از متن کتاب شیعه در اسلام از دروس حوزه علمیه(قسمت اول)
شیعه در اسلام
این کتاب که بنام شیعه در اسلام نامیده میشود , هویت واقعى مذهب تشیع راکه یکى از دو مذهب بزرگ اسلامى ( تشیع و تسنن ) است بیان میکند.
کیفیت پیدایش و نشو و نماى تشیع , طرز تفکر مذهبى شیعه , معارف اسلامى ازنظر شیعه :
مقدمه :
دین تردید نیست در اینکه هر یک از افراد انسان در زندگى طبعا بهمنوعان خود گرائیده درمحیط اجتماع و زندگى دسته جمعى اعمالى انجام میدهد و کارهائیکه انجام میدهد از همدیگربیگانه و بیرابطه نیستند و اعمال گوناگون وى مانند خوردن و نوشیدن و خواب و بیدارى و گفتن و شنیدن و نشستن و راه رفتن و اختلاطها و معاشرتها در عین حال که صورتا از همدیگر جدا و متمیز میباشند با همدیگر ارتباط کامل دارند , هر کارى را در هر جا و بدنبال هر کار دیگر نمیشود کرد بلکه حسابى در کار است .
پس اعمالى که انسان در مسیر زندگى انجام میدهد تحت نظامى است که از آن تخطى نمیکند و در حقیقت از یک نقطه مشخصى سرچشمه میگیرد و آن اینست که انسان میخواهد یک زندگى سعادتمندانه داشته باشد که در آن تا میتواند کامروا بوده به خواسته و آرزوهاى خود برسد .
و به عبارتى دیگر تا میتواند نیازمندیهاى خود را از جهت بقاء وجود به طور کاملترى رفع نماید .
و از اینجاست که انسان پیوسته اعمال خود را به مقررات و قوانینى که بدلخواه خود وضع کرده یا از دیگران پذیرفته تطبیق میکند و روش معینى در زندگى خود اتخاذ مینماید , براى تهیه وسایل زندگى کار میکند زیرا تهیه وسایل زندگى را یکى از مقررات میداند , براى التذاذ ذائقه و رفع گرسنگى و تشنگى غذا میخورد و آب میآشامد زیرا که خوردن و آشامیدن را براى بقا سعادتمندانه خود ضرورى میشمارد و به همین قرار .
.
قوانین و مقررات نامبرده که در زندگى انسان حکومت میکند بیک اعتقاد اساسى استوارند و انسان در زندگى خود بآن نکته تکیه داده است و آن تصورى است که انسان از جهان هستى که خود نیز جزئى از آن است دارد و قضاوتى است که در حقیقت آن میکند و این مسئله با تأ مل در افکار مختلفى که مردم در حقیقت جهان دارند بسیار روشن است , کسانى که جهان هستى را همین جهان مادى محسوس و انسان را نیز پدیده اى صد در صد مادى ( که با دمیده شدن حیات پیدا و با مرگ نابود میشود ) میدانند روش شان در زندگى اینست که خواسته هاى مادى و لذائذ چند روزه دنیوى خود را تامین کنندو همه مساعى شان در این راه مبذول است که شرائط و عوامل طبیعت را براى خودرام سازند .
و کسانیکه مانند عامه بت پرستان جهان طبیعت را آفریده خدائى بالاتر از طبیعت میدانند که جهان بویژه انسان را آفریده و غرق نعمتهاى گوناگون خود ساخت تا ازنیکیهاى وى برخودار شوند اینان برنامه زندگى را طورى تنظیم میکنند که خوشنودى خدا را جلب کنند و موجبات خشم او را فراهم نیاورند چه اگر خدا را خوشنود کنندنعمت خود را برایشان فراوان و پاینده و اگر خشمگین سازند نعمت خود را از دستشان خواهد گرفت .
و کسانیکه علاوه بر ایمان تنها بخدا براى انسان زندگانى جاودانى قائل بوده او را مسئول خوب و بد اعمالش میدانند و در نتیجه روز باز خواست و پاداش ( روز قیامت ) اثبات میکنند مانند مجوس و یهود و نصارى و مسلمین , در زندگى خود راهى را میخواهند بپیمایند که این اصل اعتقادى در آن مراعات شود و سعادت این سرا و آن سرا را تامین نماید .
