گرایشهای دینی ونیازهای تبلیغـی در آلمــان و اروپـــا
سیدعلی حسینی
کشور جمهوری فدرال آلمان با مساحت سیصد و پنجاه و هفت هزار کیلومتر مربع در شمال اروپای مرکزی و در جنوب دریای بالتیک و دریای شمال قرار دارد. از غرب با کشورهای هلند و بلژیک و فرانسه و از جنوب با سوئیس و اتریش و از شرق با چک واسلواکی و لهستان هممرز است. جمعیّت این کشور در سال 1994، هشتاد و یک میلیون نفر و زبان رسمی مردم آن آلمانی است. واحد پول این کشور «مارک آلمان» است که 80/1 آن برابر یک دلار است.
کشور آلمان در صنعت، کشاورزی، بهداشت و دیگر دانشهای بشری پیشرفتهای چشمگیری داشته است و مظاهر و نمودهای تمدّن بشری در آن جلوه کرده و به گونهای حیرت آور بالیده است.
علل رشد و پیشرفت
مناسب است، در آغاز این مقاله و قبل از بیان وضعیّت فرهنگی این کشور، اشارهای به وضع اجتماعی و علل پیشرفت و موفقیّت مادی آنان داشته باشیم.
سختکوشی و قانونگرایی و انضباط کاری و مسئولیّتشناسی و صرفهجویی و نیز بهرهوری از روشهای نوین در پیشبردِ اقتصاد و صنعت و کشاورزی در سایه تکامل دانش بشری، از عوامل موفقیّت صنعتی و اقتصادی و بهداشتی و... مردم آلمان و اروپا است.
تلاش پیگیر و کوشش چشمگیر مردان و زنان آن کشور تحسین برانگیز است و برای مسافران کشورهایی که چنین وضعی ندارند، بسی شگفتانگیز مینماید.
نگارنده خود شاهد بوده است، افرادی هر روز ساعت سه و نیم صبح به سرکار میروند و معمولاً تا چهار بعدازظهر و گاه تا نه شب در محلّ کارخود میمانند.1 کارهای مربوط به خانه را معمولاً در روز شنبه انجام میدهند و اشیای مورد نیاز یک هفته را همان روز میخرند و شبها را زود میخوابند تا برای کار فردا بانشاط باشند.
کیفیّت کار کمتر از کمیّت آن نیست، چه آنان پیوسته و بی هیچ وقفهای به کار خود ادامه میدهند.
دانشجویان رشتههای مختلف نیز با تلاش پیگیر و کوشش چشمگیر و سختکوشی به فعالیّت مشغول هستند و نتایج مطالعات و پژوهشهای آنان تحسین برانگیز است.
فرمانبرداری از قانون و انضباط اجتماعی و احساس مسئولیت اجتماعی و وجدانکاری و پرهیز از اسراف ـ درست هزینه کردنـ در غالب مردم مشاهده میشود.
مهم آن است که تلاش و کوشش و قانونگرایی و انضباط اجتماعی در زمره عادات مردم قرار گرفته و فرهنگ آنان شده است.
فعالیتهای فرهنگی سنجیده، دراز مدت، مداوم و برنامهریزی شده را میتوان از عوامل بنیادین و مهم ایجاد این فرهنگ دانست.
وضعیت فرهنگی و اعتقادی در آلمان
پیروان مسیحیّت در آلمان
بر خلاف تصور گروهی از مردم، آلمانیها سخت پایبند به دین و مذهب هستند. مذهب پروتستان2 را آنان بنیان گذاردهاند و نزدیک به نیمی از مسیحیان آلمان، پیرو مذهب پروتستانند. دین رسمی آلمان دین مسیحیّت است و هر دو مذهب کاتولیک و پروتستان در آن کشور پیروان فراوانی دارند.
رهبران هر دو مذهب به اجرای مراسم مذهبی خود توجهای خاص دارند و آن را با شکوه بهجا میآورند و مرد و زن و پیر و جوان و حتی معلولان در آیین مذهبی کلیساها شرکت میکنند.
در عین حال کلیساهای فراوانی در شهرهای بزرگ و کوچک، متروک و بیمشتری است و چهرههای رنگ پریده و غربت آنها، از بیرغبتی مردم به آنها حکایت دارد. به گفته برخی از محققان، موعظههای کشیشان ومبلّغان مسیحی به میزان نسبتا گستردهای رنگ باخته و دیگر نمیتواند جانهای تشنه معنویّت و خردهای جویای حقیقت را سیراب کند و در برابر فرهنگ مهاجم و سنّت ستیز و لرزاننده و براندازنده بنیاد خانواده کاری از پیش نمیبرد.
مسلّح شدن بسیاری از کشیشها بهویژه کشیشان کاتولیک به آخرین دستاوردهای دانش بشری، برای استحکام بخشیدن به باورهای مسیحیّت، از روشهایی است که مبلّغان مذهبی از آن سود میجویند. تکیه بر زخمهای مزمن اجتماعی و خانوادگی که امروز بسان لکههای ننگی بر دامن جامعه غربی خودنمایی کرده و چهره رنگین آن را ننگین مینمایاند3، ابزار دیگری برای ترویج باورهای مسیحیّت است.
تبلیغات فراگیر مسیحیان برای جذب پیروان ادیان دیگر
برنامههای تبلیغی مسیحیان بسی فراتر از قلمرو همکیشان آنان است، آنان با مهارت در پی آنند تا هر جا مهاجری را ببینند، تور صیادی خود را بگسترانند.
یکی دو نمونه که خود شاهد آن بودهام را برایتان میآورم؛
یک روز، زنگ آپارتمان به صدا درآمد، در را باز کردم، با چهره ناآشنای زن و مردی مواجه شدم. پس از احوالپرسی، مرد یاد شده جزوهای را به من داد و پرسید به چه زبانهایی آشنایی دارید؟ جزوه را گرفتم و با سرعت ورق زدم. آن جزوه مخاطبان خود را به مسیحیّت دعوت کرده و پرسیده بود که آیا نمیخواهید به حقیقت راه یابید و به سعادت جاودان رهنمون شوید؟!! محتوای جزوه دعوت به ارتباط با مبلّغان کلیسا بود و به زبانهای آلمانی و انگلیسی و عربی و... ترجمه و یکجا چاپ شده بود. در پاسخ گفتم، آمادهام و از مذاکره با کشیشان و خواندن کتابها و جزوهای شما با آغوش باز استقبال میکنم. در طول این چند دقیقه تنها آن مرد با من سخن میگفت و زن همراه ایشان که از تبار شرقیها بود، بادقّت بسیار گفتوشنود ما را نظاره میکرد.
چند روز بعد یکی از شیعیان عرب از من پرسید، آیا میدانی مبشّران به خدا و مژده دهان راهیابی به حقیقت چه کسانیاند؟!! وی ادامه داد، یک بار به سراغ من آمدند و چون قاطعانه دست رد به سینه آنان زدم باز گشتند.
در مواردی نیز، کلیسا به مسلمانان کمک مالی کرده و پس از مدتها ارتباط، که تنها جنبه کمک رسانی داشته، به آنان پیشنهاد تغییر دین را داده است.
برخی از کشیشان بینش بازتری دارند و تفاهم و گفتوگوی ادیان و ساماندهی جبهه واحد از مؤمنان و موحدان، در برابر هوا پرستی و زرگرایی و تزویر حاکم بر بازی سیاستمداران را ترجیح میدهند و عملاً «کثرت گرایی دینی» - پلورالیزم- را برتر میدانند. در یکی از مراکز فرهنگی شیعیان با کشیش جوانی به گفتوگو نشستم که بر پایه این مبنا، ارتباط صمیمانهای با مسئول آن مرکز داشت و گاه پشتیبانیها و حمایتهای ارزندهای میکرد.
مبلغان یهودی
لباسها، ریشها و ترکیب ویژه روحانیون یهودی در خیابانهای شهرهای بزرگ و کوچک هلند و بلژیک و بسیاری از شهرهای آلمان، ناخودآگاه برای تازه واردان جلب نظر میکند، یهودیان با دور اندیشی و برنامهریزی و بهرهوری از امکانات کشورهای اروپایی، بهویژه نفوذ در دستگاههای تبلیغی و رسانهها و از طریق تأسیس مراکز فرهنگی، به تبلیغاتی گسترده دست زدهاند.
برپایه پژوهش برخی از فرهیختگان، یهودیان در پی آنند که «برلین» را بزرگترین پایگاه خود در آلمان کنند و به صورت یکی از کانونهای اصلی خود در اروپا درآورند. آنان از چند سال پیش در اینباره فعالیتهای گستردهای را آغاز کردهاند و متأسفانه با هیچ عکسالعملی از سوی مسلمانان مواجه نشدهاند.
مبلغان و پیروان یهودیت اگر زمینه را فراهم یابند، از نیش و کنایه به اسلام و مسلمانان دریغ نمیورزند. یکی از مسلمانان ساکن هلند میگفت:
در یکی از کشورهای غربی، کنفرانسی بود، یک یهودی که در کنار من نشسته بود از نامم، به مذهب و دین من پیبرد و خطاب به من گفت: دین شما از دین ما گرفته شده!.
مسلمانان آلمان
حضور چشمگیر مسلمانان و بهویژه زنان با پوشش اسلامی واقعیتی است که برای برخی ناخوشایند و برای گروهی باشکوه و ارزشمند است. در آلمان بیشترین جمعیّت مسلمان، ترکند. اینان پس از جنگ جهانی دوم به آلمان کوچیدهاند و هر روز بر جمعیّت آنان افزوده شده و اکنون حدود سه و نیم میلیون ترک و کُرد در آلمان وجود دارد، که نزدیک به هفت درصد از آنان شیعهاند. ترکها افزون بر شهرهای بزرگ در غالب شهرهای کوچک و شهرکها و بسیاری از روستاها مسجد دارند. اوقاف ترکیه میکوشد، برنامههای مذهبی آنان را در اختیار گیرد و بر آن نظارت داشته باشد که توفیق چندانی نداشته است؛ به هر حال ترکها تلاش کردهاند فرهنگ زبان و اعتقادات خود را در حد گستردهای حفظ کنند.
مسلمانان ایرانی و عرب
در آلمان مسلمانان عرب از کشورهای مختلف اسلامی حضور دارند، دشواریهای زندگی و فراز و فرود روزگار آنان را بدین سو کشانیده، ایرانیان و افغانیان و دیگر مسلمانان از آسیا و آفریقا نیز حضور دارند. این مسلمانان گرچه از ملیّتهای مختلف هستند، اما اسلام محوری است که توانسته است همه آنان را به هم نزدیک کند. مسلمانان ملیّتهای مختلف، وقتی یکدیگر را ملاقات کرده و کنار هم مینشینند، احساس خوشایندی به آنان دست میدهد، که در برخوردها و رفتار و گفتار آنان آشکار است. هر مسلمان خود را عضوی از پیکره شکوهمند خانواده بزرگ اسلام میداند و زمانی که در کنار دیگر اعضا نشسته، احساس غربت و تنهایی رخت بر میبندد و دلگرمی جای آن را میگیرد.
با این حال نباید از نظر دور داشت که میان مسلمانان اروپا، تفرقه و تشتّت بسیار است که بررسی عوامل و ادله آن فرصت دیگری میطلبد و این فشرده گنجایش آن را ندارد.
وضعیّت فرهنگی شیعیان
همانگونه که اشاره کردیم بر پایه برخی از آمارهای نه چندان دقیق حدود هفتدرصد از مهاجران کرد و ترک، شیعه هستند. علاوه بر آن هشتاد هزار نفر از شیعیان لبنان و گروهی از ایران و افغانستان و عراق و پاکستان و هندوستان به آلمان کوچ کردهاند.
بسیاری از شیعیان، به مسایل مذهبی پایبند نیستند و یا تقیّد بسیار اندکی دارند، بهگونهای که تنها در شب عاشورا و شب قدر در مراسم مذهبی شرکت میکنند و به لحاظ ظاهر تفاوتی با آلمانیها ندارند و با کمال تأسف نسل دوم آنها نمیتوانند به زبان مادری خود به خوبی سخن گویند و دستکم، نمیتوانند به زبان مادری خود بخوانند و بنویسند و بدینسان از فرهنگ و دین خود یا ناآگاهند و یا آگاهی اندکی از آن دارند. در طول این سفر ایرانیان و شیعیان از بیم و هراس خود درباره آینده فرزندانشان سخن میگفتند، که شاهدی بر مشکلات فرهنگی آنان است.
ایرانیانی را دیدم که فرزندانشان کاملاً از آنها جدا شده بودند؛ همسران برخی از آنان با بهرهوری از قوانین آلمان طلاق گرفته و با مرد آلمانی بیدین یا مسیحی ازدواج کرده و با تکیه بر حمایت قانون از زنان، سرپرستی فرزندان شوهر سابق خود را نیز بر عهده داشتند.
با این حال هنوز شیعیان زیادی در آلمان هستند که پایبندی زیادی به مسایل مذهبی دارند، در بسیاری از شهرها، تجمعهایی را ایجاد کرده و حسیّنیه و یا مسجد و محفلی برای خود تشکیل دادهاند و به مناسبتهای مختلف گردهم آمده و در پی احیای جنبههای معنوی و دینی خود هستند.
در یک نگاه کلّی، در سالهای اخیر، گرایش مسلمانان به اسلام، روند صعودی داشته، است اما چاره اساسی به طرح و برنامه و مقدمات و تدبیرهای فراتری نیاز دارد که در این مقاله به برخی از آنها اشاره خواهد شد.
ضرورتهای تبلیغ در اروپا
الف: اهداف تبلیغ
در اجرای هر برنامهای، هدف، در تعیین خط مشی و راه و روش و بایدها و نبایدهای آن تأثیر فراوان دارد. از این رو تبیین اهداف تبلیغ در اروپا، ابهامات تبلیغ را میزداید و مبلِّغان را به روشها و خط مشیهای صحیح و مؤثر رهنمون میشود؛ به نظر میرسد تبلیغ در آندیار برای اهداف زیر است:
1) حفظ فرهنگ شیعیان و پاسداری از ایمان و روحیه معنویتگرایی و دینداری متدیّنان و بالندگی و رشد و گسترش آن به ویژه در میان نسل دوم و سوم مهاجران؛
2) معرفی چهره واقعی اسلام و تشیّع برای همه مسلمانان در اروپا؛
3) ارائه اسلام ناب محمدی صلیاللهعلیهوآله به اهل کتاب و کافران؛
4) تبیین دیدگاههای فلسفی و کلامی و... اسلام و تشیّع، در دانشگاهها و دیگر مجامع علمی و پژوهشی.
ب: راهکارهای مؤثر تبلیغی
برای وصول به اهداف یاد شده پیشنهادهای زیر مناسب به نظر میآید:
الف) تألیف و ترجمه کتابهای مختلف به زبان آلمانی برای نسلهای دوم و سوم مهاجران؛
همانگونه که پیشتر آوردیم، غالب فرزندان مهاجران زبان مادری خود را نمیدانند و بسیاری از آنان، تنها با زبان آلمانی آشنایی دارند. این نوشتهها افزون بر این که میتواند چهره اسلام را برای همه آلمانی زبانان بنمایاند، میتواند برای همه مسلمانان مقیم آلمان که از ملیّتهای مختلف هستند، سودمند و مؤثر باشد.
لذا وجود مراکزی در حوزه علمیه قم که بیش از پیش، اندیشههای شیعه را به زبانهای مختلف ترجمه کرده و نشر دهند، ضروری است.
ب) ارائه برنامههای گوناگون پاسخ به پرسشها و برآوردن نیازهای فکری مؤمنان و همه علاقهمندان به پژوهش درباره اسلام به زبان آلمانی و دیگر زبانهای فراگیر جهانی، زیرا بسیارند کسانی که با تماشای این برنامهها در منازل خویش از آن بهره میبرند.
ج) آموزش زبان فارسی، از طریق شبکه جام جم و تدوین کتاب و نوار کاست و نوار ویدئو و...
در حال حاضر شبکه بینالمللی صدا و سیما ـ جام جمـ از محبوبیّت فراوانی در میان ایرانیان مقیم اروپا برخوردار است و هر روز بر تعداد طرفداران آن افزوده میشود.
د) حضور در کنفرانسهای اسلامشناسی و اعزام استادان شایسته به دانشکدههای ادیان و اسلامشناسی و ارسال کتابهایی که چهره واقعی تشیع را بنمایاند و منبعی برای اسلام شناسان غربی قرار گیرد.
ه••) تأسیس «جامعه شیعیان» به منظور سامان دادن به وضع فرهنگی شیعیان در سرتاسر آلمان.
شیعیانی که از کشورهای مختلف، بدانجا کوچیدهاند، میتوانند عضو این نهاد باشند و این نهاد قانونی میتواند از حقوق آنهابه عنوان، یک گروه با عزت، دفاع کند و چهره جذاب تشیّع را بنمایاند.
ویژگی این عنوان آن است که شیعیان کشورهای مختلف مانند ایرانیها و ترکها و عربها و پاکستانیها و هندیها و شیعیان آلمانی تبار به این نام حساسیتی ندارند و این مجموعه میتواند آنان را بر محور باورها و احکام و اخلاق شیعه گردآورد و به تدریج زمینه همدلی و وحدت افزونتر آنان را فراهم کرده و بهآنان قوت و عزّت بخشد و ریشههای تفرقه و تشتّت و گاه عداوت را بخشکاند و نشاط و طراوت را برایشان به ارمغان آورد و زبونی و سستی و گاه خواری را از آنان بزداید.
چنین تشکّلی در صورتی موفّق میشود که بانیان آن شرح صدر داشته باشند و با رعایت «مصلحت بنیادین» و دوراندیشی، شیعیان را با سلیقهها و گرایشهای گونهگون اجتماعی و فرهنگی در بر گیرد و اندیشههای ناب تشیّع را فرا روی آنان نهد، که صد البتّه در دراز مدّت در تصحیح و سالم سازی گرایشها و سلیقههای کژ، اثری مبارک خواهد داشت.
ج: تأثیر فعالیّتهای فرهنگی در آلمان بر اروپا
فعالیت فرهنگی جامعه شیعیان آلمان میتواند ـ به دلیل سهولت ارتباط و رفت و آمد- بر کشورهای همجوار، از قبیل هلند و بلژیک و اتریش و دانمارک مؤثر باشد و با مراکز فرهنگی و مساجد و حسینیهها و تجمعهای شیعیان در کشورهای اروپایی ارتباطی تنگاتنگ داشته باشد.
مسلمانان اروپا به آسانی میتوانند در مجالس کشورهای همجوار شرکت کنند، -به عنوان نمونه در شب عاشورا گروهی از مسلمانان هلندی را مشاهده کردم که برای شرکت در مراسم عزاداری امام حسین علیهالسلام به آلمان آمده بودند- ارتباط مسلمانان در کشورهای اروپایی، بسیار آسان بوده و هیچ محدودیتی ندارد. به جز کشور انگلستان که به صورت جزیرهای جدا از مجموع کشورهای اروپایی است و رفت وآمد برای ساکنان دیگر کشورهای اروپایی مشکلاتی را در پی دارد، از این رو لندن برای تأسیس مؤسسههای فرهنگی بزرگ که تبلیغ در تمامی اروپا را هدف قرار دادهاند، مناسب نیست، زیرا رفت و آمد با ماشین و قطار از آن کشور به سایر کشورهای اروپایی موانع و مشکلاتی را به همراه دارد و از سرعت و ابتکار برنامههای فرهنگی میکاهد.
با این حال در لندن سههزار مرکز فرهنگی اسلامی ثبت شده است4 و شیعیان، مراکز فرهنگی نسبتا بزرگی دارند و اعتبارات قابل توجهای را هزینه کردهاند. اگر مراکزی با این وسعت در برخی کشورهای اروپایی همجوار بود، تأثیر بیشتری در تبلیغ اسلام داشت.
اکنون در بسیاری از کشورهای اروپایی، جای روحانیان فاضل و با تقوا خالی و کمبود مؤسسههای فرهنگی فعّال آشکار است و شیعیان آن کشورها مشتاق حضور روحانیان فاضل و دلسوز هستند.
د: شرایط مبلّغان
پارهای از شرایط که میتواند در توفیق مبلغان در اروپا تأثیر کاملی داشته باشد، به قرار زیر است:
1) در اروپا روحانیانی در عرصه تبلیغ، به توفیقاتی بزرگ دست یافتهاند که برای تبلیغ و گسترانیدن فرهنگ اسلامی، رهسپار آن دیار شدهاند و امور دیگر برای آنان بیاهمیّت بوده است.
تجربه نشان میدهد، آن دسته از روحانیان که با ایثار و فداکاری و اخلاص در معرفی چهره تابناک اسلام کوشیدهاند و در پی رسیدن به مال و منال نبودهاند، نه تنها در پاسداری و احیا و بالندگی اندیشه و معنویت مسلمانان، تأثیرات شگرفی داشتهاند، بلکه توانستهاند، دهها مسیحی را مسلمان کنند و نور قرآن و محبّت اهل بیت علیهمالسلام را در جانهایشان بنشانند.
در طول مدّت اقامت با طلبههایی دیدار کردم که به لحاظ علمی بضاعت چندانی نداشتند، امّا وجودشان لبریز از سوز و اخلاص و فداکاری بود و توانسته بودند در تقویت ایمان مسلمانان و هدایت اهل کتاب به توفیقات چشمگیری دست یابند. آنانی که چنین نبودند و به سمت تجارت و کارهای مشابه جذب شده بودند، نه تنها توفیقی نداشتند، بلکه آثار زیانباری نیز داشتند.
2) مبلِّغ باید با امور معنوی، روشها و شیوههای معنوی و عرفان و اخلاق آشنایی داشته باشد. بسیاری در اروپا تشنه معنویتاند و دریافتهاند که روش زندگی آنان بالاترین نیازهای آدمی را بر نمیآورد و فرجام این شیوه زندگی، رهبهجایی نمیبرد، از این رو به ادیان و مذاهب معنویتگرا گرایش یافتهاند.
مبلّغان باید از قرآن و تفسیر آن نیز آگاه باشند و بتوانند از زلال گوارای آن، به تناسب نیازهای متغیّر آن دیار بهره برند، به ویژه آیات و روایات مربوط به اخلاق، آداب معاشرت و... که دستمایهای عظیم است و میتواند در عرصهها و صحنههای گونهگون مبلغّان را یاری رساند.
3) آشنایی با فرقهها و مذاهب مختلف اسلامی، از دیگر موضوعاتی است که مبلّغان باید از آن آگاه باشند و با فقه اهل سنّت نیز آشنا باشند.
فراوان اتفاق میافتد که اهل سنّت، مسایل فقهی خود را از عالمان شیعه میپرسند، و مبلغ با پیروان فِرَق مختلف مواجه میشود.
4) از دیگر موضوعاتی که آشنایی با آنها برای مبلّغان سودمند است و در بسیاری از موارد میتواند تبلیغات آنها را به ثمر رساند، آگاهی از مسایلی است که مردم اروپا به آنها حساسیّت دارند.
یکی از مهمترین عناوین دراینباره، طبیعت و محیط زیست است که در زمره مسایل حسّاس و از معضلات بزرگ روزگار به حساب میآید.
تبیین دیدگاه اسلام و آیات و روایاتی که مربوط به طبیعت و محیط زیست است علاوه بر آن که پاسخی به یک مسأله اساسی و مبتلا به است، میتواند در جذب بسیاری از مردم مؤثر باشد.
در محافل و مجالس و گفت و شنودهای مختلف که این گونه مسایل رامطرح میکردم بسیار جذّاب و توجه برانگیز مینمود. به عنوان نمونه وقتی نشریهای را که درباره «آب» است به یکی از مسئولان کتابخانه «برلین»، هدیه و قدری توضیح دادم، بسیار استقبال کرد و یک دوره از فهرست کتابهای عربی و فارسی کتابخانه برلین را که یازده جلد رحلی است به همراه میکروفیلم هشت نسخه خطی در اختیارم نهاد5. همچنین یکی از مسئولان سفارتخانه ایران در بلژیک میگفت:
از ایران چند کتاب درباره طبیعت که برای کودکان فراهم آمده بود به آنجا بردم و به برخی از کانونهای فرهنگی ارائه دادم، به قدری از آنها استقبال کردند که تا این تاریخ هشت بار به چاپ رسیده است.
5) به دلایل مختلف مبلّغانی توفیق بیشتری مییابند که در محل تبلیغشان زندگی میکنند. در عین حال باید ارتباط آنها با حوزه علمیه قم استوار و پابرجا بوده و همواره از آخرین دستاوردهای حوزه بهرهمند باشند.
همچنین باید در مواجهه با مسایل جدید فکری و دینی و پاسخگویی به مشکلات علمی، مرجع آنان پژوهشهای حوزویان باشد.
این ارتباط تنگاتنگ میتواند برای حوزویان و مبلّغان جدید اعزامی از حوزه نیز سودمند باشد.
بریدگی یا ارتباط کمرنگ با حوزه علمیه آفتی است بزرگ، که بهتدریج مبلّغان را به سستی میکشاند و از نیرو و توان و ابتکار آنان میکاهد و گاه مشکلات و مصیبتهایی مهمتر پدید میآورد که این فشرده گنجایش آن را ندارد.
والسلام
________________________________________
1. در طول مدت کار، زمان استراحت کمتر از یک ساعت است.
2. پروتستانprotest به معنای اعتراض و شکایت است. نهضت پروتستان را در قرن شانزدهم میلادی مارتین لوتر بنیان نهاد. پروتستانها ریاست پاپ را بر جهان مسیحیّت نمیپذیرند. ر.ک درآمدی بر تاریخ و کلام مسیحیّت، محمدرضا زیبایینژاد و نیز (راهنمای الهیات پروتستان، ویلیام هوردرن ترجمه طاطهوس میکائلیان).
3. به عنوان نمونه میتوان از برنامههای تلویزیونی که یک کشیش پروتستان بهنام fliege اجرا میکند و مسایل و مشکلات روز خانوادگی آلمانیها رابیان میکند، نام برد.
4. ر. ک نگین آلستر، یعقوبعلی برجی، ص 60 .
5. مناسب مینماید، اشاره کنم فتوکپی یازده رساله از رسالههای جابربن حیان را نیز به دست آوردم که آنها با مقدمه E.J.Holmyardاستاد دانشگاه کلیفتن بریسقل در ماه آگوست 1928 م به چاپ رسیده است. بر پایه مقدمه محقق در سال 1891م در بمبئی به چاپ رسیده است؛ این کتابها عبارتند از: کتابالبیان، کتابالحجر، کتابالنور، رسالةالایضاح، کتابالاسطقس الاوّل، کتابالاسطقس الثانی، تفسیر کتابالاسطقس، کتابالتجرید، کتابالرحمة، کتابالملک .
فاطمه زهرا علیهاالسلام زن در اندیشه ترقی زن در اندیشه ترقی
احمد آکوچکیان پیشگفتار انتظار ما از دین، در هر دو وجهه جهان درون و جهان بیرون، انتظار هدایت، انتظار راهبردن و مدیریت فرایند ترقی رو به آرمان رشد و کمال است. از این منظر به اولیاء دین میتوان نظر کرد. نیاز ما به اولیاء نیز از حاجت و نیاز ما به هدایت الهی بر میخیزد. چه زندگانی آنان نور و هدایت است و به مثابه الگوئی برای تعلیم و تربیت انسان میباشد. اینان انسان هادیاند. هادی راستین و سنت بانو آنچه از قول و فعل و تقریر وی در نقل به ما رسیده، اصول و ارکان تجربه دینداری را در عرصه درون و بیرون، در اختیار ما میگذارد. فاطمه، ولیّ خداست و «انسان وجه اللّه» است، یعنی انسان ملکوتی حاضر در عرصه مُلک برای جهت بخشی زندگانی مردمان رو به آرمان پیشنهادی دین.
با آغاز وجهه روانشناختی تجربه دینی و تعالی خودی، دریافتیم که مخاطب اصیل پیامبران و اولیایی چون بانو، جان آدمیان میباشد و دین با خود آگاهی آغاز میشود و او الگوی سلوک و تعالی با آن وجوه خشیت، توکل، تفویض، رضا و تسلیم، محبت، خضوع و حیرت تا مرتبه ملکوت است.
انسان هادی و انسان سالک، پس از آن گذار در درون و عروج خودی، به سوی مردمان باز میآید و به تناسب اوصاف عصر مخاطب، دستاوردهای آن تجربه درونی را با مردمان خویش باز میگوید. تا مردم، خود از سر انتخاب و مشارکت تام، برای عدالت و قسط، قیام نمایند.
تحلیل ما، تحلیلی نیاز محور و غایت انگارانه است، تا نشان دهد که ما برای راهبردن زندگی خویش و تأمین اصیلترین نیازهای درونی خود، نیازمند الگویی برای راهبری هستیم. ما سنت بانو را از دریچه نیاز محور و غایت انگار، فهم و معنا میکنیم.
روش انتخابی تحقیق فوق، در راستای کاربرد منطق سیستمی روش تحلیل گفتمان (DiscourseAnalysis)است، که مفاهیم اصلی تعالیم بانو از قبیل ترقی، ارزشها و هنجارهای توضیح دهنده وضعیت آرمانی مانند رستگاری، سعادت، عدالت و رشد، روند و فرایند، آرمان، وسیله، تاریخ، آزادی، عقل، ایمان، طبیعت، ولایت، قانون، انسان، متد، جامعه، اخلاق و سنت، و ... را بازنگری میکند. در این روش به تحلیل منطق حاکم بر گفتار( (Discourseخواهیم پرداخت که در درون آن، حیثیتی از جامعه موضوعیت پیدا میکند که به «مدیریت تغییر» میپردازد و واضح است که قدرت از لوازم وجودی مدیریت روابط و مناسبات حیات مدنی میباشد. چیزی که میتوان آن را در راستای آرای سیاسی بانو در دوره حضور اصلاحیش برشمرد.
چند گاهیست مباحثات زن و توسعه ((Women In Development، حول گرایش گفتمان توسعه جنسیتی ((Gender Development، رونق افزونتری یافته و پرسش جدّیِ متبادر در ذهن، این است که نسبت فکر دینی با گرایش و گفتمان مزبور کدام است؟! داوری سزاوار در باره نظریه توسعه جنسیتی، پس از تنقیح نظریه دین شناختی ترقی و گفتمان تحقیق و توسعهای، به عنوان خاستگاه تدوین نظریه تحقیق و توسعه زنان، ممکن خواهد بود.
برداشت نگارنده آن است که تبیین منطق ورود به این مباحثه، همچون منطق ورود به نظریه تحقیق و توسعه زنان، نسبت به اصل مباحثه، در شرایط موجود گفتگوهای یاد شده، در اولویت مطالعاتی میباشد و تنقیح قرائت برگزیدهای از نظریه زن، ترقی و دیدگاه دین شناختی ترقی با گرایش برنامه ریزی پذیری، با دو قید محوری ذیل میباشد:
یکی نوع نگرش کارآمد دین شناختی به مقوله مدیریت تغییر دیگری نوع نگرش ما به زن در چهار لایه انسان شناختی، زیست شناختی، روانشناختی و جامعه شناختی.
یک فرق جدّی میان مباحثات جدید توسعهای در باره زن با مباحثات مرسوم حوزههای دینی آن است که مجموعه تعالیم فلسفی - کلامی، فقهی، اخلاقی و عرفانیِ مرسوم، یک نظام معین در باب «زن و ترقی» را توصیه میکنند. لیکن مباحثات جدید به ویژه گفتمان توسعهای آن، نتوانسته است به وضعیت نهادینهای برای قرائت مستند، روشن، روشمند، قابل استدلال و کارآمد از «زن و توسعه» در تعالیم دینی دست یابد؛ و البته این نارسایی از جمله به دلیل نوباوگی مباحثات و اقتضائات جهان جدید برای متکفلان دین پژوهی، عدم گذار از دوره عقل انتقادی در حوزه فکر دینی، مهیا نشدن زمینهها و خاستگاههای تئوریک لازم برای تدوین گفتمان مزبور میباشد.
پرسش اصلی این تحقیق آن است که آیا تعالیم فاطمه زهرا علیهاالسلام ، امکان جریان یافتن در قالب یک الگوی مدیریت و راهبری تغییر انسانی پایدار و جامعنگر را در هر دو حوزه فردی (روانشناختی) و اجتماعی (علم الاجتماعی به مفهوم اعم) دارد؟ چگونگی فرآیند و ساختار درونی چنین نظریهای، مورد توجه تحقیق فوق میباشد. پرسش مزبور از این تلقی بر میآید که انتظار ترقی بخشی و هدایت آفرینی دین، رکن نیاز به دین میباشد.
تحقیق تاکنون سه فصل را در میان گذارده است:
1 - فصل اول: شناختهای نخست؛ 2 - فصل دوم: اندیشه اصلاحی در منش فاطمی و بنیان انسانی آن؛ 3 - فصل سوم: تعالی روانشناختی در سنت بانو؛ و اینک نوبت به فصل چهارم رسیده است. تحقیق در این مرحله به توضیح محتوای نگرش به اندیشه مدیریت تغییر اجتماعی در سنت بانو میپردازد. مباحث این فصل میتواند خاستگاه ورود به بحث از نظریه تحقیق و توسعه زنان و به طور خاص رویکردِ جنسیتیِ آن و داوری روشن بینانهتری از مبحث «توسعه به تفکیک جنسیت» تلقی گردد.
قسمت اوّل تجربه دو وجهی دینی در سنت بانو
با بانو، دینداری با «خود»، آغاز میشود و از مجرای تعالی خودی به راهبری مناسبات اجتماعی مخاطب خویش بر مدار دستاوردهای آن تجربه درونی و در چهارچوبه نظام مطلوب اجتماعی مستَنبَط از دیدگاه دین، دست میدهد.
مبحث اوّل دو وجهه سنت بانو
بانو فاطمه زهرا علیهاالسلام ، در دوران زندگانی خویش دو گونه تجربه میآموزد و سنت او و قرائتی که از دین ارائه میکند، محصول این دو نوع تجربه یعنی تجربه درونی و بر فراز آن تجربه بیرونی میباشد. سنت بانو به مرور در بستر این دو تجربه، تفصیل بیشتری مییابد. بانو در تجربه درونی خویش، الهام و رؤیا و عروج و مراقبه و تفکر و نیایش و اخلاق داری و.... دارد. و در تجربه برونیش نیز در دورههای گوناگون، برای پدر، مادری میکند، همراه و رفیق جماعت دینداران و راهبر خویش است، در ساخت مدینه همپایی میکند، تدبیر منزل را بر عهده دارد، با علی همراه میباشد، به جنگ میرود، در امور سیاسی فعالیت و مشارکت میورزد، با دشمنان شدّت و صلابت دارد، دوستان نادان و مدعیان همراهی، اما ناتوان را، نمیپذیرد، دوستی دوستان را پاس میدارد و امام و رهبر میپروراند. و بدینگونه، برای زن الگو با این تجربهها و حضورهای بیرونی، سنت او جامعیت و تفصیل بیشتری مییابد و اجمالهای بسیاری از قرآن و سنت پیامبر را به تفصیل میآورد.
گام مبنا در اقتدای به بانو، تبعیت از تجربه درونی وی میباشد. آنچه که نیازهای عمیق انسانی و درونی خویش بیان داشتیم. همچنانکه پیروی از بانو، بر بنیان آن تجربه درونی و در گرو تبعیت از چگونگی حضور اجتماعی و تاریخی وی میباشد.
زنانگی بر منوالی که بانو سلوک میکرد، نوعی تجربه دیندارانه است. آن همه درونیّات و آداب و مواجید درونی (که تماما بر مدار عبودیت است) در او قابلیتهایی را مهیا میکند که برای بیرونیان نیز دستاوردهای تازه و عظیمی دارد و جهانی را به دنبال شخصیت خویش، شخصیت نوین میبخشد. حضور او همانا از مقوله فرستاده شدن (ارسال) و مأموریت است (ولقد ارسلنا رسلنا)، مأموریّت برای هدایت که جامعِ «تزکیه» و «تعلیم» و «تربیت» و «سیاست» است، یعنی ساختن فرد و جامعه.
عصر بانو، عصر تولد انسان تازه، عصر بحرانهای گذار و هم عصر شکلگیری بدعت و پایگاه ظلمورزی و تحریف و انحراف است و هم از سویی بانو، انسانی درگیر و حاضر در همه زوایای راهبردی مسائل و مشکلات و آسانیها و فتحهای دوره خویش میباشد. از آغاز، تولد انسانی تازه را شاهد بوده و خود اولین باوردان این دیانت و انسان تازه است، بحرانهای گذار و تثبیت دیانت نو و خاتم را، با تمامی وجود تجربه میکند و حضوری مدبّرانه و از سر راهبری وضعیت، در این برههها دارد. او تحریف و بدعت را نیز که خود اولین قربانی سربلند آن است، افشا میکند و میکوشد تا پیشوای حق و عدل را بر مسند مدیریت اجتماع باز گرداند. اوست که در این برههها، دلیرانهترین و عزتمندانهترین حضور ممکن انسان هادی را، نشان میدهد.با عینیترین و پیچیدهترین تجربههای سیاسی - اجتماعی، همپای روح بخشی و پاسداری کیان خانواده، و با انواع داد و ستدهای با بیرون، تجربه راهبرانه بانو، بسط مییابد.
