در پانزده خرداد سال 1342 حرکتی در این کشور آغاز شد که مبدا تحولی شگرف در حیات اجتماعی - فرهنگی مردم مسلمان ایران گردید و پس از پانزده سال تبدیل به مهمترین تحول اجتماعی - سیاسی قرن بیستم شد.
اما آن چه این حرکت را تا به این اندازه تحول ساز و تاثیر گذار کرده بود، رهبری رادمردی بود که با پشتوانه ای عظیم و غنی از فرهنگ و معارف اسلام ناب محمدی در ورای همه جریانهای فکری حاکم بر کشور به هدایت این حکومت پرداخته بود.
بی تردید باید گفت که سرزمین دلاور پرور ایران در تمامی دوران حیات خود، رهبری به این عظمت که هم بتواند با تسخیر قلوب مردم مهمترین تحول معنوی را در کشور ایجاد کند و هم با اقتدار تمام کشور را در توفان سهمگین توطئه ، تجاوز و خیانت ، به بهترین شکل راهبری و هدایت کند، به خود ندیده است .
امروز با گذشت دو دهه از پیروزی انقلاب اسلامی ، جامعه ما بیش از هر زمان دیگری نیازمند شناخت خطوط اصلی حرکت حضرت امام خمینی ، قدس سره ، و مبانی فکری ایشان است . اصول و مبانیئی که توجه به آنها می تواند انقلاب اسلامی را در صراط مستقیم حفظ نموده و آن را از آسیبها در امان بدارد.
برخی از اندیشمندان علوم سیاسی بر این باورند که هرگاه یک نهضت و انقلاب مردمی تبدیل به نظام و حکومت و باصطلاح نهادینه می شود، دوران افول و نزول آن آغاز میگردد و به تدریج رو به اضمحلال می گذارد. بر اساس همین باور، این روزها گروهی در تحلیلهایشان مطرح می کنند که دوران (انقلاب اسلامی ) دیگر به سر آمده است .
اما در برابر این دیدگاه باید گفت که نهادینه شدن یک حرکت انقلابی ، زمانی می تواند موجب افول و سقوط آن شود که آرمانها و ایده آلهای آن حرکت چنان خرد و حقیر باشد که با براندازی یک نظام سیاسی و تشکیل یک نظام سیاسی جدید دیگر حرفی برای گفتن و هدفی برای تلاش کردن نداشته باشد.
حضرت امام ، قدس سره ، در سراسر دوران هرگزهدف خود در از بین بردن استبداد داخلی ومبارزه با استعمار خارجی در کشور ایران محدود نکرده بود و آن چه در پی آن بود حاکمیت اسلام در سراسر جهان و کوتاه کردن دست ابرقدرتها از همه کشورهای اسلامی بود. ایشان حرکت خود را در راستای قیام جهانی موعود، علیه السلام ، می دید و انقلاب اسلامی ایران را مقدمه ای برای انقلاب عظیم مهدوی ارزیابی می کرد و از همین رو تشکیل حکومت اسلامی درایران هیچ گاه باعث نمی شد که ایشان از حرکت باز ایستد و سایر ملل اسلامی رابه فراموشی سپارد.
برای شناخت جایگاه انقلاب مهدوی در تفکر سیاسی حضرت امام و تاثیری که فرهنگ انتظار در اهداف کلان و استراتژی بلندمدت ایشان گذاشته بود، در این مقاله بخشهایی از رهنمودهای ایشان را که در مقاطع مختلف انقلاب اسلامی ایراد شده است ، مورد بررسی قرار می دهیم .
بررسی این رهنمودها علاوه بر این که می تواند به ما در شناخت اصول اساسی تفکر امام راحل ، قدس سره ، کمک کند، می تواند ما را در شناسایی دلیل کینه و عناد استکبار جهانی نسبت به امام و انقلاب اسلامی و درک انگیزه تلاشهای بی پایانی که درجهت استحاله نظام اسلامی صورت می گیرد، یاری رساند.
1. نفی وابستگی به شرق و غرب
امام راحل ، قدس سره ، درسراسر دوران مبارزه خویش بر شعار (نه شرقی ، نه غربی ) به عنوان یکی از اصول اساسی انقلاب اسلامی پای می فشرد و تا آخرین لحظه حیات پربرکت خود هم حاضر به عقب نشینی از این شعار اصلی انقلاب نشد.
اما آن چه که امام را وا می داشت که این چنین بر این اصل پافشاری کند، احساس عزتی بود که او در پرتو ولایت ائمه معصومین ، علیهم السلام ، و به ویژه امام عصر، علیه السلام ، بدان دست یافته بود.
ایشان نمی توانست بپذیرد که مردم مسلمان ایران در عین پذیرش ولایت آخرین حجت خدا، امام زمان ، علیه السلام ، سر در گرو ولایت طاغوتهای شرق و غرب داشته باشند. این بود که قاطعانه اعلام می کرد:
هیهات که امت محمد، صلی الله علیه و آله ، و سیراب شدگان کوثر عاشورا و منتظران وراثت صالحان به مرگ ذلت بار و اسارت غرب و شرق تن در دهند.(255)
و از این بالاتر، التزام به اصل (نه شرقی ، نه غربی ) را وظیفه مسلمانان جهان دانسته و پشت کردن به این اصل را، پشت کردن به آرمان مکتب اسلام و خیانت به رسول خدا و ائمه هدی ؛ و پذیرش آن را (شرط ورود به صراط نعمت حق ) می دانست :
شعار (نه شرقی و نه غربی ) ما شعار اصولی انقلاب اسلامی درجهان گرسنگان و مستضعفین بوده و ترسیم کننده سیاست واقعی عدم تعهد کشورهای اسلامی و کشورهایی است که در آینده نزدیک و به یاری خدا، اسلام را به عنوان تنها مکتب نجات بخش بشریت می پذیرند و ذره ای هم از این سیاست عدول نخواهد شد. و کشورهایا اسلامی و مردم مسلمان جهان نه باید وابسته به غرب و اروپا و آمریکا و نه وابسته به شرق و شوروی باشند، که ان شاء الله به خدا و رسول خدا و امام زمان وابسته اند. و به طور قطع و یقین پشت کردن به این سیاست بین المللی اسلام ، پشت کردن به آرمان مکتب اسلام و خیانت به رسول خدا و ائمه هدی است و نهایتا مرگ کشور و ملت ما و تمامی کشورهای اسلامی است . و کسی گمان نکند که این شعار، شعار مقطعی است ؛ که این سیاست ملاک ابدی مردم ما و جمهوری اسلامی ما و همه مسلمانان سرتاسر عالم است ، چرا که شرط ورود به صراط نعمت حق ، برائت و دوری از صراط گمراهان است که درهمه سطوح و جوامع اسلامی باید پیاده شود.(256)
2. احیای هویت اسلامی مسلمانان
حضرت امام ، قدس سره ، این وعده قرآن کریم راکه می فرماید:
هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون .(257)
اوست خدایی که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستادتا آن را بر همه ادیان برتری دهد ؛ هرچند مشرکان ناخشنود باشند.
با جان ودل پذیرفته بود و از این رو با صلابت تمام بیان می داشت :
من با اطمینان می گویم اسلام ابرقدرتها را به خاک مذلت می نشاند. اسلام موانع بزرگ داخل و خارج محدوده خود را یکی پس از دیگری برطرف و سنگرهای کلیدی جهان را فتح خواهد کرد.(258)
اما ایشان به خوبی واقف بود که رسیدن به این هدف مستلزم احیای هویت اسلامی مسلمانان و بازگشت آنان به اصول اساسی خویش است . ازاین رو یکی از اهداف مهم جمهوری اسلامی ایران را تلاش در جهت احیای این هویت و توجه دادن مسلمانان به اصول و مبانی فکر دینی دانسته و می فرمود:
من به صراحت اعلام می کنم که جمهوری اسلامی با تمام وجود برای احیای هویت اسلامی مسلمانان درسراسر جهان سرمایه گذاری می کند و دلیلی هم ندارد که مسلمانان جهان را به پیروی از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نکند و جلوی جاه طلبی و فزون طلبی صاحبان قدرت ، پول و فریب را نگیرد.(259)
3. گسترش نفوذ اسلام در جهان
اعتقاد به حقانیت اسلام و ایمان به بطلان دیگر مکتبها و مسلکها، به صورت بالقوه این توان را دارد که هر فرد مومن و معتقدی را به تلاش برای گسترش بیشتر اسلام وادارد؛ اما امام خمینی به عنوان رهبری که افقهای دیدش همه جهان را در می نوردد و به چیزی کمتر از حاکمیت جهانی اسلام دل نمی بندد، به این موضوع با دیدی دیگر نگاه می کند ؛ او با صراحت اعلام می کند که در پی نابودی همه نظامهای استکباری و گسترش نظام اسلامی در سراسر جهان است :
البته ما این واقعیت و حقیقت را در سیاست خارجی و بین المللی اسلامی مان بارها اعلام نموده ایم که در صدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطه جهانخواران بوده و هستیم . حال اگر نوکران آمریکا نام این سیاست را توسعه طلبی و تفکر تشکیل امپراطوری بزرگ می گذارد از آن باکی نداریم و استقبال می کنیم .
ما در صدد خشکانیدن ریشه های فاسد صهیونیزم ، سرمایه داری و کمونیزم در جهان هستیم . ما تصمیم گرفته ایم به لطف خدا و عنایت خداوند بزرگ نظامهایی را که بر این سه پایه استوار گردیده اند نابود کنیم و نظام اسلام رسول الله ، صلی الله علیه و آله ، را در جهان استکبارترویج نماییم .(260)
ایشان در پیامی دیگر تلاش برای گسترش اسلام راستین در جهان و مبارزه با سلطه جهانخواران را اقدامی در جهت زمینه سازی ظهور منجی و مصلح کل دانسته و می فرماید:
ما با خواست خدا دست تجاوز و ستم همه ستمگران را در کشورهای اسلامی می شکنیم و با صدور انقلابمان ، که در حقیقت صدور اسلام راستین و بیان احکام محمدی است ، به سیطره و ظلم جهانخواران خاتمه می دهیم وبه یاری خد راه را برای ظهور منجی و مصلح کل و امامت مطلقه حق امام زمان ، ارواحناله الفداء، هموار می کنیم .(261)
امام راحل در بخش دیگری از همین پیام ، روشنفکران جهان اسلام را به تلاش آگاهانه برای دگرگون کردن جهان سرمایه داری و کمونیسم فراخوانده و چنین میفرماید:
روشنفکران اسلامی همگی با علم و آگاهی باید راه پر فراز و نشیب دگرگون کردن جهان سرمایه داری و کمونیسم را بپیمایند و تمام آزادی خواهان باید با روشن بینی و روشنگری راه سیلی زدن بر گونه ابرقدرتها و قدرتها، خصوصا آمریکا را بر مردم سیلی خورده کشورهای مظلوم اسلامی و جهان سوم ترسیم کنند.(262)
4.ایجاد حکومت جهانی اسلام
از همان سالهای اول پیروزی انقلاب اسلامی همواره این سؤال مطرح بود که آیا دولت و نظام اسلامی باید تنها در پی ایجاد رفاه و آسایش برای مردم ایران و سازندگی کشور اسلامی باشد یااینکه ، در کنار این هدف ، به هدف بزرگتر انقلاب اسلامی که آزادی همه ملل تحت ستم و تشکیل حکومت جهانی اسلام است ، نیز بیندیشد؟
تفکری که به تدریج بر افکار مسوولان نظام اسلامی حاکم شد، این بود که چون ایران به عنوان ام القرای جهان اسلام مطرح است . پس باید ابتدا به فکر توسعه و سازندگی در داخل کشور بود و ان شاء الله در آینده که از آبادانی و سازندگی ایران اسلامی فارغ شدیم به فریاد دیگر ملل مظلوم هم می رسیم و برای حاکمیت جهانی اسلام هم برنامه ریزی می کنیم !
اما در مقابل تفکر (اما القری ) امام راحل با ژرف اندیشی تمام و با پشتوانه عظیم اعتقاد به انقلاب جهانی حضرت حجت ، علیه السلام ، مسوولان نظام را از اینکه تنها به ایران بیندیشند، برحذر داشته و میفرمود:
مسوولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست ، انقلاب مردم ایران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداری حضرت حجت ، ارواحناله الفداء، است - که خداوند بر همه مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد - مسائل اقتصادی و مادی اگر لحظه ای مسوولین را از وظیفه ای که بر عهده دارند منصرف کند ؛ خطری بزرگ و خیانتی سهمگین را به دنبال دارد. باید دولت جمهوری اسلامی تمامی سعی و توان خود را در اداره هر چه بهتر مردم بنماید، و این بدان معنا نیست که آنها را از اهداف عظیم انقلاب که ایجاد حکومت جهانی اسلام است منصرف کند.(263)
از این رهنمود به خوبی استفاده می شود که امام راحل ، قدس سره ، انقلاب اسلامی را زمینه ساز انقلاب جهانی مهدی موعود، عجل الله تعالی فرجه الشریف ، دانسته و از همین رو معتقد بودند که مسوولان نظام جمهوری اسلامی باید همه تلاش خود را بر ایجاد آمادگی برای ظهور دولت کریمه امام عصر، علیه السلام ، قرار داده و متوجه باشند که پرداختن به برنامه های توسعه ، حتی یک لحظه ، آنها را از این هدف بزرگ که غفلت از آن (خطری بزرگ و خیانتی سهمگین را به دنبال دارد) باز ندارد.
آن چه گذشت چند اصل مهم از اصولی بود که امام راحل ، قدس سره ، در تمامی دوران مبارزه خویش بر آن ها پافشاری می کردند و به ویژه در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی برای عملی شدن آنها تلاش فراوانی نمودند.
اما پافشاری امام بر این اصول ، استکبار جهانی را تا به سر حد جنون از انقلاب اسلامی و بنیانگذار آن خشمگین ساخته بود. چرا که استکبار جهانی به خوبی دریافته بود که اگر انقلاب اسلامی بتواند این اصول را در عمل پیاده سازد؛ نتیجه ای جز نابودی آنها در بر نخواهد داشت . این بود که از همان ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تلاش خود را برضربه زدن به این انقلاب متمرکز نموده و با تمام قوا در صدد نابودی کامل و یا لااقل استحاله فرهنگی نظام اسلامی برآمد.
رهبر کبیر انقلاب اسلامی دلایل دشمنی شرق و غرب با انقلاب اسلامی را اینگونه تشریح می کنند:
امروزه غرب و شرق بخوبی می داند که تنها نیرویی که می تواند آنان را از صحنه خارج کند اسلام است . آنها دراین ده سال انقلاب اسلامی ایران ضربات سختی از اسلام خورده اند و تصمیم گرفته اند که به هر وسیله ممکن آن را در ایران که مرکز اسلام ناب محمدی است ، نابود کنند؛ اگر بتوانند با نیروی نظامی ، اگر نشد با نشر فرهنگ مبتذل خود و بیگانه کردن ملت از اسلام و فرهنگ ملی خویش و...(264)
امیدواریم که مسوولان نظام جمهوری اسلامی و مردم مسلمان ایران با عنایت بیشتر به رهنمودها و وصایای امام راحل ، قدس سره ، بتوانند توطئه های رنگارنگ استکبار جهانی بر ضد انقلاب اسلامی را یکی پس از دیگری خنثی کنند، تا این انقلاب بتواند به هدف نهایی خود که زمینه سازی انقلاب مهدوی است نائل شود.
خداوندا بر ما منت بنه و انقلاب اسلامی ما را مقدمه فروریختن کاخهای ستم جباران و افول ستاره عمر متجاوزان درسراسرجهان گردان و همه ملتها را از ثمرات و برکات وراثت و امامت مستضعفان و پابرهنگان برخوردار فرما.
اعتقاد به نجات بخش موعود (منجی )، به عنوان انسان برتری که در آخرالزمان زمین را از عدالت پر می سازد و انسانهای در بند را رهایی می بخشد، در همه ادیان و مذاهب وجود دارد. اما آن چه که در این میان شیعه را متمایز ساخته ، این است که در این مذهب (منجی موعود) تنها به عنوان یک آرمان مطرح نیست بلکه او به عنوان تداوم بخش رسالت انبیا، وارث اولیای الهی و در یک کلام (حجت خدا) بر روی زمین نیز مطرح است ؛ حجتی که زنده ، شاهد و ناظر بر اعمال آدمیان است . و بنابراین نقش او درزندگی فردی و اجتماعی انسانها تنها به آخرالزمان و زمان ظهور منحصر نمی شود و وجود او در لحظه لحظه زندگی ساکنان زمین نقش دارد.
برای درک مفهوم (حجت ) و روشن شدن تفاوت میان این دو اعتقاد؛ یعنی اعتقاد به موعود، تنها به عنوان (منجی ) و یا اعتقاد به عنوان (حجت ) و (منجی ) لازم است که جایگاه این واژه را در قرآن و روایات مورد بررسی قرار دهیم ؛ اما پیش از آن نگاهی اجمالی خواهیم داشت به معنای لغوی حجت .
حجت در لغت
(حجت ) درلغت به معنی دلیل ، برهان و راهنما است . به عبارت دیگر (آن چه به آن دعوی یا مطلبی را ثابت کنند) حجت گویند.(122)
مرحوم راغب اصفهانی نیز حجت را اینگونه معنا کرده است :
الدلالة المبینة للمحجة ای المقصد المستقیم و الذی یقتضی صحة احد النقیضین .
راهنمایی آشکار به راه مستقیم و آن چه که به وسیله آن میتوان به درستی یکی از دو مخالف پی برد.(123)
حجت در قرآن
در آیات متعددی از قرآن کریم کلمه (حجت ) به کار رفته که در این جا به برخی از آنها اشاره می کنیم :
رسلا مبشرین و منذرین لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل و کان الله عزیزا حکیما.(124)
پیامبرانی مژده دهنده و بیم دهنده تا از آن پس مردم را بر خدا حجتی نباشد و خدا پیروزمند و حکیم است .
دراین آیه خداوند هدف از فرستادن پیامبران را اتمام حجت به مردم و سد کردن راه استدلال و بهانه جویی بر آنها، دانسته است ، بنابراین می توان گفت که انبیا (حجت ) خدا بر مردم اند و با آمدن آنها دیگر کسی نمی تواند دردرگاه خدا مدعی شود که چرا راه مستقیم را به ما نشان ندادی .
در آیه دیگری میخوانیم :
قل فلله الحجة البالغة فلو شاء لهدیکم اجمعین .(125)
بگو؛ خاص خداست دلیل محکم و رسا، اگر می خواست همه شما را هدایت می کرد.
حجت در روایات
در روایات شیعه نیز (حجت ) جایگاه خاصی دارد ؛ تا آن جا که مرحوم کلینی در مجموعه گرانقدر الکافی بخشی دارد با عنوان (کتاب الحجة ) که در آن با بیان دهها روایت ابعاد مختلف این موضوع روشن گردیده است . در اینجا به برخی ازروایاتی که دراین زمینه وارد شده اند، اشاره میکنیم :
امام علی ، علیه السلام ، دربیان ضرورت وجود حجتهای الهی می فرماید:
اللهم بلی ، لاتخلوا الارض من قائم الله بحجة ؛ اما ظاهرا مشهورا، و اما خائفا مغمورا، لئلا تبطل حجج الله و بیناته ...(126)
بلی ، زمین تهی نماند از کسی که حجت بر پای خداست ، پایدار و شناخته است و یا ترسان و پنهان از دیده هاست ، تا حجت خدا باطل نشود و نشانه هایش از میان نرود....
امام باقر، علیه السلام ، در روایتی می فرماید:
و الله ما ترک الله ارضا منذ قبض آدم ، علیه السلام ، الا و فیها امام یهتدی به الی الله و هو حجته علی عباده ، و لاتبقی الارض بغیر امام حجته لله علی عباده .(127)
به خدا سوگند که خداوند از روزی که آدم ، علیه السلام ، قبض (روح ) شد، هیچ سرزمینی را از پیشوایی که (مردم ) به وسیله او به سوی خدا هدایت می شوند، خالی نگذاشته است . این پیشوا حجت خدا بر بندگانش است و هرگز زمین بدون امامی که حجت خدا بر بندگانش باشد، باقی نمی ماند.