مجموع این اعتقاد و اساس ( اعتقاد در حقیقت انسان جهان ) و مقررات متناسب با آن در مسیر زندگى مورد عمل قرار میگیرد دین نامیده میشود و اگر انشعاباتى دردین پیدا آید هر شعبه را مذهب مینامند مانند مذهب تسنن ومذهب تشیع در اسلام و مذهب ملکانى و مذهب نسطورى در مسیحیت .
بنابر آنچه گذشت هرگز انسان ( اگر چه بخدا نیز معتقد نباشد ) از دین ( برنامه زندگى که بر اصل اعتقادى استوار است ) مستغنى نیست .
پس دین همان روش زندگى است و از آن جدائى ندارد .
قرآن کریم معتقد است که بشر از دین گریزى ندارد و آن راهى است که خداى متعال براى بشر باز کرده که با پیمودن آن بوى برسند منتهى امر کسانى که دین حق ( اسلام ) را پذیرفته براستى راه خدا را میپیمایند و کسانیکه دین حق را نپذیرفته اند راه خدا را کج کرده عوضى گرفته اند (1) اسلام - اسلام در لغت بمعنى تسلیم و گردن گذارى است و قرآن کریم دینى را که بسوى آن دعوت میکند از این روى اسلام نامیده که برنامه کلى آن تسلیم شدن انسان است بخداى جهان و جهانیان (2) که در اثر این تسلیم پرستش نکند جز خداى یگانه را و طاعت نکند جز فرمان او را .
چنانکه قرآن کریم خبر میدهد اولین کسى که این دین را اسلام و پیروان آن را مسلمان نامید حضرت ابراهیم علیه السلام بود .
(3) شیعه - شیعه که در اصل لغت بمعنى پیرو میباشد بکسانى گفته میشود که جانشینى پیغمبر اکرم (ص ) را حق اختصاصى خانواده رسالت میدانند و در معارف اسلام پیرو مکتب اهل بیت میباشند .
4-کیفیت پیدایش و نشو و نماى شیعه بخش اول
الف - کیفیت پیدایش 1 - آغاز پیدایش شیعه و کیفیت آن 2 - سبب جدا شدن اقلیت شیعه از اکثریت سنى و بروز اختلاف 3 - دو مسئله جانشینى و مرجعیت علمى 4 - روش سیاسى خلافت انتخابى و مغایرت آن با نظر شیعه 5 - انتهاء خلافت بامیرالمؤمنین و روش آن حضرت 6 - بهره بردارى که شیعه از خلافت پنجساله على (ع ) داشت 7 - انتقال خلافت معاویه و تبدیل آن به سلطنت موروثى 7 - سخت ترین روزگار براى شیعه 9 - استقرار سلطنت بنیامیه 10 - شیعه در قرن دوم هجرى 11 - شیعه در قرن سوم هجرى 12 - شیعه در قرن چهارم هجرى 13 - شیعه در قرن پنجم تا نهم هجرى 14 - شیعه در قرن دهم تا یازدهم هجرى 15 - شیعه در قرن 12 - 14 هجرى .
1 - آغاز پیدایش شیعه و کیفیت آن :
آغاز پیدایش شیعه را که براى اولین بار بشیعه على (ع ) ( اولین پیشوا ازپیشوایان اهل بیت (ع ) ) معروف شدند همان زمان حیات پیغمبر اکرم باید دانست و جریان ظهور و پیشرفت دعوت اسلامى در بیست و سه سال زمان بعثت موجبات زیادى در برداشت که طبعا پیدایش چنین جمعیتى را در میان یاران پیغمبر اکرم (ص ) (5) ایجاب میکرد .
1 - پیغمبر اکرم در اولین روزهاى بعثت که بنص قرآن مأ موریت یافت که خویشان نزدیکتر خود را بدین خود دعوت کند (6) صریحا بایشان فرمود که هر یک از شما باجابت من سبقت گیرد وزیر و جانشین و وصى من است .
على علیه السلام پیش از همه مبادرت نموده اسلام را پذیرفت و پیغمبر اکرم ایمان او را پذیرفت و وعده هاى خود را (7) تقبل نمود و عادتا محال است که رهبر نهضتى در اولین روز نهضت و قیام خود یکى از یاران نهضت را بسمت وزیرى و جانشینى به بیگانگان معرفى کند ولى بیاران و دوستان سرتا پا فداکار خود نشناساند یا تنها او را باامتیاز وزیرى و جانشینى بشناسد و بشناساند ولى در تمام دوره زندگى و دعوت خود , او را از وظائف وزیرى معزول و احترام مقام جانشینى او را نادیده گرفته و هیچگونه فرقى میان او و دیگران نگذارد .