وقتی میگوییم سنت بانو، یعنی همین انواع تجربههای درونی و بیرونی او در تفاعل همیشگی با واقعیتها، که میتواند در تداوم تجربه دیندارانه ما، الگوی سلوک و زندگانی درونی و بیرونی باشد. دیانت خاتم با مجموعه برخوردها و موضعگیریهای تدریجی و تاریخی بانو، بسط و تفصیل تازهای مییابد. فاطمه علیهاالسلام ، از اوان طفولیت نزدیکترین پیوند را با قطب تجربه پیامبرانه، یعنی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله دارد و همپای او تجربه ملموس حضور این تجربه را در دنیای بیرون با جنگ و صلح، با خوشی و ناخوشی، با غم و لبخند، با همیاری مؤمنان و مقابله دشمنان میآموزد. اوست که در هر عرصه، مواجههای خاص و درخور شرایط دارد. مواجهه با این رخدادهای انسانی و طبیعی، همه مندرج در سنت اوست. سنت بانو، عین تجربه تکامل یافته درونی و بیرونی اوست. اسلام درونی و اسلام سیاسی، اسلام زنانه و اسلام خانواده، با بانو بسط ارجمندی مییابد. وقتی میگوییم اسلامِ بانو، یک دین به شدت درونی، سیاسی، زنانه و خانوادگی است، معنایش آن است که بانو، درگیر سیاست شد، حضور راهبرانه در عرصه اجتماع داشت، وصف زنانگی آدمی را به عینه بروز میدهد و حضور در خانواده را با زندگی و سلوکش عرضه نمود. و اینک لبّ و گزیده آنهمه، به عنوان وجههای ارجمند از بسط تجربه بیرونی و درونی فاطمی، در اختیار ماست.
مبحث دوّم زن، تعالیِ دو وجهی در پیروی از بانو
تعالی خودی، وجهه درونی بالندگی یک تجربه عظیم دینی است که حضور در عرصه مناسبات اجتماعی و تربیت جانها و مدیریت فرایند تغییر در چهارچوب هر یک از نهادهای اجتماعی (مانند نهادهای خانواده، اقتصاد، آموزش و پرورش، حقوق و حکومت) و راهبری چگونگی دگرگونی در ارتباطات و مناسبات نهادهای یاد شده، وجهه بیرونی آن، شمرده میشود.
پس دریافتیم کیفیت دینداری در کانونیترین مضمون آن، در گرو تجربه هدایت وحیانی درون است و سنت بانو را هم قابل و هم فاعل و هادی این تجربه مییابیم و رکن این تجربه را در سرشار سازی نیازهای عمیق انسانی یافتیم.
زندگانی بانو، خود نوعی تجربه پیامبرانه دین است؛ گوئیا او نیز گوش و دل و جانش مخاطب پیامها و فرمانهای خداوند است که وی را مکلّف و موظّف به ابلاغ آن پیامها و فرمانها میکند و بانو چندان به آن فرمان و آن سخن یقین میآورد و چنان در خود احساس اطمینان و دلیری میکند که آماده میشود در مقابل همه تلخیها و تنگیها و حملهها و دشمنیها یک تنه بایستد و انجام وظیفه نماید، چرا که رسالت خاتم، یک تداوم است نه یک مقطع، پس تا قیام قیامت باقی میباشد. پس کتاب این رسالت نیز چنین خواهد بود و کتاب هادی باید آموزگار و شارحی از سنخ خود داشته باشد، یعنی انسان هادی و سنت هادی.
و زن امروز به پیروی سنت انسان هادی میتواند، هم تفسیر گر و شارح دین و سنت بانو باشد و هم در راستای آن تجربه بلند،در پی استنباط دیگری از دیانت الهی باشد. متفکران، پژوهشگران، آفرینندگان و فرهنگسازان، همه و همه در حوزه فرهنگی اسلام باید بر مدار گرایش به «حق بزرگ» به ادای «واجب سترگ» برخیزند، یعنی «احیای امر آل محمد صلیاللهعلیهوآله » و به حیات انسان ساز و جامعه پرداز این هویت، که تدریجا تفصیل یافته، خدمت کنند و بر تکامل و فربهی آن بیفزایند و دِین خود را نسبت به این دین مقدس و سنت آن ولیّ ارجمند، ادا کنند و حقیقتا و نه مجازا راه بانو را پی بگیرند. اقتدا به این بزرگوار ایجاب میکند تجارب باطنی، اجتماعی و سیاسی وی را ادامه داده و با حفظ آن حقیقت ناب، گفتمان گستردهای را با عالم درون و عالم بیرون سامان دهیم و آفریننده و دلیرانه و البته روشمند و خودنگاهبانانه در این میدان درآییم و از تقلید، شرح و تماشاگری به تحقیق، ابتکار، اکتشاف و بازنگری عبور کنیم.
سنت بانو و تجربه او آن مقدار که در نقل امروز در دست ماست، جهت پاسخ دهی به سؤالها و راه حل مشکلات و اقناع ذهنها و روشن کردن راهها و چشمها و دلها در متن واقعیت است و توسل به او ما را تا تحقق خواهانیِ هدایت راه میبرد. راه قرب به خداوند و واسطه وصول به مقام تقرب، همین سنت هادی است.
مبحث سوم یک فاجعه ناگفته پنهان، در حال واشدگی و بیرون ریختگی
تاکنون آنچه بر او تأکید ورزیدیم دو امر بود: یکی تجربه دو وجهی دینداری در سنت بانو به عنوان دو وجه از فرایند بالندگی مطلوب و دیگری نقش کانونی و محوری تجربه درونی دین (یعنی همان وجهه روانشناختی فلاح) در امر دینداری و سلامت فرایند رشد و توسعه جامع نگر و پایدار.
دو فراز از سخنان دو بانوی الگو در حادترین، شفافترین و دلیرانهترین حضور اجتماعی را تأمل کنیم تا دریابیم چرا متن و مایه اصلی کلام و رأی این بانوان این گونه است؟!
عنصر روانشناختی تجربه اجتماعی و به تعبیری عنصر درونی تجربه دینی، رکن مقوّم تجربه مزبور میباشد.
1 - یک جا سخن فاطمه علیهاالسلام در مسجد مدینه در آن بحبوحه کودتا و جو خفقان آن روزهای تاریک. بانو در مطلع سخنان خویش دارد که:
ستایش خدای را بر آنچه ارزانی داشت و سپاس او را بر اندیشه نیکو که در دل نگاشت. سپاس بر نعمتهای فراگیر که از چشمه لطفش جوشید و عطاهای فراوان که بخشید و نثار احسان که پیاپی پاشید. نعمتهایی که از شمار افزون است و پاداش از توان بیرون و درک نهایتش نه در حد اندیشه ناموزون.
سپاس را مایه فزونی نعمت نمود و ستایش را سبب فراوانی پاداش کرد و به درخواست پیاپی بر عطای خود بیفزود. گواهی میدهم که خدای جهان یکی است و جز او خدایی نیست. ترجمان این گواهی دوستی بیآلایش است. و پایبندان این اعتقاد، دلهای با بینش و راهنمای رسیدن بدان، چراغ دانش است. خدایی که دیدگان، او را دیدن نتوانند و گمانها چونی و چگونگی او را ندانند.
2 - و فراز دیگر، سخن بانو زینب کبری علیهاالسلام در کاخ پسر زیاد با او و مزدوران میباشد که دلیرانه در برابر وی رکن مقوّم قرائت شیعی را برای حضور راهبرانه در عرصه اجتماع، حماسه و اصلاح، توصیف میکند:
- سپاس سزاوار خدایی است که ما را به محمد صلیاللهعلیهوآله گرامی داشت. جز فاسق دروغ نمیگوید. جز بدکاره رسوا نمیشود و آن ما نیستیم، بلکه دیگرانند.
- از خدا جز خوبی ندیدیم! برادرم و یاران او به راهی رفتند که خدا میخواست. آنان شهادت با افتخار را برگزیدند و بدین نعمت رسیدند. اما تو! پسر زیاد! خود را برای پاسخ آنچه کردی آماده کن!
در این هنگامههای تلخ چه جای شکر و حمد و ثناست؟! مگر آنکه دریابیم این حضورِ در بیرون، از کانونیترین سرّ سویدای وجود سالک، میتراود و بیرون میریزد. «شکر» و «حمد»، بازگوی این حقیقت است که زن مسلمان عصر حاضر، در عرصه دنیاداری و اجتماع (بر مسند انواع بنیادهای انتفاعی و غیر انتفاعی و مجلس قانونگذاری و مسئولیتهای اجرایی)، اگر در اندرون، آن تجربه درونی وحدت بخش را در خویش مهیا ندارد:
1 - ابتدا در عمل ناخودآگاه به تبع بانیان نسبت دار و بی نسبتشان، پذیرای پراگماتیسم میشود؛ 2 - و در ادامه آن گرایش، سکولاریسم سر میرسد، اگر چه هنوز پوسته و قشر دینداری و نماز و.... و عمل آداب فقهی بر پا باشد.
3 - جنبش استیفای حقوق زنان در کالبد نیز، به فربهی مطلوب نزدیک میشود، لیک در اندرون دلها و روحها همراه با سر رسیدن ذاتی حقیقت سکولاریسم و تهی شدن آن از عنصر تجربت دینی و انسانی به پوکی میگراید.
رخدادی که میگوییم بسیار پیشتر، برای جامعه مردان ما رخ نموده است. لیکن نهضت زنان، از این فرآیند سکولار شدگی آسیب بیشتری خواهد دید. یک نتیجه این بحران در بنیاد اجتماع، به ویژه در نهاد خانواده و سازمانهای اجتماعی و خصوصا امور سیاسی قابل مشاهده است.
زن امروز با یک هشیاری دیندارانه میتواند با کمترین آسیب درونی، در فرآیند تنوع بخشی و فربه سازی و دلیر پروری تجربه درونی خود، حضور اجتماعی خود را با حفظ حدود و مرزهای اعتقادیاش با جنبش سکولار زنان ، با توفیق مستمر، قرین سازد.
و دیدهایم که چگونه خوبان و نیکان ما نیز آرام آرام بی اینکه خود هشیار باشند و خود آگاهانه مراقبت بورزند با آنها که پیشترها سلوک و اخلاق و شیوه زندگیشان را طعن میکردند و دور باششان میگفتند، در عملکرد و سلوک و دنیایشان تفاوتی ندارند.
- از خود میپرسیدیم که چگونه میتوان با همان مراقبتها و هشیاریها، در عرصه بود و با همه در عرصه بودنها و دنیاداریها، دنیاپرست نشد؟! و....
- و باز میپرسیدیم؛ چگونه است که بانو همپای آن معراج دمادم درونی، آنگونه در خود احساس اطمینان و دلیری میکند که مهیای ایستادن در مقابل همه تلخیها، تنگیها، حملهها و دشمنیها میشود و حتی یک تنه به وقت خانهنشینی علی، انجام وظیفه میکند، و آن حضورِ دنیایش، با آن درجه از یقین آوری و شجاعت زایی و کوبندگی و درخشندگی همراه است و گوهر تجربه پیامبرانه او را تشکیل میدهد و ما در این سوی تاریخ در کمتر از یک دهه با تجربه اولین حضورهای سیاسی - اجتماعی خویش این گونه تأسف آور به پوکی رسیدهایم.
و به وضوح در مییابیم که بانو با تجربه پیامبرانهاش و آن معراج راستین در حیطه و حصار تجربه شخصی خویش باقی نمیماند و بر اثر حصول و حلول این تجربه، با واسطه رسالت، مأموریتهای جدیدی، مییابد و به دلیل رسالت با واسطه و اصطفأ، انسان تازهای میشود، یعنی حجت خدا بر دیگران. و اینک این انسان تازه، در میان خلایق است تا دین خدا را حیات بخشد به ویژه رکن تعالی خود و عدالت را و عالم تازه و آدم تازهای بنا کند.
• جان چو دیگر شد، جهان دیگر شود چونکه در جان رفت، جان دیگر شود
• چونکه در جان رفت، جان دیگر شود چونکه در جان رفت، جان دیگر شود
«دینداری» با بانو، در آن مرکزیت روانشناختی و تجربههای عمیق دینی درونی (احساس خشیت و محبت و هیبت و خضوع و طاعت نسبت به مبدأ تعالی و حیرت در جمال و جلال او و کشف رازهای عالم و مقصد زندگی آدمیان)، خاستگاه گوهری خود را مییابد. او با این جریان عمیق درونی در عرصه اجتماع حضور دارد. جریان این تجربه اندرونی را در حضور اجتماعی او مییابیم. از این مجراست که وحدت در عرصه دنیا و اجتماع به کثرت بدل میشود و در پرتو آن بنیان درونی عمیق، تجربتی، روی وحدت دوباره در خواهد آمد. همین انواع حضورها، حضورهایی مالامال از عناصر انسانی و تجربتی وحدت بخش اویند.
خواستاران تحقق خود از الگوهای ناب آدمیت، جویای آنند که با حداکثر استفاده از همه قابلیتهایشان، با دلالت خضر راه (انسان هادی)، خویشتن را فعلیت و تحقق بخشند و به مرتبه تقرّب (تقرّب شناختی و تقرّب رفتاری، تقرّب معرفی و تقرّب عبادی، تقرّب فردی و تقرّب اجتماعی، تقرّب فرهنگی و اجتماعی) رسند. اینان میدانند چیستند و کیستند و به کجا میروند.
انسان هادی همواره در میان ماست.
باید خواست و کوشید، و جست و جوشید، و شناخت و خروشید، و نیوشید و نوشید.
قسمت دوم سنت علم الاجتماعی بانو علیهاالسلام ، و دورههای تاریخی نگرش به آن گفتیم که نگاه به دین، تابع انتظار ما از آن است و این نیز خود تابعی از نوع گفتمان ترقی برگزیده میباشد. نگاه به سنت بانو نیز، در همین راستا شکل میگیرد. هر دورهای از تاریخ گفتمان ترقی و هر گفتمان برگزیده، اقتضاء یک نحوه نگرش به سنت بانو را دارد.
مبحث اول اندیشه اجتماعی تفکر ترقی و خاستگاه نگرش به سنت علم الاجتماعی بانو علیهاالسلام
اندیشه اجتماعی جریان فکری ترقی در شناخت و تبیین امور و شؤون اجتماعی انسان و حیات جمعی آدمیان (مانند پدیدههای اجتماعی، گروههای و اجتماعات و پیدایش و ثبات و تحول آنها و....)، از دیدگاههای گوناگون توصیفی - تحلیلی (در شناخت وضعیت موجود)، دیدگاه ارزشی و هنجاری (در تصویردهی از وضعیت مطلوب اجتماعی) و دیدگاه راهبردی (در ارائه سیاستها و برنامههای انتقال از وضع موجود به وضعیت مطلوب) در حوزههای گوناگون ادراکی (تجریدی، اعتباری و تجربی) تأثیر پذیرفته است. «اندیشههای توصیفی» در پی کشف تکوینیّات و واقعیتهای زندگی اجتماعی آدمیاناند، مانند اندیشههای اقتصادی، که جویای قوانین تکوینی حاکم بر پدیدههای اقتصادی زندگی اجتماعی است؛ «اندیشههای دستوری» یا «هنجاری» یا «ارزشی»، تشریعات و ارزشهای زندگی اجتماعی را بیان میدارند؛ مانند شعب متعدد اندیشههای حقوقی که بیانگر احکام تشریعی حاکم بر مناسبات متقابل انسانهاست، از قبیل حقوق اساسی، حقوق اقتصادی، حقوق قضایی، حقوق جزایی و حقوق بین الملل. و حوزه سوم، اندیشههای تجویزی و کاوشگری راهکارها، سیاستها، راهبردها و برنامههای مدیریت وضعیت مورد توصیف، به سوی اهداف برگزیده ملت و دولت، میباشد.
دانستن وجهه علم الاجتماعی سنت فاطمه زهرا علیهاالسلام ، در گرو شناخت آن در قلمرو حوزههای پژوهشی و ادراکی یاد شده میباشد.
پیشتر نیز اشاره کردیم که تاریخ تحول فکر دینی همواره تابعی از تاریخ تحول گفتمان ترقی است. بدین ترتیب بررسی تاریخ تحول نگرش به سنت فاطمه زهرا علیهاالسلام ، نیز در راستای تاریخ تحول گفتمان دین شناختی ترقی، ممکن میباشد.
ترقّی (Progress) در مفهوم پیشینی آن، گرایش به تغییرات مطلوب، بادوام و مستمر در همه ابعاد و ارکان وجه نظرها و گرایشهای فردی و ساختار و رفتار و فرایند اجتماعی و در سیاست و اقتصاد است.
در فرایند شناخت وجهه علم الاجتماعی سنت بانو، دو سطح شناختی مورد توجه میباشد:
1 - اینکه بانو فاطمه زهرا علیهاالسلام ، به عنوان زن الگوی حاضر در عرصه مناسبت اجتماعی، از چه منظری دریافت میشود.
2 - اینکه منطق و نظریه تعالی و ترقی جامعنگر زن، در راستای آن سنت کدام است؟!
بدین صورت، نوع تئوری توسعهای زنان در راستای گفتمان برگزیده، شکل میگیرد. مروری بر تاریخ تحول گفتمانهای ترقی در ایران معاصر، میتواند وضعیت امروز ما را در نگرش به دو سطح مذکور شناختی روشنی بخشد.
مبحث دوم خاستگاه مرسوم نگرش به سنت بانو
منظر، در حوزه مرسوم فکر دینی و نگرش غالب سنت عرفانی و ادبیات دینی صوفیانه حوزههای دینی به سنت اولیای معصومین علیهمالسلام ، گفتمان تعالی فرد نگر میباشد.
اندیشه ترقی در نزد حکیمان و عارفان و اخلاقیون از سویی و فقیهان از سویی دیگر، در حوزه مرسوم فکر دینی با همه تفاوتهای بینش فیلسوفانه و عارفانه و فقیهانه ، را میتوان به صفت نگرش تعالی فرد نگرانه متصف نمود. به تعبیری دیگر اراده برای ترقی در این دوره، عزم برای ترقی و بالندگی درون است که میتوان «اراده تعالی و ترقی روانشناختی» نیز تعریف نمود. مهمترین ویژگیهای این گفتمان در نگرش به مقوله ترقی و در راستای آن به سنت اولیای الهی بانوی بزرگ را میتوان به قرار زیر فهرست کرد:
1 - نگرش آرمانی این گفتمان را در وجه غالب میتوان، نگرش فردنگرانه یا روانشناختی و سلوک فردی دانست که عنصر بینش و نگرش اجتماعی در آن ضعیف است و دغدغه غالب در این گفتمان، تفسیر و تبیین ماهیت و راهکارهای رستگاری فردی است. در این منظر، فرد اصالت دارد و جمع و اجتماع ماهیت و هویتی اعتباری دارند. به این قرار، این نگره، هم به مفهوم اجتماعی و هم به مفهوم حقوقی، فردگرا میباشد. این گرایش، هم به غلبه و تأثیر و نفوذ فرد بر محیط و جامعه معتقد است و هم به اولویت و تقدم حقوق و مصالح فردی بر مصالح و حقوق اجتماعی، معتقد میباشد. قرائت عرفانی که از دین برآمده، از همین گفتمان است. این است که میبینیم نوع نگرشهای بر آمده از این سنت فکری، بانو را تنها در عرصه تجربههای درون دینی، در مییابند و تحلیل میکنند.
2 - انسان کامل و مدینه فاضله این گفتمان در عرصهای ماورای مناسبات دنیایی (مانند حیثیت تاریخی، بشری، اجتماعی و جغرافیایی آدمیان و طبیعت جهان) جسته میشود و همواره تصویری ماورأ طبیعی دارد. وجهه غیبی و افلاکی اولیأ بر انسانیت و اقتضائات بشری و حضوری اجتماعی - تاریخی آنان ترجیح میگیرد. در این گفتمان، بهشت موعود در زمین نیست و بانو نیز، حقیقتی مافوق انسانی دارد. گوئیا که از غیب بر آمده و بی هیچ قرابتی با تاریخ و اجتماع و اوصاف زمینی به غیب الغیب رهسپار شده است.
هر گاه اصل بازگشت به خود و جویای روزگار وصل - که در وجهه روانشناختی و عرفانی تفسیر مناسب خود را دارد - به عنوان چشم انداز در تحلیل جامعه و حرکت تاریخ در نظر گرفته شود، این دیدگاه را به دست میدهد که جامعه آرمانی در گذشته تاریخ وجود دارد و فرایند رخ نموده برای بشریت، فرایند انحطاط و واپس گرایی بوده است و ظهور دولت موعود نتیجه انفجاری خلق الساعه در اوج وضعیت انحطاط است.
3 - نگره سنتی ترقی از آن رو که بینش روانشناختی و فرد نگرانه به امر ترقی و پیشرفت دارد، به نوعی نخبهگرایی روانشناختی باور دارد، زیرا راه تعالی را تنها برای معدودی از انسانها هموار میبیند.
4 - زمان و فضا در این گفتمان، خصلتی اثیری دارد و به جانب دیرند (Deuration) محض تمایل دارد، زمان و فضا امتداد و یا مقدار جریان ماده نیست و با آن نسبتی برقرار نمیکند و راه طرح نظریه کثرت ازمنه و اصالت واقع (Realism) زمان مایه بسته است. بدین ترتیب، ترقی در این گفتمان از مجاری مادی به ویژه واقعیات اجتماعی - تاریخی نمیگذرد و انواع زمانهای اجتماعی - تاریخی واقعی مورد توجه نیستند. یک نتیجه این تلقی آن است که بشریت و تاریخیت مجالی برای حضور در عرصه دین، معرفت دینی و حیات اولیأ الهی، ندارند.
5 - عقل مورد اعتنای این نگره، عقل کلی است و عقل محاسبه (Rational)، عقل جزوی یا عقل معاش و به تعبیری عقل ابزاری، مذموم است و یا دست کم مورد اعتنا نیست و مجالی برای حضور ندارد.
6 - ولایت بانو، ولایت عرفانی و باطنی است، البته این ولایت مترادف با مقوله ولایت به معنی زعامت سیاسی نیست. انسان هادی در این نگاه، به عنوان مظهر همه اسماء الهی و به تعبیری «مظهر اسم جامع الهی» یا «کون جامع» میباشد و همچون آیینهای بازتابنده همه انوار الهی است و قوام تمامی عالم به اوست.
7 - راه وصل به چنین منزلت بلندی همانا «قرب فرائضی» و «قرب نوافلی» است.
در حدیث قدسی آمده است «بنده من به واسطه انجام نوافل و مستحبات، همواره، و مستمرا به من نزدیکتر و نزدیکتر میشود. چندان که من محب او شوم و بدینسان چشم و گوش او شوم در مرتبه ظهور تا بشنود به سمع من و ببیند به بصر من.» و بالجمله سالک در این مرتبه به شهود خویش در مرتبه ظهور مشاهده حق کند و مفتخر به تحلیات اسم ظاهر شود و از این مرتبه نیز ترقی کند و از ظاهر متوجه باطن شود تا آنکه قابل تجلی اسم جامع هوالباطن شود و مظهر تام هوالظاهر و الباطن گردد و حامل ردأ امانت و ولایت الهیه و قرب تام معنوی شود.
و این گونه است که بنده خداوند به نهایت قرب و یگانگی با حق یعنی به مرتبه ولایت میرسد؛ فانی در خداوند و قائم به او میشود و این فنا و قیام ولیّ خداوند، هر دو گونه قرب نقلی و فرضی و محبّی و محبوبی را در بردارد. باری راه همین است که شخص از او صاف بشری خویش بمیرد و به او صاف اللهی زنده شود. آنچه در حقتعالی است در وی متجلی شود و شخص وجود حقّانی و الهی پیدا کند، اما قائم به حق بودن چنان است که خداوند ظهور انسانی پیدا میکند. و زن اگر جویای تعالی است راه همین قرب فرضی و نفلی است؛و برای بانو مهمترین رسالت، دستگیری معنوی و ظاهری از سالکان طریق هدایت و پشتیبانی و حییانی و باطنی از آنان است. باری دغدغه اصلی سالک ما در این وادی درون روی در خویش است و البته جویندگان این وادی را مگر از سر اضطرار کاری با امر سیاست و تدبیر معاش جمعی، نیست.
آنچه از نگرش روانشناختی به بانو گفتیم نگرش غالب حوزههای مرسوم دینی است. آثار عرفانی، فلسفی و اخلاقی در باره بانو از این منظر نگاشته شدهاند. کتاب «فاطمة الزّهرأ» گفتار عالم کبیر علامه امینی، از این منظر به تفسیر منزلت بانو پرداخته است:
حضرت صدّیقه علیهاالسلام سبب آفرینش عالم بوده است، همانگونه که پدر بزرگوارش، امیرالمؤمنین و حسنین علیهمالسلام ، علت خلقت بودهاند. و اینک حدیثی در اثبات این مطلب به روایت ابوهریره:
«رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: هنگامی که خدای تعالی حضرت آدم ابوالبشر را آفرید و از روح خود در او بدمید. آدم علیهالسلام به جانب راست عرش نظر افکند. آنجا پنج شبه غرقه به نور در حال سجده و رکوع مشاهده کرد، عرض کرد:
خدایا قبل از آفریدن من، کسی از خاک خلق کردهای؟ خطاب آمد: نه، نیافریدم. عرض کرد: پس این پنج شبح که آنها را در هیأت و صورت مانند خود میبینم چه کسانی هستند؟ خدای تعالی فرمود:
این پنج تن، از نسل تو هستند، اگر آنها نبودن، ترا نمیآفریدم، نامهای آنان را از اسامی خود مشتق کردهام. اگر این پنج تن نبودند، نه بهشت و دوزخ را میآفریدم، نه عرش و کرسی را، نه آسمان و زمین را خلق میکردم، و نه فرشتگان و جن و انس را....
منم «محمود و این «محمد» است، منم «عالی» و این «علی» است، منم «فاطر» و این «فاطمه» است، منم «احسان» و این «حسن» است، و منم «محسن» و این «حسین» است.
به عزتم سوگند، هر بشری به مقدار ذرّه بسیار کوچکی، کینه و دشمنی آنها را در دل داشته باشد. او را در آتش دوزخ میافکنم، یا آدم،..... این پنج تن، برگزیدگان منند، و نجات و هلاک هر کس وابسته به حبّ و بغضی است که نسبت به آنها دارد. یا آدم، هر وقت از من حاجتی میخواهی به آنها توسل کن.
و در ادامه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: ما (پنج تن) کشتی نجاتیم، هر کس با ما باشد، نجات یابد، و هر کس از ما رو گردان شود، هلاک گردد. پس هر کس حاجتی از خدا میخواهد، به وسیله ما اهل بیت از حضرت حق تبارک و تعالی مسئلت نماید.» این روایت را «شیخ الاسلام حموینی» در "فرائد"و «حافظ خوارزمی» در "مناقب" و چند تن دیگر روایت نمودهاند.
پس، انسان هادی، همان نفس قدسیِ معصوم است که از سُرادق عالم رُبوبی، برای هدایت انسان، بدین جهان میآید؛ و در واقع، حقیقت کلیه او مانند حقیقت کلیه قرآن کریم نازل میشود تا بتواند در دسترس بشر قرار گیرد، و انسانها را با «تزکیه و تعلیم»، به «هدایت اعظم» و «عبادت اکمل» و «قرب اتم» راهبر گردد و روشن است که طریقه «قرب اتم»، همانا محبت کامل است و توسل به آستانه اولیأ.
در این نگرش به منزلت انسان هادی، مشاهده میکنید که بانو چگونه با ذوق عارفانه تحلیل میشود، و راه برای نیل به آن مقام نوافلی که مقدمه آن سلوک بر وفق احکام فقهی میباشد، در پیش روست.
نهضت احیأ فکر دینی با حرکت آغازین از این گفتمان و به موازات تحول گفتمانهای ترقی در حوزه روشنفکری دینی در دو مرحله گفتمان تکاملی و توسعهای و پایه گذاریها و بازسایهای مبانی مورد نیاز معرفت شناختی، روش شناختی و فلسفی - کلامی، و مسئله شناسی و مسئله داری اجتماعی و به ویژه در دید گرفتن تعالیم کلامی - فقهی از منظر اصل اراده تغییر اجتماعی، بینش مرسوم حوزههای دینی به اصل ترقی را به گونهای بطئی، لیکن ریشه دار و ستبر و مستند، به سازمان فکری مبنا برای تدوین مستند، روشمند و نظامدار ترقی پیوند داده است. از جمله بر آمدگان این نهضت بازبینی تفسیری، برای احیای «امر آل محمد صلیاللهعلیهوآله ) استاد محمد تقی جعفری در مثل دوره تفسیر نهج البلاغه، علامه امینی در مثل کتاب گرانقدر الغدیر؛ استاد محمد تقی شریعتی در مثل کتاب امامت، علامه شهید مرتضی مطهری در مثل حماسه حسینی و استاد سید جعفر شهیدی در مثل کتاب زندگانی فاطمه زهرا علیهاالسلام و استاد محمد رضا حکیمی در مثل قیام جاودانه و نیز کلام جاودانه، علامه شهید سید محمد باقر صدر میباشد، البته جلوهدار وجهه عینی این بپاخیزی، امام خمینی قدسسره است. با این گرامیان فکر دینی از تجربه صرف روانشناختی ترقی و تعالی با خمیر مایهای از تجربه عارفانه و صوفیانه، در میگذرد و بر آنست که ولیّ بر اثر حلول و حصول آن تجربه عمیق عارفانه، مأموریت جدیدی احساس کند، انسان تازهای شود، و این انسان تازه، عالم تاره و آدم تازهای بنا کند و بر ماست که به احیای شناختی و اقدامی آن تجربه بلند که احیای مجموع جهاد و شهادتهای انسانی است، اقدام کنیم.
نگرش مرسوم و فردنگرانه از ترقی با ورود به دوره معاصر، دچار تحولی ماهوی به سوی نگره اراده تغییر اجتماعی گردید و بر پایه یک جنبش آغازین اصلاحی (جنبش اصلاحی سید جمال و هم اندیشان وی)، دو دوره عمومی نو اندیشی تکاملی و نگره توسعهای را در حوزه روشنفکری دینی شاهد بوده است. این همه موجب شکلگیری گرایش فکری جدیدی از جمله در نگرش به دین و نیز مبحث زنان گردید.
نظرات علما و مراجع پیرامون عزاداری امام حسین (ع)
مرحوم علامه امین عاملی قدسسره دربارهی قمهزنی و مراسم عزاداری حسینی مینویسد:
قمهزنی و اعمالی دیگر از این قبیل در مراسم عزاداری حسینی به حکم عقل و شرع حرام است و زخمی ساختن سر، که نه سود دنیوی دارد و نه اجر اخروی، ایذاء نفس است که خود در شرع حرام است و در مقابل این عمل، شیعهی اهل بیت را در انظار مردم مورد تمسخر قرار داده و آنها را وحشی قلمداد میکنند و شکی نیست که این اعمال ناشی از وساوس شیاطین بوده و موجب رضایت خدا و پیامبر و اهل بیت اطهار نیست و البته تغییر نام این اعمال در ماهیت و حکم شرعی آن که حرمت است، تغییری نمیدهد1.
چند استفتاء از مقام معظم رهبری درباره قمه زنی و عزاداری
1ـ آیا قمه زدن در عزاداری امام حسین علیهالسلام چه حکمی دارد؟
جواب: اگر موجب وهن مذهب در زمان حاضر و یا مستلزم خوف خطر جان یا ضرر معتنی به باشد جایز نیست.
2ـ پدر و مادری که نذر میکنند اگر خدا به آنان فرزند پسر داد روز عاشورا به سر او تیغ بزنند و آن پسر بعد از بلوغ روزهای عاشورا قمه بزند آیا این نذر صحیح است و آیا بر آن پسر عمل به نذر والدین واجب است؟
جواب: صحت چنین نذری محل اشکال است و در هر صورت وفا به آن بر فرزند واجب نیست.
3ـ اگر قمه زدن در عزاداریها موجب مرگ کسی شد آیا این عمل خودکشی و گناه محسوب میشود.
جواب: اگر با خوف خطر جان اقدام کرده باشد حکم انتحار دارد.
4ـ آیا سوراخ کردن گوشت بدن و قفل زدن و وزنه آویزان کردن به بهانه عزاداری بر امام حسین علیهالسلام که اخیرا شایع شده است جایز است؟
جواب: چنین اعمالی که موجب وهن مذهب در انظار عموم است صورت شرعی ندارد.
5ـ عزادارانی که خودشان را در مقابل مزار مقدس ائمه علیهمالسلام به خاک میاندازند و سینه و صورت خود را به خاک میمالند و خراشیده میکنند و خون جاری میشود و با همان حال به داخل حرم ائمه علیهمالسلام وارد میشوند چه صورت دارد؟
جواب: اینگونه رفتارها که از شیوه اظهار تأثر و عزاداری سنتی به دور است صورت شرعی ندارد بلکه اگر موجب ضرر معتنی به بدنی و یا وهن مذهب در انظار عموم باشد جایز نیست.
استفتائات از حضرت آیةاللّه العظمی مکارم شیرازی
1 ـ آیا زنجیر زنی و قمهزنی و شمشیر زنی در عزاداری امام حسین علیهالسلام جایز است؟
جواب: بیشک مراسم سوگواری خامس آل عبا علیهالسلام از افضل قربات است، ولی نباید کاری کرد که موجب وهن مذهب در نظر دیگران شود.
2ـ آیا تعزیه و شبیه خوانی اشکال دارد و اگر اشکال نداشته باشد بفرمایید که اگر مرد لباس زنان را در تعزیه بپوشد و به جای او بخواند اشکال دارد؟ و آیا صدای شیپور و طبل و دهل در تعزیه حرام است یا خیر؟ در پایان مستدعی است شرایط تعزیه خوانی را بیان فرمایید.
جواب: شبیه خوانی اگر با دروغ و آلات لهو توأم نباشد و موجب توهین به مقام شامخ حسین بن علی علیهماالسلام یا سایر شهدا نشود اشکالی ندارد واحتیاط آن است که مردان لباس زنان را نپوشند.
3ـ آیا شبیه خوانی ـ که نمایش مذهبی است و دربارهی واقعهی عاشورا یا اربعین حسینی علیهالسلام برگزار میگردد ـ جایز است؟
جواب: اگر امر خلاف شرعی در آن نباشد و موجب هتک مقدّسات نشود اشکالی ندارد.
4ـ سینه زدن با تیغ و یا زنجیر زدن با زنجیری که دارای چاقو و یا تیغ میباشد و منجر به زخمی شدن بدن و جاری شدن خون میشود، چه حکمی دارد؟
جواب: همان گونه که قبلاً نیز اشاره کردهایم، مسئلهی عزاداری حضرت سیدالشهدا علیهالسلام در هر زمان و در هر مکان از افضل قربات و مایهی تقویت روح ایمان و شهامت اسلامی و ایثار و فداکاری و شجاعت در مسلمین است، ولی کیفیت عزاداری باید چنان باشد که بهانهای به دست دشمنان اسلام ندهد و موجب سوء استفاده از آن نشود و این مراسم عظیم و پرشکوه تضعیف نگردد و به همین جهت از کارهایی که موجب وهن مذهب است باید پرهیز شود.
5ـ نظر مبارک را در رابطه با کیفیت مطلوب نحوهی برگزاری عزاداری سالار شهیدان علیهالسلام بیان فرمایید؟
جواب: بهترین شیوهی عزاداری، تشکیل مجالس با شکوه و ذکر اهداف مقدس امام حسین علیهالسلام و تاریخچهی کربلا و تحلیل فرازهای آن و مراسم سوگواری، و همچنین تشکیل دستهجات عزاداری با شکوه، توأم با شعارهای بیدار کننده و سازنده و پخش جزوهها و پوسترهای حساب شده و پرمحتوا و استفاده از پلاکاردها یا شعارهای جالب و جاذب و روشن کنندهی اهداف عزاداری حضرت سیدالشهدا علیهالسلام و مانند آن است.
6ـ در آستارا، سنتی است که مردم به آن اعتقاد راسخ دارند، مسئله بدین صورت است که: روز تاسوعا و عاشورا عَلَمی که در تمام مناطق مرسوم است در دست افراد خاصی میدهند که آن فرد با حرکتهای مخصوص و حتی گاهی با حملهور شدن به زنان و مردان و ترساندن بچهها و به تعبیر مردم: علم را جوش میآورند و آن را نسبت به امام حسین علیهالسلام میدهند، مردم دور آن جمع میشوند و میگویند علم فرد را دنبال خود میبرد، وقتی علم بعضی از افراد را زخمی میکند به معنای آن است که آن فرد، انسان بدی است و با دیدهی تردید به عَلَم نگاه کرده است. متأسفانه عَلَم در دست افراد معلوم الحال به جوش میآید و گاهی افراد متدین و وجیه را زخمی میکند، نظر شما را در این مورد خواستاریم؟
جواب: عزاداری حضرت خامس آل عبا علیهالسلام از موجبات مهم تقویت دین است ولی نباید آن را آلوده به این گونه کارهای نادرست کرد که موجب اذیت و آزار عزاداران و هتک حرمت افراد آبرومند میشود.
7ـ در شرایطی که دشمنان اسلام سعی در منزوی کردن مسلمانان دارند و با حیلههایی میخواهند اسلام را خرافی و مسلمانان را بیمنطق معرفی کنند، انجام برخی اعمال که در متن دین وجود نداشته و در بعضی مناطق عدهای در تظاهر به اسلام و تعظیم شعائر، مرتکب آن میشوند که احیانا موجبات وهن شیعه و عزاداری را فراهم آورده است، چه حکمی دارد؟
جواب: لازم است در این شرایط و اوضاع پیروان اهل بیت علیهمالسلام و عاشقان مکتب حسینی از هر کاری که موجب وهن این مراسم میشود بپرهیزند و به جای آن به سراغ مراسمی بروند که عظمت اهداف حسینی را بیش از پیش آشکار میسازد و اگر جمعی از بزرگان فقهای پیشین (قده) در عصر و زمان خود بعضی از این کارها را به دلایلی اجازه فرمودهاند، هرگاه در عصر و زمان ما بودند مسلما نظر دیگری داشتند. خداوند همهی ما را از پیروان مکتب آن بزرگوار و جان نثاران او قرار دهد.
