نقش زنان در نهضت عاشورا
مقدمه
حدود 1400 سال پیش در سرزمینی به نام کربلا، در میان ریگزارهای خشک وبدون حیات، واقعهای شکل گرفت که با درخشش خود به ابدیت پیوست؛ «واقعة عاشورا»،رهبر آن کسی جز «حسین بن علی» نبود، حسینی که آیین ظلم و ستم را درهم کوبید.
امام حسین (ع) برای نجات انسانها به پاخاست و قیام کرد و در این راه حتیخاندان خود را هم به استقبال شهادت فرستاد. در کاروانِ حسین فقط یک عده سربازنظامی شرکت نداشت، بلکه کاروانی عاشق بودند از زن و مرد، پیر و جوان، کودک وبزرگسال، که ماجرای فداکاریها و جان فشانیهای هرکدام در تاریخ به جا مانده است.
به راستی امام حسین خوب میدانست که از مجرای تجهیزات نظامی، قدرتدرهم کوبیدن آن دستگاه پر قدرت و جبار را ندارد، ولی نقشة امام حسین (ع) برایرسیدن به هدف والای خود، چیز دیگری بود. نقشة او، به تصویر کشیدن فداکاری وجانبازی و شجاعت افراد کاروان بود و شعار آنها «هیهات مِنَ الذِّلَه».
در این میان، اگر نبود صبر و بردباری زنان هنگام مصائب و داغ عزیزانشان و اگرنبود پشتیبانی و حمایت همه جانبه (لفظی و عملی) آنان از همسران و فرزندان خود وتشویق آنان به حمایت از مولای خود تا سر حد جان، عاشورا به کجا میانجامید؟
به راستی نهضت عاشورا را بدون رشادتها و شجاعتها و بردباریهای بزرگبانوی کربلا، «زینب»، چگونه میتوان وصف نمود؟ آن گاه که زنان با احساسات خود بهفرزندان و همسرانشان روحیه میدادند و پرستاری مهربان بر بالین آنها بودند وبا سخنو ناله و زاریشان لرزه بر اندام دشمنان میانداختند، نادیده نمیتوان گرفت .
ما نیز به منظور تبیین هرچه بیشتر نقش زنان در نهضت عاشورا در این مقال بهبررسی و تحقیق در لا به لای صفحات تاریخ کربلا پرداختهایم تا شاید بتوانیم در اینسال، عزت و سربلندی زنان نهضت عاشورا را دریابیم و پویندة راه پر افتخار آنان باشیم.
راز همراهی زنان در کاروان
با توجه به نبوغ و علم و مهارتی که امام در اوضاع سیاسی اسلام داشت؛ از روینقشة صحیح و مجرای طبیعی، شروع به مبارزه کرد و هرچیزی که در پیشرفت مقصودشمؤثر بود، به کار بست. مؤثرترین عاملی که در پیشرفت هدف امام حسین دخیل بود،همراه آوردن و شرکت زنان در این نهضت عظیم دینی بود. اگر امام حسین با یک عده ازیاران و وابستگان خود به کوفه میرفت و شهید میشد، بلافاصله دستگاههای تبلیغاتیبنی امیه که در همه جا آماده و مجهز بودند و تمام پیشامدها را به نفع آنان توجیه میکرد،به کار میافتادند.
بر اثر تبلیغات سوء بنی امیه، مردم این قیام و جنگ را از جنگهای معمولی میاناعراب تلقی مینمودند و سر و صداها در مدت کمی خاموش میگشت و باز بنی امیه درکرسی سلطنت قرار میگرفت و بر مبنای مرام خود عمل میکرد، اما شرکت بانوان در اینقیام، نگذاشت نقشة شوم بنی امیه عملی شود.
مرحوم آیتی اصرار دارد که اهتمام زنان اهلبیت به خطبه و خطابه در فرصتهایمختلف، با بودن امام علی بن الحسین، همه برای این بوده که مانع تحریف حادثة کربلاشوند (چه لفظی و چه معنوی). متن آنچه واقع شده بود را به صورت خطبه و خطابه بیانکردند و هدفِ امام را هم تشریح کردند.
راز مطلب این است که حسین میخواهد از راه شهادت، مادهای تهیه کند که باتبلیغ روی آن، برای ابد دستگاه اموی را رسوا سازد و آیین ظلم و ستم آنان را محکومنماید.
مرگ و شهادت رکن اساسی و هستة مرکزی نقشة حسین است، اگر صحنةلرزانندة کربلا به وجود نیاید، زینب کبری و زین العابدین با کدام سرمایه میتوانند قدم درراه تبلیغ گذارند و با کدام حربه میتوانند پیکر ظلم اموی را در هم کوبند.
حسین میرود تا با جانبازی پرشکوه خود، این سرمایه را تهیه کند، میرود تا باایجاد یک صحنة شکننده، حربة لازم را به دست زینب و بازماندگان خود بسپرد. بههمین دلیل است که او خود تنها در این راه نمیرود، بلکه زنان و کودکان و جمیعبستگانش را نیز به همراه میآورد. به او گفتند: ای حسین، اکنون که خود عازم این سفرهول انگیز و خطرناک هستی، چرا کودکان و زنان را با خود میبری؟ محمد حنفیه، باچشمانی اشکبار اصرار میورزید که حسین از بردن زنان و کودکان خودداری کند، ولیحسین به همه یک جواب میداد و میفرمود: «نه، آنها نیز باید در این مسافرت با منباشند، خداوند خواسته آنان نیز لباس اسارت به تن داشته باشند.»
آری باید یک کاروان اسیر به راه افتد و در لباس اسارت، دربارة قتل حسین تبلیغکند و کوفه و شام را منقلب نماید.
نقشهای زنان در نهضت عاشورا
نقش اول ـ تبیین حقیقت قیام: قیام و مسافرت امام حسین از مکه به سوی کوفه،برای جنگ با بنی امیه نبود، بلکه برای نهی از منکر، تغییر بدعتها، اصلاح کار امت وآشکار ساختن حق و حقیقت بود.
همراه آوردن بانوان، نظر به اوضاع و احوال و عوامل طبیعی آن روز ، این مطلب راتأیید میکند که حرکت امام حسین از حجاز به سوی عراق به سبب دعوتنامههایی بودکه رجال بزرگ اهل کوفه به او نوشته بودند و خواستار سفر امام به کوفه بودند بر حسبوظیفة دینی به دستیاری و تشریک مساعی اهل کوفه، احکام و حقایق اسلام را ترویجکنند. وجود بانوان در این مسافرت حاکی از ا´ن بود که حضرت، دعوت کوفیان را از صمیمدل قبول کرده و با زن و فرزند به طرف آنها رهسپار گردیده است و خیال حیله و دورنگی وفرار در کار نبوده است. این معنی در تهییج اشخاصی که به وعدههای خود وفا نکردند، اثرمهمی داشت.
نقش دوم ـ تعیین حد فداکاری در راه دین: طبق آیات و روایات مختلف، مسلماندر راه دین و حفظ آن باید از مالو جان خویش بگذرد. امام حسین عملاً این مطلب را بهعموم مردم تعلیم داد. برای این که فطرت بشری طوری آفریده شده که در بیشتر وقتهااز جانبازی و کشته شدن خود چندان وحشتی ندارد، اما هنگامیکه متوجه شد در صورتتسلیم نشدن، زن و بچهاش گرفتار خواهند شد، در برابر دشمن تسلیم میگردد و اعتذارمینماید.
امام حسین در کربلا در شرایط سختی قرار گرفته بود. او و خانوادهاش، با یاران کم ونبودن آب و آذوقه، در میان سی هزار دشمن محاصره شده بودند. ناله و پریشانی خواهرانو دخترانش او را متأثر میسازد و مکرر از طرف دشمن به او تسلیم شدن در برابر یزیدپیشنهاد میشود. با این همه تا آخرین لحظه، عزت و شهامت خود را حفظ کرد، به خواریو ننگ ، تن نداد و در برابر ستمکاران سر تسلیم فرود نیاورد.
روز عاشورا که به تدریج نشانههای گرفتاری بانوان ظاهر میشد، آنان را به صبردعوت میکرد و به ثواب اجرهای پروردگار امیدوارمی ساخت. امام حسین با این رفتار وگفتار، ارزش و اهمیت دین را بیان نمود و به تمامی مسلمانان درس دینداری داد.
نقش سوم ـ گریه و ناله: خاندان امام حسین در جاهای مختلف و حساس طوریناله و گریه نمودهاند که حتی دشمنان را هم منقلب و متأثر ساختهاند. این گریهها آن روزمانند شعله سوزانی بود که بر خرمن هستی و کاخهای بیداد حکومت بنی امیه میافتاد ونابودش میکرد. شهادت امام حسین و یاران وی با آن وضع رقت بار، ا´نقدر مردم را متاثرنمیکرد که نالهها و گریههای بانوان، مردم را تحت تاثیر قرار میداد. ناله و گریة بانوان درروز عاشورا، مجلس ابن زیاد و یزید و سایر جاها پس از واقعه کربلا گویای یک نسیم جانافزا و حیات بخشی بود که هر ساعت بر پیکره این نهضت عظم میدمید، بر افروختهترمیکرد و درهمه جا ا´ن را زنده نگه میداشت و نمیگذاشت نفوذ بنی امیه ا´ن را از بین ببردوبی اثر نماید. در شهر کوفه، شام، مدینه وبین راهها با گریهها و نالههای جان سوزخود،طوری شهادت و واقعة عاشورا را مجسم میساختند، گویا مردم ا´ن واقعة اسف بار رادیدند.
نقش چهارم ـ اسیری بانوان: موضوع اسیری ا´ل پیامبر پس از کشتن عزیز انشانا´ن روز نظر تمامی مسلمانان کاری بود برخلاف منطق دین و قرا´ن، مخصوصاً با ا´ن وضعرقت بار. شکنجه و فشاری که در کربلا در راهها و در شهر شام به آنان روا داشتند. دیگربنی امیه نتوانست روی این عمل خلاف دین و قرآن خود، پردهپوشی کند، در نتیجه،دشمنی آنان با پیامبر و فرزندانش، قرآن و اسلام، جلوی چشم همه مردم آشکار شد.مسلمانان به تدریج حساب آنها را از اسلام و قرآن جدا کردند.
بانوان هم موضوع اسیری خود را با لحن انکار و اعتراض به کارهای بنی امیه درجاهای متعدد ذکر مینمودند و مردم را منقلب میکردند. هنگامیکه اهل شام از اهلبیتعصمت پرسیدند: شما کیستید؟ سکینه دختر امام حسین فرمود: «ما اسیران آل محمدهستیم».
در مجلس یزید، فاطمه دختر امام حسین صدا زد: ای یزید دختران رسول خدااسیر باشند؟
بر اثر این سخن حاضران و خانوادة یزید در پس پرده صدایشان به گریه بلند شد.
شکی نیست این نوع تأثّرات برای اسیری آل پیامبر، خشم و نفرت مردم را برامویان برانگیخت و حکومت آنها را در نظر مردم منفور و متزلزل ساخت و آنچه در کربلا،در کوفه و در مسیر شام به وقوع پیوست، سودمندترین تبلیغ بر ضد بنی امیه بود.
شیخ بهایی مینویسد: هنگامی که زنان اسیر وارد منزل شدند، زنهای آل ابیسفیان با چشمان پر از اشک از آنان استقبال کردند و دستهای آنان را بوسیدند و سه روزهمراه آنان به سوگواری پرداختند.
ابعاد حضور زنان در نهضت عاشورا
با نگاهی به تاریخ عاشورا، مشاهده میشود که زنانی که در صحنههای کربلاحضور داشتند با به عهده گرفتن نقشهای گوناگون، این نهضت را ماندگارکردند. در واقعدرسهای آموزنده این نهضت که بانوان فداکار ا´ن را عرضه کردند، هرکدام این واقعیت راآشکار میکند که نیمی از تاریخ وقایع عاشورا را زنان به دوش کشیدهاند. از جمله ابعادآموزندة این حضور میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
ـ مشارکت زنان در جهاد: شرکت در جبهة پیکار و همدلی و همراهی با نهضتمردانة امام حسین و مشارکت در ابعاد مختلف آن از جلوههای این حضور است. چههمکاری «طوعه» در کوفه با نهضت مسلم، چه همراهی همسران برخی شهدای کربلا،چه اعتراض و انتقاد برخی همسران سپاه کوفه به جنایتهای شوهرانشان، مثل«زنخولی».
ـ آموزش صبر: روحیة مقاومت و تحمل زنان به شهادتها در کربلا، درس دیگرنهضت بود. اوج این صبوری و پایداری در رفتار و روحیات «زینب کبری» جلوهگر بود.
ـ پیام رسانی: افشاگریهای زنان و دختران کاروان کربلا، چه در اسارت و چه دربازگشت به مدینه، نشانة پاسداری از خون شهدا بود. بانوان در خطبهها و در گفتو گوهایپراکنده خویش که به تناسب زمان و مکان بود، امویان را نشانه گرفتند.
حضور زنان در همراهی بعضی انبیا و پیامبر خاتم و نهضت عظیم عاشورا نشانمیدهد که این حضور میتواند بار عاطفی را در این گونه حرکتها افزایش دهد، ضمناین که در پیام رسانی در ادامه حرکت نیز مؤثر بودهاند.
پرستاری: رسیدگی به بیماران و مداوای مجروحان از نقشهای دیگر زنان درجبههها از جمله عاشوراست. نقش پرستاری و مراقبت حضرت زینب از امام سجاد از ایننمونههاست.
مدیریت: بروز صحنههای دشوار و بحرانی، استعداد افراد را شکوفا میسازد. نقشحضرت زینب در نهضت عاشورا و سرپرستی کاروان اُسرا، درس مدیریت در شرایطبحران را میآموزد. وی مجموعة بازمانده را برای اهداف نهضت هدایت کرد و با هر اقدامخنثی کنندة نتایج عاشورا از سوی دشمن مقابله نمود و نقشة ا´نان را خنثی کرد.
ـ حفظ ارزشها: درس دیگر زنان قهرمان در کربلا، حفظ ارزشهای دینی واعتراض به هتک حُرمت خاندان نبوت و رعایت عفاف و حجاب در برابر چشمهای آلودهاست. زنان اهلبیت با آنکه اسیر بودند و لباسها و خیمههایشان غارت شده بود و با وضعنامطلوب در معرض دید تماشاچیان بودند؛ اما اعتراضکنان بر حفظ عفاف تأکیدمیکردند. ام کلثوم در کوفه فریاد کشید: «آیا شرم نمیکنید برای تماشای اهلبیت پیامبرجمع شدهاید؟»
وقتی هم که در کوفه در خانهای بازداشت بودند، زینب اجازه نداد جز کنیزان، کسیوارد خانه شوند. در سخنرانی خود در کاخ یزید نیز به شهر به شهر گرداندن بانواناعتراضکرد.
تغییر ماهیت اسارت: اسارت را به آزادی بخشی تبدیل کردند و در قالب اسارت بهاسیران واقعی درس آزادگی دادند.
ـ عمق بخشیدن به بعد عاطفی و تراژدیک کربلا: گریهها، شیونها، عزاداری برشهدا و تحریک عواطف مردم به ماجرای کربلا عمق بخشید و بر احساسات نیز تأثیرگذاشت و از این رهگذر ماندگارتر شد.
زنان نهضت عاشورا
زنانی که در نهضت عاشورا و در صحنههای گوناگون آن شرکت داشتند،عبارتانداز:
ـ زینب کبری:
زینب از زنان کربلاست که به «ام المصائب» معروف است. او بهبرادرش علاقة بسیار داشت و شوهرش یکی از متمولین عرب بود. بردباریش مانند امامحسن و شجاعتش مانند امام حسین بود.
همانا جبرئیل که به پیامبر پیام آورد که نام این دختر را زینب بگذار، گریان گردید.وقتی پیامبر سبب گریه را پرسید، عرض کرد: این دختر از آغاز زندگی تا پایان روزگارناپایدار، بی رنج نخواهد زیست. گاهی به درد مصیبت تو مبتلا و گاهی در غم پدر و زمانیبه دردِ فراق برادرش حسن دچار خواهد بود. افزونبر ا´ن به مصائب کربلا و نوائب دشتنینوا گرفتار میشود و چندان که مویش سفید و قامتش تا خواهد شد. آن وقت فاطمهعرض کرد: «یا ابتاه، چه ثواب دارد آن کس که بر دخترم زینب گریه کند؟» پیامبر فرمود:«ثواب او مثل ثواب کسی است که بر برادرش حسین گریه کند» گویند زینب در زناشویی باعبدالله شرط کرده بود که من به برادرم حسین علاقمندم و باید همه روزه مرا اجازهفرمایی حسینام را زیارت کنم و بر این منوال بود تا حسین مدفون شد.
