه با ننگ و پستى مى دانند. بنابراین، چه قدر سست و بى پایه است سخنان کسانى که امروزه، شهادت طلبى را خشونت خوانده و آن را محکوم مى کنند. سخنان اینان از عقل و نقل هر دو به دور است. کوتاه سخن این که تلاش و فداکاى و ایثار جان و مال در راه عقیده و هدف هاى الهى تا کشته شدن و شهادت در راه خدا یکى از درس هاى رویداد عاشورا در عرصه رفتار سیاسى است، یعنى انسان در عرصه سیاسى گاه به جایى مى رسد که باید در راه هدف و آرمان هاى الهى فداکارى کند و از جان و مال خود بگذرد. این یکى از درس هاى امام حسین(ع) و دیگر عاشورائیان در قضیّه کربلاست.
اگر انقلاب شکوهمند اسلامى ایران به کاروانسالارى روح الله قدسسره و همت بلند مردم به بار نشست، به برکت احیاى روحیه شهادتطلبى بود و اگر دشمن در جنگ هشت ساله، با همه امکانات و حمایتهاى جهانىاش سرانجامى جز شکست نداشت، به یُمن وجود روحیه شهادتخواهى بىنظیرى بود که پیر و جوان در عشق به آن مىسوختند و گاه به شوق یافتن آن چلّه مىنشستند و نذر شهادت مىکردند و گاه به بارگاه ملکوتى ثامنالائمه حضرت رضا علیهالسلام رفته و رضاى شهادت مىگرفتند و با پیشانى بند "یا شهادت یا زیارت" ره میدان رزم پیش مىگرفتند. کیست که نداند این چنین روحیهاى، پس از شهادت حسین زهرا علیهالسلام و یاران نینوایىاش در کالبد جامعه دمیده شده و از آثار و پیامدهاى برجسته نهضت عاشورا مىباشد؟
عدالت خواهى و ستم ستیزى
ستیز با ستم و ستمگران به ویژه حاکمان ستم و بر پایىِ عدل یکى از درس هاى عاشورا در عرصه رفتار سیاسى است. عاشورا به ما مى آموزد که انسان مسلمان نمى تواند در برابر ستم و ستمگران سکوت کند و بى تفاوت بماند؛ اگر سکوت کرد در حکم همان ستمکار است. امام حسین (ع) در یک سخنرانى که در منزل بیضه در برابر سپاهیان حرّ فرمودند:
اى مردم. رسول خدا(ص) فرمود: اگر کسى حاکم ستمگرى را ببیند که حلال خدا را حرام مى کند، عهد و پیمان الهى را مى شکند، و با سنت رسول خدا مخالف است، و با بندگان خدا به ستم و بیدادگرى رفتار مى کند، پس با گفتار و کردار در برابرش نایستد بر خداست که این فرد را نیز با همان حاکم ستمکار محشور کند (طبرى، 4: 304).
آن بزرگوار سپس از بنى امیه و پیروان آنها به عنوان نمونه و مصداقى از سخنان پیامبر گرامى اسلام یاد کرده و مى فرماید:
مردم آگاه باشید که بنى امیه و اتباع آنها پیرو شیطانند و از پیروى و بندگى خداى بخشنده سرپیچى کرده اند، فساد و تباهى را آشکار ساخته اند و حدود الهى را تعطیل کرده اند و اموال مردم را به خود اختصاص داده اند. حرام خدا را حلال و حلالش را حرام کرده اند. من از هر کس شایسته ترم که وضع موجود را تغییر دهم...پس لازم است از روش من پیروى کنید زیرا عمل من براى شما حجّت و سرمشق است... (طبرى، 4: 304).