8ـ در شهرستان ما مراسم عزاداری تاسوعا و عاشورا و سایر ایام به صورت تعزیه خوانی برگزار میشود، تا شش سال قبل که فقط در محل ما برگزار نمیشد اهالی محل به محلات دیگر جهت دیدن تعزیه میرفتند و در آن محلات با مشکلات زیادی مواجه میشدند لهذا تصمیم گرفتیم این مراسم را در محل خودمان برگزار کنیم نظر شما چیست آیا در این شرایط تعزیه خوانی جایز است؟
جواب: چنانچه تعزیه خوانی مشتمل بر امر حرامی مانند دروغ یا هتک حرمت امامان بزرگوار و بزرگان دیگر و امثال اینها نباشد و مانع مجالس سخنرانی و نماز نگردد اشکالی ندارد.
9ـ آیا استفاده از وسایلی که به شکل صلیب هستند و درماه محرم الحرام در جلوی صف عزاداری حمل میشود جایز است؟
جواب: این علامتها تداعی صلیب را نمیکنند ولی عزاداری هر چه سادهتر باشد بهتر است.
10ـ آیا پول دادن به مرثیه سرایانی که در لابهلای اشعار و سخنان خود بعضی از مصایب بیمدرک یا ضعیف السند را نقل میکنند و یا با غنا میخوانند جایز است و آیا نقل این گونه مطالب به عزاداری ضربه نمیزند؟
جواب: پول را در برابر کارهای مشروع آنها بدهند و نسبت به کارهای خلاف، نهی از منکر کنند.
متن جوابیه آیةاللّه العظمی مکارم شیرازی به سؤالات مختلف مردم دربارهی وظایف مسلمانان در ایام عاشورا و مراسم عزاداری حسینی علیهالسلام
بدون شک عزاداری سالار شهیدان از افضل قربات و احیای خون آنان مایهی نجات در دنیا و آخرت است.
افراد ناآگاه و بیخبر، حادثه خونین کربلا را مربوط به گذشته میپندارند، و از تکرار سوگواریها در هر سال دچار تعجّب میشوند، در حالی که آگاهان آن را مربوط به یک جریان مهم و مستمر در سراسر زندگی بشر میدانند، که در کربلا به اوج خود رسید، و به عنوان یک الگوی جاودانه در تاریخ ماند. و آن جریان مبارزه با کفر و ظلم و بیدادگری وترجیح مرگ سرخ توأم با آزادگی بر زندگی ذلت بار و ننگین است.
آنها میگویند چرا شما برای حادثهای که مربوط به سیزده قرن پیش است اشک میریزید؟ ولی نمیدانند که اشک ما اعلان جنگ ما به ظالمان و بیدادگران و زشت کاران در هر زمان است. قطرههای اشکی که از روی معرفت نسبت به اهداف والای حسین علیهالسلام و یارانش جاری میشود گلولههای آتشینی است بر ضد تبهکاران و جنایتکاران تاریخ، و گوهرهای گرانبهایی است برای هدیه به مظلومان و ستمدیدگان و ملّتهای دربند، و این است معنی «کل یوم یوم عاشورا و کل ارض ارضِ کربلا».
و به همین دلیل همیشه طاغوتها و دشمنان اسلام از انجام این مراسم در هراسند و میخواهند آن را به تعطیل بکشانند.
و درست به همین دلیل ما میگوییم به هر قیمت که ممکن شود باید این مراسم حفظ گردد، حتی در بعضی از کشورها که دشمنان اهل بیت قصد خاموش کردن این چراغ فروزان را داشتند و از ما سؤال کردند گفتیم به هیچ قیمت عقب نشینی نکنید، ولو بَلَغَ ما بَلَغ، و هر چند خون خود را در این راه نثار کنید.
درست است که این مراسم ذاتا مستحب است ولی زنده نگه داشتن آن در مواردی از اوجب واجبات است.
در اینجا لازم میدانم همهی برادران و خواهران ایمانی را به چند نکته توجه دهم:
1ـ باید همه بکوشند با خالصترین نیّات در این مراسم شرکت جسته، و قلب و روح خود را در اختیار سالار شهیدان قرار دهند، و به اهداف والای این قیام بزرگ تاریخ اسلام و بشریّت بیاندیشند، و گویندگان عزیز و نویسندگان محترم اهداف مهم این قیام پربار را تشریح کرده، و سوگواران را روز به روز با آن آشناتر سازند تا مصداق کامل «عارفا بحقّه» حاصل گردد.
2ـ برادران و خواهران ایمانی باید خلوص این مراسم را از اموری که مخالف شرع اسلام و دستورهای پیشوایان بزرگ دین است حفظ کنند و از هر کاری که بهانه به دست دشمنان میدهد بپرهیزند و نیز از اعمالی مانند قمه زدن و قفل در تن کردن وامثال آن که رهبر معظم انقلاب در بیانات پربار خود به آن اشاره نمودند اجتناب جویند.
زیرا این اعمال دست آویزی به دست دشمنان خواهد داد تا کلّ این مراسم عظیم و سازنده را زیر سؤال برند، قمه را باید بر سر دشمن کوبید نه بر سر دوست، قفل را باید بر دهان دشمن زد، نه بر تن دوست، درست است که انگیزه این افراد عشق به امام حسین علیهالسلام و مکتب اوست ولی باید توجه داشت که مقدس بودن انگیزه به تنهایی کافی نیست باید نفس عمل هم مقدّس باشد، کیفیّت عزاداری یا باید در نصوص اسلامی وارد شده باشد و یا مشمول عمومات و اطلاقات ادلّه گردد، و این گونه کارها مسلما نه منصوص است و نه مصداق عزاداری در عرف عقلا و اهل شرع، به علاوه موانعی نیز از نظر شرع در برابر آن قرار دارد، و به تعبیر دیگر نه مقتضی شمول عمومات موجود است و نه مانع مفقود.
درست است که جمعی از بزرگان فقهای پیشین قدس اللّه اسرارهم اجازه بعضی از این امور را در عصر خود به دلایل خاصی دادهاند ولی آنها هم اگر در عصر ما و شرایط زمان ما بودند به یقین طور دیگری فتوی میدادند.
3ـ باید توجه داشت که هدف اصلی قیام امام حسین علیهالسلام همان گونه که در وصیت تاریخی معروف آن حضرت آمده احیای امر به معروف و نهی از منکر بود. بر همه عاشقان مکتبش لازم است این دو فریضه الهی و قرآنی را زنده کنند و به امام و پیشوای بزرگشان اقتدا نمایند، و از طریق صحیح و حساب شده با منکرات به مبارزه برخیزند، و با گفتار و اعمال خود معروف را زنده کنند.
خداوندا همهی ما را از پیروان راستین مکتب آن بزرگوار قرار ده، و مشمول شفاعتش در دنیا و آخرت بنما. آمین یا رب العالمین. (قم ـ ناصر مکارم شیرازی 26/3/73 مطابق با ششم محرم الحرام1415)
نظر حضرت آیة اللّه صالحی مازندرانی پیرامون قمهزنی
باسمه العلیم
از منابع فقه چه لُبیّه و چه لفظّیه بالخصوص او بالاطلاق او العموم جواز و اباحه قمه زنی = فضلاً از رجحان آن = در مراسم عزاداری سالار شهیدان امام حسین علیهالسلام مستفاد نمیگردد، بلکه مقتضای ادلّه و عناوین ثانویّه حرمت و عدم جواز است لذا اجتناب از آن واجب و لازم است.
برادران ایمانی میدانند که قمه را باید بر فرق قمه کشان خائن و قدّاره بندان جانی زد. (قم المقدّسة، اسماعیل الصالحی المازندرانی محرم الحرام 1415 ـ خرداد 1373)
نظر حضرت آیةاللّه جوادی آملی پیرامون قمه زنی:
چیزی که مایه وهن اسلام و پایه هتک حرمت عزاداری است جایز نیست، انتظار میرود از قمه زنی و مانند آن پرهیز شود. (4 محرم الحرام 1415 جوادی آملی)
نظر حضرت آیةاللّه نوری همدانی پیرامون عزاداری و قمهزنی
از آنجا که مکتب سالار شهیدان حضرت ابی عبداللّه علیهالسلام مکتب امر به معروف و نهی از منکر و چشمهی جوشان ارزشهای اسلامی است و تاریخ خونبار عاشورا همیشه با آفریدن حماسهها و موجها و با به حرکت درآوردن احساسات و عواطف الهام بخش کلیّهی نهضتها و قیامهایی که علیه ظالمان و جبّاران روزگار صورت گرفته بوده است و همواره مجاهدین اسلام با قیامهایی علیه ظلم و ستم به جا آوردند ـ که نمونهی آن را در زمان خود دیدیم ـ نام حسین بر لب و اشک حسینی در چشم و هوای کربلا و عاشورا در سر داشتند تا موفق شدند که پیروزی خون بر شمشیر را ثابت و بیان بلند حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم «حسین منی و انا من حسین» را معنا کنند و ایام محرم و عاشورا همیشه زنده کنندهی آن خاطره و به جوش آورندهی خونهایی است که در دل علاقهمندان این مکتب موج میزند لذا لازم است مخصوصا در جهان کنونی که دشمنان اسلام از اسلام سیلی خورده و منافع نامشروع خود را از دست رفته میبینند و در فکر انتقام گرفتن از اسلام ناب محمّدی هستند مراسم عزاداری کار زینبی بکند یعنی با منطق اسلام توأم و از هر گونه حرکتی که این دین مقدّس را بیمنطق قلمداد نماید منزّه باشد و عزاداران محترم و متعهّد به جای اینکه قمه را بر فرق خود بکوبند در فکر آن باشند قمه را بر سر دشمنان اسلام که اراضی آنان را اشغال و در فکر تضعیف آنان میباشند و منابع آنان را غارت و بالاخره هر روزی با ترفند جدیدی حیات اسلامی آنها را به مخاطره میاندازند بکوبند. خداوند توفیق بیشتر برای پیمودن این راه به همهی مسلمانان عنایت بفرماید. (7 محرم الحرام 1415 الاحقر حسین نوری همدانی)
نظر حضرت آیةاللّه العظمی فاضل لنکرانی درباره قمهزنی
با توجه به گرایشی که نسبت به اسلام و تشیع بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در اکثر نقاط جهان پیدا شده و ایران اسلامی به عنوان ام القرای جهان اسلام شناخته میشود و اعمال و رفتار ملت ایران به عنوان الگو و بیانگر اسلام مطرح است لازم است در رابطه با مسائل سوگواری و عزاداری سالار شهیدان حضرت ابی عبداللّه الحسین علیهالسلام به گونهای عمل شود که موجب گرایش بیشتر و علاقمندی شدیدتر به آن حضرت و هدف مقدس وی گردد پیدا است در این شرایط مسئله قمه زدن نه تنها چنین نقشی ندارد و بلکه به علت عدم قابلیت پذیرش و نداشتن هیچ گونه توجیهی نتیجه سوء بر آن مترتب خواهد شد لذا لازم است شیعیان علاقمند به مکتب امام حسین علیهالسلام از آن خودداری نمایند و چنانچه در این مورد نذر وجود داشته باشد نذر واجد شرایط صحت و انعقاد نیست. (محمد فاضل، 4 محرم الحرام، 1415)
نظر حضرت آیةاللّه مشکینی در پاسخ به سؤال از قمه زنی
بعد التسلیم و التحیة امور مذکوره فوق بنفسه در شرع اسلام مورد اشکال و بلکه بعضی از آنها ذاتا محرم است مسلمین باید از وارد کردن آنها در مراسم تعزیه حضرت حسین علیهالسلام که یکی از عبادات است جدا خودداری نمایند علاوه آن که عزاداری آن حضرت عمل عبادی سیاسی است پس باید از مخلوط شدن کارهایی که جنبه سیاسی آن را مخدوش ویا به عنوان خرافیت و وهن اسلام میبخشد اجتناب نمود گذشته از اینها اعمال فوق مورد نهی مقام معظم ولایت امر مسلمین قرار گرفته و حکم معظم له واجب الاتباع است خداوند بر ملت معتقد و هوشیار و سیاست فهم ایران توفیق تبعیت از احکام الهی و عزاداری مورد رضایت حضرت بقیةالهی عنایت فرماید. (8 محرم الحرام 1415، هجری قمری، علی مشکینی)
________________________________________
1 ـ اعیان الشیعه، ج 10، ص 363.
نقش تـربیتی بانوان در مقابله با آسیبهای فرهنگی و اجتماعی
مقدمه
امروزه نقش مؤثر زنان در مقابله با تهاجم فرهنگی و پیشگیری از انحرافات اجتماعی بر کسی پوشیده نیست زیرا زنان در فرهنگسازی بیشترین نقش را دارند و همین نقش مؤثر و کلیدی، موجب شد که نوک تیز حمله دشمن در جهانی شدن و استحاله فرهنگی متوجه زنان جامعه گردد. آنان به خوبی دریافتند که اگر موفق به تغییر فرهنگ زنان یک قوم گردند، میتوانند تمامیت فرهنگ آن جامعه را متأثر کرده و تغییر دهند. از اینرو دشمن تمامی تلاش خود را مصروف تغییر فرهنگ زنان جامعه ما نمود و بر همگان روشن است همان طور که زنان قادر به سازندگی فرهنگ خانواده و جامعه میباشند به همان نسبت توان تخریب فرهنگ جامعه را دارند و طبیعی است که زنان جامعه از عمدهترین و تأثیرگذارترین عناصر مقابله با تهاجمات فرهنگی، میباشند.
اما اینکه زنان جامعه تحت چه شرایطی در مقابل فرهنگ بیگانه آسیبپذیر میشوند و به بیان دیگر، ریشه این همه ناکامی در عرصه فرهنگ و ذبح ارزشهای دینی و اخلاقی در قشر زنان در جامعه ـ که متأسفانه ما شاهد و ناظر آن هستیم ـ در کجاست و در چه موقعیت و با ایجاد چه زمینههایی زنان بیشتر دچار آسیبهای فرهنگی میشوند و امکان رویارویی با تهاجمات فرهنگی را از دست میدهند. این مسأله از ضروریترین مباحثی است که باید به آن پرداخت.
در این مقاله سعی بر این است که بیشتر به عواملی که موجب تضعیف نقش تربیتی زنان در مقابله با تهاجم فرهنگی میشود، پرداخته شود. اما مهمتر از آن، آسیبشناسی این مسأله است و اینکه چرا زنان ما علیرغم اینکه میتوانند نقشآفرینی مؤثری در فرهنگسازی و مقابله با جنگ فرهنگی داشته باشند، همان طور که در هشت سال دفاع مقدس این مسأله به اثبات رسید، متأسفانه، در این مورد، یک نقش منفعل پیدا کردهاند و بیشتر تحت تأثیر فرهنگ غرب قرار میگیرند به جای اینکه بتوانند نقش فعالی در مقابله با تهاجمات فرهنگی داشته باشند. به نظر میرسد که مهمترین خدمت فرهنگی که در این عرصه میشود به جامعه ارائه داد آسیبشناسی مسائل زنان در مقابل تهاجمات فرهنگی است چرا که هر گونه برنامهریزی فرهنگی برای ارتقاء سطح علمی و فرهنگی و نهایتا افزایش سطح مقابله آنان با فرهنگ مهاجم، منوط به شناختن نقاط آسیبزاست.
ضرورت آسیبشناسی تربیتی
زنان در مقابله با تهاجم فرهنگی
از آنجا که «ثمربخشی تلاش دستاندرکاران نظام تربیتی هر جامعه بر آسیبشناسی تربیتی، به مفهوم شناخت و تحلیل موانع جریان تربیت و تبیین چگونگی برخورد مؤثر با این عوامل، متوقف است»، بر این اساس، همه تلاشهای گسترده و متنوع در حوزه تربیتی زنان را بایستی تحت دو عنوان «ایجاد مقتضیات» و «رفع موانع» بررسی نمود. تربیت زنان در مفهوم خاص آن یعنی «مجموعه تدابیر و اقدامات سنجیده و منظم تربیتی به منظور پرورش و تقویت ایمان و ایجاد التزام نسبت به باورها، هنجارها، ارزشها، احکام و دستورات دینی» مستلزم شناخت موانع میباشد و به بیان دیگر هر گونه برنامهریزی برای تربیت زنان نیازمند آسیبشناسی است و به لحاظ اهمیت، اولویت و ضرورت غیرقابل انکار توجه به تربیت زنان در جامعه اسلامی، این بحث از جایگاه ویژهای برخوردار میباشد.
در مقاله «آسیبشناسی مقابله زنان با تهاجم فرهنگی»، نویسنده در جستجوی یافتن اهم عوامل تأثیرگذار در فرهنگپذیری از غرب در جامعه زنان است، و به اموری چون پست انگاشتن نقشهای زنانه، نادیده انگاشتن نهاد خانواده، بیاعتنایی به ارزشهای اخلاقی، خدا فراموشی، عدم کنترل و نظارت اجتماعی، عدم اشتغال مفید و استفاده از فرصتها و همچنین عدم معرفت زنان نسبت به حقوق و جایگاه زن در اسلام به عنوان مهمترین عوامل زمینهساز تأثیرپذیری از فرهنگ غرب میپردازد. اگر چه عوامل تأثیرگذار دیگری هم وجود دارد که مجال پرداختن به آنان در این نوشتار نمیباشد.
پست انگاشتن نقشهای زنانه
یکی از مهمترین عوامل آسیبزای زنان در تهاجمات فرهنگی که موجب میشود زنان جامعه ما متأثر از فرهنگ غرب شوند و توان رویارویی و مقابله با آن را از دست دهند، مسأله پست انگاشتن نقشهای زنانه است. نقشهای حیاتی همچون زایش که استمرار نسل بشریت بدان بسته است و تربیت فرزند که زن را در جایگاه انحصاری مربی بشریت مینشاند و تدبیر منزل و گرم نگه داشتن کانون خانواده که سلول تشکیل دهنده جامعه است.
نگرش پستانگارانه به نقشهای عظیم حیاتی، علاوه بر اینکه زنان را از استمرار ایفاء این نقشها همراه با عزت و رضایت بازمیدارد، سبب میشود نقش خود را در هدایت اعضای خانواده و مقابله با تهاجمات فرهنگی بسیار کمرنگ بیانگارند و نهایتا به جای فعال برخورد کردن دچار انفعال گردند و به جای مقابله با ضد ارزشها خود رنگ و روی ارزشهای غربی را بگیرند. مادری که برای نقش مادری خود در منزل ارزش و اهمیت قائل نباشد و نداند که چقدر در سعادت یا شقاوت جامعه میتواند مؤثر و مفید باشد، طبیعی است که توان رویارویی با تهاجمات فرهنگی را در خود نمیبیند.
متأسفانه یکی از تلاشهای عمده استحاله گران فرهنگی برای کاستن نقش زنان در عرصههای مختلف تأثیرگذاری، این بود که نقش مادری را یک نقش غیرفعال و منفعل قلمداد نمایند. وقتی نظریهپرداز فمینیسم خانم «سیمون دوبوار» مطرح مینماید که مادری یک نقش منفعل، در قبال نقش فعال آقایان میباشد و از عمدهترین توصیههای ایشان به زنان این است که زیر بار مسئولیت مادری نروند و دست و پای خود را با مشکلات ناشی از این مسأله نبندند. این القاء و این طرز تفکر، آرام آرام مسأله مادری و اهمیت و تأثیر آن را در جامعه در منظر زنان روبه افول میگذارد و به جایی میرسد که یک خانم خانهدار فقط صرف اینکه مشغله دیگری جز مادری و خانهداری ندارد، این را برای خود یک ننگ و ضدارزش میداند و دچار اضطرابات روانی و مشکلات عدیدهای میگردد و کار خود را یک کار غیرمفید تلقی میکند و تمام تلاش او مصروف این میگردد که در هر صورت یک شغلی را برای خود دست و پا کند تا احساس کند که عضوی مفید و مؤثر در جامعه میباشد. حتی اگر این شغل از نظر رتبه اجتماعی در پائینترین مرتبه باشد، او آن را مفید میداند ولی مسئولیت مادری و کار با ارزش خانهداری را یک کار غیرمفید و غیرضروری میبیند و به این شکل نقشآفرینی زنان در عرصه حیات بیارزش قلمداد میشود، و این خود از عمدهترین آسیبهای فرهنگی در عرصه تهاجمات میباشد.
از نظر روانشناسان وقتی فردی نقش خود را در جامعه یک نقش غیرمفید و غیرارزشمند بداند، دچار نوعی احساس حقارت، خود کمبینی و از خود بیگانگی میشود و درصدد جبران این مسأله برمیآید و متأسفانه عمدتا برای جبران، سعی میکند با پناه آوردن به فرهنگ بیگانه و تشبه به آنان و ایجاد مشغلههای کاذب مثل رفتن به ویدئوکلوپها، سالنهای بدنسازی و مسائلی از این قبیل، جبران احساس حقارت و کهتری خود را نماید.
و این مسأله خود، برداشتن اولین گام برای اثرپذیری از فرهنگ غرب میباشد و آرام آرام بدون اینکه خود متوجه شود در عرصه تأثیرپذیری از فرهنگ غرب قرار میگیرد و آسیبپذیر میشود و باید توجه داشت که دشمن هم بیشترین کمینگاههای خود را در این مراکز قرار داده است.
نادیده انگاشتن نهاد خانواده
ازدواج و تشکیل خانواده، مطمئنترین راه سلامت و امنیت جامعه است. هنگامی که مبانی خانواده مستحکم باشد و جوانان به ازدواج و تشکیل خانواده بپردازند، انحطاط، سرگردانی، طغیان، تجاوز جنسی و شیوع بیماریهای خطرناک جنسی به طرز چشمگیری کاهش مییابد. بر اساس آمار سازمان بهداشت جهانی و پژوهش کانونهای اصلاح و تربیت ایران، بیشتر افرادی که به نوعی به انحراف کشیده میشوند از فضای گرم و عاطفی خانواده محروم بوده و آغوش پدر و مادر را تجربه نکردهاند (دکتر شکوه نوابینژاد ـ 79).
هر گونه تغییر مثبت یا منفی در خانواده، در جامعه بزرگ انسانها نیز تأثیر مستقیم دارد. ثبات یا بیثباتی خانواده مستقیما بر جامعه تأثیرگذار است. در جوامعی که ارزشهای خانواده متزلزل میگردد بیشک ارزشهای اخلاقی عمومی نیز سقوط خواهد کرد.
«ادل هارل» متخصص انستیتوی امور شهری در واشنگتن در این رابطه خاطرنشان میکند حدود 30% از پروندههای قتل و تجاوز و دزدی و حملات خشونتآمیز مربوط به کسانی است که دارای خانوادههای از هم گسیختهاند که با پدر و مادر زندگی نمیکنند. به گفته «هارل»، نفوذ فرهنگ گانگستری در بین جوانان که محصول خانوادههای از هم پاشیده است، از عوامل مهم افزایش جنایات در آمریکاست.
تحقیقات در مراکز کانون اصلاح و تربیت هم نمایانگر همین مسأله است. به هر حال، یکی از عوامل مهمی که توفیق مهاجمان را در تأثیرگذاری بالا میبرد و زنان جامعه را آسیبپذیر مینماید، ایجاد تزلزل در کانونهای خانواده است چرا که در صورت تزلزل در کانون خانواده به عنوان مهمترین نهاد اجتماعی، تحول کلی در نظام ارزشی و فرهنگی جامعه ایجاد میشود. الان این گونه القاء میشود که رفتارهای ناهنجار و ستمهای روا شده بر زن به خاطر وجود نهاد خانواده و ازدواج قانونی و شرعی است و سعی بر این است که قداست و سلامت این نهاد ارزشمند شکسته شود و عرضه تئوریهای ناهنجاری چون «ازدواج آزاد»، جداانگاری مناسبات جنسی از روابط خانگی و باروری و تولیدمثل، خانوادههای تک والدینی، معاشقه آزاد و ... آفت دیگری است که پیآوردها و عوارض جبرانناپذیر فراوانی را برای جامعه بشری سبب شده است که مهمترین آنها ایجاد بحران روحی زنان بیعاقبت و عقبه، بیپناه و پشتیبان، غم زده و شکست خورده در حوزه عاطفی از عمدهترین معضلات این مسأله است. وجود همین بحران برای برخورد منفعلانه زنان در قبال فرهنگ غرب کفایت مینماید و همین مسأله موجب میشود که دشمن بیشترین موفقیت را در تغییر فرهنگ زنان به دست آورد و در چنین فضایی امکان هر گونه مقابله و رودررویی با تهاجمات فرهنگی در زنان از بین میرود.
به همین جهت است که غرب برای ایجاد همسانی بین فرهنگ زنان جامعه ما با فرهنگ خودشان، در پی دگرگونی در ساختار خانواده و سوق دادن زنان به مشاغل عمومی و تضعیف نقش ویژه مادران در نهاد خانواده میباشد. به عقیده خانم «سیمون دوبوار» نظریهپرداز فمینیسم آنچه زن را در قید بندگی نگه میدارد، دو نهاد عمده ازدواج و مادری است! وی نظام خانواده را به عنوان رکنی برای حیات اجتماعی و پرورش انسانهای سالم به شدت مورد حمله قرار میدهد و ازدواج را نوعی فحشای عمومی و عامل بدبختی زنان میداند!
فمینیستهای رادیکال هم، نسخه جدایی زنان از مردان را برای رهایی زن از زیر سلطه مرد میپیچند. و نظریه «زوج آزاد» را به عنوان مهمترین راهکار برای رهایی از بردگی ازدواج میدانند. چرا که این ازدواج نوعی همزیستی مشترک میان زن و مرد است که بر مبنای آن، هیچ مسئولیت حقوقی بر عهده طرفین نمیآید، بلکه فقط پاسخی به نیازهای جنسی، بدون در نظر گرفتن وجوه عاطفی آن است.
اما در اسلام، خانواده هسته اصلی جامعه است و محبوبترین بنا در نزد خداوند، بنای خانواده است و ازدواج یکی از مهمترین سنتهای نبوی و جزء عوامل اصلی برای حفظ دین به حساب میآید که اعراض از آن، مسلمانان را از صف پویندگان راه رسالت خارج مینماید.
آنچه که آسیبپذیری زن را در مقابل تهاجمات بیامان دشمن افزایش میدهد، تزلزل خانواده و نادیده انگاشتن نقش این نهاد مهم اجتماعی و مهمتر از آن کمرنگ کردن نقش محوری مادر در کانون خانواده است، زنان را با واژههای بسیار دلپذیر و غرورآفرین، از کانونهای گرم خانواده به بهانههای مختلف به بیرون از منازل میکشانند و ضمن اینکه کانون خانواده را از حضور گرم و عاطفی مادران محروم میکنند، آرام آرام فرهنگ خود را به آنها القاء مینمایند.
در آموزههای دینی بیشترین تأکید بر شوهرداری، خانهداری و تدبیر منزل به عنوان عامل بسیار مؤثر و مفید برای حفظ سلامت زن و اجتماع میباشد.
و تأکید شده باید محیطی سالم و امن فراهم شود تا زنان بتوانند ضمن ارتقای سطح علمی ـ فرهنگی خود و ایفای نقش اجتماعی، به مسأله مادری و همسری که اصیلترین نقش زن است بهتر بپردازند و خانوادهها از وجود زنان سرشار از علم و حکمت و عاطفه و محبت محروم نباشند.
حضرت زهرا(س) در باره تقسیم کاری که توسط پیامبر اکرم(ص) صورت پذیرفت و کار بیرون را به حضرت علی(ع) و کار داخل منزل را به دخترش محول کرد، فرمود: فقط خدا میداند که من چقدر از این تقسیم کار خشنود گردیدم. باید توجه داشت که حضرت زهرا(س) در عین حضور فعال و پرعاطفه خود در منزل از ایفای مسئولیتهای علمی ـ اجتماعی و سیاسی خود غافل نبود و در هر زمان که ضرورت اقتضاء مینمود از منزل خود خارج شده و به انجام رسالتهای دیگر خود که اقتضای مسلمان بودن ایشان بود، میپرداخت. و آن همه نقشآفرینی حضرت در دفاع از اسلام و ولایت در طول زندگی کوتاه و پربار، خود دلیلی است بر این مطلب.
بیاعتنایی به ارزشهای اخلاقی
اهمیت اخلاق و تزکیه نفس در سلامت انسانها و جوامع مختلف و نجات آنها از مشکلات و مفاسد اجتماعی و تهاجمات فرهنگی بر کسی پوشیده نیست.
در فرهنگی که بر اساس بینش اومانیستی و لیبرالیستی، انسان را به آزادی بدون قید و بند دعوت مینماید و به او میگوید هر چه میخواهی بخور و هر چه میخواهی بپوش و هر کاری را که تمایل داری انجام ده، بر اساس این بینش دیگر معنای معقولی برای صحبت از حجاب و عفت و... نمیماند، در چنین فرهنگی اصل بر برهنگی است و حجاب حالتی است که انسان در پذیرش یا رد آن آزاد است. با این مبنا دیگر مسألهای به نام اخلاق، نهاد خانواده و ارزشهای دیگر قداستی نخواهد داشت. در چنین فضایی افراد در مقابل تهاجمات فرهنگی، آسیبپذیر میشوند و شدیدا متأثر از فرهنگ بیگانه.
یکی از تلاشهای عمده دشمن برای توفیق یافتن در تحقق اهداف شومش، مسأله ایجاد حالت بیاعتنایی به ارزشهای اخلاقی است. او میکوشد تا با شکستن قداست و حرمت ارزشها در منظر فرد، او را نسبت به مسائل ارزشی، لاابالی و دچار اباحهگری نماید و فرد وقتی دچار اباحه گری گردید، دیگر امکان مقابله با تهاجمات بیامان فرهنگی را هم از دست میدهد و دقیقا دشمن همین طرح شوم را در رابطه با زنان جامعه اسلامی ما به اجرا گذاشت. با نقشها و تاکتیکهای بسیار کارشناسانه و دقیق، ابتدا هجمهای ناجوانمردانه به نظام ارزشی زنان وارد نمود و با ایجاد شبهه و تردید نسبت به مقدساتی مثل حجاب، عفت، حیا و... باور زنان را نسبت به این ضرورتهای دینی دچار تزلزل نمود و بعد هم مسأله ارزشی مهم حجاب را به عنوان یک عامل ضدارزش و وسیله دست و پا گیر و عاملی برای به بندگی کشیدن زن مطرح نمود و سپس با رواج الگوهای ساخته شده دست خود، زنان را به سوی بدحجابی و بیحجابی کشاند و متأسفانه در این عرصه توانست توفیقات زیادی را هم به دست آورد. وقتی دژ مستحکم حیاء و عفت در هم ریخته شد، متأسفانه دیگر هیچ گونه امکان مقابله با تهاجمات فرهنگی برای زنان وجود ندارد و آرام آرام آنان را به سوی هتک حرمت و ذبح تمامی ارزشهای اخلاقی و انسانی سوق میدهند.
نگاهی دقیق به تلاش گسترده دشمن در سالهای اخیر به تخریب ارزشهای دینی و اخلاقی در مراکز علمی ـ فرهنگی، مؤید این مطلب است. اگر هر روز میبینیم که یکی از ارزشهای دینی در بردهای دانشجویی ناجوانمردانه مورد هجوم قرار میگیرد و شبهات پی در پی به نظام فکری و اعتقادی دختران دانشجو وارد میگردد، آیا انتظار میرود در این فضا دانشجوی تازهواردی که به دلیل اشتغال به تحصیل در طول دوران دبیرستان، کمتر به فکر تقویت بنیانهای فکری و عقیدتی خود بوده است و در این زمینه دچار عوامزدگی میباشد، هنگام مواجهه با این محیط مسموم، بتواند مقاومت نماید. طبیعی است که ما در دانشگاهها شاهد فروپاشی نظام اعتقادی دختران جوان باشیم و تعارضهای شدیدی که آنان دچار میگردند و نهایتا رنگ باختن ارزشهای دینی و اخلاقی آنها در چنین فضای آلوده، امری اجتنابناپذیر است و کسانی که از نزدیک با این قشر سروکار دارند، دقیقا شاهد این فاجعه بزرگ میباشند.
به هر حال یکی از راهبردهای مؤثر دشمن در نبرد فرهنگی، ایجاد روحیه بیاعتنایی نسبت به ارزشهای اخلاقی است. با رواج این مسأله که ارزشها اموری اعتباری هستند و پایه و اساسی ندارند و تابع یک سلسله شرایط اجتماعی و فرهنگی خاص هستند و از هیچ گونه قداست و حرمتی برخوردار نمیباشند، آرام آرام تأثیر خود را بر فرهنگ ارزشی جوانان ما میگذارند و زنان هم با تأثیرپذیری از فرهنگ بیگانه، دگرگون میشوند. در این صورت است که دیگر زنان ما حاضر نخواهند شد که برای حفظ ارزشهای دینی و اخلاقی پایداری نمایند.
دشمن برای تخریب ارزشها با استفاده از تئوری محتاج نان کردن و سرگرم نمودن به لهویات، به گونهای برنامهریزی نمود که با ایجاد نیازهای کاذب اقتصادی و همچنین ایجاد سرگرمیهای پوچ، یک اقدام مؤثر جهت تغییر ارزشها در قشر زنان ایجاد نمود. به صورتی که برخی زنان جامعه ما به این باور رسیدند که صرف وجود یک حقوق و اکتفاء به درآمد همسر، کفایت امور اقتصادی را نمینماید پس باید حتما به دنبال اشتغال بود و این فکر به صورت جدی در جامعه زنان ایجاد شد و در واقع با توجه به نیازهای کاذب اقتصادی که ایجاد شد، واقعا هم حقوق مردان پاسخگوی رفع نیازها نبود و از سوی دیگر با ایجاد این تفکر که زنان نیاز به تنوع، تفریح و ... دارند آنان را از منازل بیرون کشیدند. نتیجه این اقدام، سست شدن بنیان خانواده و بازداشتن آنها از اصیلترین نقش آنها که همان نقش همسری و مادری است، گردیده و با یورش به نظام ارزشی زن، سعی کردند او را دچار تغییر در نظام ارزشی نمایند تا جایی که دیگر هیچ گونه اثری از پایبندی و احساس مسئولیت و ایثار و فداکاری که از ویژگیهای زن ایرانی و مسلمان در قبال خانواده بود، باقی نمانَد و چه بسا اگر به هوش نباشیم و اقدامات لازم را معمول نداریم، به آنجا برسند.
خدا فراموشی
«و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم اولئک هم الفاسقون (1)».
مطابق این آیه فراموشی خودِ رحمانی و ملکوتی، منجر به خدا فراموشی میشود. علامه طباطبائی در این رابطه میگوید که:
این آیه عکس نقیض حدیث معروف نبوی است که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «من عرف نفسه فقد عرف ربه». یعنی اگر انسان خود را نشناخت، مطمئنا خالق خود را هم نمیشناسد. پس اگر انسان در اثر نادانی، غفلت از حقیقت خویش و فراموشی خدای سبحان، به خودفراموشی برسد، در واقع از هسته مرکزی خویش که همان فطرت الهی، توحیدی و کمالطلب است فاصله میگیرد که نتیجه آن مرگ ارزشهای فطری و گرایشهای عالی انسان است. این حقیقت در احادیث نیز بسیار مورد توجه قرار گرفته است که از جمله آنها کلام نورانی امیر بیان حضرت علی(ع) که میفرماید:
«من لم یعرف نفسه بعُد عن سبیل النجاة و خبط فی الضلال و الجهالات؛(2)
کسی که خودش را نشناسد از راه نجات دور میشود و در گمراهی و نادانیها غوطهور میگردد.»
طبق حدیث مذکور، ریشه انحرافات فردی و اجتماعی جهل به خود میباشد که در اثر فراموشی خداست.
یکی از دلایل ایجاد این همه بلایای فرهنگی و اجتماعی در نظام اجتماعی، مسأله خدا فراموشی است. اگر آمار طلاق، دزدی و انحرافات اخلاقی و... را در بین زنان جامعه نسبت به گذشته بالا میبینیم به جهت این است که در پی تهاجمات فرهنگی دشمن، خدا فراموشی در بین افراد جامعه پدید آمده است.
عدم توجه به آخرت و یاد خداوند، مهمترین عامل برای ایجاد زمینه تاخت و تاز شیطان و شیطان نماهاست. همان طور که در آیه مبارکه قرآن آمده است: «و من یعش عن ذکر الرحمن نقیّض له شیطانا فهو له قرین ...(3)؛ هر کس از یاد خدا رخ بتابد شیطان را برمیانگیزیم تا یاور و همنشین دائم وی باشد»، در اثر فراموشی خداست که گرفتاریها و ناهنجاریها در جامعه گسترش پیدا مینماید. اگر یک نگاه جامعهشناسانه و دقیق به معضلات اجتماعی و انحرافات اخلاقی داشته باشیم بسیاری از آنها ریشه در همین مسأله دارد. چرا که یکی از عوامل عمده و مهم بازدارنده انسان از گناه و مفاسد، ذکر و یاد خداست. همان طور که در آیه مبارکه آمده است، اگر یاد خدا نباشد همنشین انسان شیطان میشود و طبق آیات دیگر قرآن، کار شیطان: ایجاد گمراهی (60 / نساء)، غرور (120 / آل عمران)، عداوت و بغضاء (91 / مائده)، نزاع و درگیری (53 / اسراء)، امر به فحشاء و منکر (21 / نور)، زیبا جلوه دادن اعمال سوء (38 / عنکبوت)، جدال و درگیری (121 / انعام)، تبذیر و اسراف (27 / اسراء)... میباشد.