امّ وهب: ام وهب زنی مسیحی بود که در دوران امام حسین مسلمان شد. او زوجةعبدالله بن عمیر کلبی بود و با همسرش از کوفه آمدند و به سیدالشهدا ملحق شدند. اموهب با عمود خیمه به میدان جنگ رفته بود و تا حسین (ع) او را به خیمه برنگرداند، بهحرف شوهر نبود. چون روز عاشورا پیش آمد، ما در وهب او را تحریض به جهاد نمود. وهب17 روز بود که عروسی کرده بود و هنگام عزیمت به کربلا زوجهاش به او گفت: تو را به خداقسم که مرا در این صحرا بیوه مگذار و جان خویش پاس بدار. مادر وهب گفت: ای فرزندسخن زن را از پس گوش گذار که بی رضای حسین و رضای من از شفاعت جدشبهرهای نخواهی برد. لاجرم زن وهب گفت: باشد که چون در راه پسر پیغمبر شهید شوی ودر بهشت برین جای کنی و با حورالعین همنشینی نمایی، مرا فراموش فرمایی. واجباست که در حضور امام با من عهد استوار نمایی که در بهشت جدا از من اقامت ننمایی.سپس هردو خدمت حضرت حاضر شدند و حسین چون این را شنید سخت بگریست ومسئلت او را به اجابت مقرون داشت و آن زن را مطمئن خاطر ساخت.
بنابر روایت صدوق در امالی، وهب عمود خیمه را کند و هفت یا هشت نفر را کشت.بعد اسیر شد و عمربن سعد گفت: سرش را جدا کردند و به جانب لشکر حسین انداختند.مادرش شمشیر وهب را گرفت و مبارزت کرد. امام حسین فرمود: بنشین مادر وهب، خداجهاد را از زنان برداشت، تو و پسر تو در بهشت میباشید با جد من.
مادر وهب عمود خیمه را برداشت و دو ن فر را کشت و امام حسین او را برگرداند.زوجة وهب رفت که خون از روی آن سرپاک کند. پس شمر او را دید. به غلام خود امر کردکه عمودی بر سر او زد. پس سرش شکست و کشته شد و او اول زنی بود که در لشکر امامحسین کشته شد.
ـ امّ البنین:
فاطمه بنت حزام ملقب به امالبنین مادر قمر بنی هاشم بود که اگر چهدر زمین کربلا حاضر نبود، اما چهار جوان او در رکاب حسین شهید شدند و او از ناله و گریهآرام نشد تا به جوار حق پیوست.
وقتی خبر شهادت فرزندانش در مدینه به ام البنین رسید، گفت: «از امام حسینمرا خبر دهید. فرزندانم و آنچه زیر آسمان کبود است، فدای حسین باد. چرا ابتدا از حالحضرت ابی عبدالله مرا مطلع نمیسازید؟»
این شدت علاقه به امام، تنها دلیل کوچک شمردن شهادت فرزندان خود در برابرشهادت امام حسین بود.
ـ فاطمه کبری:
فاطمه کبری (دختر امام حسین) در علم، عبادت و معنویت مقامبالایی داشت و از زنان مجاهد و نمونه محسوب میشد. ایشان همراه همسرش، حسنمثنی (فرزند امام حسن) در کربلا حضوری فعال داشت و شاهد مصائب دردناک عاشورابود.
هنگام هجوم وحشیانة امویان به خیمهها، فاطمه مورد هجوم و غارت قرار میگیردو گوشوارههایش را وحشیانه از گوشش درمیآورند. این سختی و شکنجه نتوانست ازروحیة قوی و شجاعت کم نظیر فاطمه بکاهد. او دختر حسین و برادرزادة زینب است. اوپیامرسان عاشوراست و باید همچون دختر علی پایههای کاخ ستمگران را درهم فروریزد. از این رو در مرکزقدرت عبیدالله (کوفه) با خطبهای غرّا ستم بنی امیه را افشا میکندو به دنیاپرستان میفهماند که خون حسین در رگهای فاطمهاش جوشان است. پس ازعاشورا ولید بن عبدالملک، مروان، همسر فاطمه را مسموم و شهید کرد و فاطمه که شدیداًبه همسرش وفادار بود، روی قبر شوهرش خیمهای برپا میکند و به مدت یکسالسوگواری میکند.
دلهم: یکی از کسانی که امام حسین از وی دعوت کرد، «زهیر بن قین» است؛ زهیراز کسانی بود که احتیاج داشت، دیگران استعداد پاکی و حق طلبی و فداکاری را دروجودش روشن کنند. نخستین گام را امام حسین در این راه برداشت. گام دوم را همسرزهیر، «دلهم» برداشت. هنگامیکه (زهیر) از مضمون دعوت سیدالشهدا آگاهی یافت،استقبال نکرد. بلکه قیافة او نشان میداد که چندان میلی به رفتن به کربلا ندارد. بهخصوص که امام حسین از وی خواسته بود که کسانش را نیز برای پیوستن به لشکر، همراهخویش ببرد. از همینجا دلهم برنامة خود را آغاز کرد. او به منظور تشویق زهیر، چنینگفت: «سبحان الله! فرزند رسول خدا از تو دعوت میکند که به یاریاش بشتابی. اما تو درقبول دعوت او تردید به دل راه میدهی! چه میشود که سخنش را بشنوی و هرچه زودترخود را به او برسانی!»
زهیر به تشویق این بانوی قهرمان، در سپاه امام حسین با شور و اخلاص جنگید ومیمنة سپاه را برعهده گرفت. سرانجام پس از کشتن 120 نفر، به شهادت رسید.
دلهم، کفنی به غلام زهیر داد که برو آقای خود را کفن کن. غلام که به قتلگاه رسیدو بدن امام حسین را برهنه دید، با خود گفت بدن آقای خود را کفن کنم و بدن امام حسینبرهنه بماند؟ هرگز چنین کاری نکنم. سپس کفن را بر حسین پوشانید و برای زهیر کفندیگری تهیه کرد.
ـ شهر بانو:
شهربانو زنی از نژاد ایرانی و همسر امام حسین بود. او یکی از بانواندشت کربلاست که کودکش در دشت کربلا به دست «هانی بن ثبیت» شهید شد. گفتهاندکه در کربلا طفلی از سراپرده برون شد و از وحشت و حیرت به راست نظر کرد. به ناگاهسنگین دلی به نام هانی بن ثبیت او را شهید نمود و گفتهاند که در وقت شهادت، مادرششهربانو ایستاده و یارای سخن گفتن و توان حرکت کردن نداشت و مخفی نماند اینشهربانو غیر از مادر امام زین العابدین است.
ـ امّ خلف:
امّ خلف زوجة مسلم بن عوسجه بود. گویند چون پسر مسلم، پدر راشهید دید مانند شیر شرزه بردمید و خواست به میدان جنگ برود. امام حسین فرمود: «ایجوان پدرت شهید شد تو نیز اگر شهید شوی مادرت چه کند؟» پسر مسلم خواست طریقمراجعت سپارد که مادرش شتاب زده راه برگرفت و گفت: «ای پسر، سلامت نفس را برنصرت پسر پیامبر اختیار میکنی؟ هرگز از تو رضا نخواهم شد و هنگامی که پسر بهشهادت رسید، مادر همی فریاد کرد: ای پسر شاد باش که هم اکنون از دستان ساقی کوثرسیراب خواهی شد.»
ـ رباب:
او دختر امرءالقیس، شاعر بزرگ عرب و همسر سیدالشهداست. دارای دوفرزند بود، یکی سکینه ـ عقیلة قریش ـ و دیگری عبدالله ـ که روز عاشورا در سنینشیرخوارگی در برابر چشمان حسرت زدة مادر کشته شد ـ به دنبال واقعة کربلا، راه اسیریشام را پیش گرفت و سرانجام به اتفاق بازماندگان مصیبت زدة حسین، به مدینه برگشت.
پس از مراجعت، اشراف قریش به خواستگاری او آمدند؛ لکن همه را جواب گفت.در مدینه هرگز به زیر سقف نرفت و همچنان به یاد همسر گرامی و فرزند دلبندش سوختو گداخت تا در گذشت. برخی گفتهاند: یکسال بر کنار قبر حسین عزاداری کرد، سپس بهمدینه بازگشت.
رباب یکی از شایستهترین زنان عصر خویش است. مرگ پرافتخار او یک سالبعد از واقعة کربلا اتفاق افتاد.
هنگامی که در شام بود، سر حسین را برداشت و در آغوش گرفت و گفت: «ایحسین عزیزم، هرگز تو را که در زیر نیزههای دشمن از پای درآمدی، فراموش نمیکنم. اورا در کربلا به خاک و خون کشیدند. خداوند کربلا را آب ندهد».
ـ اُمّ عمرو:
ام عمرو بن جناده از دیگر زنان کربلا بود که پسرش را به میدان جنگفرستاد تا شربت شهادت بنوشد و هنگامی که سرپسرش را به لشکرگاه امام حسینانداختند، آن را به سینه چسبانید و بوسید و گفت: «احسنت ای پسر من و ای مایة روشنیچشم من!» سپس سر را با تمام غضب به سوی دشمن پرتاب کرد. آنگاه عمود خیمه رابرگرفت و بر لشکر ابن سعد حمله برد و دو تن را کشت و به فرمان امام حسین بازگشت.
ـ فکهیه زوجه عبدالله بن اریقط: فکهیه، همسر عبدالله بن اریقط بود که برای اوپسری آورد و او را قارب نامید که در کربلا شهادت یافت و مادرش نیز با رباب همراه دیگراسیران به شام رفت.
ـ امّ اسحاق:
امّ اسحاق دختر طلحه بن عبیدالله و همسر امام حسن مجتبی بود وپسرانش حسین بن حسن و طلحه بن حسن در کربلا حضور داشتند.
ـ
امّ کلثوم:
ام کلثوم دختر علی بن ابیطالب، همسر مسلم بن عقیل و مادر عبداللهو محمد دو طفل مسلم بود که همگی در زمین کربلا حاضر بودند. گویند هنگامی که خبرقتل مسلم به حضرت امام حسین رسید، حمیده دختر مسلم را طلبید و دست نوازش برسر او کشید.
ام الثغر:
ام الثغر دختر عمرو همسر عقیل بن ابیطالب بود و جعفر بن عقیل از اومتولد گردید که هر سه در سرزمین کربلا حضور داشتند.
ام کلثوم: دختر عبدالله بن جعفر الطیار و دختر زینب است که با قاسم بن محمدبن جعفر بن ابی طالب ازدواج کرد. و از دیگر زنان کربلاست.
ـ فاطمه صغری:
فاطمه صغری بنت الحسین، دختری کوچک بود که به سندتاریخ، چون حسین را شهید کردند و فاطمه از شهادت پدر آگاه شد، به زاری و سوگواریپرداخت.
ـ لیلی بنت مسعود:
لیلی دختر مسعود، بانوی حرم امیرالمؤمنین بود که پسرشعبدالله اصغر در رکاب سیدالشهدا شهید شد.
پیام رسانی زینب
وقتی امام حسین از مدینه به مکه و از آنجا به کربلا آمد، زینب همراه برادرش بودو در واقع سرپرست بانوان و کودکان بود و تا آخرین توان در این سفر به برادر و نهضتبرادرش کمک کرد. با اینکه در سن 55 سالگی بود، بزرگترین و سختترین مصائب را درراه به ثمر رساندن اهداف عالیه برادرش امام حسین تحمل نمود. بانوان حرم، به خصوصخواهرش ام کلثوم و دختر برادرش سکینه و همسر برادرش رباب نیز کمال تحمل واستقامت را کردند.
زینب دو فرزندش محمد و عون را با خود به کربلا آورده بود و این دو نوجوان در راهحسین به شهادت رسیدند. چون کوهی استوار در برابر حوادث، ایستادگی کرد. اگر گریهمیکرد، گریهاش فریاد بر ضد ظلم بود. فریاد بیداری بود.
او پیامآور خون شهیدان بود، وگرنه به ابن زیاد نمیگفت: «جز زیبایی و سعادت،چیز دیگری ندیدم». او حتی وقتی به مدینه بازگشت، در هر فرصتی پیام شهیدان کربلا رابه مردم میرساند.
در عصر روز یازدهم (محرّم) که اسرا را آوردند، وقتی به قتلگاه رسیدند، همه بیاختیار خودشان را از روی مرکبها به روی زمین انداختند. زینب خودش را به بدن مقدسابا عبدالله میرساند و آن را به وضعی دلخراش میبیند. بدنی بی سر و لباس. آنچنان نالهکرد که اشک دشمن جاری شد.
مجلس عزای حسین را برای اولین بار زینب ساخت، ولی در عین حال از وظایفخودش غافل نیست. پرستاری زین العابدین به عهدة اوست. نگاه کرد به زین العابدین،دید حضرت که چشمش به این وضع افتاده، آن چنان ناراحت است، گویی میخواهد قالبتهی کند. فوراً بدن ابا عبدالله را رها کرد و آمد سراغ امام زینالعابدین: «پسر برادر! چرا تورا در حالی میبینم که میخواهد روح از بدنت پرواز کند؟» امام فرمود: «عمه جان! چطورمیتوانم بدن های عزیزان خودمان را ببینم و ناراحت نباشم؟» زینب در همین شرایطشروع میکند به تسلیت خاطردادن به امام.
آینده اینجا کعبة اهل خلوص خواهد بود. زینب برای امام زینالعابدینروایتمیکند.
روز دوازدهم (محرّم) اسرا با طبل و شیپور وارد کوفه شدند و سرهای مقدس را بهاستقبال آنها بردند. در یک موقع خاصی زینب موقعیت را تشخیص میدهد و اشاره کرد،عبارت تاریخ این است: «وَقد او مات الی الناس ان اسکتوا فارتدّت الانفاس و سکنتالاجراس؛ یعنی در آن هیاهو و قلقله که اگر هلهله میکردند صدایش به جایی نمیرسید،گویی نفسها در سینه حبس شد و صدای زنگها و هیاهو خاموش شد، مرکبها همایستادند.» در کوفه 20 سال پیش علی خلیفه بود. هنوز در میان مردم خطبه خواندن علیضرب المثل بود. راوی گوید: گویی علی زنده شده و سخن او از دهان زینب میریزد.
زینب در کوفه خطبهای قرائت نمود: «ای اهل کوفه قبیح باد روهای شما، چه پیشآمد شما را که از نصرت حسین دست برداشتید تا اینکه او را شهید کردید و اموال او راغارت کردید؟ اف بر شما، آیا میدانید خون طاهری را ریختید و کسی را کشتید که بهتر ازهمه جهانیان بود؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند که به زودی جزا خواهید شد به آتشیکه خاموش شدنی ندارد. من تا زنده هستم بر برادرم میگریم و بعد از این، چشمهایم بهاشکی که چون سیل جاری به صورت متراکم میباشد، خشک نخواهد شد.» سپس بانگبر اهل کوفه زد: «صدقه بر ما اهل بیت روا نیست. ای اهل کوفه مردان شما، مردان ما رامیکشند و زنان شما بر ما گریه میکنند. فردای قیامت خداوند متعال میان ما و شما حکمخواهد فرمود».
این سخنان که با عبارتهای شیوا از دلی سوخته برمیآید، همه را دگرگون کرد بهگونهای که شنوندگان دستها را بر دهان نهاده و دریغ میخوردند. واکنش مردم کوفهچنان بود که راوی میگوید: به خدا قسم مردم کوفه را در آن روز دیدم که بهت زده اشکمیریختند و از شدت اندوه، دستها را بر دهان گرفته و انگشتان خود را میگزیدند.
ویژگیهای زینب در ماجرای کربلا بسیار است. مهمترین ویژگیهای او رامیتوان در سه موضوع زیر خلاصه نمود:
1ـ تا برادرش امام حسین بود، یگانه حامی او بود و بعد از او از حجت خدا امامسجاد، حمایت کرد و در چندین مورد نگذاشت او را به قتل برسانند و خود را سپر او کرد.
2ـ او سرپرست یتیمان و بانوان بیسرپرست بود و تا آخرین لحظه از آنها حمایتکرد. حتی جیرة آب خود را برای کودکان میگذاشت و در عین حال نماز شبشترکنمیشد.
3ـ او پیامآور خون شهیدان بود. در کوفه و شام و مدینه و و هرجایی که فرصت بهدست میآورد از شهیدان و آرمانهای مقدس آنها میگفت و هدف قیام امام حسین رامشخص میکرد و مردم را بیدار مینمود. خطبة غرّای او در کوفه و شام عجیب صدا کرد.یزید را به لرزه انداخت و او را با کوبندهترین مطالب در برابر جمعیت محکوم ساخت، بهطوری که او در ظاهر اظهار پشیمانی کرد و جنایت را بر گردن عبیدالله بن زیادمیانداخت.