امام صادق ، علیه السلام ، نیز در این باره می فرماید:
ان الحجة لا تقوم لله عز و جل علی خلقه الا بامام حتی (حی )(128) یعرف .(129)
حجت خدا بر آفریدگانش تنها با امام (زنده ای ) که شناخته شود، اقامه می شود.
همچنین آن حضرت درپاسخ این پرسش که : (آیا زمین بدون امام باقی می ماند؟) می فرماید:
لو بقیت الارض بغیر امام لساخت .(130)
اگر زمین بدون امام بماند، (اهلش را) در خود فرو می برد.
امام هادی ، علیه السلام ، نیز می فرماید:
ان الارض لاتخلو من حجة و انا والله ذلک الحجة .(131)
زمین هرگز از حجت خالی نمی ماند و به خدا قسم من آن حجت هستم .
حجت در ادعیه و زیارات
در دعاهایی که ازائمه ، علیهم السلام ، وارد شده نیز به دفعات به واژه حجت برمی خوریم ؛ از جمله درقسمتی از دعای معروفی که خواندن آن درزمان غیبت سفارش شده ، آمده است :
... اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی .(132)
با خدایا، مرا با حجت خود آشنا ساز؛ که اگر مرا با حجتت آشنا نکنی از دینم گمراه می شوم .
در قسمتی از زیارت (آل یاسین ) که ازامام عصر، علیه السلام ، نقل شده ، پس از آن که تک تک امامان را به عنوان حجت خدا می خوانیم و بر این موضوع گواهی می دهیم ، خطاب به آنها می گوییم :
فالحق ما رضیتموه و الباطل ما اسخطموه و المعروف ما امرتم و المنکر ما نهیتم عنه .
حق آن است که شما از آن خشنود شوید و باطل آن است که شما از آن به خشم آیید. معروف آن است که شما بدان امر کنید، و منکر آن است که شما از آن نهی کنید.
حال که به اجمال با معنای حجت و جایگاه آن در معارف شیعی آشنا شدیم ، به موضوع اصلی این مقاله می پردازیم تا روشن شود اینکه ماحضرت مهدی ، علیه السلام ، را (حجت حی خداوند) بدانیم یا تنها (نجات بخش موعود)، در عمل چه تاثیری در زندگی فردی و اجتماعی ما میتواند داشته باشد؟ بر اساس آن چه که درباره مفهوم حجت در لغت ، قرآن و روایات گفته شد، حجت خداوند بر روی زمین از طرفی دلیل و راهنمای آشکار مردم به سوی صراط مستقیم و از طرف دیگر ملاک و معیاری است که انسانها می توانند با رجوع به او میزانا انطباق خود را با دین خدا بسنجند.
با توجه به این مفهوم (آن که معتقد به ظهور حجت است خود را مکلف می کند که تا همه مناسبات فردی و جمعی اش انعکاس انتظارش باشد که در غیر این صورت انتظار مفهوم خود را از دست می دهد و به لقلقه زبان تبدیل می شود. منتظر نمی داند حجتش کدامین روز می آید؟ اما می داند چنان بایستی آماده باشد، که هر زمانی که ظهور کرد اعمالش مطلوب و مقبول حجت واقع شود).
به بیان دیگر تنها کسانی در زمان (ظهور) سربلندند که در زمان (غیبت ) در جهت تامین رضایت مولایش تلاش کرده باشند.
این معنا را بصراحت می توان از قرآن و روایات استفاده کرد. در یکی از آیات قرآن کریم آمده است :
یوم یاتی بعض آیات ربک لاینفع نفسا ایمانها لم تکن امنت من قبل او کسبت فی ایمانها خیرا قل انتظروا انا منتظرون .(133)
روزی که برخی نشانه های خدا آشکار شود، ایمان کسی که پیش از آن ایمان نیاورده یا به هنگام ایمان کار نیکی انجام نداده است ، برای او سودی نخواهد داشت . بگوچشم به راه باشید، ما نیز چشم به راهیم .
در ذیل آیه یاد شده ، روایات متعددی به طریق شیعه واهل سنت نقل شده که در آنها (روزی که برخی نشانه های خدا آشکار شود) به زمان ظهور حضرت مهدی ، علیه السلام ، تفسیر شده است .(134)
از جمله در روایتی که از امام صادق ، علیه السلام ، در تفسیر آیه مزبور وارد شده ، چنین آمده است :
الآیات هم الائمة ، و الایة المنتظرة هو القائم ، علیه السلام ، فیومئذ لاینفع نفسا ایمانها لم تکن آمنت من قبل قیامه بالسیف و ان آمنت بمن تقدمه من آبائه ، علیهم السلام .(135)
مراد از نشانه ها امامان هستند و آن نشانه ای که انتظارش کشیده می شود، قائم ، علیه السلام ، است . در آن زمان ایمان کسی که پیش از قیام آن حضرت با شمشیر، ایمان نیاورده برای او سودی نخواهد داشت . اگر چه به پدران آن حضرت که پیش از او بودند، ایمان آورده باشد.
امام صادق ، علیه السلام ، در روایت دیگری آیه یاد شده را چنین تفسیر می کنند:
یعنی خروج القائم المنتظر منا، قال ، علیه السلام ، یا ابا بصیر طوبی لشیعة قائمنا المنتظرین لظهوره فی غیبته و المطیعین له فی ظهوره ، اولئک اولیاء الله الذین لاخوف علیهم و لا هم یحزنون .(136)
(مراد از آن روز) زمان خروج قائم ماست که انتظارش کشیده می شود، آن گاه فرمود: ای ابابصیر!خوشا به حال شیعه قائم ما که در زمان غیبت او چشم به راه ظهور اویند و در زمان ظهورش او را پیروی می کنند. آن ها دوستان خدا هستند که نه بیمناک می شوند و نه اندوهگین می گردند.
نکته ای که از روایات بالا استفاده می شود این است که هرکس باید تا پیش از آشکار شدن حجت خداوندی چنان زندگی کند و خود و جامعه اش را چنان بسازد که بتواند به هنگام ظهور در پیشگاه آن حضرت پاسخگو باشد. چرا که در آن روز دیگر توبه و پشیمانی سودی ندارد.
حضرت صاحب الامر، علیه السلام ، خود درباره وظایف شیعیان درزمان غیبت می فرماید:
فلیعمل کل امری ء منکم بما یقرب به من محبتنا، و یتجنب ما یدنیه من کراهتنا و سخطنا، فان امرنا بغتة فجاة حین لا تنفعه توبة و لاینجیه من عقابنا ندم علی حوبة .(137)
پس هر یک از شما باید آن چه را که موجب دوستی ما می شود، پیشه خود سازد و از هر آن چه که موجب خشم و ناخشنودی ما می گردد. دوری گزیند. زیرا فرمان ما به یکباره و ناگهانی فرا می ریسد و در آن زمان توبه و بازگشت برای او سودی ندارد و پشیمانی گناه نمی تواند او را از کیفر ما نجات بخشد.
روشن است که بدون شناخت حجت خدا و امام زمان نمی توان رضایت او را دریافت و ناخشنودی او را بازشناخت . اینجاست که رمز این همه تاکید و سفارش بر شناخت امام زمان روشن می شود و در می یابیم که چرا کسی که امام زمانش نشناسد به (مرگ جاهلیت ) از دنیا می رود؟
مگر نه این است که امام ، حجت خدا و میزان حق و باطل است ؟ و مگر نه این است که معروف و منکر با امر و نهی امام تفسیر می شود؟آیا کسی می تواند بدون شناخت میزان حق و باطل به حق دست یابد و زندگی خود را بر مدار حق قرار دهد؟ و یا بدون شناخت امر و نهی امام ، معروف را به پا دارد و منکر را ترک کند؟مسلما خیر! بنابراین می توان گفت هرکس که امام و حجت زمان خویش را بشناسد و زندگی خود را بر مدار خواسته او شکل دهد، دیگر برای او تفاوتی نخواهد داشت که ظهور چه زمانی محقق خواهد شد. زیرا هر زمان که حجت حق آشکار شود او با سربلندی می تواند در پیشگاه آن حضرت حاضر شود. چنانکه در روایتی که از امام باقر، علیه السلام ، نقل شده ، می خوانیم :
من مات و لیس له امام فمیتته میتة جاهلیة ، و من مات و هو عارف لامامه لم یضره تقدم هذا الامر او تاخره و من مات عارفا لامامه کان کمن هو مع القائم فی فسطاطه .(138)
هرکس بمیرد و امامی نداشته باشد، مردنش مردن جاهلیت است . و هر آن که در حال شناختن امامش بمیرد، پیش افتادن و یا تاخیر این امر (دولت آل محمد، علیهم السلام ) او را زیان نرساند. و هرکس بمیرد در حالی که امامش را شناخته همچون کسی است که در خیمه قائم با آن حضرت باشد.
با توجه به آن چه گفته شد در می یابیم که انتظار (حجت ) انتظاری است زنده و پویا که می تواند در لحظه لحظه حیات آدمی جاری شود و زندگی فردی و اجتماعی او را متحول سازد. به بیان دیگر انتظار (حجت ) تنها به زمان (آینده ) مربوط نمی شود بلکه زمان (حال ) را هم در بر می گیرد. به خلاف انتظار (منجی ) که هیچ نقشی در وضعیت حال منتظر ندارد و نمی تواند چنان که باید منشا تحولی اساسی در زندگی او باشد.
دوازدهمین پیشوای شیعیان ، بنابر مشهورترین اقوال ، در شب جمعه نیمه شعبان سال 255 ق . در شهر سامرا دیده به جهان گشود.(27) بنا به گفته شیخ مفید (م 413 ق .) پدرش امام حسن عسکری ، علیه السلام ، جز او فرزندی نه پنهان و نه آشکار به جا نگذاشت و او را نیز در پنهان و خفا نگهداری فرمود.(28)
مادر بزرگوار آن حضرت بانویی شایسته به نام (نرجس )(29) بود که به نامهای دیگری چون (سوسن )(30)، (صیقل )(31) و (ملیکه )(32) نیز نامیده شده است .(33) او دختر (یوشعا) پسرقیصر روم و از نوادگان (شمعون ) یکی از حواریون مسیح ، علیه السلام بود که به طریقی معجزه آسا از سوی خداوند برای همسری امام یازدهم برگزیده شد.(34)
خلاصه ماجرا از این قرار است
هنگامی که (نرجس ) در روم بود خوابهای شگفت انگیزی دید، یک بار در خواب پیامبر عزیز اسلام ، صلی الله علیه و آله ، و عیسای مسیح ، علیه السلام ، را دید که او را به عقد ازدواج امام حسن عسکری ، علیه السلام ، درآوردند، و در خواب دیگری ، شگفتیهای دیگری دید و به دعوت حضرت فاطمه زهرا، علیهاالسلام ، مسلمان شد، اما اسلام خود را از خانواده و اطرافیان خویش پنهان می داشت . تا آن گاه که میان مسلمانان و رومیان جنگ درگرفت و قیصر خود به همراه لشکر روانه جبهه های جنگ شد. (نرجس ) در خواب فرمان یافت که به طور ناشناس همراه کنیزان و خدمتکاران به دنبال سپاهی که به مرز می روند برود، و او چنین کرد و در مرز برخی از جلوداران سپاه مسلمانان آنان را اسیر ساختند و بی آن که بدانند او از خانواده قیصر است او را همراه سایر اسیران به بغداد بردند.
این واقعه در اواخر دوران امامت امام دهم حضرت هادی ، علیه السلام ، روی داد،(35) و کارگزار امام هادی ، علیه السلام ، نامه ای را که امام به زبان رومی نوشته بود به فرمان آن گرامی در بغداد به نرجس رساند و او را از برده فروش خریداری کرد و به سامرا نزد امام هادی ، علیه السلام ، برد، امام آن چه را نرجس در خوابهای خود دیده بود به او یادآوری کرد، و بشارت داد که او همسر امام یازدهم و مادر فرزندی است که بر سراسر جهان مستولی می شود و زمین رااز عدل و داد پر سازد. آن گاه امام هادی ، علیه السلام ، نرجس را به خواهر خود (حکیمه ) که از بانوان بزرگوار خاندان امامت بود سپرد تا آداب اسلامی و احکام را به او بیاموزد و مدتی بعد نرجس به همسری امام حسن عسکری ، علیه السلام ، درآمد.(36)
نام ، کنیه و القاب
نام و کنیه امام عصر، علیه السلام ، همان نام و کنیه پیامبر اکرم ، صلی الله علیه و آله ، است . در برخی از روایات آمده است
تا زمانی که خداوند زمین را به ظهور او و استقرار دولتش زینت نبخشیده است ، بر کسی روا نیست که نام وکنیه آن حضرت را بر زبان جاری سازد.(37)
بر همین اساس عده ای از فقها قائل به حرمت نام بردن از آن حضرت به نام واقعی اش شده و عده ای دیگر نیز این امر را مکروه دانسته اند. اما بیشتر فقها نهی از نام بردن حضرت را اختصاص به زمان غیبت صغری و شرایطی که بیم خطر جانی برای آن حضرت وجود داشت ، دانسته اند.(38) به دلیل وجود روایات یاد شده ، شیعیان آن حضرت را با القاب مختلفی چون ، حجت ، قائم ، مهدی ، خلف صالح ، صاحب الزمان ، صاحب الدار می نامیدند و در دوران غیبت کوتاه آن امام ، ارادتمندان و دوستداران حضرتش با تعابیری چون (ناحیه مقدسه ) از ایشان یاد می کردند.(39)
چگونگی میلاد
دشمنان اهل بیت ، علیهم السلام ، و حاکمان ستم پیشه اموی و عباسی ، بر اساس روایتهایی که از پیامبر اکرم ، صلی الله علیه و آله ، به آنها رسیده بود، از دیر باز می دانستند که شخصی به نام (مهدی ) از خاندان پیامبر، صلی الله علیه و آله و دودمان امامان معصوم بر میخیزد و کاخهای ظلم و ستم را نابود می سازد، از همین رو پیوسته در کمین بودند که چه موقع آخرین مولود از نسل امامان شیعه به دنیا خواهد آمد تا او را از بین ببرند.
از زمان امام محمد تقی ، علیه السلام ، رفته رفته فشارها و سختگیریها بر خاندان پیامبر فزونی گرفت تا در زمان امام حسن عسکری ، علیه السلام ، به اوج خود رسید و آن حضرت در تمام دوران حیات خویش در شهر (سامرا) زیر نظر بودند، و کوچکترین رفت و آمد به خانه آن امام از نظر دستگاه خلافت مخفی نبود.
در چنین شرایطی طبیعی است که میلاد آخرین حجت حق نمی تواند آشکار باشد و به همین خاطر تا ساعاتی قبل از میلاد آن حضرت نزدیکترین خویشان امام حسن عسکری ، علیه السلام ، نیز از اینکه قراراست مولودی در خانه امام به دنیا بیاید خبر نداشتند و هیچ اثری از حاملگی در مادر آن بزرگوار مشاهده نمی شد.
روایتی که در این زمینه از (حکیمه ) دختر بزرگوار امام جواد، علیه السلام ، و عمه امام حسن عسکری ، علیه السلام ، نقل شده ، شنیدنی است
شیخ صدوق (م 381 ق .) در کتاب (کمال الدین ) روایت کرده است که
ابومحمدحسن بن علی ، علیه السلام ، به دنبال من فرستاد و فرمود ای عمه !امشب روزه ات را با ما افطار کن زیرا امشب شب نیمه شعبان است و خداوند در این شب آن حجتی را که حجت او در زمین است آشکار می سازد. پرسیدم مادر او کیست ؟ فرمود نرجس ، عرض کردم خدا مرا فدای شما گرداند، به خداقسم در او هیچ اثری از حاملگی نیست ! فرمود موضوع این چنین است که می گویم ، حکیمه خاتون ادامه می دهد من (به خانه امام عسکری ) درآمدم ، پس از آن که سلام کردم و نشستم نرجس پیش من آمد و در حالی که کفشهای مرا از پایم بیرون می آورد گفت ای بانوی من چگونه شب کردی ؟گفتم بلکه تو بانوی من و بانوی خاندان منی . سخن مرا انکار کرد و گفت چه شده است عمه ؟ به او گفتم دختر جان خداوند تبارک و تعالی در همین شب به تو فرزند پسری عطا می کند که سرور دنیا و آخرت خواهد بود. نرجس ازحیا در جای خود نشست . وقتی از نماز عشاء فارغ شدم و افطار کردم ، به بستر رفتم و خوابیدم ، در نیمه های شب برای نماز برخاستم ، نمازم را تمام کردم ، در حالی که هنوز نرجس خوابیده بود و اثری از زایمان در او نبود. تعقیب نماز را به جای آوردم و خوابیدم ، اما لحظاتی بعد وحشت زده از خواب بیدار شدم . که در این موقع نرجس هم برخاست و به نماز ایستاد.
حکیمه می گوید در همین حال شک و تردید به سراغ من آمد، اما ناگهان ابومحمد (امام حسن عسکری )، علیه السلام ، از همان جا که نشسته بود ندابرآورد ای عمه ! شتاب مکن که آن امر نزدیک شده است . حکیمه ادامه می دهد در حال خواندن سوره های (سجده ) و (یس ) بودم که نرجس با اضطراب از خواب بیدار شد، من با شتاب پیش او رفتم و گفتم نام خدا بر تو باد، آیا چیزی احساس کردی ؟ گفت بله ، عمه جان . به او گفتم نام خدا بر تو باد، آیا چیزی احساس کردی ؟ گفت بله ، عمه جان . به او گفتم بر خودت مسلط باش و آرامشت را حفظ کن ، که این همان است که به تو گفتم . حکیمه ادامه می دهد دقایقی کوتاه خواب به سراغ من آمد و در همین موقع بود که حالت زایمان به نرجس دست داد و من به سبب حرکت نوزاد بیدار شدم ، جامه را از روی او کنار زدم و دیدم که او اعضای سجده را به زمین گذاشته و در حال سجده است ، او را در آغوش گرفتم و با تعجب دیدم که او کاملا پاکیزه است و از آثار ولادت چیزی بر او نمانده است . در این هنگام ابومحمد (امام حسن عسکری )، علیه السلام ، ندا برآورد که ای عمه ! پسرم را نزد من بیاور. نوزاد را به سوی او بردم ، آن حضرت دستانش را زیر رانها و کمر او قرارداد و پاهای او را بر سینه خود گذاشت . آن گاه زبانش را در دهان او کرد و دستانش را بر چشمها و گوشها و مفاصل او کشید و بعد از آن گفت پسرم !سخن بگو و آن نوزاد زبان گشود و گفت شهادت می دهم که خدایی جز خدای یکتا نیست و هیچ شریکی برای او وجود ندارد و شهادت می دهم که محمد صلی الله علیه و آله ، فرستاده خداست ، آن گاه بر امیرمؤمنان ، علیه السلام ، و سایر امامان درود فرستاد تا به نام پدرش رسید...(40)
بعد از تولد آن حضرت ، امام حسن عسکری ، علیه السلام ، تعداد بسیار محدودی از یاران نزدیک خود را در جریان میلاد مهدی موعود قرار دادند و تعدادی دیگر از یاران آن حضرت نیز موفق به دیدار آن مولود خجسته شدند.(41)
صفات و خصائل
مرحوم شیخ عباس قمی در کتاب منتهی الامال در توصیف جمال دلارای امام عصر، علیه السلام ، چنین می گوید
همانا روایت شده که آن حضرت شبیه ترین مردم است به رسول خدا، صلی الله علیه و آله ، در خلق و خلق ، و شمایل او شمایل آن حضرت است . و آن چه جمع شده از روایات در شمایل آن حضرت ، آن است که آن جناب ابیض (سفید) است که سرخی به او آمیخته و گندمگون است که عارض شود آن را زردی از بیداری شب و پیشانی نازنینش فراخ و سفید و تابان است و ابروانش به هم پیوسته و بینی مبارکش باریک و دراز که در وسطش فی الجمله انحدابی (برآمدگی ) دارد و نیکورو است و نور رخسارش چنان درخشان است که مستولی شده بر سیاهی محاسن شریف و سر مبارکش ، گوشت روی نازنینش کم است . بر روی راستش خالی است که پنداری ستاره ای است درخشان ، (و علی راسه فرق بین و فرتین کانه الف بین واوین ) میان دندانهایش گشاده است . چشمانش سیاه و سرمه گون و در سرش علامتی است ، میان دو کتفش عریض است ، ودر شکم و ساق مانند جدش امیرالمؤمنین ، علیه السلام ، است .