اگر در بین زن و شوهر عداوت و نزاع و درگیری و جدال وجود دارد و تحمل و مقاومت خانمها در قبال مشکلات و مسائل اجتنابناپذیر زندگی دنیایی کاهش یافته است و یا فحشاء و منکر در جامعه رواج پیدا نموده و اعمال زشت و ناپسند به عنوان هنجار و ارزش در جامعه نمود پیدا نموده است و تبذیر و اسراف به جای صفت ارزشمند قناعت قرار گرفته و کمتر روحیه صبر و تحمل و ایثار و همدلی و همکاری در جامعه وجود دارد آیا چیزی جز فراموشی یاد خدا و نزدیکی به شیطان است؟ و آیا اینها جز نتایج نزدیکی دایم و همنشینی با شیطان است.
جامعه ما کم و بیش تبدیل به جامعهای شده است که در یک مقاطع خاصی رویکرد مقطعی نسبت به یاد و ذکر خدا دارد و افراد با حضور در محافل و مجالس مذهبی، این نیاز روانی خود را پاسخ میدهند. ذکر و یاد خدا به صورت مقطعی به طور طبیعی نمیتواند در بازدارندگی انسان از فحشاء و فساد و مسائل ضداخلاقی تأثیرگذار باشد و تنها زمانی یاد و ذکر خداوند میتواند ما را از فحشاء و زشتیها بازدارد که به صورت مستمر و دایم باشد و در حال حاضر جامعه ما فقط در اوقاتی خاص اکتفا به ذکر و یاد خدا مینماید و در بقیه اوقات آن گونه زندگی میکند که خود میخواهد و یاد خداوند را به فراموشی میسپارد؛ این است که از آثار خوب این مسأله هم بیبهره میماند. البته دشمن با ایجاد اشتغالات فکری و ذهنی کاذب و غیرواقعی سعی در فراموشیِ یاد خدا میکند چرا که در این صورت است که میتواند نقشههای شیطانی خود را به اجرا گذارد.
عدم کنترل و نظارت اجتماعی
یکی دیگر از عوامل تأثیرگذار در رفتار و فرهنگ جامعه، مسأله کنترل و نظارت اجتماعی است. اصل کنترل اجتماعی مفهومی مهم در جامعهشناسی است. امروزه دانشمندان غربی به ویژه اندیشمندان اجتماعی، به طور جدی آن را مطرح و پیگیری میکنند و در سه دهه اخیر مسأله کنترل اجتماعی بسیار جدی در حوزه فکر و اندیشه صاحب نظران تعقیب میشود.
چنانکه «دورکیم» مینویسد:
«انسان هر چه بیشتر داشته باشد، بیشتر هم میخواهد و برآورده شدن هر نیازی به جای کاستن از آرزوهای انسان، نیازهای تازهای را برمیانگیزد. از این سیریناپذیری طبیعی نوع بشر، چنین برمیآید که آرزوهای انسان را تنها با نظارتهای خارجی، یعنی با نظارت اجتماعی میتوان مهار کرد.(4)».
دورکیم در ضرورت کنترل تا آنجا پیش میرود که یکی از عوامل ناهنجاری را عدم نظارت و کنترل اجتماعی میداند. لوئیس کوزر به نقل از دورکیم مینویسد:
«هر گاه نفوذ نظارت کننده جامعه به گرایشهای فردی، کارآیی خود را از دست بدهد و افراد جامعه به حال خود واگذار شوند جامعه به بیهنجاری دچار خواهد شد(5)».
در آموزههای دین اسلام هم مسأله نظارت و کنترل اجتماعی به صورت خیلی جدی مطرح شده است. از رسول اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و امام صادق(ع) در این خصوص روایات متعددی وارد شده است. از جمله این روایت را امام صادق(ع) از رسول اکرم(ص) نقل کرد که رسول خدا(ص) فرمود:
«هرگاه هنجارشکنی، حریمشکنی و معصیت خدا به صورت علنی و آشکار صورت پذیرد، هر چند هنجارشکنان اندک و اکثریت مردم، افرادی قانونمند و هنجارمند باشند، ولی این اکثریت نظارت و کنترل را رها کنند، عذاب خواهند شد.»
آن گاه امام صادق(ع) خود دلیل عذاب اکثریت بیتوجه به نظارت اجتماعی را این چنین بیان فرمود:
«و ذلک انه یذل بعلمه دین الله و یقتدی به اهل عدوة الله(6)». یعنی خدا اکثریت هنجارمند، ولی بیتوجه به نظارت اجتماعی را به این دلیل عذاب میکند که آنان با ترک نظارت و کنترل بر افراد هنجارشکن، به کجروان جامعه فرصتی میدهند تا به صورت علنی و آشکار، دین خدا و عقاید و باورهای عمومی مسلمانان را به تدریج ضعیف و هنجارشکنان احساس پیروزی کنند و فرهنگ دینی به حاشیه برود و فرهنگ کجرو غالب گردد.
حضرت علی بن ابیطالب(ع) نیز در وصیت خویش به فرزندانش در خصوص بیتوجهی به نظارت و کنترل انحرافات یادآور میشود که هرگاه نظارت بر رفتارها را رها کنید، نتیجه آن تسلط انسانهای هنجارشکن و کجرو و منحرف بر جامعه صالحان است. در آن صورت طلب خیر و استمداد از خدای سبحان سودی ندارد و خدا پاسخ مثبت نخواهد داد. زیرا تسلط افراد کجرو و منحرف بر فرهنگ جامعه، نتیجه سستی و بیتوجهی شما به وظیفه اجتماعی خود، یعنی نظارت و کنترل اجتماعی میباشد(7).
در نامه 31 نهج البلاغه حضرت بخصوص ضرورت کنترل و نظارت همسران به عنوان مدیر خانه بر خانمها را به فرزندشان امام حسن(ع) سفارش میکند:
«زنان را در پرده حجاب نگاهشان دار تا نامحرمان را ننگرند [از اختلاطهای فسادآور مانع شوید]، زیرا که دقت در پوشش، عامل سلامت و استواری آنان است. بیرون رفتن [و تبرّج و خودنمایی آنان در اجتماع] زنان بدتر از آن نیست که افراد غیرصالح را در میانشان آوری.»
همان طور که ملاحظه میکنید این رهنمود امام ضرورت کنترل و نظارت بر خانواده را گوشزد میکند. به هر حال بر صاحبان فکر و اندیشه این مسأله پوشیده نیست که هر جامعهای برای آن که از سلامت لازم برخوردار باشد و بتواند فرهنگ اصیل خود را حفظ نماید، باید از نظارت و کنترل اجتماعی برخوردار باشد. و اگر مرزهای کشور به سوی تمامی ابزارهای حرمتشکن، باز باشد و مسئولان کشور هیچ گونه محدودیت و کنترل بر ورود فرهنگ بیگانه در کشور نداشته باشند، طبیعی است که نتیجه این سهلانگاری غلط چیزی جز به نابودی کشاندن حیات فرهنگی آن جامعه از طریق دشمنان نخواهد بود.
عدم آشنایی با حقوق و جایگاه زنان
در اسلام
به نظر نگارنده یکی از عواملی که توفیق مهاجمان را در عرصه تهاجمات فرهنگی افزایش داد، عوامزدگی زنان و دختران جوان در حوزه بینش و معرفت دینی بود. دشمن با سوء استفاده از این نقطه ضعف بارز در بین زنان و دختران جوان، شروع به سمپاشی و ایجاد شبهات و تردیدهای مکرر نسبت به جایگاه و حقوق زنان در اسلام کرد. آنان با
تمسک به برخی از روایات و آیات و با بهرهگیری از بعضی از متون دینی، هجومی گسترده بر نظام عقیدتی زنان بالاخص دختران دانشجو وارد کردند و متأسفانه دختران جوان جامعه دینی هم با توجه به اینکه از کمترین اطلاعات در زمینه مسائل زنان برخوردار بودند، شدیدا تحت تأثیر این القائات سوء و به ظاهر مدافعانه و حقطلبانه قرار میگرفتند و نگرش منفی نسبت به دین و اعتقادات در آنان ایجاد میشد و این مسأله زمینه گرایش به مظاهر غرب و غربزدگی و رویکرد آنان به سوی دگراندیشان را فراهم مینمود. متأسفانه اقدام لازم جهت آشنایی زنان با حقوق و جایگاه خود در اسلام صورت نگرفته است. مسألهای که مکرر مقام معظم رهبری روی آن تأکید ورزید ولی اقدام جدی و مؤثری در این راستا صورت نپذیرفت و کمتر زمینه برای ارتقاء سطح علمی و معرفتی زنان ایجاد شد. شاید گفته شود ایجاد این همه فرصتهای تحصیلی برای دختران و زنان، ایجاد دانشگاهها، حوزههای علمیه ویژه زنان، زمینهسازی جهت ارتقاء سطح علمی زنان بوده است؛ در حالی که باید به این مهم
اذعان داشت که آن چه در این راستا صورت گرفت، هیچ کدام منجر به روشنگری و ارتقاء سطح علم و معرفت و بینش زنان نشد بلکه منجر به ارتقاء سطح مدرک آنان شد، ولی کمتر به تقویت بنیانهای دینی و اعتقادی آنان پرداخته شد، از اینرو وقتی در معرض تهاجمات گسترده و سهمگین دشمن در حوزه مسائل زنان قرار میگیرند، کمتر توان دفاع و ایستادگی از خود نشان میدهند و غالبا دچار انفعال میگردند. از اینرو باید یک نهضت فراگیر و مؤثر در راستای ارتقای بینش زنان نسبت به رسالتهای آنان و جایگاه بلند و رفیعی که در آموزههای دینی برای این قشر قائل شده و حقوق زنان، صورت گیرد و به نظر میرسد که هر چه سطح معرفت و شناخت زنان ارتقاء یابد، از میزان آسیبپذیری آنان از فرهنگ بیگانه کاسته خواهد شد.
عدم اشتغال مفید و عدم استفاده
درست از فرصتها
یکی از عوامل آسیبزا و زمینهساز انحرافات اجتماعی ـ اخلاقی، وجود بیکاری و فرصتهایی است که افراد برنامهریزی منسجم و صحیح و اصولی برای آنها ندارند. چرا که فرصتهای زیاد بدون برنامه، عامل جذب شیطان و نقشههای شیطانی است از اینرو پیامبر اکرم(ص) وقتی جوانی را دید که بیکار نشسته و از روی بیهودگی با چوب روی زمین خط میکشد، طبق نقل فرمود: «این حالتی است که خداوند از روی غضب و خشم به تو نگاه میکند و بهترین فرصت است برای اینکه شیطان به سراغ تو بیاید.»
تحقیقات و تجربیات نشان میدهد، بیشترین افرادی که در معرض انحراف اخلاقی قرار میگیرند، کسانی هستند که از اوقات بیکاری بیشتری برخوردارند. متأسفانه یکی از عمدهترین مشکلات زنان در جامعه ما، وجود اوقات بیکاری و بدون برنامه در زندگی آنان است؛ زیرا با ماشینی شدن زندگی، مسؤلیتهای خانهداری کاهش یافته است. یکی از عمدهترین رسالتهای متولیان تعلیم و تربیت، این است که تدابیری جهت ایجاد اشتغالات و سرگرمیهای مفید و مؤثر برای زنان را فراهم نمایند. لازم به ذکر است که منظور از اشتغال، الزاما ایجاد یک شغل رسمی و بیرون از منزل نیست، بلکه منظور ایجاد زمینههایی است برای اینکه زنان با استفاده از آنها، بتوانند فرصتهای بیکاری و اوقات فراغت خود را به صورت مفید پر کنند. همچنین ایجاد مراکز امن فرهنگی، با اهداف تربیتی صحیح میتواند ضمن این که موجب ارتقاء سطح علمی ـ فرهنگی زنان گردد، وسیلهای برای پر کردن وقت خانمها و دختران جوان باشد و با ایجاد فرصتهای شغلی که خانمها ضمن این که در منزل هستند و به امور خانه و خانهداری میپردازند، بتوانند بخشی از اوقات خود را به این امور اختصاص دهند تا ضمن کمک اقتصادی به خانواده، بتوانند از اوقات بیکاری خود به خوبی بهره گیرند.
وجود اوقات بیکاری علاوه بر آن که میتواند زمینهساز انحرافات باشد، از نظر روحی و روانی هم تأثیر بسیار منفی روی زنان دارد و یکی از علل عمده وجود ناراحتیهای اعصاب و افسردگی که به صورت فزاینده در خانمهای خانهدار رو به افزایش است، همین مسأله میباشد. البته توجه به این نکته در این بخش اهمیت دارد که ضرورت ایجاد اشتغال نسبی، مفید و مؤثر برای زنان، نباید ما را دچار افراط و تفریط نماید و با ایجاد اشتغالات زیاد، موجب خستگی جسمی و روحی زنان گردیم و نشاط و سلامت آنان را برای سرپرستی معنوی خانواده کاهش دهیم و زمینه ایجاد مشکلات و مسائل عدیده دیگری را فراهم نماییم. به هر حال، باید توجه داشت که اشتغال زنان با گستره و رویهای خلاف عرف و فرهنگ ملی و بیانطباق با مبانی دینی و سیره پیشوایان دینی(ع)، معضلاتی را گریبانگیر خانواده و جامعه میکند. باید به این مهم توجه داشت که اسلام، بار تأمین هزینههای زندگی را از دوش خانمها برداشته و مردان عهدهدار این مسئولیت مهم میباشند. لذا ضرورت ندارد که خانمها به صورت اجباری به دنبال کار بگردند و آن چه که به عنوان یک ضرورت مطرح میشود ایجاد برنامهها و اشتغالاتی مفید جهت استفاده بهینه از اوقات فراغت خانمها است که باید به جد به آن پرداخت و برای آن برنامهریزی نمود.
جمع بندی و راهکارهای پیشنهادی
در جمع بندی مجموعه مباحثی که به آن پرداخته شد میتوان به چند نکته اساسی اشاره کرد:
دشمن با استفاده از نقطه ضعفهایی چون عدم شناخت زنان نسبت به حقوق و تکالیف و مسئولیتهای خویش، نادیده انگاشتن نهاد خانواده و سست کردن پایه و بنیان آن، پست انگاشتن نقشهای زنانه، و ایجاد روحیه بیاعتنایی به ارزشهای اخلاقی از یک سو، و با ارائه وعدههای فریبنده از سوی دیگر، بهترین بهره را برای همسانسازی فرهنگی زنان ما با فرهنگ غرب برداشت؛ همان طور که حضرت علی(ع) در نهج البلاغه به زیبایی به آن اشاره میفرماید: فاسدان، تخم گناه افشاندند و با آب غرور و فریب آبیاری کردند و محصول آن را که جز عذاب و بدبختی نبود برداشتند!
همان طور که ملاحظه میشود در جامعه ما، افراد فاسد و مهاجم، تخم گناه را در جامعه افشاندند و با وعده و وعیدهای دروغین و دهان پرکن به ایجاد زمینه برای رشد گناه و شیوع آن پرداختند و نهایتا هم، ماحصلی جز تزلزل خانواده، افزایش آمار طلاق، بالا رفتن آمار جرم و جنایت و زیاد شدن افراد لاابالی و هرزه و معتاد ... ارمغان دیگری برای جامعه ما نداشت.
برای تضعیف نقش مهاجمان در فرهنگسازی، ضرورت دارد که به مسائل ذیل توجه داشته باشیم:
ـ توجه به رهنمودهای امام خمینی و مقام معظم رهبری در مورد زنان به عنوان بهترین مفسران و تبیینکنندگان جایگاه زن در اسلام.
ـ اهتمام جدی مسئولان و متولیان امر به برنامهریزی اصولی برای جلب مشارکت زنان در عرصههای سیاسی ـ فرهنگی و دینی به گونهای که موجبات تزلزل خانواده و فرهنگ را سبب نشود.
ـ زمینهسازی برای اصلاح نگرش فرهنگ عمومی نسبت به زنان و فضاسازی جهت پذیرش تحلیل صحیح مباحث زنان.
ـ به طراحی برنامهای که منجر به رشد و تعمیق همه جانبه بینش زنان گردد، توجه شود بالاخص آشنایی زنان با حقوق و جایگاه زن در اسلام از ضروریات است.
ـ فراهم کردن زمینه برای خداباوری و ارتقاء روحیه آخرت گرایی هر چه بیشتر در زنان و دختران جهت حل معضلاتی چون افزایش سطح طلاق، تزلزل خانواده، زنان و فرزندان بدون سرپرست، اعتیاد و فحشاء و ... که تأثیرپذیری در فرهنگ و همسانی با فرهنگ غرب برای جامعه دینی ما به ارمغان آورده است و در نهایت دوری از هرگونه اعمال سلیقه شخصی و دوری از افراط و تفریط در حوزه مسائل زنان، میتواند در پیشگیری از تأثیر پذیری زنان از فرهنگ غرب، مؤثر باشد.
مـنابع: ــــــــــــــــــــــــــــ
ـ شریف مرتضی ـ شرح الغرر و الدرر، ص426.
ـ کوزر لوئیس، زندگی و اندیشه بزرگان جامعهشناسی، ترجمه محسن ثلاثی، انتشارات علمی، چاپ ششم، 1376.
ـ میزان الحکمة، محمد محمدی ریشهری، مکتب الاعلام الاسلامی، 1376.
ـ نظارت و کنترل اجتماعی، حجةالاسلام و المسلمین حسن غفاریفر، کتاب زنان، شماره 17.
ـ المیزان، سیدمحمدحسین طباطبائی.
ـ اچ ترنر، جاناتان «مفاهیم کاربردی جامعهشناسی»، ترجمه محمد فولادی و عزیزالله بختیاری، نشر مؤسسه امام خمینی(ره)، 1378.
ـ تربیت اسلامی ویژه آسیبشناسی تربیت اسلامی، مرکز مطالعات و تربیت اسلامی با مشارکت ستاد اعتلاء و هماهنگی دروس دینی، قرآن و عربی وزارت آموزش و پرورش.
ـ کتاب نقد، فصلنامه انتقادی، فلسفی، فرهنگی، شماره 17، فمینیزم.
ـ مجموعه مقالات هماندیشی، بررسی مسائل و مشکلات زنان اولویتها و رویکردهاـ 1379.
پینوشتها: ــــــــــــــــــــــــــ
1ـ حشر، 19.
2ـ شرح غرر و الدرر، ص 426.
3ـ زخرف، 36.
4ـ کوزر لوئیس، ص 191.
5ـ همان ص 192 .
6ـ وسائل الشیعه، ج 11، ص 413.
7ـ میزان الحکمة، ج 6، ص 262؛ حسن غفاری فرد ـ 81.
نقشآفرینی زنان صحابه در حماسه عاشورا
چکیده
در بیابان کوچک کربلا تمامی نمودهای اصلی دین از ولایت گرفته تا نماز، حجاب، صبر، ایمان، امر به معروف و نهی از منکر، تولاّ و تبرّا با شرکت همه اقشار، از طفل شیرخوار گرفته تا کودک، نوجوان، جوان، کهنسال (از زن و مرد) تجلّی خاص یافته است.
در میان ابعاد وسیع عاشورا، خالق سبحان عنایتی خاص به زن نموده است تا در این طرّاحی الهی، بهترین شیوه اتصال زن را به ولایت الهی نشان دهد و راه دفاع از آن را بیاموزد، تا در کنار شهادت عزیزانش، نقشهای گوناگون همسری، مادری، خواهری و دختری را در فرهنگ دینی ایفا نماید و خشونت، مادیّت و بردگی فرهنگ مادی را با عشق و ایثار بشکند و دیدگاهی نو را در منظر دینی به دنیا عرضه دارد.
کلیدواژهها: عاشورا، زنان، مبارزات سیاسی، جهاد، زنان صحابه، حمایت، شهادت، حجاب، سوگواری.
مقدّمه
به راستی، اباعبداللّه الحسین علیهالسلام چه چیزی را میخواست متحوّل سازد و برای این کار به چه ساختاری نیاز داشت؟ چگونه نیروی انسانی خود را ساماندهی کرد؟ چه سلاحی برای این قیام به کار گرفت؟ نظام اطلاعرسانی خود را چگونه طرّاحی کرد تا عاشورا در بیابان کربلا نمیرد؟ الگوی انتخابی او در گزینش نیروی انسانی شرکتکننده در واقعه کربلا چه بود؟
بیابان کوچک «کربلا» منطقهای بود که دید انسان را به وسعت کره خاکی، یا به وسعت تمامی جهان گسترش داد. امام حسین علیهالسلام نگرشی وسیع نسبت به تمامی مشکلات بالقوّه و بالفعل را، که در راه رکود انسان بود، ایجاد کرد و ریشه اصلی بحران را مدّ نظر قرار داد، تا دامنه بحران را محدود به عاشورا و قیام امام ندانند و اثرات آن را بر پیکر فرهنگ و زندگی خود درک کنند. حضرت با طرّاحی نظام تبلیغی خود، جلوی تمامی حدسیات و شایعات را گرفت و جوّ روانی مردم را مخاطب خود ساخت و در مدت کمی به آنها که میخواستند جامعه را از زیر نفوذ دین خارج کنند، بلکه دین را تحت نفوذ ضوابط غیردینی درآورند، فهماند که «ولایت» رمز جداییناپذیر دین از سیاست است.
طرّاحی عاشورا
حضرت در طرّاحی خود، تمامی اهرمهایی را که دشمن برای رکود دین و خارج کردن آن از متن زندگی به کار گرفته بود، جمع نمود. بیشک، یکی از این محورهای مهم «زنان» بودند.
نوع نگرش به زن، که دین مبین اسلام تلاش کرده بود آن را از تحقیر و تبعیض جدا کند و به رشد برساند تا زمینه فعالیت و کارآمدی او را فراهم کند، مجددا در تهدیدی جدّی قرار گرفت. زنان بر اساس سیاستهای شوم دشمن، دوباره هزینه تلقّی شدند، نه سرمایه؛ بازیچه به نظر میرسیدند، نه متفکر و متعهد؛ وسیلهای بیاراده در دست دشمن معرفی گردیدند، نه انسانی مستقل. بر اساس این ضرورت بود که رسالت جدید زن نیز در عاشورا رقم زده شد، تا توجه تمامی انسانها به سوی زن به عنوان محل تجلّی ارزشهای ولایی معطوف گردد. ثمره کامل تلاشهای اهل بیت علیهمالسلام ، اینک در نسل دوم اسلام معلوم میشد و زن با صدارت زینب کبری علیهاالسلام ، مسئولیت اتصال آرمانها را به ساحت جامعه پیدا میکرد.
متفکران میگویند: هر قیامی دو جنبه دارد:
1. فلسفه قیام؛
2. شیوه قیام.
در طرّاحی شیوه قیام عاشورا نیز دو جنبه «شهادت» و «اسارت» مطرح بودند و زنان در آن سهمی بزرگ داشتند. «عاشورا» قیام یک امام با چند مرد و زن و کودک بود که نمونه عینی رسالت هر انسانی، اعم از زن و مرد، را نشان میدهد.
در صدر اسلام، حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله کوشید تا توجه را به سوی زنان معطوف دارد و برای این امر، خود به هدایت و سرپرستی زنان صحابه پرداخت و در جهت ارتقای آگاهی و فرهنگ آنان قیام کرد. حرکتهای حضرت زهرا علیهاالسلام در جانبداری از امام علی علیهالسلام و تداوم آن به وسیله حضرت زینب علیهاالسلام نشاندهنده این تلاش چشمه نور است که بسیاری از زنان صحابه در مکتب آنان درس آموختند و به حماسهسازی پرداختند. اما به همان میزان که پیشوایان دین در جهت رشد و تواناسازی آنان تلاش داشتند، دشمنان دین به بازگردان آنان به استضعاف و شیء شدن، اصرار میورزیدند و ثمره کامل تلاش در تربیت زنان، در سال 61 در بیابان کوچک کربلا به بار نشست تا زنانی که به سبب جاهل نگهداشتنشان، کمتر توانسته بودند موقعیت راستین خود را دریابند، با دیدن عاشورا، وظایف و رسالت خود را دوباره مرور کنند و حضرت زینب علیهاالسلام که در طول قیام، پیامهای رسالت خود را از برادر میگرفت، در عصر عاشورا رسالت خود را آغاز کرد و آنچنان پرقدرت نظام تبلیغی خود را پیاده نمود که دشمن را مجبور به پاسخگویی به خود کرد و مردم را طالب پاسخ به سؤالات خود و کاهش پنهانکاری دستگاه ساخت.
طرّاحی «نظام پاسخگویی»، خود نوعی مبادله قدرت است که حضرت زینب علیهاالسلام با این شیوه، حاکمان را واداشت تا در برابر عملکردشان پاسخگو باشند، بهگونهای که مردم آنها را مسئول دانستند و موظّف به این جوابگویی کردند!
زینب کبری علیهاالسلام این کار را با تحقق سه هدفِ زمینهای میسّر ساخت:
1. معرفی رهبر معنوی بر اساس فراهم کردن اطلاعات لازم برای مردم؛
2. ارزیابی عملکرد یزید و عمّالش در قبل و بعد از عاشورا؛
3. تحریض و آگاهسازی مردم به مقابله در برابر سیاستهای دشمن.
زنان صحابه در واقعه عاشورا
الف. حمایت زنان پیش از واقعه عاشورا
1. زنان در هستههای مقاومت: تاریخ عاشورا تاریخ دیگری است؛ تاریخی مملوّ از عشق و ایثار و بندگی، و در این طرّاحی، زنان منزلتی خاص دارند. در تمامی نقشهای مؤثر در واقعه کربلا، همچون ایجاد هستههای مقاومت، حمایت، تشجیع، تشویق محارم خود به حمایت از ولیّ خدا و پیوستن به یاران امام و همراهی با زینب کبری علیهاالسلام ، زنان شرکت داشتند. پیش از عاشورا، زمانیکه بسیاری از مردان از یاری اهلبیت علیهمالسلام در هراس بودند، شیرزنانی خود را سپر دفاع از حضرتش نمودند.
ماریه، از قبیله عبدالقیس و دختر سعد، زنی شیعه بود که خانهاش در کوفه مرکز تجمّع دوستداران اهل بیت علیهمالسلام و بحث و انتشار خبر از آنان بود. او افرادی همچون یزید بن نبیط با دو پسرش، غلامش عامر، سیف بن مالک و ادهم بن امیّه را به طرف کربلا گسیل داشت.(2)
2. حمایت زنان از امام حسین علیهالسلام :
1. در کوفه، زمانیکه همه دست از یاری مسلم بن عقیل (سفیر امام حسین علیهالسلام ) کشیدند، طوعه امّ ولد، اشعث بن قیس، زن اسید الحضرمی، او را پناه داد و از او پذیرایی کرد.(3)
2. دلهم بنت عمرو، زن زهیر بن القین، زمانیکه دریافت زهیر برای دیدار امام حسین علیهالسلام به سفیر امام جواب رد داده است، به تحریض او پرداخت و گفت: «اَیبعثُ الیکَ ابنُ رسولِ اللّهِ ثُمَّ لا تأتِیه؟ سبحانَ اللّه! لو اَتیتَهُ فَسمعتَ مِن کلامِه ثُمَّ انصرفتَ»؛(4) آیا پسر پیامبر به سوی تو سفیر میفرستد و تو نزد او نمیروی؟ سبحاناللّه! برخیز و برو، سخن او را بشنو و بازگرد. زهیر پس از صحبت با امام خود، شادمانه به سوی دلهم بازگشت، وسایل خود را جمع کرد و دلهم را برای دوری از آسیبهای احتمالی دشمن (پس از واقعه کربلا) طلاق داد و او را به همراه غلامش به سوی خاندانش فرستاد و خود به سوی امام شتافت.
3. همسر عبداللّه عمیر کلبی در «نخیله» (لشکرگاه) کوفه، لشکریان ابن زیاد را در حال حرکت دید، از همسرش پرسید: این سپاه کجا میرود؟ گفت: میروند با حسین بن علی علیهالسلام بجنگند. زن آرزوی شهادت او را کرد و عبداللّه میل خود را برای شهادت با همسر خود در میان نهاد. زن گفت: چه فکر خوبی کردی! خدا تو را هدایت کند، مرا هم همراه خود ببر.(5)
ب. حمایت زنان پس از واقعه عاشورا
1. در لشکر ابن سعد:
1. اولین کلاه امام حسین علیهالسلام از خز بود. مردی از کنده آن را برداشت و زمانیکه نزد زنش ام عبداللّه آمد، آن را از خون شست؛ زنش گفت: آیا جامه پسر دختر پیامبر صلیاللهعلیهوآله را ربودهای و در خانه من آوردهای؟ بیرون برو! ... دوستانش میگفتند که این مرد، همیشه مفلوک و بیچاره بود!(6)
2. خولی بن یزید سر امام حسین علیهالسلام را به کوفه برد، اما چون درِ کاخ عبیداللّه را بسته یافت، آن را به خانه خود برد، سر مبارک امام حسین علیهالسلام را زیر تشتی نهاد و نزد زن دوم خود، که از بنی اسد حضرمی ـ به نام نوار، دختر مالک بن عقرب ـ بود، رفت. زن گفت: چه خبرداری؟ گفت: برایت ارمغانی آوردهام که تا روزگار است، دولتمند باشی! اینک سر حسین علیهالسلام در سرای توست. زن گفت: وای بر تو! مردم زر و سیم میآورند، تو سر پسر پیامبر صلیاللهعلیهوآله را میآوری؟ به خدا سوگند! هرگز با تو در یک خانه نخواهم بود. از بستر برخاست و از خانه به صحن رفت و زن اول او را نیز خواند و با خود برد.(7)
زمانیکه مختار بر اوضاع مسلّط گردید، معاذ بن هانی را با اباعمره، که امیر پاسبانان خاص بود، به طلب خولی در انتقام خون امام حسین علیهالسلام فرستاد. او در بیت الخلأ پنهان شد. معاذ بن هانی به اباعمره گفت: او در سرای خویش است، او را بجوی. زن خولی بیرون آمد. او از زمانیکه همسرش سر امام حسین علیهالسلام را آورده بود، با او دشمن بود. فرستادگان مختار پرسیدند شوهرت کجاست؟ گفت: نمیدانم و به دست اشاره به بیتالخلأ کرد. بدانجا رفتند، دیدند زیر سبد بزرگی پنهان شده است. او را بیرون آوردند و کشتند.(8)
3. زمانیکه کعب بن جابر ـ یکی از سربازان ابن سعد ـ به منزل خود بازگشت، زن و خواهرش به او گفتند: تو دشمن پسر فاطمه زهرا علیهاالسلام را یاری کردی و سیّد قاریان را کشتی! به خدا قسم، دیگر با تو سخن نمیگوییم.(9)
4. عصر عاشورا در عظمت مصیبت و حمله دشمن به خیمه امام، واقعه عجیبی رخ داد؛ سربازی میگوید: زنی را دیدم از «بنی بکر بن وائل» که با شوهرش در سپاه عمر سعد بود. هنگامی که دید سربازان بر زنان اهلبیت علیهمالسلام حمله بردهاند و خیمه آنان را غارت میکنند، شمشیری در دست گرفت و به جانب خیام آمد و گفت: ای آل بکر بن وائل، آیا دختران رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را تاراج میکنند و شما مینگرید؟ و گفت: «لا حکم الا لِلّه یا لثارات رسول اللّه!»؛(10) حکمی غیر از حکم خدا نیست، ای منتقمان خون رسولاللّه! و عجیب است که این شعار، که از زبان زنی از سپاه دشمن خارج گردید، شعار منتقمان واقعه عاشورا شد!
2. حمایت زنان در کوفه:
1. چون ابن سعد با اسیران به نزدیکی کوفه رسید، مردم شهر به نظاره گرد آمدند. راوی میگوید: زنی مؤمنه از اهل کوفه از جای بلندی که به اسیران اشراف داشت، گفت: شما اسیران کدام طایفهاید؟ گفتند: اسیران آل محمد علیهمالسلام ! آن زن فرود آمد، چادر و مقنعه و جامههای دیگر بیاورد و به آنان داد تا خویشتن را بپوشانند.(11)
2. زمانیکه ابن زیاد در مسجد کوفه علیه خاندان رسالت و برای تثبیت موقعیت یزید به سخنرانی پرداخت و امام حسین علیهالسلام را دروغگو پسر دروغگو خطاب نمود، عبداللّه بن عفیف، که چشم راست خود را در صفّین و چشم چپ خود را در جنگ جمل در رکاب حضرت علی علیهالسلام از دست داده بود، به پا خواست و به دفاع پرداخت. عمّال ابن زیاد درصدد دستگیریاش بودند که با دفاع قبیلهاش بیثمر ماند. اما شبانه به خانهاش حملهور گشتند. دخترش فریاد زد و به پدر خبر داد. پدر شمشیر را از دختر گرفت و با راهنمایی دختر میجنگید تا او را اسیر کردند و کشتند. دخترش فریاد میزد: ای کاش مرد بودم، تا پیش روی تو با این نابکاران، کشندگان عترت پاک رسول، نبرد میکردم!(12)
3. نقش زنان در مجلس یزید:
1. در دربار یزید، چون حضرت زینب علیهاالسلام سر برادر را دید، دست به گریبان برد و با سوز، فریاد زد: یا حسیناه! یا حبیبالله! یابن مکّه و منی! یابن فاطمة الزهراء سیدة النساء! یابن بنت المصطفی! راوی گوید: همه گریستند و یزید خاموش بود. زنی هاشمیه در سرای یزید بود، شیونکنان بر امام حسین علیهالسلام فریاد میکشید: یا حسیناه! یا سیّد اهل بیتاه! یابن محمّداه!(13)
2. پس از سخنرانی حضرت زینب علیهاالسلام ، زمانیکه سر امام حسین علیهالسلام را به سرسرای یزید آویزان کردند و اسرای کربلا را به منزل یزید آوردند، زنان ابوسفیان پیش رفتند و دست و پای دختران رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را بوسیدند و سه روز عزاداری کردند و آه و ناله نمودند! هند، زن یزید، چون سر امام حسین علیهالسلام را دید، جامه چاک کرد و از پرده به در آمد و با پای برهنه سوی یزید شتافت و به او گفت: ای یزید، توگفتی که سر حسین علیهالسلام را در سرای من بالای نیزه کنند؟ یزید برجست و او را پوشاند و گفت: ای هند، بر دخترزاده رسول صلیاللهعلیهوآله گریه و زاری میکنی؟!(14)
نقش زنان در حادثه کربلا
نام بیست زن در واقعه عاشورا ثبت شده است که ظاهرا ده تن از آنان از اهل بیت علیهمالسلام بودند و بقیه از زنان صحابه. آری، بیابان کربلا از صبح تا عصر دهم محرّم، تمامی تاریخ قیام را در خود جای داد. اراده خداوندی بر ارائه صحنه جدیدی از عظمت وجودی انسان قرار گرفته بود و سرمایهگذاری رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به دست نادره خلقت و علی مرتضی علیهماالسلام به بار نشست. زنان حاضر در کربلا با دقت انتخاب شده بودند تا شیوه ایثار در راه مولای خود را به نمایش بگذارند. بدین سبب، درجه فداکاری زنان صحابه بیمانند بود.
الف. آرزوی شهادت
در نقل آمده است که در شب عاشورا، امام حسین علیهالسلام پس از آنکه به اصحاب خود اجازه ترخیص داد، فرمود: هر کس که عیال با خود به همراه دارد، همین امشب او را به مأمنی برساند. فردا مردان ما کشته میشوند و عیالهایمان به اسیری میروند. امام علیهالسلام نمیخواست سایر زنان در مصایب سخت اهلبیت علیهمالسلام شریک شوند. گویند: پس از آنکه علی بن مظهر وارد خیمه خود شد، زنش پرسید: فرزند رسول خدا صلیاللهعلیهوآله درباره زنان چه گفت؟ ... علی بن مظهر آنچه را حضرت فرموده بود، اظهار داشت. زن گریست و گفت: ای پسر مظهر، درباره من انصاف نداری! تو میخواهی خودت داخل بهشت شوی! ... علی بن مظهر خدمت امام علیهالسلام رسید و عرض کرد: یابن رسول اللّه، این زن اسدیه حاضر نیست او را به محل امنی برسانم. هنوز امام علیهالسلام جوابی نگفته بود که زن از پشت خیمه، ناله خویش را بلند کرد و گفت: «یابنَ الزهراءِ الَسنا قابلاً لخدمةِ بناتکَ و اَخَواتکَ؟» ای پسر زهرا، آیا ما قابلیت خدمت برای دختران و خواهرانت نداریم؟!(15)
کاروان کربلا کاروان عشق است و عضویت در آن قابلیت میخواهد. اذن ترخیص برای زنان، از سوی امام اعلام شد تا این اذن، غربالی باشد برای آنان که میخواهند با سپر ایمان در رکاب ولیّ خدا بمانند و در این پهن دشت ولایت، مقابل لشکر عظیم دشمن به حماسهآفرینی بپردازند. زنان صحابه آنچنان که شوهر، برادر و پسر خود را بر دفاع از اهلبیت علیهمالسلام تحریض میکردند، خود نیز چشم به دختر فاطمه زهرا علیهاالسلام داشتند. آنان از آینده و اسیری خود در ذهن تصویری مبهم داشتند، اما در دل آرزوی شهادت و دیدار فاطمه زهرا علیهاالسلام میکردند! گویی دخت علی مرتضی علیهالسلام از هدف انتهایی خصم و اسارت و رسالت زنان، آنان را کاملاً باخبر نساخته بود. بدینسبب، زنان صحابه ضمن ایثار در دفاع از ولایت، عقیله بنی هاشم (زینب) را تنها تا کوفه همراهی کردند و کاروان اسارت و تبلیغ از کوفه به بعد، تنها در اختیار زنان اهل بیت علیهمالسلام قرار گرفت.