نتیجه
با بررسیهایی مختصر در تاریخ عاشورا، میتوان گفت که در این نهضت عظیمهرچند یزیدیان ، سپاه امام حسین (ع) را به قتل رساندند، ولی تا این مرحله فقط نیمی ازنقشه امام حسین اجرا شده بود و نیم دیگر آن، تبلیغ روی واقعة عاشورا و رسوایی دستگاهاُموی بود.
این وظیفة مهم و خطیر را چه کسانی باید انجام میدادند، جز بازماندگان کاروانسیدالشهدا بازماندگانی که اکثر آنها اطفال و زنان بودند. گرچه این زنان از ابتدا کههمسران و فرزندان عزیز خود را تشویق به جهاد در برابر سپاه کفر و حمایت از مولای خودمیکردند و از همان هنگام که از مجروحان جنگ پرستاری و دلجویی میکردند و به آنهادر جهت ادامه نبرد علیه باطل نیرو و روحیه میدادند، در این نهضت نقش داشتند.
بعد از واقعة عاشورا، اسیران با زبان گویا و نافذ خود و با شرح وقایع و مصیبتهایکربلا، رسوایی بزرگی برای خاندان بنی امیه به بار آوردند! تبلیغاتی که بزرگ بانوی کربلا،زینب 3 روی واقعة عاشورا با خطابههای آتشین خود انجام میداد، موجی از خشم ونفرت به سوی دودمان اموی سرازیر میساخت و افکار مردم را آمادة انقلاب مینمود.
جاودانگی عاشورا، پس از چهارده قرن حاصل کار همین بانوان بازمانده بود کهنگذاشتند این واقعه در صحرای خشک و سوزان کربلا دفن شود و فراموش شود ویا از یادبرود. زیرا «تاریخ کربلا یک تاریخ مذکر ـ مؤنث است. حادثهای که مرد و زن هردو در آننقش داشتهاند ولی مرد در مدار خودش و زن در مدار خودش.»
انقلاب اسلامی مردم ایران نیز نمونة همان نهضت عاشورا بود که زنان فداکاربسیاری در آن نقش داشتند. از این رو پس از پیروزی انقلاب یکی از وظایف زنان جامعهاین است که با الگوگیری از زینب و رشادتهای او و سایر بانوان کربلا، همواره یگانهحامی انقلاب و خونهای شهدا باشند و عزت و افتخاری را که حاصل خون هزاران شهیدپیرو امام حسین میباشد، قدر بدانند و حفظ نمایند.
منابع:
1ـ الفبای فکری امام حسین، محمدرضا صالحی کرمانی ، چاپ مشعل آزادی، 1351، تهران.
2ـ امام حسین آفتاب انقلاب اسلامی ، محمد محمدی اشتهاردی ، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی ، 1376.
3ـ حماسه حسینی ، ج1 ، مرتضی مطهری ، انتشارات صدرا ، 1379.
4ـ حماسه حسینی ، ج3 ، مرتضی مطهری ، انتشارات صدرا ، 1375.
5ـ جامعترین مقتل موضوعی به زبان فارسی ، محمد بن سلیمان تنکابنی ، دفتر نشر معارف اسلامی قم.
6ـ ره توشه راهیان نور (متون آموزشی طرح هجرت / 23) ، مرکز آموزش مبلغین،
انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی ، سال 1378.
7ـ زنان قهرمان ، ج2 ، احمد بهشتی ، انتشارات آیین جعفری ، 1368.
8ـ زنان نامدار در قرآن، حدیث و تاریخ ، ج2 ، احمد بهشتی ، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی ، 1368.
9ـ زنان نمونه ، علی شیرازی ، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی ، 1378.
10ـ قیام حق ، محمد علی شرقی ، ج1 ، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم،1368.
11ـ ویژهنامه گلستان قرآن ، دورة جدید، شمارة 60 ، ویژه نامه نمایشگاه حضرت سیدالشهدا.
12ـ فرهنگ عاشورا ، جواد محدثی ، انتشارات معروف ، 1374.
نقش زن در قیام عاشورا
نقش زن پس از عاشورا
پس از واقعه تلخ عاشورا، رسالتسنگین بانوان کاروان حسینی آغاز گردید . آنان با وجود شرایط سخت جسمی و روحی، میبایست از اندیشه و کلام و احساس یاری گرفته و با خطبههای پرشور خویش، مردمی که در عمق نادانی به سر میبردند را از حقانیت راه امام حسین ( علیهالسلام) و مظلومیت ایشان آگاه سازند و به رهبری زینب ( علیهاالسلام)، به نشر معارف اسلام و رساندن پیام شهیدان بپردازند تا اسلام را از هدم و زوال نجات بخشند . این جاست که به هدف والای امام حسین ( علیهالسلام) از همراه نمودن زنان و کودکان، با خویش پی میبریم .
شهید مطهری میفرمایند: «... ابا عبدالله ( علیهالسلام) اهل بیتخودش را حرکت میدهد، برای این که در تاریخ رسالتی عظیم را انجام دهند . برای این که نقش مستقیمی در ساختن این تاریخ عظیم داشته باشند، اما با قافله سالاری زینب، بدون آن که از مدار خودشان خارج شوند، از عصر عاشورا زینب ( علیهاالسلام) تجلی میکند و از آن به بعد به او واگذار شده بود .» (1)
فعالیتها و حماسه زن عاشورایی را پس از قیام، میتوان به دو بخش تقسیم نمود:
1 - حماسه آفرینی زینب ( علیهاالسلام)، در نهضت عاشورا
2 - نقش و فعالیتسایر بانوان، در این نهضت
حماسه آفرینی زینب ( علیهاالسلام) در نهضت عاشورا
همان گونه که میدانیم، حفظ و نگهداری یک نهضت و انقلاب، از انجام آن مهمتر است . حضرت زینب ( علیهاالسلام) بعد از حادثه جانسوز دهم محرم الحرام سال 61 هجری، پیام رسای خویش را از دشتخونین کربلا برای مسلمانان ابلاغ نمود و آن را برای همیشه در تاریخ، زنده نگاه داشت .
البته، حضور و نقش عظیم آن حضرت در نهضت کربلا، منحصر به بعد از قیام نیست، بلکه ایشان از ابتدای راه، حضوری فعال و تعیین کننده در انقلاب حسینی داشتند . همیاری حضرت زینب ( علیهاالسلام) با امام حسین ( علیهالسلام) در انجام مسؤولیتها را میتوان بزرگترین نقش آن حضرت، تا قبل از ظهر عاشورا دانست . آن حضرت به عنوان امین امام، بخش وسیعی از مسؤولیتها و امور کاروان را بر عهده داشت، تا امام ( علیهالسلام) فرصت و فراغ بیشتری برای آماده سازی قیام داشته باشد .
اما اصلیترین وظیفه حضرت زینب ( علیهاالسلام)، بعد از ظهر عاشورا، متجلی میشود . اگر نبود آن عالمه غیر معلمه در کربلا، نه تنها انقلاب امام حسین ( علیهالسلام) دستخوش تحریف میگردید، بلکه اسلام نیز در معرض خطری جدی قرار میگرفت .
تبلیغ پیام شهادت، سرپرستی قافله اسرا، پرستاری از امام سجاد ( علیهالسلام)، حفظ و حراست زنان و کودکان، و ... مسؤولیتهای سنگینی بود که آن حضرت پس از قیام عهده دار بود .
سخنرانی حضرت زینب ( علیهاالسلام)، در بارگاه ابن زیاد و یزید، آن چنان شورانگیز بود که ارکان حکومت اموی را به لرزه انداخت . سخنان پرشور او در تشریح اهداف انقلاب حسینی و بیان اوضاع اندوهبار روز عاشورا، دسیسهها و جنایات رژیم را برملا نمود . روشنگریهای آن حضرت، توانست جامعه چشم و گوش بسته آن زمان را بیدار کند . پیامد تلاشهای حضرت زینب ( علیهاالسلام) انقراض حکومت اموی و جلوگیری از اتلاف خون پاک شهدای کربلا، و در نتیجه، احیای مجدد اسلام بود .
و مدینه (4) ، به افشاگری بنی امیه اقدام نمود و چهره کریهشان را به مردم نشان داد; و این خود قیامی دیگر شد، برای براندازی دستگاه فاسد خلافت .
خطابههای پرشور حضرت زینب ( علیهاالسلام) هراسی عظیم در دل بنی امیه پدید آورد و به همین جهت، ایشان را به مصر تبعید نمودند; (5) اما غافل از این که این زن فصیحه بلیغه پیام شهادت را به مصر نیز خواهد برد، و سرانجام، این اسطوره صبر و ایثار در 15 رجب سال 62 هجری، در تبعید، به ملکوت اعلی پیوست . (6)
گر چه زینب ( علیهاالسلام) اندکی بیش، پس از واقعه جانسوز کربلا زندگی نکرد، ولی در همین مدت اندک، کنگرههای کاخ ستم را فرو پاشید، و پیام عاشورای امام حسین ( علیهالسلام) را تا ابد ماندگار کرد .
نقش سایر زنان پس از قیام
غیر از زینب ( علیهاالسلام)، عده دیگری از زنان نیز بودند که به رهبری و مدیریتحضرت ( علیهاالسلام)، کارهای تبلیغی و فرهنگی بسیاری پس از حماسه عاشورا انجام دادند که تاثیر زیادی بر جامعه آن روز داشت و چه بسا اثرات آن تا به امروز ادامه دارد .
نقش آفرینی زنان را پس از قیام عاشورا، از دو بعد عمل و گفتار، میتوان مورد بررسی قرار داد:
1 - نقش عملی زنان پس از قیام عاشورا
بعد از به پایان رسیدن جنگ، زنان در عرصه عمل، نسبتبه فاجعهای که از سوی دستگاه غاصب یزید بر امام حسین ( علیهالسلام) و یارانش وارد شده بود را به شدت محکوم نمودند . و جالب این که اکثر این زنان، کسانی بودند که شوهرانشان در سپاه کوفه، بر علیه امام به مبارزه پرداخته بودند که در ذیل به چند نمونه از آنها میپردازیم .
- زنی از قبیله بنی بکر
بعد از ظهر عاشورا، زنی از قبیله بنی بکر که همسرش در لشکر عمر بن سعد بود، از وضعیت اسراء متاثر شده، شمشیر به دست میگیرد و به سوی سپاه کوفه هجوم میبرد و به قوم خود میگوید: «ای آل بکر! دختران رسول خدا را غارت کنند، در حالی که جز خدا پناهگاهی ندارند; برای خونهای رسول خدا (صلیالله علیهو آله) قیام کنید .»
همسرش او را از آن کار منع کرد و به اردوگاه باز گرداند . (7)
- زنان بنی اسد
پس از پایان جنگ، بدنهای مطهر شهدا بر روی زمین تفتیده کربلا مانده بود، و هیچ کسی جرات نداشت که برای دفن و کفن اجساد قدم بردارد; چرا که طبق دستور عمر سعد، ماموری بر بدنها گمارده شده بود . در این وضعیت، زنان قبیله بنی اسد که در نخلستانهای نزدیک کربلا بودند، با بیل و وسایل دیگر، به سوی میدان هجوم بردند . مردان آنها با دیدن حرکتشجاعانه زنان، به کمک آمدند و به کفن و دفن شهیدان پرداختند . (8)
- ام عبدالله
او همسر «مالک بن نسیر» بود . شوهر او در روز عاشورا با شمشیر بر سر مبارک امام ضربتی زد و عرقچینی که بر سر امام بود، پاره شد و امام مجروح گردید . پس از جنگ، او عرقچین را به خانه آورد و به همسرش داد تا آن را بشوید . اما ام عبدالله گفت: «به غارت رفته پسر دختر پیغمبر (صلیالله علیهو آله) را به خانه آوردهای؟ آن را از پیش من ببر .» (9)
و این زن، بدین گونه اعتراض خویش را به عمل قبیح کوفیان و همسرش اعلام داشت .
- نوار همسر خولی
پس از آن که خولی بن یزید اصبحی سر مبارک امام را برای کسب جایزه به کوفه آورد، ابتدا آن را به خانه برد . همسرش در نهایت اعتراض، شوهرش را طرد و نسبتبه او ابراز انزجار نمود . سپس به حیاط رفت و نزدیک سر مبارک امام تا صبح بیدار نشست . در کتب تاریخی، از مشاهدات وی در این شب، نسبتبه حضور فرشتگان برای تکریم و تقدیس سر مبارک امام مطالبی آمده است . (10)
- زنان آل ابی سفیان
سخنرانیها و خطابههای پر شور حضرت زینب ( علیهاالسلام)، در مجلس ابن زیاد و یزید، موجب گردید که زنان آل ابی سفیان از این واقعه متاثر شده، مراسم نوحه سرایی و گریه و شیون برای امام حسین ( علیهالسلام) و یارانش بر پا دارند . (11) و بدین ترتیب، انزجار و اعتراض خویش را نسبتبه عمل مردان ناجوانمرد خود اعلام دارند .
- هند همسر یزید بن معاویه
پس از افشاگری زینب کبری ( علیهاالسلام)، هند که از واقعه تلخ عاشورا سخت متاثر و ناراحتشده بود، به همسرش در مورد به شهادت رساندن امام حسین ( علیهالسلام) اعتراض نمود و گفت: «ای یزید! آیا تو دستور دادهای سر حسین فرزند رسول خدا را از تن جدا کنند و بالای نیزه برند؟ آیا تو فرزند فاطمه را کشتی؟»
یزید مضطرب شد و برای گریز از کاری که کرده بود، گفت: «... خدا بکشد ابن زیاد را که او را کشت، من به کشتن او راضی نبودم .» (12)
نکته قابل تامل در این مطلب، انزجار هند، همسر یزید، از حرکتشوم همسرش میباشد که با این اعتراض، ضربه سختی بر حکومتشوهر خود وارد کرد .
اینها نمونههایی از واکنش زنان کوفه و شام به عملکرد مردانشان بود . اما بانوان دیگری هم با کردار خویش، در جبههای تبلیغی به مبارزه علیه آل ابی سفیان پرداختند . ایشان از همراهان و پیروان امام حسین ( علیهالسلام) بودند، که با اقدامات هوشیارانه، اعتراض خویش را بیان نمودند .
- رباب همسر امام حسین ( علیهالسلام)
رباب همسر امام حسین ( علیهالسلام)، دختر «امرء القیس بن عدی بن اوس» بود . او در کربلا حضور داشت و شاهد شهادت همسر و فرزند شیر خوارهاش علی اصغر بود . وی پس از کربلا و اسارت، در مدینه ساکن شد . (13)
در برخی روایات آمده است که در بازگشت اسرا به مدینه، رباب دستور داد تا سقف خانهاش را بردارند و خود و دخترش سکینه، در خانه بی سقف روزگار گذراندند . چون به او گفته میشد که از زیر آفتاب سوزان برخیز . با گریه و شیون میگفت: من با چشمان خود حسین ( علیهالسلام) را دیدم که گرمی آفتاب، بدن او را میگداخت . (14)
و این خود نوعی مبارزه و قیام علیه ستم یزید و عمالش بود . رباب با این حرکت، به تحریک احساسات و عواطف مردم پرداخت، تا زمینه را برای قیامهای دیگر مردمی فراهم سازد .
- زنان مدینه و بنی هاشم
بعد از واقعه کربلا، زنان مدینه، بر سر قبر رسول خدا (صلیالله علیهو آله) رفتند و مراسم عزاداری برپا نمودند . (15)
آنان بدون هیچ هراسی از دستگاه حاکمه، با شور و شعور، دستبه اقدامی مهم زدند . آنان با رفتن بر سر قبر پیامبر (صلیالله علیهو آله)، با زیرکی و تیزبینی، به همه نشان دادند که این فرزند رسول خداست که به شهادت رسیده است . و پس از آن تا یک سال، روز و شب، در مدینه نوحه سرایی میکردند . (16)
امام صادق ( علیهالسلام) نیز در این زمینه میفرمایند: پس از واقعه کربلا، هیچ زن هاشمی، سرمه به چشم نکشید و خضاب نکرد . دودی نیز از خانه بنی هاشم برنخاست تا پنجسال که عبیدالله بن زیاد کشته شد .» (17)
و این نشانگر نقش اساسی و مهم زنان در حفظ و تداوم نهضتحسینی بود . اینان با عزاداریهای پی در پی، در حقیقت، به مبارزه علیه حکومتبیدادگر یزید برخاستند و با حرکتهای مثبت که در نهایت لطافت و ظرافت انجام میشد، در اذهان تاثیر به سزایی گذاشتند .
زنان انصار (18) نیز به همراهی زنان بنی هاشم، زمینه را برای شروع مبارزاتی نو بر ضد دستگاه بنی امیه فراهم ساختند، و با شعور دینی و سیاسی خویش، گامی بلند در احیای نهضت عاشورا برداشتند .
