« الحمد لله الذی هدانا لحمده، و جعلنا من اهله لنکون لاحسانه من
الشاکرین و لیجزینا علی ذلک جزاء المحسنین و الحمد لله الذی حبانا بدینه،
و اختصنا بملته، و سبلنا فی سبل احسانه لنسلکها بمنه الی رضوانه حمدا
یتقبله منا و یرضی به عنا و الحمد لله الذی جعل من تلک السبل شهره
شهر رمضان، شهر الصیام، و شهر الاسلام، و شهر الطهور، و شهر
التمحیص و شهر القیام الذی انزل فیه القرآن، هدی للناس و بینات من
الهدی و الفرقان».
سپاس خدائی را سزاست، که ما را برای سپاسگزاری خود راهنمائی نمود،
و از سپاسگزاران قرار داد، تا برای احسان و نیکیش از شکرگزاران باشیم، و
ما را بر آن سپاسگزاری پاداش نیکوکاران دهد، و سپاس خدائی را سزاست
که دین خود را به ما عطا نمود، و ما را جزو ملتخویش(اسلام) اختصاص داد،
و در راههای احسان و نیکیش رهنمون کرد،تا به وسیله نعمتش در آن راهها
رفته و به سوی رضا و خوشنودیش دستیابیم، سپاسی که آن را از ما
بپذیرد، و به وسیله آن از ما خوشنود گردد.
سلمان فارسی رحمه الله فرمود: «خطبنا رسول الله صلی الله علیه و آله فی
آخر یوم من شعبان، فقال یا ایها الناس قد اظلکم شهر عظیم مبارک، شهر
فیه لیلة خیر من الف شهر، جعل الله صیامه فریضة و قیام لیله تطوعا، من
تقرب فیه بنافلة من الخیر کان کمن ادی فریضة فیما سواه، و هو شهر الصبر،
و الصبر ثوابه، الجنه، و شهر المواسات و شهر یزاد فی رزق المؤمن، و شهر
اوله رحمة،و اوسطه مغفرة، و آخره عتق من النار، و هو للمؤمن غنم و
للمنافق غرم»
حضرت سلمان فرمود: در روز آخر شعبان پیامبر(صلی الله علیه و آله) برای ما
خطبهای در فضیلت ماه رمضان قرائت فرمود: و در خطاب خویش به ما فرمود:
ای مردم براستی سایه افکنده بر سر شما ماه بزرگ مبارکی، ماهی که در
او شبی است که از هزار ماه بهتر است، که خداوند روزهاش را فرض و
واجب نموده، و به پا داشتن عبادات شبش را به طور استحباب مقرر فرموده
است، کسی که تقرب بجوید به خداوند،به انجام نافله خیری، مثل آن است
که در غیر ماه رمضان فریضهای انجام داده باشد، و این ماه ماه صبر است، و
صبر هم اجر و ثوابش بهشت است.
و ماه روزه، ماه مواسات و برابری است، و ماهی است، که رزق مؤمن در او
زیاد میگردد، و ماهی است که اولش رحمت و وسطش مغفرت و آمرزش،
و آخرش آزادی از آتش جهنم است، و این ماه برای مؤمن بهره و منفعت
است، و برای منافق خسارت و ضرر.
منبع : مستدرک الوسائل مرحوم نوری نقل از وقایع الایام، ص 436.
حلول ماه مبارک رمضان ماه بهار قرآن روشنی قلوب و تزکیه نفس بر شما مسلمین جهان مبارک باد
هر کس در این جهان دوستانی داشته و با کسانی آمد و شد دارد؛ چون
بدون دوست و رفیق کسی نمی تواند زندگی کند. خوبان ، دوستان و
همفکران خوب و بدان دوستان و هم فکران بد برای خود انتخاب می کنند.