2 - پیغمر اکرم (ص ) بموجب چندین روایت مستفیض و متواترکه سنى و شیعه روایت کرده اند تصریح فرموده که على علیه السلام (8) در قول و فعل خود , از خطا و معصیت مصون است هر سخنى که گوید و هر کارى که کند با دعوت دینى مطابقت کامل دارد و داناترین (9) مردم است بمعارف و شرایع اسلام .
3 - على علیه السلام خدمات گرانبهائى انجام داده و فداکاریهاى شگفت انگیزى کرده بود مانند خوابیدن در بستر پیغمبر اکرم در شب هجرت (10) و فتوحاتى که در جنگهاى بدرو احد و خندق و خیبر بدست وى صورت گرفته بود که اگر پاى وى در یکى از این وقایع در میان نبود اسلام و اسلامیان بدست دشمنان حق ریشه کن شده بودند .
(11) 4 - جریان غدیر خم که پیغمبر اکرم (ص ) در آنجا على (ع ) را بولایت عامه مردم نصب و معرفى کرده و او را مانند خود متولى قرار داده بود (12) بدیهى است این چندین امتیازات و فضائل اختصاصى دیگر که مورد اتفاق همگان بود (13) و علاقه مفرطى (14) که پیغمبر اکرم بعلى (ع ) داشت طبعا عده اى از یاران پیغمبر اکرم را که شیفتگان فضیلت و حقیقت بودند بر این وا میداشت که على (ع )را دوست داشته بدورش گرد آیند و از وى پیروى کنند چنانکه عده اى را بر حسد و کینه آنحضرت وامیداشت .
گذشته از همه اینها نام ( شیعه على ) و ( شیعه اهل بیت ) در سخنان پیغمبر اکرم (ص ) بسیار دیده میشود .
2 - سبب جدا شدن اقلیت شیعه از اکثریت سنى و بروز اختلاف
هواخواهان و پیروان على (ع ) نظر به مقام و منزلتى که آنحضرت پیش پیغمبر اکرم (ص ) و صحابه و مسلمانان داشت مسلم میداشتند که خلافت و مرجعیت پس از رحلت پیغمبر اکرم از آن على (ع ) میباشد و ظواهر اوضاع و احوال نیز جز حوادثى که در روزهاى بیمارى پیغمبر اکرم (ص ) بظهور پیوست (16) نظر آنان را تأ یید میکرد .
ولى بر خلاف انتظار آنان درست در حالیکه پیغمبر اکرم رحلت فرمود و هنوز جسد مطهرش دفن نشده بود و اهل بیت و عده اى از صحابه سرگرم لوازم سوگوارى و تجهیزاتى بودند که خبر یافتند عده اى دیگر که بعدا اکثریت را بردند با کمال عجله و بیآنکه با اهل بیت و خویشاوندان پیغمبر اکرم و هوادارانشان مشورت کنند و حتى کمترین اطلاعى بدهند از پیش خود در قیافه خیرخواهى براى مسلمانان خلیفه معین نموده اندوعلى و یارانش را در برابرکارى انجام یافته قرارداده اند (17) على (ع ) و هواداران او مانند عباس و زبیر و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار پس از فراغ ازدفن پیغمبر اکرم (ص ) و اطلاع از جریان امر در مقام انتقاد برآمده بخلافت انتخابى و کارگردانان آن اعتراض نموده اجتماعاتى نیزکردند ولى پاسخ شنیدند که صلاح مسلمانان در همین بود .
(18) این انتقاد و اعتراف بود که اقلیتى را از اکثریت جدا کرد و پیروان على (ع ) را بهمین نام ( شیعه على ) بجامعه شناسانید و دستگاه خلافت نیز بمقتضاى سیاست وقت مراقب بود که اقلیت نامبرده باین نام معروف نشوند و جامعه بدو دسته اقلیت و اکثریت منقسم نگردد بلکه خلافت را اجماعى میشمردند و معترض را متخلف از بیعت و متخلف از جماعت مسلمانان مینامیدند و گاهى با تعبیرات زشت دیگر یاد میکردند (19) البته شیعه همان روزهاى نخستین محکوم سیاست وقت شده نتوانسته با مجرد اعتراض کارى از پیش ببرد و على (ع ) نیز بمنظور رعایت مصلحت اسلام و مسلمین و نداشتن نیروى کافى دست بیک قیام خونین نزد ولى جمعیت معترضین از جهت عقیده تسلیم اکثریت نشدند و جانشینى پیغمبر اکرم (ص )و مرجعیت علمى را حق مطلق على (ع ) میدانستند (20) و مراجعه علمى و معنوى را تنها بآن حضرت روا میدیدند و بسوى او دعوت میکردند .