2 - نقش سخنرانی و خطابههای زنان پس از قیام
علاوه بر اقداماتی که زنان در عرصه عمل انجام دادند، خطابهها و سخنرانیهای بانوان هاشمی را میتوان مهمترین عامل برای روشنگری مردم و براندازی حکومتیزید دانست; چرا که اگر نبود این افشاگریها، جامعه خفته آن روز متحول نمیگردید و ندای حقطلبی و ستیز علیه ستم، بلند نمیشد .
همان گونه که گذشت، امام سجاد ( علیهالسلام) و زینب کبری ( علیهاالسلام) بزرگترین نقش را در این زمینه ایفا کردند . آنها با اخطارها، هشدارها و بیدار باشها، ضربه سنگینی بر آل امیه وارد نمودند . اما دیگر زنان هاشمی نیز که در نهایت فصاحت و لاغتبودند، نقش مهمی در خنثیسازی تبلیغات مسموم اموی داشتند . زنانی چون ام کلثوم (19) و فاطمه صغری دختر (20) امام حسین ( علیهالسلام) و ... .
نکته قابل ذکر این که طبق آمار تاریخی، (21) زن در روز عاشورا، از سپاه و کاروان امام حسین به اسارت درآمدند، که از این عده 6 نفر غیر هاشمی و بقیه، زنان بنی هاشم بودند . (22)
اسارت این بانوان اگر چه اجباری و ناخواسته بود، ولی آنها را در موقعیتی قرار داد که توانستند پیام خود را به گوش مردم برسانند . آنان هر جا رسیدند، از فرصتها سود جسته، وقایع کربلا را بازگو کردند .
خطبههای پرنفوذ این بانوان بزرگوار، که مصداق نیکوی امر به معروف و نهی از منکر است، چنان تاثیری بر اذهان خفته مردم گذاشت که زمینه ساز تحولاتی عظیم و قیامهایی چون قیام توابین و قیام مختار گردید .
علاوه بر آن، این سخنرانیها و روشنگریها، دستاوردهای مهم دیگری نیز داشت که رسوا ساختن دستگاه حاکم، دادن روح مقاومت و ایستادگی به مردم، ایجاد وحدت و یکدلی در بین مردم جهت مبارزه و قیام، بیداری افکار و اندیشهها، تهیه عوامل سقوط رژیم، توسعه معارف اسلامی، ایجاد ارزشهای اخلاقی جدید و ... از جمله این دستاوردهاست .
تامل درباره شخصیت و موقعیت هر یک از این زنان، میتواند عظمت و بزرگی اقدامات شایسته آنان را جلوهگر نماید و درسی باشد برای زنان در عصرهای مختلف، برای وصول به اهداف عالیه اسلام .
پینوشتها:
1 - مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج 1، ص 289 .
2 - ر . ک: سید بن طاووس، لهوف، ص 165 .
3 - ر . ک: همان، ص 202 .
4 - ر . ک: هاشم معروف الحسنی، جنبشهای شیعی در تاریخ اسلام، ص 522; حسین عماد زاده، حضرت زینب کبری، ص 150 .
5 - همان، ص 522 .
6 - همان .
7 - فاطمه رجبی، زن در حماسه کربلا، ص 70 .
8 - همان، ص 74 .
9 - محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج 7، ص 3055 .
10 - حاج شیخ عباس قمی، نفس المهموم (ترجمه فارسی)، ص 478 .
11 - محمد بن جریر طبری، همان، ص 3080; حاج عباس قمی، منتهی الآمال، ج 1، ص 433 .
12 - همان، ص 3079 .
13 - حسین عمادزاده، همان، ص 307 .
14 - هاشم معروف الحسنی، همان، ص 522 .
15 - حاج شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 1، ص 344 .
16 - همان، نفس المهموم، ص 302 .
17 - همان، ص 604 .
18 - ر . ک: هاشم معروف الحسنی، همان، ص 528 .
19 - ر . ک: سید بن طاوس، لهوف، ص 178; علی نظری منفرد، قصه کربلا، ص 438 .
20 - ر . ک: همان، ص 172 .
21 - علی نظر منفرد، همان، ص 405
فرهنگ عاشورا، آسیبها و تحریفها (قسمت دوم)
6.نقش حکومتها و تاریخ نگاران درباری
یکی از موضوعهای تحریفشناسی عاشورا، شناخت نقش حاکمان جور، به ویژه امویان در تحریف واقعه عاشورا و از سوی دیگر، تحریفهایی است که از طرف تاریخ نگاران طرفدار مکتب عثمانی، اموی و تأثیر پذیرفتگان از آنها به وجود آمده است. نخستین انحرافی که امویان میخواستند به وجود آوردند، آن بود که شهادت امام حسین (علیه السلام)را به قضای الهی و خواست خداوندی نسبت دهند و خود را مبرا سازند. گفتار ابن زیاد با زینب کبری (سلام الله علیها) در همین جهت است.
تحریف دوم آن بود که امویان، چه پیش از شهادت و چه پس از آن، کوشیدند تا امام (علیه السلام)را به عنوان فردی شورشی و طغیانگر بر ضد حاکم مشروع مسلمانان بنمایانند که مرتکب گناه بزرگ، یعنی خروج بر امام مسلمین شده و از این رو، خون او مباح است. تمام سعی امام (علیه السلام)نیز از ابتدای حرکت تا پایان آن، بر این است که با سخنرانیهای افشاگرانه و روشنگر، این اتهام و تبلیغ را خنثی کند و مسیر خود را به درستی بشناساند.
تحریف دیگری که امویان بر گسترده ساختن ابعاد آن میکوشیدند، عید اعلام نمودن و جشن گرفتن روز عاشورا بود. برای این منظور، گفتند که عاشورا، روزی است که کشتی نوح بر زمین نشسته یا روزی است که فرعونیان در رود، غرق شدند. در حالی که اصولا عید گرفتن این روز و روزه گرفتن آن، به یهود باز میگردد که این روز را «عید عاسور» نام گذاشته بودند. به همین سبب است که در زیارت عاشورا میخوانیم: اللهم ان هذا یوم تبرکت به بنو امیه و ابن آکلة الاکباد. البته در برابر این موضوع امامان شیعه نیز موضعگیری کرده، و روزه گرفتن این روزها را ممنوع ساخته و آن را روز حزن و اندوه نام نهادند.
اما از سوی تاریخ نگاران عثمانی و اموی نیز تحریفاتی در متن و هدف نهضت عاشورا اتفاق افتاد که نمونه هایی از آن را در مکتب تاریخ نگاری در شام و ایران و برخی دیگر از تاریخ نگاران مشاهده میکنیم. نمونه هایی از این تحریفها را بر میشماریم:
نخست آن که کوشیدند چهرهای از حسین بن علی (علیه السلام)تصویر کنند که بر اساس آن، امام فردی جنگ طلب، خشونت خواه، دوست دار خون ریزی و تند زبان بوده است و طبیعی است که قتل چنین فردی، میتواند روا و جایز باشد.
تحریف دیگر، آن است که امام (علیه السلام)را دنیا خواه و حکومت طلب و قیام وی را، برای به دست آوردن دنیا و امارت معرفی کردهاند، به طوری که کسانی چون عبدالله بن عمر، امام را از پی دنیا بودن باز میدارند.
تحریف دیگر، در خواست ملاقات و بیعت امام حسین(علیه السلام)با یزید است که در مکاتبه عمر بن سعد با عبیدالله بن زیاد به نقل از امام (علیه السلام)آورده شده و در تاریخ دمشق ابن عساکر و در کتابهایی چون تاریخ ابن کثیر، ذهبی و دیگران گزارش شده است، در حالی که هم به لحاظ عقلی و هم تاریخی قابل خدشه است.
تحریف مهم دیگری که از سوی این تاریخ نگاران صورت پذیرفته است، تلاش برای تبرئه یزید از قتل امام حسین(علیه السلام)و مقصر جلوه دادن عبید الله بن زیاد به تنهایی است، به طوری که از گریه یزید بر امام حسین (علیه السلام)، نفرین و لعن ابن زیاد، مهربانی او با اسیران و اظهار ناخشنودی یزید از کشته شدن امام حسین (علیه السلام)سخن گفتهاند.البته این سخنان نیز به دلایل تاریخی معتبر دیگری که خود این گروه نیز نقل کردهاند، از نظر عقل و نقل قابل خدشه است.
دلایل تاریخی ای چون بیعت خواستن یزید از امام و فرمان شدید او به حاکم مدینه ، مکاتبات میان ابن زیاد با یزید، چوب زدن یزید بر دهان مبارک امام حسین (علیه السلام)و اشعار او در این هنگام، آویختن سرهای شهیدان بر دروازههای شام به مدت سه روز، همگی نشان دهنده نقش کلیدی یزید در شهادت امام حسین (علیه السلام)و عوام فریبیهای او پس از آن است. ضمن آن که احوالات کلی یزید و کارهای زشت او، مانند فاجعه حرّه واقم و هجوم به مکه، تردیدی در این مسأله باقی نمیگذارد.
تحریف مهم دیگری که از سوی ابن خلدون و پوشش تحلیل تاریخی صورت گرفته و باید آن را تحریفی معنوی به شمار آورد، آن است که عدم موقعیتسنجی و حرکت شکست خورده رابه امام نسبت میدهد و در واقع، روح و هدف قیام آن حضرت را به چالش میکشاند.
7. تعصبهای بی جا و جمود فکری
تعصبهای بی جا و خشک مغزی، تباهگر اندیشه و فکر است و همین مسأله، از دلایل وقوع تحریف در حماسه حسینی است .
این موضوع ،از چند بعد قابل تبیین است: از یک منظر، تعصب در نقل تاریخ، که چنان چه موافق یا خلاف موضوعی باشد، در همان مسیر حرکت کرده و به پردازش دروغ یا حذف قسمت هایی از تاریخ انجامیده است. مثال آن، برخورد تاریخ نگاران عثمانی و اموی با قیام امام حسین (علیه السلام)از سویی، و ساختن نقل قولها و حکایات و روایاتی برای افزودن بر عظمت قیام عاشورا، به وسیله برخی تاریخ نویسان و مقتل نگاران از سوی دیگر است .
جزم اندیشی نیز قسم دیگری از آن است. برای مثال، تعصب بسیاری از مردم در خصوص فدا شدن امام حسین (علیه السلام)برای شفاعت گناهان دوست داران آن حضرت و نهادینه شدن آن در میان مردم، به طوری که هیچ سخنی را در این موضوع نمیپذیرند و گوینده آن را سر زنش میکنند، از این دست تعصبات است .
قسم دیگر، تعصب به اجرای شیوه خاصی از عزاداری است که ممکن است برای برخی به صورت رسم و سنت در آمده باشد و هر چه دیگران بابیان و دلایلی آن را نکوهش میکنند، باز به دلیل همان تعصب و خشک مغزی حاضر به قبول آن نیستند و بر آن اصرار میورزند، مانند مسأله قمه زنی .
8. تمسک به روایات تسامح در ادله سنن
در بسیاری موارد، وقتی به کسانی که اخبار و روایات مجعول و نادرست نقل میکنند اعتراض میشود، در پاسخ، به روایات تسامح در ادله سنن استناد و تمسک میکنند؛ یعنی این افراد، نوعی دلیل فقهی برای آن چه میگویند و مینویسند، میآورند. اما باید دید که واقعیت مطلب چیست ؟
توضیح این که روایاتی داریم مبنی بر این که: «هر کس بشنود یا به او برسد که برای عملی ثوابی قرار دادهاند و آن عمل رابه امید رسیدن به آن ثواب به جای آورد، آن ثواب رابه او خواهد داد، هر چند پیغمبر (صلی الله علیه و آله سلم) آن را نفرموده باشد».
برایناساس ،سیره علما، بر نقل اخبار ضعیف و ضبط روایات غیر صحیح در ابواب فضایل، قصص و مصایب و در یک کلام مسامحه در این مقام است ؛ چنان چه شیخ مفید در تمام ابواب مربوط به حالات ائمه، اخبار را با سند نقل میکند، به جز باب مقتل ابی عبد الله (علیه السلام)البته اگر نگوییم که این موضوع، کلمه حقی است که باطل از آن اراده شده، دست کم کلمه حقی است که از آن برداشت نادرست شده است. دلایل این مسئله نیز چنین است:
1. اساسا این موضوع در جایی است که روایتی ضعیف در کتابهای قدما و کسانی که نزدیک به عصر ائمه بودهاند، وجود داشته باشد ؛ نه آن که جدید الاحداث و ساخته امروزیان باشد.
2. این مسئله، به حوزه ثواب و عقاب داشتن عملی باز میگردد و چندان مشخص نیست که بتوان آن را، به حوزههای جدید دیگر چون نقل وقایع تاریخی سرایت داد. چرا که بررسی تاریخ روش خاص خود را دارد.
3. روایت ضعیف، روایتی است که سلسله راویان یا بعضی از آنها فاسق باشند، یا برای خبر، سلسله سندی وجود نداشته باشد، و یا یکی از راویان ذکر شده باشد. ولی در نقل روایت ضعیف هم، میباید نخستین نقل کننده خبر ثقه باشد، تا بتوان اخبار ضعیف او را در حوزه مستحبات و مکروهات، به دیده قبول نگریست. بنابراین، چنین نیست که از هر کسی، اگر چه دروغگو، از هر کتابی، اگر چه بی پایه، و از هر کجا، اگر چه بر دیوار مسجد، بتوان روایتی را نقل کرد.
4. بحث در این جا، در خصوص اخبار ضعیف است و تعریف اخبار ضعیف هم مشخص است؛ ولی روایات تسامح در ادله سنن، به هیچ روی اخبار موهون را در بر نمیگیرد. اخبار موهون، اخباری است که موجب خدشه دار شدن ائمه یا مذهب میشود. بسیاری از روضهها و نقلهای مورد نظر ما، نه ضعیف، که موهون هستند و نقل اخبار موهون جایز نیست!
5. در نقل روایات ضعیف نیز باید توجه داشت که آنها را با اصول استنباط اسلامی و روایات صحیح و کلیات دینی تعارض نداشته باشند.
6. مشکل و مسئله امروز و دیروز ما این است که بسیاری از مصیبتهای مشهور در میان مداحان، روضه خوانان و مردم، در کتابهای سیره و اصحاب مناقب، حتی به نقل ضعیف هم نیامده و از مصیبتها و نقلهای ساختگی به شمار میآیند.
9. جمود تاریخی و گویا نشدن تاریخ
ابن خلدون میگوید:
یکی از اسباب دروغ، عجز از تطبیق اوضاع و احوال با رویدادهاست.
بر این اساس، میتوان یکی از عوامل تحریف واقعه را جمود در تاریخ و گویا نشدن آن به وسیله تحلیل گران شایسته و آگاه تاریخ دانست. عدم بازپروری دادههای تاریخی، توسط آگاهان به آن در حوزههای گوناگون معارف، دو آفت عمده را در پی دارد: ایستایی، رکود و جمود در تاریخ که موجب عدم انتقال ذهنی و عینی از گذشته به حال و عدم بهرهگیری مناسب از آن میشود که نتیجه این مسئله، پوسیدگی از درون و نیز عدم آزادگی است و دوم، بهرهگیری و تفسیر نادرست تاریخ، به وسیله تحلیل گران بی مایه یا مغرض است که به انحراف آن میانجامد.
یکی از عوامل تحریف در فرهنگ عاشورا نیز، همین موضوع بوده و هست.
بنابراین، همواره باید ژرف نگران، بر اساس آگاهی از زمان و همه جانبهنگری، با تکیه بر دادههای صحیح و پالایش پیرایهها و اطلاعات دقیق و عمیق، به بازپروری، باز سازی و استخراج مفاهیم نوین و استنتاج آموزههای جدید برای توانمند ساختن فرهنگ عاشورا و عزاداری دست زنند تا از گزند جمود و خمود رهایی یابد.
10. سهل انگاری و تسامح منفی در به کارگیری روشها
تفکری که امرزه وجود دارد و در گذشته با شدت بیشتری جریان داشته، این است که مسایل مربوط به عزاداری سیدالشهدا (علیه السلام)و روشهای به کار گرفته شده در آن را، تافتهای جدا بافته از مجموعه مسایل دینی میداند. از این رو، انجام آن به هر گونهای، درست است و ثواب دارد و احکام موضوعات عبادی بر آن حمل نمیشود بنابراین، ریا، دروغ و... چنان چه در راه ترویج و تقویت عزاداری ابی عبد الله (علیه السلام)باشد، بیاشکال است. به طور قطع ما هیچ سند دینی که بر این مسأله دلالت داشته باشد، نداریم. به نظر میآید که بیشتر گذری روان شناختی از برخی روایات عزاداری بدین مسأله باشد که به واسطه برداشت اشتباه یا مغرضانه صورت گرفته است. برای مثال ،در روایتی از امام صادق (علیه السلام)آمده است.
