(نماز جماعت یا تخریب خانه )
مرحوم شیخ طوسى به نقل از امام جعفر صادق صلوات اللّه علیه حکایت فرماید:
روزى به حضرت امیرالمؤ منین امام علىّ بن ابى طالب علیه السلام خبر رسید: عدّه اى از مسلمانانى که در همسایگى مسجد زندگى مى کنند، به نماز جماعت در مسجد حاضر نمى شوند.
پس آن گاه امام ، امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام در جمع نمازگذاران حضور یافت و بعد از اقامه نماز، ضمن ایراد خطبه اى اظهار داشت :
شنیده ام عدّه اى از افراد، در مساجد ما و در صفوف مؤ منین مشارکت ندارند و با ما به نماز جماعت حاضر نمى شوند.
از این به بعد، کسى حقّ ندارد با آن ها هم غذا و همنشین و هم سخن گردد.
و همچنین کسى حقّ ندارد با ایشان پیمان زناشوئى ببندد و یا به ایشان کمک نماید، تا مادامى که آنان نیز همانند دیگران در جمع مسلمین حضور یابند و در نماز جماعت شرکت کنند.
سپس آن حضرت افزود: چه بسا ممکن است دستور دهم که خانه هاى چنین افرادى را بر سرشان تخریب کرده و آتش زنند و بسوزانند، مگر آن که از این عملشان دست بردارند و به درگاه الهى توبه نمایند.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » م- ح ( جمعه 88/12/7 :: ساعت 4:12 عصر )
(پنج درس آموزنده و ارزنده )
1 مرحوم کفعمى روایت کرده است :
روزى پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله به حضرت علىّ علیه السلام فرمود: دیشب چه عملى انجام داده اى ؟
آن حضرت اظهار داشت : پیش از آن که بخوابم ، هزار رکعت نماز به جا آوردم ، حضرت رسول فرمود: چگونه ؟!
پاسخ داد: از شما شنیدم که فرمودى : هرکس هنگام خوابیدن سه مرتبه بگوید: ((یَفْعَلُ اللّهُ ما یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ یَحْکُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ))،
او همانند کسى باشد که هزار رکعت نماز خوانده است .
حضرت رسول فرمود: راست گفتى ، چنین است .(68)
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » م- ح ( جمعه 88/12/7 :: ساعت 4:10 عصر )
(چهل حدیث گهربار منتخب )
1 - قالَ الاْ مامُ علىّ بن أ بى طالِب ، أ میرُ الْمُؤْمِنینَ صَلَواتُ اللّهِ وَسَلامُهُ عَلَیْهِ:
إ غْتَنِمُوا الدُّعاءَ عِنْدَ خَمْسَةِ مَواطِنَ: عِنْدَ قِرائَةِ الْقُرْآنِ، وَ عِنْدَ الاْ ذانِ، وَ عِنْدَ نُزُولِ الْغَیْثِ، وَ عِنْدَ الْتِقاءِ الصَفَّیْنِ لِلشَّهادَةِ، وَ عِنْدَ دَعْوَةِ الْمَظْلُومِ، فَاِنَّهُ لَیْسَ لَها حِجابٌ دوُنَ الْعَرْشِ.(74)
ترجمه :
فرمود: پنج موقع را براى دعا و حاجت خواستن غنیمت شمارید:
موقع تلاوت قرآن ، موقع اذان ، موقع بارش باران ، موقع جنگ و جهاد - فى سبیل اللّه - موقع ناراحتى و آه کشیدن مظلوم .
در چنین موقعیت ها مانعى براى استجابت دعا نیست .
2 - قالَ علیه السلام : اَلْعِلْمُ وِراثَةٌ کَریمَةٌ، وَ الاْ دَبُ حُلَلٌ حِسانٌ، وَ الْفِکْرَةُ مِرآةٌ صافِیَةٌ، وَ الاْ عْتِذارُ مُنْذِرٌ ناصِحٌ، وَ کَفى بِکَ اءَدَباً تَرْکُکَ ما کَرِهْتَهُ مِنْ غَیْرِکَ.(75)
ترجمه :
فرمود: علم ؛ ارثیه اى با ارزش ، و ادب ؛ زیورى نیکو، و اندیشه ؛ آئینه اى صاف ، و پوزش خواستن ؛ هشدار دهنده اى دلسوز خواهد بود.
و براى با اءدب بودنت همین بس که آنچه براى خود دوست ندارى ، در حقّ دیگران روا نداشته باشى .