(21)
3 - دو مسئله جانشینى و مرجعیت علمى
شیعه طبق آنچه از تعالیم اسلامى بدست آورده بود معتقد بود که آنچه براى جامعه دردرجه اول اهمیت است روشن شدن تعالیم اسلام و فرهنگ دینى است (22) و در درجه تالى آن , جریان کامل آنها را در میان جامعه میباشد .
و بعبارت دیگر اولا افراد جامعه بجهان و انسان با چشم واقع بینى نگاه کرده وظائف انسانى خود را ( بطورى که صلاح واقعى است بدانند و بجا آورند اگرچه مخالف دلخواهشان باشد .
ثانیا یک حکومت دینى نظم واقعى اسلامى را در جامعه حفظ و اجراء نماید و بطوریکه مردم کسى را جز خدا نپرستند و از آزادى کامل و عدالت فردى و اجتماعى برخوردارشوند .
و این دو مقصود بدست کسى باید انجام یابد که عصمت و مصونیت خدائى داشته باشد و گرنه ممکن است کسانى مصدر حکم یا مرجع علم قرار گیرند که در زمینه وظائف محوله خود از انحراف فکر یا خیانت سالم نباشند و تدریجا ولایت عادل آزادى بخش اسلامى بسلطنت استبدادى و ملک کسرائى و قیصرى تبدیل شود و معارف پاک دینى مانند معارف ادیان دیگر دستخوش تحریف و تغییر دانشمندان بوالهوس و خودخواه گردد و تنها کسى که بتصدیق پیغمبر اکرم در اعمال و اقوال خود مصیب و روش او با کتاب خدا و سنت پیغمبر مطابقت کامل داشت همان على (ع ) بود .
(23) و اگر چنانکه اکثریت میگفتند قریش با خلافت حقه على مخالف بودند لازم بودمخالفین را بحق وادارند و سرکشان را بجاى خود بنشانند چنانکه با جماعتى که دردادن زکات امتناع داشتند , جنگیدند و از گرفتن زکات صرفنظر نکردند نه اینکه از ترس مخالفت قریش حق را بکشند .
آرى آنچه شیعه را از موافقت با خلافت انتخابى بازداشت ترس از دنباله ناگوار آن یعنى فساد روش حکومت اسلامى و انهدام اساس تعلیمات عالیه دین بود اتفاقا جریان بعدى حوادث نیز این عقیده ( یا پیش بینى ) را روز بروز روشنتر میساخت و در نتیجه شیعه نیز در عقیده خود استوارتر میگشت و یا اینکه در ظاهر با نفرات ابتدائى انگشت شمار خود بهضم اکثریت رفته بود و در باطن باخذ تعالیم اسلامى از اهل بیت و دعوت بطریقه خود اصرار میورزیدند در عین حال براى پیشرفت و حفظ قدرت اسلام مخالفت علنى نمیکردند و حتى افراد شیعه دوش بدوش اکثریت بجهادمیرفتند و در امور عامه دخالت میکردند و شخص على در موارد ضرورى اکثریت را بنفع اسلام راهنمائى مینمود .
4 - روش سیاسى خلافت انتخابى و مغایرت آن با نظر شیعه
شیعه معتقد بود که شریعت آسمانى اسلام که مواد آن در کتاب خدا و سنت پیامبراکرم روشن شده تا روز قیامت باعتبار خود باقى و هرگز قابل تغییر نیست .
(25) و حکومت اسلامى با هیچ عذرى نمیتواند از اجراء کامل آن سرپیچى نماید تنها وظیفه حکومت اسلامى اینست که با شورى در شعاع شریعت بسبب مصلحت وقت تصمیماتى بگیرد ولى از جریان بیعت سیاست آمیز شیعه و همچنین از جریان حدیث دوات و قرطاس که در آخرین روزهاى بیمارى پیغمبر اکرم اتفاق افتاد پیدا بود که گردانندگان و طرفداران خلافت انتخابى معتقدند که کتاب خدا مانند یک قانون اساسى محفوظ بماند ولى سنت و بیانات پیغمبراکرم را در اعتبار خود ثابت نمیدانند بلکه معقتدند که حکومت اسلامى میتواند بسبب اقتضاى مصلحت از اجراء آنها صرفنظر نماید .