... هر کس در مرثیه حسین (علیه السلام)بیتی بخواند، پس بگرید- و به گمانم فرمود - یا خود را شبیه گریه کنندگان کند، پس بهشت برای اوست.
برداشت نادرست از این نوع روایات - که کم هم نیست - موجب شد تا آن را امری غیر عبادی و توصلی (از نظر فقهی) بپندارند و هر نوع عزاداری و گریاندن و گریستن را جزء آن به شمار آورند. برخی دیگر نیز از همین نظر گاه، آن را خارج از دایره احکام دینی به شمار آوردند و در حوزه مسایل عشق قلمداد کردند؛ چنان چه یکی از عالمان دینی اصفهان نیز گفته بود:
این کار، کار عشق است ؛ ربطی به دین ندارد.
مرحوم سید عبد الحسین شوشتری، از منظری فقهی به کالبد شکافی مسأله عبادی بودن عزاداری پرداخته و طرح توصلی بودن عزاداری را، شبههای برای گمراهی عوام دانسته است. وی دلایل تعبدی بودن امر عزاداری را، اجماع بر شرط بودن نیت در صحت و درستی آن، اصالت تعبدی بودن هر امر مأثور، استقرای تام در تعبدی بودن اعمالی از این قبیل، مانند گریه از ترس خدا و شمرده شدن عاشورا در زمره ده عملی که همه آنها تعبدی هستند، بر میشمارد. .وی سپس به پاسخ این شبهه که ممکن است هر دو امر توصلی و تعبدی در عزاداری جمع شده باشد، از این رو رعایت شرایط تعبدی بودن آن لازم نیست، میپردازد و آن را مردود میداند؛ چرا که بر این اساس ،تمام عبادتهای باطل، مطلوب و مشروع میگردد. آن گاه مینویسد:
این توهم فاسد باعث شده برای توصل به حصول ابکاء و بکاء و ایجاد آن، به هر وسیلهای متوسل شود ولو به منکرات و محرمات و بدعتهاو...و حال آن که عقوبت و مجازات معصیتی که در ضمن طاعتی انجام شود، مضاعف است؛ نه این که معفو باشد، چنان که امام (علیه السلام)میفرماید: «اطاعت خدا نمیشود از آن جهت که معصیت او میشود»
آری به سبب همین تسامح نارواست که گاه برخی عزاداریها، به مجمعی از گناهان و سخنان و رفتارهای نامطلوب تبدیل میشود و آن چه ناسزاست، سزاوار شمرده میشود. توجیه آنان نیز این است که «برای امام حسین باشد؛ ایرادی ندارد» ؛ یعنی به طور دقیق نگرش «هدف، وسیله را توجیه میکند» نمود مییابد و به قول شهید مطهری، میگویند الغایات تبررّ المبادی ؛ نتیجهها، مقدمات را تجویز میکند، در حالی که اگر هدف مقدس و مشروع است، باید وسیلهها نیز مقدس و مشروع باشند؛ چرا که به طور حتم، اگر وسایل نامقدس و نامشروع باشند، در دراز مدت نتیجه معکوس خواهد داد و بیشتر به هدم آن هدف خواهد انجامید.
با کمال تأسف باید گفت که این انگاره، در ذهن، اندیشه و عمل برخی عالمان دینی و بسیاری از واعظان، روضه خوانان، مداحان و مردم وجود داشته و هنوز نیز وجود دارد. نمونه آن، واقعه سازی هایی است که درباره رقیّه صورت میگیرد.
در حالی که در وجود شخصیتی به نام رقیه تردید وجود دارد ؛ برای وی از مدینه تا خرابه شام، تاریخ و مصیبت ساخته میشود. یا زبان حال هایی که به جز نارسایی و تحریف مفهومی، تحریف تاریخ و جعل آن نیز، به شمار میآید و به تدریج، به صورت واقعه و اصل تاریخی میآید ؛ مانند آمدن حضرت زهرا بر بالین ابالفضل (علیه السلام)نیز در اجرای مداحیها، روضهخوانیها و دستهها، هر نوع شیوهای به کار برده میشود و آنگاه با نام حسین (علیه السلام)توجیه میشود.
11. هراس نخبگان از عوام یا عوام زدگی آنان
از جمله عواملی که در گسترش و شیوع تحریفات و آسیبهای عزاداری و رشد و نهادینه شدن آنها نقش داشته، سکوت یا تأیید و حمایت نخبگان دینی از این گونه مسایل بوده است. نقش و وظیفه اندیشمندان، آگاهان، بزرگان و نخبگان جامعه، به ویژه نخبگان دینی آن است که فراتر از درک عامه مردم، واقعیتهای سطحی و زیرین جامعه را بشناسند، عوامل رشد و انحطاط را دریابند و به موقع و با روش مناسب، از خود واکنش نشان دهند. اگر همین نخبگان، به هر جهت از انجام وظیفه خود بازمانند، کوتاهی کنند و یا دچار اشتباه شوند، سیر انحراف و انحطاط شتاب بیشتری میگیرد.
به نظر میرسد که در جریان تحریف فرهنگ عاشورا، این موضوع، یکی از عوامل تکمیل کننده و شتاب بخش باشد. دلیل آن نیز دو چیز میتواند باشد:
یکی هراس نخبگان از عوام که با مخالفت و مقاومت جدی آنان روبه رو گردند و توفیقی نیابند و خود نیز جایگاه اجتماعی شان را از دست بدهند، یا آنکه اقدام در برابر آن را، بی فایده و پر ضرر دانستهاند و از این رو، به ورطه «محافظه کاری» در معنای غیر مثبت آن غلتیدهاند.
دلیل دوم نیز همسویی کامل و همانند دیگر مردم اندیشیدن برخی از آنهاست که به عوام زدگی تعبیر میشود. عالم عوام زده، نه تنها مصلح نیست و نقش اصلاحی ایفا نمیکند، که در پی ساختن دستاویزی دینی و توجیه شرعی برای خرده فرهنگهای عوام نیز بر میآید که ممکن است از روی ساده اندیشی و یا غرض ورزی باشد.
پیرایش، پالایش و آرایش فرهنگ عمومی مردم، وظیفه نخبگان آگاه است. نقش نخبه و عالم دینی را، از جهتهای گوناگون میتوان به دیدهبان، پزشک جراح یا چیزهای دیگر تشبیه کرد که در این موارد، فریاد کردن و عمل کردن اگر چه با واکنش منفی نیز مواجه شود، وظیفه او است.
گاه، عدم برخورد نامناسب با این پدیدههای تحریفآمیز، به دلیل هراس از تضعیف و یا تخریب پایهها و هنجارهای اعتقادی مردم است. البته این تحلیل، فاقد عنصر آینده نگری و دور بینی است ؛ چرا که اگر این تحریفها در آینده از پرده بیرون افتد ـ که به طور حتم چنین است ـ خطرش برای مبانی اعتقادی، صدها برابر بیشتر است.
12. تبدیل شدن عزاداری به عادت
این مقوله، از آسیبهای کلی مربوط به آداب دینی است. منظور از عادت نیز، آن چیزی است که بار اندیشهای، برهانی و معنایی خود را به تدریج از دست داده و به هنجارهای تکراری تبدیل شده است.
یکی از دلایل مهمی که فرهنگ عزاداری به طور کامل نتوانسته نقش خود را ایفا کند و آموزههای اصلاحی و احیا گرانه قیام عاشورا را بازتاب دهد، همین موضوع است. بار عاطفی این حادثه قوی است. از این رو، ظرفیت عادت پذیری آن، به شدت افزایش مییابد. بسیاری از آسیبهای فرهنگ عاشورا، از همین آبشخور سرچشمه میگیرد. هنگامی که موضوعی به عادت تبدیل شد، دیگر برای انسان به جا آورنده آن، هدف فقط انجام آن است و با به جا آوردن آن، تخلیه روانی میشود. در چنین صورتی، انتظار معنا دار بودن این عمل و پویایی آن، انتظاری بی معناست ؛ چرا که از هر تأمل عقلانی و حتی در حد افراط آن ؛ هر گونه تأمل عرفانی نیز تهی است. دیگر خود این عمل اصالت خواهد داشت و نه چیزی دیگر. این چنین است که از لحاظ اجتماعی، میتواند اثر نامطلوبی نیز داشته باشد ؛ یعنی نقش توجیهگر و تخدیر گرانه به خود بگیرد. گاهی توجیهگر کار زشت به جا آورندگان میشود، گاه، دغدغههای وجدان را کاهش میدهد و گاه نفس ملامتگر را به خاموشی وا میدارد.
13. آمیخته شدن فرهنگهای قومی و سرزمینی با عزاداری
عزاداری، سنتی اجتماعی و مردمی است. از این رو، هر ملتی و هر سرزمینی، از پیش شکل خاص عزاداری خود را دارد و عزای امام حسین (علیه السلام)را، بر همان پایه تبیین و تعریف میکند. البته به تلقینها و نمادهایی نیز دست مییازد، ولی قالب اصلی و کلی، همان قالب عزاداری خویش است. بدین جهت، نه تنها شکل و ظاهر و ریشه عزاداری به شیوه فرهنگی و قالب عزاداری سرزمینها و ملتهای مختلف وابسته است، که گاه روحیات و خلقیات یک قوم وملت نیز، در شکل روایت و باز سازی و تفسیر حادثه نیز مؤثر است. از این رو، همانگونه که زبانها و الفاظ از قومی به قوم دیگر، و از سرزمینی به سرزمین دیگر متفاوت است، شیوههای عزاداری و شدت و ضعف آن و چگونگی برداشت و تجسم نهضت عاشورا، میتواند براساس ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی آنان متفاوت باشد. بدین سان، فرهنگ عزاداری مردم عراق، پاکستان، اردن، بحرین، لبنان، ترکیه و نقاط دیگر جهان، هر یک به تناسب فرهنگ کلی مردمان آن، با یکدیگر متفاوت است. اگر چه این هم سازی میان گرامی داشت امام حسین (علیه السلام)و نهضت عاشورا، با فرهنگ عزاداری کلی یک ملت و سرزمین، طبیعی به نظر میرسد، باید نکتهای را در نظر داشت و آن، تلاش برای هماهنگ ساختن و قاعدهمند کردن عزاداری سید الشهداء بر اساس فرهنگ یک ملت با فلسفه و اهداف و روح قیام است.
این موضوع ضمن آن که از ورود تحریفات خواسته و ناخواسته جلوگیری میکند، به اعتلای فرهنگ عمومی جامعه نیز میانجامد. البته مسئله دیگر که بسی مهمتر و در مسیر انحراف مؤثر است، عاریه گرفتن فرهنگ عزاداری قومی توسط قوم دیگر و ملتی توسط ملت دیگر، آن هم نه نقاط قوت که نقاط ضعف و قالبهای شکلی آن است. نمونههای بارز آن، ورود قمه زنی از ترکیه عثمانی و یا به روایتی از مسیحیت و زنجیر زنی از هندوستان به عزاداریهای ایران و عراق است.
14.ضعف دانش و بینش عمومی
فقدان یا نقصان دانش و اندیشه در جامعه، زمینه ساز هر گونه انحراف و تحریفی است. در این زمینه، میزان و سطح سواد عمومی جامعه، عامل مهمی است. در این میان تعداد باسوادان جامعه، سطح سواد اقشار و گروههای سنی تأثیرگذار چون جوانان، میانگین تحصیلات در جامعه، و نیز میانگین سواد نخبگان و سکان داران هدایت امور جامعه، اهمیت دارد. به یقین، در جامعهای که بیشتر افراد آن، بی سواد یا کم سواد باشند، میزان و شدت شیوع تحریفات و خرافات بسیار بالاست. از سوی دیگر، اظهار مطالب درست و علمی و عمیق از سوی عالمان آگاه نیز به سبب نبود قدرت هضم و درک آنها دشوار است.
مسئله دیگری که ارتباط محکمی با دانش عمومی پیدا میکند، بینش عمومی است که با سطح کیفی دانش و اطلاعات ارتباط دارد. هر چه سطح بینش و فرهنگ عمومی ـ که یکی از ارکان آن دانش است ـ بالا باشد، روحیه پرسشگری، نقادی و نقد پذیری و نیز درک و تحلیل موضوعات هم بالاتر خواهد بود که نتیجه آن، از بین رفتن امنیت روانی برای طرح کنندگان مطالب سست و بی پایه، و اعتلای جایگاه عالمان و واعظان آگاه و مصلح است.
پینوشتها:
1- چشمه خورشید، دفتر اول، 1374ش، ص 429.
2-حماسه حسینی، ج 1، ص 76.
3-قیام مسیحی، میشل توماس، برگردان حسین توفیقی، قم، مرکزمطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب. چ1، 1377، ص 87 ـ 89.
4-حماسه حسینی، ج 1، ص 77.
5-نگرشی انتقادی ـ تاریخی به ادبیات عاشورا، سید عبدالحمید ضیایی، تهران، نقد فرهنگ، چ1، 1381، ص 135.
6-همان، ص 135.
7-ارزیابی سوگواریهای نمایشی، ص 385. 8-دیوان سروش اصفهانی، به اهتمام محمد جعفر محجوب، تهران، امیر کبیر، چ 1، 1332، ج 2، ص 739؛ عاشورا و شعر فارسی، حسن گل محمدی، تهران، اطلس، چ 1، 1336، ص 151. 9-حماسه حسینی، ج 1، ص 95.
10-همان، ص 41.
11-همان، ص 44.
12-همان، ص42.
13-همان ص 45.
14-همان، ج،
15-اسرار الشهادت، فاضل در بندی، ج 3، ص 43.
16-همان، ج3،ص 40.
17-محرق القلوب ،ملا مهدی نراقی، چ سنگی، صص 101-102
18-حماسه حسینی، ج1، ص41.
19-حماسه حسینی، ج1، ص46
20-همان، ج1، ص 286.
21-روضة الشهدا، ملا حسین کاشفی، تصحیح، علامه شعرانی، تهران، اسلامیه، چ 4، 1371ق، صص 321و 346.
22-منتخب طریحی، فخر الدین طریحی، قم، ص 131، بیتا.
23-گنجینه اسرار، عمان سامانی، تصحیح: فریدون حداد سامانی، شهر کرد، عمان، چ1، 1371ش، ص 51. سروش اصفهانی نیز شعری در این باره دارد .ر.ک: عاشورا و شعر فارسی ص 158.
24-حماسه حسینی، ج 1، ص 26.
25-همان، ص 50.
26-لهوف، سید بن طاووس، برگردان: عباس عزیزی، صص 216ـ 217.
27-حماسه حسینی، ج 1، ص 362.
28-نگرشی انتقادی ـ تاریخی به ادبیات عاشورا، ص 138. 29-همان، ص 138.
30-ارزیابی سوگواری نمایشی، صص 217ـ 221، با تلخیص
گزیده ای از اخلاق و رفتار امام حسین علیه السلام
با نگاهی اجمالی به 56 سال زندگی سراسر خداخواهی و خداجویی حسین (ع), درمی یابیم که هماره وقت او به پاکدامنی و بندگی و نشر رسالت احمدی و مفاهیم عمیقی والاتراز درک و دید ما گذشته است .اکنون مروری کوتاه به زوایای زندگانی آن عزیز, که پیش روی ما است : جنابش به نماز و نیایش با پروردگار و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه بسیاری داشت . گاهی در شبانه روز صدها رکعت نماز می گزاشت . (1) و حتی در آخرین شب زندگی دست از نیاز و دعا برنداشت , و خوانده ایم که از دشمنان مهلت خواست تا بتواند با خدای خویش به خلوت بنشیند. و فرمود: خدا می داند که من نماز و تلاوت قرآن و دعای زیاد و استغفار را دوست دارم . (2)
حضرتش بارها پیاده به خانه کعبه شتافت و مراسم حج را برگزار کرد. (3) ابن اثیر در کتاب اسد الغابة می نویسد: کان الحسین رضی الله عنه فاضلا کثیر الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال الخیر جمیعها. (4) حسین (ع) بسیار روزه می گرفت و نماز میگزارد و به حج میرفت و صدقه میداد و همه کارهای پسندیده را انجام میداد.