ب. پرتاب سر شهدا
زنان صحابه در دشت نینوا حماسههای جاویدی از خود بر جای نهادند؛ هفت تن از مادران حاضر در کربلا پس از آنکه لباس رزم را خود بر قامت پسرانشان پوشانیدند، نظارهگر شهادت آنان شدند و دشمن پس از شهادتشان، سرهای آنها را از تن جدا کرد و با تحقیر، به سوی مادرانشان پرتاب نمود! اما آنان همه سرهای پسرانشان را به سوی دشمن پرتاب کردند، فریاد زدند: «ما آنچه را در راه خدا دادهایم، پس نمیگیریم!»(16) از این هفت تن، سه تن را زنان صحابه تشکیل میدادند:
1. عمر بن جناده ـ و به روایتی پسر مسلم بن عوسجه ـ جوانی بود که پدرش در کربلا تازه کشته شده بود. او در برابر مادر ایستاد، مادر به او گفت: ای پسرک من! بیرون برو و نزد پسر پیامبر جهاد کن. امام حسین علیهالسلام فرمود: پدر این جوان تازه کشته شده است و شاید مادرش از خروج وی راضی نباشد. آن جوان گفت: مادرم امر به خروج فرمود. آنگاه به میدان رفت و قویترین رجزها را در مورد ولایت خواند و پس از مدتی توسط دشمن شهید شد. دشمن سر وی را به سوی مادرش پرتاب کرد. مادر سر را برداشت؛ چنانکه گویی برای او لای لای کودکی میخواند! گفت: ای پسرک من! کار خوبی کردی. ای مایه خرّمی دل و روشنی چشم من! آنگاه سر را به جانب یکی از دشمنان پرتاب کرد و او را کشت. سپس عمود خیمه را کند و بر آنان تاخت و دو مرد را نیز کشت! امام حسین علیهالسلام به او امر به بازگشت نمود؛ او مراجعت کرد.(17)
2. عبداللّه بن عمیر نیز حمله کرد، چند تن را کشت و نزد مادر و زنش آمد، ایستاد و گفت: ای مادر، راضی شدی؟ مادر گفت: راضی نمیشوم، مگر آنکه نزد حسین علیهالسلام کشته شوی!(18) عبداللّه را کشتند و سرش را به سوی مادرش پرتاب کردند. مادر سر را برداشت، بوسید و به سوی دشمن پرتاب نمود. در اثر اصابت آن سر نیز مردی از دشمن کشته شد. آنگاه عمود خیمه را کند و دو نفر را کشت! امام حسین علیهالسلام فرمود: بازگرد، تو و پسرت نزد رسول خدایید؛ جهاد از زنان برداشته شده است. زن بازگشت و میگفت: خدایا! ناامیدم مکن. امام علیهالسلام فرمود: خدا تو را ناامید نمیگرداند.(19)
زنان صحابه زنانی بودند که در گذرگاه شهادت و اسارت، به قافله فرزند فاطمه علیهاالسلام پیوستندو توفیق یافتند تا در جمعی که اراده خداوند به عظمت آنان تعلّق گرفتهبود،قرار گیرند.
ج. اصرار بر شهادت
امّ وهب عمودی برگرفت و نزد شوهر آمد و گفت: پیش این پاکان، ذریّه محمد علیهمالسلام کارزار کن! او، خود در صحنه کربلا، به دنبال شوهرش میرفت. شوهر به او گفت: برگرد. او گفت: برنمیگردم تا با تو بمیرم! زن جامه شوهر را سخت چسبیده بود و سوی دیگری میکشید و میگفت: تو را رها نمیکنم تا با تو کشته شوم. امام علیهالسلام زن را ندا داد و فرمود: خدا شما خاندان وهب را جزای خیر دهد! به سوی زنان برگرد. خدا تو را رحمت کند! با آنان بنشین که جنگ بر زنان نیست.(20)
خواست و تقاضای قلبی امّ وهب و حمایت او از امام، هر انسانی را به یاد شجاعتهای نسیبه در اُحُد میاندازد؛ او زمانیکه مردان فرار کردند، از جان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله دفاع نمود و پیامبر صلیاللهعلیهوآله در حق او و خاندان او همین دعا را فرمود.(21)
در میدان پرهیاهو و ستیز بیامان دشت کربلا، تنها پنج تن در میان دشمن ظاهر گشتند و در دفاع از امام علیهالسلام ابراز تسلیت کردند؛(22) غیر از حضرت زینب علیهاالسلام که در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام ظاهر شد و موجب تسلاّی خاطر برادر گردید، سه تن دیگر خواهر و مادر شهیدان بودند و پنجمین آنها همسر عبداللّه بن عمیر کلبی بود که نام خود را در ردیف شهدای کربلا ثبت نمود.
د. شهادت پس از همسر
همسر عبداللّه بن عمیر کلبی از خیمه بیرون آمد و نزد شوهر شهیدش شتافت. بالای سر او نشست و خاک از روی او پاک کرد و گفت: بهشت، تو را گوارا باد! پس شمر به غلام خود، رستم، امر کرد که گرزی بر سر او بزند؛ که او در جای خود شهید شد!(23)
شمر بغض درونی خود را در قیام و شجاعتهای زنان با حمله به خیمههای حرم حضرت اباعبداللّه علیهالسلام آشکار نمود و سعی کرد آتش درونی خود را بهگونهای با این حرکات سبعانه نشان دهد.
زنان صحابه در خدمت به اهل بیت علیهمالسلام ، جسد تکّه تکّه شده عزیزان خود را رها کردند و در اسارت با سرهای بر نیزه عزیزانشان به حرکت تاریخی خود در کنار اهل بیت علیهمالسلام ادامه دادند تا تاریخ، سند مظلومیت جدیدی در اوراق خود ثبت نماید. آنان قرار گرفتن در کنار فرزندان رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را افتخاری برای خود قلمداد میکردند و بر این لیاقت، دعای شکر میخواندند. هرچند آنان تا انتهای رسالت زینب علیهاالسلام او را همراهی نکردند، اما چشمه جوشانی از عشق به ولایت را به نمایش گذارند.
ه . عظمت روحی زنان در عاشورا
زنان صحابه در روز عاشورا برای حمایت از امام خود، خروش مینمودند و از عصر عاشورا با سکوت خود، قیام خاندان اهلبیت علیهمالسلام را حمایت کردند. عملکرد زنان در واقعه عاشورا، وسعتی از کشش روحی زن ارائه کرد که کمتر انسانی بر آن توانایی دارد.
زنان در وداع عزیزان خود اشک بسیار نریختند و کودکان را در تحمّل تشنگی و گرسنگی به صبر تشویق کردند و آنها را از مقابل مجاهدان به دور نگه داشتند، تا بیتابی آنها مقاومت دلیرمردان را در هم نشکند. زنان زمانیکه بدن غرقه به خون و تکّه تکّه شده عزیزانشان را نزدیک خیمه میآورند، در مقابل امام علیهالسلام بیتابی نمیکردند، تا امام به رقّت کشیده نشود؛ حتی زمانیکه طفل شیرخوار امام حسین علیهالسلام علی اصغر علیهالسلام را با تیر سه شعبه شهید کردند، رباب، مادر علی اصغر رحمهالله ، پیش نیامد و امام علیهالسلام خواهر خود زینب علیهاالسلام را خواند و فرزند خود را به او داد.(24) زمانی که بدن حضرت علیاکبر علیهالسلام را آوردند، هیچیک از زنان جلو نیامدند. همچنین زمانیکه بدن غرقه به خون صحابه را میآورند، عموما همسران و مادرانشان پیش امام نمیآمدند؛ شاید صاحب این خونهای ریخته شده و بدنهای تکّه تکّه شده را امام علیهالسلام میدانستند و خود را برای عزاداری، بر امام برتر میدیدند.
نقش حجاب زنان در حماسه عاشورا
در واقعه عاشورا، زنان مستقیما وارد میدان سیاست شدند و درسهایی را که از فاطمه زهرا علیهاالسلام در ماجرای «فدک» و در دفاع از ولیّ خود آموخته بودند، ارائه دادند و حماسهای برپا کردند که تا تاریخ زنده است و قلب بشریت میتپد، این قیام برای آنان پیام دارد. زنان در حین مصیبت و پس از آن، رسالت الهی خود را در حفظ حجاب فراموش نکردند. آن زمان که همه یاران امام شهید شدند و امام حسین علیهالسلام عازم میدان بود، برای خداحافظی و روشنگری وظایف آنان، نزد ایشان آمد و فرمود: آماده مصیبت باشید. لباسهای روی خود را سخت بپوشید. بدانید که خدا حامی شماست و از شما محافظت میکند و از شرّ دشمنان نجاتتان میدهد و عاقبت امورتان را ختم به خیر میکند.(25)
امام حسین علیهالسلام اولین هشدار را در ملاحظات ظاهری و پوشش زنان بیان داشت و زنان، که میدانستند کار خصم جنبه مادی و اقتصادی دارد، زیورآلات و جامههای اضافی خود را به سوی آنان پرتاب کردند، تا در پی غارت آنها، لحظهای بیاسایند. زمانی که دشمن میخواست اسرا را وارد شام نماید، امّ کلثوم از آنها خواست تا سرها را از محل زنان دور سازند، تا مردم با نگاه به سرهای بریده، کمتر به محمل زنان نگاه کنند و دخترکان مقنعه از سر کشیده را با نگاه نیازارند! اما شمر ملعون با این درخواست، ابتدا محملها را وارد شهر کرد!
زنان با پیام امام، دو نوع پوشش برای خود انتخاب کرده بودند که پوشش اولیه با غارت دشمن از میان رفت. در مجلس یزید، سکینه دختر امام به گریه افتاد و زمانیکه یزید علت آن را جویا شد، فرمود «کیف لا یَبکی مَن لیس لها الستر تستر وجهها عنکَ و عن جُلساءِ مجلسِکَ؟»؛(26) چگونه گریه نکند کسی که پوشش و نقابی برای او نیست، تا صورت خود را از تو و مردان مجلست بپوشاند؟!
حضرت زینب علیهمالسلام شجاعانه در این مجلس، همچون پدر، برادر و مادرش خصم را به ذلّت کشاند و شخصیت متزلزل یزید را در مقابلش همچون برگی خشک شده در هم فشرد تا تجربه تاریخ عاشورا سنّت تاریخ استکبار شود که حجاب زن مسلمان بالاترین سلاح ایمان است.
بیشتر مکاتب و اندیشههای علمی بشری در طول تاریخ، حول دو محور اقتصاد و قوای جنسی، نظریات خود را ارائه دادهاند. گویی از زمانی که انسان خود را شناخت، خود را میان دو غریزه قوی مالکیت و شهوت اسیر دیده و برای به بند کشیدن آنها، به منظور دستیابی به سعادت، در پی روشی علمی میگشته است. آنگاه که تفکرات در هالهای از مذهب شکل میگرفتند، برداشت از این دو غریزه بیشتر به صورت قناعت و رهبانیت خود را نشان میداد، و آنگاه که تفکرات مادی بر جوّ عمومی جامعه حاکم میشد، ربا، بیبندوباری و گاه اشتراک در هر دو قسمت مطرح میگردیدند.
شاید بدین سبب بود که دو گل در جهت مطامع استعماری فرانسه، همیشه میپرسید: آیا زنان (در مستعمرات فرانسه) عرف و عادات قدیم خود را رها کردهاند؟ به عبارت دیگر، میزان تأثیر سوء تبلیغات استعمار تا چه حد بوده است؟ آیا هنوز فرهنگ بومی خود را پاس میدارند؟ یا در مقابل فرهنگ بیگانه، استقامت میورزند؟ آیا در تاراج سرمایههای وجودی خود به اشغالگران کمک میکنند و برادران و پدران و پسران مملکت خود را کتف بسته به استعمار تحویل میدهند؟ آیا هنوز استقلال خود را به اسارت در فرهنگ بیگانه ترجیح میدهند یا تضمینکننده سیاستهای سرمایهداری از طریق خرید کالاهای مصرفی هستند؟
آری، هر جا جسم زن اسیر باشد، روح مرد نیز به اسارت میرود، و در هر جامعهای زن رشد داشته باشد، مردان نیز فعّالترند. ناپلئون میگفت: اگر میخواهید میزان تمدن و پیشرفت ملتی را بدانید، به زنان آن ملت نگاه کنید! برخی روایات متواتر نیز بلای جامعه را افزایش زنانی میداند که از اهداف متعالی دور شدهاند و سرمایههای خود را، که میتوانند سهم مهمی در رشد جامعه داشته باشند، زمینه سقوط و انحطاط جامعه قرار دادهاند.
و اینچنین عاشورا محکی شد برای زن تا اثبات کند که او هدف دشمن است و دشمن پس از کشتن مردان جامعه، به سراغ او خواهد آمد، و این برای دشمن درسی شد که اگر زن پاسدار ولایت و رهبری دین گردد، قویترین و پراستقامتترین فرد در مقابل دشمن خواهد بود.
دشمن، که حجاب زنان را قویترین سلاح در تثبیت مدیریت ولایت میدید، حجاب از سر آنان کشید، غافل از آنکه گرچه حجاب به زن ارزش میدهد، اما آنکه حجاب را ارزش میبخشد، زینبگونه بودن و زینبی رفتار کردن است! و خصم به دست خود، این ارزش را تثبیت کرد که حجاب را دو ارزش است:
1. پوشیده بودن؛
2. زینبگونه زیستن.
سهل بن ساعدی میگوید: به دروازه دمشق رفتم، بیرقهایی پی در پی پیدا بودند و سواری دیدم که بیرقی در دست داشت، پیکان از بالای آن بیرون آمده و سری بر آن بود که شبیهترین مردم به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بود! ناگاه دیدم از پشت سر وی زنانی بر استرانی بیروپوش سوارند. نزدیک شدم و از زن نخستین پرسیدم: کیستی؟ گفت: سکینه بنت الحسین. گفتم: چه حاجتی داری تا برآورم؟ من سهل ساعدی هستم، جدّ تو را دیدهام و حدیث او را شنیدهام. گفت: ای سهل! به حامل این سر بگو آن را به پیش ببرد، تا مردم مشغول نگریستن آن شوند و به حرم پیامبر صلیاللهعلیهوآله نگاه نکنند! سهل گفت: چهارصد دینار دادم تا آن کار را انجام دهد.(27)
عظمت رسالت زن در حفظ حرمت پوشش، در عاشورا مشخص گردید و پیام عاشورا به همراه مفهوم حجاب، تا زمان جاری است، انعکاس خواهد داشت. بدین سبب است که دشمنان، حجاب را جزو مهمترین محورهای مبارزه خود قرار دادهاند؛ زیرا حجاب، لباس حمایت از ولایت است.
نقش سوگواری زنان در واقعه عاشورا
لطف الهی در تجهیز عاطفه زن قرین شد و نقش ظریف عاطفه در تحوّلات روحی بشر با آمیختگی و نیرو گرفتن از مناجات اولیای خدا عمیقتر گردید، تا وظیفه زن را در ایجاد تعادل و ثبات در محورهای خانواده، اجتماع و تربیت نسل مدد نماید؛ زیرا این امور، زیربنایی از احساس و ایمان الهی را خواستار بودند و تأثیر گوشهای از این امتیازات شگرف، آمادگی انقلاب درونی و تحوّل زن را به سوی حق تضمین نمود.
بدینسان، میتوان وجود این نیرو را در تحوّل روحی زن به عنوان قویترین محرّک او تعبیر نمود و بر این اساس، خطاب اصلی ذکر مصایب اهلبیت علیهمالسلام به سوی روح زن است و قویترین عزاداران این سوگ را زنان تشکیل میدهند؛ گویی زن میخواهد با همراهی اسیران به عزاداری بپردازد و با نیروی ایمان، این کاروان را مجهّز نماید.
امام حسین علیهالسلام در سخنگویی و رویارویی تاریخی حق و باطل، زنی را انتخاب نمود تا اوراق نگاشته شده به خون شهدا را به تفصیل در تاریخ بیان دارد. رسول گرامی صلیاللهعلیهوآله گریه کردن بر حضرت زینب علیهاالسلام را همچون گریستن بر برادراش امام حسن و امام حسین علیهماالسلام دانست و تأسّی به او را همچون چنگ زدن به ریسمان ولایت معرفی نمود تا این امر اتمام حجتی برای زن و شخصیت والای او باشد.
عاشورا ایستگاه ارزشی سالیانه زن است که خود را بیابد و ارزیابی کند و فاصله راه را تا الگوی متعالی کمتر نماید؛ زیرا کربلا از تمامی جنبههای تعالی گوشههایی در خود دارد. زنان صحابه در روز مبارزه، در دفاع از امام و تحریض عزیزان خود حماسهها آفریدند. زنان اهلبیت علیهمالسلام در تبلیغ و افشاگری اعجاز نمودند، اما مجموعه کامل این جلوهها، همه در زینب علیهاالسلام گرد آمده بود. او در میان مادران داغدار، پسرانش را به میدان فرستاد، برادرانش را تکّه تکّه شده یافت و هفده تن از خاندانش را کشته دید؛ در عزاداری میان دشمن، ظاهر شد و در گردآوری بازماندگان، به تازیانهها و شماتتهای دشمن وقعی ننهاد و در اسارت، همچون امیر بیان علی علیهالسلام سخن گفت و در عبادتهای شبانه خود، لحظهای کوتاهی نکرد.(28) او نمونه کامل صبر است و راه چگونه الهی شدن زن را در طول تاریخ به او آموخت.
زینب علیهاالسلام مورّخ همان دفتر سیاسی ولایت شد که حضرت فاطمه علیهاالسلام آن را گشوده بود و زن مسلمان را در طول تاریخ با عظمت خود، آن درک کرد و در ذهن خود جاودانه ساخت.
عاشورا رمز انقلاب درونی زن است؛ مجموعهای گردآوری شده از تمامی عوامل احساسی: کودک یتیم، زن داغدیده، تشنگی، گرسنگی، اسارت، شهادت، غارتزدگی، بیماری، هتک حرمت، تازیانه و ...! و آنجا که زن میبیند در دل شب، زنی تنها با رسالتی عظیم از خیمههای نیمه سوخته، خیمهای برپا میکند و کودکانی را که بدنشان از تازیانه سیاه شده است و از ترس به سوی قتلگاه میشتابند، گردآورده، آنان را با ذکر آینده قیام، آرام میکند و آنگاه که همه میخوابند، خود به عبادت میایستد، میفهمد که این عظمت، صورت جدیدی از تصویر زن است که باید آن را به خاطر سپرد و او را رها نساخت.
اگر دشمنان بگذارند که زن خسته قرن، اهلبیت علیهمالسلام را بشناسد و شخصیت خود را در مکتب آنان پرورش دهد، چنان جلوهای از این مکتب بروز خواهد نمود که در تلألو آن، دلها جذب گردند و عقلها حق را بیابند. حقیقت این است که هنوز نقش تربیتی اهل بیت علیهمالسلام و تأثیر اعتقاد به آنها ناشناخته مانده است. آنها چشمههای همیشه جوشان هدایتند که در پرتو انوارشان، فطرتها آسوده میگردند و نیروها از هرز شدن به رشد میرسند و در انعکاس قدرتش، تمامی مکاتب تربیتی دنیا به شگفت میآیند.
1 کارشناس ارشد مدیریت.
2. ابومخنف، مقتل الحسین، ص 18.
3. همان، ص 45.
4. همان، ص 74.
5. شیخ عباس قمّی، نفس المهموم، بیروت، دارالمحجة البیضاء، 1412 ق / 1992 م، ص 132.
6. همان، ص 192.
7. همان، ص 207.
8. همان، ص 364.
9. همان، ص 134.
10. شیخ عباس قمی، بیتالاحزان، ص 201.
11. شیخ عباس قمّی، نفس المهموم، ص 214.
12. ابومخنف، پیشین، ص 208.
13. شیخ عباس قمّی، نفس المهموم، ص 13.
14. همان، ص 265.
15. محمد واصف، انقلاب مقدّس حسین علیهالسلام ، 1386 ق، ص 153.
16. محمد سماوی، ابصار العین فی انصار الحسین، ص 132.
17. شیخ عباس قمی، نفس المهموم، ص 152.
18. همان، ص 147.
19. همان، ص 148.
20. ابومخنف، پیشین، ص 124.
21. ابن سعد، طبقات الکبری، ج 8، ص 414 / محمّد بن عمر بن واقدی، مغازی، ج 1، ص 270.
22. خواهر مسلم بن عوسجه، مادر عبداللّه بن عمیر کلبی، مادر عمر بن جناده و به روایتی امّ وهب.
23. شیخ عباس قمّی، نفس المهموم، ص 139 / ابو مخنف، پیشین، ص 141.
24. سید بن طاووس، لهوف، ص 158.
25. گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم علیهالسلام ، فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیهالسلام ، ترجمه کتاب موسوعه الکلمات الامام الحسین علیهالسلام ، ص 549.
26. ملامحمد گرمرودی، اشکهای خونین در سوگ امام حسین علیهالسلام ، ص 444.
27. شیخ عباس قمی، نفس المهموم، ص 241.
28. بهگونهای که حضرت سیدالشهداء علیهالسلام در وداع آخر، به حضرت زینب علیهاالسلام فرمود: خواهرم، هرگز مرا در نمازهای شبانهات فراموش نکن! (ذبیحاللّه محلاتی، ریاحین الشریعه، ج 3، ص 62)
نگاهی به آموزههای تربیتی در زندگی حضرت خدیجه علیها السلام
حضرت خدیجه همسر گرامی رسول اکرم صلی الله علیه و آله، 68 سال پیش از هجرت نبوی صلی الله علیه و آله در شهر مکه به دنیا آمد . پدر وی خویلد بن اسد و مادرش فاطمه دختر زائدة بن اصم میباشد . او در چهل سالگی با حضرت محمد صلی الله علیه و آله که 25 سال از عمر شریفش را سپری کرده بود ازدواج نمود . بنابر قول مشهور ثمره ازدواج خدیجه شش فرزند به نامهای قاسم، عبدالله، رقیه، زینب، امکلثوم و فاطمه علیها السلام بود . قبل از اسلام وی به خاطر دارا بودن صفات پسندیده و فضائل اخلاقی و پاکدامنی، «طاهره» لقب گرفت . ثروت خدیجه در میان اهل مکه بینظیر بود و اهالی مکه با اموال وی به صورت مضاربهای تجارت میکردند . خدیجه پس از ازدواج با پیامبر همه آن ثروت را در اختیار حضرت رسول نهاد و بدین ترتیب از جنبه اقتصادی دین اسلام را تقویت نموده و در گسترش آن نهایت تلاش خود را به جای آورد .
مقام او در نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به حدی بود که در مدت 25 سال زندگی مشترک با این بانوی با عظمت، آن حضرت به خاطر تکریم وی با هیچ زنی ازدواج نکرد و بهترین دوران جوانی خویش را به وی بخشید . بعد از رحلتحضرت خدیجه، رسول گرامی اسلام همیشه به یاد محبتها و تلاشهای او بود . بنابر برخی اقوال خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با دو نفر دیگر بنامهای «ابو هالة بن زراره تمیمی» و «عتیق بن عائذ مخزومی» نیز ازدواج کرده بود . این یاور با وفای رسالتبعد از 25 سال زندگی در کنار حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله در دهمین سال بعثت در 65 سالگی و در دهم ماه رمضان چشم از جهان فرو بست و قلب رسول خدا صلی الله علیه و آله و مسلمانان را داغدار نمود .
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پیکر پاک او را در حجون با دستهای خویش به قبر گذاشت و از شدت حزن و اندوه سال وفات او را که با فاصله اندکی از رحلت ابوطالب علیه السلام رخ داده بود، عام الحزن (سال اندوه) نامید . امیرالمؤمنین علی علیه السلام به پاس خدمات آن دو بزرگوار به جهان اسلام اشعاری جانسوز سروده و در بخشی از آن حزن و ماتم قلبی خویش را بیان داشته است:
اعینی جودا بارک الله فیکما
علی هالکین لا تری لهما مثلا
علی سید البطحاء وابن رئیسها
وسیدة النسوان اول من صلی
مهذبة قد طیب الله خیمها
مبارکة والله ساق لها الفضلا
فبت اقاسی منهما الهم والثکلا
مصابهما ادجی الی الجو والهواء (1)
ای چشمان من! احسنتبر شما، [اشک بریزید] در فراق آن دو بزرگواری که نظیر ندارند . بر سرور سرزمین بطحاء و فرزند رئیس آن و بر بانوی بانوان که نخستین نمازگزار بود [ . آن بانوی] پاکدامنی که خداوند خصلتهای او را پاکیزه کرده است [ . بانوی ] مبارکی که خداوند برتری را به سوی او رانده است .
مصیبت این دو عزیز فضا را بر من تیره و تار ساخته و [از این پس] شبها را در اندوه و حزن این دو سر میکنم .»
در این نوشتار بر آن شدیم که نقش این بانوی خجسته را در گسترش آموزههای مکتب تربیتی اسلام مورد توجه قرار داده و مواردی قابل توجه از آن را به خوانندگان گرامی تقدیم داریم . به امید اینکه بتوانیم از این شخصیتبرجسته و بانوی نمونه در جهان اسلام درسها آموخته و با شناخت فضائل و مناقب آن بزرگوار، از او به عنوان اسوه و الگوی تربیتی پیروی کنیم .
1- فضائل اخلاقی و علمی
مطالعه تاریخ زندگی حضرت خدیجه علیها السلام نشان میدهد که او هم در دوران جاهلیت و هم بعد از بعثتخاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله دارای فضائل اخلاقی و کمالات معنوی بوده است . او در جامعه خود به عنوان یک الگوی زن برتر، تاثیر بسزایی در گسترش صفات نیک انسانی داشته است . سخاوت، کرامت، ایثار و فداکاری، عفت و پاکدامنی، دوراندیشی و درایت و توجه به مستمندان، عطوفت و مهربانی و صبر و استقامت، از جمله فضیلتهای پسندیده ایست که صفحات تاریخ این زن نمونه را نشان میدهد .
به همین جهت آن بانوی یگانه در میان زنان رسول خدا صلی الله علیه و آله شرایط هم کفو بودن را احراز نمود و یک همتای واقعی برای حضرت محمد صلی الله علیه و آله بود . عدم ازدواج مجدد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در زمان حیات خدیجه کبری علیها السلام نشانگر جاذبههای معنوی و فضائل اخلاقی بیشمار در وجود آن حضرت است، که بدون تردید برخورداری از آن صفات نقش مهم و اساسی در زندگی رسول خدا صلی الله علیه و آله داشته است . به همین جهت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله این بانوی تربیتیافته را از برترین زنان بهشتی شمرده و میفرماید: «افضل نساء اهل الجنة خدیجة بنتخویلد وفاطمة بنت محمد ومریم بنت عمران وآثیة بنت مزاحم امراة فرعون (2) ; بهترین زنان اهل بهشت عبارتند از: خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد و مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم [یعنی] زن فرعون .»
وفاداری این بانوی آسمانی در راه رسیدن به اهداف والای همسر خویش، مورد توجه سیرهنویسان و محققان قرار گرفته است . او از اولین لحظات بعثت، به رسولخدا صلی الله علیه و آله ایمان آورد و تا آخرین لحظات برایمان خود پای فشرد و لحظهای شک و تردید به دل راه نداد .
گذشته از فضائل اخلاقی، او از کمالات علمی نیز برخوردار بود . تاریخ گواهی میدهد که خدیجه در مورد دانش عصر خود اطلاعات فراوانی داشت و از کتابهای آسمانی آگاه و از نظر عقل و درایت و زیرکی بر تمام زنان حتی بسیاری از مردان معاصر برتری داشت . بنابراین او دارای تمام کمالات و امتیازهایی بود که یک زن میتواند داشته باشد .
با توجه به نکات یاد شده، خدیجه به عنوان اولین بانوی مسلمان در ترویج فرهنگ اسلامی و الگوهای یک زن مسلمان و با کمال نقش والای خود را ایفا کرده است و بانوان بسیاری از تربیت عملی وی درسها آموختهاند . اهمیت فضائل اخلاقی و کمالات انسانی در وجود این بانوی با فضیلت آنگاه به اوج خود میرسد که نگاهی به وضع زن در ایام جاهلیت و قبل از بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بیندازیم .
زن در آن روز نه تنها از حقوق خود محروم بود و با رقت آورترین وضع زندگی میکرد، بلکه به عنوان مایه ننگ و عار و موجودی شوم زنده به گور میشد . خدیجه در چنین عصری اثبات نمود که یک زن نه تنها حق حیات دارد و باید حقوق مسلم خود را استیفا نماید، بلکه میتواند با اعمال شایسته و تلاش و کوشش، به مرحلهای برسد که خداوند متعال به او سلام برساند; همچنان که امام باقر علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل میکند: شبی که در معراج بودم، به هنگام بازگشت از سفر معراج به جبرئیل گفتم: ای جبرئیل! آیا خواستهای از من داری؟ گفت: خواهش من این است که از طرف خداوند و من، به خدیجه سلام برسانی . (3)
2- پرورش فرزندان صالح
بدون تردید، مادر به عنوان مؤثرترین عامل محیطی و وراثتی در پرورش و رشد شخصیت کودک نقش به سزایی دارد . حضرت خدیجه علاوه بر این که به نص قرآن مادر روحانی همه مؤمنین است، به عنوان مادری شایسته و با ایمان در دامن خویش فرزندان نیک و صالحی برای رسولالله صلی الله علیه و آله تربیت نمود . وی شش فرزند برای پیامبر به دنیا آورد و در دامن پر مهر خویش پرورش داد که در میان آنها حضرت فاطمه علیها السلام از رتبه خاصی برخوردار است . دختری که رهبری اسلام بعد از پیامبر اکرم و علی علیه السلام از نسل او پدید آمد و ادامه یافت .
این دختر با مادرش آنچنان ارتباط تنگاتنگ داشت که هنگام رحلتحضرت خدیجه، فاطمه علیها السلام که در حدود پنجسال داشتشدیدا بیتابی میکرد و به دور پدر بزرگوارش میچرخید و میگفت: «یا ابه این امی; پدر جان! مادرم کجاست؟» حضرت جبرئیل نازل شد و فرمود: یا رسولالله! خداوند میفرماید: سلام ما را به فاطمه برسان و به او اطلاع بده که مادرش خدیجه در خانههای بهشتی با آسیه و مریم زندگی میکند . (4)
این دختر پاکیزه، هنگام رحلت مادر وقتی احساس کرد که حضرت خدیجه شدیدا در فراق او و پدر ارجمندش ناراحت است و نگران تنهایی و بییاوری حضرت محمد صلی الله علیه و آله میباشد، به مادرش دلداری داده و گفت: «یا اماه! لاتحزنی ولاترهبی فان الله مع ابی (5) ; مادر جان! اندوهگین و مضطرب نباش، زیرا خداوند یار و یاور پدرم میباشد .»
امامان معصوم علیهم السلام نیز همیشه به وجود چنین مادری افتخار میکردند; همچنانکه حضرت مجتبی علیه السلام هنگامی که با معاویه مناظره میکرد، در مورد یکی از علل انحراف معاویه از محور حق و انحطاط اخلاقی وی و سعادت و خوشبختی خود به نقش مادر در تربیت افراد اشاره کرده و فرمود: معاویه! چون مادر تو «هند» و مادربزرگت «نثیله» میباشد [و در دامن چنین زن پست و فرومایهای پرورش یافتهای] این گونه اعمال زشت از تو سر میزند و سعادت ما خانواده در اثر تربیت در دامن مادرانی پاک و پارسا همچون خدیجه علیها السلام و فاطمه علیها السلام میباشد . (6)
امام حسین علیه السلام در روز عاشورا برای معرفی خویش و آگاه کردن دلهای بیدار، به مادرش فاطمه علیها السلام و مادربزرگ شایسته و فداکارش حضرت خدیجه اشاره نموده و فرمود: «انشدکم الله هل تعلمون ان امی فاطمة الزهراء بنت محمد؟ ! قالوا: اللهم نعم . . . انشدکم الله هل تعلمون ان جدتی خدیجة بنتخویلد اول نساء هذه الامة اسلاما؟ ! قالوا: اللهم نعم (7) ; شما را به خدا قسم میدهم! آیا میدانید که مادر من «فاطمه زهرا» دختر محمد [مصطفی صلی الله علیه و آله ] است؟ ! گفتند: آری [ . . . فرمود: ] شما را به خدا قسم میدهم! آیا میدانید که مادربزرگ من خدیجه دختر خویلد، نخستین زنی است که اسلام را پذیرفت؟ ! گفتند: آری .»
حضرت خدیجه علاوه بر اینکه در دامان پر مهر و عطوفتخویش فرزندان پیامبر را پرورش داد، فرزندان شایستهای را نیز قبل از ازدواج با پیامبر تربیت کرده بود که از جمله آنها هند بن ابی هاله میباشد . او (هند) در مدت سه شبانه روزی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در هنگام هجرت در غار ثور مخفی شده بود، به همراه علی علیه السلام دور از چشم مشرکان مکه محرمانه به پیامبر صلی الله علیه و آله آذوقه میبرد و برمیگشت . وی مردی بزرگوار، شریف، فصیح و محدث بود و از شوهر دیگر خدیجه بنام ابی هالة بن زرارة تمیمی متولد شده بود . (8)
هند پسر خدیجه همان کسی است که امام حسن علیه السلام به عنوان دایی خود از وی نام میبرد . وی اوصاف و شمایل رسول خدا صلی الله علیه و آله را برای امام مجتبی علیه السلام توصیف میکرد و بسیار مورد علاقه رسولالله صلی الله علیه و آله بود . او بتهای مشرکان را میشکست (9) و در جنگ جمل در رکاب حضرت علی علیه السلام به شهادت رسید . (10) و (11)
3- توجه به نیازهای عاطفی و خواستههای فرزندان
مهرورزی و محبتبه کودکان و رفع نیازهای معنوی و عاطفی فرزندان، یکی دیگر از اصول تربیتی اسلام میباشد . حضرت خدیجه به عنوان یک مادر دلسوز و مربی آگاه در این مورد حساسیت ویژهای داشت . ماجرای زیر بیانگر این ویژگی حضرت خدیجه میباشد .
در ایام بیماری خدیجه که به مرگ وی انجامید، روزی اسماء بنت عمیس به عیادتش آمد، او خدیجه را گریان و ناراحت مشاهده کرد و به او دلداری داده و گفت: تو از بهترین زنان عالم محسوب میشوی، تو تمام اموالت را در راه خداوند بخشیدی، تو همسر رسول گرامی اسلام هستی و بارها تو را به بهشتبشارت داده است . با این همه چرا گریان و نگران هستی؟
خدیجه علیها السلام فرمود: اسماء! من در فکر این هستم که دختر هنگام زفاف نیاز به مادر دارد تا نگرانیها و اسرارش را به مادر بگوید و خواستههایش را به عنوان محرم اسرار مطرح نماید، فاطمه علیها السلام کوچک است، میترسم کسی نباشد که متکفل کارهای وی در هنگام عروسی شود و برایش مادری کند .
اسماء بنت عمیس گفت: ای بانوی من! نگران نباش من با تو عهد میکنم که اگر تا آن موقع زنده ماندم به جای تو برای فاطمه مادری کنم و نیازهای روحی و عاطفی وی را برطرف نمایم .
بعد از وفات خدیجه علیها السلام هنگامی که شب زفاف حضرت فاطمه علیها السلام فرا رسید، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: همه زنها از اتاق عروس خارج شوند و کسی در آنجا باقی نماند . همه رفتند، اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله متوجه شد که هنوز اسماء بنت عمیس در اتاق باقی مانده است . فرمود: آیا نگفتم همه زنان بیرون روند؟ اسماء گفت: چرا یا رسولالله من شنیدم و قصد مخالفتبا فرمایش شما رانداشتم، ولی عهد من با خدیجه مرا بر آن داشت که در اینجا بمانم; چون با خدیجه پیمان بستهام که در چنین شبی برای فاطمه مادری کنم . (12)
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله با شنیدن این سخن به گریه در آمد و فرمود: تو را به خدا سوگند برای این کار ایستادهای؟ اسماء عرض کرد: آری . پیامبر صلی الله علیه و آله دستبه دعا برداشته و برای اسماء بنت عمیس دعا کرد . (13)
همچنین حضرت خدیجه در مورد آینده دختر خردسال خویش خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دغدغههایی را به این ترتیب بیان نمود: یا رسولالله! این دختر من - با اشاره به حضرت فاطمه علیها السلام - بعد از من غریب و تنها خواهد شد . مبادا کسی از زنان قریش او را آزار برساند، مبادا کسی به صورتش سیلی بزند، مبادا کسی صدای خود را بر روی او بلند کند، مبادا کسی با او رفتاری تند و خشن داشته باشد . (14)
4- رعایت آیین شوهرداری
یکی از برنامههای تربیتی اسلام، آموزش آیین شوهرداری به بانوان میباشد . اگر به آمار اختلافات خانوادگی و طلاق و ناهنجاریهای خانوادهها توجه شود، بخش قابل توجهی از این مشکلات به رفتارهای بانوان و زنان و دختران جوان بر میگردد و این همه، به خاطر ناآگاهی و عدم توجه به حقوق شوهران، رعایت نکردن آداب معاشرت، عدم آگاهی از اصول شوهرداری در اسلام است . حضرت خدیجه علیها السلام در ترویج آیین شوهرداری اسلامی و رعایتحقوق همسر، نهایت تلاش را به عمل میآورد .