و این نظر با روایتهاى بسیارى که بعدا در حق صحابه نقل شد( صحابه مجتهدند و در اجتهاد و مصلحت بینى خود اگر اصابت کنند مأ جور و اگرخطا کنند معذور میباشند ) تأ یید گردید و نمونه بارز آن وقتى اتفاق افتاد که خالد بن ولید یکى از سرداران خلیفه شبانه در منزل یکى از معارف مسلمانان ( مالک نویره ) مهمان شد و مالک را غافل گیر نموده کشت و سرش را در اجاق گذاشت و سوزانید و همان شب با زن مالک همبستر شد و بدنبال این جنایتهاى شرم آورخلیفه بعنوان اینکه حکومت وى بچنین سردارى نیازمند است مقررات شریعت را در حق خالد اجراء نکرد (26) و همچنین خمس را از اهل بیت و خویشان پیغمبر اکرم بریدند (27) و نوشتن احادیث پیغمبر اکرم بکلى قدغن شد واگر درجائى حدیث مکتوب کشف یا از کسى گرفته میشد آنرا ضبط کرده میسوزانیدند (28) و این قدغن در تمام زمان خلفاء راشدین تا زمان خلافت عمر بن عبدالعزیز خلیفه اموى (99-102) استمرار داشت (29) و در زمان خلافت خلیفه دوم (13-25ق ) این سیاست روشنتر شدو مقام خلافت عده اى از مواد شریعت را مانند حج تمتع و نکاح متعه و گفتن حى على خیر العمل در اذان نماز ممنوع ساخت (30) و نفوذ سه طلاق را دایر کرد و نظایر آنها (31) در خلافت وى بود که بیت المال در میان مردم با تفاوت تقسیم شد (32)که بعدا در میان مسلمانان اختلاف طبقاتى عجیب و صحنه هاى خونین دهشتناکى بوجود آورد و در زمان وى معاویه در شام با رسومات سلطنتى کسرى و قیصر حکومت میکرد و خلیفه او را کسراى عرب مینامید معترض حالش نمیشد .
خلیفه دوم بسال 23 هجرى قمرى بدست غلامى ایرانى کشته شد و طبق رأ ى اکثریت شوراى شش نفرى که بدستور خلیفه منعقد شد خلیفه سوم زمام امور را بدست گرفت وى در عهد خلافت خود خویشاوندان اموى خود را بمردم مسلط ساخته در حجاز و عراق و مصر و سایر بلاد اسلامى زمام امور را بدست ایشان سپرد (33) ایشان بناى بیبند و بارى گذاشته آشکارا بستم و بیداد و فسق و فجور و نقض قوانین جاریه اسلامى پرداختند , سیل شکایتها از هر سوى بدار الخلافه سرازیر شد ولى خلیفه که تحت تأ ثیر کنیزان اموى خود و خاصه مروان بن حکم (34) قرار داشت بشکایتهاى مردم ترتیب اثر نمیداد بلکه گاهى هم دستور تشدید و تعقیب شاکیان را صادر میکرد (35)و بالاخره بسال 35 هجرى مردم بر وى شوریدند و پس از چند روز محاصره و زد و خورد وى را کشتند - خلیفه سوم در عهد خلافت خود حکومت شام را که در رأ س آن از خویشاوندهاى اموى او معاویه قرار داشت بیش از بیش تقویت میکرد و در حقیقت سنگینى خلافت در شام متمرکز بود و تشکیلات مدینه که دارلخلافه بود جز صورتى در بر نداشت (36) .
خلافت خلیفه اول با انتخاب اکثریت صحابه و خلیفه دوم با وصیت خلیفه اول و خلیفه سوم با شوراى شش نفرى که اعضاء و آئین نامه آنرا خلیفه دوم تعیین و تنظیم کرده بود مستقر شد .