و وارد شده (المهدی طاووس اهل الجنة وجهه کالقمر الدری علیه جلابیب النور) ؛ یعنی حضرت مهدی ، علیه السلام ، طاووس اهل بهشت است . چهره اش مانند ماه درخشنده است . بر بدن مبارکش جامه هایی است از نور. (علیه جیوب النور تتوقد بشعاع ضیاء القدس ) ؛ بر آن جناب جامه های قدسیه و خلعتهای نورانیه ربانیه است که متلالا است به شعاع انوار فیض و فضل حضرت احدیت . و در لطافت و رنگ چون گل بابونه و ارغوانی است که شبنم بر آن نشسته و شدت سرخی اش را هوا شکسته و قدش چون شاخه بان درخت بیدمشک یا ساقه ریحان (است )، (لیس بالطویل الشامخ و لا بالقصیر اللازق ) ؛ نه دراز بی اندازه و نه کوتاه بر زمین چسبیده . (بل مربوع القامة مدور الهامة ) ؛ قامتش معتدل و سر مبارکش مدور (است )، (علی خده الایمن خال کانه فتاة مسک علی رضراضة عنبر) ؛ بر روی راستش خالی است که پنداری ریزه مشکی است که بر زمین عنبرین ریخته (است ). (له سمت مارات العیون اقصد منه ) ؛ هیات نیکی و خوشی دارد که هیچ چشمی هیاتی به آن اعتدال و تناسب ندیده (است ) صلی الله علیه و علی آبائه الطاهرین .(42)
غیبت صغری
امام حسن عسکری ، علیه السلام ، در هشتم ربیع الاول سال 260 ق . یعنی در زمانی که حضرت مهدی ، علیه السلام ، پنج سال بیشتر نداشتند، به دست (معتمد)، خلیفه عباسی به شهادت رسید و امام عصر، علیه السلام ، بر پیکر پدر بزرگوار خویش نماز گزارد.(43)
با شهادت امام حسن عسکری ، علیه السلام ، دوران امامت امام عصر، علیه السلام ، آغاز شد و بنا به گفته بسیاری از صاحبنظران دوران غیبت کوتاه مدت آن امام ، که از آن تعبیر به (غیبت صغری ) می شود نیز از همین زمان یعنی سال 260 ق . آغاز گردید. اما برخی از اهل تحقیق برآنند که آغاز غیبت صغری از همان زمان تولد حضرت ، یعنی سال 255 ق . بوده است .(44)
دوران غیبت صغری تا سال 329 ق . ادامه داشت که بدین ترتیب بنابر دیدگاه اول طول این دوران 69 سال و بنابر دیدگاه دوم طول این دوران 74 سال خواهد بود.
غیبت کبری
از سال 329 ق . به بعد دوران دیگری از حیات امام عصر، علیه السلام ، آغاز می شود که از آن تعبیر به (غیبت کبری ) می کنیم ، این دوران همچنان ادامه دارد تا روزی که به خواست خدا ابرهای غیبت به کناری رود و جهان از خورشید فروزان ولایت بهره مند شود.
اما در مورد وجه تقسیم بندی این دو دوران باید گفت که دردوران غیبت صغری حضرت ولی عصر، علیه السلام ، از طریق کسانی که به آن ها (نواب خاص ) اطلاق می شود با مردم در ارتباط بودند و از طریق نامه هایی که به (توقیع ) مشهور است پرسشهای شیعیان را پاسخ می گفتند، اما در دوران غیبت کبری این نوع ارتباط قطع شده و مردم برای دریافت پاسخ پرسشهای دینی خود تنها می توانند به (نواب عام ) امام عصر که همان فقهای وارسته هستند، مراجعه کنند.
نواب خاص امام عصر
در طول دوران 69 ساله و یا 74 ساله غیبت صغری چهار تن از بزرگان شیعه عهده دار مقام نیابت و یا سفارت خاص امام عصر، علیه السلام ، بودند که اسامی آنها بدین قرار است :
1 - ابوعمرو عثمان بن سعید عمری ؛
2 - ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعید عمری ؛
3 - ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی ؛
4 - ابوالحسن علی بن محمد سمری .
با توجه به اهمیتی که شناخت نواب اربعه در درک وضعیت دوران غیبت صغری دارد در این جا با استفاده از کتاب سیره معصومان نوشته عالم گرانقدر شیعه مرحوم سید محسن امین به شرح حال این نواب می پردازیم :
نخست ؛ ابوعمرو عثمان بن سعید بن عمرو عمری ، وی از قبیله بنی اسد بود و نسبش به جدش ، پدر مادرش ، جعفر عمری می رسد. گویند: ابو محمد حسن عسکری ، علیه السلام ، به وی دستور داد که کنیه اش را به کسر بگوید (عمری ). همچنین به وی عسکری نیز گفته می شده است زیرا در منطقه نظامی سر من رای (سامرا) سکنی داشته است . او را سمان (روغن فروش ) نیز می خوانده اند. چون وی برای سرپوش نهادن بر کار اصلی خود به خرید و فروش روغن مبادرت می کرد و هنگامی که شیعیان ، آن چه از مال و ثروت خویش بر ایشان واجب بود، برای امام حسن عسکری ، علیه السلام ، می آوردند، ابوعمرو آنها را از روی تقیه و ترس در خیکهای روغن می گذاشت و نزد آن امام می برد. امام علی هادی ، علیه السلام ، نیزوی را به عنوان وکیل خود منصوب کرده بود و پس از آن امام ، حضرت عسکری ، علیه السلام ، نیز وی را به همین مقام گماشته بود و سپس به عنوان سفیر حضرت مهدی ، علیه السلام ، انتخاب شد.
شیخ طوسی در کتاب الغیبة ، درباره وی گفته است :
او استاد و مورد وثوق بود... و امام هادی ، علیه السلام ، در حق او فرموده بود: این ابوعمرو، مورد اعتماد و امین است . آن چه به شما میگوید از جانب من می گوید و آن چه به شما می دهد از جانب من می دهد. همچنین یکی از اصحاب امام دهم ، علیه السلام ، از ایشان پرسید: با چه کسی باید معامله کنیم و از چه کسی باید بگیریم ؟ و سخن کدامین کس را باید بپذیریم ؟ امام ، علیه السلام ، فرمود: عمری مورد اعتماد من است . آن چه به تو دهد از جانب من است و آن چه به تو گوید ازسوی من است پس سخن او را بشنو و از وی پیروی نما که او مورد وثوق و امین است .(45)
امام حسن عسکری ، علیه السلام ، نیز پس از وفات پدرش ، در حق او گوید:
این ابوعمرو مورد وثوق و امین است . او محل اعتماد امام قبلی و مورد اعتماد من در زندگی و مرگ است . پس آن چه به شما گوید از سوی من می گوید و آن چه به شما دهد از جانب من می دهد.(46)
عثمان بن سعید همان کسی بود که به هنگام غسل دادن پیکر پاک امام یازدهم ، علیه السلام ، بر جنازه آن حضرت ، حضور داشت و ماموریت داشت که کار کفن و حنوط کردن و به خاکسپاری آن امام را انجام دهد.
شیخ طوسی در همان کتاب می گوید:
توقیعات صاحب الامر، علیه السلام ، به دست عثمان بن سعید و پسرش محمد، به شیعیان و یاران خاص پدر آن حضرت می رسید. این توقیعات حاوی امر و نهی و پاسخ به مسائل و به همان خطی بود که در زمان امام حسن عسکری ، علیه السلام ، نوشته می شد. از این رو شیعه همواره بر عدالت این پدر وپسر تاکید داشته است تا آن که عثمان بن سعید دنیا را وداع گفت (47) و پسرش وی را غسل داد و در سمت غربی بغداد در خیابان میدان ، در قبله الذرب او را به خاک سپرد.(48)
دوم : ابوجعفر محمد بن عثمان سعید غمری ، شیخ طوسی در کتاب الغیبة از (هبة الله بن محمد) از استادانش روایت کرده است که گفتند:
شیعه همواره عدالت عثمان بن سعید را قبول داشته و کار خود را پس از مرگ عثمان به پسرش ابوجعفر واگذارده اند. شیعه بر عدالت و اعتماد و امانت ابوجعفر به خاطر نصی که دال بر امانت و عدالت و فرمان به مراجعه به او در زمان حیات امام عسکری ، علیه السلام ، است ، اجماع دارد. همچنین پس از آن که امام حسن عسکری ، علیه السلام ، در زمان حیات عثمان بن سعید دنیا را بدرود گفت ، باز هم در عدالت ابوجعفر اختلاف پدید نیامد و کسی در امانتداری وی به تردید نیفتاد. همچنین توقیعاتی که در خصوص مسایل مهم شیعه بود به دست وی نوشته می شد و به همان خطی بود که در زمان حیات پدرش ، عثمان بن سعید، نگاشته می شد.(49)
شیخ طوسی همچنین گوید:
چون ابوعمرو عثمان بن سعید درگذشت ، فرزندش ابوجعفر محمد بن عثمان ، به نص ابومحمد حسن عسکری ، علیه السلام ، به جای پدر قرار گرفت . و پدرش عثمان طی فرمانی وی را به سفارت امام قائم ، علیه السلام ، تعیین کرد.(50)
امام حسن عسکری ، علیه السلام ، فرمود: گواه باشید بر من که عثمان بن سعید عمری وکیل من و فرزندش محمد وکیل فرزند من ، مهدی شماست .(51)
و نیز آن حضرت ، علیه السلام ، به یکی از اصحابش فرمود:
عمری و فرزندش مورد اعتمادند. پس هر چه به تو دادند از جانب من داده اند و آن چه به تو گفته اند از جانب من گفته اند. پس سخنان آن دو را بشنو و از آنان اطاعت کن که آن دو مورد اعتماد و امانتند.(52)
از محمد بن عثمان روایت شده است که گفت :
به خدا سوگند صاحب الامر هر سال درمواسم حج حاضر می شود و مردم رامی بیند و می شناسد. مردم نیز او را می بینند اما نمی شناسند. و نیزدر روایت آمده است که از وی پرسیدند: آیا صاحب الامر، علیه السلام ، را می شناسی ؟گفت : آری ، آخرین باری که او را دیدم در کنار خانه خدا بود و می فرمود: (خداوندا وعده ات را برایم محقق کن .)(53)
درگذشت وی در آخر جمادی الاولی سال 305 یا 304 ق . رخ داد و جمعا وی در حدود پنجاه سال سفارت امام زمان ، علیه السلام را عهده دار بود.(54) وی را در کنار مادرش در خیابان باب الکوفه در بغداد به خاک سپردند. گویا مزار وی اینک در وسط صحراست .
سوم : ابوالقاسم حسین بن روح ابی بحر نوبختی ، ابوجعفر محمد بن عثمان دو یا سه سال پیش از وفاتش وی را به جانشینی خود انتخاب و معرفی کرد. وی سران و بزرگان شیعه را جمع کرد و به آنان گفت : اگر مرگ من فرا رسد کار به دست ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی خواهد بود. به من فرمان داده شده است که او را پس از خود به جای خویش قرار دهم پس به او مراجعه و در کارهای خود بر او تکیه کنید.
در روایت دیگری آمده است که ازمحمد بن عثمان پرسیدند:
اگر برای تو مساله ای پیش آمد، چه کسی جانشین تو خواهد بود؟ پاسخ داد: این ابوالقاسم حسین بن روح بن ابی بحر نوبختی جانشین من و سفیر میان شما و صاحب الامر، علیه السلام ، است و وکیل او و مورد وثوق و امین است . پس در کارهای خود به او رجوع کنید و در مسایل مهم خویش به او تکیه کنید. من به معرفی او مامور شده ام و اینک او را معرفی کردم .(55)
ابوالقاسم حسین بن روح در شعبان سال 326 ق . درگذشت و در (نوبختیه ) در دروازه پل شوک به خاک سپرده شد.(56)
چهارم : ابوالحسن علی بن محمد سمری ، حسین بن روح به وی وصیت کرد و او به کاری که بدان مامور شده بود پرداخت .
شیخ طوسی در کتاب الغیبة به سند خود از (احمد بن ابراهیم بن مخلد) نقل کرده است که گفت :
در بغداد، خدمت بزرگان شیعه رسیدم ، پس شیخ ابوالحسن علی بن محمد سمری ، قدس الله روحه ، آغاز به سخن کرد و گفت : خداوند علی بن حسین بن بابویه قمی (پدر شیخ صدوق ) را رحمت کند. بزرگان تاریخ این روز را نگاشتند. پس خبر رسید که علی بن حسین در این روز وفات یافته است .(57)
علی بن محمد سمری از بزرگان شیعه درباره علی بن حسین بن بابویه پرسید؛ آنان پاسخ دادند.
پس از ایشان پرسید. آنان نیز همین جواب را به اوگفتند: آنگاه سمری گفت : خدا شما را در مورد او اجر دهد! و در همین ساعت وفات یافت . حاضران تاریخ را یادداشت کردند. پس از هفده یا هجده روز خبر آمد که علی بن حسین در همان ساعت دنیا را وداع گفته است .(58)
همچنین شیخ طوسی در همان کتاب به سند خود از سمری نقل کرده است که وی چند روز پیش از وفات خود توقیعی از سوی امام زمان ، علیه السلام ، برای مردم آورد که در آن چنین آمده بود:
بسم الله الرحمن الرحیم . ای علی بن محمد سمری ؛ خداوند پاداش برادرانت را در مرگ تو بزرگ گرداند. تو تا شش روز دیگر می میری . پس کارت را سامان ده و به کسی به عنوان جانشین پس از خود، وصیت مکن که دیگر غیبت نامه واقع شده است . دیگر ظهوری نیست مگر به اذن خداوند و آن پس از مدتی دراز و بعد از آن که دلها سخت شد و زمین از ستم پر شد، به وقوع خواهد پیوست . به زودی از شیعیانم کسانی خواهند آمد که ادعای دیدار مرا می کنند. آگاه باشید هرکس پیش از خروج سفیانی و صیحه آسمانی ادعای دیدار مرا کرد، دروغگو و مفتری است . و لا حول و لا قوة الا باللاه لعی العظیم .
راوی گوید: چون روز ششم فرا رسید نزد علی بن محمد رفتیم دیدیم نزدیک است جان بدهد از او پرستش شد: چه کسی جانشین تو خواهد بود؟ گفت : خدا را امری است که خود رساننده آن است .
وفات علی بن محمد سمری در نیمه شعبان سال 328 یا 329 ق . رخ داد و پیکر وی در خیابانی معروف به شارع خلبخی در جنب باب المحول نزدیک نهر آب ابوعتاب ، به خاک سپرده شد.
با وفات چهارمین نایب خاص امام عصر، دوران غیبت صغری به سر آمد و شیعیان بیش از پیش از فیض وجود امام خود محروم گفتند. باشد تا پرده های غیبت به کنار رود و جمال دل آرای حجت حق آشکار شود.
شاید بتوان گفت در طول اعصار و قرون هیچ موضوعی به اندازه قیام مصلحی جهانی - که تمامی بشریت را به سوی سعادت و نیکبختی ابدی رهنمون می سازد و داد مظلومان را از ظالمان باز می ستاند - فکر آدمیان را به خود مشغول نداشته است . و از این رو اقوام و مذاهب گوناگون هر یک به نوعی در انتظار ظهور ابرمردی که سمبل تمام آرمانهای بشر به حساب می آید به سر می برند تا سرانجام روزی جهان را از عدل و داد پرسازد.
اما در این میان اعتقادی که در میان مسلمانان و به خصوص شیعیان در مورد قیام و انقلاب مهدی موعود، علیه السلام ، به عنوان مصلح کل و منجی عالم بشریت وجود دارد، اعتقادی است که در عین دارا بودن جنبه های آرمانی از ریشه های عمیق و مستحکم مکتبی نیز برخوردار و متکی بر بیانات تردیدناپذیر پیشوایان معصوم دین است .
علما و متفکران اسلامی نیز در طول قرون متمادی ضمن بیان کلمات و احادیث پیشوایان دین در زمینه ظهور قائم آل محمد، صلی الله علیه و آله ، این اعتقاد را ترویج داده و ضمن پاسداری از اندیشه مهدویت و تحکیم مبانی فکری انتظار ظهور مصلح جهانی ، به پاسخ شبهات مخالفین در این باب پرداخته و بر استواری این اندیشه افزوده اند.
قبل از آن که وارد بحث از مفهوم غیبت امام عصر، علیه السلام ، شویم بهتر است ابتدا به این سؤال پاسخ دهیم که وجه تقسیم غیبت آن حضرت به غیبت صغری و کبری چه بوده ، تفاوت این دو در چیست و اصولا مرز زمانی مشخص کننده این دو غیبت از یکدیگر چگونه تعیین می شود؟
در روایات ما به طور مکرر از دو غیبت آن حضرت صحبت شده و از سالها پیش از تولد امام مهدی ، علیه السلام ، بر این موضوع تصریح شده که حضرتش دو غیبت خواهند داشت که هر یک با دیگری متفاوت است .
در اینجا به چند روایت که در این زمینه وارد شده است اشاره می کنیم :
مرحوم (شیخ طوسی ) (460 - 385 ق ) در کتاب الغیبة حدیثی از امام صادق ، علیه السلام ، نقل میکند که در آن امام خطاب به یکی ازاصحاب خود می فرماید:
یا حازم ان لصاحب هذا الامر غیبتین یظهر فی الثانیة ...(95)
ای حازم بدان که برای صاحب این امر دو غیبت است که پس از دومین غیبت او ظهور خواهد کرد.
همچنین امین الاسلام مرحوم (طبرسی ) (م 548 ق .) در کتاب (اعلام الوری حدیثی را نقل می کند که در آن ابوبصیر خطاب به امام صادق ، علیه السلام ، عرض می کند که :
کان ابوجعفر، علیه السلام ، یقول : لقائم آل محمد غیبتان واحدة طویلة والاخرة قصیرة .
حضرت باقر، علیه السلام ، می فرمود که برای قائم آل محمد، صلی الله علیه و آله ، دو غیبت است که یکی از دیگری کوتاهتر است (نظر شما در این مورد چیست ؟)
آن گاه امام در پاسخ ابوبصیر می فرماید:
نعم یا ابابصیر احدیهما اطول من الاخری ...(96)
آری ای ابوبصیر (چنان که گفتی ) یکی از این دو غیبت از دیگری طولانی تر خواهد بود.
و (محمد بن ابراهیم نعمانی ) (م 360 ق ) در کتاب الغیبة روایت دیگری را از امام صادق ، علیه السلام ، نقل می کند که در آن جا امام می فرماید:
ان لصاحب هذاالامر غیبتین احدیهما تطول حتی یقول بعضهم : مات و بعضهم یقول : قتل و بعضهم یقول : ذهب ...(97)
برای صاحب این امر دو غیبت است که یکی از آنها چنان به درازا می کشد که بعضی میگویند: (آن حضرت ) دیگر مرده است و بعضی دیگر می گویند: او به قتل رسیده است و بعضی هم می گویند: او دیگر رفته است ...
مرحوم نعمانی پس از بیان نه حدیث که همین مضمون حدیث بالا را دارند می فرماید:
احادیثی که در آنها وارد شده است که امام قائم ، علیه السلام ، دو غیبت دارند، همه از جمله احادیثی هستند که در نزد ما صحیح به حساب می آیند، و خداوند نیز صدق گفتار امامان ما را آشکار ساخته است .(98)
ایشان در ادامه کلامشان به تعریف غیبت صغری و کبری پرداخته و می فرماید:
اولین غیبت آن حضرت غیبتی است که در آن نمایندگانی از طرف امام به عنوان واسطه میان مردم و آن حضرت منصوب شده اند که در میان مردم آشکارا به سر می برند و به واسطه آنها مشکلات علمی مردم حل شده و پاسخ سؤالات و معضلات آنها داده می شود. این غیبت ، غیبت کوتاهی است که مدت آن به سر آمده و زمان آن گذشته است .