به گونه ای که شاعر می گوید:
کبوتر با کبوتر، باز با باز |
کند همجنس با همجنس پرواز |
دوستان شیطان کسانی هستند که : فتنه و فتنه انگیزی را دوست دارند؛ از
خون ریزی و کشت و کشتار خوششان می آید؛ دیگران را برای جنگ و دعوا
با مسلمانان تحریک می کنند؛ آنها تحت تاءثیر وسوسه های شیاطین قرار
می گیرند؛ به خاطر دوستی با آنان ، با مؤمنان می جنگند. قرآن در این باره
می فرماید:
و ان الشیاطین لیوحون الی اولیائهم لیجادلوکم و ان اطعتموهم انکم
لمشرکین .
((و شیاطین به دوستان خود مخفیانه مطالبی القا می کنند تا با شما به
مجادله برخیزند - ولی شما به هوش باشید - اگر از آنها اطاعت کنید، شما
هم مشرک خواهید بود)).
روزی حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم با شیطان ملاقات کرد و
فرمود:ای لعین ! دوستان تو از امت من چقدراند؟
گفت : دوازده نفر! 1. امیر ستم گر؛ 2. ثروت مند خودخواه ؛ 3. کسی که باک
ندارد از کجا به دست می آورد و در کجا صرف می کند؛ 4. عالمی که
پادشاه ستم کاری را با ظلم و جورش تاءیید کند؛ 5. تاجر خائن که در تجارت
خود به مردم خیانت کند؛ 6. محتکر که ارزاق مردم را ارزان می خرد و برای
گران شدن ذخیره و انبار می کند؛ 7. زناکاران ، اعم از مرد و زن ؛ 8.
رباخواران که مال فقیران را به این وسیله از کفشان بیرون می آورند؛ 9. افراد
بخیل که از انفاق مال خود بخل می ورزند و دیگران را از آن محروم می کنند؛
10.کسانی که در نماز سستی می کنند و توجهی به آن ندارند؛ 11.
کسانی که در میان مردم سخن چینی می کنند و آنان را به جان هم می
اندازند؛ 12. کسانی که مست و بی هوش هستند.
منابع :سوره مبارکه انعام (6) آیه 121.
سرمایه سخنوران ، ص 225 به بعد، و مواعظ العددیه ، ص 226.
شیطان در برابر دوستان فداکار و دل سوزش ، دشمنان خطرناکی هم دارد
که شب و روز از دست آنها می نالد و در شکنجه است و آنان را این طور
معرف می نماید:
هنگامی که رسول صلی الله علیه و آله و سلم با شیطان ملاقات کرد. از او
پرسید: دشمنان تو از امت من چند طایفه هستند. گفت : 22 طایفه ، و من
از ایشان در رنج به سر می برم و دلم از دست آنها پر از خون است .
1. خود شما؛ اولین و سخت ترین دشمن من تویی . من هم ، از اول با تو
دشمن بودم و بعدا هم خواهم بود. دشمنی تو با من هیچ وقت به صلح و
صفا و دوستی مبدل نخواهد شد. فرمود: برای چه با من دشمنی ؟ گفت :
برای آن که در قیامت گناه کاران را شفاعت می کنی و زحمات مرا ضایع و
امید قطع می نمایی .
2. عالم عامل ؛ آن عالمی که به علم خود عمل کند، دشمن من است من
هم دشمن او هستم . (اما عالمی که به علم خود عمل نکند دوست
شیطان خواهد بود.) در این باره حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم
فرموده :
عالم و دانش مندی که به علم خود عمل کند، از هزار عابد برای شیطان
خطرناک تر است .
3. حامل قرآن ؛ کسی که قرآن را فرا گرفته ، و حفظ نموده و به تمام
دستورها و احکامی که در آن آمده عمل می کند، او دشمن من و من هم
دشمن او هستم .
4. مؤ ذن ؛ کسی که در پنج وقت نماز اذان بگوید و اقرار به شهادتین کند و
مردم را از خواب بیدار و متوجه عبادت خدا و نماز نماید.
5. دوستان فقرا؛ آنها کسانی هستند که فقرا و مساکین را از یاد نمی برند،
دایما متوجه آنها و به فکر آنها هستند. در همه جا و در هر شرایط از آنان
دفاع می کنند و زندگی ایشان را تاءمین می نمایند.