شخصیت حسین بن علی (ع) آن چنان بلند و دور از دسترس و پرشکوه بود که وقتی با برادرش امام مجتبی (ع) پیاده به کعبه می رفتند, همه بزرگان و شخصیت های اسلامی به احترامشان از مرکب پیاده شده , همراه آنان راه می پیمودند. (5)
احترامی که جامعه برای حسین (ع) قائل بود, بدان جهت بود که او با مردم زندگی میکرد - از مردم و معاشرتشان کناره نمی جست - با جان جامعه هماهنگ بود, چونان دیگران از مواهب و مصائب یک اجتماع برخوردار بود, و بالاتر از همه ایمان بی تزلزل او به خداوند, او را غمخوار و یاور مردم ساخته بود. و گرنه , او نه کاخ های مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ, و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمی بستند,... این روایت یک نمونه از اخلاق اجتماعی اوست , بخوانیم : روزی از محلی عبور می فرمود, عده ای از فقرا بر عباهای پهن شده شان نشسته بودند ونان پاره های خشکی می خوردند, امام حسین (ع) می گذشت که تعارفش کردند و او هم پذیرفت , نشست و تناول فرمود و آن گاه بیان داشت : ان الله لا یحب المتکبرین , (6) خداوند متکبران را دوست نمیدارد. سپس فرمود: من دعوت شما را اجابت کردم , شما هم دعوت مرا اجابت کنید. آنها هم دعوت آن حضرت را پذیرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند.حضرت دستور داد هر چه در خانه موجود است به ضیافتشان بیاورند, (7) و بدین ترتیب پذیرایی گرمی از آنان به عمل آمد, و نیز درس تواضع و انسان دوستی را با عمل خویش به جامعه آموخت .
شعیب بن عبدالرحمن خزاعی می گوید: چون حسین بن علی (ع) به شهادت رسید, بر پشت مبارکش آثار پینه مشاهده کردند, علتش را از امام زین العابدین (ع) پرسیدند, فرمود این پینه ها اثر کیسه های غذایی است که پدرم شب ها به دوش می کشید و به خانه زن های شوهرمرده و کودکان یتیم و فقرا می رسانید.(8)
شدت علاقه امام حسین (ع) را به دفاع از مظلوم و حمایت از ستمدیدگان می توان در داستان ارینب وهمسرش عبدالله بن سلام دریافت , که اجمال و فشرده اش را در این جا متذکر میشویم : یزید به زمان ولایتعهدی , با این که همه نوع وسایل شهوت رانی و کام جویی و کامروایی از قبیل پول , مقام , کنیزان رقاصه و... در اختیار داشت , چشم ناپاک و هرزه اش را به بانوی شوهردار عفیفی دوخته بود. پدرش معاویه به جای این که در برابر این رفتار زشت و ننگین عکس العمل کوبنده ای نشان دهد, با حیله گری و دروغ پردازی و فریبکاری , مقدماتی فراهم ساخت تا زن پاکدامن مسلمان را از خانه شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلوده پسرش یزید بکشاند.حسین بن علی(ع) از قضیه باخبر شد, در برابر این تصمیم زشت ایستاد و نقشه شوم معاویه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از یکی از قوانین اسلام , زن را به شوهرش عبدالله بن سلام بازگرداند و دست تعدی و تجاوز یزید را از خانواده مسلمان و پاکیزه ای قطع نمود و با این کار همت و غیرت الهی اش را نمایان و علاقه مندی خودرا به حفظ نوامیس جامعه مسلمانان ابراز داشت , و این رفتار داستانی شد که درمفاخر آل علی (ع) و دنائت و ستمگری بنی امیه , برای همیشه در تاریخ به یادگار ماند. (9)
علائلی در کتاب سمو المعنی می نویسد: ما در تاریخ انسان به مردان بزرگی برخورد می کنیم که هر کدام در جبهه و جهتی عظمت و بزرگی خویش را جهانگیر ساخته اند, یکی در شجاعت , دیگری در زهد, آن دیگری در سخاوت , و... اما شکوه و بزرگی امام حسین (ع) حجم عظیمی است که ابعاد بی نهایتش هر یک مشخص کننده یک عظمت فراز تاریخ است , گویا او جامع همه والایی ها و فرازمندی ها است . (10)
آری , مردی که وارث بی کرانگی نبوت محمدی است , مردی که وارث عظمت عدل و مروت پدری چون حضرت علی (ع) است و وارث جلال و درخشندگی فضیلت مادری چون حضرت فاطمه (س) است , چگونه نمونه برتر و والای عظمت انسان و نشانه آشکار فضیلت های خدایی نباشد. درود ما بر او باد که باید او را سمبل اعمال و کردارمان قرار دهیم .امام حسین (ع) و حکایت زیستن و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد کردارش نه تنها نمونه یک بزرگمرد تاریخ را برای ما مجسم می سازد, بلکه او با همه خویشتن , آیینه تمام نمای فضیلت ها, بزرگمنشی ها, فداکاری ها, جانبازی ها, خداخواهی ها وخداجویی هامی باشد. او به تنهایی می تواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشریت راضامن گردد. بودن و رفتنش , معنویت و فضیلت های انسان را ارجمند نمود.
________________________________________
(1) عقد الفرید, ج 3, ص 143.
(2) ارشاد مفید, ص 214.
(3) مناقب ابن شهرآشوب , ج 3, ص 224 - اسد الغابة , ج 2, ص 20.
(4) اسد الغابة , ج 2, ص 20.
(5) ذکری الحسین , ج 1, ص 152, به نقل از ریاض الجنان , چاپ بمبئی , ص 241 -انساب الاشراف .
(6) سوره نحل , آیه 22.
(7) تفسیر عیاشی , ج 2, ص 257.
(8) مناقب , ج 2, ص 222.
(9) الامامة والسیاسة , ج 1, ص 253 به بعد.
(10) از کتاب سمو المعنی , ص 104 به بعد, نقل به معنی شده است
رمز ماندگاری حسین، علیهالسلام
السلام علی الحسین
بوی محرم که به مشام میرسد، عالم رنگی دیگر میگیرد. قلبها تندتر از هر زمان و محزونتر از همیشه میتپد و میل به سوگ نشستن مثل خون در رگها میدود و آن وقت، در چشم برهم زدنی پرچمهای سرخ و سبز و سیاه در گوشه گوشه شهر و دیار ما به اهتزاز درمیآید و همه جا رنگ ماتم به خود میگیرد.
• این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست هر کجا میگذرم عکس رخش جلوهگر است هر کجا مینگرم جلوه مستانه اوست
• این چه شمعی است که جانها همه پروانه اوست هر کجا مینگرم جلوه مستانه اوست هر کجا مینگرم جلوه مستانه اوست
عشق به حسین دلیل نمیخواهد، گویی خاک وگل ما را با محبت او سرشتهاند.
به خیل سیاهپوشان عزاداری که زیر خیمه حسین، علیهالسلام، به سینهزنی، نوحهخوانی، علمکشی و... مشغولند که نگاه میکنی همه را حاضر میبینی، پیر، جوان، زن، مرد، دانشجو، کارگر، همه و همه بیآنکه رنگ و ریایی در کار کنند سردرپی عاشورا نهادهاند. و یا سینهزنان در پی عزاداران روانند تا شبی و یا نیمروزی خود را شریک غم زینب، علیهاالسلام، و عزادار شهیدان کنند.
به یکباره همه رنگها و تعلقها از بین میرود، همه مرامها و مسلکها رنگ میبازد و جای آنهمه را نشستن در سوگ سالار کربلا میگیرد. حتی به قدر نوشاندن جرعهای شربتبه رهگذران و یا عرضه خرده نانی به فقرا، گاه در عجب میمانم که چه شوری در دلهای این مردم است که محرم آنان را از خود بیخود میسازد.
خون عاشورایی بیهیچ تعارف در رگهای مردم این دیار جاریست که با دمیدن خورشید اولین روز محرم دلهاشان به سوگ مینشیند تا در ظهر عاشورا ولولهای عجیب بپا کنند.
این شور و ولوله پرده بسیاری از پندارها را میدرد. و عبثبودن بسیاری اندیشه را مینمایاند.
هر چه میخواهی باش، هر کجا میخواهی برو، محرم با این جماعت آن میکند که هر ساله شاهد و ناظر آنی. اینان را نمیتوان از حسین دور ساخت. بهمان سال که نمیتوان آنان را از خوی جوانمردی، سلحشوری و رادمردی دور کرد، محرم انعکاس تمامنمای جوانمردی و سلحشوریست و شیعیان، جماعتی که بیسر و دستار، دل در طریق رندی و سلحشوری روانهاند.
نمیتوانی تصور کنی برخی که میبینی همان جماعتی هستند که تا روزی پیش از این در کوچه و خیابان پرسه میزدند و طعنهزنان از کنار همه باورها میگذشتند.
نمیتوانی بپذیری که برخی اینان که عریان در میان سینهزنان در عزای حسین، علیهالسلام، از خود بیخود شده و بر دستها روانه میشوند همانان هستند که در کنار دخترکان از کنار کوچه میگذشتند.
نمیتوانی به خود بقبولانی که زنانی که کاسه بر دستبه رسم گدایان در کنار خانهها نشستهاند تا قدری برنج روز عاشورا را برای بیمار خود هدیه برند همان کسانیاند که انبارهای خود را از غذا انباشتهاند.
اینهمه را چه میشود، از حسین و محرم چه دیدهاند که دیروز و فردای خود را فراموش کردهاند؟
اینهمه از حسین چه میجویند؟ خود را؟ حسین، علیهالسلام، را؟ زینب را؟ عشق را؟ جوانمردی را؟ معنی زندگی را؟ معنی مرگ را؟ معنی بودن را؟
این دلبستگان به حسین، علیهالسلام، و کربلا از مرام او و یارانش درس وفاداری به کلام صادقانه، درس محبتبیما به ازاء، درس سر باختن در پای کلام حق جاری شده بر زبان، درس تکیه کردن به مردان مرد و ماندن در رکاب او، درس اعتماد کردن به خوی حسینی و درس پذیرا شدن حر واسپس جرم رفته را آموختهاند و هر گاه که شمهای از اینهمه درس را دیگر بار تجربه کنند خود را با خوی حسینی مینمایانند تا در حسین تکرار شده باشند.
گویی اینان در محرم و عاشورا آب زلالی مییابند که تشنگی درونشان را فرو مینشاند.
سیاهی روز و روزگارشان را میزداید و چون سپری آنان را از ابتلائات زمانه و دنیای هراسانگیز پس از مرگ در امان میدارد.
اینان خود را در پناه حسین، علیهالسلام، در امان از هر بلا و ابتلاء مییابند.
عاشورا از حسین و یارانش نمونهای پرورده که تا ابدالاباد میتوان بازو در بازوی آن از جای برخاست.
عاشورا شوری میآفریند که راه صد ساله را یک شبه میتوان پیمود.
نیروی نهفته عشق به حسین، علیهالسلام، از چنان عظمتی برخوردار است که به مدد آن میتوان دریا دریا مردم را به زیر خیمه اهلبیت، علیهمالسلام، کشید.
عاشورا خود حامل فرهنگ سترگی است که جاری شدن در آن میتواند همه صحنههای حیات را مبدل به عاشورای حسینی و یارانش نماید:
اگر بچههای ما لذت محبتبیما به ازاء را تجربه کنند.
اگر امید پذیرفته شدن را چونان حر در دل زنده نگه دارند.
اگر خانه خود، شهر خود، و سرزمین خود را مملو از مرام مردانی بیابند که بر عهدی که میبندند گردن مینهند.
اگر «اعتماد کردن» را تجربه کنند.
اگر صفحات کتابهای مدرسه را مزین به نام حسین، علیهالسلام، خوی حسین، علیهالسلام، و منش او بیابند.
چگونه است که هر سال بچههای ما، زنان ما، مردان و جوانان ما، تمنا و تقاضای صادقانه و تشنگی بیحد خود را در وقت غیبت صفا و مهر اعلام میدارند اما در پاسخ اینهمه تنها به ذکر مصیبتی کوتاه بسنده میکنیم و از آن هم بهرههای خود را مقدم میداریم؟ چگونه است که میل آنان را برای آنکه به «مردان مردی» سلحشوری تکیه کنند میبینیم و جرعهای از «مردی» را در کام تشنه آنان نمیچکانیم. چگونه است که بر آنچه میگوییم وفادار نمیمانیم اما وفاداری جوانانمان را طالب میشویم؟ چگونه است که در نمییابیم رمز ماندگاری حسین در چیست؟
چگونه است!...
تحلیلی پیرامون نهضت حسینی
وحدتِ سیاسی با بحثهای انتقادی منافات ندارد
در این جا خوب است به یک جمله معترضه، اشاره کنیم و سپس به ادامه بحث بپردازیم گاهی گفته میشود که: اساسا طرح چنین بحثهایی غلط است، چون برایِ وحدتِ سیاسیِ مسلمین، که بخصوص در این زمان ضرورت دارد، زیانبار است، در پاسخ با اعتراف به این که وحدتِ سیاسیِ مسلمین ضرورت دارد، باید گفت:
اوّلاً: همه ارزشهایِ اسلام در این است که: روشنگرِ حق و پاسدارِ حقّ است؛ اگر روشنگری و پاسداریِ حق را کنار بگذاریم در حقیقت اسلام را کنار گذاردهایم.
ثانیا: هدفِ اصلیِ تحقیقاتِ اسلامی، موافقت یا مخالفت با اشخاص نیست. اصولاً، اشخاص در درجه اول نیستند، بلکه شناختِ واقعیّات در درجه اول است و اشخاص در درجه دومند.
علی علیهالسلام در این زمینه در یکی از جملاتِ اعجازآمیزش میفرماید:
إنَّ دینَ اللّه لا یُعْرَفُ بِالْرِّجالِ فَاعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أهْلَهْ...
یعنی، شناخت مسائلِ مربوط به اسلام، فقط مبتنی بر عملِ این و آن نیست، بلکه نخست باید حق را بشناسی تا در نتیجه، اهل حقّ را نیز بیابی.(1)
ثالثا: بحث در مسأله خلافت و خلفا و تأثیرِ آن در پیدایشِ جریانهایِ بعدی مانندِ جریانِ کربلا، ربطی به مسأله وحدتِ سیاسیِ مسلمین ندارد؛ منتها بهانهجوها، برایِ اینکه آب را گلآلود کنند، بین این دو مسأله ربط میدهند. اگر شیعه بگوید که مثلاً، عثمان مصالحِ اسلام را به خطر افکند، زیرا بنیامیّه را بر کلیّه امور مسلّط کرد و در نتیجه، زمینه شهادتِ علیها و حسینها را پیش آورد، آیا اینگونه جملات، که بسیاری از محققّانِ سنّی هم مانند طه حسین و عقاد و علائلی و .... قبول دارند، با اصولِ اسلام مخالف است تا بهانهجوها آن را، دستاویز کنند و شیعه را مخالفِ اسلام یا مخالفِ وحدتِ سیاسیِ مسلمین بخوانند؟
اصولاً، یک اشتباه مهمّ برخی از برادرانِ سنّی این است که: تصوّر میکنند که وحدتِ سیاسیِ مسلمانان، باید با وحدتِ نظر در سایرِ مسائل توأم باشد با این که میبینیم: خودِ آنها که به اصطلاح وحدتِ سیاسی دارند در بسیاری از مسائل، اختلافنظرهای شدیدی داشته و دارند؛ بنابراین، باید از برادرانِ سنّی پرسید که: اصلاً چرا فقط در برابرِ شیعه و فقط رویِ مسأله خلافت، حساسیّت به خرج میدهند و فقط این مسأله را مانعِ وحدتِ سیاسی میپندارند؟ تاریخِ صدرِ اسلام، به این پرسشِ جالب پاسخ میدهد و میگوید:
ریشه این حساسیّت این است که: حاکمانِ ستمگر و عالمانِ خودخواه، مانند معاویه و عمر و عاص و وابستگانِ آنها، خلافتِ ابوبکر و عمر و عثمان را، اساسِ کار میگرفتند تا بتوانند شیعه را به بهانه این که با خلافتِ اینان مخالفند، بکوبند و راهِ پیشرفتِ خودشان را هموار نمایند.
واقعیّتِ مزبور، شواهدِ فراوانی دارد؛ از بابِ مثال، عمرو عاصِ حیله باز، به معاویه بهانهساز میگفت: بهترین راه مبارزه با علی علیهالسلام و طرفدارانش این است که: ابوبکر و عمر را علیرغم آنها، بزرگ کنی تا بتوانی آنها را به جرمِ اعراضِ از آن دو نفر، سرکوب نمایی.(2) معاویه نیز، برایِ همین منظور، ابوبکر و عمر را علیرغم آنها، میستود با این که خودِ او چنان که خواهیم دید به آن دو معتقد نبود. معاویه و عمرو عاص که جایِ خود دارند، منصور نیز، که از فرزندانِ عباس، عمویِ پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و مخالفِ ابوبکر و عمر بود، سرانجام مانندِ معاویه لازم دید، برایِ برقراریِ حکومتش و سرکوبِ خط علی علیهالسلام و فرزندانش، ابوبکر و عمر را بزرگ کند. منصور صریحا میگفت:
... وَاللّهِ لاَءُقَدِّمَنَّ عَلَیْهِمْ تِیْما وَ عَدِیّا...