و روى هم رفته سیاست سه خلیفه که بیست و پنج سال خلافت کردند در اداره امور این بود که قوانین اسلامى بر طبق اجتهاد و مصلحت وقت که مقام خلافت تشخیص دهد , در جامعه اجراء شود و در معارف اسلامى این بود که تنها قرآن بیاینکه تفسیر شود یا مورد کنجکاوى قرارگیرد خوانده شود و بیانات پیغمبر اکرم (ص ) ( حدیث ) بیاینکه روى کاغذ بیاید روایت شود و از حد و زبان و گوش تجاوز نکند .
کتابت بقرآن کریم انحصار داشت و در حدیث ممنوع بود (37) پس از جنگ یمامه که در سال 12 هجرى قمرى خاتمه یافت و گروهى از صحابه که قارى قرآن بودند در آن جنگ کشته شدند عمر بن الخطاب به خلیفه اول پیشنهاد میکند .
11 - شیعه در قرن سوم هجرى
با شروع قرن سوم , شیعه نفس تازه اى کشید و سبب آن اولا این بود که کتب فلسفى وعلمى بسیارى از زبان یونانى و سریانى و غیر آنها بزبان عربى ترجمه شد و مردم بتعلیم علوم عقلى و استدلالى هجوم آوردند علاوه بر آن مأ مون خلیفه عباسى (195-218) معتزلى مذهب باستدلال عقلى در مذهب علاقمند بود و در نتیجه بتکلم استدلالى درادیان و مذاهب رواج تام و آزادى کامل داده بود و علماء و متکلمین شیعه از آزادى استفاده کرده در فعالیت علمى و در تبلیغ مذهب اهل بیت فرو گذارى نمیکردند (89) و ثانیا مأ مون عباسى باقتضاى سیاست خود بامام هشتم شیعه امامیه ولایت عهد داده بود و در اثر آن علویین و دوستان اهل بیت تا اندازه اى از تعرض اولیاء دولت مصون بوده و کم و بیش از آزادى بهره مند بودند ولى بازدیرى نگذشت که دم برنده شمشیر بسوى شیعه برگشت و شیوه فراموش شده گذشتگان بسراغ شان آمد خاصه در زمان متوکل عباسى 232-247 هجرى که مخصوصا با على و شیعیان وى دشمنى خاصى داشت و هم بامر وى بود که مزار امام سوم شیعه امامیه را در کربلا با خاک یکسان کردند (90)
12 - شیعه در قرن چهارم هجرى
در قرن چهارم هجرى عواملى بوجود آمد که براى وسعت یافتن تشیع و نیرومند شدن شیعه کمک بسزائى میکرد از آن جمله سستى ارکان خلافت بنیعباس و ظهور پادشاهان آل بویه بود .
پادشاهان آل بویه که شیعه بودند کمال نفوذ را در مرکز خلافت که بغداد بود و همچنین در خود خلیفه داشتند (91) و این قدرت قابل توجه به شیعه اجازه میداد که در برابر مدعیان مذهبى خود که پیوسته باتکاء قدرت خلافت آنان را خورد میکردند , قد علم کرده آزادانه به تبلیغ مذهب بپردازند .
چنانکه مورخین گفته اند در این قرن همه جزیرة العرب یا قسمت معظم آن باستثناى شهرهاى بزرگ , شیعه بودند و با این وصف برخى از شهرها نیز مانند هجر و عمان و صعده در عین حال شیعه بودند .
در شهر بصره که پیوسته مرکز تسنن بود و با شهرکوفه که مرکز تشیع شمرده میشد رقابت مذهبى داشت , عده اى قابل توجه شیعه بودند و همچنین در طرابلس و نابلس و طبریه و حلب و هرات شیعه بسیار بود و اهوازو سواحل خلیج فارس از ایران مذهب شیعه داشت (92) در آغاز این قرن بود که ناصر اطروش پس از سالها تبلیغ که در شمال ایران بعمل آورد بناحیه طبرستان استیلاء یافت و سلطنت تأ سیس کرد که تا چند پشت ادامه داشت و پیش ازاطروش نیز حسن بن زید علوى سالها در طبرستان سلطنت کرده بود (93)در این قرن فاطمیین که اسماعیلى بودند بمصر دست یافتند و سلطنت دامنه دارى (296-527) تشکیل دادند (94) بسیار اتفاق میافتاد که در شهرهاى بزرگ مانند بغداد و بصره و نیشابور کشمکش وزد و خورد و مهاجمه هائى میان شیعه و سنى در میگرفت و در برخى از آنها شیعه غلبه میکرد و از پیش میبرد