اما غیبت دوم ، غیبتی است که در آن واسطه ها و نمایندگانی (که میان مردم و امام عصر وجود داشتند) به خاطر مصلحتی که خداوند اراده کرده برداشته شده اند.(99)
حال که با نمونه هایی از کلمات ائمه اطهار، علیهم السلام ، در مورد دو غیبت صغری و کبری آشنا شدید، بهتر است به پاسخ این سؤال بپردازیم که از نظر زمانی دو غیبت چگونه از یکدیگر تفکیک می شوند.
علمای شیعه در مورد زمان پایان غیبت صغری با یکدیگر اختلاف نظر ندارند، اما در مورد اینکه غیبت صغری از چه زمانی شروع شده است ، میان آنان اختلاف وجود دارد؛ برخی معتقدند این غیبت با تولد امام عصر، علیه السلام ، آغاز شده است و برخی دیگر بر این عقیده اند که آغاز آن با وفات پدر ارجمند آن حضرت ، امام عسکری ، علیه السلام ، بوده است .
(شیخ مفید) (م 413 ق ) در کتاب الارشاد قول اول را پذیرفته و می فرماید:
غیبت کوتاهتر آن حضرت از زمان تولد ایشان شروع شده و تا زمانی که رابطه شیعیان با آن جناب از طریق نمایندگان و واسطه ها نیز قطع می گردد، ادامه می یابد، و غیبت طولانی تر نیز از زمان پایان غیبت اول تا روزی که حضرتش با شمشیر قیام خود را آغاز نماید، به درازا خواهد کشید.(100)
مرحوم (طبرسی ) (م 548 ق ) نیز در کتاب اعلام الوری همین قول را پذیرفته و از همین رو مدت غیبت صغری را هفتاد و چهار سال ذکر کرده است .(101) یعنی از سال 255 ق . زمان تولد امام زمان ، علیه السلام ، تا سال 329 ق . سال وفات آخرین نائب از نواب چهارگانه امام عصر، علیه السلام .
کسانی دیگر از بزرگان فقها و محدثان شیعه و همچنین بسیاری از تاریخ نگاران نیز آغاز غیبت صغری را از زمان تولد حضرت مهدی ، علیه السلام ، محاسبه کرده اند، اما گروهی نیز ابتدای غیبت صغری را سال 260 ق . یعنی سال وفات حضرت امام حسن عسکری ، علیه السلام ، گرفته اند که بدین ترتیب مدت غیبت صغری قریب به 69 سال خواهد بود.
مؤلف کتاب تاریخ الغیبة الصغری در کتاب خود سعی کرده که با بیان دلایلی قولی را که مبدا غیبت صغری را تولد امام عصر، علیه السلام ، می داند رد کرده و ثابت نماید که ابتدای غیبت صغری در حقیقت از زمان امام حسن عسکری ، علیه السلام ، بوده است .
در اینجا به طور مختصر استدلال ایشان را بر این موضوع نقل کرده و تحقیق بیشتر در این باب را به فرصتی دیگر وامی گذاریم :
چون تعیین نواب اربعه به عنوان واسطه میان امام عصر، علیه السلام ، و شیعیان حضرتش پس از وفات امام حسن عسکری ، علیه السلام ، صورت می گیرد، و از طرف دیگر وجه تمایز اصلی زمان غیبت کبری و غیبت صغری وجود همین نواب و واسطه های ارتباطی است - که تنها در زمان غیبت صغری عهده دار ابلاغ پیامهای حضرت صاحب الزمان ، علیه السلام ، می باشند - و پس از آن ارتباط حضرتش به کلی با مردم قطع می شود. از این رو باید بگوییم که غیبت صغری در اصل از زمان وفات امام حسن عسکری ، علیه السلام و تعیین اولین نایب خاص آغاز می گردد.(102)
از آن چه تاکنون گفته شدمعلوم گردید که غیبت کبری از نظر زمانی به آن محدوده زمانی گفته می شود که آغازش سال 329 ق ، سال وفات آخرین سفر و نماینده خاص آن حضرت یعنی (ابوالحسن علی بن محمد السمری ) است و پایانش روزی که به امر حق تعالی مهدی موعود، علیه السلام ، قیام خود را آغاز نماید.
مفهوم غیبت
پس از آن که حد و مرز زمانی صغری و کبری برای ما مشخص گردید نوبت این می رسد که به یک بحث اساسی در مورد مفهوم غیبت امام عصر، علیه السلام پرداخته و چگونگی این غیبت را مشخص کنیم .
از بررسی روایات وارد شده در باب غیبت آن حضرت چنین به دست می آید که در مورد چگونگی غیبت دو صورت قابل تصور است ،(103) که ما در اینجا با بیان این دو صورت قدری پیرامون آنها صحبت خواهیم کرد.
اولین صورتی که برای غیبت آن حضرت متصور است ، همان مفهومی است که به طور متعارف در اذهان مردم در مورد غیبت آن حضرت وجود دارد، یعنی این که امام مهدی ، علیه السلام ، در طول مدت غیبت خویش از نظر جسمی از انظار مردم به دور بوده و اگر چه آن حضرت در این مدت مردم را می بینند و از حال آنها با خبر می شود، اما کسی توان دیدن ایشان را نداشته و با حضرتش مواجه نمی شود.
نعمانی در کتاب الغیبة چهارحدیث نقل میکند که همه بیانگر همین صورت اول است ، که از جمله می توان به این روایت امام صادق ، علیه السلام ، اشاره نمود که حضرتش می فرماید:
یفقد الناس امامهم ، یشهد المواسم فیراهم ولایرونه .(104)
(در زمان غیبت ) مردم امام خویش را نمی یابند، با اینکه او در موسم حج حاضر می شود و مردم را می بیند، اما کسی او را نمی بیند.
(شیخ صدوق ) (م 381 ق ) نیز درکتاب کمال الدین روایتی را از امام رضا، علیه السلام ، نقل می کند که وقتی از آن حضرت در مورد قائم آل محمد، صلی الله علیه و آله ، سؤال می کنند حضرتش می فرماید:
لایری جسمه ، و لایسمی باسمه ...(105)
جسم (آن حضرت ) دیده نمی شود و به اسم نام برده نمی شود.
امیرالمؤمنین ، علیه السلام ، نیز، در روایتی می فرماید:
ان حجتها علیها قائمة ، ماشیة فی طرفها، داخلة فی دورها و قصورها، جوالة فی شرق هذا الارض و غربها، تسمع الکلام و تسلم علی الجماعة تری و لاتری الی الوقف و الوعد و نداء المنادی من السماء الا ذلک یوم فیه سرورولد علی و شیعته .(106)
حجت خدا بر روی زمین بر آن ایستاده ، در راههای آن حرکت می کند و در قصرها و خانه های آن داخل می شود. او شرق و غرب زمین را در می نوردد، سخنان مردم را می شنود و بر جماعت آنها سلام می کند. او مردم را می بیند اما کسی او را نمی بیند تا زمانی که وقت ظهور در رسد و وعده الهی تحقق یابد و ندای آسمانی طنین انداز شود. همانا آن روز، روز شادی و سرور فرزندان علی و شیعیان اوست .
حاصل روایات بالا این می شود که : در طول زمان غیبت ، به خاطر مصالحی - که بعد از این بدانها اشاره خواهیم کرد - امام عصر، علیه السلام ، بکلی از دیدگان مردم غائب بوده و جز در موارد بسیار اندک و آن هم در مقابل بندگان خاص خداوند حاضرنمی شوند.
اما صورت دومی که می توان برای غیبت ولی عصر، علیه السلام ، تصور نمود این است که : اگر چه آن حضرت در طول زمان غیبت در میان مسلمانان حضور می یابند و با آنها مواجه می شوند، اما کسی آن امام را نمی شناسد و پی به هویت واقعی ایشان نمی برد. بنابراین فرض : امام مهدی ، علیه السلام ، در هر شهر و مکانی که اراده کند حضور می یابد، و مانند سایر مردم به زندگی می پردازد اما کسی از حقیقت حال ایشان آگاه نمی شود.
روایاتی وجود دارد که می توان از آنها صورت دوم را استفاده کرد. از جمله روایتی که شیخ طوسی در کتاب الغیبة از دومین نائب خاص آن حضرت یعنی (محمد بن عثمان العمری ) نقل میکند که ایشان می فرماید:
والله ان صاحب هذا الامر لیحضر الموسم کل سنة ، یری الناس و یعرفهم و یرونه و لایعرفونه .(107)
به خدا قسم صاحب این امر هر سال درموسم حج حضور می یابد، در حالی که او مردم را می بیند و آن ها را می شناسد، اما مردم با اینکه می بینند او را نمی شناسند.
امام صادق ، علیه السلام ، نیز درباره نحوه غیبت آن حضرت چنین می فرماید:
فما تفکر هذه الامة ان یکون الله یفعل ما فعل بیوسف و ان یکون صاحبکم المظلوم المحجور حقه صاحب هذاالامر یتردد بینهم و یمشی فی اسواقهم و یطاء فرشهم و لایعرفونه حتی یاذن الله ان یعرفهم نفسه کما اذن لیوسف حین قال له اخوته : (اءانک لانت یوسف ؟ قال : انا یوسف .)(108)
چگونه امت این موضوع را که خداوند با حجتش همان گونه رفتار می کند که با یوسف رفتار کرد، انکار می کند؟ همچنین چگونه انکار میکند که صاحب مظلوم شما، همان که از حقش محروم شده صاحب این امر (حکومت ) است ، در میان ایشان رفت و آمد می کند، در بازارهایشان راه می رود و بر فرش آنها قدم می نهد. اما او را نمی شناسند، تا زمانی که خداوند به او اجازه دهد که خودش را معرفی کند، همچنانکه به یوسف اجازه داد، آن زمان که برادرانش از او پرسیدند: (آیا تو یوسف هستی ؟) پاسخ دهد که (بلی ، من یوسف هستم .)
بنابراین فرض برای حفظ امام از شر دشمنان لازم نیست که آن حضرت از نظر جسمی از جامعه دور و ازدیدگان پوشیده باشند بلکه همین قدر که آن حضرت در میان مردم شناخته نشوند و هویت حضرتش بر آنها پوشیده باشد کفایت می کند، شاید از همین روست که ائمه ما از مردم می خواستند اسم و عنوان مهدی ، علیه السلام ، را پوشیده دارند و در پی شناسایی حضرتش نباشند، چنان که در توقیعی که از ناحیه مقدسه امام زمان ، علیه السلام ، برای محمد بن عثمان ، نائب خاص آن حضرت ، صادر شده در پاسخ کسانی که در پی دانستن اسم و عنوان حضرتش بودند آمده است :
اما السکوت والجنة و اماالکلام و النار، فانهم ان وقفوا علی الاسم ازاعوه ، و ان وقفوا علی المکان دلوا علیه .(109)
مردم باید یا سکوت کنند و در نتیجه بهشت را برگزینند، و یا در پی سخن گفتن (از مهدی ) و در نتیجه داخل شدن در جهنم باشند، چرا که مردم اگر بر اسم آن حضرت واقف شوند آن را منتشر می سازند (و در نتیجه دشمنان نیز باخبر می شوند) و اگر از جایگاه او مطلع شوند آن را به دیگران نیز نشان می دهند.
آن چه از توجه به این توقیع به دست می آید این است که حضرتش با مخفی داشتن نام و عنوان و مکان خویش براحتی می توانند از شر دشمنان در امان باشند، و در این صورت دیگر نیازی نیست که حتما آن امام از نظر جسمی هم از نظرها به دور باشند.
آن چه معنای دوم را تایید می کند سخنان کسانی است که در زمان غیبت کبری آن حضرت را مشاهده نموده و حالات مختلفی را برای حضرتش برشمرده اند. چنانکه از کلمات آنها بر می آید حضرت مهدی ، علیه السلام ، گاه در موسم حج و با لباس احرام همچون سایر حجاج با آن ها روبرو شده ، گاه در لباس تجار و شمایلی که مخصوص تجارت پیشگان است ، و گاه در صورت یک عرب معمولی که در بیابانها راه را بر گمشدگان می نمایاند و صورتهای مختلف دیگری که از مجموع اقوال افراد سعادتمندی که به زیارت آن حضرت نائل شده اند بر می آید، و همه حکایت از این دارد که حضرتش از نظر ظاهری با انتخاب پوششهای مختلف هویت واقعی خود را بر دیدارکنندگان مخفی داشته و آنان در نگاه اول غالبا موفق به شناخت آن حضرت نشده اند، و تنها پس از مفارقت آن جناب از ایشان بوده که پی به هویت واقعی شخصی که با او دیدار کرده اند، برده اند.
علل غیبت
پس از شناخت مفهوم غیبت به یک بحث مهم در زمینه غیبت می رسیم و آن بررسی علل وعواملی است که باعث غیبت آن حضرت گردیده است .
علل و عوامل مختلفی برای غیبت امام عصر برشمرده شده و روایات ما نیز به بعضی از آنها اشاره کرده اند، که در مجموع می توان گفت دو موضوع به عنوان مهمترین علل غیبت در کلمات ائمه معصومین ، علیهم السلام ، وارد شده است ، اول اینکه حفظ جان آن حضرت اقتضا می کند که وجود شریفش از دیدگان پنهان بماند تا دست دشمنان به ایشان نرسد. چنانکه در روایات متعددی که مرحوم شیخ صدوق در کتاب کمال الدین و تمام النعمة ذکر می کند، بدین موضوع اشاره شده است که از جمله می توان به این روایت اشاره نمود که وقتی راوی از امام صادق ، علیه السلام ، در مورد علت غیبت امام عصر سؤال می کند، آن حضرت می فرماید:
یخاف علی نفسه الذبح .(111)
(بدین خاطر که ) او از قربانی شدن خویش هراس دارد.
نعمانی نیز در کتاب خود روایات چندی را با همین مضمون در باب علل غیبت امام عصر نقل می کند.(112)
دومین موضوعی که به عنوان علل غیبت در روایات ما بدان اشاره شده است این است که آن حضرت از این رو در غیبت به سر می برند که می خواهند در هنگام ظهور خود برخلاف اجداد خویش بیعت حکام جور را بر گردن نداشته باشند.
چنانکه در خبری که شیخ صدوق در کتاب کمال الدین از امام رضا، علیه السلام ، نقل می کند آمده است :
(از این رو قائم آل محمد، صلی الله علیه و آله ، در غیبت به سر می برد) که در هنگام ظهور و قیام به شمشیر بیعت و عهد و پیمان کسی را بر گردن خویش نداشته باشد.(113)
در توقیعی که از ناحیه مقدسه صادر شده نیز به این موضوع اشاره شده و حضرتش می فرماید:
لم یکن احد من آبائی الا وقعت فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه و انی اخرج حین اخرج و لا بیعة لاحد من الطواغیت فی عنقی ...(114)
هرکدام از اجداد من بیعت یکی از سرکشان عصر را بر گردن داشتند اما من در زمانی که قیام خویش را آغاز می کنم بیعت هیچ کدام از سلاطین سرکش را بر عهده ندارم .
در احادیث ما به موضوعات دیگری نیز به عنوان عواملی برای غیبت امام عصر، علیه السلام ، اشاره شده است که ما در اینجا از بیان آن ها خودداری کرده و بهتر دیدیم با یک بررسی تاریخی به ریشه یابی زمینه های غیبت آن امام بپردازیم تا از این طریق بتوانیم بصرت بیشتری نسبت به علل ریشه ای غیبت و عدم حضور امام در متن جامعه پیدا کنیم .
بر هر پژوهشگر تاریخ زندگانی ائمه دوازده گانه شیعه این موضوع مسلم است که هر چه ما از عصر امام علی ، علیه السلام ، بیشتر فاصله می گیریم از میزان حضور امامان معصوم در متن وقایع جامعه کاسته شده ، و فشار و تهدیدات خلفای جور از یک سو و نااهلی مردم زمانه از سوی دیگر سبب می گردد که روز به روز ازتعداد یاران باوفا در گرداگرد ائمه عصر کم شده و در نتیجه ایشان خود را در غربت و تنهایی بیشتری احساس کنند.
به بیان دیگر جامعه اسلامی روز به روز لیاقت خود را برای پذیرش امام معصوم بیشتر از دست داده تا جایی که هر چه به عصر غیبت صغری نزدیکتر می شویم از ارتباط مستقیم ائمه با مردم و حضور عملی ایشان در جامعه کمتر می شود.
چنان که در زندگانی امام هادی و امام عسکری ، علیهماالسلام ، این نکته بخوبی مشهود است ، و می بینیم که امام هادی ، علیه السلام ، در حدود سی سال پیش از میلاد امام عصر، علیه السلام ، رفته رفته ارتباط خود را با مردم زمان خویش کم کرده و جز با قلیلی از یاران خاص خود تماس نمی گرفتند. امام عسکری ، علیه السلام ، نیز که درعصر خود بیشتر از طریق مکاتبه و نامه نگاری با یاران خود ارتباط برقرار میکردند و بسیاری از امور شیعیان خود را از طریق نمایندگان و وکیلانی که تعیین فرموده بودند حل و فصل می کردند و کمتر با آنها به طور مستقیم مواجه می شدند.
برای روشنتر شدن این موضوع عبارتی را که (مسعودی ) در اثبات الوصیة آورده ، نقل میکنیم :
ان الامام الهادی ، علیه السلام ، کان یحتجب عن کثیر من موالیه الا عن عدد قلب من خواصه ، و حین افضی الامر الی الامام الحسن العسکری ، علیه السلام ، کان یتکلم من وراء الستار مع الخواص و غیرهم ، الا فی الاوقات التی یرکب فیها الی دارالسلطان .(115)
امام هادی ، علیه السلام ، خود را از بسیاری از یاران و شیعیانشان پوشیده می داشتند و جز تعداد اندکی از یاران خاص آن حضرت ایشان را نمی دیدند، و هنگامی که نوبت به امامت امام حسن عسکری ، علیه السلام ، رسید ایشان چه با یاران خاص خود و چه با مردم عادی از پشت پرده سخن می گفتند، و کسی که ایشان را نمی دید مگر در هنگامی که آن حضرت برای رفتن به دارالخلافه از خانه خارج می شد.
البته بعضی از تاریخ نگاران کلام مسعودی را مبالغه آمیز توصیف کرده اند،(116) اما در مجموع می توان از این کلام و به قرینه سایر اسناد تاریخی استناد نمود که ارتباط امام هادی و امام عسکری ، علیهماالسلام ، با جامعه بسیار تقلیل یافته بوده ، و آن دو امام بر شیوه ائمه قبل از خود نبوده و با مردم ارتباط چندانی نداشته اند.
حاصل کلام ما در اینجا این می شود که چون میان قابلیتها و شایستگیهای ذاتی مردم برای پذیرش امام معصوم و میزان حضور امام در جامعه ارتباطی متقابل وجود دارد به هر اندازه که جامعه شایستگی و لیاقت خود را از دست داده و از ارزشهای الهی فاصله بگیرد، امام معصوم نیز که یکی از تجلیات رحمت الهی به شمار می آید، از جامعه فاصله گرفته و از حضور خود در جامعه می کاهد. چرا که رحمت الهی در جایی فرود می آید، که سزاوار رحمت باشد. به تعبیر دیگر به مصداق قاعده ای که قرآن کریم بیانا می دارد:
ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمة انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم ...(117)
خداوند نعمتی را که به قومی ارزانی داشته از آنها منع نمی کند مگر آن که خود آن قوم از نظر درونی تغییر یابند (و شایستگی دارا بودن آن نعمت را از دست دهند.)
آن گاه که جامعه اسلامی دگرگون شد و مسلمانان از نظر درونی تغییر یافته و ارزشهای الهی خود را از دست دادند، خداوند نیز نعمت وجود امام معصوم در میان مردم را که از بزرگترین نعمتهای الهی به شمار می آید، از آنها گرفت ، و امام رو در نقاب غیبت کشید.
شاهد بر این مدعا روایتی است که از امام محمد باقر، علیه السلام ، نقل شده و در آن آمده است :
اذا غضب الله تبارک و تعالی علی خلقه ، نحانا عن جوارهم .(118)
هنگامی که خداوند از آفریدگانش خشمگین شود، ما (اهل بیت ) را از مجاورت با آنها دور می سازد.
باشد تا با گذشت اعصار مردم به خسارت بزرگی که از ناحیه فقدان معصوم در میان خود متحمل شده اند پی برده و بار دیگر آماده پذیرش نعمت بزرگ الهی یعنی حضور مستمر امام معصوم در جامعه شوند.