6. دوستان ایتام ؛ کسانی که با یتیمان دوست و مهربان هستند، و همانند
پدر و مادر دل سوز با آنان رفتار می نمایند تا رنج یتیمی را احساس نکنند.
7. مهربان ؛ کسی که دل رحم و دل سوز بندگان خدا باشد و برای کوچک
ترین ستمی که به یکی از بندگان خدا شود ناراحت شده و از او دفاع می
کند و دل داریش می دهد.
8.ناصح ؛ کسی که برای رضای خدا مردم را اندرز می دهد و به جز رضایت
خداوند چیزی در دل ندارد.
9. دائم الوضو؛ کسی که در تمام حالات با وضو باشد و اگر وضوی او باطل
شد فورا تجدید وضو نماید.
10. بخشنده ؛ آن که مردم را در مال خود شریک می کند و مقداری از دارایی
اش را به محرومان اجتماع اهدا می نماید و به فکر ذخیره و جمع آوری مال
نمی باشد.
11. خوش خلق ؛ آن که با مردم ، نیک کردار است و با همه انسان ها با
رویی گشاده رفتار می کند و کسی را بازبان و دیگر اعضاء آزار نمی رساند.
12. قانع ؛ آنها کسانی هستند که در زندگی به کم دنیا قانع باشند. به آن
چه خداوند متعال برای ایشان مقرر فرموده ، راضی هستند و به مال دیگران
تنگ نظر نیستند.
13. پاک دامنان ؛ زنان و مردانی که عفت داشته باشند. دامنشان آلوده به
فساد و فحشا نشده و پوشش اسلامی را در همه جا حفظ می کنند.
14. آمادگان مرگ ؛ کسانی که همواره به فکر مرگ و آماده شدن برای آن
هستند و هیچ وقت ، آخرت را فراموش نمی کنند و همیشه به دنبال اصلاح
آن در تلاش اند.
15. هم نشین صالحان ؛ از کسانی که شیطان آنها را دشمن خود می داند،
کسانی هستند که رفت و آمد، نشست و برخاست ، گفت و شنود و خورد
و خوراک و خواب آنان با صالحان و پرهیزگاران است .
16. فروتنان ؛ آنان که در برابر خدا و خلق او تواضع می کنند، خود را کوچک
می پندارند و خود بین نیستند.
17. جوان عابد؛ جوانی که عاشق دین بوده و از بندگی خدا لذت برده است
و خود را در این راه قرار داده و شب زنده داری می کند.
18. کسانی که نفس خود را از حرام باز داشته اند؛ کسانی که حلال خدا را
حلال و حرام او را حرام می دانند، کسانی که چشم و گوش و بقیه اعضاء و
جوارح خود را به حرام عادت نداده اند.
19. کسانی که در غیاب برادران مؤمن خود دعای خیرشان می کنند؛ هر چه
برای خود می پسندند، برای دیگران نیز می پسندند و هر چه را برای خود
نمی پسندند برای دیگران هم نمی پسندند، کسانی که در حق دیگران دعا
می کنند و چشم داشتی هم از آنان ندارند.
20. کسانی با که پدر و مادر خود مهربان باشند و به آنان احترام گذارند.
21. پادشاه عادلی که از روی عدالت با مردم رفتار کند و مردم در سایه عدل
او در آسایش باشند.
22. روزه دارانی که مقداری از مال خود را به درماندگان می بخشند، مانند
این است که مرا پاره پاره کرده و در آتش انداخته باشند.
سپس عرض کرد: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عده ای هستند
که مراقب کردار من اند، اگر یک نفر را از جاده حق دور کنم و منحرف سازم ،
ایشان می آیند و او را راهنمایی می کنند و به حق بر می گردانند.
بلی ، اینان که ذکر شد که از دشمنان شیطان اند، آن ملعون از آنان در
هراس است . (ما هم آرزو می کنیم جزو یکی از دشمنان شیطان به
حساب آییم و یا دست کم ، در جمع دوستان او نباشیم .)