حضرت خدیجه علیها السلام با شیوههای مختلفی فضای خانواده را آرام نگاه داشته و امنیت روحی و روانی را برای شوهر و فرزندان برقرار و زمینه را برای رشد فضائل اخلاقی فراهم میآورد . در اینجا به برخی از روشهای تکریم شوهر و همسرداری حضرت خدیجه اشاره میکنیم:
الف) ابراز محبت:
حضرت خدیجه در فرصتهای مناسب به همسر گرامی خویش ابراز علاقه و محبت میکرد . او در قالب اشعاری زیبا درباره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، مکنونات قلبی خویش را چنین ابراز میدارد:
فلو اننی امشیت فی کل نعمة
ودامت لی الدنیا وملک الاکاسرة
فما سویت عندی جناح بعوضة
اذا لم یکن عینی لعینک ناظرة (15)
«اگر تمام نعمتهای دنیا و سلطنتهای پادشاهان را داشته باشم و ملک آنها همیشه از آن من باشد، به نظر من به اندازه بال پشهای ارزش ندارد زمانی که چشم من به چشم تو نیفتد .»
ب) طرح غیرمستقیم خواستهها
بدون شک هر زنی از شوهر خویش انتظارات و توقعاتی دارد . این در خواستهای معقول زن، اگر در محیطی محبتآمیز و همراه با حفظ حریمهای اخلاقی باشد، امری پسندیدهتر و جذاب خواهد بود . اگر این خواستهها به صورت غیرمستقیم انجام گیرد، در تحکیم روابط خانوادگی و افزایش محبت تاثیری فوق العاده خواهد داشت . حضرت خدیجه علیها السلام خدمات زیادی را در خانه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله انجام داده و صدمات فراوانی متحمل شده بود، از این رو به صورت طبیعی میتوانست انتظارات و توقعاتی را نیز از آن حضرت داشته باشد، اما او هیچگاه خواستههای شخصی خویش را به صورت مستقیم بیان نمیکرد بلکه سعی میکرد آنها را به عنوان یک پیشنهاد و یا خواهش غیر مهم و در کمال ادب و احترام مطرح نماید .
حضرت خدیجه در آستانه وفات خویش هنگامی که وصیتهای خود را بیان میکرد، آنها را در قالب یک گفت و گوی صمیمانه و محبتآمیز مطرح نمود . وی خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله عرض کرد: «یا رسولالله! چند وصیت دارم، البته من در حق تو کوتاهی کردم، مرا عفو کن .
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: هرگز از تو تقصیری مشاهده نکردم . تو نهایت درجه تلاش خود را به کار گرفتی و در خانه من زحمات و مشکلات زیادی را متحمل شدی و تمام دارایی خود را در راه خدا مصرف کردی . حضرت خدیجه علیها السلام عرض کرد: یا رسولالله! میخواهم خواستهای را توسط دخترم فاطمه به شما برسانم و شرم دارم آن را مستقیما بازگو نمایم .
پیامبر از منزل خدیجه بیرون رفت . آنگاه خدیجه دخترش فاطمه را صدا کرد و به او گفت: عزیزم! به پدر بزرگوارت بگو که مادرم میگوید: من از قبر هراسناکم، دوست دارم مرا در لباسی که هنگام نزول وحی به تن داشتی کفن کرده و در قبر بگذاری . فاطمه علیها السلام به نزد پدر آمده و پیام مادرش را رساند . پیامبر صلی الله علیه و آله آن لباس را برای خدیجه فرستاد . هنگامی که فاطمه علیها السلام آن را آورد، نشاط زایدالوصفی وجود خدیجه را فرا گرفت . آنگاه حضرت خدیجه با دلی آرام چشم از جهان فرو بست . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مشغول تجهیز و غسل و حنوط وی شد، هنگامی که خواستخدیجه را کفن کند، حضرت جبرئیل امین نازل شد و گفت: یا رسولالله! خداوند سلام میرساند و میفرماید: کفن خدیجه به عهده ماست و آن یک کفن بهشتی خواهد بود . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اول با پیراهن خود و از روی آن با کفن بهشتی خدیجه را کفن کرد .
ج) دلجویی و دلداری همسر
خانواده کانون آرامش و راحتی بخش هر انسانی است . مردی که در بیرون خانه با هزاران مشکل و گرفتاری رو به روست و گاهی در راه رسیدن به هدف و کسب روزی حلال سخنان ناروا شنیده و لطمات روحی و جسمی زیادی را متحمل میشود، انتظار دارد که کسی از وی دلجویی کرده و حرف دلش را شنیده و با کلمات شفابخش و برخوردهای آسایش آفرین مرهم گذار دردهای انباشته در دل او باشد .
حضرت خدیجه چنین همسری برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود . مشرکان با سخنان توهینآمیز و اعمال وقیحانهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را ناراحت میکردند و از این ناحیه مشکلات فراوانی پیش روی پیامبر اکرم بود، اما همه این گرفتاریها به وسیله خدیجه علیها السلام جبران میشد . او شخص پیامبر و مشکلات آن حضرت را آگاهانه درک میکرد و بدین جهت در پیشرفت اهداف آن حضرت تلاش مینمود و سخنانش را تصدیق میکرد و او را از تمام غمها و غصهها میرهانید .
علامه سید شرف الدین در این مورد مینویسد: «او مدت 25 سال با پیامبر صلی الله علیه و آله زندگی کرد بدون آنکه زن دیگری در زندگی او شریک شود و اگر در حیات باقی میماند، پیامبر باز هم شریک دیگری انتخاب نمیکرد . او در تمام طول زندگی زناشویی شریک درد و رنج پیامبر صلی الله علیه و آله بود، زیرا با مال خود به او نیرو میبخشید و با گفتار و کردار از او دفاع مینمود و به او در مقابل عذاب و درد کافران که در راه رسالت و ادای آن نصیبش میکردند تسلی میداد . او به همراه علی علیه السلام هنگام نزول نخستین وحی آسمانی به پیامبر صلی الله علیه و آله، در غار حرا بود . (16) »
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مورد همسر گرامی خویش میفرماید: «خدیجه زنی بود که چون همه از من روی میگردانیدند او به من روی میکرد و چون همه از من میگریختند، به من محبت و مهربانی میکرد و چون همه دعوت مرا تکذیب میکردند به من ایمان میآورد و مرا تصدیق میکرد .
در مشکلات زندگی مرا یاری میداد و با مال خود کمک میکرد و غم از دلم میزدود . (17) »
خدیجه آنچنان در روح و جان همسر بزرگوارش تاثیر گذاشته بود که مدتها بعد از رحلتحضرت خدیجه علیها السلام، هرگاه حضرت رسول صلی الله علیه و آله گوسفندی را ذبح میکرد، میفرمود سهمی هم به دوستان خدیجه بفرستید، زیرا من وستخدیجه را هم دوست میدارم .
5- برترین معیارهای انتخاب همسر
هر جوانی در زندگی خویش نیاز به ازدواج دارد و ازدواج در اسلام، یک امر مقدس و عبادت محسوب میشود . دختر و پسری که میخواهند به سوی امر مقدس ازدواج قدم بردارند، اولین گام را از خود دوستی به سوی غیردوستی بر میدارند، آنان با امضای پیمان مقدس زناشویی از دایره خودخواهی بیرون رفته و با وارد شدنبه مرحله جدیدی از زندگی، بخشی از کمبودهای خود را جبران میکنند که از جمله آنها میتوان به بقای نسل، رسیدن به آرامش و سکون، تکمیل و تکامل، تامین نیاز جنسی، سلامت و امنیت اجتماعی و تامین نیازهای روحی و روانی اشاره کرد . اما در این میان مهمترین دغدغههای هر دختر و پسر جوان که در آستانه ازدواج قرار میگیرد، برترین معیارها و ملاکهای ازدواج در انتخاب همسر آیندهاش میباشد .
حضرت خدیجه علیها السلام به عنوان الگوی دختران و زنان مسلمان در مورد انتخاب حضرت محمد صلی الله علیه و آله به عنوان همسر آینده خویش ملاکها و اصولی را مطرح میکند که از گفت و گوی وی با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله معلوم میشود .
خدیجه هنگام پیشنهاد ازدواج با رسول خدا صلی الله علیه و آله به وی گفت: به خاطر خویشاوندیتبا من، بزرگواریت، امانتداری تو در میان مردم، اخلاق نیک و راست گوئیت، مایلم با تو ازدواج کنم . (18)
ارزش این انتخاب خدیجه آنگاه نمایان میشود که بدانیم او در آن هنگام، موقعیتی عالی و ممتاز در جامعه خود داشت و تمام امکانات و زمینهها برای ازدواج وی با هر یک از جوانان نامدار و ثروتمند قریش فراهم بود .
پینوشتها:
1) بحار الانوار، ج35، ص143; دیوان امام علی علیه السلام، ص359 و مستدرک سفینة البحار، ج4، ص73 .
2) مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام، ج2، ص186 .
3) بحارالانوار، ج18، ص385 .
4) امالی شیخ طوسی، ص175 .
5) فرهنگ سخنان حضرت فاطمه علیها السلام، ص164 .
6) الاحتجاج، طبرسی، ج1، ص282 .
7) الامالی شیخ طوسی، ص463 .
8) همان .
9) اکمال الکمال، ج1، ص119 .
10) مکارم الاخلاق، ص11 .
11) برخی از متفکران اسلامی معتقدند که حضرت خدیجه قبل از حضرت رسول صلی الله علیه و آله ازدواج نکرده بود و فرزندانی همچون هند خواهرزادگان وی بودند که حضرت خدیجه آنان را در دامان خود پرورش داد .
12) اعیان الشیعه، ج1، ص380 .
13) شجره طوبی، ج2، ص334 .
14) همان .
15) مستدرک سفینة البحار، ج5، ص44 .
16) خدیجه، علی محمد علی دخیل، ص31 .
17) بحارالانوار، ج43، ص131 .
18) کشف الغمه، ج2، ص132 .
هدف سیاسی: شهادت
باید به این نکته توجه کرد که اصولا برداشت سیاسی از کربلا در میان آثاری که پیش از این یاد شد، صرفا در این خلاصه نمیشد که امام حسین علیهالسلام به هدف دستیابی به حکومت چنین اقدامی را کرده است. بلکه از دید برخی از همان نویسندگان، اساسا این مطلب مورد انکار قرار گرفته و آنان شهادت را هدف گرفتهاند. این مطلبی است که البته نه در یک قالب سیاسی صرف، اما به هر حال به عنوان یک تحلیل، از قبل وجود داشت. ابنطاوس در مقدمهی لهوف پس از آن که اخبار مربوط به شهادت امام حسین علیهالسلام را از پیش از واقعهی کربلا میآورد، اشاره به اشکال کسانی میکند که «لا یعرف
242
حقائق شرف السعادة بالشهادة» نمیتوانند شهادت را به عنوان یک سعادت درک کنند؛ کسانی که آن را تهلکه و خودکشی معنا کردهاند. وی در پاسخگویی به این اشکال به روایتی از ابوایوب انصاری استناد میکند که آیهی «و لا تلقوا بأیدیکم الی التهلکة» را درست عکس این نظر، تفسیر میکند. **زیرنویس=لهوف، ص 17 -16.@.
در میان معاصرین کسانی چون دکتر شریعتی را میتوان نام برد که برداشت سیاسی خود را از دل مفهوم شهادت به دست میآورد و در کنار آن رسما این امر را که امام حسین علیهالسلام برای تصاحب حکومت قیام کرده، انکار میکند. **زیرنویس=وی در سخنرانی شهادت خود به رغم ستایشی که از دانش نویسندهی «شهید جاوید» میکند، بر«اختلافی نظر علمی»خود با وی تأکید میورزد که به نظر او «اختلاف نظر اساسی» است. وی نظر صالحی را منطبق با واقعیتهای خارجی و تاریخی آن روزگار نمیداند بنگرید: شهادت، صص 36 - 35.@. در اصلی، برداشت سیاسی میتوانست تحت این عنوان باشد که امام با اقدام فداکارانهای که انجام داد، کوشید تا مردم را به مبارزهی علیه حکومت دارد. از این زوایه، گریه و عزاداری، نه به عنوان یک برداشت صوفیانه، بلکه به عنوان یک اقدام سیاسی میتوانست مورد استفاده قرار گیرد. پذیرفتن این امر که همانند بسیاری از رهبران فداکار عالم خواسته است تا خون خود را برای آبیاری اسلام بریزید، برای برخی از کسانی که در برداشت سیاسی راه افراط را پیمودهاند، دشوار بوده است.این سؤال که «کشته شدن حسین بن علی علیهالسلام چگونه ممکن است باعث ترویج دین و پیشرفت اسلام شود» سؤالی است که برای آقای صالحی به صورت مشکلی درآمده است که به قول خودش «هنوز برایمان حل نشده است.» **زیرنویس=شهید جاوید، ص 326 (بحث آیا کشتن امام به سود اسلام بود؟).@.
نامبرده نتایج مختلفی را که میتوان بر کشته شدن امام حسین علیهالسلام از قبیل رسوایی بنیامیه و یا نظایر آن مطرح کرد، غیر قابل قبول عنوان کرده است، اما این نکته را که ممکن است کسی به خاطر این قبیل نتایج، دست به چنین اقدام فداکارانه زده باشد، نپذیرفته است. اگر در اصلی این مطلب تردیدی نباشد، که نیست، ممکن است پذیرفت که کسی که خود چنین کرده، نتایجی را در نظر داشته، هر چند ممکن است از
243
دید ایشان آن نتایج محقق نشده باشد. این نیز گفتنی است که بسیاری از انقلابیونی که در دهههای اخیر دربارهی امام حسین علیهالسلام کتاب نوتشند، به راحتی پذیرفتند که امام حسین علیهالسلام خواست خونش ریخته شود تا اسلام زنده گردد. در این جمله میتوان از شهید هاشمینژاد یاد کرد که در کتاب درسی که حسین به انسانها آموخت این دیدگاه را پذیرفته است.
سخن آخر
آنچه باقی میماند شرح این نکته است که در انقلاب اسلامی، با رهبری قوی، متین و انقلابی رهبر کبیر انقلاب، حضرت آیةالله العظمی امام خمینی - قدس الله نفسه الزکیة و حشره الله مع اجداده الطاهرین - گرایش به برداشت سیاسی تقویت شده و آن امام در مقاطع مختلفی در این زمینه سخن گفتند. مجموعهی این سخنان در مجموعهای تحت عنوان قیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینی چاپ شده که بررسی آن، بر اساس آنچه تا کنون گفتهایم، مقال دیگری را میطلبد. عجالتا دو جمله از سخنان امام را به عنوان حسن ختام این مقال میآوریم. ایشا در جایی فرمودهاند:
وقتی که حضرت سیدالشهدا آمد مکه، و از مکه در آن حال بیرون رفت، یک حرکت سیاسی بزرگی بود، تمام حرکات حضرت، حرکات سیاسی بود، اسلامی - سیاسی، و این حرکت اسلامی، سیاسی بود که بنیامیه را از بین برد و اگر این حرکت نبود، اسلام پایمال شده بود. **زیرنویس=صحیفهی نور، ج 18، ص 140.@.
و در جای دیگری فرمودهاند:
سیدالشهداء آمده بود حکومت هم میخواست بگیرد، اصلا برای این معنا آمده بود و این یک فخری است و آنهایی که خیال میکنند که حضرت سید الشهداء برای حکومت نیامده خیر، اینها برای حکومت آمدند ابرای این که باید حکومت دست مثل سیدالشهداء باشد، مثل کسانی که شیعه سیدالشهداء هستند باشد. **زیرنویس=صحیفهی نور، ج 20، ص 190.@.
244
آثار نهضت امام حسین
تأثیر نهضت امام حسین در سقوط امویان
برای زوال و سقوط یک دولت، یک سری عوامل نزدیک وجود دارد، یک سری عوامل دور که هر دو در جای خود اهمیت دارد. عوامل دور ممکن است از نظر زمانی با زمان سقوط فاصله داشته باشد، اما بیتردید و به دلالیل تاریخی، نقش مهمی در زوال یک دولت دارد.در سقوط یک دولت عوامل نزدیک، مثل انقلابی فراگیر یا حملهی خارجی، وقتی مؤثرند که بیاد دولت محاکم ضعیف شده باشد؛ یعنی در جذب پشتوانهی مردمی و ملی برای حمایت از خود ضعیف باش. اگر این ضعف نباشد، انقلاب فراگیر محقق نمیشود، یا اگر حملهی خارجی صورت گیرد، حمایت مردمی، میتواند دولت را نجات میدهد. بنیامیه سال 41 به قدرت رسیدند. سال 61 انقلاب عاشورا بود، سال 132 یعنی هفتاد و یک سال بعد، امویان سقوط کردند.
اکنون پر سش این است: عاشورا چه تأثیری بر سقوط امویان داشت؟ به نظر میرسد عاشورا از دو زاویه در سقوط دولت اموی تأثیر داشت:
جهت اول: زیر سؤال بردن اسلامیت دولت بنیامیه؛ این مطلب در سخنان حضرت امام حسین علیهالسلام آنجا که به معرفی یزید و ویژگیهای وی میپردازد فراوان است. آن حضرت با تعبیر «علی الاسلام السلام» اسلامیت دولت یزید و طبعا دولت اموی را زیر سؤال میبرد.امام، روی سگبازی و مشروبخواری یزید انگشت میگذارد و از تغییر احکام و رواج بدعتها سخن میگوید.
245
دولت اموی که اساس آن با حیلهگری معاویه آغاز شده بود، تلاش زیادی داشت تا خود را اسلامی نشان دهد، در اوج فساد اخلاقی حاکم بر دستگاه اموی، مسجدسازی وجود داشت. عبدالملک در اوج حمله به حجاز و مسلط کردن حجاج بر مردم، جامع اموی میساخت، مسجد الاقصی و مسجد صخره را در بیتالمقدس تعمیر کمیکرد. حتی به عهد ولید مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله در مدینه را بازسازی و طلاکاری کردند. به علاوه فتوحات را پیش میبردند. به طور مسلم فتوحات عصر بنیامیه بیشتر از زمان خلفای اول و بیشتر از زمان عباسیان بوده.
اما آیا اینها اسلامیت بود؟ اسلامیت اهل بیت، اسلامتی دیگری بود. اسلام اموی متفاوت با این اسلام بود. این فریبکاری دولت اموی به جای آن که در جهت حفظ هویت دینی مردم، حفظ اخلاق اسلامی، زنده نگاه داشته عرفان حقیقی، رعایت عدالت اسلامی و رسیدگی به حقوق مردم تلاش کند، برای بدست آوردن غنائم بیشتر کشورگشایی کرد و برای فریب مردم مساجد باشکوه میساخت. در قرآن وقتی صحبت از آبرسانی به حجاج و جهاد فی سبیل الله و مقایسهی آنهاست، خداوند به روشنی جانب جهاد فی سبیلالله را میگیرد. البته فتوحات، میتواسنت جهاد فی سبیل الله باشد، اما بنیامیه در اندیشهی منافع مادی آن بودند. همین امویان فاسق، برای گرفتن پول بیشتر، اسلام آوردن مردم خراسان را نمیپذیرفتند و تا مدتها با این که آنها مسلمان شده بودند، هنوز آنها را ذمی دانسته جزیه از آنان میگرفتند. **زیرنویس=تاریخ الطبری، ج، 7، ص 55؛ الکامل، ج 5، ص 148.@.
البته مسلمانانی که در جبهههای نبرد میجنگیدند؛ طارق بن زیادها و دیگران، شاید واقعا مجاهد فی سبیل الله بودند. وقتی ماهیت دولت اموی برای چنین مردمانی آشکار میشود، فتوحات هم متوقف میشود. چنان که در خراسان چنین شد. در قیام دیر الجماجم وقتی مردم عراق به فرماندهی عبدالرحمان بن محمد بن اشعث بن قیس در سال 71 برای فتح سیستان رفته بودند، به خاطر شدت فشار و ستم حجاج، با همان لشکر، به سوی عراق بازگشتند تا دولت اموی را سرنگون کنند.
جهت دوم تأثیر نهضت امام حسین علیهالسلام در سقوط دولت اموی آن بود که از ابتدای
246
پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله دو گروه برای به دست گرفتن رهبری جامعهی اسلامیمطرح بودند. بنیهاشم و بنیامیه. این دو گروه به دلایل متفاوتی پس از رحلت آن حضرت نتوانستند حکومت را در دست بگیرند و در عوض، برخی از گروههای میانی موفق به تصاحب قدرت سیاسی شدند. اندکی بعد، بنیامیه، طی حوادث دوران عثمان تا شهادت امام علی علیهالسلام بر اوضاع غلبه کردند. در این وقت، تنها رقیب آنان بنیهاشم بودند که در حکومت امام علی علیهالسلام و فرزندش امام حسین علیهالسلام این مسأله نمودار شد. نهضت کربلا بار دیگر نشان داد که گروه دیگر، همچنان فعال است و رهبری جریان مخالف را برعهده دارد و آماده است تا با ساقط کردن حکومت اموی، یک دولت هاشمی و علوی تأسیس کند. به لحاظ سیاسی و برای تعمیق بخشیدن ادعای علویان برای حکومت در دورهی بعد، این نکتهی کمی نبود. به واقع، در اوج فشار امویان،نهضت کربلا، فعال بودن بنیهاشم و اهل بیت را نشان داد. برای مثال، سالهای پایانی دولت اموی شعار الرضا من اهل بیت بود که جوهرهی رهبری را در مبارزهی سیاسی بر ضد امویان تعریف کرد. این بنیهاشم بودند که دولت اموی را سرنگون کردند و در واقع عشق به اهل بیت بود که دولت اموی را برانداخت.
اهل بیت این قداست خود را از کجا آوردند. این احساس سیاسی هوادار بنیهاشم از کجا آمده است؟ به نظر میرسد یکی از بزنگاههای اصلی در اینجا این احساس، نهضت کربلا بوده است. در آن حادثه، شمار زیادی از افراد خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله بین شانزده تا 25 نفر به شهادت رسیدند. چطور مردم میتوانستند این ماجرا را فراموش کنند؟ مظلومیت را از آنان یاد ببرند و به آن بیتوجه باشند؟
البته نباید تصور کرد که علت سقوط بنیامیه تنها در همین جهت بوده است. مهم آن است که وقتی رهبری ماجرا به دست بنیهاشم میافتد، باید ریشهی بخشی از سقوط را در مظلومیت این خاندان جستجو کرد.
البته و معالاسف، شاخهی بنیعباس (از بنیهاشم) از فرصت استفاده کرد و آنچنان که شرح آن در تواریخ آمده، با توجه به ابهامی که برای بسیاری از مردم در تعریف اهل بیت و «الرضا من آل محمد» به وجود آورد و با تلاش برخی از ایادی خود مانند
247
ابومسلم خراسانی، سوار بر مرکب خلافت شد. هر چند ابومسلم خود اولین قربانی این دولت بود و پاداشش را خیلی زود گرفت.
قیام امام حسین یک قیام اسوه
اصولا از یک نگاه، دو نوع قیام قابل تصور است: نخست قیامی که فی حد نفسه با توجه به اهداف خود در یک مقطع تاریخی انجام گرفته و پروندهی آن همانجا بسته میشود؛ چه موفق باشد چه ناموفق، البته ممکن است در عبرتهای تاریخی از آن یاد شود و مورد بازبینی قرار گیرد و تحلیل شود.
دوم نوعی دیگر از قیامها که تعدادشان واقعا انگشت شمار است. قیامهایی است که حالت اسوه برای دورههای بعد پیدا میکند. برای نمونه در تاریخ ایران، قیام کاوه آهنگر چنین حالتی پیدا کرده است. این تصویری است که فردوسی از آن برای ما ارائه کرده و قاعدتا میبایست تا روزگار وی همچنان در اذهان پابرجا بوده باشد.
در ادبیات اسلامی، به ویژه ادبیات شیعی، قیام امام حسین علیهالسلام حالت نوعی الگو و اسوه را یافته است. یعنی از حالت یک واقعه در یک زمان درآمده، تعمیم یافته و نوعی بیزمانی یا فرازمانی در آن لحاظ شده است. از این مهمتر، به صورت عاطفی، با هویت یک فرد شیعه ممزوج شده و به نوعی جزو معتقدات او در آمده است.
روشن است که شمار این قبیل قیامها و شهادتها اندک است. در شهادتها، میتوان به شهادت بسیاری از علما و مجاهدان و سربازان اشاره کرد که شهادتشان فراموش میشود و در عوض تعدادی از آنها حالت اسوه پیدا میکنند که این دلایل خاص خود را دارد. برای مثال شهید فهمیده در تاریخ جنگ ایران و عراق چنین موقعیتی را به دست آورده است. چنان که در تاریخ شیعه، شهید اول و شهید دوم تا اندازهای همین موقعیت را دارند. اینها بسته به نوع شهادت، کیفیت رخداد، دلایل شهادت و شرایطی است که آن حادثه در آنها اتفاق میافتد. نهضت امام حسین علیهالسلام از این زاویه، به صورت قیامی درآمد که حالت فرازمانی پیدا کرد. دلیلش هم این بود که ارزشهایی که در آن مطرح شد، واقعا ارزشهای زمانی
248
نبود. یعنی درست است که علیه یزید بود؛ اما به قدری این ارزشها کلی و فراگیر بوده و هست، که مربوط به هیج زمانی نبوده و نیست. لذاست که در زیارت وارث امام حسین علیهالسلام از زاویهی تاریخی و ارزش فراگیر و فرازمانی، در ادامهی مسیر انبیاء مطرح میشود و وارث آنان تلقی میگردد.
مسائل دیگری هم در این جاودانگی مؤثر بود. این قیام با کیفیت خاصی انجام شد. رهبر آن فردی با اهمیت و نوادهی پیامبر صلی الله علیه و آله بود. حالت تسلیم ناپذیری داشت؛ شمار زیادی از افراد خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله در حادثهی یاد شده به شهادت رسیدند. به علاوه به دلیل اهمیت مفهوم امام در شیعه، تأکید خاصی روی این قیام صورت گرفت. بعد از آن، این قیام، الگوی همهی قیامهای بعدی شد؛ در حالی که در دنیای اسلام، قیامهای فراوان دیگری از سوی علویان و غیر علویان صورت گرفت که هیچ کدام چنین حالتی را در تاریخ اسلام به خود نگرفته است.
تأثیر مشخص قیام امام حسین روی قیامهای پس از آن
باید توجه داشت که قیام امام حسین علیهالسلام جدای از آنچه که مربوط به عدم اجرای شریعت و مبارزه با منکر بود، در اصل خط بطلانی بر مشروعیت سلطنت بنیامیه بود. بنابراین یکبار دیگر، پس از تلاشهای امام علی علیهالسلام از سوی امام حسین علیهالسلام که نواده پیامبر صلی الله علیه و آله بود، بر این اصل تکیه شد که امامت حق امویان نیست. این نکتهای است که قیام عاشورا آن را استمرار بخشید و سرلوحهی برنامهی سایر علویان مانند زید بن علی و فرزندش یحیی و دیگرانی بود که قیام را پیشهی خود ساختند.
نکتهی دیگری شعارهایی بود که امام حسین علیهالسلام مطرح کرد. اگر هدف امام را از قیام در سخنرانیهای ایشان مرور کنیم، با آنچه که به عنوان شعار در سایر قیامهای شیعی آمده، به مقدار زیادی تطبیق میکند. این اهداف معمولا در بحث بیعت مطرح میشود یعنی مردمی که با یک رهبر انقلابی موافقت دارند، بر سر تحقق اهدافی با او بیعت میکنند. این بیعت از زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله بود و بعدها در زمان خلفای بعد هم تکرار شد چنان که در کربلا نیز. نخستین رکن بعیت در قیام علوی، دعوت مردم به کتاب
249
خدا و سنت رسول بود که به نوعی اشاره به عدم مشروعیت سنت خلفا بود؛ زیرا برای سنیان این ماجرا از زمان خلافت عثمان آغاز شده بود که مبنای بیعت عمل به کتاب خدا، سنت رسول و سنت شیخین باشد؛ چیزی که امام علی علیهالسلام نپذیرفته بود.
قیام مسلحانه بر ضد حکومت جور و در جهت امر به معروف و نهی از منکر در شکل فراگیر آن، در همهی این قیامها مورد توجه است. این هدف مهمی بود که امام حسین علیهالسلام در قیامش مطرح کرد و اصولا مشروعیت به آن داد. میدانیم که در میان جماعت اهل سنت، چنین چیزی مقبول نیست و اصولا قیام مسلحانه پذیرفته نیست.البته درگذشته، مرجیان به قیام مسلحانه اعتقاد داشتند؛ چنان که روزگاری دستهای معتزله هم بر همین باور بودند. خوارج نیز چنین میاندیشند.
نکتهی دیگر بیعت بر سر پذیرفتن امامت علویان بود که از ارکان نظریهی سیاسی شیعه به حساب میآمد و همه جا گفته میشد امام باید از اهل بیت باشد. تعبیر رایج آن در اواخر دورهی اموی «الرضا من آل محمد» بود. برای مثال در بیعت حسین بن علی معروف به شهید فخ که در سال 169 قیام کرد آمده است: ادعوکم الی الرضا من آل محمد و علی أن نعمل فیکم بکتاب الله و سنة نبیه و العدل فی الرعیة، و القسم بالسویة. **زیرنویس=مقاتل الطالبیین، ص 378.@.
حتی در قیام توابین هم این نکته را مییابیم که اظهار کردند، اگر پیروز شدیم حکومت را به دست اهل بیت میسپریم. عدالتگرایی که با مفهوم تقسیم بالسویه عنوان میشد و از زمان امام علی علیهالسلام رایج گشته بود، در این بیعتها مورد تأکید قرار میگرفت.
امامان شیعه و مسألهی قیام
آنچه در اینباره میتوان گفت: این است که کربلا در میان شیعیان امامی، بیش از آن که یک حادثهی سیاسی و قابل تقلید در عرصهی سیاست باشد، به صورت یک تراژدی و حادثهی خونبار و مقدس مورد توجه قرار گرفت. در واقع علویان زیدی، و بیشتر از نسل امام حسن علیهالسلام راه قیام انقلابی را پذیرفتند که اصل آن برگرفته از کربلا و تقلیدی از حرکت امام حسین علیهالسلام بود؛ پیشینهی سیاسی آن هم باز به جمل و صفین میرسید؛ زیرا
250
آن دو حرکت هم به نوعی مبارزهی علیه طغیانگری و ستمگری حکام داخلی داشت. با این حال، و به رغم آن که در میان شیعیان امامی، بعد سیاسی انقلابی کربلا کمتر مطرح گردید، اما به نوعی ارزشهای سیاسی نهفته در آن بسیار بیش از آنچه میان زیدیان مطرح بود، به دورههای بعدی انتقال یافت. در واقع، عدم تقلید از آن حرکت، دلایل خاصی داشت و بیشتر به ناهموار بودن شرایط سیاسی جامعه برای تکرار چنان پدیدهای بود؛ بنابراین در صورتی که شرایط مناسبی پدید میآمد، همان ارزشهایی سیاسی نهفته میتواست به بهترین وجه زنده شود. این تجربه در انقلاب اسلامی صورت گرفت و از بعد سیاسی کربلا به خوبی بهرهگیری شد.
نقش زنان در نهضت عاشورا
مقدمه
حدود 1400 سال پیش در سرزمینی به نام کربلا، در میان ریگزارهای خشک وبدون حیات، واقعهای شکل گرفت که با درخشش خود به ابدیت پیوست؛ «واقعة عاشورا»،رهبر آن کسی جز «حسین بن علی» نبود، حسینی که آیین ظلم و ستم را درهم کوبید.
امام حسین (ع) برای نجات انسانها به پاخاست و قیام کرد و در این راه حتیخاندان خود را هم به استقبال شهادت فرستاد. در کاروانِ حسین فقط یک عده سربازنظامی شرکت نداشت، بلکه کاروانی عاشق بودند از زن و مرد، پیر و جوان، کودک وبزرگسال، که ماجرای فداکاریها و جان فشانیهای هرکدام در تاریخ به جا مانده است.
به راستی امام حسین خوب میدانست که از مجرای تجهیزات نظامی، قدرتدرهم کوبیدن آن دستگاه پر قدرت و جبار را ندارد، ولی نقشة امام حسین (ع) برایرسیدن به هدف والای خود، چیز دیگری بود. نقشة او، به تصویر کشیدن فداکاری وجانبازی و شجاعت افراد کاروان بود و شعار آنها «هیهات مِنَ الذِّلَه».
در این میان، اگر نبود صبر و بردباری زنان هنگام مصائب و داغ عزیزانشان و اگرنبود پشتیبانی و حمایت همه جانبه (لفظی و عملی) آنان از همسران و فرزندان خود وتشویق آنان به حمایت از مولای خود تا سر حد جان، عاشورا به کجا میانجامید؟
به راستی نهضت عاشورا را بدون رشادتها و شجاعتها و بردباریهای بزرگبانوی کربلا، «زینب»، چگونه میتوان وصف نمود؟ آن گاه که زنان با احساسات خود بهفرزندان و همسرانشان روحیه میدادند و پرستاری مهربان بر بالین آنها بودند وبا سخنو ناله و زاریشان لرزه بر اندام دشمنان میانداختند، نادیده نمیتوان گرفت .
ما نیز به منظور تبیین هرچه بیشتر نقش زنان در نهضت عاشورا در این مقال بهبررسی و تحقیق در لا به لای صفحات تاریخ کربلا پرداختهایم تا شاید بتوانیم در اینسال، عزت و سربلندی زنان نهضت عاشورا را دریابیم و پویندة راه پر افتخار آنان باشیم.
راز همراهی زنان در کاروان
با توجه به نبوغ و علم و مهارتی که امام در اوضاع سیاسی اسلام داشت؛ از روینقشة صحیح و مجرای طبیعی، شروع به مبارزه کرد و هرچیزی که در پیشرفت مقصودشمؤثر بود، به کار بست. مؤثرترین عاملی که در پیشرفت هدف امام حسین دخیل بود،همراه آوردن و شرکت زنان در این نهضت عظیم دینی بود. اگر امام حسین با یک عده ازیاران و وابستگان خود به کوفه میرفت و شهید میشد، بلافاصله دستگاههای تبلیغاتیبنی امیه که در همه جا آماده و مجهز بودند و تمام پیشامدها را به نفع آنان توجیه میکرد،به کار میافتادند.
بر اثر تبلیغات سوء بنی امیه، مردم این قیام و جنگ را از جنگهای معمولی میاناعراب تلقی مینمودند و سر و صداها در مدت کمی خاموش میگشت و باز بنی امیه درکرسی سلطنت قرار میگرفت و بر مبنای مرام خود عمل میکرد، اما شرکت بانوان در اینقیام، نگذاشت نقشة شوم بنی امیه عملی شود.
مرحوم آیتی اصرار دارد که اهتمام زنان اهلبیت به خطبه و خطابه در فرصتهایمختلف، با بودن امام علی بن الحسین، همه برای این بوده که مانع تحریف حادثة کربلاشوند (چه لفظی و چه معنوی). متن آنچه واقع شده بود را به صورت خطبه و خطابه بیانکردند و هدفِ امام را هم تشریح کردند.
راز مطلب این است که حسین میخواهد از راه شهادت، مادهای تهیه کند که باتبلیغ روی آن، برای ابد دستگاه اموی را رسوا سازد و آیین ظلم و ستم آنان را محکومنماید.
مرگ و شهادت رکن اساسی و هستة مرکزی نقشة حسین است، اگر صحنةلرزانندة کربلا به وجود نیاید، زینب کبری و زین العابدین با کدام سرمایه میتوانند قدم درراه تبلیغ گذارند و با کدام حربه میتوانند پیکر ظلم اموی را در هم کوبند.
حسین میرود تا با جانبازی پرشکوه خود، این سرمایه را تهیه کند، میرود تا باایجاد یک صحنة شکننده، حربة لازم را به دست زینب و بازماندگان خود بسپرد. بههمین دلیل است که او خود تنها در این راه نمیرود، بلکه زنان و کودکان و جمیعبستگانش را نیز به همراه میآورد. به او گفتند: ای حسین، اکنون که خود عازم این سفرهول انگیز و خطرناک هستی، چرا کودکان و زنان را با خود میبری؟ محمد حنفیه، باچشمانی اشکبار اصرار میورزید که حسین از بردن زنان و کودکان خودداری کند، ولیحسین به همه یک جواب میداد و میفرمود: «نه، آنها نیز باید در این مسافرت با منباشند، خداوند خواسته آنان نیز لباس اسارت به تن داشته باشند.»
آری باید یک کاروان اسیر به راه افتد و در لباس اسارت، دربارة قتل حسین تبلیغکند و کوفه و شام را منقلب نماید.
نقشهای زنان در نهضت عاشورا
نقش اول ـ تبیین حقیقت قیام: قیام و مسافرت امام حسین از مکه به سوی کوفه،برای جنگ با بنی امیه نبود، بلکه برای نهی از منکر، تغییر بدعتها، اصلاح کار امت وآشکار ساختن حق و حقیقت بود.