3 - قالَ علیه السلام : اَلْحَقُّ جَدیدٌ وَ إ نْ طالَتِ الاْ یّامُ، وَ الْباطِلُ مَخْذُولٌ وَ إ نْ نَصَرَهُ اءقْوامٌ.(76)
ترجمه :
فرمود: حقّ و حقیقت در تمام حالات جدید و تازه است گر چه مدّتى بر آن گذشته باشد.
و باطل همیشه پست و بى اءساس است گر چه افراد بسیارى از آن حمایت کنند.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » م- ح ( جمعه 88/12/7 :: ساعت 4:8 عصر )
پنج درس آموزنده و ارزنده
1 - روزى حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله در جمع عدّه اى از اصحاب خود فرمود:
خداوند متعال ، هفت هزار سال پیش از آن که دنیا را بیافریند، من وعلىّ و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام -، را آفریده است .
یکى از اصحاب به نام معاذ بن جبل سؤ ال کرد: در این مدّت زمان طولانى کجا و در چه حالى بودید؟
حضرت فرمود: در پیشگاه عرش الهى ، مشغول تسبیح و حمد وثناى خداوند سبحان بودیم .(73)
2 روزى حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله بر گروهى از انصار که در یکى از خانه هایشان اجتماع کرده بودند، وارد شد و پس از سلام بر آن ها، فرمود:
در چه حالتى هستید؟
پاسخ دادند: مؤ من هستیم ، حضرت فرمود: آیا بر ادّعاى خود دلیل و برهانى هم دارید؟
گفتند: بلى ، در حال رفاه و نعمت ، شکر و سپاس خدا گوئیم و در حال سختى و مصیبت ، صبور و شکیبا هستیم ، و به آنچه از طرف خداوند به ما مى رسد، راضى و خوشنود مى باشیم .
حضرت فرمود: بلى ، شما درست گفتید، ثابت قدم باشید.(74)
3 امام علىّ صلوات اللّه علیه حکایت فرماید:
هنگامى که جنازه برادرم حمزه را آوردند، حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله به همسران خود دستور داد که براى خانواده اش طعام تهیّه کنند و براى ایشان بفرستند؛ چون آن ها مصیبت دیده اند و حوصله تهیّه غذا را ندارند.
همچنین دستور فرمود: در همین غذائى که براى صاحبان عزا مى فرستید؛ شما نیز با آنان ، هم غذا شوید.(75)
4 امام محمّد باقر علیه السلام فرمود:
روزى عمّار یاسر نزد حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله حاضر شد و عرض کرد: یا رسول اللّه ! من شب گذشته ، جُنب شدم و چون آب براى غسل نداشتم ، لباس هاى خود را در آوردم و سپس روى خاک ها افتادم و در خاک ها غلتیدم تا تمام بدنم خاک مال شود.
حضرت تبسمّى نمود واظهار داشت : این کار صحیح نبود و سپس کف دست هاى خود را بر زمین زد و کف دست راست خود را بر پشت دست چپ و نیز دست چپ را بر پشت دست راست کشید.
و بعد از آن با دو کف دست بر پیشانى خود مسح نمود و افزود: این چنین تیمّم کنید که خداوند دستور داده است .(76)
5 عبداللّه بن عبّاس حکایت کند:
روزى عدّه اى از فقراء و مساکین نزد رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمدند و اظهار داشتند: یا رسول اللّه ! ثروتمندان ، همانند ما نماز و روزه انجام مى دهند و نیز چون ثروت دارند صدقه مى دهند و انفاق مى کنند؛ ولى ما محروم هستیم و توان انجام این خیرات را نداریم .
حضرت رسول فرمود: هنگامى که سلام نماز را گفتید، 33 مرتبه بگوئید: سبحان اللّه ، و 33 مرتبه الحمد للّه ، و 34 مرتبه اللّه اکبر، وبعد از آن 30 مرتبه لااله الاّ اللّه بگوئید تا تمامى آنچه را که ثروتمندان انجام مى دهند، شما هم ثواب آن را دریابید.(77)
چهل حدیث منتخب
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » م- ح ( جمعه 88/12/7 :: ساعت 4:4 عصر )
طعامى مختصر وجمعیّتى انبوه از کارگران
مرحوم قطب الدّین راوندى در کتاب خرایج خود حکایتى را ایراد نموده است که از چندین جهت با اهمّیت و ارزنده مى باشد:
جابر بن عبداللّه انصارى گوید: احزاب و قبیله هاى عرب بر علیه پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله ، متّحد شدند و تصمیم بر جنگ و مقاتله با آن حضرت را گرفتند، حضرت در این زمینه با اصحاب و یاران خود مشورت نمود.