منابع : اصول کافی ، ج 1، باب فضل العلماء، حدیث 9
سرمایه سخنوران ، ص 228 به بعد؛ و مواعظ العددیه ، ص 226، با اندکی تغییر در عبارت ؛ و سراج القلوب
همین طور که شیطان حاجات معنوی خود را از خداوند متعال طلب کرد یعنی
همان حاجاتی که به عبادات خود از خدا خواست تا آدم علیه السلام و
اولادش را به انحراف بکشد - حاجات مادی خود را هم از خدا خوستار شد، و
آنها را هم خداوند بزرگ به او تا روز موعود عنایت فرمود.
ابو امامه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که آن
حضرت فرمود: بعد از آن که شیطان رانده درگاه الهی شد و او را به روی
زمین فرستادند. عرض کرد: پروردگار! مرا به سوی زمین فرستادی ، از درگاه
خود راندی و از نعمت های بهشت محروم نمودی . من در دنیا احتیاجاتی
دارم که بتوانم زندگی کنم . آنها را برای ادامه زندگی ام برایم آماده و مهیا
نما که در مضیقه نباشم . خطاب شد: حاجات تو چیست ؟ عرض کرد: خدایا!
من محتاج خانه و منزلم ، به من خانه ای عنایت فرما. خطاب شد: خانه تو را
حمام ها قرار دادم . (هر کجا حمام است و مردم آن جا رفت و آمد می کنند
خانه شیطان است .)
عرض کرد: من محتاج نشستن هستم و جایی برای آن می خواهم . خطاب
شد: جای نشستن تو بازارها و کوچه ها و در مغازه ها است - آن جا
بنشینی و مردم را به گناه ، کم فروشی ، رشوه ، ربا، غش در معامله ، به
ناموس مردم نگاه کردن ، دروغ گفتن ، خیانت کردن ، کلاه سر مردم
گذاشتن و غیره بکشانی . در حدیثی هم آمده که : بازار محل عیش و لذت
بردن شیطان است .
عرض کرد: خدایا! من غذا می خواهم . غذای من از کجا تاءمین شود؟
خطاب شد: غذای تو را در سفره ای قرار دادم که بر سر آن ((بسم الله ))
گفته نشود. (و صاحبان آن سفره مثل حیوانات گرسنه و حریص ، بدون آن که
نام خدا ببرد، به آن حمله می کنند)
عرض کرد: الها! من احتیاج به آب و آشامیدنی دارم ، آن را من از کجا به
دست آورم ؟ خطاب شد: نوشیدنی های تو شراب و هر چیز مست کننده
است . (از قبیل فقاع که نوع از آب جو می باشد، جرس و بنگ که به وسیله
قلیان می کشند).
عرض کرد: برای من اذان گویی قرار ده . گفته شد: اذان تو وسایل موسیقی
و مؤ ذن تو کسانی هستند که با این آلات می نوازند و آنها را به کار می
گیرند.
عرض کرد: برای من قرآنی قرار بده که در آن نگاه کنم . خطاب شد: قرآن تو
شعر است (وقتی محزون شدی و دلت گرفت ، شعر بخوان ).
عرض کرد: برای من کتابی قرار ده که در آن نگاه کنم . خطاب شد: کتاب تو
((وشم )) (خال کوبی هایی که بعضی ها روی بازو و جاهای دیگر بدن می
کنند) است .
عرض کرد: برای من حدیثی قرار ده . فرمود: حدیث تو دروغ و دروغ گفتن
است کسانی که دروغ می گویند، حدیث تو را گویند.
عرض کرد: برای من دام و وسیله ، شکار قرار بده ، خطاب شد: زنان را
وسیله صید کردن و به دام انداختن مردم قرار دادم
ابوطالب عموی پیامبر صلی اللّه علیه و آله با دختر عموی خود فاطمه دختر اسد ازدواج کرد خداوند سه
پسر به نامها: طالب ، عقیل ، و جعفر به او عنایت کرد، در این ایام ، روزی فاطمه دید پیامبر اکرم صلی
اللّه علیه و آله خرما میل می کند ولی خرمایی که خیلی خوشبو است و تاکنون چنین بوی خوشی به
مشام فاطمه نرسیده بود، گفت : ((از آن خرما اندکی به من بده بخورم ))
پیامبر: صلاح نیست که این خرما را بخوری مگر اینکه گواهی دهی که خدایی جز خدای یکتا و بی همتا
نیست و من محمد فرستاده خدا هستم .