همراه آوردن بانوان، نظر به اوضاع و احوال و عوامل طبیعی آن روز ، این مطلب راتأیید میکند که حرکت امام حسین از حجاز به سوی عراق به سبب دعوتنامههایی بودکه رجال بزرگ اهل کوفه به او نوشته بودند و خواستار سفر امام به کوفه بودند بر حسبوظیفة دینی به دستیاری و تشریک مساعی اهل کوفه، احکام و حقایق اسلام را ترویجکنند. وجود بانوان در این مسافرت حاکی از ا´ن بود که حضرت، دعوت کوفیان را از صمیمدل قبول کرده و با زن و فرزند به طرف آنها رهسپار گردیده است و خیال حیله و دورنگی وفرار در کار نبوده است. این معنی در تهییج اشخاصی که به وعدههای خود وفا نکردند، اثرمهمی داشت.
نقش دوم ـ تعیین حد فداکاری در راه دین: طبق آیات و روایات مختلف، مسلماندر راه دین و حفظ آن باید از مالو جان خویش بگذرد. امام حسین عملاً این مطلب را بهعموم مردم تعلیم داد. برای این که فطرت بشری طوری آفریده شده که در بیشتر وقتهااز جانبازی و کشته شدن خود چندان وحشتی ندارد، اما هنگامیکه متوجه شد در صورتتسلیم نشدن، زن و بچهاش گرفتار خواهند شد، در برابر دشمن تسلیم میگردد و اعتذارمینماید.
امام حسین در کربلا در شرایط سختی قرار گرفته بود. او و خانوادهاش، با یاران کم ونبودن آب و آذوقه، در میان سی هزار دشمن محاصره شده بودند. ناله و پریشانی خواهرانو دخترانش او را متأثر میسازد و مکرر از طرف دشمن به او تسلیم شدن در برابر یزیدپیشنهاد میشود. با این همه تا آخرین لحظه، عزت و شهامت خود را حفظ کرد، به خواریو ننگ ، تن نداد و در برابر ستمکاران سر تسلیم فرود نیاورد.
روز عاشورا که به تدریج نشانههای گرفتاری بانوان ظاهر میشد، آنان را به صبردعوت میکرد و به ثواب اجرهای پروردگار امیدوارمی ساخت. امام حسین با این رفتار وگفتار، ارزش و اهمیت دین را بیان نمود و به تمامی مسلمانان درس دینداری داد.
نقش سوم ـ گریه و ناله: خاندان امام حسین در جاهای مختلف و حساس طوریناله و گریه نمودهاند که حتی دشمنان را هم منقلب و متأثر ساختهاند. این گریهها آن روزمانند شعله سوزانی بود که بر خرمن هستی و کاخهای بیداد حکومت بنی امیه میافتاد ونابودش میکرد. شهادت امام حسین و یاران وی با آن وضع رقت بار، ا´نقدر مردم را متاثرنمیکرد که نالهها و گریههای بانوان، مردم را تحت تاثیر قرار میداد. ناله و گریة بانوان درروز عاشورا، مجلس ابن زیاد و یزید و سایر جاها پس از واقعه کربلا گویای یک نسیم جانافزا و حیات بخشی بود که هر ساعت بر پیکره این نهضت عظم میدمید، بر افروختهترمیکرد و درهمه جا ا´ن را زنده نگه میداشت و نمیگذاشت نفوذ بنی امیه ا´ن را از بین ببردوبی اثر نماید. در شهر کوفه، شام، مدینه وبین راهها با گریهها و نالههای جان سوزخود،طوری شهادت و واقعة عاشورا را مجسم میساختند، گویا مردم ا´ن واقعة اسف بار رادیدند.
نقش چهارم ـ اسیری بانوان: موضوع اسیری ا´ل پیامبر پس از کشتن عزیز انشانا´ن روز نظر تمامی مسلمانان کاری بود برخلاف منطق دین و قرا´ن، مخصوصاً با ا´ن وضعرقت بار. شکنجه و فشاری که در کربلا در راهها و در شهر شام به آنان روا داشتند. دیگربنی امیه نتوانست روی این عمل خلاف دین و قرآن خود، پردهپوشی کند، در نتیجه،دشمنی آنان با پیامبر و فرزندانش، قرآن و اسلام، جلوی چشم همه مردم آشکار شد.مسلمانان به تدریج حساب آنها را از اسلام و قرآن جدا کردند.
بانوان هم موضوع اسیری خود را با لحن انکار و اعتراض به کارهای بنی امیه درجاهای متعدد ذکر مینمودند و مردم را منقلب میکردند. هنگامیکه اهل شام از اهلبیتعصمت پرسیدند: شما کیستید؟ سکینه دختر امام حسین فرمود: «ما اسیران آل محمدهستیم».
در مجلس یزید، فاطمه دختر امام حسین صدا زد: ای یزید دختران رسول خدااسیر باشند؟
بر اثر این سخن حاضران و خانوادة یزید در پس پرده صدایشان به گریه بلند شد.
شکی نیست این نوع تأثّرات برای اسیری آل پیامبر، خشم و نفرت مردم را برامویان برانگیخت و حکومت آنها را در نظر مردم منفور و متزلزل ساخت و آنچه در کربلا،در کوفه و در مسیر شام به وقوع پیوست، سودمندترین تبلیغ بر ضد بنی امیه بود.
شیخ بهایی مینویسد: هنگامی که زنان اسیر وارد منزل شدند، زنهای آل ابیسفیان با چشمان پر از اشک از آنان استقبال کردند و دستهای آنان را بوسیدند و سه روزهمراه آنان به سوگواری پرداختند.
ابعاد حضور زنان در نهضت عاشورا
با نگاهی به تاریخ عاشورا، مشاهده میشود که زنانی که در صحنههای کربلاحضور داشتند با به عهده گرفتن نقشهای گوناگون، این نهضت را ماندگارکردند. در واقعدرسهای آموزنده این نهضت که بانوان فداکار ا´ن را عرضه کردند، هرکدام این واقعیت راآشکار میکند که نیمی از تاریخ وقایع عاشورا را زنان به دوش کشیدهاند. از جمله ابعادآموزندة این حضور میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
ـ مشارکت زنان در جهاد: شرکت در جبهة پیکار و همدلی و همراهی با نهضتمردانة امام حسین و مشارکت در ابعاد مختلف آن از جلوههای این حضور است. چههمکاری «طوعه» در کوفه با نهضت مسلم، چه همراهی همسران برخی شهدای کربلا،چه اعتراض و انتقاد برخی همسران سپاه کوفه به جنایتهای شوهرانشان، مثل«زنخولی».
ـ آموزش صبر: روحیة مقاومت و تحمل زنان به شهادتها در کربلا، درس دیگرنهضت بود. اوج این صبوری و پایداری در رفتار و روحیات «زینب کبری» جلوهگر بود.
ـ پیام رسانی: افشاگریهای زنان و دختران کاروان کربلا، چه در اسارت و چه دربازگشت به مدینه، نشانة پاسداری از خون شهدا بود. بانوان در خطبهها و در گفتو گوهایپراکنده خویش که به تناسب زمان و مکان بود، امویان را نشانه گرفتند.
حضور زنان در همراهی بعضی انبیا و پیامبر خاتم و نهضت عظیم عاشورا نشانمیدهد که این حضور میتواند بار عاطفی را در این گونه حرکتها افزایش دهد، ضمناین که در پیام رسانی در ادامه حرکت نیز مؤثر بودهاند.
پرستاری: رسیدگی به بیماران و مداوای مجروحان از نقشهای دیگر زنان درجبههها از جمله عاشوراست. نقش پرستاری و مراقبت حضرت زینب از امام سجاد از ایننمونههاست.
مدیریت: بروز صحنههای دشوار و بحرانی، استعداد افراد را شکوفا میسازد. نقشحضرت زینب در نهضت عاشورا و سرپرستی کاروان اُسرا، درس مدیریت در شرایطبحران را میآموزد. وی مجموعة بازمانده را برای اهداف نهضت هدایت کرد و با هر اقدامخنثی کنندة نتایج عاشورا از سوی دشمن مقابله نمود و نقشة ا´نان را خنثی کرد.
ـ حفظ ارزشها: درس دیگر زنان قهرمان در کربلا، حفظ ارزشهای دینی واعتراض به هتک حُرمت خاندان نبوت و رعایت عفاف و حجاب در برابر چشمهای آلودهاست. زنان اهلبیت با آنکه اسیر بودند و لباسها و خیمههایشان غارت شده بود و با وضعنامطلوب در معرض دید تماشاچیان بودند؛ اما اعتراضکنان بر حفظ عفاف تأکیدمیکردند. ام کلثوم در کوفه فریاد کشید: «آیا شرم نمیکنید برای تماشای اهلبیت پیامبرجمع شدهاید؟»
وقتی هم که در کوفه در خانهای بازداشت بودند، زینب اجازه نداد جز کنیزان، کسیوارد خانه شوند. در سخنرانی خود در کاخ یزید نیز به شهر به شهر گرداندن بانواناعتراضکرد.
تغییر ماهیت اسارت: اسارت را به آزادی بخشی تبدیل کردند و در قالب اسارت بهاسیران واقعی درس آزادگی دادند.
ـ عمق بخشیدن به بعد عاطفی و تراژدیک کربلا: گریهها، شیونها، عزاداری برشهدا و تحریک عواطف مردم به ماجرای کربلا عمق بخشید و بر احساسات نیز تأثیرگذاشت و از این رهگذر ماندگارتر شد.
زنان نهضت عاشورا
زنانی که در نهضت عاشورا و در صحنههای گوناگون آن شرکت داشتند،عبارتانداز:
ـ زینب کبری:
زینب از زنان کربلاست که به «ام المصائب» معروف است. او بهبرادرش علاقة بسیار داشت و شوهرش یکی از متمولین عرب بود. بردباریش مانند امامحسن و شجاعتش مانند امام حسین بود.
همانا جبرئیل که به پیامبر پیام آورد که نام این دختر را زینب بگذار، گریان گردید.وقتی پیامبر سبب گریه را پرسید، عرض کرد: این دختر از آغاز زندگی تا پایان روزگارناپایدار، بی رنج نخواهد زیست. گاهی به درد مصیبت تو مبتلا و گاهی در غم پدر و زمانیبه دردِ فراق برادرش حسن دچار خواهد بود. افزونبر ا´ن به مصائب کربلا و نوائب دشتنینوا گرفتار میشود و چندان که مویش سفید و قامتش تا خواهد شد. آن وقت فاطمهعرض کرد: «یا ابتاه، چه ثواب دارد آن کس که بر دخترم زینب گریه کند؟» پیامبر فرمود:«ثواب او مثل ثواب کسی است که بر برادرش حسین گریه کند» گویند زینب در زناشویی باعبدالله شرط کرده بود که من به برادرم حسین علاقمندم و باید همه روزه مرا اجازهفرمایی حسینام را زیارت کنم و بر این منوال بود تا حسین مدفون شد.
امّ وهب: ام وهب زنی مسیحی بود که در دوران امام حسین مسلمان شد. او زوجةعبدالله بن عمیر کلبی بود و با همسرش از کوفه آمدند و به سیدالشهدا ملحق شدند. اموهب با عمود خیمه به میدان جنگ رفته بود و تا حسین (ع) او را به خیمه برنگرداند، بهحرف شوهر نبود. چون روز عاشورا پیش آمد، ما در وهب او را تحریض به جهاد نمود. وهب17 روز بود که عروسی کرده بود و هنگام عزیمت به کربلا زوجهاش به او گفت: تو را به خداقسم که مرا در این صحرا بیوه مگذار و جان خویش پاس بدار. مادر وهب گفت: ای فرزندسخن زن را از پس گوش گذار که بی رضای حسین و رضای من از شفاعت جدشبهرهای نخواهی برد. لاجرم زن وهب گفت: باشد که چون در راه پسر پیغمبر شهید شوی ودر بهشت برین جای کنی و با حورالعین همنشینی نمایی، مرا فراموش فرمایی. واجباست که در حضور امام با من عهد استوار نمایی که در بهشت جدا از من اقامت ننمایی.سپس هردو خدمت حضرت حاضر شدند و حسین چون این را شنید سخت بگریست ومسئلت او را به اجابت مقرون داشت و آن زن را مطمئن خاطر ساخت.
بنابر روایت صدوق در امالی، وهب عمود خیمه را کند و هفت یا هشت نفر را کشت.بعد اسیر شد و عمربن سعد گفت: سرش را جدا کردند و به جانب لشکر حسین انداختند.مادرش شمشیر وهب را گرفت و مبارزت کرد. امام حسین فرمود: بنشین مادر وهب، خداجهاد را از زنان برداشت، تو و پسر تو در بهشت میباشید با جد من.
مادر وهب عمود خیمه را برداشت و دو ن فر را کشت و امام حسین او را برگرداند.زوجة وهب رفت که خون از روی آن سرپاک کند. پس شمر او را دید. به غلام خود امر کردکه عمودی بر سر او زد. پس سرش شکست و کشته شد و او اول زنی بود که در لشکر امامحسین کشته شد.
ـ امّ البنین:
فاطمه بنت حزام ملقب به امالبنین مادر قمر بنی هاشم بود که اگر چهدر زمین کربلا حاضر نبود، اما چهار جوان او در رکاب حسین شهید شدند و او از ناله و گریهآرام نشد تا به جوار حق پیوست.
وقتی خبر شهادت فرزندانش در مدینه به ام البنین رسید، گفت: «از امام حسینمرا خبر دهید. فرزندانم و آنچه زیر آسمان کبود است، فدای حسین باد. چرا ابتدا از حالحضرت ابی عبدالله مرا مطلع نمیسازید؟»
این شدت علاقه به امام، تنها دلیل کوچک شمردن شهادت فرزندان خود در برابرشهادت امام حسین بود.
ـ فاطمه کبری:
فاطمه کبری (دختر امام حسین) در علم، عبادت و معنویت مقامبالایی داشت و از زنان مجاهد و نمونه محسوب میشد. ایشان همراه همسرش، حسنمثنی (فرزند امام حسن) در کربلا حضوری فعال داشت و شاهد مصائب دردناک عاشورابود.
هنگام هجوم وحشیانة امویان به خیمهها، فاطمه مورد هجوم و غارت قرار میگیردو گوشوارههایش را وحشیانه از گوشش درمیآورند. این سختی و شکنجه نتوانست ازروحیة قوی و شجاعت کم نظیر فاطمه بکاهد. او دختر حسین و برادرزادة زینب است. اوپیامرسان عاشوراست و باید همچون دختر علی پایههای کاخ ستمگران را درهم فروریزد. از این رو در مرکزقدرت عبیدالله (کوفه) با خطبهای غرّا ستم بنی امیه را افشا میکندو به دنیاپرستان میفهماند که خون حسین در رگهای فاطمهاش جوشان است. پس ازعاشورا ولید بن عبدالملک، مروان، همسر فاطمه را مسموم و شهید کرد و فاطمه که شدیداًبه همسرش وفادار بود، روی قبر شوهرش خیمهای برپا میکند و به مدت یکسالسوگواری میکند.
دلهم: یکی از کسانی که امام حسین از وی دعوت کرد، «زهیر بن قین» است؛ زهیراز کسانی بود که احتیاج داشت، دیگران استعداد پاکی و حق طلبی و فداکاری را دروجودش روشن کنند. نخستین گام را امام حسین در این راه برداشت. گام دوم را همسرزهیر، «دلهم» برداشت. هنگامیکه (زهیر) از مضمون دعوت سیدالشهدا آگاهی یافت،استقبال نکرد. بلکه قیافة او نشان میداد که چندان میلی به رفتن به کربلا ندارد. بهخصوص که امام حسین از وی خواسته بود که کسانش را نیز برای پیوستن به لشکر، همراهخویش ببرد. از همینجا دلهم برنامة خود را آغاز کرد. او به منظور تشویق زهیر، چنینگفت: «سبحان الله! فرزند رسول خدا از تو دعوت میکند که به یاریاش بشتابی. اما تو درقبول دعوت او تردید به دل راه میدهی! چه میشود که سخنش را بشنوی و هرچه زودترخود را به او برسانی!»
زهیر به تشویق این بانوی قهرمان، در سپاه امام حسین با شور و اخلاص جنگید ومیمنة سپاه را برعهده گرفت. سرانجام پس از کشتن 120 نفر، به شهادت رسید.
دلهم، کفنی به غلام زهیر داد که برو آقای خود را کفن کن. غلام که به قتلگاه رسیدو بدن امام حسین را برهنه دید، با خود گفت بدن آقای خود را کفن کنم و بدن امام حسینبرهنه بماند؟ هرگز چنین کاری نکنم. سپس کفن را بر حسین پوشانید و برای زهیر کفندیگری تهیه کرد.
ـ شهر بانو:
شهربانو زنی از نژاد ایرانی و همسر امام حسین بود. او یکی از بانواندشت کربلاست که کودکش در دشت کربلا به دست «هانی بن ثبیت» شهید شد. گفتهاندکه در کربلا طفلی از سراپرده برون شد و از وحشت و حیرت به راست نظر کرد. به ناگاهسنگین دلی به نام هانی بن ثبیت او را شهید نمود و گفتهاند که در وقت شهادت، مادرششهربانو ایستاده و یارای سخن گفتن و توان حرکت کردن نداشت و مخفی نماند اینشهربانو غیر از مادر امام زین العابدین است.
ـ امّ خلف:
امّ خلف زوجة مسلم بن عوسجه بود. گویند چون پسر مسلم، پدر راشهید دید مانند شیر شرزه بردمید و خواست به میدان جنگ برود. امام حسین فرمود: «ایجوان پدرت شهید شد تو نیز اگر شهید شوی مادرت چه کند؟» پسر مسلم خواست طریقمراجعت سپارد که مادرش شتاب زده راه برگرفت و گفت: «ای پسر، سلامت نفس را برنصرت پسر پیامبر اختیار میکنی؟ هرگز از تو رضا نخواهم شد و هنگامی که پسر بهشهادت رسید، مادر همی فریاد کرد: ای پسر شاد باش که هم اکنون از دستان ساقی کوثرسیراب خواهی شد.»
ـ رباب:
او دختر امرءالقیس، شاعر بزرگ عرب و همسر سیدالشهداست. دارای دوفرزند بود، یکی سکینه ـ عقیلة قریش ـ و دیگری عبدالله ـ که روز عاشورا در سنینشیرخوارگی در برابر چشمان حسرت زدة مادر کشته شد ـ به دنبال واقعة کربلا، راه اسیریشام را پیش گرفت و سرانجام به اتفاق بازماندگان مصیبت زدة حسین، به مدینه برگشت.
پس از مراجعت، اشراف قریش به خواستگاری او آمدند؛ لکن همه را جواب گفت.در مدینه هرگز به زیر سقف نرفت و همچنان به یاد همسر گرامی و فرزند دلبندش سوختو گداخت تا در گذشت. برخی گفتهاند: یکسال بر کنار قبر حسین عزاداری کرد، سپس بهمدینه بازگشت.
رباب یکی از شایستهترین زنان عصر خویش است. مرگ پرافتخار او یک سالبعد از واقعة کربلا اتفاق افتاد.
هنگامی که در شام بود، سر حسین را برداشت و در آغوش گرفت و گفت: «ایحسین عزیزم، هرگز تو را که در زیر نیزههای دشمن از پای درآمدی، فراموش نمیکنم. اورا در کربلا به خاک و خون کشیدند. خداوند کربلا را آب ندهد».
ـ اُمّ عمرو:
ام عمرو بن جناده از دیگر زنان کربلا بود که پسرش را به میدان جنگفرستاد تا شربت شهادت بنوشد و هنگامی که سرپسرش را به لشکرگاه امام حسینانداختند، آن را به سینه چسبانید و بوسید و گفت: «احسنت ای پسر من و ای مایة روشنیچشم من!» سپس سر را با تمام غضب به سوی دشمن پرتاب کرد. آنگاه عمود خیمه رابرگرفت و بر لشکر ابن سعد حمله برد و دو تن را کشت و به فرمان امام حسین بازگشت.
ـ فکهیه زوجه عبدالله بن اریقط: فکهیه، همسر عبدالله بن اریقط بود که برای اوپسری آورد و او را قارب نامید که در کربلا شهادت یافت و مادرش نیز با رباب همراه دیگراسیران به شام رفت.
ـ امّ اسحاق:
امّ اسحاق دختر طلحه بن عبیدالله و همسر امام حسن مجتبی بود وپسرانش حسین بن حسن و طلحه بن حسن در کربلا حضور داشتند.
ـ
امّ کلثوم:
ام کلثوم دختر علی بن ابیطالب، همسر مسلم بن عقیل و مادر عبداللهو محمد دو طفل مسلم بود که همگی در زمین کربلا حاضر بودند. گویند هنگامی که خبرقتل مسلم به حضرت امام حسین رسید، حمیده دختر مسلم را طلبید و دست نوازش برسر او کشید.
ام الثغر:
ام الثغر دختر عمرو همسر عقیل بن ابیطالب بود و جعفر بن عقیل از اومتولد گردید که هر سه در سرزمین کربلا حضور داشتند.
ام کلثوم: دختر عبدالله بن جعفر الطیار و دختر زینب است که با قاسم بن محمدبن جعفر بن ابی طالب ازدواج کرد. و از دیگر زنان کربلاست.
ـ فاطمه صغری:
فاطمه صغری بنت الحسین، دختری کوچک بود که به سندتاریخ، چون حسین را شهید کردند و فاطمه از شهادت پدر آگاه شد، به زاری و سوگواریپرداخت.
ـ لیلی بنت مسعود:
لیلی دختر مسعود، بانوی حرم امیرالمؤمنین بود که پسرشعبدالله اصغر در رکاب سیدالشهدا شهید شد.
پیام رسانی زینب
وقتی امام حسین از مدینه به مکه و از آنجا به کربلا آمد، زینب همراه برادرش بودو در واقع سرپرست بانوان و کودکان بود و تا آخرین توان در این سفر به برادر و نهضتبرادرش کمک کرد. با اینکه در سن 55 سالگی بود، بزرگترین و سختترین مصائب را درراه به ثمر رساندن اهداف عالیه برادرش امام حسین تحمل نمود. بانوان حرم، به خصوصخواهرش ام کلثوم و دختر برادرش سکینه و همسر برادرش رباب نیز کمال تحمل واستقامت را کردند.
زینب دو فرزندش محمد و عون را با خود به کربلا آورده بود و این دو نوجوان در راهحسین به شهادت رسیدند. چون کوهی استوار در برابر حوادث، ایستادگی کرد. اگر گریهمیکرد، گریهاش فریاد بر ضد ظلم بود. فریاد بیداری بود.
او پیامآور خون شهیدان بود، وگرنه به ابن زیاد نمیگفت: «جز زیبایی و سعادت،چیز دیگری ندیدم». او حتی وقتی به مدینه بازگشت، در هر فرصتی پیام شهیدان کربلا رابه مردم میرساند.
در عصر روز یازدهم (محرّم) که اسرا را آوردند، وقتی به قتلگاه رسیدند، همه بیاختیار خودشان را از روی مرکبها به روی زمین انداختند. زینب خودش را به بدن مقدسابا عبدالله میرساند و آن را به وضعی دلخراش میبیند. بدنی بی سر و لباس. آنچنان نالهکرد که اشک دشمن جاری شد.
مجلس عزای حسین را برای اولین بار زینب ساخت، ولی در عین حال از وظایفخودش غافل نیست. پرستاری زین العابدین به عهدة اوست. نگاه کرد به زین العابدین،دید حضرت که چشمش به این وضع افتاده، آن چنان ناراحت است، گویی میخواهد قالبتهی کند. فوراً بدن ابا عبدالله را رها کرد و آمد سراغ امام زینالعابدین: «پسر برادر! چرا تورا در حالی میبینم که میخواهد روح از بدنت پرواز کند؟» امام فرمود: «عمه جان! چطورمیتوانم بدن های عزیزان خودمان را ببینم و ناراحت نباشم؟» زینب در همین شرایطشروع میکند به تسلیت خاطردادن به امام.
آینده اینجا کعبة اهل خلوص خواهد بود. زینب برای امام زینالعابدینروایتمیکند.
روز دوازدهم (محرّم) اسرا با طبل و شیپور وارد کوفه شدند و سرهای مقدس را بهاستقبال آنها بردند. در یک موقع خاصی زینب موقعیت را تشخیص میدهد و اشاره کرد،عبارت تاریخ این است: «وَقد او مات الی الناس ان اسکتوا فارتدّت الانفاس و سکنتالاجراس؛ یعنی در آن هیاهو و قلقله که اگر هلهله میکردند صدایش به جایی نمیرسید،گویی نفسها در سینه حبس شد و صدای زنگها و هیاهو خاموش شد، مرکبها همایستادند.» در کوفه 20 سال پیش علی خلیفه بود. هنوز در میان مردم خطبه خواندن علیضرب المثل بود. راوی گوید: گویی علی زنده شده و سخن او از دهان زینب میریزد.
زینب در کوفه خطبهای قرائت نمود: «ای اهل کوفه قبیح باد روهای شما، چه پیشآمد شما را که از نصرت حسین دست برداشتید تا اینکه او را شهید کردید و اموال او راغارت کردید؟ اف بر شما، آیا میدانید خون طاهری را ریختید و کسی را کشتید که بهتر ازهمه جهانیان بود؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند که به زودی جزا خواهید شد به آتشیکه خاموش شدنی ندارد. من تا زنده هستم بر برادرم میگریم و بعد از این، چشمهایم بهاشکی که چون سیل جاری به صورت متراکم میباشد، خشک نخواهد شد.» سپس بانگبر اهل کوفه زد: «صدقه بر ما اهل بیت روا نیست. ای اهل کوفه مردان شما، مردان ما رامیکشند و زنان شما بر ما گریه میکنند. فردای قیامت خداوند متعال میان ما و شما حکمخواهد فرمود».
این سخنان که با عبارتهای شیوا از دلی سوخته برمیآید، همه را دگرگون کرد بهگونهای که شنوندگان دستها را بر دهان نهاده و دریغ میخوردند. واکنش مردم کوفهچنان بود که راوی میگوید: به خدا قسم مردم کوفه را در آن روز دیدم که بهت زده اشکمیریختند و از شدت اندوه، دستها را بر دهان گرفته و انگشتان خود را میگزیدند.
ویژگیهای زینب در ماجرای کربلا بسیار است. مهمترین ویژگیهای او رامیتوان در سه موضوع زیر خلاصه نمود:
1ـ تا برادرش امام حسین بود، یگانه حامی او بود و بعد از او از حجت خدا امامسجاد، حمایت کرد و در چندین مورد نگذاشت او را به قتل برسانند و خود را سپر او کرد.
2ـ او سرپرست یتیمان و بانوان بیسرپرست بود و تا آخرین لحظه از آنها حمایتکرد. حتی جیرة آب خود را برای کودکان میگذاشت و در عین حال نماز شبشترکنمیشد.
3ـ او پیامآور خون شهیدان بود. در کوفه و شام و مدینه و و هرجایی که فرصت بهدست میآورد از شهیدان و آرمانهای مقدس آنها میگفت و هدف قیام امام حسین رامشخص میکرد و مردم را بیدار مینمود. خطبة غرّای او در کوفه و شام عجیب صدا کرد.یزید را به لرزه انداخت و او را با کوبندهترین مطالب در برابر جمعیت محکوم ساخت، بهطوری که او در ظاهر اظهار پشیمانی کرد و جنایت را بر گردن عبیدالله بن زیادمیانداخت.
نتیجه
با بررسیهایی مختصر در تاریخ عاشورا، میتوان گفت که در این نهضت عظیمهرچند یزیدیان ، سپاه امام حسین (ع) را به قتل رساندند، ولی تا این مرحله فقط نیمی ازنقشه امام حسین اجرا شده بود و نیم دیگر آن، تبلیغ روی واقعة عاشورا و رسوایی دستگاهاُموی بود.
این وظیفة مهم و خطیر را چه کسانی باید انجام میدادند، جز بازماندگان کاروانسیدالشهدا بازماندگانی که اکثر آنها اطفال و زنان بودند. گرچه این زنان از ابتدا کههمسران و فرزندان عزیز خود را تشویق به جهاد در برابر سپاه کفر و حمایت از مولای خودمیکردند و از همان هنگام که از مجروحان جنگ پرستاری و دلجویی میکردند و به آنهادر جهت ادامه نبرد علیه باطل نیرو و روحیه میدادند، در این نهضت نقش داشتند.
بعد از واقعة عاشورا، اسیران با زبان گویا و نافذ خود و با شرح وقایع و مصیبتهایکربلا، رسوایی بزرگی برای خاندان بنی امیه به بار آوردند! تبلیغاتی که بزرگ بانوی کربلا،زینب 3 روی واقعة عاشورا با خطابههای آتشین خود انجام میداد، موجی از خشم ونفرت به سوی دودمان اموی سرازیر میساخت و افکار مردم را آمادة انقلاب مینمود.
جاودانگی عاشورا، پس از چهارده قرن حاصل کار همین بانوان بازمانده بود کهنگذاشتند این واقعه در صحرای خشک و سوزان کربلا دفن شود و فراموش شود ویا از یادبرود. زیرا «تاریخ کربلا یک تاریخ مذکر ـ مؤنث است. حادثهای که مرد و زن هردو در آننقش داشتهاند ولی مرد در مدار خودش و زن در مدار خودش.»
انقلاب اسلامی مردم ایران نیز نمونة همان نهضت عاشورا بود که زنان فداکاربسیاری در آن نقش داشتند. از این رو پس از پیروزی انقلاب یکی از وظایف زنان جامعهاین است که با الگوگیری از زینب و رشادتهای او و سایر بانوان کربلا، همواره یگانهحامی انقلاب و خونهای شهدا باشند و عزت و افتخاری را که حاصل خون هزاران شهیدپیرو امام حسین میباشد، قدر بدانند و حفظ نمایند.
منابع:
1ـ الفبای فکری امام حسین، محمدرضا صالحی کرمانی ، چاپ مشعل آزادی، 1351، تهران.
2ـ امام حسین آفتاب انقلاب اسلامی ، محمد محمدی اشتهاردی ، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی ، 1376.
3ـ حماسه حسینی ، ج1 ، مرتضی مطهری ، انتشارات صدرا ، 1379.
4ـ حماسه حسینی ، ج3 ، مرتضی مطهری ، انتشارات صدرا ، 1375.
5ـ جامعترین مقتل موضوعی به زبان فارسی ، محمد بن سلیمان تنکابنی ، دفتر نشر معارف اسلامی قم.
6ـ ره توشه راهیان نور (متون آموزشی طرح هجرت / 23) ، مرکز آموزش مبلغین،
انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی ، سال 1378.
7ـ زنان قهرمان ، ج2 ، احمد بهشتی ، انتشارات آیین جعفری ، 1368.
8ـ زنان نامدار در قرآن، حدیث و تاریخ ، ج2 ، احمد بهشتی ، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی ، 1368.
9ـ زنان نمونه ، علی شیرازی ، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی ، 1378.
10ـ قیام حق ، محمد علی شرقی ، ج1 ، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم،1368.
11ـ ویژهنامه گلستان قرآن ، دورة جدید، شمارة 60 ، ویژه نامه نمایشگاه حضرت سیدالشهدا.
12ـ فرهنگ عاشورا ، جواد محدثی ، انتشارات معروف ، 1374.
نقش زن در قیام عاشورا
نقش زن پس از عاشورا
پس از واقعه تلخ عاشورا، رسالتسنگین بانوان کاروان حسینی آغاز گردید . آنان با وجود شرایط سخت جسمی و روحی، میبایست از اندیشه و کلام و احساس یاری گرفته و با خطبههای پرشور خویش، مردمی که در عمق نادانی به سر میبردند را از حقانیت راه امام حسین ( علیهالسلام) و مظلومیت ایشان آگاه سازند و به رهبری زینب ( علیهاالسلام)، به نشر معارف اسلام و رساندن پیام شهیدان بپردازند تا اسلام را از هدم و زوال نجات بخشند . این جاست که به هدف والای امام حسین ( علیهالسلام) از همراه نمودن زنان و کودکان، با خویش پی میبریم .
شهید مطهری میفرمایند: «... ابا عبدالله ( علیهالسلام) اهل بیتخودش را حرکت میدهد، برای این که در تاریخ رسالتی عظیم را انجام دهند . برای این که نقش مستقیمی در ساختن این تاریخ عظیم داشته باشند، اما با قافله سالاری زینب، بدون آن که از مدار خودشان خارج شوند، از عصر عاشورا زینب ( علیهاالسلام) تجلی میکند و از آن به بعد به او واگذار شده بود .» (1)
فعالیتها و حماسه زن عاشورایی را پس از قیام، میتوان به دو بخش تقسیم نمود:
1 - حماسه آفرینی زینب ( علیهاالسلام)، در نهضت عاشورا
2 - نقش و فعالیتسایر بانوان، در این نهضت
حماسه آفرینی زینب ( علیهاالسلام) در نهضت عاشورا
همان گونه که میدانیم، حفظ و نگهداری یک نهضت و انقلاب، از انجام آن مهمتر است . حضرت زینب ( علیهاالسلام) بعد از حادثه جانسوز دهم محرم الحرام سال 61 هجری، پیام رسای خویش را از دشتخونین کربلا برای مسلمانان ابلاغ نمود و آن را برای همیشه در تاریخ، زنده نگاه داشت .
البته، حضور و نقش عظیم آن حضرت در نهضت کربلا، منحصر به بعد از قیام نیست، بلکه ایشان از ابتدای راه، حضوری فعال و تعیین کننده در انقلاب حسینی داشتند . همیاری حضرت زینب ( علیهاالسلام) با امام حسین ( علیهالسلام) در انجام مسؤولیتها را میتوان بزرگترین نقش آن حضرت، تا قبل از ظهر عاشورا دانست . آن حضرت به عنوان امین امام، بخش وسیعی از مسؤولیتها و امور کاروان را بر عهده داشت، تا امام ( علیهالسلام) فرصت و فراغ بیشتری برای آماده سازی قیام داشته باشد .
اما اصلیترین وظیفه حضرت زینب ( علیهاالسلام)، بعد از ظهر عاشورا، متجلی میشود . اگر نبود آن عالمه غیر معلمه در کربلا، نه تنها انقلاب امام حسین ( علیهالسلام) دستخوش تحریف میگردید، بلکه اسلام نیز در معرض خطری جدی قرار میگرفت .
تبلیغ پیام شهادت، سرپرستی قافله اسرا، پرستاری از امام سجاد ( علیهالسلام)، حفظ و حراست زنان و کودکان، و ... مسؤولیتهای سنگینی بود که آن حضرت پس از قیام عهده دار بود .
سخنرانی حضرت زینب ( علیهاالسلام)، در بارگاه ابن زیاد و یزید، آن چنان شورانگیز بود که ارکان حکومت اموی را به لرزه انداخت . سخنان پرشور او در تشریح اهداف انقلاب حسینی و بیان اوضاع اندوهبار روز عاشورا، دسیسهها و جنایات رژیم را برملا نمود . روشنگریهای آن حضرت، توانست جامعه چشم و گوش بسته آن زمان را بیدار کند . پیامد تلاشهای حضرت زینب ( علیهاالسلام) انقراض حکومت اموی و جلوگیری از اتلاف خون پاک شهدای کربلا، و در نتیجه، احیای مجدد اسلام بود .
و مدینه (4) ، به افشاگری بنی امیه اقدام نمود و چهره کریهشان را به مردم نشان داد; و این خود قیامی دیگر شد، برای براندازی دستگاه فاسد خلافت .
خطابههای پرشور حضرت زینب ( علیهاالسلام) هراسی عظیم در دل بنی امیه پدید آورد و به همین جهت، ایشان را به مصر تبعید نمودند; (5) اما غافل از این که این زن فصیحه بلیغه پیام شهادت را به مصر نیز خواهد برد، و سرانجام، این اسطوره صبر و ایثار در 15 رجب سال 62 هجری، در تبعید، به ملکوت اعلی پیوست . (6)
گر چه زینب ( علیهاالسلام) اندکی بیش، پس از واقعه جانسوز کربلا زندگی نکرد، ولی در همین مدت اندک، کنگرههای کاخ ستم را فرو پاشید، و پیام عاشورای امام حسین ( علیهالسلام) را تا ابد ماندگار کرد .
نقش سایر زنان پس از قیام
غیر از زینب ( علیهاالسلام)، عده دیگری از زنان نیز بودند که به رهبری و مدیریتحضرت ( علیهاالسلام)، کارهای تبلیغی و فرهنگی بسیاری پس از حماسه عاشورا انجام دادند که تاثیر زیادی بر جامعه آن روز داشت و چه بسا اثرات آن تا به امروز ادامه دارد .
نقش آفرینی زنان را پس از قیام عاشورا، از دو بعد عمل و گفتار، میتوان مورد بررسی قرار داد:
1 - نقش عملی زنان پس از قیام عاشورا
بعد از به پایان رسیدن جنگ، زنان در عرصه عمل، نسبتبه فاجعهای که از سوی دستگاه غاصب یزید بر امام حسین ( علیهالسلام) و یارانش وارد شده بود را به شدت محکوم نمودند . و جالب این که اکثر این زنان، کسانی بودند که شوهرانشان در سپاه کوفه، بر علیه امام به مبارزه پرداخته بودند که در ذیل به چند نمونه از آنها میپردازیم .
- زنی از قبیله بنی بکر
بعد از ظهر عاشورا، زنی از قبیله بنی بکر که همسرش در لشکر عمر بن سعد بود، از وضعیت اسراء متاثر شده، شمشیر به دست میگیرد و به سوی سپاه کوفه هجوم میبرد و به قوم خود میگوید: «ای آل بکر! دختران رسول خدا را غارت کنند، در حالی که جز خدا پناهگاهی ندارند; برای خونهای رسول خدا (صلیالله علیهو آله) قیام کنید .»