این معنا که ظهور مجدد امام مترتب بر آماده شدن شرایط درجامعه اسلامی و وجود یاران و انصاری وفادار برای امام می باشد از روایات متعددی استفاده می شود، از جمله روایتی که از امام موسی کاظم ، علیه السلام ، نقل شد، که ایشان خطاب به یکی از یاران خود می فرماید:
یابن بکیر انی لاقول لک قولا قد کانت آبائی ، علیهم السلام ، یقوله : لو کان فیکم عدة اهل بدر قائمنا...(119)
... ای پسربکیر من به تو سخنی را می گویم که پدران من نیز پیش از من آن را بر زبان رانده اند، و آن این که اگر در میان شما به تعداد کسانی که در جنگ بدر (با پیامبر اکرم ، صلی الله علیه و آله ) بودند (یاران مخلص ) وجود داشت قیام کننده ما (اهل بیت ) ظهور می کرد.
موضوع یاد شده از روایتی که نعمانی آن را در کتاب خود نقل کرده نیز استفاده می شود:
انه دخل علی الصادق ، علیه السلام ، بعض اصحابه فقال له : جعلت فداک انی و الله احبک و احب من یحبک یا سیدی ، مااکثر شیعتکم ، فقال ، علیه السلام ، له : اذکرهم ، فقال : کثیر، فقال ، علیه السلام : تحصیهم !فقال : هم اکثر من ذلک ، فقال ابوعبدالله ، علیه السلام : اما لو کملت العدة الموصوفة ثلثمائة و بضعة عشر کان الذی یریدون ...(120)
یکی از یاران امام صادق ، علیه السلام ، بر آن حضرت وارد شد و عرضه داشت : فدایت گردم ؛ به خدا سوگند من تو را دوست می دارم و هرکس تو را دوست دارد نیز دوست می دارم ، ای آقای من چقدر شیعیان شما فراوانند! آن حضرت ، علیه السلام ، فرمود: آنان را بشمار، عرض کرد: بسیارند، آن حضرت ، علیه السلام ، فرمود: آنها را می توانی بشماری ؟عرض کرد: آنها از شمارش بیرونند، حضرت ابوعبدالله (صادق )، علیه السلام ، فرمود: ولی اگر آن شماره ای را که توصیف شده اند، سیصد و اندی تکمیل گردد آن چه را می خواهند انجام خواهد شد...
بنابراین می توان گفت علت اصلی غیبت امام عصر، علیه السلام ، آماده نبودن اجتماع بشری برای پذیرش وجود پربرکت ایشان و عدم لیاقت مردم برای بهره گیری از نعمت حضور امام معصوم در میان خودشان است و تا این مانع برطرف نگردد و به تعداد لازم یاران و انصار مخلص و فداکار برای آن حضرت وجود نداشته باشد، زمان غیبت به سرنیامده و امام همچنان از دیده هاپنهان خواهند ماند.
امام عصر، علیه السلام ، دربیان علت تاخیر ظهور می فرمایند:
لو ان اشیاعنا، وفقهم الله لطاعته ، علی اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم ، لما تاخر عنهم الیمن بلقائنا و لتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا علی حق المعرفة و صدقها منهم بنا.(121)
اگر چنان چه شیعیان ما، که خداوند توفیق طاعتشان دهد، در راه ایفای پیمانی که بر دوش دارند همدل می شدند، میمنت ملاقات ما از ایشان به تاخیر نمی افتاد. و سعادت دیدارما زودتر نصیب آنان می گشت ، دیداری بر مبنای شناختی راستین ، و صداقتی از آنان نسبت به ما.
آن چه گذشت نمونه هایی از کلمات افراد معتمد و صاحب نام شیعه در زمان امام حسن عسکری ، علیه السلام ، بود که در آن ها به طرق مختلف بر تولد فرزند امام یازدهم و آخرین حجت حق گواهی داده شده بود. حال به بررسی کلمات کسانی می پردازیم که خود حضرت مهدی ، علیه السلام ، را به هنگام تولد و یا پس از آن مشاهده کرده اند:
1. اولین شاهد تولد امام عصر، علیه السلام ، (حکیمه ) دختر بزرگوار امام جواد، علیه السلام ، و عمه امام حسن عسکری ، علیه السلام ،(83) است .
شیخ صدوق (م 381 ق .) در کتاب کمال الدین و تمام النعمة جریان تولد امام مهدی ، علیه السلام ، را به نقل از بانو حکیمه به تفصیل بیان کرده است .(84) اما ما در این جا به روایتی که در الکافی در همین زمینه نقل شده بسنده می کنیم .
(محمد بن القاسم بن حمزة بن موسی بن جعفر) یکی از نوادگان امام موسی کاظم ، علیه السلام ، که از اصحاب امام هادی ، علیه السلام ، به شمار می آید(85) چنین روایت کرده است :
حدثتنی الحکیمة ابنة محمد بن علی - و هی عمة ابیه - انها راته لیلة مولده و بعد ذلک .(86)
حکیمه دختر محمد بن علی ، که عمه پدر او (مهدی ) نیز هست ، برای من نقل کرد که : او (فرزند امام حسن عسکری ، علیه السلام ) را در شب تولد و بعد از آن دیده است .
2. محمد بن یعقوب کلینی به سند خود از (محمد بن اسماعیل بن موسی بن جعفر) از نوادگان امام هفتم شیعیان که در زمان خود سالخورده ترین نواده رسول خدا، صلی الله علیه و آله ، در عراق به شمار می آمده ،(87) چنین نقل می کند:
رایته بین المسجدین و هو غلام ، علیه السلام (88)
من (فرزند امام حسن عسکری ، علیه السلام ) در حالی که جوان نورسی بود در بین دو مسجد مشاهده کردم .
3. (عمرو الاهوازی ) نیز از جمله کسانی است که حضرت صاحب ، علیه السلام ، را در کودکی دیده است . روایتی که مرحوم کلینی در این زمینه از ایشان نقل کرده ، به شرح زیر است :
(ارانیه ابومحمد، علیه السلام ، و قال : هذا صاحبکم ).(89)
ابومحمد (امام حسن عسکری )، علیه السلام ، او را به من نشان داد و گفت : این صاحب شماست .
4. شیخ صدوق در کتاب کمال الدین و تمام النعمة از (احمد بن اسحاق ) که پیش از این ذکر او گذشت ، چنین نقل می کند:
دخلت علی ابی محمد بن الحسن بن علی ، علیهما السلام ، و انا ارید ان اساله عن الخلف (من ) بعده ، فقال لی مبتدئا: یا احمد بن اسحاق ! ان الله تبارک و تعالی لم یخل الارض منذ خلق آدم ، علیه السلام ، و لا یخلیها الی ان تقوم الساعة من حجة الله علی خلقه ... قال : فقلت ، له : یا ابن رسول الله فمن الامام و الخلیفة بعدک ؟ فنهض علیه السلام ، مسرعا فدخل البیت ، ثم خرج و علی عاتقه غلام کان وجهه القمر لیلة البدر من ابناء الثلاث سنین ، فقال : یا احمد بن اسحاق لولا کرامتک علی الله عز و جل و علی حججه ما عرضت علیک ابنی هذا، انه سمی رسول الله ، صلی الله علیه و آله ، و کنیته ، الذی یملاء الارض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما...(90)
خدمت ابا محمد حسن بن علی ، علیه السلام ، رسیدم و می خواستم از ایشان در مورد جانشین پس از او پرسش کنم . آن حضرت پیش از آن که من سؤالی کنم ، فرمود: ای احمد بن اسحاق ! همانا خداوند تبارک وتعالی ، از آن هنگام که آدم ، علیه السلام ، را آفرید زمین را از حجت خدا بر آفریدگانش خالی نگذاشته ، و تا زمانی هم که قیامت برپا شود خالی نخواهد گذاشت ... گفتم : ای پسررسول خدا! پیشوا و جانشین پس از شما کیست ؟ آن حضرت با شتاب به درون خانه رفت و در حالیکه پسر بچه سه ساله ای را که رویی همانند ماه تمام داشت ، بر دوش خود حمل می کرد، برگشت و گفت : ای احمد بن اسحاق !اگر درنزد خداوند، عز و جل ، و حجتهای او گرامی نبودی این پسرم را به تو نشان نمی دادم . همانا او همنام رسول خدا، صلی الله علیه و آله ، و هم کنیه اوست . او کسی است که زمین را از عدل و داد پر می سازد همچنان که از ظلم و جور پر شده بود.
5. (جعفر بن محمد بن مالک الفراری ) از گروهی از شیعیان که از آن جمله اند: علی بن بلال ، محمد بن معاویة بن حکیم ، حسن بن ایوب ، نقل می کند که :
ما به خدمت ابامحمد حسن بن علی ، علیه السلام ، رسیدیم تااز آن حضرت در مورد حجت پس از ایشان پرسش کنیم . جمعیتی بالغ بر چهل نفر در خانه حضرت اجتماع کرده بودند. در این میان عثمان بن سعید عمرو العمری به سوی آن حضرت رفت و گفت : ای پسررسول خدا می خواهیم از چیزی سؤال کنیم که شما از من بدان آگاه ترید. حضرت فرمود: بنشین ای عثمان ! و دلگیر شد و خواست از مجلس خارج شود که حضرت فرمود: کسی از این جا خارج نشود. کسی از ما خارج نشد. پس از ساعتی ، حضرت ، علیه السلام ، عثمان را صدا زد و عثمان از جا برخاست . حضرت فرمود: آیا به شما بگویم برای چه به اینجا آمده اید؟همه گفتند: آری ، ای پسر رسول خدا. پس فرمود: آمده اید که از من در مورد حجت بعد از من سؤال کنید. گفتند: آری . در این هنگام پسر بچه ای همچون پاره ماه که از همه مردم به ابا محمد، علیه السلام ، شبیه تر بود به مجلس درآمد. حضرت فرمود: پس از من ، این امام شما و جانشین من بر شماست ، از او پیروی کنید و پس از من از یکدیگر پراکنده نشوید که در دین خود دچار هلاکت و نابودی می شوید. آگاه باشید که از امروز به بعد هیچ یک از شما او را نخواهید دید تا عمری از او بگذرد. پس آن چه عثمان به شما می گوید بپذیرید، به دستورات او سر نهید، و سخن او را بپذیرید، که او نماینده امام شماست ، و سررشته امور به او سپرده شده است .(91)
6. (ابراهیم بن ادریس ) که بنا به گفته شیخ طوسی و برقی از اصحاب امام هادی ؛ علیه السلام ، بوده است ،(92) جریان ملاقات خود با حضرت صاحب ، علیه السلام ، را چنین نقل می کند:
پس از درگذشت ابومحمد (امام حسن عسکری ، علیه السلام ) ایشان (حضرت مهدی )، علیه السلام ، را در حالی که جوانی نورس بود دیدم و سر و دست ایشان را بوسیدم .
7. (ابوالادیان بصری )، که در مراسم تشییع و خاکسپاری امام یازدهم حضور داشته شاهد نماز خواندن امام مهدی ، علیه السلام ، بر پیکر پدر بزرگوار خویش بوده است . روایتی که در این زمینه از او نقل شده به قرار زیر است :
من در خدمت حسن بن علی بن محمد (امام یازدهم )، علیه السلام ، کار می کردم و نوشته های او را به شهرها می بردم در مرض موتش شرفیاب حضور او شدم و نامه هایی نوشت و فرمود: اینها را به مدائن برسان . چهارده روز سفرت طول می کشد و روز پانزدهم وارد (سر من رای ) (سامرا) می شوی و واویلا از خانه من می شنوی و مرا روی تخته غسل می بینی . ابوالادیان گوید: عرض کردم : ای آقای من ! چون این پیشامد واقع شود به جای شما کیست ؟ فرمود: هرکس جواب نامه های مرا از تو خواست او بعد من قائم (به امر امامت ) است . عرض کردم : نشانه ای بیفزایید. فرمود: هرکس بر من نماز خواند او است قائم بعد از من . عرض کردم : بیفزایید. فرمود: هرکس به آن چه در همیان است خبر داد اوست قائم بعد از من ، هیبت حضرت مانع شد که من بپرسم در همیان چیست . من نامه ها را به مدائن رسانیدم و جواب آن ها را گرفتم و چنان که فرموده بود روز پانزدهم به (سر من رای ) برگشتم و در خانه اش واویلا بود و خودش روی تخته غسل بود. بناگاه دیدم (جعفر کذاب ) پسر علی ، برادرش بر در خانه است و شیعه گرد او جمعند و تسلیت می دهند و به امامت تهنیت می گویند. با خود گفتم : اگر امام این است که امامت باطل است ؛ زیرا می دانستم که جعفر شراب می نوشد و در (جوسق ) قمار می کند و تنبور هم می زند. من نزدیک او رفتم و تسلیت گفتم و تهنیت دادم و چیزی از من نپرسید. سپس (عقید) (خادم حضرت عسکری ) بیرون آمد و گفت : ای آقای من ! برادرت کفن شده است برخیز و بر او نماز بگذار. جعفر بن علی با شیعیان او که اطرافش بودند وارد حیاط شد و پیشاپیش شیعیان (سمان ) (عثمان بن سعید عمری ) بود و (حسن بن علی ) معروف به (سلمه ). وقتی وارد صحن خانه شدیم جنازه حسن بن علی بر روی تابوت کفن کرده بود. جعفر جلو ایستاد که بر برادرش نماز بخواند. چون خواست (الله اکبر) بگوید؛ کودکی با صورتی گندمگون ، موهایی مجعد و دندانهایی که در بین آنها فاصله بود، از اتاق بیرون آمد و ردای جعفر را عقب کشید و گفت : ای عمو! من سزاوارم که به جنازه پدرم نماز گزارم عقب بایست . جعفر با روی درهم و رنگ زرد عقب ایستاد و آن کودک جلو ایستاد و بر او نماز خواند و (آن گاه حضرت عسکری ) در کنار قبر پدرش به خاک سپرده شد. سپس (آن ) کودک گفت : ای بصری !جواب نامه ها را که با توست بیاور. آنها را به وی دادم و با خود گفتم : این دو نشانه ؛ باقی می ماند همیان . سپس نزد جعفر بن علی رفتم که داشت ناله و فریاد می کرد و از دست آن کودک می نالید. (حاجز وشا) به او گفت : ای آقای من ! آن کودک کیست تا ما بر او اقاله دلیل کنیم . گفت : به خدا من تاکنون نه او را دیده ام و نه می شناسم . ما هنوز نشسته بودیم که چند نفر از قم آمدند و از حسن بن علی ، علیه السلام ، پرسش کردند و دانستند که فوت شده است . گفتند: به چه کسی باید تسلیت بگوییم ؟
عده ای به جعفر بن علی اشاره کردند. آنها بر او سلام کردند و او را تسلیت دادند و به امامت تهنیت گفتند و اظهار داشتند که نامه ها و اموالی که با ماست بگو نامه ها از کیست و اموال چقدر است ؟ جعفر از جا پرید و جامه های خود را تکان داد و گفت : از ما علم غیب می خواهید؟! خادمی از میان خانه بیرون شد و به آنها گفت : نامه هایی که با شماست از فلان و فلان است و در همیان هزار اشرفی است که ده تای آنها قلب است . آنها نامه ها و اموال را به دست او سپردند و گفتند: آن که تو را به خاطر اینها فرستاده است او امام است ...(93)
شایان ذکر است که در برخی از منابع تاریخی از (ابوعیسی متوکل ) به عنوان کسی که بر پیکر امام حسن عسکری ، علیه السلام ، نماز گزارده یاد شده است ؛ اما این نقل تاریخی روایت شده را به این صورت می توان جمع کرد که : ابتدا در خانه حضرت عسکری ، علیه السلام ، و با تعداد محدودی از خواص اصحاب بر پیکرشان نماز خوانده شده و بعد از آن ، حضرت را برای تشییع جنازه به بیرون از خانه انتقال داده اند و در آن جا فرد دیگری به طور رسمی بر پیکر آن جناب نمازگزارده است .
1. (محمد بن علی بن بلال ) که از یاران امام حسن عسکری ، علیه السلام ، بوده و شیخ طوسی او را ثقه و مورد اعتماد دانسته است (71) نقل می کند که
خرج الی من ابی محمد قبل مضیه بسنتین یخبرنی بالخلف من بعده ، ثم خرج الی من قبل مضیه بثلاثة ایام یخبرنی بالخلف من بعده .(72) ؛
دو سال پس از وفات ابومحمد (امام حسن عسکری ، علیه السلام ) نامه ای از ایشان به دست من رسید که در آن مرا از جانشین خود آگاه کرده بود. همچنین سه روز پیش ازوفات ابومحمد نامه دیگری از ایشان دریافت داشتم که در آن مشخص شده بود آن حضرت چه کسی را جانشین خود ساخته است .
2. از (احمد بن محمد بن عبدالله ) یکی از یاران امام حسن عسکری ، علیه السلام ، چنین روایت شده است
خرج عن ابی محمد، علیه السلام ، حین قتل الزبیری ، لعنه الله (هذا جزاء من اجترا علی الله فی اولیائه ، یزعم انه یقتلنی و لیس لی عقب ، فکیف رای قدرة الله فیه . و ولد له ولد سماه (م ح م د) فی سنة ست و خمسین .(73)
هنگامی که (زبیری )(74) که لعنت خدا براو باد، کشته شد نامه ای از ابومحمد (امام حسن عسکری ، علیه السلام ) به من رسید، که در آن آمده بود (این جزای کسی است که حریم خدا را نگه نداشته و در حق اولیای او گستاخی می کند. او می پنداشت که مرا به قتل می رساند. در حالی که در پی من فرزندی وجود ندارد، اما (دیدی ) خداوند قدرت خود را چگونه به او نشان داد؟) در پی این ماجرا در سال 256 ق . فرزندی برای آن حضرت متولد شد که او را (م ح م د) نامید.
3. (احمد بن اسحاق القمی ) از جمله معدود افرادی است که حضرت امام حسن عسکری ، علیه السلام ، او را در جریان تولد فرزند خویش قرار داده است . پیش از آن که روایتی را که در این زمینه از ایشان نقل شده مرور کنیم ، بجاست که برای درک جایگاه و موقعیت نامبرده در جامعه شیعی عصر خود توصیفی را که شیخ طوسی از ایشان نموده ، نقل کنیم .
شیخ طوسی در کتاب الفهرست در این باره می گوید
احمد بن اسحاق بن عبدالله بن سعد... بزرگ مرتبه ، از یاران خاص ابومحمد (امام حسن عسکری ) علیه السلام ، است . او صاحب الزمان ، علیه السلام ، را مشاهده کرد. او شیخ قمیین و پیک و فرستاده آنها (در نزد امامان شیعه ) بوده است .(75)
اما روایتی که مرحوم شیخ صدوق از (احمد بن اسحاق ) نقل کرده و در آن نحوه آگاه شدن ایشان از تولد آخرین حجت حق بیان شده به قرار زیر است
ولدنا مولود فلیکن عندک مستورا، و عن جمیع الناس مکتوما، فانا لم تظهر علیه الا الاقرب لقرابته و الولی لولایته ، احببنا اعلامک لیسرک الله به مثل ما سرنا به . والسلام .(76)
برای ما فرزندی متولد شد. لازم است خبر تولد او را پنهان بداری و به هیچ کس از مردم بازگو نکنی ؛ ما کسی را بر این تولد آگاه نمی کنیم جز خویشاوند نزدیک را به جهت خویشاوندی و دوست رابه جهت ولایتش دوست داشتیم خبر این تولد را به تو اعلام کنیم تا خداوند به جهت آن تو را مسرور سازد، همچنانکه مرا مسرور ساخت . والسلام .
4. احمد بن اسحاق در روایت دیگری می گوید
سمعت ابا محمد الحسن بن علی العسکری ، علیهماالسلام ، یقول الحمد الله الذی لم یخرجنی من الدنیا حتی ارانی الخلف من بعدی ، اشبه الناس برسول الله ، صلی الله علیه و آله ، خلقا و خلقا....(77)
ازابا محمد حسن بن علی عسکری ، علیه السلام ، شنیدم که فرمود سپاس خدای را که مرا از دنیا نبرد تا جانشینم را به من نشان دهد. همو که آفرینش وخلق و خویش از همه مردم به رسول خدا، صلی الله علیه و آله ، شبیه تر است ...