فاطمه بی درنگ گواهی داد، آنگاه خرما را گرفته و خورد، میل او بیشتر شد، این بار برای شوهر گرامیش
ابوطالب در خواست خرما کرد، رسول خدا صلی اللّه علیه و آله با او پیمان بست که خرما را قبل از آنکه
ابوطالب گواهی به یکتایی خدا و رسالت آن حضرت بدهد به او ندهد، فاطمه این پیمان را پذیرفت ، خرما
را به خانه آورد، شامگاه ابوطالب گفت در خانه بوی بسیار خوشی به مشام می رسد که در تمام عمر
چنین بویی را احساس نکردم ، فاطمه خرما را نشان داد و قصه آن خرما را بیان کرد.
ابوطالب به طور مکرر خرما خواست ، فاطمه گفت : پس از ادای شهادتین ، خرما را خواهم داد، بالاخره
ابوطالب شهادت به یگانگی خدا و رسالت محمد صلی اللّه علیه و آله داد و با او عهد کرد که نزد قریش این
اقرار را فاش نسازد، فاطمه هم پذیرفت .
آن شب ابوطالب آن خرمای شگفت انگیز را میل فرمود: فاطمه هم که از آن خورده بود، در همان شب نور
علی علیه السلام منعقد گردید، فاطمه از آن هنگام به بعد در جهان جدیدی وارد شد، روز به روز بر شکوه
و عظمت او می افزود تا آن هنگام که در درون کعبه ، علی علیه السلام از او چشم به جهان گشود
عظمت آیة اللّه العظمی بروجردی
یکی از علمای زاهد و فرزانه مرحوم آیة اللّه حاج شیخ محمد حسین تنکابنی (عمو و پدر زن خطیب توانا
حجة الاسلام و المسلمین محمد تقی فلسفی ) بود که در تهران مسجد همت آبادی ، خیابان خراسان
نزدیک راه آهن سابق اقامه جماعت می نمود این بزرگوار در عصر مرجعیت آیة اللّه العظمی سید
ابوالحسن اصفهانی (وفات یافته 13 آبان سال 1325 شمسی ) نماینده تام الاختیار آن مرجع در تهران
بود.
آیة اللّه شیخ محمد حسین تنکابنی پس از رحلت مرحوم آیة اللّه العظمی سید ابوالحسن اصفهانی
رحمة اللّه متحیر بود با پولهایی که از وجوهات در اختیار داشت چه کند؟
مرحوم آیة اللّه العظمی حاج حسین قمی رحمة اللّه در نجف اشرف به مقام مرجعیت رسیده بود، ولی
نام افراد دیگری نیز به عنوان مرجع ، مطرح بود، آیة اللّه تنکابنی همچنان متحیر بود که مردم را چه کسی
ارجاع دهد و پولها را برای کدام مرجع بفرستد؟ (زیرا بسیار وظیفه شناس و محتاط بود) گاهی در باطن به
امام عصر (عج ) متوسل می شد و از ایشان می خواست تا هدایتش کند.
خطیب توانا آقای فلسفی می نویسد: تا اینکه روزی به منزل عمویم آیة اللّه تنکابنی رفتم ، گفت :
دیشب در خواب دیدم نگفت امام عصر را در خواب دیدم در خواب بمن گفتند: این پولها را به ((ولوگردی ))
بده . ایشان تا مدتی متحیر بود که ولوگردی کیست ، طولی نکشید که آیة اللّه العظمی حاج آقا حسین
قمی رحمة اللّه در 17 بهمن 1325 شمسی (یعنی حدود 94 روز بعد از رحلت آیة اللّه سید ابوالحسن
اصفهانی ) از دنیا رفت ، کم کم مرجعیت آیة اللّه العظمی بروجردی رحمة اللّه مطرح شده و مورد قبول
مجتهدین و اهل خبره واقع شد، مرحوم عمویم آیة اللّه تنکابنی مطمئن گردید که ((ولوگردی )) همان آیة
اللّه بروجردی است ، همه وجوهات را به ایشان پرداخت .