امام در نامه اى به مردم کوفه مى نویسد: فلعمرى ما الامام الّا الحاکم بالکتاب، القائم بالقسط، الدائن بدین الحق، الحابس نفسه على ذات الله(شیخ مفید: 204) به جان خودم سوگند، امام و پیشوا تنهاکسى است که برابر کتاب خدا داورى کند. دادگر و متدین به دین حقّ باشد. وجود خویش را وقف و فداى فرمان خدا کند. امام حسین(ع) در همین نامه سخنان مردم کوفه را که نوشته بودند: لیس لنا امام؛ ما امام نداریم، تأیید کرده است، چرا که آن بزرگوار یزید را داراى شرایط امامت و حکومت نمى داند. زیرا که اجراى حقِّ و عدالت، عمل به کتاب خدا از شرایط امام و حاکم است و یزید هیچ یک از این شرایط را ندارد.
یکى دیگر از درس هاى عاشورا در عرصه رفتار سیاسى، درس عزّت است. امام حسین(ع) و دیگر عاشورائیان با گفتار و عمل خود به ما آموختند که برخورد مسلمانان با یکدیگر چه در داخل کشور و چه با خارج کشور باید از موضع عزّت باشد. چرا که در فرهنگ اسلامى، مسلمان عزیز است و هرگز نباید تن به ذلت و خوارى بدهد. ذلت و خوارى با مسلمانى قابل جمع نیست. بنابراین، مسلمانى که ذلّت را پذیرفته مسلمانى اش کامل نیست. بر این اساس دو نوع زندگى خواهیم داشت: زندگى ذلیلانه و زندگى عزتمندانه. زندگى عزتمندانه در پرتو پذیرش ولایت خدا و اولیاء خدا، و زندگى ذلیلانه در پرتو پذیرش ولایت کفر و شرک و دشمنان خداست. همراهى و دوستى با دشمنان خدا نیز ذلت و خوارى است. بر همین اساس قرآن کریم مى فرماید: یا ایها الذین امنوا لا تتخذوا عدوى و عدوکم اولیاء؛ (سوره ممتحنه، آیه 1) اى مؤمنان، دشمن من و دشمن خود را به ولایت بر نگیرید.
عزّت در سخن و عمل همه عاشورائیان تجلى دارد، ولى در سخن و عمل امام حسین(ع) از همه بیش تر. همه این بزرگواران مرگ با عزّت را زندگى و زندگى با ذلّت را عین مرگ مى دانستند. یکى از شعارهاى امام حسین(ع) در روز عاشورا این بود:
الموت خیرٌ من رکوب العار و العار خیر من دخول النّار مرگ از پذیرش ننگ بهتر، و ننگ از ورود در آتش سزاوارتر است ( ابن شهرآشوب، 4: 68). و نیز آن بزرگوار در روز عاشورا مى فرمود: این ناکس پسر ناکس مرا به پذیرش یکى از دوکار ناچار کرده است.
یا شمشیر کشیدن و کشته شدن و یا پذیرش ذلّت. ذلت از خاندان ما به دور است. هیهات که ذلت و زبونى را اختیار کنم. نه خدا به ذلت من راضى است، نه رسول خدا و نه مؤمنان و نه دامن هاى پاکى که مرا تربیت کرده اند. همچنین مردان غیرتمند و آزاده، کشته شدن را بر پیروى از انسان هاى پست ترجیح مى دهند. (تحف العقول:249) آرى، امام حسین(ع) در دامن پدر و مادرى تربیت شده است که مرگ با عزّت را زندگى، و زندگى با ذلّت را عین مرگ مى دانست: فالموت فى حیاتکم مقهورین و الحیاة فى موتکم قاهرین(نهج البلاغه: 51).
آن بزرگوار در جاى دیگرى مى فرماید: و الله لا اعطیکم بیدى اعطاء الذلیل و لا افرّ فرار العبید؛ به خدا سوگند همانند افراد فرومایه تسلیم شما نمى شوم و مانند بردگان نیز فرار نمى کنم (بحارالانوار، 44: 191).