به خدا سوگند، برایِ طردِ خاندانِ علی علیهالسلام و شیعیان آنها، ابوبکر و عمر را بر آنها مقدّم میدارم.(3)
از این نمونهها و نظایر فراوانش معلوم میشود که: اساسا کشمکش در مسأله خلافتِ اسلامی، که موضوعِ اصلیِ [اختلاف] شیعه و سنّی است، یک جریانِ طبیعی نیست، بلکه یک جریان انحرافی است که در حقیقت، با سیاستهایِ شومِ حاکمانِ فاسد، مانند معاویه و منصور و با تبلیغاتِ عالمانِ مزدور و متعصّبهایِ خودخواه، داغ شده است والاّ اگر سیاستهایِ آنها و تبلیغاتِ اینها نبود، هرگز مسلمانها به خاطرِ مسأله خلافت به خصوص پس از گذشت زمانش، آن همه نزاع و خونریزی به راه نمیانداختند. و راستی به جا است بلکه لازم است که دانشمندانِ متتبع و نکتهسنج، این مطلبِ حسّاس را که «مسأله شیعه و سنی مسألهای است در درجه اول سیاسی و در درجه دوم مذهبی» پیگیری کنند، و شواهدِ آن را که در منابعِ اسلامی بهوفور دیده میشود، گردآوری نمایند. این، به نوبه خود، کتابِ مفیدی میشود که بخشِ مهمّی از حقایقِ تاریخ و فرهنگِ اسلام را، بخصوص درباره شیعه و سنّی روشن میسازد و ریشه اختلافها را تضعیف مینماید.
چند نکته اساسی
به هر حال، بحثهایِ مذهبی با وحدتِ سیاسی منافات ندارد. کاملاً ممکن است که مسلمانها، نظامِ مشترک و اتحادّ مستحکم داشته باشند و در عین حال، درباره مسائلِ اساسی اسلام، تا چه رسد به شخصها و خطها، تحقیق کنند و باید تحقیق کنند، بخصوص که اگر دیروز منطقِ «کور شو و کر شو» رونقی داشت، امروز این منطقِ سفیهانه، حتّی در نزدِ زورگویان، کاربردِ چندانی ندارد. امروز مردمِ مسلمان و غیرمسلمان میخواهند واقعیّات را بیابند اگرچه به قیمت از دست رفتنِ عقایدِ کهنه باشد. و چنان که گوشزد شد، سخنانِ عمر مدرکِ فوقالعاده مهمّی است که بهتر از هر مدرکِ دیگری واقعیّات را آشکار میکند و مطالبِ جالبی را بخصوص درباره خلافت، از پس پرده بیرون میریزد.
در این جا در حدود ظرفیّت این نوشتار به چند نکته اساسی پیرامونِ سخنانِ عمر، اشاره میشود و از برادرانِ سنّی درخواست میشود که اگر پاسخ منصفانهای دارند بفرمایند.
اوّل: جمله عمر به پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم (هذیان میگوید) چنانکه دیدیم: به خاطر این بود که میدانست پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم میخواهد، علی علیهالسلام را کتبا نیز به خلافت نصب کند.
خودِ عمر در گفتگویِ دیگرش نیز که با ابنعبّاس دارد، علّت مخالفتش را با وصیّتِ پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم روشن میکند. ابن عبّاس به عمر گفت: پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم خلافت را برای علی علیهالسلام میخواست. عمر در پاسخ او گفت: «مگر هر چه پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم خواست میشود؟ پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم خواست ابوطالب مؤمن بشود و نشد»(4) سبحان اللّه از منطقِ عجیب عمر! آیا هیچ مسلمانی نیست به عمر بگوید: اگر به قول تو ابوطالب کافر بود و خواستِ پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را رد کرد، آیا تو هم که مسلمانی، مانندِ کافر، خواستِ پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را ردّ میکنی؟
نیازی به اثبات نیست که مخالفتِ عمر با وصیّت پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم زشتترین اجتهاد در برابرِ نص بود که در دیگران نیز تأثیر تربیتیِ وخیمی میگذاشت و راه را برایِ هزارها اجتهادِ در برابر نص باز میکرد. مخالفتِ شدید و علنیِ عمر با پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به مردم، بخصوص به معاویهها و یزیدها میآموخت که برایِ پیشبردِ مقاصدِ سیاسیِ خودشان میتوانند به بهانه مصالحِ مسلمین، با دستورهایِ پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و اسلام مخالفت کنند؛ طبیعی است که این درسِ خطرناک که باید آن را «درسِ گستاخی و مرزشکنی» خواند، کیانِ اسلام را متزلزل میکرد و به سراشیبیِ سقوط میافکند.
دوم: ابن ابیالحدید، که یکی از دانشمندانِ مهمّ سنّی است، علی علیهالسلام را افضل از ابوبکر میخواند و با این وصف میگوید: «سپاس برایِ پروردگاری است که ابوبکر را (و طبعا عمر و عثمان را) بر علی مقدّم ساخت.» البتّه محققانِ منصف میدانند که سخنِ ابن ابیالحدید با سخنانِ پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم مخالف است و نسبتِ مطلق «مقدّم شدنِ ابوبکر بر علی علیهالسلام » به پروردگار، غلط است ولی در عین حال، باید گفت: از دیدگاهِ ابن ابیالحدید و همفکرانش حقّ مطلب ادا نشده است؛ حقّ مطلب از دیدگاهِ آنها این است که بگویند:
سپاس برایِ پروردگاری است که خواستِ ابوبکر و عمر را بر خواستِ پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم مقدّم ساخت. واقعیّت این است که: ابوبکر و عمر به تصریح خودشان نخست دستور پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را کنار زدند و سپس منصبِ علی علیهالسلام را تصرّف کردند. و یکی از اشتباهات علما و حکّام، این است که مسأله شیعه و سنّی را ناشی از مخالفتِ ابوبکر و عمر با علی علیهالسلام قلمداد میکنند با این که این مسأله، در حقیقت ناشی از مخالفتِ آنها با پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم است نه با علی علیهالسلام ؛ این نکته بسیاری از مطالب را روشن میکند و شایانِ دقّت میباشد.
سوم: جمله اخیر عمر که میگوید: «... کتابِ خدا برایِ ما کافی است و سخنِ پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم هذیان است» دروغ گمراهکنندهای است که با کتابِ خدا نیز مخالف است، زیرا کتابِ خدا میگوید:
... قُلْ إنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّه فَاتَبِّعوُنی...
ای پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به مسلمانها بگو: اگر خدا را دوست دارید از من اطاعت کنید؛ یعنی، کسانی که دستورِ پیغمبرِ خدا را گردن نمینهند، به خداو کتابِ خدا نیز ایمانِ واقعی ندارند و نمیتوانند داشته باشند.
چهارم: عدّهای ادّعا میکنند که پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم با خلافتِ ابوبکر و عمر موافق بود، ولی گذشته از اینکه این ادّعا، حتّی به اعتراف ابوبکر که چند صفحه بعد ذکر میشود، مدرکی ندارد اساسا، همین مخالفتِ عمر با وصیّتِ پیغمبر، دلیل بر این است که: پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم با خلافتِ آن دو موافق نبود و گرنه عمر با آوردنِ قلم و کاغذ مخالفت نمینمود؛ و چنان که دیدیم: خودِ عمر تصریح میکرد که مخالفتش با پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به این جهت بود که میدانست پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم میخواهد کتبا نیز علی علیهالسلام را برایِ خلافت تعیین کند.
متعصبهای خدانشناس
البتّه عمر، چه در زمان پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و چه پس از آن، چندین بار با دستورهایِ آن حضرت مخالفت کرد و حتّی در برخی مسائل، مانندِ متعه حج و متعه نساء که شرحش به درازا میکشد، تصریح به مخالفت نمود، ولی در مسأله بسیار مهمّ و حیاتیِ وصیّتِ پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم علاوه بر مخالفت، جسارتِ کفرآمیزی به پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم کرد که هیچگونه توجیهِ معقولی ندارد. به این جهت برخی از نویسندگان مانندِ هیکل، دانشمندِ معروفِ مصری، این جسارتِ کفرآمیز و جنایت بار را، حتّی از کتابهایِ خودشان که از منابعِ معتبرشان آوردهاند، در چاپهایِ بعدی اسقاط کردهاند(5)تا زمینهای برایِ بیداریِ پژوهندگانِ حقیقت و اعتراض به مسؤولانِ گمراهیِ امّت نماند.
اینگونه متعصبهایِ خدانشناس، نه فقط در مسأله وصیّتِ پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، بلکه در بسیاری از احادیثِ پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم که تصریح به خلافت علی علیهالسلام میکند، دستبرد زدهاند. علاوه بر کوششی که برایِ حذفِ جسارتِ کفرآمیز عمر، حتّی در طبعهایِ اخیر کتابِ بخاری کردهاند، این حدیثِ مهم را نیز تغییر دادهاند که بزرگانِ اهل سنّت، مانندِ طبری، ابناثیر، حلبی و... از پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم آوردهاند که با اشاره به علی علیهالسلام فرمود:
إنَّ هذا أخی وَ وَصیّی وَ خَلیفَتی فیکُمْ فَاسْمَعُوا لَهْ وَ أطیعُوا.
علی علیهالسلام برادر من، وصیّ من و خلیفه من است، از او بشنوید و اطاعت کنید.
بیانصافها، بلکه بیایمانها، کلماتِ اصلیِ این حدیثِ شریف را (مانندِ «خلیفتی») در چاپهای بعدی انداختهاند.(6) راستی به کجا باید شکایت کرد که متعصّبها برایِ اینکه به عمر خدمت کنند، به پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم خیانت میکنند و در این خطِ سیاه، کتابهایِ خودشان را نیز تحریف مینمایند، گویی از سایه خودشان نیز میهراسند.
تعطیل حدیث یا فاجعه مصیبتبار
پنجم: رفتار عمر و همکارانش با پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نشان میدهد که: آنها از پیش نقشههایی برای حیازت مقام پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم داشتند، منتها از زمان وفات پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم آن را آشکار کردند. عقل سلیم به هیچ وجه نمیپذیرد که مخالفت عجیب آنها با وصیّت پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به طور ناگهانی و بدون حسابهای قبلی اتفاق افتاده باشد؛ به خصوص که شواهد دیگری هم در دست است که مقاصد زیر پرده آنها را روشنتر مینماید، مانند این که به شهادت همه منابع تاریخی، با فرمان اکید پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در روزهای آخر حیات مقدسش که فرمود: تحت فرماندهی اسامه نوجوان مدینه را ترک کنند و به سوی میدان جنگ بروند، مخالفت نمودند(7) و مانند این که با سرعت، و حتّی پیش از آن که به دفن پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بپردازند، مقدّمات سقیفه را فراهم ساختند و مانند این که از اولین ساعات سقیفه، کلّیه مخالفتها را با سفسطه بازی و پرخاشگری درهم کوبیدند(8) و...
ششم: که از همه بدتر است این است که: جمله عمر که: «کتابِ خدا کافی است و سخنِ پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم هذیان است» نشان میدهد که: او و همکارانش به سخنان پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، که پرتوِ وحی و بیانگرِ مسائل و مشکلات بود، اهمیّت نمیدادند، بلکه به نقل از کتابهایِ معتبرِ سنّی، مردم را از آن منع مینمودند.(9)
اگر فرض کنیم که پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به طور متوسط روزی بیست حدیث داشته، با این که مسلّما بیشتر داشته چون هر سخن و هر عمل پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم حدیث محسوب میشده، رویِ این فرض و با حساب 23 سال دوره رسالتِ آن حضرت، باید افزون از 160000 حدیث نبوی در دست باشد، ولی متأسفانه عمر و همکارانش، با ادّعای مضحک کفایت قرآن، از نشر این همه حدیث، کوتاهی و حتّی جلوگیری نمودند، بلکه به نصّ تاریخ: ابوبکر و عمر احادیث پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را جمع کردند و آتش زدند(10)تا در دسترس مسلمانها قرار نگیرد.
تعطیل حدیث، فاجعه مصیبتباری بود که گرفتاریهای فراوانی برای جوامع اسلامی به بار آورد. یک نمونهاش این است که: با محو احادیث نورانی پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، قرآن از پیوست روشنگرش جدا شد و معارف اسلامی تا حدّ زیادی در پرده ابهام فرورفت. و از این جاست که تقریبا همه فرقههای اسلامی در همه مسائل اسلامی، اختلافهای شدیدی پیدا کردهاند و نه تنها در مطالب اعتقادی، سیاسی، اجتماعی، مانند جبر و تفویض، رؤیت خدا، بداء، خلق قرآن، عینیّت صفات خدا با ذات خدا، راه تعیین زمامداران و شرایط و وظایف آنها و چگونگی وظایف مسلمانها در برابر زمامداران صالح و ناصالح و... گرفتار آرای متضادی گشتهاند، بلکه در زمینه احکام اسلام و حتّی در زمینه نماز که مهمترین عملِ اسلام است نیز، در باتلاقِ تشتّت افتادهاند.
واقعا عجیب است که با این که پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در حضور مسلمانها هر روز پنج بار، و در مدت بیست و سه سال رسالتش بیشتر از چهل هزار بار، نماز خوانده است با این حال، اصحاب به اصطلاح مقدس پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم حتّی نماز پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را به صورت روشنی به نسلهای بعد نرساندند، بلکه با حسابهای خیالی خودشان، در نماز و اعمال آن مانند وضو و اذان دست بردند. و با توجّه به اینکه حتّی در نماز پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، که بیشتر از چهل هزار مرتبه واقع شده، ابهامها و تغییرهای فراوانی به وجود آوردهاند خود به خود روشن میشود که بر سر جریانهای بسیار حسّاس مانند غدیر خم، که فقط یک مرتبه واقع شده و برخلاف میل آنها علی علیهالسلام رابه خلافت نصب کرده، چه بلایی آوردهاند و چرا آوردهاند.
در این جا لازم است به یک نکته اساسی که بیشتر جنبه فرهنگی دارد و در عین حال به تبیین اوضاع آن زمان کمک بسیاری میکند توجّه نماییم و آن این که: به گفته برادران سنی،(11)از پیغمبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم کمتر از چهارصد حدیث صحیح، درباره مسائل اسلامی مانند نماز و سایر عبادات و معاملات، در دست است. حتّی ابوحنیفه، که تقریبا استاد همه پیشوایان سنّی به شمار میرود، میگوید: حدیثهای صحیح هفده حدیث است. بدیهی است که این مقدار اندک نمیتواند پاسخگوی همه مردم در همه مسائل باشد و فقه اسلامی را که درخت پرشاخ و برگی است بارور نماید؛ بدین جهت است که برادران سنی ناچار شدهاند به قیاس و استحسان بپردازند و به آرای شخصی و اختلافانگیز کسانی همچون «ائمّه اربعه» بیاویزند.
تعطیل حدیث زمینه تحریف حدیث شد
با اندک تأمّلی روشن میشود که: ریشه اصلی این همه انحطاط و جمود این است که: عمر و ابوبکر احادیث پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را ممنوع کردند. اگر ابوبکر و عمر به اهمیّت و احترام حدیث پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم لطمه نمیزدند و اقلاً اگر میگذاشتند که مؤمنان با صلاحیّت، احادیث پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را، که نقش عظیمی در تشریح قرآن و مسائل اسلامی دارد، جمع کنند و نشر دهند مسلّما مجهولات و اختلافات مسلمانها کمتر میشد و فقه و معارف اسلامی به خوبی، بارور میگشت و در نتیجه، زمینهای برای پیدایش «مذاهب اربعه» نمیماند و بازار قیاس و استحسان و آرای شخصی گرم نمیشد و مهمتر اینکه برای معاویهها ممکن نمیشد که با سوءاستفاده از نبود احادیث صحیح، به جعل احادیث غلط بپردازند و با زبان حدیثسازان درباری، مانند ابوهریره، سمره، کعبالاحبار و... احادیث فراوانی به نام پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به خورد مسلمانهای آن زمان و هر زمان بدهند و واقعیّات اسلام را تحریف کنند و بدبختیهای روزافزون و چارهناپذیر به بار آورند.