سرانجام مرحوم آیة اللّه حاج شیخ محمد حسین تنکابنی در روز 24 مرداد سال 1327 شمسی از دنیا
رفت .
سرانجام مرحوم آیة اللّه العظمی بروجردی رحمة اللّه در پیشگاه امام زمان (عج ) می باشد.
کشاورزی کار همه نیکان تاریخ
عبورم به صحرا افتاد، از دور دیدم شخصی به طور فعال ، مشغول کشاورزی و آماده کردن زمین برای
زراعت است ، نزدیک رفتم دیدم امام هفتم حضرت کاظم علیه السلام است ، مشاهده کردم ، در گرمای
سوزان آنچنان کار می کند، که از پاهایش عرق سرازیر بود، دلم به حالش سوخت ، به پیش رفتم و
گفتم :
((عذر می خواهم ، سؤ ال دارم ، و آن اینکه چرا این کار و فعالیت را به عهده دیگران نمی گذاری ؟))
در پاسخ فرمود:
ای فرزند حمزه ! چرا به عهده دیگران بگذارم ، افراد بهتر از من همیشه به کشاورزی و امثال آن از کارهای
تولید اشتغال داشتند؟
گفتم : مثلا چه کسانی ؟ فرمود:
مانند پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله علی علیه السلام و همه پدران و نیاکانم ، کشاورزی و کار و
تلاش برای کسب معاش از کارهای پیامبران و رسولان خدا و بندگان نیک پروردگار است
بسم الله الرحمن الرحیم
امشب شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان است و شب سوم بعد از شهادت امام علی علیه السلام
امشب شب بسیار مهمی است و به احتمال زیاد شب قدر باشد و احتمال شب قدر بودن امشب از دو شب بیست و یکم و نوزدهم بیشتر است . در چنین شبی پرونده اعمال ما به خدمت امام زمان علیه السلام برده میشود و ایشان با توجه به پرونده مان نظرشان را در مورد ما می دهند و می گویند که این شخص جزو اشقیاء است یا جزو سعداء . یا بقیه الله روحی فداه می دانیم که غفلت داشته ایم . بدی کرده ایم . در راهمان جدی نبوده ایم ، و از ما خطا یا اشتباهی سر زده و نخواسته مرتکب گناهی شده ایم . اما آقا جان شما را به مادرتان حضرت زهرا سلام الله علیها قسم می دهیم که ما را بخاطر ایشان عفو کنید . به خدا قسم که با تمامی سستی ها و اشتباهاتمان طالب سعادت دنیا و آخرت هستیم . آقاجان ما را ببخشید به حق این شب که از هزار ماه بهتر است .
به مناسبت این شب بزرگ و مبارک قسمتی از سخنرانی حضرت آیه الله استاد سید حسن ابطحی را که در سال های قبل درباره نزول قرآن و مراتب آن بیان فرموده اند در اینجا می آورم .
التماس دعای مخصوص از همه دوستان دارم .