در این لحظه سلمان اظهار داشت : یا رسول اللّه ! هنگامى که دشمن بر شهرهاى عَجَم هجوم آورد، اطراف شهرهاى خود را خندق حفر مى کنند تا جنگ و ستیز از جوانب مختلف نباشد و دشمن نتواند از هر سو به آن ها هجوم آورد؛ در این هنگام خداوند متعال وحى فرستاد که پیشنهاد سلمان اجراء گردد.
سپس حضرت رسول ، اطراف شهر مدینه را جهت حفر خندق خط کشید و افراد را به گروه هاى دَه نفره ، دسته بندى نمود و به هر گروه دَه ذراع (59) سهمیه داد تا خندق را حفر نمایند.
جابر گوید: پس از گذشت یک روز از حفر خندق به سنگ بسیار بزرگ و سختى برخورد کردیم ، که براى افراد جابجائى و یا شکستن آن امکان پذیر نبود، رفتم تا به حضرت این خبر را گزارش دهم .
ناگاه حضرت را در حالى که سنگى بر شکم خود بسته و رو به سمت آسمان بر کمر خوابیده بود، مشاهده کردم ؛ و همین که در جریان پیدایش سنگ قرار گرفت ، حرکت نمود و کنار آن سنگ آمد و مقدارى آب ، داخل دهان خود کرد و بر سنگ پاشید؛ و سپس کلنگ را گرفت و ضربه اى در وسط سنگ نواخت که جرقّه اى از آن ظاهر گشت و از نور آن ، تمام ساختمان ها و شهرهاى یَمَن مشاهده گردید.
بعد از آن ضربه اى دیگر کوبید که مسلمان ها از نور جرقّه آن ، شهرها و ساختمان هاى عراق و فارس را دیدند؛ و چون سوّمین ضربه را زد، سنگ شکست و متلاشى گردید؛ پس از آن ، حضرت خطاب به مسلمان ها کرد و فرمود: در هر جرقّه چه دیدید؟
وقتى مسلمانان مشاهدات خود را مطرح کردند، آن حضرت فرمود: آنچه را مشاهده نمودید، خداوند براى شما مى گشاید و در قلمرو مسلمین قرار مى گیرد.
سپس جابر افزود: ما در منزل حدود یک من جو و یک گوسفند مادّه داشتیم ، به خانه آمدم و به همسرم گفتم : رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را دیدم که از گرسنگى ، سنگى بر شکم خویش بسته بود، بر خیز تا جوها را آرد کنیم و نان بپزیم ؛ و گوسفند را سر ببریم و آبگوشتى تهیّه کنیم و ایشان را دعوت نمائیم .
همسرم گفت : برو حضرت را آگاه ساز و چنانچه اجازه فرمود بیا تا تا طعامى را براى ایشان مهیّا سازیم ؛ و چون نزد حضرت آمدم و جریان را بازگو کردم ، فرمود: در منزل چه دارى ؟
عرضه داشتم : حدود یک من جو و یک گوسفند مادّه آماده داریم .
فرمود: آیا با همراهانم بیایم و یا تنها؟
و من چون دوست نداشتم بگویم که شما تنها تشریف بیاورید، گفتم : با هرکس که دوست دارید تشریف فرما شوید؛ و فکر کردم که فقط علىّ بن ابى طالب علیه السلام را به همراه مى آورد.
بنابر این به خانه برگشتم و به همسرم گفتم : رسول خدا صلوات اللّه علیه تشریف مى آورد، تو جوها را آماده کن و من هم گوسفند را؛ همین که طعام آماده شد، نزد حضرت آمدم و اظهار داشتم : یا رسول اللّه ! غذا آماده است .
سپس پیامبر خدا کنار خندق ایستاد و با صداى بلند فرمود: اى مسلمان ها! جابر بن عبداللّه انصارى را براى صرف غذا اجابت نمائید.
پس تمام کارگرهاى مهاجر و انصار حرکت کردند و در بین راه ، هر مسلمانى را که مى دیدند، او را نیز همراه خود مى آوردند.
من با خود گفتم : این جمعیّت انبوه را نه منزل ما گنجایش دارد و نه طعام مختصر کفایت مى کند، لذا سریع به منزل آمدم و خبر حرکت آن جمعیّت انبوه را براى همسرم گزارش دادم ؛ همسرم در پاسخ گفت : آیا پیامبر خدا را از مقدار طعام آگاه ساخته اى ؟
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » م- ح ( جمعه 88/12/7 :: ساعت 4:3 عصر )