5. ابوهاشم جعفری (داود بن قاسم ) که محضر چهار تن از ائمه ، یعنی امام رضا، امام جواد، امام هادی و امام عصر، علیهم السلام ، را درک کرده و به گفته نجاشی و شیخ طوسی در نزد ائمه (عظیم المنزله ) و (جلیل القدر) بوده است ،(78) چنین نقل می کند
قلت لابی محمد، علیه السلام ، جلالتک تمنعنی من مسالتک ، فتاذن لی ان اسائک ؟ فقال سل . قلت یا سیدی ! هل لک ولد؟ نعم ، فقلت فان حدث بک حدث فاین اسال عنه ؟ قال بالمدینه .(79)
به ابا محمد (امام حسن عسکری ) علیه السلام ، عرض کردم ، جلالت شما مانع از این می شود که پرسشی را با شما در میان بگذارم ، آیا اجازه می دهید پرسشی از شما داشته باشم ؟ فرمود بپرس . گفتم آقای من ! آیا شما فرزندی دارید؟ فرمود آری . گفتم اگر اتفاقی برای شما افتاد سراغ او را در کجا بگیریم ؟ فرمود در مدینه .
6. (حمدان بن احمد القلانسی ) که از فقهای کوفه بود و (کشی ) او را توثیق نموده ،(80) نقل می کند که
قلت للعمری قد مضی ابومحمد؟ فقال لی قد مضی و لکن قد خلف فیکم من رقبته مثل هذه ؛ و اشار بیده .(81)
به عمری (عثمان بن سعید) گفتم آیا ابو محمد (امام حسن عسکری . علیه السلام ) از دنیا رفت ؟ گفت آری او از دنیا رفت اما کسی را درمیان شما جانشین خود قرار داد که گردن او این چنین است ؛ در این حال با دستان خود (به گردنش ) اشاره (82) می کرد.
شیعیان و منتظران قدوم حضرت صاحب الامر، علیه السلام ، در راز و نیازهای صبح وشام خود همواره از خداوند می خواهند که آنان را از جمله یاوران آن امام قرار دهد و به آنان این توفیق را عطا کند که دررکاب آن حضرت شمشیر زنند:
اللهم انی اجدد له فی صبیحة یومی هذا و ماعشت من ایام حیاتی عهدا و عقدا و بیعة له فی عنقی لااحول عنها و لاازول ابدا. اللهم اجعلنی من انصاره و اعوانه و الذابین عنه و المسارعین الیه فی قضاء حوائجه و الممتثلین لاوامره و نواهیه و المحامین عنه و السابقین الی ارادته و المستشهدین بین یدیه .(204)
بار خدایا! من در بامداد این روزو تمام دوران زندگانیم ، عهد و پیمان و بیعتی را که از آن حضرت برگردن دارم با او تجدید می کنم ؛ که هرگز از آن عهد و پیمان برنگردم و بر آن پایدار بمانم . بار خدایا مرا از یاران و هواداران و مدافعان آن حضرت و شتابندگان در پی انجام خواسته های او و اطاعت کنندگان از اوامر و نواهی او و حمایت کنندگان از وجود او و پیشی گیرندگان به سوی خواسته های او و شهید شدگان در حضور او قرار ده .
اما در ورای این آرزو و درخواست ، پرسشهایی چند نیز مطرح است مانند این که : یاران قائم کیانند و چه کسانی به فیض همراهی آن امام عدالت گستر دست می یابند؟ تعداد آنها چند نفر است و چگونه برگزیده می شوند؟ از چه ویژگیهای برجسته ای برخوردارند؟ و پرسشهای دیگر از این دست .
ابتدا با این پرسش شروع میکنیم که : یاران قائم از چه ویژگیها و خصایل روحی و جسمی برخوردارند؟
1. خصال و ویژگیهای یاران قائم
امامام معصوم ، علیهم السلاام ، در روایات متعددی به توصیف خصال و ویژگیهای یاران قائم ، علیه السلام ، پرداخته و چنان در این زمینه با دقت و ظرافت سخن گفته اند که مخاطباان به راحتی می توانند به تصویری روشن ازیاران آن حضرت دست یابند.
روایت زیر، که از امام صادق ، علیه السلام ، نقل شده ، درستی این ادعا را به اثبات می رساند.
کانی انظر الی القائم ، علیه السلام ، و اصحابه فی نجف الکوفة کان علی رؤ سهم الطیر، قدفنیت ازوادهم و خلقت ثیابهم ، قد اثر السجود بجباههم ، لیوث بالنهار، رهبان بالیل ، کان قلوبهم زبر الحدید، یعطی الرجل منهم قوة اربعین رجلا، لاتقتل احدا منهم الا کافر او منافق و قد و صفهم الله تعالی بالتوسم فی کتابه العزیز بقوله : (ان فی ذلک لآیات للمتوسمین (205)).(206)
گویا که قائم ، علیه السلام ، و یاران او را می بینم که در نجف (کوفه ) اجتماع کرده و پرندگانی برسر آنها پرواز می کنند. توشه های آنها کاستی گرفته ، جامه های آنها کهنه شده و نشان سجده بر پیشانی آنها نقش بسته است . آنها شیران روز و زاهدان شب اند. دلهایشان مانند پاره های آهن (محکم و استوار) است و هر کدام از آنها توان چهل مرد را دارا هستند. هیچ یک از آنها کشته نمی شود مگر به دست کافر یا منافق . خداوند تعالی در کتاب عزیز خود از آنها با عنوان اهل بصیرت و تیزبینی یاد کرده است . آن جا که می فرماید: (در این (عذاب ) برای اهل بصیرت نشانه هایی نهفته است ).
درروایات خصایل و ویژگیهای متعددی برای یاران آن حضرت برشمرده شده است که برخی از آنها مربوط به ویژگیها و صفات ظاهری و جسمانی و برخی دیگر مربوط به ویژگیها و خصایل اخلاقی و روحی ایشان است .
الف - خصال روحی
شاید بتوان گفت در میان همه ویژگیهایی که برای یاران امام منتظر برشمرده شده یک ویژگی از همه بارزتر و با اهمیت تر است و آن این که آنها مصداق کامل (اولیاء الله ) (دوستان خدا) هستند که در قرآن کریم بدانها اشاره شده است . آن جا که می فرماید:
الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون .(207)
آگاه باشید که بر دوستان خدا بیمی نیست و غمگین نمی شوند.
امام صادق ، علیه السلام ، در روایتی خصال شیعیان قائم آل محمد، علیهم السلام ، را چنین بیان می کنند:
طوبی لشیعة قائمنا المنتظرین لظهوره فیی غیبته و المطیعین له فی ظهوره ، اولئک اولیاء الله الذین لاخوف علیهم و لا هم یحزنون .(208)
خوشا به حال شیعیان قائم ، که در زمان غیبتش منتظر ظهور او هستند و در هنگام ظهورش فرمانبردار او، آنان اولیاء خدا هستند، همانها که نه ترس آنها را فرا می گیرد و نه اندوهگین می شوند.
اینکه انسانی از هیچ چیز ترسی به دل راه ندهد و از هیچ چیز اندوهگین نشود، تنها زمانی امکان پذیر است که جز خدا بیند و جز به خدا نیندیشد و این اوج کمال آدمی و بالاترین مرتبه ای است که یک انسان می تواند بدان دست یابد.
امام علی ، علیه السلام ، نیز در وصف یاران مهدی ، علیه السلام ، می فرماید:
....فیجمع الله تعالی له قوما قزع کقزع السحاب ، یولف الله بین قلوبهم لایستوحشون الی احد، و لایفرحون باحد یدخل فیهم ، علی عدة اصحاب بدر، لم یسبقهم الاولون و لایدرکهم الاخرون ...(209)
خداوند تعالی مردمی رابرای (یاری ) او گرد می آورد، همچنانکه پاره های ابر گرد آمده و به هم می پیوندند. خداوند دلهای آنان را به هم نزدیک می کند. آنها از هیچ کس ترسان نمی شوند. و از این که کسی بدانها بپیوندد شادمان نمی گردند. تعداد آنها همان تعداد اصحاب بدر است . هیچ کس از پیشینیان از آنها سبقت نمی گیرد و هیچ کس از آیندگان به آنها نمیرسد.
از روایتهای مفصلی که درباره تعداد یاران امام عصر، علیه السلام ، و کشور و سرزمین آنها نقل شده ، چنین بر می آید که آنها عصاره فضاائل همه ملتها و برترینهای همه اقوام روی زمین هستند.(210)
موضوع یاد شده از روایات زیر که از امام محمد باقر، علیه السلام ، نقل شده نیز استفاده می شود:
یبایع القائم بین الرکن و المقام ثلاثمائة و نیف عدة اهل بدر، فیهم النجباء من اهل مصر، و الابدال من اهل الشام ، و الاخیار من اهل العراق ...(211)
سیصد و اندی ، به عدد اهل بدر، بین رکن و مقام با قائم بیعت می کنند. در میان آنها برگزیدگانی (نجباء) از اهل مصر، مردان صالح و پرهیزکاری (ابدال ) از اهل شام و نیک مردانی (اخیار) از اهل عراق وجود دارند.
یاران قائم همچنانکه در بالاترین درجه تقوی و پرهیزکاری قرار دارند، از نظر کمال علمی نیز دربالاترین درجه قرار گرفته و از جام حکمت الهی و معرفت دینی ، چنانکه باید، سیراب گشته اند.
امیر بیان ، علی ، علیه السلام ، در سخنان زیبایی مراتب فضل و کمال علمی یاران موعود آخرالزمان را چنین توصیف میکنند:
...ثم لیشحذن فیها قوم شحذالقین النصل ، تجلی بالتنزیل ابصارهم ، و یرمی یالتفسیر فی مسامعهم ، و یغبقون کاس الحکمة بعد الصبوح .(212)
... پس گروهی در آن فتنه ها صیقلی می شوند. مانند صیقل دادن آهنگر شمشیر را، دیده های آنها به نور قرآن جلا داده و تفسیر در گوشهایشان جا گرفته شود. در شب ، جام حکمت را به آنها بنوشانند، بعد از این که در بامداد هم نوشیده باشند.
خلاصه کلام این که یاران قائم ، در چنان مرتبه ای از زهد و تقوی و علم و معرفت قرار دارند که همه کائنات در برابر آنها سر تسلیم فرود می آورند، و زمین و آسمان به وجود آنها افتخار میکند.
چنان که در روایت نقل شده از امام محمد باقر، علیه السلام ، به این نکته تصریح شده است :
کانی باصحاب القائم و قد احاطوابما بین الخالقین ، لیس من شی الا و هو مطیع لهم ، حتی سباع الارض ، و سباع الطیر تطلب رضاهم (فی ) کل شی ، حتی تفتحر الارض علی الارض ، و تقول : مربی الیوم رجل من اصحاب القائم .(213)
گویی که یاران قائم را می بینم که شرق و غرب (جهان را) در نوردیده اند. همه چیز در برابر آنها سر تسلیم فرو می آورد. حتی درندگان زمین و آسمان به دنبال خشنود ساختن آنها هستند. قطعه ای از زمین به قطعه ای دیگر مباهان کرده و می گوید: امروز مردی از یاران قائم از من گذر کرد.
ب - ویژگیهای جسمانی
یاران مهدی ، علیه السلام ، از نظر صفات جسمی و نیروی بدنی نیز سرامد روزگار هستند و کسی را یارای مقابله با آنها نیست . در اینجا به تعدادی از روایاتی که به اوصاف ظاهری یاران آن حضرت پرداخته اند، اشاره می کنیم :
امام صادق ، علیه السلام ، دروصف توان جسمی و قدرت بدنی یاران قائم ، علیه السلام ، می فرماید:
ما کان یقول لوط، علیه السلام : (لو ان لی بکم قوة او آوی الی رکن شدید)(214) الا تمنیا بقوة القائم ، علیه السلام ، و لا ذکر الا شدة اصحابه فان الرجل منهم یعطی قوة اربعین رجلا، و ان قلبه لاشد من زبر الحدید، و لو مروا بجبال الحدید لقطعوها، لایکفون سیوفهم حتی یرضی الله عزو جل .(215)
لوط، علیه السلام ، که می فرمود: (کاش در برابر شما قدرتی می داشتم ، یا می توانستم به تکیه گاهی استوار پناه ببرم ) در آرزوی نیرو و توان قائم ، علیه السلام ، و به یاد قدرت و استواری یاران او بود. زیرا به هر کدام از آن ها قدرت چهل مرد داده شده و قلب آنها محکمتر از پاره های آهن است . اگر به کوههایی از آهن برخورد کنند آن ها را از جا بر می کنند و شمشیرهای آنان از حرکت باز نمی ایستد مگر زمانی که خداوند عز و جل ، خشنود شود.
2. تعداد یاران قائم
قول مشهور در مورد تعداد یاران امام عصر، علیه السلام ، این است که آنها 313 نفر هستند ؛ و در روایتهای متعددی به این موضوع اشاره شده است . از جمله روایت زیر که (مفضل بن عمر) از امام صادق ، علیه السلام ، نقل کرده است :
کانی انظر الی القائم علی منبر الکوفة و حوله اصحابه ثلاث مائة و ثلاثة عشر رجلا عدة اهل بدر، و هم اصحاب الالویة ، و هم حکام الله فی ارضه علی خلقه .
مثل این است که قائم (علیه السلام ) را بر منبر (مسجد) کوفه می بینیم در حالی که 313 مرد به عدد اهل بدر گرد او را گرفته اند. آنها مردان جنگاور و حاکمان خدا در زمین او و بر خلق اویند.(216)
اما با توجه به روایات دیگر به این نتیجه می رسیم که یاران آن حضرت منحصر به تعداد یاد شده نبوده و این تعداد، کسانی هستند که از آغاز حرکت حضرت مهدی ، علیه السلام ، او را همراهی می کنند، اما به تدریج بر این تعداد افزوده می شود. البته ، ناگفته نماند که این 313 نفر به دلیل خصایل برجسته ای که دارند: نقش فرماندهی و رهبری را در لشکر آن حضرت بر عهده دارند.
در روایتی که در این زمینه از امام صادق ، علیه السلام ، نقل شده ، چنین آمده است :
اذا اذن عز و جل للقائم فی الخروج ، صعد المنبر، و دعا الناس الی نفسه و ناشدهم بالله و دعاهم الی حقه ، و ان یسیرفیهم بسیرة رسول الله ، صلی الله علیه و آله ، و یعمل فیهم بعمله ، فیبعث الله جل جلاله ، جبرئیل ، علیه السلام ، حتی یاتیه فینزل علی الحطیم ثم یقول له : الی ای شی تدعو؟ فیخبره القائم ، علیه السلام ، فیقول جبرئیل ، علیه السلام ، انا اول من یبعایک ابسط یدک ، فیمسح علی یده و قد وافاه ثلاثمائة و بضعة عشر رجلا فیبایعونه و یقیم بمکة حتی یتم اصحابه عشرة آلاف انفس ثم یسیر منها الی المدینة .(217)
هنگامی که خداوند عز و جل به قائم اجازه قیام می دهد آن حضرت بر بالای منبر رفته ، مردم را به سوی خود فرا می خواند آن گاه آن ها را به خدا سوگند داده و از آنها می خواهد که حقش را پاس دارند، تا او هم سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله ، را در میان آنها جاری کند و با آنان همانگونه رفتار نماید که آن حضرت رفتار می کرد. پس آن گاه خداوند، جل جلاله ، جبرئیل ، علیه السلام ، را به سوی او می فرستد، جبرئیل برحطیم فرود آمده و خطاب به قائم می گوید: مردم را به چیز میخوانی ؟ و قائم هم پاسخ او را می گوید سپس جبرئیل ، علیه السلام ، می گوید: من نخستین کسی هستم که با تو بیعت می کنم : دستان خود را بگشا! سپس جبرئیل دست خود را بر دست او می کشد. سیصد و اندی مرد به پیشگاه آن حضرت آمده و با او بیعت می کنند. بعد از آن قائم ، علیه السلام ، در مکه اقامت می کند تا زمانی که تعداد یارانش به ده هزار نفر میرسد و آن گاه با آنان به سوی مدینه حرکت می کند.
در روایات دیگری که در همین زمینه وارد شده است ، چنین می خوانیم :
سال رجل من اهل الکوفة ابا عبدالله ، علیه السلام ، کم یخرج مع القائم ، علیه السلام ، فانهم لیقولون انه یخرج مثل عدة اهل بدر ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا قال : ما یخرج الا فی اولی قوة ، و ما یکون اولوالقوة اقل من عشرة آلاف .(218)
مردی از اهل کوفه از اباعبدالله (امام صادق ) علیه السلاام ، پرسید: چند نفر به همراه قائم ، علیه السلام ، قیام می کنند؟برخی میگویند همان تعدادی که در بدر حضور داشتند ؛ یعنی 313 نفر، به همراه او بر می خیزند. آن حضرت فرمود: او قیام نمی کند مگر با همراهی صاحبان قدرت (اولی قوة ) و صاحبان قدرت کمتر از ده هزار نفر نیستند.
مرحوم مجلسی در ذیل این روایت می فرماید:
معنای روایت این است که یاران قائم منحصر در 313 نفر نمی باشند، بلکه این تعداد کسانی هستند که در ابتدای قیام آن حضرت به گرداو جمع می شوند.(219)
در روایتی که ابوبصیر ازامام صادق ، علیه السلام ، نقل کرده است ، آن حضرت خروج قائم ، علیه السلام ، از مکه را منوط به تکمیل تعداد یاران ایشان دانسته و می فرماید:
لایخرج القائم من مکة حتی تکمل الحلقة . قلت : و کم الحلقة ؟قال : عشرة آلاف ؛ جبرئیل عن یمینه و میکائیل عن یساره ....(220)
قائم از مکه خارج نمی شود مگر زمانی که تعداد کسانی که به گرد او جمع آمده اند ؛ تکمیل شود. پرسیدم : این تعداد چند نفر است ؟آن حضرت فرمود: ده هزار نفر، جبرئیل در سمت راست او و میکائیل در سمت چپ او حرکت می کند و...
3. چگونگی اجتماع یاران قائم
امام عصر، علیه السلام ، در روز و ساعتی مشخص درمکه ظهور کرده و یاران و چون پروانه هایی عاشق از سراسر جهان به گرد او جمع می شوند.
امام باقر، علیه السلام ، لحظه ظهور مهدی ، علیه السلام ، و اجتماع یاران آن حضرت را چنین به تصویر می کشند:
ثم یظهر المهدی بمکة عند العشاء، و معه رایة رسول الله ، صلی الله علیه و آله ، و قمیصه و سیفه و علامات و نور و بیان ، فاذا صلی العشاء نادی باعلاء صوته یقول : اذکرکم الله ایها الناس و مقامکم بین یدی ربکم ، فقد اتخذ الحجة و بعث الانبیاء، و انزل الکتاب ، و امرکم ان لاتشرکوا به شیئا و ان تحافظوا علی طاعته و طاعة رسوله و ان تحیوا ما احیاالقرآن و تمیتوا ما امات ، و تکونوا اعوانا علی الهدی ، و وزرا علی التقوی ، فان الدنیا قد دنا فناوها و زوالها و اذنت بالوداع ، فانی ادعوکم الی الله و الی رسوله و العمل بکتابه و اماتة الباطل و احیاء سنته . فیظهر فی ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا عدة اهل بدر، علی غیر میعاد، قزعا کقزع الخریف ، رهبان باللیل و اسد بالنهار، فیفتح الله للمهدی ارض الحجاز، و یستخرج من کان فی السجن من بنی هاشم و تنزل الرایات السود الکوفة ، فتبعث بالبیعة الی المهدی ، فیبعث المهدی جنوده فی الافاق و یمیت الجور و اهله و تستقیم له البلدان ...(221)
مهدی هنگام نماز عشا در مکه ظهور میکند در حالی که پرچم رسول خدا، که درود خدا بر او و خاندانش باد، و پیراهن و شمشیر او را با خود دارد و دارای نشانه ها و نور و بیان است . وقتی نماز عشا را به جا آورد با صدای رسا و بلند خود می فرماید: ای مردم ! خدا را به یاد شما می آورم . شما اینک در پیشگاه خدا ایستاده اید. او حجت خود را برگزید و پیامبران را برانگیخت و کتاب (آسمانی ) فرو فرستاد و شما را امر کرد که چیزی را شریک او قرار ندهید و از او و فرستاده اش اطاعت و فرمانبرداری کنید و زنده نگه دارید آن چه را که قرآن زنده کرده است و بمیرانید آن چه را که او میرانده است . هواداران راستی و هدایت و پشتیبان تقوی و پرهیزگاری باشید، زیرا نابودی و زوال دنیا نزدیک شده و اعلام وداع نموده است . و من شما را به خدا و رسولش و عمل به کتاب خدا و ترک باطل و احیای سنت او دعوت می کنم . سپس او، بدون قرار قبلی ، به همراه سیصد و سیزده مرد، به شمار یاران بدر، که همچون ابر پاییزی پراکنده اند و زاهدان شب و شیران روزند، ظهور می کند و خداوند سرزمین حجاز را برای مهدی می گشاید و او هرکس از بنی هاشم را که در زندان به سر می برد، آزاد می سازد. آن گاه درفشهای سیاه در کوفه فرود می آید وگروهی را به جهت بیعت به سوی مهدی روانه می سازند و آن حضرت لشکریان خود را به سراسر جهان گسیل داشته و ستم و ستم پیشگان را از میان بر می دارد و همه سرزمینها به دست او به راستی و درستکاری در می آیند.