گزیده ای از سخنرانی آیه الله استاد سید حسن ابطحی در شب بیست و سوم رمضان سال های قبل :
یک مطلبی هم که مربوط به امشب است و شب قدر است و دوستان میخواهند رویش کار کنند بد نیست اشارهای بشود نزول قرآن در مرحلهی اوّل علم خداست که بر قلب پیغمبراکرم نازل شده، معنای نزول هم این است که علم خدا مجرد است و از خدا جدا نمیشود، خدا قابل تقسیم نیست بنابراین به عنوان معلومات در قلب پیغمبراکرم وارد شده این علم قرآن به چه دلیلی همهی حقایق را میگیرد؟ به دلیل اینکه خدای تعالی در قرآن میفرماید: تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ، النحل/89، بیانگر همه چیزی، پس همه چیز شامل همهی موجوداتِ عالم مُلک لااقل میشود، ملکوت هم میشود و حتّی در روایات دارد به خدا شیء میشود گفت و شامل معرفت پروردگار هم میشود خوب این یک مطلب، این در قلب پیغمبراکرم وارد شده نازل شده کی؟ آن وقتی که خدا خلقش کرده، هیچ چیز نبود، کان الله و لم یکن معه شیء، هیچ نبود فقط پیغمبراکرم که پیغمبراکرم و فاطمهی زهرا سلام الله علیها و ائمهی اطهار هم همزمان با پیغمبراکرم خلق شدند و همزمان همهی این نور به همهشان داده شد، خدا رحمت کند استاد را من آن موقع بچه بودم، سن شاید شانزده ساله، هفده ساله بودم گفتم چطور میشود که از یک خدا چند تا چراغ روشن بشود یا از نور پیغمبر چند تا چراغ روشن بشود و همهشان روشن بشود و از او قدری کم نشود، گفت مثل شمع، شما صد شمع بگذاری، این شمع از این شمع همه روشن است، این را مثال میزد برای ما، من البته در آن سن بودم توضیح علمیتر از این برای من قابل هضم نبود، اینها بود حالا چقدری طول کشید خدا میداند، تا خدا آسمان و زمین را خلق کرد وقتی که آسمان و زمین را خلق کرد همزمان قرآن را بر همهی اینها نازل کرد یعنی احکامش را، یعنی حکمتش را، یعنی علمی که این قدرت را به وجود آورده به همین اساس است که ما میگوییم خدای تعالی بوسیله پیغمبر همه موجودات را خلق کرد، بوسیله ائمه همه موجودات را خلق کرد ما اینجوری میگوییم، در نهجالبلاغه است نحن صنائع الله و الخلق صنائعنا، که بعضیها صنائع لنا، چیزهای دیگر گفتند ولی در روایات دیگر هم تأیید شده صنائعنا، ما مردم را، ما خلق را ساختیم با آن علم که مشیة اللّه است، خلق الله الاشیاء بالمشیة و المشیة بنفسها، و روایات زیادی در این زمینه داریم آن شب، طبعاً شب پیدا شد، روز پیدا شد، با خلقت آسمان و زمین اولین شبی که پیدا شد آن شب، شب قدر بود و انا انزلناه فی الیلة القدر اینجا دیگر بر قلب پیغمبر نازل نشده ممکن است از قلب پیغمبر بر عالم نازل شده باشد ولی اصل نزول از جانب خداست و به همین جهت هم حالا میترسم چیزی بگویم که یک عدّه هضم نکنند، با کلمهی انّا بیان کرده، یعنی ما و پیغمبر و ملائکه نازل کردیم قرآن را در شب قدر، نزول سوّم وقتی است که به قالب زبان عربی در آمد، خوب دقّت کنید این زمان بعثت پیغمبر نبود قبلش بود به زبان عربی مبین در آمد، بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ، الشعراء/195، یعنی قبل، قبل از وجود بشر زبانی نبود وقتی که زبان عربی به وجود آمده به زبان عربیِ مبین، آشکار، خیلی واضح، وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ، القمر/17، آنجا نازل شد یعنی یک درجه آمد پایین، آمد توی محدودهی حروف، مرحلهی چهارم وقتی که پیغمبراکرم مبعوث شد چون اگر قرآن قبلاً به زبان عربی نازل نشده بود چطور علی بن ابیطالب موقع تولد سورهی قد افلح المومنون را میخواند، پس قبلاً نازل شده، وقتی که پیغمبراکرم مبعوث شد از همان کلمهی اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ، العلق/1، آیات تدریجاً دو مرتبه نازل شد، خوب پیغمبر که میدانست هم به زبان عربی میدانست همه چیز، نه باید نزول دیگری داشته باشد وقتش را خدا تعیین میکند وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ، طه/114، در قرآن میفرماید عجله نکن همین دلیل به این است که قرآن را پیغمبر میداند عجله نکن در خواندن قرآن مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضَی إِلَیْکَ وَحْیُهُ، وحیاش بر تو، حکمش بر تو فرستاده بشود، خوب این چهار نزول، نزول پنجم تفسیری بود که از جانب پیغمبر برای قرآن با خط علی بن ابیطالب نوشته شد یعنی قرآن توضیح داده شد کی توضیح داد؟ پیغمبر برای علی بن ابیطالب در مرحلهی اوّل، چون دیگران نه درکش را داشتند نه فهمش، علی مینویسد پیغمبر میگوید، شما فکر نکنید که خوب این کتابی که متجاوز از شاید دویست جلد کتابهای زمان ما باشد چون فیه ارش الخدش، اسمش هم کتاب علی است، توی روایات هم زیاد آمده بعضی از اصحاب هم دیدند، این کتاب را علی بن ابیطالب هم آورد داد به مردم، ای کاش طلحه و زبیری وجود نداشت که روی حسادتها، روی امراض روحی از حضرت قبول نمیکردند و افرادی بدتر از طلحه و زبیر و یا بهتر از طلحه و زبیر دیدند سازش با زندگیشان ندارد وقتی که خود علی بن ابیطالب را ترک کنند کتابش را قبول میکنند؟ قبول نکردند این هم نزول پنجم، نزول ششم این تفاسیری است که علماء و مجتهدین البته این اجازهاش داده شده نه اینکه از جانب خدا و پیغمبر باشد که علماء و بزرگان استنباط میکنند از قرآن و برای مردم بیان میکنند روایاتی که هست این را من نگفتم روایات را، روایات همان مطالبی است که توی کتاب علی هست، از همان تجاوز نمیکند، بعضیهایش را گفتند، یک عده از اصحاب هم میآمدند خدمت مثلاً امام صادق که آقا شما این مطلبی که فرمودید از خودتان میگویید یا از پیغمبر؟ حضرت میرفت کتاب را میآورد میگفت ببین خط علی بن ابیطالب، گفتار پیغمبر اینجا نوشته این هم نزول ششم، توضیح المسائل در واقع میشود گفت که نزول ششم قرآن است در بخش احکام، نزول هفتم ترجمه قرآن است، دقت کردید؟ همین ترجمهها، شما قرآن را بر میدارید میخوانید ترجمهاش هم نگاه میکنید که این دو تا را به ما اجازهی نزول دادند، مثلاً یک کسی هست هی یک آب داغی را هی سردش میکند از این ظرف به آن ظرف میریزد بعضیها هستند باز هم باید سردترش کرد، بعضیها با پنج دفعهای این تو آن تو کردن سردشان میکند، بسشان است، دهانشان هم حالا یک قدری میسوزد، بسوزد میخورند، امّا بعضیها هستند نه باز هم یکی دو تا دیگر هم باید آن ظرف این ظرف بشود، این هفت نزول است، این در جایی ممکن است پیدا نشود یادداشت کنید، بنویسید، حواستان جمع باشد و انشاءاللّه بعضی از دوستان هم به صورت کتاب درش میآورند و انشاءاللّه این مطلب پخش بشود.
تنها تو را می خوانم
خداوندا جز از سمت تو و از پیش تو امید نیکی نمی توان داشت و نجات جز به دست تو میسر
نیست.نه آنکس که نیکی می کند ، مستغنی از احسان توست و نه آن کسی گناه می کند و
جسور است ، از دایره قدرت تو بیرون می رود و از مملکت تو راه فرار دارد.
کدام کار بدی است که بخشش تو نتواند آن را در بگیرد و کدام زمانی درازتر از مهلتی است که
تو به انسان می بخشی؟
سپاس خدایی را که چون بخوانمش پاسخ می گوید؛ هر چند چون او مرا می خواند ، در
پاسخش کاهلی می کنم.
ستایش خدایی را که چون دست نیاز به سویش می برم، از لطف لبریزم می کند ؛ هر چند
چون او مرا به کاری فرمان می دهد، بخل می ورزم.............