امام حسین(ع) مى فرماید: فانى لا ارى الموت الّا سعادة و الحیاة مع الظالمین الّا برما؛ من در چنین محیط ذلت بارى مرگ را جز سعادت و زندگى با این ستمگران را جز رنج و نکبت نمى دانم (تاریخ طبرى، 4: 305).
احیای امر به معروف و نهی از منکر
اهمیت امر به معروف و نهی از منکر از نظر قرآن تا آن حد است که مسلمانان رابهترین امت میداند، چون امر به معروف و نهی از منکر میکنند: (کُنتم خیر امة اخرجت للناس، تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر)؛ شمامسلمانان بهترین امت هستید که به نفع بشریت ظهور کردهاید که امر به معروف و نهی ازمنکر میکنید.»
و قرآن امتهای پیشین را نکوهش میکند که چرا امر به معروف و نهی از منکرنکردند: (فلولا کان من القرون من قبلکم اولوا بقیة ینهون عن الفساد فی الارض الّا قلیلاًممن انجینا منهم و اتّبع الذین ظلموا و ما اُترفوا فیه و کانوا مُجرمین و ما کان ربّکلیُهلِکَ القُری بظلم و اهلها مُصلحون). پس چرا در میان امتهای پیشین از شما مردمی دین دار پیدا نشدند که از فساددر زمین جلوگیری کنند، جز دستهای اندک که ما نجاتشان دادیم و ستمگران نعمتها ورفاهی را که بدیشان داده بودیم در راه فساد به کار گرفتند و گناه کار بودند و خدا هیچ قومیو اهل دیاری را در صورتی که نیکوکار و مصلح باشند، هلاک نمیکند».
بنابراین امام حسین(ع) در انگیزة قیامش، انگشت روی اساسیترین اصلیگذاشت که تداوم آن ضامن بقای اجتماع اسلامی بود و در راه زنده ماندن همین اصلحماسة خونین کربلا را آفرید.
در کلمات کوتاهی که از امام حسین(ع) باقی مانده و در آن هدف و انگیزههایقیام و حماسه عاشورا بیان کرده، تأکید روی همین اصل و زنده کردن سیرة جدش رسولالله(ص) دارد و از پاسخ به دعوت مردم کوفه، هیچ سخنی به میان نیاورده و در ادامه همانوصیت نامه آمده است: «اُرید أن آمر بالمعروف و انهی عن المنکر.»
امام حسین(ع) در وصیت نامه سیاسى الهى خود یکى از انگیزه هاى قیام خود را امر به معروف و نهى از منکر مى داند:
من از روى خودخواهى، غرور و خیره سرى و یا به منظور ایجاد فساد و آشوب و ظلم و ستمگرى به پا نخاسته ام، بلکه قیام من براى اصلاح امور مسلمانان و... اجراى برنامه امر به معروف و نهى از منکر در میان امت اسلامى است (بحارالانوار، 44: 29). از این وصیت نامه استفاده مى شود که حرکت هاى سیاسى انواع گوناگون دارد: حرکت از روى خودخواهى، غرور، ستم و فساد که درست نیست و تنها حرکتى که بر اساس مصالح مردم و امر به معروف و نهى از منکر باشد درست است و باید آن را الگو و سر مشق خود قرار داد. درس هاى این رویداد در عرصه رفتار سیاسى بیش از آن است که در این مقال بگنجد از این روى، به همین اندازه بسنده مى کنیم.