حال این پرسش مطرح است که یاران قائم چگونه همگی در یک زمان و در کمترین فرصت در مکه حاضر می شوند و خود را برای همراهی با آن حضرت آماده می سازند؟
امام علی ، علیه السلام ، در این زمینه تعبیر جالبی دارند که به ما در درک چگونگی اجتماع یاران قائم ، علیه السلام ، یاری می کند. ایشان می فرماید:
فاذا کان ذلک ضرب یعسوب الدین بذنبه ، فیجتمعون الیه کما یجتمع قزع الخریف .(222)
چون وقت آن برسد آقای بزرگوار و پیشوای دین مستقر و پا برجا گردد. پس نزد آن بزرگوار گرد آیند، چنان که پاره های ابر در فصل پاییز گرد آمده و به هم می پیوندند.
تشبیه جمع شدن یاران آن حضرت به جمع شدن ابرهای پاییزی نشان از سرعت اجتماع و به هم پیوستن آن ها دارد ؛ چنان که در روایتی که در همین زمینه از امام باقر، علیه السلام ،نقل شده آمده است :
اصحاب القائم ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا، اولاد العجم بعضهم یحمل فی السحاب نهارا، یعرف باسمه و اسم ابیه ونسبه و حلیته ، و بعضهم نائم علی فراشه ، فیوا فیه (فیری ) فی مکة علی غیر میعاد.(223)
یاران قائم سیصد و سیزده مرد از فرزندان عجم (غیر عرب ) هستند. گروهی از آنان به هنگام روز به وسیله ابر حرکت می کنند و با نام خود و نام پدر و خصوصیات نسبشان شناخته می شوند. گروهی دیگر از آنها در حالی که در بستر خود آرمیده اند، بدون قرار قبلی در مکه بر آن حضرت وارد می شوند.
از امام صادق ، علیه السلام ، نیز روایتی به همین مضمون نقل شده است :
بینا شباب الشیعة علی ظهور سطوحهم نیام اذا توافوا الی صاحبهم فی لیلة واحدة علی غیر میعاد، فیصبحون بمکة .(224)
جوانان شیعه در حالیکه بر پشت بامهای خود آرمیده اند، در یک شب ، بدون هیچ قرار قبلی به نزد صاحب خود برده شده و بامدادان در مکه حاضر می شوند.
از این روایات و دیگر روایات مشابه (225) که همگی دلالت بر اجتماع ناگهانی و از پیش تعیین نشده یاران قائم ، دریک شب مشخص در مسجد الحرام ، دارند، روشن می شود که تنها به مدد قدرت بی مانند خداوند متعال است که آن تعداد افرادی که برای یاری امام مهدی ، علیه السلام ، برگزیده شده اند در مدت زمان کوتاهی و یا به تعبیر برخی از روایات (در کمتر از یک چشم بر هم زدن )(226) به گرد آن حضرت جمع می شوند.
4. سلاح یاران قائم
گفتیم که یاران قائم ، علیه السلام ، از نظر توان جسمانی و قدرت بدنی در مرتبه بالایی قرار دارند تا آن جا که کوهی را از جا بر میکنند. اما این پرسش همواره مطرح بوده که امام عصر، علیه السلام ، و یارانش از چه سلاحی در مبارزه با مستکبران و گردنکشان عصر استفاده می کنند؟
برای یافتن پاسخ پرسش یاد شده به سراغ روایات می رویم تا ببینیم از آنها چه چیزی به دست می آید.
امام باقر، علیه السلام ، در ضمن روایتی که در آن به بیان شباهتهای امام مهدی با انبیای الهی می پردازند، شباهت آن امام را با جد بزرگوارش پیامبراکرم ، صلی الله علیه وآله ، چنین بر می شمارند:
....و اما شبهه من جده المصطفی ، صلی الله علیه و آله ، فخروجه بالسیف و قتله اعداء الله و اعداء رسوله ، صلی الله علیه و آله ، و الجبارین و الطواغیت ، و انه ینصر بالسیف و الرعب و...(227)
... اما شباهت او به جد برگزیده اش ، که درود بر او و خاندانش باد، این است که او با شمشیر قیام می کند و دشمنان رسول خدا، صلی الله علیه و آله ، و همه ستمگران و گردنکشان را به قتل می رساند. و او با شمشیر و ترسی (که در دل دشمنان می افکند) به پیروزی می رسد....
چنان که ملاحظه می شود در این روایت به دو شباهت عمده حضرت مهدی ، علیه السلام ، با جد بزرگوارشان اشاره شده که یکی از آنها قیام با شمشیر و دیگری حمایت و پشتیبانی خدا از او به وسیله ایجادترس و وحشت در دل دشمنان است .
در این جا برای روشن ساختن بیشتر موضوع ، در مورد شباهتهای یاد شده باختصار توضیح می دهیم :
الف - نبرد و پیروزی با شمشیر
در روایات بسیاری بر این نکته تصریح شده که امام مهدی ، علیه السلام ، با شمشیر قیام می کند، تا آن جا که آن حضرت را (قائم بالسیف ) و یا (صاحب السیف ) نامیده اند ؛ که برای نمونه می توان به روایت زیر که از امام صادق ، علیه السلام ، نقل شده اشاره کرد.
آن حضرت در پاسخ فردی که در مورد (قائم ) از ایشان پرسیده بود فرمود:
کلنا قائم بامر الله ، واحد بعد واحد، حتی یحبی ء صاحب السیف ، فاذا جاء صاحب السیف جاء بامر غیر الذی کان .(228)
همه ما، یکی پس از دیگری ، بر پا دارنده (قائم ) امر خداییم ، تا این که صاحب شمشیر ظهور کند. پس آن گاه که صاحب شمشیر ظهور کند، شیوه ای غیر از آن چه پیش از آن بوده است ، در پیش می گیرد.
اما این پرسش مطرح است که آیا این تعبیرها تنها اشاره به مسلحانه و قهرآمیز بودن قیام و انقلاب مهدی دارد، یا اینکه نه ، ذکر شمشیر در اینگونه روایات موضوعیت داشته و آن امام واقعا با شمشیر به نبرد با گردنکشان می پردازد؟
اگرچه شاید نتوان پاسخی صریح و قطعی به این پرسش داد ولی توجه به روایات زیادی که در این زمینه وارد شده احتمال دوم را تقویت کرده و نشان می دهد که در قیام مهدوی شمشیر جایگاه خاصی دارد.
در این جا به برخی از روایاتی که در آنها از شمشیر، به عنوان سلاح آن حضرت و یاران ایشان ، یاد شده ، اشاره می کنیم :
1. امام باقر، علیه السلام ، در روایتی خطاب به (جابر جعفی ) می فرماید:
یا جابر ان لبنی العباس رایة و لغیر هم رایات ، فایاک ثم ایاک - ثلاثا - حتی تری رجلا من ولد الحسین ، علیه السلام ، یبایع له بین الرکن و المقام ، معه سلاح رسول الله ، صلی الله علیه و آله ، و مغفر رسول الله و سیف رسول الله .(229)
ای جابر! برای بنی عباس پرچمی است و برای دیگران پرچمهایی ، پس بر حذر باش و بر حذر باش ، تا زمانی که مردی از فرزندان حسین ، علیه السلام ، را ملاحظه کنی که بین رکن و مقام با او بیعت می شود. سلاح رسول الله ، صلی الله علیه و آله ، کلاهخود رسول خدا، صلی الله علیه و آله ، زره رسول خدا و شمشیر رسول خدا با اوست .
2. درروایت دیگری ، امام باقر، علیه السلام ، حضرت قائم ، علیه السلام ، را چنین توصیف می کند:
یجرد السیف علی عاتقه ثمانیة اشهر هرجا حتی یرضی الله .(230)
هشت ماه تمام شمشیر بر دوش نهاده (دشمنان خدا را) می کشد تا خدا خشنود گردد.
3. امام صادق ، علیه السلام ، نیز در مورد سلاح جنگی یاران قائم می فرماید:
اذا قام القائم ، علیه السلام ، نزلت سیوف القتال ، علی کل سیف اسم الرجل و اسم ابیه .(231)
هنگامی که قائم به پا خیزد، شمشیرهای نبرد فرود می آید، در حالی که روی هر شمشیر نام مردی (از یاران آن حضرت ) و نام پدر او نوشته شده است .
4. (ابان بن تغلب ) نقل می کند که روزی با جعفر بن محمد، علیهماالسلام ، در مسجد مکه نشسته بودم ، آن حضرت در حالی که دست مرا گرفته بود فرمود:
یا ابان ، سیاتی الله بثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا فی مسجدکم هذا، یعلم اهل مکة انه لم یخلق آباؤ هم و لا اجدادهم بعد، علیهم السیوف مکتوب علی کل سیف اسم الرجل و اسم ابیه و حلیته و نسبه ...(232)
ای ابان ! خداوند 313مرد در همین مسجد شما گرد می آورد، مردم مکه می دانند که (آن گروه ) از پدران و نیاکان آنها متولد نشده اند. با هر یک از آنها شمشیری است که بر آن نام شخص و نام پدر و نسب و خاندانش نوشته شده است .
روایات بالا بخش کوچکی از روایات فراوانی است که در آنها تصریح شده که قائم ، علیه السلام ، و یاران او با شمشیر، نبرد رهایی بخش خود را آغاز می کنند.
اما این که چرا آن امام از میان همه سلاحها شمشیر را برگزیده است شاید به این خاطر باشد که خداوند نمی خواهد عهدی از ستمگران بر گردن آن حضرت باشد، حتی به اندازه استفاده از سلاحهایی که ستمگران روزگار به وجود آورنده آن ها بوده اند.
ب - ایجاد وحشت در دل دشمنان
چنانچه گفته شد، یکی از ویژگیهایی که در روایات برای قیام مهدی بر شمرده شده ، رسیدن به فتح و پیروزی به وسیله ایجاد وحشت و هراس در دل دشمنان است . یعنی همان ویژگی که در صدر اسلام و در حرکت رهایی بخش پیامبر اسلام ، صلی الله علیه و آله ، وجود داشت .
در آیات متعددی از قرآن کریم به این موضوع اشاره شده که خداوند با ایجاد ترس و وحشت در دل کافران و مشرکان به یاری رسول اکرم و سپاه او برخاسته و آنها را بردشمنانشان غالب ساخته است . که برای نمونه می توان به آیات زیر اشاره کرد:
1. اذ یوحی ربک الی الملائکة انی معکم فثبتوا الذین آمنوا سالقی فی قلوب الذین کفروا الرعب ...(233)
(و به یاد آر) آن گاه که پروردگارت به فرشتگان وحی کرد: من با خواهم افکند...
این آیه در جریان جنگ بدر نازل شده که پیامبر، صلی الله علیه و آله ، تنها با 313 نفر همراه و بدون تجهیزات کافی در برابر لشکر انبوه و مجهز قریش قرار گرفت و چنان عرصه بر مسلمانان تنگ شده بود که سر بر آسمان برداشته و از خداوند طلب یاری کردند و خداوند نیز علاوه بر اینکه هزار فرشته را برای یاری مسلمانان فرستاد، چنان ترسی در دل دشمنان آنها انداخت که همگی پا به فرار گذاشتند.(234)
2. هو الذی اخرج الذین کفروا من اهل الکتااب من دیارهم لاول الحشر ما ظننتم ان یخرجوا و ظنوا انهم مانعتهم حصونهم من الله فاتیهم الله من حیث لم یحتسبوا و قذف فی قلوبهم الرعب یخربون بیوتهم بایدیهم و ایدی المومنین فاعتبروا یا اولی الابصار.(235)
اوست آن خدایی که نخستین بار کسانی از اهل کتاب را که کافر بودند، از خانه هایشان بیرون راند و شما نمی پنداشتید که بیرون روند. آنها نیز می پنداشتند حصارهایشان را توان آن هست که در برابر خدا نگهدارشان باشد. خدا از سویی که گمانش را نمی کردند بر آنها تاخت آورد و در دلشان وحشت افکند، چنان که خانه های خود را به دست خود و به دست مومنان خراب می کردند. پس ای اهل بصیرت عبرت بگیرید.
آیه یاد شده که در جریان نبرد مسلمانان با یهود (بنی نظیر) نازل شده است . بخوبی نشان می دهد زمانی که نه مسلمانان گمان می بردند که بنی نظیر با آن همه شوکت و قدرت خانه و کاشانه خود را رها کنند و از سرزمین خود خارج شوند و نه بنی نظیر احتمال می دادند که مسلمانان بتوانند بر آنها با آن همه تجهیزات و برج و بارو غلبه کنند، خداوند چنان ترس و وحشتی در دل یهود (بنی نظیر) انداخت که خود در جستجوی راهی برای فرار به تخریب خانه های خود پرداختند.(236) و این بهترین گواه بر تاثیر بیم و هراس ایجاد شده از سوی خداوند، در تسلیم و شکست دشمنان خداست ، و چه زیبا در پایان این آیه می فرماید: (ای خردمندان عبرت بگیرید).
آیات دیگری از این دست در قرآن کریم وجود دارد که ما به جهت رعایت اختصار از ذکر آنها خودداری می کنیم .(237)
اما برخی از روایاتی که در آن ها تصریح شده حضرت مهدی ، علیه السلام ، و یاران او با ترس و بیمی که خداوند در دل دشمنان می افکند، به پیروزی می رسند، به قرار زیر است :
1. امام محمد باقر، علیه السلام ، درروایتی می فرماید:
القائم منصور بالرعب موید بالنصرة تطوی له الارض و تظهر له الکنوز و یبلغ سلطانه المشرق و المغرب و یظهر الله ، عز و جل ، به دینه و لو کره المشرکون .(238)
همانا قائم با ترس و بیم یاری شده و با نصرت (الهی ) تایید گشته است ، زمین برای او در هم پیچیده می شود و گنجهایش را آشکار می کند. نفوذ و اقتدار او شرق و غرب (جهان ) را در بر می گیرد و خداوند به وسیله او دین خودش را، بر خلاف میل مشرکان ، غلبه می بخشد.
2. در روایت دیگری که از آن امام نقل شده ، چنین آمده است :
ینشر رایة رسول الله السوداء، فیسیر الرعب قدامها شهرا و عن یمینها شهرا و عن یسارها شهرا...(239)
پرچم سیاه رسول خدا را به اهتزار در می آورد. به فاصله یک ماه از پیش رو، سمت راست و سمت چپ آن پرچم ، ترس همه را فرا می گیرد....
3. امام ، علیه السلام ، در بیان لشکریان امام مهدی ، علیه السلام ، می فرماید:
یویدة بثلاثة اجناد: بالملائکة و المومنین و الرعب .(240)
خداوند او را با سه لشکر یاری می کند: فرشتگان ، مومنان و هراس .
با توجه به آیات قرآن کریم که به صراحت از یاری پیامبر اکرم ، صلی الله علیه و آله ، به وسیله ایجاد رعب و هراس در دل دشمنان سخن گفته است و همچنین عنایت به روایاتی که رعب و هراس را از لشکریاان امام مهدی ، علیه السلام ، و اسباب پیروزی ایشان بر شمرده اند ؛ می توان چنین نتیجه گرفت که به هنگام ظهور، خداوند چنان ترس و وحشتی در دل دشمنان آن امام می افکند که آنان را از تصمیم گیری درست و بموقع در مقابله با قیام مهدوی باز می دارد، تا آن جا که به هر عملی که دست می زنند به ضررشان تمام می شود.
البته در عصر حاضر هم نمونه های چنین رویدادی قابل اشاره است ، که پیروزی انقلاب اسلامی و تسلیم ارتش تا دندان مسلح رژیم طاغوت در برابر مردم بی سلاح و فتوحات گسترده رزمندگان اسلام در مقابل ارتش نیرومند بعثی از بارزترین آنهاست .
اخبار علی (ع ) از آینده
آیات روشن خدا در شاءن علی (علیه السلام ) ویژگیهایی که خداوند مخصوص علی ( علیه السلام ) نموده و معجزه هایی که از او دیده شده دلیل بر صدق امامت او و وجوب پیروی از او و تثبیت حجّت بودن آن حضرت می باشد اینگونه آیات و معجزات از جمله رویدادهای ویژه ای است که خداوند، پیامبر و رسولان خود را به وسیله آنها از دیگران امتیاز بخشید و آنها را نشانه های صدق آنان قرار داد.
قسمتی از این آیات و نشانه ها در مورد امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) از روایات بسیار به دست می آید، مانند اینکه آن حضرت از حوادث آینده خبر می داد، با اینکه کاملاً آن حوادث پوشیده بودند و یا اصلاً در وقت خبر دادن وجود نداشتند و بعد دیده می شد که خبر او کاملاً مطابق آن است که خبر داده بود و این موضوع از روشنترین معجزات پیامبران (علیهم السلام ) بوده آیا به گفتار خداوند در قرآن توجّه ندارید که حضرت عیسی ( علیه السلام ) را با اعطای معجزات روشن و نشانه های عجیب که دلالت بر صدق نبوّت اوداشت مجهّزکرد به طوری که حضرت مسیح (علیه السلام ) به امّت خودمی گفت :(...وَاُنَبِّئُکُمْ بِما تَاءْکُلُونَ وَما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ ... ). (124)
((و از آنچه می خورید و در خانه خود ذخیره می کنید به شما خبر می دهم )).
و نظیر آن را که از نشانه های شگفت انگیر صدق پیامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) است ، در مورد پیامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) قرارداد از جمله : پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) از پیروزی رومیان بر ایرانیان ، قبل از چند سال از وقوع آن خبر داد بر اساس وحی قرآنی که در آغاز سوره روم آمده است :
(الَّم # غُلِبَتِالرُّومُ#فِی اَدْنَی الاَْرْضِوَهُمْمِنْبَعْدِغَلَبِهِمْسَیَغْلِبُونَ#فِی بِضْعِسِنِینَ... ).
((... رومیان مغلوب شدند و این (شکست ) در سرزمین نزدیکی رخ داد، اما رومیان بعد از مغلوب شدن ، به زودی پیروز می شوند در چند سال آینده )).
و همچنین پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) در باره جنگ بدر، قبل از وقوع آن از پیروزی مسلمین و شکست دشمن خبر داد، و همانگونه که خبر داده بود واقع شد، خبر آن حضرت بر اساس این آیه قرآن بود که (سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَیُوَلُّونَ الدُّبُرَ ). (125)
((به زودی همه دشمنان شکست می خورند و از جنگ ، پشت کنند)).
خبر رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) از پیروزی مسلمین در جنگ بدر، قبل از آنکه وقوع یابد و سپس وقوع آن مطابق خبر آن حضرت دلیل آشکار بر صدق نبوّت آن حضرت بوده و بیانگر ارتباط او با منبع وحی می باشد.
و ازاینگونه نشانه هابسیاراست که مابرای رعایت اختصارازذکرآنهاخودداری کردیم .