همسرش او را از آن کار منع کرد و به اردوگاه باز گرداند . (7)
- زنان بنی اسد
پس از پایان جنگ، بدنهای مطهر شهدا بر روی زمین تفتیده کربلا مانده بود، و هیچ کسی جرات نداشت که برای دفن و کفن اجساد قدم بردارد; چرا که طبق دستور عمر سعد، ماموری بر بدنها گمارده شده بود . در این وضعیت، زنان قبیله بنی اسد که در نخلستانهای نزدیک کربلا بودند، با بیل و وسایل دیگر، به سوی میدان هجوم بردند . مردان آنها با دیدن حرکتشجاعانه زنان، به کمک آمدند و به کفن و دفن شهیدان پرداختند . (8)
- ام عبدالله
او همسر «مالک بن نسیر» بود . شوهر او در روز عاشورا با شمشیر بر سر مبارک امام ضربتی زد و عرقچینی که بر سر امام بود، پاره شد و امام مجروح گردید . پس از جنگ، او عرقچین را به خانه آورد و به همسرش داد تا آن را بشوید . اما ام عبدالله گفت: «به غارت رفته پسر دختر پیغمبر (صلیالله علیهو آله) را به خانه آوردهای؟ آن را از پیش من ببر .» (9)
و این زن، بدین گونه اعتراض خویش را به عمل قبیح کوفیان و همسرش اعلام داشت .
- نوار همسر خولی
پس از آن که خولی بن یزید اصبحی سر مبارک امام را برای کسب جایزه به کوفه آورد، ابتدا آن را به خانه برد . همسرش در نهایت اعتراض، شوهرش را طرد و نسبتبه او ابراز انزجار نمود . سپس به حیاط رفت و نزدیک سر مبارک امام تا صبح بیدار نشست . در کتب تاریخی، از مشاهدات وی در این شب، نسبتبه حضور فرشتگان برای تکریم و تقدیس سر مبارک امام مطالبی آمده است . (10)
- زنان آل ابی سفیان
سخنرانیها و خطابههای پر شور حضرت زینب ( علیهاالسلام)، در مجلس ابن زیاد و یزید، موجب گردید که زنان آل ابی سفیان از این واقعه متاثر شده، مراسم نوحه سرایی و گریه و شیون برای امام حسین ( علیهالسلام) و یارانش بر پا دارند . (11) و بدین ترتیب، انزجار و اعتراض خویش را نسبتبه عمل مردان ناجوانمرد خود اعلام دارند .
- هند همسر یزید بن معاویه
پس از افشاگری زینب کبری ( علیهاالسلام)، هند که از واقعه تلخ عاشورا سخت متاثر و ناراحتشده بود، به همسرش در مورد به شهادت رساندن امام حسین ( علیهالسلام) اعتراض نمود و گفت: «ای یزید! آیا تو دستور دادهای سر حسین فرزند رسول خدا را از تن جدا کنند و بالای نیزه برند؟ آیا تو فرزند فاطمه را کشتی؟»
یزید مضطرب شد و برای گریز از کاری که کرده بود، گفت: «... خدا بکشد ابن زیاد را که او را کشت، من به کشتن او راضی نبودم .» (12)
نکته قابل تامل در این مطلب، انزجار هند، همسر یزید، از حرکتشوم همسرش میباشد که با این اعتراض، ضربه سختی بر حکومتشوهر خود وارد کرد .
اینها نمونههایی از واکنش زنان کوفه و شام به عملکرد مردانشان بود . اما بانوان دیگری هم با کردار خویش، در جبههای تبلیغی به مبارزه علیه آل ابی سفیان پرداختند . ایشان از همراهان و پیروان امام حسین ( علیهالسلام) بودند، که با اقدامات هوشیارانه، اعتراض خویش را بیان نمودند .
- رباب همسر امام حسین ( علیهالسلام)
رباب همسر امام حسین ( علیهالسلام)، دختر «امرء القیس بن عدی بن اوس» بود . او در کربلا حضور داشت و شاهد شهادت همسر و فرزند شیر خوارهاش علی اصغر بود . وی پس از کربلا و اسارت، در مدینه ساکن شد . (13)
در برخی روایات آمده است که در بازگشت اسرا به مدینه، رباب دستور داد تا سقف خانهاش را بردارند و خود و دخترش سکینه، در خانه بی سقف روزگار گذراندند . چون به او گفته میشد که از زیر آفتاب سوزان برخیز . با گریه و شیون میگفت: من با چشمان خود حسین ( علیهالسلام) را دیدم که گرمی آفتاب، بدن او را میگداخت . (14)
و این خود نوعی مبارزه و قیام علیه ستم یزید و عمالش بود . رباب با این حرکت، به تحریک احساسات و عواطف مردم پرداخت، تا زمینه را برای قیامهای دیگر مردمی فراهم سازد .
- زنان مدینه و بنی هاشم
بعد از واقعه کربلا، زنان مدینه، بر سر قبر رسول خدا (صلیالله علیهو آله) رفتند و مراسم عزاداری برپا نمودند . (15)
آنان بدون هیچ هراسی از دستگاه حاکمه، با شور و شعور، دستبه اقدامی مهم زدند . آنان با رفتن بر سر قبر پیامبر (صلیالله علیهو آله)، با زیرکی و تیزبینی، به همه نشان دادند که این فرزند رسول خداست که به شهادت رسیده است . و پس از آن تا یک سال، روز و شب، در مدینه نوحه سرایی میکردند . (16)
امام صادق ( علیهالسلام) نیز در این زمینه میفرمایند: پس از واقعه کربلا، هیچ زن هاشمی، سرمه به چشم نکشید و خضاب نکرد . دودی نیز از خانه بنی هاشم برنخاست تا پنجسال که عبیدالله بن زیاد کشته شد .» (17)
و این نشانگر نقش اساسی و مهم زنان در حفظ و تداوم نهضتحسینی بود . اینان با عزاداریهای پی در پی، در حقیقت، به مبارزه علیه حکومتبیدادگر یزید برخاستند و با حرکتهای مثبت که در نهایت لطافت و ظرافت انجام میشد، در اذهان تاثیر به سزایی گذاشتند .
زنان انصار (18) نیز به همراهی زنان بنی هاشم، زمینه را برای شروع مبارزاتی نو بر ضد دستگاه بنی امیه فراهم ساختند، و با شعور دینی و سیاسی خویش، گامی بلند در احیای نهضت عاشورا برداشتند .
2 - نقش سخنرانی و خطابههای زنان پس از قیام
علاوه بر اقداماتی که زنان در عرصه عمل انجام دادند، خطابهها و سخنرانیهای بانوان هاشمی را میتوان مهمترین عامل برای روشنگری مردم و براندازی حکومتیزید دانست; چرا که اگر نبود این افشاگریها، جامعه خفته آن روز متحول نمیگردید و ندای حقطلبی و ستیز علیه ستم، بلند نمیشد .
همان گونه که گذشت، امام سجاد ( علیهالسلام) و زینب کبری ( علیهاالسلام) بزرگترین نقش را در این زمینه ایفا کردند . آنها با اخطارها، هشدارها و بیدار باشها، ضربه سنگینی بر آل امیه وارد نمودند . اما دیگر زنان هاشمی نیز که در نهایت فصاحت و لاغتبودند، نقش مهمی در خنثیسازی تبلیغات مسموم اموی داشتند . زنانی چون ام کلثوم (19) و فاطمه صغری دختر (20) امام حسین ( علیهالسلام) و ... .
نکته قابل ذکر این که طبق آمار تاریخی، (21) زن در روز عاشورا، از سپاه و کاروان امام حسین به اسارت درآمدند، که از این عده 6 نفر غیر هاشمی و بقیه، زنان بنی هاشم بودند . (22)
اسارت این بانوان اگر چه اجباری و ناخواسته بود، ولی آنها را در موقعیتی قرار داد که توانستند پیام خود را به گوش مردم برسانند . آنان هر جا رسیدند، از فرصتها سود جسته، وقایع کربلا را بازگو کردند .
خطبههای پرنفوذ این بانوان بزرگوار، که مصداق نیکوی امر به معروف و نهی از منکر است، چنان تاثیری بر اذهان خفته مردم گذاشت که زمینه ساز تحولاتی عظیم و قیامهایی چون قیام توابین و قیام مختار گردید .
علاوه بر آن، این سخنرانیها و روشنگریها، دستاوردهای مهم دیگری نیز داشت که رسوا ساختن دستگاه حاکم، دادن روح مقاومت و ایستادگی به مردم، ایجاد وحدت و یکدلی در بین مردم جهت مبارزه و قیام، بیداری افکار و اندیشهها، تهیه عوامل سقوط رژیم، توسعه معارف اسلامی، ایجاد ارزشهای اخلاقی جدید و ... از جمله این دستاوردهاست .
تامل درباره شخصیت و موقعیت هر یک از این زنان، میتواند عظمت و بزرگی اقدامات شایسته آنان را جلوهگر نماید و درسی باشد برای زنان در عصرهای مختلف، برای وصول به اهداف عالیه اسلام .
پینوشتها:
1 - مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج 1، ص 289 .
2 - ر . ک: سید بن طاووس، لهوف، ص 165 .
3 - ر . ک: همان، ص 202 .
4 - ر . ک: هاشم معروف الحسنی، جنبشهای شیعی در تاریخ اسلام، ص 522; حسین عماد زاده، حضرت زینب کبری، ص 150 .
5 - همان، ص 522 .
6 - همان .
7 - فاطمه رجبی، زن در حماسه کربلا، ص 70 .
8 - همان، ص 74 .
9 - محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج 7، ص 3055 .
10 - حاج شیخ عباس قمی، نفس المهموم (ترجمه فارسی)، ص 478 .
11 - محمد بن جریر طبری، همان، ص 3080; حاج عباس قمی، منتهی الآمال، ج 1، ص 433 .
12 - همان، ص 3079 .
13 - حسین عمادزاده، همان، ص 307 .
14 - هاشم معروف الحسنی، همان، ص 522 .
15 - حاج شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 1، ص 344 .
16 - همان، نفس المهموم، ص 302 .
17 - همان، ص 604 .
18 - ر . ک: هاشم معروف الحسنی، همان، ص 528 .
19 - ر . ک: سید بن طاوس، لهوف، ص 178; علی نظری منفرد، قصه کربلا، ص 438 .
20 - ر . ک: همان، ص 172 .
21 - علی نظر منفرد، همان، ص 405
فرهنگ عاشورا، آسیبها و تحریفها (قسمت دوم)
6.نقش حکومتها و تاریخ نگاران درباری
یکی از موضوعهای تحریفشناسی عاشورا، شناخت نقش حاکمان جور، به ویژه امویان در تحریف واقعه عاشورا و از سوی دیگر، تحریفهایی است که از طرف تاریخ نگاران طرفدار مکتب عثمانی، اموی و تأثیر پذیرفتگان از آنها به وجود آمده است. نخستین انحرافی که امویان میخواستند به وجود آوردند، آن بود که شهادت امام حسین (علیه السلام)را به قضای الهی و خواست خداوندی نسبت دهند و خود را مبرا سازند. گفتار ابن زیاد با زینب کبری (سلام الله علیها) در همین جهت است.
تحریف دوم آن بود که امویان، چه پیش از شهادت و چه پس از آن، کوشیدند تا امام (علیه السلام)را به عنوان فردی شورشی و طغیانگر بر ضد حاکم مشروع مسلمانان بنمایانند که مرتکب گناه بزرگ، یعنی خروج بر امام مسلمین شده و از این رو، خون او مباح است. تمام سعی امام (علیه السلام)نیز از ابتدای حرکت تا پایان آن، بر این است که با سخنرانیهای افشاگرانه و روشنگر، این اتهام و تبلیغ را خنثی کند و مسیر خود را به درستی بشناساند.
تحریف دیگری که امویان بر گسترده ساختن ابعاد آن میکوشیدند، عید اعلام نمودن و جشن گرفتن روز عاشورا بود. برای این منظور، گفتند که عاشورا، روزی است که کشتی نوح بر زمین نشسته یا روزی است که فرعونیان در رود، غرق شدند. در حالی که اصولا عید گرفتن این روز و روزه گرفتن آن، به یهود باز میگردد که این روز را «عید عاسور» نام گذاشته بودند. به همین سبب است که در زیارت عاشورا میخوانیم: اللهم ان هذا یوم تبرکت به بنو امیه و ابن آکلة الاکباد. البته در برابر این موضوع امامان شیعه نیز موضعگیری کرده، و روزه گرفتن این روزها را ممنوع ساخته و آن را روز حزن و اندوه نام نهادند.
اما از سوی تاریخ نگاران عثمانی و اموی نیز تحریفاتی در متن و هدف نهضت عاشورا اتفاق افتاد که نمونه هایی از آن را در مکتب تاریخ نگاری در شام و ایران و برخی دیگر از تاریخ نگاران مشاهده میکنیم. نمونه هایی از این تحریفها را بر میشماریم:
نخست آن که کوشیدند چهرهای از حسین بن علی (علیه السلام)تصویر کنند که بر اساس آن، امام فردی جنگ طلب، خشونت خواه، دوست دار خون ریزی و تند زبان بوده است و طبیعی است که قتل چنین فردی، میتواند روا و جایز باشد.
تحریف دیگر، آن است که امام (علیه السلام)را دنیا خواه و حکومت طلب و قیام وی را، برای به دست آوردن دنیا و امارت معرفی کردهاند، به طوری که کسانی چون عبدالله بن عمر، امام را از پی دنیا بودن باز میدارند.
تحریف دیگر، در خواست ملاقات و بیعت امام حسین(علیه السلام)با یزید است که در مکاتبه عمر بن سعد با عبیدالله بن زیاد به نقل از امام (علیه السلام)آورده شده و در تاریخ دمشق ابن عساکر و در کتابهایی چون تاریخ ابن کثیر، ذهبی و دیگران گزارش شده است، در حالی که هم به لحاظ عقلی و هم تاریخی قابل خدشه است.
تحریف مهم دیگری که از سوی این تاریخ نگاران صورت پذیرفته است، تلاش برای تبرئه یزید از قتل امام حسین(علیه السلام)و مقصر جلوه دادن عبید الله بن زیاد به تنهایی است، به طوری که از گریه یزید بر امام حسین (علیه السلام)، نفرین و لعن ابن زیاد، مهربانی او با اسیران و اظهار ناخشنودی یزید از کشته شدن امام حسین (علیه السلام)سخن گفتهاند.البته این سخنان نیز به دلایل تاریخی معتبر دیگری که خود این گروه نیز نقل کردهاند، از نظر عقل و نقل قابل خدشه است.
دلایل تاریخی ای چون بیعت خواستن یزید از امام و فرمان شدید او به حاکم مدینه ، مکاتبات میان ابن زیاد با یزید، چوب زدن یزید بر دهان مبارک امام حسین (علیه السلام)و اشعار او در این هنگام، آویختن سرهای شهیدان بر دروازههای شام به مدت سه روز، همگی نشان دهنده نقش کلیدی یزید در شهادت امام حسین (علیه السلام)و عوام فریبیهای او پس از آن است. ضمن آن که احوالات کلی یزید و کارهای زشت او، مانند فاجعه حرّه واقم و هجوم به مکه، تردیدی در این مسأله باقی نمیگذارد.
تحریف مهم دیگری که از سوی ابن خلدون و پوشش تحلیل تاریخی صورت گرفته و باید آن را تحریفی معنوی به شمار آورد، آن است که عدم موقعیتسنجی و حرکت شکست خورده رابه امام نسبت میدهد و در واقع، روح و هدف قیام آن حضرت را به چالش میکشاند.
7. تعصبهای بی جا و جمود فکری
تعصبهای بی جا و خشک مغزی، تباهگر اندیشه و فکر است و همین مسأله، از دلایل وقوع تحریف در حماسه حسینی است .
این موضوع ،از چند بعد قابل تبیین است: از یک منظر، تعصب در نقل تاریخ، که چنان چه موافق یا خلاف موضوعی باشد، در همان مسیر حرکت کرده و به پردازش دروغ یا حذف قسمت هایی از تاریخ انجامیده است. مثال آن، برخورد تاریخ نگاران عثمانی و اموی با قیام امام حسین (علیه السلام)از سویی، و ساختن نقل قولها و حکایات و روایاتی برای افزودن بر عظمت قیام عاشورا، به وسیله برخی تاریخ نویسان و مقتل نگاران از سوی دیگر است .
جزم اندیشی نیز قسم دیگری از آن است. برای مثال، تعصب بسیاری از مردم در خصوص فدا شدن امام حسین (علیه السلام)برای شفاعت گناهان دوست داران آن حضرت و نهادینه شدن آن در میان مردم، به طوری که هیچ سخنی را در این موضوع نمیپذیرند و گوینده آن را سر زنش میکنند، از این دست تعصبات است .
قسم دیگر، تعصب به اجرای شیوه خاصی از عزاداری است که ممکن است برای برخی به صورت رسم و سنت در آمده باشد و هر چه دیگران بابیان و دلایلی آن را نکوهش میکنند، باز به دلیل همان تعصب و خشک مغزی حاضر به قبول آن نیستند و بر آن اصرار میورزند، مانند مسأله قمه زنی .
8. تمسک به روایات تسامح در ادله سنن
در بسیاری موارد، وقتی به کسانی که اخبار و روایات مجعول و نادرست نقل میکنند اعتراض میشود، در پاسخ، به روایات تسامح در ادله سنن استناد و تمسک میکنند؛ یعنی این افراد، نوعی دلیل فقهی برای آن چه میگویند و مینویسند، میآورند. اما باید دید که واقعیت مطلب چیست ؟
توضیح این که روایاتی داریم مبنی بر این که: «هر کس بشنود یا به او برسد که برای عملی ثوابی قرار دادهاند و آن عمل رابه امید رسیدن به آن ثواب به جای آورد، آن ثواب رابه او خواهد داد، هر چند پیغمبر (صلی الله علیه و آله سلم) آن را نفرموده باشد».
برایناساس ،سیره علما، بر نقل اخبار ضعیف و ضبط روایات غیر صحیح در ابواب فضایل، قصص و مصایب و در یک کلام مسامحه در این مقام است ؛ چنان چه شیخ مفید در تمام ابواب مربوط به حالات ائمه، اخبار را با سند نقل میکند، به جز باب مقتل ابی عبد الله (علیه السلام)البته اگر نگوییم که این موضوع، کلمه حقی است که باطل از آن اراده شده، دست کم کلمه حقی است که از آن برداشت نادرست شده است. دلایل این مسئله نیز چنین است:
1. اساسا این موضوع در جایی است که روایتی ضعیف در کتابهای قدما و کسانی که نزدیک به عصر ائمه بودهاند، وجود داشته باشد ؛ نه آن که جدید الاحداث و ساخته امروزیان باشد.
2. این مسئله، به حوزه ثواب و عقاب داشتن عملی باز میگردد و چندان مشخص نیست که بتوان آن را، به حوزههای جدید دیگر چون نقل وقایع تاریخی سرایت داد. چرا که بررسی تاریخ روش خاص خود را دارد.
3. روایت ضعیف، روایتی است که سلسله راویان یا بعضی از آنها فاسق باشند، یا برای خبر، سلسله سندی وجود نداشته باشد، و یا یکی از راویان ذکر شده باشد. ولی در نقل روایت ضعیف هم، میباید نخستین نقل کننده خبر ثقه باشد، تا بتوان اخبار ضعیف او را در حوزه مستحبات و مکروهات، به دیده قبول نگریست. بنابراین، چنین نیست که از هر کسی، اگر چه دروغگو، از هر کتابی، اگر چه بی پایه، و از هر کجا، اگر چه بر دیوار مسجد، بتوان روایتی را نقل کرد.
4. بحث در این جا، در خصوص اخبار ضعیف است و تعریف اخبار ضعیف هم مشخص است؛ ولی روایات تسامح در ادله سنن، به هیچ روی اخبار موهون را در بر نمیگیرد. اخبار موهون، اخباری است که موجب خدشه دار شدن ائمه یا مذهب میشود. بسیاری از روضهها و نقلهای مورد نظر ما، نه ضعیف، که موهون هستند و نقل اخبار موهون جایز نیست!
5. در نقل روایات ضعیف نیز باید توجه داشت که آنها را با اصول استنباط اسلامی و روایات صحیح و کلیات دینی تعارض نداشته باشند.
6. مشکل و مسئله امروز و دیروز ما این است که بسیاری از مصیبتهای مشهور در میان مداحان، روضه خوانان و مردم، در کتابهای سیره و اصحاب مناقب، حتی به نقل ضعیف هم نیامده و از مصیبتها و نقلهای ساختگی به شمار میآیند.
9. جمود تاریخی و گویا نشدن تاریخ
ابن خلدون میگوید:
یکی از اسباب دروغ، عجز از تطبیق اوضاع و احوال با رویدادهاست.
بر این اساس، میتوان یکی از عوامل تحریف واقعه را جمود در تاریخ و گویا نشدن آن به وسیله تحلیل گران شایسته و آگاه تاریخ دانست. عدم بازپروری دادههای تاریخی، توسط آگاهان به آن در حوزههای گوناگون معارف، دو آفت عمده را در پی دارد: ایستایی، رکود و جمود در تاریخ که موجب عدم انتقال ذهنی و عینی از گذشته به حال و عدم بهرهگیری مناسب از آن میشود که نتیجه این مسئله، پوسیدگی از درون و نیز عدم آزادگی است و دوم، بهرهگیری و تفسیر نادرست تاریخ، به وسیله تحلیل گران بی مایه یا مغرض است که به انحراف آن میانجامد.
یکی از عوامل تحریف در فرهنگ عاشورا نیز، همین موضوع بوده و هست.
بنابراین، همواره باید ژرف نگران، بر اساس آگاهی از زمان و همه جانبهنگری، با تکیه بر دادههای صحیح و پالایش پیرایهها و اطلاعات دقیق و عمیق، به بازپروری، باز سازی و استخراج مفاهیم نوین و استنتاج آموزههای جدید برای توانمند ساختن فرهنگ عاشورا و عزاداری دست زنند تا از گزند جمود و خمود رهایی یابد.
10. سهل انگاری و تسامح منفی در به کارگیری روشها
تفکری که امرزه وجود دارد و در گذشته با شدت بیشتری جریان داشته، این است که مسایل مربوط به عزاداری سیدالشهدا (علیه السلام)و روشهای به کار گرفته شده در آن را، تافتهای جدا بافته از مجموعه مسایل دینی میداند. از این رو، انجام آن به هر گونهای، درست است و ثواب دارد و احکام موضوعات عبادی بر آن حمل نمیشود بنابراین، ریا، دروغ و... چنان چه در راه ترویج و تقویت عزاداری ابی عبد الله (علیه السلام)باشد، بیاشکال است. به طور قطع ما هیچ سند دینی که بر این مسأله دلالت داشته باشد، نداریم. به نظر میآید که بیشتر گذری روان شناختی از برخی روایات عزاداری بدین مسأله باشد که به واسطه برداشت اشتباه یا مغرضانه صورت گرفته است. برای مثال ،در روایتی از امام صادق (علیه السلام)آمده است.
... هر کس در مرثیه حسین (علیه السلام)بیتی بخواند، پس بگرید- و به گمانم فرمود - یا خود را شبیه گریه کنندگان کند، پس بهشت برای اوست.
برداشت نادرست از این نوع روایات - که کم هم نیست - موجب شد تا آن را امری غیر عبادی و توصلی (از نظر فقهی) بپندارند و هر نوع عزاداری و گریاندن و گریستن را جزء آن به شمار آورند. برخی دیگر نیز از همین نظر گاه، آن را خارج از دایره احکام دینی به شمار آوردند و در حوزه مسایل عشق قلمداد کردند؛ چنان چه یکی از عالمان دینی اصفهان نیز گفته بود:
این کار، کار عشق است ؛ ربطی به دین ندارد.
مرحوم سید عبد الحسین شوشتری، از منظری فقهی به کالبد شکافی مسأله عبادی بودن عزاداری پرداخته و طرح توصلی بودن عزاداری را، شبههای برای گمراهی عوام دانسته است. وی دلایل تعبدی بودن امر عزاداری را، اجماع بر شرط بودن نیت در صحت و درستی آن، اصالت تعبدی بودن هر امر مأثور، استقرای تام در تعبدی بودن اعمالی از این قبیل، مانند گریه از ترس خدا و شمرده شدن عاشورا در زمره ده عملی که همه آنها تعبدی هستند، بر میشمارد. .وی سپس به پاسخ این شبهه که ممکن است هر دو امر توصلی و تعبدی در عزاداری جمع شده باشد، از این رو رعایت شرایط تعبدی بودن آن لازم نیست، میپردازد و آن را مردود میداند؛ چرا که بر این اساس ،تمام عبادتهای باطل، مطلوب و مشروع میگردد. آن گاه مینویسد:
این توهم فاسد باعث شده برای توصل به حصول ابکاء و بکاء و ایجاد آن، به هر وسیلهای متوسل شود ولو به منکرات و محرمات و بدعتهاو...و حال آن که عقوبت و مجازات معصیتی که در ضمن طاعتی انجام شود، مضاعف است؛ نه این که معفو باشد، چنان که امام (علیه السلام)میفرماید: «اطاعت خدا نمیشود از آن جهت که معصیت او میشود»
آری به سبب همین تسامح نارواست که گاه برخی عزاداریها، به مجمعی از گناهان و سخنان و رفتارهای نامطلوب تبدیل میشود و آن چه ناسزاست، سزاوار شمرده میشود. توجیه آنان نیز این است که «برای امام حسین باشد؛ ایرادی ندارد» ؛ یعنی به طور دقیق نگرش «هدف، وسیله را توجیه میکند» نمود مییابد و به قول شهید مطهری، میگویند الغایات تبررّ المبادی ؛ نتیجهها، مقدمات را تجویز میکند، در حالی که اگر هدف مقدس و مشروع است، باید وسیلهها نیز مقدس و مشروع باشند؛ چرا که به طور حتم، اگر وسایل نامقدس و نامشروع باشند، در دراز مدت نتیجه معکوس خواهد داد و بیشتر به هدم آن هدف خواهد انجامید.
با کمال تأسف باید گفت که این انگاره، در ذهن، اندیشه و عمل برخی عالمان دینی و بسیاری از واعظان، روضه خوانان، مداحان و مردم وجود داشته و هنوز نیز وجود دارد. نمونه آن، واقعه سازی هایی است که درباره رقیّه صورت میگیرد.
در حالی که در وجود شخصیتی به نام رقیه تردید وجود دارد ؛ برای وی از مدینه تا خرابه شام، تاریخ و مصیبت ساخته میشود. یا زبان حال هایی که به جز نارسایی و تحریف مفهومی، تحریف تاریخ و جعل آن نیز، به شمار میآید و به تدریج، به صورت واقعه و اصل تاریخی میآید ؛ مانند آمدن حضرت زهرا بر بالین ابالفضل (علیه السلام)نیز در اجرای مداحیها، روضهخوانیها و دستهها، هر نوع شیوهای به کار برده میشود و آنگاه با نام حسین (علیه السلام)توجیه میشود.
11. هراس نخبگان از عوام یا عوام زدگی آنان
از جمله عواملی که در گسترش و شیوع تحریفات و آسیبهای عزاداری و رشد و نهادینه شدن آنها نقش داشته، سکوت یا تأیید و حمایت نخبگان دینی از این گونه مسایل بوده است. نقش و وظیفه اندیشمندان، آگاهان، بزرگان و نخبگان جامعه، به ویژه نخبگان دینی آن است که فراتر از درک عامه مردم، واقعیتهای سطحی و زیرین جامعه را بشناسند، عوامل رشد و انحطاط را دریابند و به موقع و با روش مناسب، از خود واکنش نشان دهند. اگر همین نخبگان، به هر جهت از انجام وظیفه خود بازمانند، کوتاهی کنند و یا دچار اشتباه شوند، سیر انحراف و انحطاط شتاب بیشتری میگیرد.
به نظر میرسد که در جریان تحریف فرهنگ عاشورا، این موضوع، یکی از عوامل تکمیل کننده و شتاب بخش باشد. دلیل آن نیز دو چیز میتواند باشد:
یکی هراس نخبگان از عوام که با مخالفت و مقاومت جدی آنان روبه رو گردند و توفیقی نیابند و خود نیز جایگاه اجتماعی شان را از دست بدهند، یا آنکه اقدام در برابر آن را، بی فایده و پر ضرر دانستهاند و از این رو، به ورطه «محافظه کاری» در معنای غیر مثبت آن غلتیدهاند.
دلیل دوم نیز همسویی کامل و همانند دیگر مردم اندیشیدن برخی از آنهاست که به عوام زدگی تعبیر میشود. عالم عوام زده، نه تنها مصلح نیست و نقش اصلاحی ایفا نمیکند، که در پی ساختن دستاویزی دینی و توجیه شرعی برای خرده فرهنگهای عوام نیز بر میآید که ممکن است از روی ساده اندیشی و یا غرض ورزی باشد.
پیرایش، پالایش و آرایش فرهنگ عمومی مردم، وظیفه نخبگان آگاه است. نقش نخبه و عالم دینی را، از جهتهای گوناگون میتوان به دیدهبان، پزشک جراح یا چیزهای دیگر تشبیه کرد که در این موارد، فریاد کردن و عمل کردن اگر چه با واکنش منفی نیز مواجه شود، وظیفه او است.
گاه، عدم برخورد نامناسب با این پدیدههای تحریفآمیز، به دلیل هراس از تضعیف و یا تخریب پایهها و هنجارهای اعتقادی مردم است. البته این تحلیل، فاقد عنصر آینده نگری و دور بینی است ؛ چرا که اگر این تحریفها در آینده از پرده بیرون افتد ـ که به طور حتم چنین است ـ خطرش برای مبانی اعتقادی، صدها برابر بیشتر است.
12. تبدیل شدن عزاداری به عادت
این مقوله، از آسیبهای کلی مربوط به آداب دینی است. منظور از عادت نیز، آن چیزی است که بار اندیشهای، برهانی و معنایی خود را به تدریج از دست داده و به هنجارهای تکراری تبدیل شده است.
یکی از دلایل مهمی که فرهنگ عزاداری به طور کامل نتوانسته نقش خود را ایفا کند و آموزههای اصلاحی و احیا گرانه قیام عاشورا را بازتاب دهد، همین موضوع است. بار عاطفی این حادثه قوی است. از این رو، ظرفیت عادت پذیری آن، به شدت افزایش مییابد. بسیاری از آسیبهای فرهنگ عاشورا، از همین آبشخور سرچشمه میگیرد. هنگامی که موضوعی به عادت تبدیل شد، دیگر برای انسان به جا آورنده آن، هدف فقط انجام آن است و با به جا آوردن آن، تخلیه روانی میشود. در چنین صورتی، انتظار معنا دار بودن این عمل و پویایی آن، انتظاری بی معناست ؛ چرا که از هر تأمل عقلانی و حتی در حد افراط آن ؛ هر گونه تأمل عرفانی نیز تهی است. دیگر خود این عمل اصالت خواهد داشت و نه چیزی دیگر. این چنین است که از لحاظ اجتماعی، میتواند اثر نامطلوبی نیز داشته باشد ؛ یعنی نقش توجیهگر و تخدیر گرانه به خود بگیرد. گاهی توجیهگر کار زشت به جا آورندگان میشود، گاه، دغدغههای وجدان را کاهش میدهد و گاه نفس ملامتگر را به خاموشی وا میدارد.
13. آمیخته شدن فرهنگهای قومی و سرزمینی با عزاداری
عزاداری، سنتی اجتماعی و مردمی است. از این رو، هر ملتی و هر سرزمینی، از پیش شکل خاص عزاداری خود را دارد و عزای امام حسین (علیه السلام)را، بر همان پایه تبیین و تعریف میکند. البته به تلقینها و نمادهایی نیز دست مییازد، ولی قالب اصلی و کلی، همان قالب عزاداری خویش است. بدین جهت، نه تنها شکل و ظاهر و ریشه عزاداری به شیوه فرهنگی و قالب عزاداری سرزمینها و ملتهای مختلف وابسته است، که گاه روحیات و خلقیات یک قوم وملت نیز، در شکل روایت و باز سازی و تفسیر حادثه نیز مؤثر است. از این رو، همانگونه که زبانها و الفاظ از قومی به قوم دیگر، و از سرزمینی به سرزمین دیگر متفاوت است، شیوههای عزاداری و شدت و ضعف آن و چگونگی برداشت و تجسم نهضت عاشورا، میتواند براساس ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی آنان متفاوت باشد. بدین سان، فرهنگ عزاداری مردم عراق، پاکستان، اردن، بحرین، لبنان، ترکیه و نقاط دیگر جهان، هر یک به تناسب فرهنگ کلی مردمان آن، با یکدیگر متفاوت است. اگر چه این هم سازی میان گرامی داشت امام حسین (علیه السلام)و نهضت عاشورا، با فرهنگ عزاداری کلی یک ملت و سرزمین، طبیعی به نظر میرسد، باید نکتهای را در نظر داشت و آن، تلاش برای هماهنگ ساختن و قاعدهمند کردن عزاداری سید الشهداء بر اساس فرهنگ یک ملت با فلسفه و اهداف و روح قیام است.
این موضوع ضمن آن که از ورود تحریفات خواسته و ناخواسته جلوگیری میکند، به اعتلای فرهنگ عمومی جامعه نیز میانجامد. البته مسئله دیگر که بسی مهمتر و در مسیر انحراف مؤثر است، عاریه گرفتن فرهنگ عزاداری قومی توسط قوم دیگر و ملتی توسط ملت دیگر، آن هم نه نقاط قوت که نقاط ضعف و قالبهای شکلی آن است. نمونههای بارز آن، ورود قمه زنی از ترکیه عثمانی و یا به روایتی از مسیحیت و زنجیر زنی از هندوستان به عزاداریهای ایران و عراق است.
14.ضعف دانش و بینش عمومی
فقدان یا نقصان دانش و اندیشه در جامعه، زمینه ساز هر گونه انحراف و تحریفی است. در این زمینه، میزان و سطح سواد عمومی جامعه، عامل مهمی است. در این میان تعداد باسوادان جامعه، سطح سواد اقشار و گروههای سنی تأثیرگذار چون جوانان، میانگین تحصیلات در جامعه، و نیز میانگین سواد نخبگان و سکان داران هدایت امور جامعه، اهمیت دارد. به یقین، در جامعهای که بیشتر افراد آن، بی سواد یا کم سواد باشند، میزان و شدت شیوع تحریفات و خرافات بسیار بالاست. از سوی دیگر، اظهار مطالب درست و علمی و عمیق از سوی عالمان آگاه نیز به سبب نبود قدرت هضم و درک آنها دشوار است.
مسئله دیگری که ارتباط محکمی با دانش عمومی پیدا میکند، بینش عمومی است که با سطح کیفی دانش و اطلاعات ارتباط دارد. هر چه سطح بینش و فرهنگ عمومی ـ که یکی از ارکان آن دانش است ـ بالا باشد، روحیه پرسشگری، نقادی و نقد پذیری و نیز درک و تحلیل موضوعات هم بالاتر خواهد بود که نتیجه آن، از بین رفتن امنیت روانی برای طرح کنندگان مطالب سست و بی پایه، و اعتلای جایگاه عالمان و واعظان آگاه و مصلح است.
پینوشتها:
1- چشمه خورشید، دفتر اول، 1374ش، ص 429.
2-حماسه حسینی، ج 1، ص 76.
3-قیام مسیحی، میشل توماس، برگردان حسین توفیقی، قم، مرکزمطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب. چ1، 1377، ص 87 ـ 89.
4-حماسه حسینی، ج 1، ص 77.
5-نگرشی انتقادی ـ تاریخی به ادبیات عاشورا، سید عبدالحمید ضیایی، تهران، نقد فرهنگ، چ1، 1381، ص 135.
6-همان، ص 135.
7-ارزیابی سوگواریهای نمایشی، ص 385. 8-دیوان سروش اصفهانی، به اهتمام محمد جعفر محجوب، تهران، امیر کبیر، چ 1، 1332، ج 2، ص 739؛ عاشورا و شعر فارسی، حسن گل محمدی، تهران، اطلس، چ 1، 1336، ص 151. 9-حماسه حسینی، ج 1، ص 95.
10-همان، ص 41.
11-همان، ص 44.
12-همان، ص42.
13-همان ص 45.
14-همان، ج،
15-اسرار الشهادت، فاضل در بندی، ج 3، ص 43.
16-همان، ج3،ص 40.
17-محرق القلوب ،ملا مهدی نراقی، چ سنگی، صص 101-102
18-حماسه حسینی، ج1، ص41.
19-حماسه حسینی، ج1، ص46
20-همان، ج1، ص 286.
21-روضة الشهدا، ملا حسین کاشفی، تصحیح، علامه شعرانی، تهران، اسلامیه، چ 4، 1371ق، صص 321و 346.
22-منتخب طریحی، فخر الدین طریحی، قم، ص 131، بیتا.
23-گنجینه اسرار، عمان سامانی، تصحیح: فریدون حداد سامانی، شهر کرد، عمان، چ1، 1371ش، ص 51. سروش اصفهانی نیز شعری در این باره دارد .ر.ک: عاشورا و شعر فارسی ص 158.
24-حماسه حسینی، ج 1، ص 26.
25-همان، ص 50.
26-لهوف، سید بن طاووس، برگردان: عباس عزیزی، صص 216ـ 217.
27-حماسه حسینی، ج 1، ص 362.
28-نگرشی انتقادی ـ تاریخی به ادبیات عاشورا، ص 138. 29-همان، ص 138.
30-ارزیابی سوگواری نمایشی، صص 217ـ 221، با تلخیص