نتیجه:
در پایان نتیجه می گیریم که: عاشورا مکتب انسانسازی است و حسین آموزگار بزرگ بشریت؛ عاشورا یکحادثه نیست، بلکه یک مکتب است، مکتبی که درس ایمان و عقیده، شهامت و شهادت،عدالت و آزادیخواهی، همّت و غیرت، جهاد و قیام، صبر و استقامت، امامت و ولایت،ایثار و رشادت و در یک کلام درس انسانیت به تمامی بشر و تمام آنها که میخواهندانسان باشند و انسان زندگی کنند، میدهد. عاشورا در ظاهر یک روز، ولی در واقع بهبلندای تمام اعصار و قرون است و عاشوراییان در ظاهر تعدادی محدود، اما در واقعبهتعداد تمام عدالتجویان و آزادیخواهان جهان و تمام آنهایی که قلبشان برایانسانیت میتپد. آری، در آن زمان اگر چه بهظاهر یزید بر خاندان پیامبر(ص) تسلط پیداکرد و توانست بدن های آنها را زیر سُم اسبان لگدکوب کند، اما مکتب و مرام آنها هرگز ازبین نرفت و تا حق و حقیقت وجود دارد حسین و حسینیان زنده و جاویدند و ارزش های انسانی در این مکتب تجلی یافت.
به این ترتیب، ارزشهاى دینى براى جوامع انسانى امرى حیاتى و ضرورى است. بدیهى است که احیاى این ارزشها، موجب بالندگى جوامع و نشاط زندگى اجتماعى افراد خواهد بود. بىتردید یکى از پیامدهاى مهم و برجسته قیام عاشورا، احیاى ارزشهاى اسلامى و انسانى است. این حادثه عظیم توانست جامعه نبوى را از آن رخوتى که پس از عروج ملکوتى رسول خدا صلىاللهعلیهوآله پدید آمده بود، بیرون آورده و به جامعهاى بالندهتبدیلنماید.
منابع
1 ـ قرآن کریم.
2 ـ نهجالبلاغة: فیضالاسلام.
3- احمدبن علی،م 560 ه ، الاحتجاج الطبرسی، بیروت، لبنان، نشر دارالنعمان.
4- بروس کوئن،1370 ، درآمدى بر جامعهشناسى، ترجمه ثلاثى، محسن ، فرهنگ معاصر.
5- پیشوائی، مهدی، 1375، سیمای پیشوایان در آئینة تاریخ، قم، دار العلم.
6- حسن بن علی بن شعبة1363، تحف العقول، قم، دفتر انتشارات جامعه مدرسین.
7- سماوی محمد، 1369، حماسه سازان کربلا، ترجمهعقیقی بخشایشی، قم، دفتر نشر نوید اسلام.
8- شیخ مفید،م 413 ه، الارشادنشر دارالمفید، قم، تحقیق مؤسسه آلالبیت.
9- شهیدی، سید جعفر، 1359، قیام امام حسین(ع)، تهران دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
10- صاد، علی، 1397 ه. ق، عاشورا، قم، انتشارات هجرت.
11- صحیفه نور، مجموعه رهنمودهاى امام خمینى، ارشاد اسلامى.
12- قادری، حاتم، 1379، اندیشههای سیاسی در قرن بیستم،تهران، انتشارات سمت.
13- کورت، فریشلر ، امام حسین(ع) و ایران، ترجمه منصوری، ذبیح الله ، انتشارات جاویدان،چاپ هشتم.
14- مجلسی، محمد باقر، 1399 ه. ق، بحار الانوار، تهران، المکتبة الاسلامیة.
15- محدثى، جواد، 1377، پیامهاى عاشورا (قم: پژوهشکده تحقیقات اسلامى،).
16- محمد بنالحسن الحرالعاملى، وسایلالشیعه، ج11، منشورات مکتبه الاسلامیه.
17- محمودى، محمدباقر ، عبرات المصطفین فى مقتل الحسین،ج1 ، مجمع احیاءالثقافهالاسلامیه،1417ق.
18- مقرم، سید عبدالرزاق ، 1368، چهره خونین حسین، ترجمه عطاردى، عزیزالله، انتشارات جهان.
19- مطهری، مرتضی، 1374، حماسة حسینی، تهران انتشارات صدرا.
20- مطهری، مرتضی،م 1358 ش، مجموعة آثار، جلد 1(ع)، تهران، انتشاراتصدرا.
21- هاشمی نژاد، عبدالکریم، 1351، درسی که حسین(ع) به انسانها آموخت، تهران انتشاراتفراهانی.