در مورد امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) درباره اخبار او از آینده و معجزات دیگر نیز از مسلّمات است که هیچ کس نمی تواند آن را انکار کند مگر از روی ناآگاهی یا جهل و ظلم و کینه توزی ، چرا که روایات بسیار و قاطع ، این موضوع را اثبات می کند و صفحات تاریخ گواهی می دهد و دانشمندان سنّی و شیعه آن را نقل کرده اند مانند اینکه : آن حضرت پس از آنکه بعد از قتل عثمان ، مسلمین با او بیعت کردند قبل از جنگ با ناکثین (طلحه و زبیر) و قاسطین (معاویه و پیروانش ) و مارقین (خوارج نهروان ) خبر از آینده داد و فرمود:((من ماءمور شده ام که با این سه فرقه ، بجنگم )) و همانگونه که خبر داده بود، همانطور شد.
و آن حضرت در مدینه به طلحه و زبیر که در ظاهر عازم مکّه بودند و از آن حضرت اجازه رفتن به مکّه برای انجام عمره گرفتند، فرمود:((سوگند به خدا! آنان عزم رفتن به مکّه را ندارند، بلکه عازم بصره (برای راه اندازی جنگ جَمَل ) هستند)) و همانگونه که خبر داده بود همانطور شد.
و در این مورد به ابن عبّاس فرمود:((من به آنان اذن (رفتن به مکّه ) را دادم ، با اینکه به نیرنگ و توطئه آنان آگاه می باشم و از پیشگاه خدا، پیروزی بر آنان را می طلبم و خداوند به زودی نقشه آنان را نقش برآب می کند و توطئه آنان را خنثی می نماید و مرا بر آنان پیروز می گرداند)) و همانگونه که آن بزرگوار خبر داده بود، عین آن واقع شد.
اینک در اینجا به چند نمونه دیگر از معجزات علی (ع ) توجّه کنید.
1 - داستان ابن عبّاس و تحقق پیش بینی علی (ع )
مورد دیگر اینکه : حضرت علی (علیه السلام ) در محلّ ((ذی قار)) (نزدیک بصره ) نشسته بود و از مردم برای (جنگ با ناکثین ) بیعت می گرفت ، به آنان فرمود:((از جانب کوفه هزار نفر - نه یک نفر کم و نه یک نفر زیاد - به سوی شما می آیند و با من تا پای ایثار جان ، بیعت می کنند)).
((ابن عباس )) می گوید: من از این خبر، پریشان شدم و ترسیدم که مبادا یک نفر از هزار نفر کم یا زیاد گردد، آنگاه موجب شک و تردید و دهن کجی منافقین شود (که بگویند دیدی علی (علیه السلام ) دروغ گفت ) همچنان اندوهگین بودم ، کم کم جمعیّتی از جانب کوفه آمدند آنان را شمردم 999 نفر بودند، دیگر کسی نیامد، با خود گفتم :(اِنّا للّهِِ وَاِنّااِلَیْهِ راجِعُونَ ) سخن علی (علیه السلام ) را چگونه باید توجیه کرد، همچنان در فکر فرو رفته بودم ، ناگهان شخصی را دیدم که از جانب کوفه می آید، وقتی نزدیک آمد، دیدم لباس موئین پوشیده و شمشیر، سپر و آفتابه به همراه دارد، به حضور امیرمؤ منان علی ( علیه السلام ) رفت و عرض کرد:((دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنم )).
علی (علیه السلام ) فرمود:((برای چه هدفی بیعت کنی ؟)).
او گفت :((بیعت با تو کنم که پیرو و گوش به فرمان تو باشم و در رکاب تو تا ایثار جان با دشمن بجنگم و در این راستا بمیرم و یا خداوند پیروزی را نصیب تو کند)).
امام علی (علیه السلام ) به او فرمود:((نامت چیست ؟)).
او عرض کرد:((من اویس هستم )).
- به راستی تو اویس قرنی هستی ؟.
- آری . (126)
امام علی (علیه السلام ) فرمود:((اَللّهُ اَکْبَرُ! حبیبم رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) به من خبر داد که من مردی از اُمّتش را ملاقات می کنم که ((اویس قرنی )) نام دارد، او از افراد حزب اللّه است و از حزب رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) می باشد، مرگش قرین شهادت است و از شفاعت او (در قیامت ) جمعیّتی به تعداد نفرات دو قبیله (بزرگ ) ربیعه و مُضّر، وارد بهشت می شوند)).
((ابن عبّاس )) می گوید:((سوگند به خدا! شادمان شدم و اندوهم در مورد هزار نفر (که کم و زیاد نشود) برطرف شد)).
2 - از جا کندن دَر عظیم خیبر
یکی از کارهای عجیب علی (علیه السلام ) که روایات بی شمار در نقل آن آمده و همه علما و دانشمندان از سنّی و شیعه آن را پذیرفته اند داستان از جا کندن درِ عظیم ((قلعه خیبر)) (در ماجرای جنگ خیبر در سال هفتم هجرت ) توسّط امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) است ، دری که به قدری سنگین بود که کمتر از پنجاه نفر کسی توانایی جا به جایی آن را نداشت ، ولی علی (علیه السلام ) به تنهایی آن را از جا کند و به کنار انداخت .
عبداللّه پسر احمد بن حنبل به سند خود از جابر بن عبداللّه انصاری نقل کرده که :((پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) در جنگ خیبر، پرچم بزرگ جنگ را به علی (علیه السلام ) داد، پس از آنکه برای او دعا کرد، علی (علیه السلام ) شتابان به سوی قلعه خیبر روانه شد، یاران می گفتند:((مدارا کن )) (که به تو برسیم ) تا اینکه آن حضرت به قلعه رسید و در عظیم آن را با دست خود از جا کند و به کنار انداخت ، سپس هفتاد نفر از ما همزور شدیم تا آن در را از زمین برگردانیم و کوشش فراوان برای این کار کردیم )).
و این توان و قدرت فوق العاده از ویژگیهای علی (علیه السلام ) بود و هیچ کس نبود که مانند او باشد و چنین کار دشواری را انجام دهد، خداوند او را به این ویژگی اختصاص داد و آن را نشانه و معجزه او ساخت .
3 - مسلمان شدن کشیش بزرگ مسیحی و شهادت او
یکی از روایات مشهور که از طریق اسناد شیعه و سنّی نقل شده ، حتی شاعران آن را به شعر درآورده اند و سخنوران آن را در خطبه های خود گفته اند و دانشمندان و اندیشمندان آن را روایت نموده اند، داستان راهب (کشیش و عابد مسیحی ) در سرزمین کربلا و جریان سنگ (و چشمه آب ) است که شهرت این داستان ما را از زحمت ذکر سند بی نیاز می سازد و آن داستان این است که گروهی روایت کرده اند:
((در ماجرای جنگ صفّین (در سال 36 هجری ) علی (علیه السلام ) با یاران از (کوفه به سوی صفّین ) حرکت می کرد، در بیابان آبشان تمام شد و تشنگی سختی آنان را فراگرفت ، در جستجوی آب به چپ و راست جاده رفتند و کند و کاو نمودند ولی آبی نیافتند.
امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) از جادّه بیرون آمد و با یاران به سوی بیابان رهسپار شدند، ناگهان چشمشان به عبادتگاهی افتاد، علی (علیه السلام ) یاران خود را به آن عبادتگاه برد، وقتی به نزدیک آن رسیدند، شخصی به دستور علی (علیه السلام ) راهب داخل عبادتگاه را صدا زد از صدای او راهب سرش را (از سوراخ دَیْر) بیرون آورد، علی (علیه السلام ) به او فرمود:((آیا در اینجاها آب پیدا می شود؟، تا این همراهان از آن بیاشامند و سیراب گردند؟)).
راهب گفت :((اصلاً در این نزدیکیها آب نیست ، از اینجا تا محلّ آب بیش از دو فرسخ راه است و برای من هرماه مقداری آب می آورند که اگر در آن صرفه جویی نکنم از تشنگی می میرم )).
امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) به همراهان فرمود:((آیا سخن راهب را شنیدید؟)).
گفتند:((آری ، آیا دستور می دهی ، به آنجا که راهب اشاره کرده برای دستیابی به آب برویم ، فعلاً توانایی داریم ، بلکه به آب برسیم )).
علی (علیه السلام ) فرمود: نیازی به آن نیست ، سپس گردن استر سواریش را به جانب قبله کرد و به محلّی در نزدیکی آنجا اشاره نمود و به همراهان فرمود:((این محل را بکنید)).
همراهان به آن محل رفتند و با بیل به کندن آن محل مشغول شدند، مقداری خاک زمین را رد کردند، ناگهان سنگ بسیار عظیمی پیدا شد که بیل و کلنگ در آن کارگر نبود.
علی (علیه السلام ) به همراهان فرمود:((این سنگ روی آب قرار دارد، اگر از جایش کنار گذاشته شود، آب را می یابید)).
همراهان همگی سعی و کوشش کردند تا آن سنگ را بردارند، ولی از حرکت آن درمانده شدند و کارشان دشوار شد. وقتی علی (علیه السلام ) آنان را در آن حال دید که همگی تلاش نمودند ولی خسته و کوفته به دشواری افتادند، پا از رکاب استرش بیرون آورد و پیاده شد و دستهایش را بالا زد و انگشتانش را زیر یک سوی سنگ گذارد و آن را حرکت داد، سپس آن را از جا کند و به چند متری آنجا پرتاب کرد ناگهان آب سفید و گوارایی در آنجا یافتند و به سوی آن سراسیمه شده و از آن نوشیدند که بسیار خنک و گوارا و زلال بود که در این سفر گواراتر از آن آب نیاشامیدند.
علی (علیه السلام ) به آنها فرمود:((بنوشید و سیراب شوید و برای سفر خود نیز از این آب بردارید))، آنها به این دستور عمل کردند.
سپس علی (علیه السلام ) با دست خود آن سنگ را برداشت و برجای خود نهاد و دستور داد خاک بر روی آن سنگ ریختند و نشانه آن را پوشاندند.
راهب تمام این جریان را (با سابقه ذهنی که داشت ) از اوّل تا آخر از بالای عبادتگاه خود تماشا کرد، فریاد زد:((ای مردم ! مرا از عبادتگاه به زیر آورید)). همراهان علی (علیه السلام ) او را با دشواری از بالای آن به زیر آوردند، او به حضور امیرمؤ منان علی ( علیه السلام ) آمد و گفت :
((ای آقا! آیا تو پیامبر مرسل هستی ؟)).
فرمود:((نه )).
گفت :((آیا تو فرشته مقرّب درگاه خدا هستی ؟)).
فرمود:((نه )).
گفت :((پس تو کیستی ؟)).
فرمود:((من وصیّ محمّد بن عبداللّه ، خاتم پیامبران (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) هستم )).
راهب عرض کرد:((دست خود را باز کن تا من در حضور تو به خدای بزرگ ایمان بیاورم وقبول اسلام کنم ))علی ( علیه السلام )دستش راگشودوبه اوفرمود:((شَهادَتَیْن را به زبان آور)).
راهب گفت :((اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وَاَشْهَدُ اَنَّکَ وَصِیُّ رَسُولِاللّهِ، وَاَحَقُّ النّاسِ مِنْ بَعْدِهِ)).
((گواهی می دهم که معبودی جز خدای یکتا و بی همتا نیست و گواهی می دهم که محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) بنده و رسول خداست و گواهی می دهم که تو وصیّ رسول خدا و برترین و سزاوارترین (انسانها به خلافت ) بعد از او هستی )).
سپس امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) پیمان عمل به دستورات اسلام را از او گرفت و بعد به او فرمود:((پس از مدّت طولانی که در دین خلاف اسلام بودی چه چیز باعث شد که از آن دست کشیدی و به دین اسلام گرویدی ؟)).
راهب گفت :((ای امیرمؤ منان ! تو را آگاه کنم : این عبادتگاه در این بیابان ، برای آن ساخته شده که سکونت کننده در آن ، به بردارنده آن سنگ و برآورنده آب از زیر آن دست یابد، قبل از من روزگار بسیار درازی گذشت و در این روزگار آنان که در این عبادتگاه بسر می بردند به این سعادت نرسیدند، خداوند این سعادت را نصیب من کرد، ما در یکی از کتابهای خود یافته ایم و از علمای خود شنیده ایم که در این سرزمین چشمه ای وجود دارد که روی آن سنگ عظیمی قرار دارد، جای آن را جز پیامبر یا وصیّ پیامبر نمی شناسد و ناگزیر ((ولیّ خدا)) وجود دارد که مردم را به سوی حق دعوت می کند، نشانه صدق او این است که این مکان و سنگ را می شناسد و قدرت بر کندن آن را دارد و من چون دیدم تو این کار را انجام دادی دانستم که انتظارم بسر آمده و آنچه در آرزویش بودم محقّق شده است و من امروز یک فرد مسلمان در حضور تو و ایمان آورنده به حقّ تو هستم و فرمانروائیت را قبول دارم )).
امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) وقتی که این مطلب را از آن عابد شنید، قطرات اشک از دیدگانش فروریخت ، سپس گفت :((حمد و سپاس خداوندی را که من در حضورش فراموش نشده ام ، حمد و سپاس خداوندی را که نام مرا در کتابهای آسمانی خود ذکر کرده است )).
سپس علی (علیه السلام ) مردم را طلبید و فرمود:((سخن این برادر مسلمانتان را بشنوید)).
آنان گفتار راهب مسلمان را شنیدند و بسیار حمد و سپاس الهی را بجا آوردند که نعمت معرفت به حق امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) را به آنان عطا فرموده است .
سپس به سوی جبهه صفّین برای جنگ با سپاه معاویه حرکت کردند و آن راهب در حضور آن حضرت ، حرکت کرد و در جنگ شرکت نمود و سرانجام به فوض عظیم شهادت نایل گردید. امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) شخصا نماز بر جنازه او خواند و او را به خاک سپرد و برای او از درگاه خدا طلب آمرزش بسیار کرد و هرگاه به یاد راهب می افتاد می فرمود:((ذاک مولای ؛ او دوست من بود)).
این داستان نشانگر چند معجزه از علی (علیه السلام ) است :
1 - آگاهی علی (علیه السلام ) به غیب .
2 - قدرت غیرعادی آن حضرت که او را نسبت به دیگران منحصر به فرد کرده بود.
3 - مژده به آمدن اودر کتابهای آسمانی پیشینیان و وجود آن بزرگوار مصداق سخن خداوند در قرآن است که می فرماید:
(... ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْریةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الاِْنْجِیلِ ... ). (127)
((این توصیف آنان در کتاب تورات و توصیف آنان در کتاب انجیل است )).
حدیث ردّالشَّمس
یکی از معجزات و براهین روشن الهی که خداوند به خاطر امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) آن را آشکار نمود، حادثه ((ردّالشّمس )) (برگشتن خورشید است ) که روایات بسیار و سیره نویسان و مورّخین آن را نقل کرده اند و شاعران آن را به شعر درآورده اند، و موضوع ((ردّالشّمس )) برای علی (علیه السلام ) دوبار اتفاق افتاد، یکی در زمان زندگی رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) و دیگری پس از وفات رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) انجام شد.
بازگشت خورشید در زمان رسول خدا (ص )
در مورد بازگشت خورشید در زمان رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) اسماءِ بنت عُمیس و اُمّسَلَمه همسر رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) و جابر ابن عبداللّه انصاری و ابوسعید خدری و جماعتی از اصحاب نقل کرده اند:
((روزی رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) در خانه اش بود، حضرت علی (علیه السلام ) نیز در محضرش بود، در این هنگام جبرئیل از جانب خداوند نزد پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) آمد و با او به رازگویی پرداخت ، وقتی که سنگینی وحی ، وجود پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) را فرا گرفت ، آن حضرت (که می بایست به جایی تکیه کند) زانوی علی را بالش خود قرار داد و سرش را روی زانوی آن حضرت گذارد (این موضوع از وقت نماز عصر تا غروب خورشید ادامه یافت ) و امیر مؤ منان (علیه السلام ) (چون نمی توانست سر رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) را به زمین بگذارد) نماز عصر خود را در همان حال نشسته خواند و رکوع و سجده های نماز را با اشاره انجام داد، وقتی که رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) از حالت وحی بیرون آمد و به حال عادی برگشت ، به علی (علیه السلام ) فرمود:((آیا نماز عصر از تو فوت شد؟)).
علی (علیه السلام ) عرض کرد:((به خاطر آن حالتی که بر اثر وحی بر شما عارض شده بود، نتوانستم (سر تو را به زمین بگذارم ) تا برخیزم و نماز بخوانم )).
پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) به علی (علیه السلام ) فرمود:((از خدا بخواه خورشید را برای تو بازگرداند تا تو نماز عصر را ایستاده و در وقت خود بخوانی )).
امام علی (علیه السلام ) این موضوع را از خدا خواست (خداوند دعایش را مستجاب کرد) و خورشید (که غروب کرده بود) بازگشت و در همان فضای آسمان که هنگام عصر قرار می گیرد، قرار گرفت ، امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) نماز عصر خود را در وقتش خواند، سپس خورشید غروب کرد. (129) ((اسماء بنت عُمَیس )) می گوید:((سوگند به خدا! هنگام غروب خورشید، صدایی همچون صدای اَره (هنگام کشیدن ) روی چوب ، از آن شنیدم )).
بازگشت خورشید در زمان خلافت علی (ع )
بعد از رحلت رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) نیز خورشید (یک بار دیگر) برای امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) بازگشت که داستانش از این قرار است :
وقتی که امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) خواست در سرزمین بابل (نزدیک کوفه ) از این سوی رود آب فرات به آن سو بگذرد (و به سوی جبهه صفّین یا نهروان حرکت کند) بسیاری از همراهان آن حضرت به عبور دادن چارپایان و اثاثیه خود از رود فرات اشتغال داشتند. علی (علیه السلام ) با گروهی نماز عصر خود را به جماعت خواند ولی هنوز همه یارانش از آب نگذشته بودند که خورشید غروب کرد، با توجّه به اینکه نماز عصرِ بسیاری از آنان قضا شد و عموم آنان از فضیلت نماز جماعت با علی (علیه السلام ) محروم گشتند، وقتی به محضر علی (علیه السلام ) رسیدند، با او در این باره سخن گفتند، آن حضرت وقتی گفتار آنان را شنید، از درگاه خدا خواست تا خورشید را برگرداند به اندازه ای که همه یارانش نماز عصر را با جماعت و در وقت عصر بخوانند. خداوند دعای امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) را به استجابت رساند و خورشید به همان نقطه فضایی که هنگام وقت عصر در آن قرار می گرفت بازگشت . مسلمین ، نماز عصر را با آن حضرت به جماعت خواندند و پس از سلام نماز، خورشید غروب کرد و هنگام غروب ، صدای هولناک و بلندی از آن برخاست که مردم از ترس وحشتزده شدند و ذکر:((سُبْحانَ اللّهِ وَلا اِلهَ اِلاّ اللّهُ وَاسْتَغْفِرُاللّهِ وَالْحَمْدُللّهِِ)) را بسیار به زبان آوردند و خدای بزرگ را به خاطر این نعمت (ردّالشّمس ) که بر ایشان آشکار نمود، حمد و سپاس گفتند و خبر این حادثه عجیب ، به همه جا از شهرها و نقاط دوردست رسید و در میان مردم شایع گردید.
دانلود مولودی ویژه میلاد امام زمان علیه السلام
دانلود در ادامه مطلب
یا حق امام حسن مجتبی ع پشت وپناه تون
بر نخواهم داشت دست از دامنت بوی یوسف میدهد پیراهنت
ز انتظارات گشت چشمانم سفید کو نسیمی کآورد سوی منت
گشتهام در رهگذارت خاک راه تا که بنشینم به چین دامنت
دوستان را نیست چشم دیدنم کاش بنشینم به چشم دشمنت
پشتم از دست محبّانت شکست تا ابد افتادهام بر گردنت
تا نفس دارم بیا تا با غزل پاک سازم خستگی را از تنت
چند باید عندلیبی مثل من در قفس باشد مقیم گلشنت؟
کم مبادا از سر «قصری» دمی سایه گیسو پریشان کردنت
کیومرث عباسی (قصری)