اساسا تعطیل حدیث به دست ابوبکر و عمر بود که موجب شد زمینه مناسبی برای تحریف حدیث به دست معاویه پیش آید والاّ اگر آن تعطیل نبود این تحریف هم پیش نمیآمد و به مناسبت همین تعطیل حدیث و سپس تحریف حدیث که دنباله آن بود، پرسش مهمّی از برادران سنّی میشود که اگر میتوانند، و هرگز نمیتوانند، به آن پاسخ بگویند، آن پرسش مهم این است که: با توجّه به این که عمر میگوید «کتاب خدا برای ما کافی است و سخن پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم هذیان است» چگونه از دو اصل «کتاب خدا و سنّت پیغمبر» پیروی میکنند؟ اصولاً با توجّه به گفته عمر و با توجّه به روش ضدّ حدیثی او و همفکرانش احادیث واقعی پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم کجاست؟ و چگونه میتوانیم به دست آوریم؟ و اگر به دست آوریم چه ارزشی دارد؟
به هر حال، عمر مخالفتهای شدیدی با پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم کرد، یک نمونه آن که گوشزد شد این بود که از وصیّت پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم جلوگیری نمود. ابوبکر نیز چندین جا حرمت قانون اسلام و اهل بیت پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را زیر پا گذاشت. در این جا به یک نمونه آن، که نشانه منزوی کردن اهل بیت پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و تهییج مردم بر ضدّ آنهاست اشاره میکنیم تا بفهمیم که زمینه کربلا و کربلاها از هنگام رحلت پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم آغاز شد و طبعا گسترش روزافزونی پیدا کرد، آن نمونه این است که: شخص ابوبکر، حتّی به عنوان خلیفه پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم فاطمه علیهاالسلام دختر پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را به شدت آزرده ساخت تا حدّی که فاطمه علیهاالسلام به تصریح کتابهای معتبر سنّی، تا دم مرگ از او و همکارش «عمر» اعراض کرد، با اینکه به اتفاق شیعه و سنی، فاطمه از همه زنان ارجمندتر بود و قرآن به طهارت و صداقتش تصریح مینمود و پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم هم دربارهاش میفرمود: «فاطمه، پاره تن من است، هر که او را آزار دهد مرا آزار داده و هر که مرا آزار دهد خدا را آزار داده است.»(12)
اقدام ابوبکر و سخنان او
یک علت آزردگی فاطمه علیهاالسلام این بود که ابوبکر «فدک» را، که پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به او داده بود، به زور گرفت و حقّ او را حتّی از راه ارث انکار نمود و برای توجیه این ستم بزرگ گفت: از پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم روایت است که:
إِنّا مَعاشِرَ الاْءنْبِیاءَ لانُوَرِّثُ شَیْئا....
ما پیغمبران چیزی برای میراث نمیگذاریم.(13)
جالب این است که: اصحاب پیغمبر و حتّی بستگان پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم این روایت را نقل نکردهاند. و بر فرض این که واقعیّت داشته باشد معنای خاصّی دارد که با آیات مخالفش (مانند وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ ـ رَبِّ هَبْ لی وَلیّا یَرِثنی) منافات ندارد، از اینرو برخی از خلفای نسبتا نیکاندیش مانند عمربن عبدالعزیز، فدک را حقّ پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم شناختند و به آنها برگرداندند و به طور کلّی «فدک» محک سیاست روز شده بود که هر خلیفهای که با خاندان پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم عناد میورزید، فدک را از آنها میگرفت و هر خلیفهای که عدالت به خرج می داد، فدک را به آنها برمیگرداند.(14)
ابوبکر به گرفتن «فدک» از فاطمه و علی علیهالسلام اکتفا نکرد، بلکه در ضمن این اقدام، سخنانی هم به آنها گفت که واقعا دردآورست، یک نمونه از سخنان بسیار زننده او این بود که هنگامی که فاطمه علیهاالسلام علی علیهالسلام را به عنوان شاهد فدک آورد، گفت: «شاهد روباه دم اوست».(15) نمونه دیگر که قلم از نقلش شرم دارد، این بود که در همین زمینه درباره علی علیهالسلام گفت: «... کامّ طحال احبّ اهلها الیها البغیّ؛ مثل علی، مثل آن زن پلید است که محبوبترین شخص در نزد او، زناکننده با او بود.»(16) آیا هیچ مسلمانی نیست بپرسد که: چرا اهل بیت عزیز پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، که اکرام آنها واجب است و به تصریح قرآن، اجر رسالت پیغمبر است، اینطور اهانت بشوند و در این مورد و آن مورد و هر مورد اینقدر ظلم ببینند؟ آیا آیینِ اسلامی و وجدان انسانی میپذیرد که آنان که از همه شریفترند از همه مظلومتر باشند؟ و به نقل بزرگان اهل سنّت منزل آنها با آتش و خود آنها با شمشیر تهدید شوند؟(17) ولی علّت این همه ظلم و جسارت به اهل بیت پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم چیست؟ علّتش همان است که: ابن ابیالحدید از استادش نقل میکند که «إنَّهُ الْمُلْکُ»(18)
یعنی، گرفتن «فدک» از فاطمه و علی علیهالسلام و گفتن ناسزا به آنها به خاطر این بود که با تضعیف موقعیّت اهل بیت، اساس کار خودشان را تقویت کنند.
در عین حال، مصیبت بزرگتر این است که: ظلمهای ابوبکر و عمر به اهل بیت سرمشق سایر حکّام و خلفا هم میشد و به همان صورت نخستین، بلکه بیتردید به صورتهای زنندهتر، تکرار میگشت. آتش و شمشیری که «یزید» و «ابنزبیر» در عراق و حجاز بر ضدّ خاندان پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به کار بردند،(19) یکی از پیامدهای سرمشق ابوبکر و عمر است که براساس رفتار آنها با فاطمه و علی علیهالسلام توجیه میگشت و اقلاً از قبح آن کاسته میشد.
و مضحک اینجاست
و مضحک اینجاست که متعصبهای دو آتشه میکوشند که از ظلمهای ابوبکر و عمر به علی و فاطمه علیهاالسلام دفاع کنند. گویی اینان بیخبرند یا خودشان را به بیخبری میزنند که خود ابوبکر، هنگام مرگش از ظلمهایش، ناله پشیمانی سر داد(20) و در زمان حیاتش نیز، صریحا گفت: «مرا شیطانی هست که گاهگاهی بر من مسلّط میگردد»(21)طبیعی است که ابوبکر با این عذر بدتر از گناه، عملاً به سایر حکام و خلفا میآموخت که اگر با وسوسه شیطان، کژیهایی بیاورند باز هم خودشان را شایسته حکومت و خلافت بدانند و از اعتراض مخالفان پروا نکنند؛ همان طوری که خود او از اعتراض اصحاب به جنایتهای نمایندهاش خالد، پروا نکرد. ابوبکر نه تنها از خالد جنایتکار، که مسلمانی را کشت و با کلّه او غذا پخت و خورد و با همسر او نیز زنا کرد، بازخواست هم ننمود، بلکه علاوه بر این، به او لقب «سیف الاسلام» داد و بدتر اینکه جنایتهای او را با این دلیل خطرناک توجیه نمود که «تأوّل فاخطأ؛ یعنی، خالد اجتهاد کرد و خطا کرد.»(22)
واقعا قلم عاجز است که آثار تربیتی و سیاسی اینگونه جملات را تصویر کند، فقط خدا میداند که اینگونه جملات چقدر در ضلالت تودهها و تقویت معاویهها و یزیدها، نقش داشته است. کمترین چیزی که در این زمینه باید گفت و گذشت این است که: با کمال تأسّف میبینیم که، اجتهاد اسلامی به اندازهای ننگین میشود که حتّی خالدها را و طبعا معاویهها و یزیدها را پاک مینماید، بلکه با لقبِ «شمشیر حقّ» آنها را مفتخر میگرداند و از طرف دیگر، علی و فاطمه علیهاالسلام را به جرم مطالبه «فدک»، با لقب «روباه و دم روباه» درهم میکوبد. لقب اول عجیب و لقب دوم عجیبتر است، و توأمانی این دو لقب، که شیوه حکومت ابوبکر و همفکرانش را نشان میدهد، از همه عجیبتر است. و شما ای مسلمانهای باوجدان بگویید: آیا خالد جنایتکار که مسلمانی را کشته و با همسر او زنا کرده و با کلّه او غذا پخته و خورده «سیف اللّه» است؟ و فاطمه و علی علیهالسلام که برای «فدک» احتجاج میکنند روباه و دم روباه هستند و مثل آن زن زنادوست را دارند؟
روشن است که خلافکاریهای ابوبکر و عمر، در همان محدوده و همان دوره، متوقّف نمیشد، بلکه در زمانهای بعد نیز تداوم مییافت و در شیوه همه زمامداران مسلمان و در روحیّه همه افراد مسلمان، آثار فلاکتباری میگذاشت. اساسا، خلافکاریهای آنان بود که دم به دم، اهل بیت را منزویتر و تبهکاران را جریتر و روحانیّت اسلام را ضعیفتر ساخت. و بالاخره همان خلافکاریها بود که با افزایش و گسترش طبیعی خود به مرحله وخیمی رسید و جامعه اسلامی را حتّی در زمان عثمان به سراشیبی بدبختی کشید. آری در جایی که عثمان، در خط همان خلافکاریها، اهانتهای شدیدی به اصحاب پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و علی علیهالسلام و یارانش بنماید و پُستهای کلیدی خلافت اسلامی را، به خویشان امویش بسپارد و از باب نمونه برادرش، ولید تبهکار، را به حکومت عراق بگمارد و او در حال مستی، نماز صبح را چهار رکعت بگزارد و آنگاه به مأمومها بگوید: «اگر بخواهید، باز هم بیشتر میخوانم»(23) در آن صورت کاملاً طبیعی است که جامعه اسلامی، به پرتگاه انحطاط واختلاف میافتاد و بدتر اینکه، روحیّه دینیاش را از دست میداد و مانند زمامداران فاسدش، گمراه و بزهکار میگشت؛ و این یک اصل اجتماعی است که علی علیهالسلام درباره آن میفرماید:
اَلنّاسُ بِاُمَرائِهِمْ اَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبائِهِم.
شباهت مردم به زمامدارانشان، حتّی از شباهت آنها به پدرانشان بیشتر میباشد.(24)
________________________________________
1. مستدرک نهجالبلاغه کاشفالغطاء، ص 159.
2. شرح نهج، ج 2، ص 101 و ج 3،ص 415 و 456.
3. العیون و الحدائق، ص 197؛ منهاجالسنّة ابنتیمیّه، ج 4، ص 156.
4. شرح نهج، ج 3، ص 114.
5 . حیاة محمد، طبع 2؛ اسرار سقیفه، 113.
6 . الغدیر، ج2، ص 288؛ ثم اهتدیت، 176.
7. شرح نهج، ج 2، ص 21.
8 . الامامة و السیاسة، ج 1، ص 4 به بعد؛ شرح نهج، ج 1، ص144 به بعد.
9. شرح نهج، ج 3، ص 120؛ الغدیر، ج 6، ص 294 به نقل از سنن ابنماجه و مستدرک و سنن دارمی.
10. کنزالعمّال، ج 5، ص 237؛ تذکره ذهبی، ج 1، ص 5 ؛ طبقات ابن سعد، ج 5، ص 188.
11. مقدمه ابنخلدون، فصل ششم.
12. مسند احمد، ج 6، ص 9؛ صحیح مسلم، ج 2، ص 72؛ طبری، ج 2، ص 248؛ سنن بیهقی، ج 6. ص 300.
13. شرح نهج، ج 4، ص 81 .
14. الغدیر، ج 7، ص 194 به نقل از کتابهای معتبر اهلسنّت.
15. شرح نهج، ج 4، ص 80 .
16. شرح نهج، ج 4، ص 80 .
17. شرح نهج، ج 1، ص 134؛ عقدالفرید، ج5،ص 12؛ الامامة و السیاسه، ج 1، ص 12 و 13.
18. شرح نهج، ج 4، ص 80 .
19. شرح نهج، ج 4، ص 495.
20. مروجالذهب، ج 2، ص 301؛ طبری، ج 2، ص 619 ؛ الامامه و السیاسه، ج 1، ص 18.
21. شرح نهج، ج 4، ص 166؛ طبری، ج 2، ص 460؛ الامامة و السیاسه، ج 1، ص 16؛ البدایة و النهایة، ج 6، ص 203.
22. الغدیر، ج7، ص 160 به نقل از تاریخ ابیالفداء، ج1، ص 158 و تاریخ خمیس، ج2، ص 133.
23. مروجالذهب، ج 2، ص 335.
24. تحفالعقول، ص 208.
تحلیلی تطبیقی از قیام امام حسین (ع) و قیام امام خمینی
مقدمه:
تاریخ زندگی بشر حاکی از آن است که هر هنگام که جوامع را نابسامانی فرهنگی و اجتماعی فراگرفته است، پیامبران و مصلحان به دستور خداوند در جهت هدایت مردم و نجات و اصلاح جامعه اهتمام ورزیده اند.
اسلام به عنوان کاملترین دین الهی بر محمد (ص) نازل شد تا هم جامعه زمان وی اصلاح گردد و هم حاوی اصول دستورهایی باشد که برای آحاد بشر قابل اجرا در هر زمان پس از وی باشد و موجب هدایت و نجات جامعه گردد. در نوشته حاضر سعی بر آن است تا در یک بررسی تطبیقی از دیدگاه جامعه شناسی - تاریخی نشان دهیم که علت اساس قیام امام حسین (ع) تداوم و تجدید اسلام پیامبر (ص) است و قیام امام خمینی (ره) نیز با الهام از قیام امام حسین (ع) و در جهت تحقق اهداف آن به وقوع پیوسته است. امام خمینی (ره) خود نیز فرموده اند:
انقلاب اسلامی ایران پرتوی از عاشورا و انقلاب عظیم الهی آن است .
فرض اساسی ما در این پژوهش این است که هر دوی این قیامها با عنایت از دستورهای کلی اسلام درباره اصلاح و تغییر جامعه به وقوع پیوسته اند و این دستورها برای همه زمانها قابل پیروی و تطبیق است. در این بررسی ما از روشی که توماس اسپریگن در کتاب فهم نظریه های سیاسی (1) پیشنهاد کرده است بهره برده ایم و بنابراین در بخش اول از دیدگاه جامعه شناسی - تاریخی آسیب های جامعه اسلامی را در زمان هر یک از دو رهبر بزرگ الهی مورد بررسی قرار می گیرد و در بخش دوم به راههای اصلاح و شیوه هایی که این دو رهبر برای درمان آسیبها و اصلاح جامعه پیشنهاد می کنند اشاره شده است.
بخش اول
آسیبهای جامعه اسلامی در زمان قیام امام حسین (ع) و امام خمینی (ره) هر مصلحی با توجه به تصوری که از وضع مطلوب جامعه دارد بر وضع موجود جامعه زمان خویش ایرادات و اشکالاتی وارد می داند و به نواقص و امراض خاصی در آن جامعه اشاره می کند و اینک به اختصار به آسیبها و ایرادات عمده جامعه اسلامی در زمان قیام امام حسین (ع) و قیام امام خمینی (ره) اشاره می شود. الگوی مطلوب جامعه در این نوشته جامعه اسلامی زمان پیغمبر (ص) در نظر گرفته شده است.
1- آسیبهای اعتقادی و مذهبی
بررسی نحله های فکری واندیشه های دینی نشان می دهد که مهمترین علل انحطاط و سقوط جامعه اسلامی بعد از رحلت حضرت رسول (ص) برداشت نادرست از دین و فهم غلط معارف اسلامی بوده است. عواملی که به بروز کژاندیشیها و گرایشهای قبیله ای منتهی گردید موجباتی را فراهم آورد تا کسانی که به مصادر خلافت دست می یافتند دین را وسیله توجیه حکومت و اهداف فردی و قومی خویش قرار دهند و جامعه اسلامی را برای مدت طولانی از منادیان واقعی توحید واندیشه های اصیل مکتب اسلام بدور نگهدارند. تحقق چنین امری وقتی میسر گردید که افرادی همچون علی (ع)، سلمان فارسی، عمار یاسر و ابوذر غفاری کنار گذاشته شدند. و افرادی همانند کعب الاحبار یهودی و ابوحریره ادعای مسلمانی کردند و مفتی اعظم جامعه اسلامی گشتند و حکم بر تکفیر و تسفیق افرادی چون صحابه نستوه رسول الله (ص)، ابوذر غفاری دادند و با جعل احادیث و تفاسیر وارونه سعی کردند تا اذهان مردم را نسبت به حقیقت دین و سیره پیامبر (ص) مغشوش نمایند. علاوه بر علمای درباری فرصت طلبان و زراندوزانی چون طلحه و زبیر برای حفظ منافع مادی و اقتصادی خویش علی (ع) را متهم به کفر می نمودند و مقدس مآبانی چون خوارج نهروان با تاویل آیات خدا بر علی (ع) شمشیر می کشیدند و همه اینها نشانگر این مطلب است که در آن زمان قشر عظیمی از مردم مسلمان در درک حقیقت دین و فهم معارف اسلامی با مشکل روبرو بوده اند و در چنین شرایطی بنی امیه حاکمیت در جامعه اسلامی را به دست می گیرند و برای توجیه حکومت خود به ترویج نوعی اندیشه تقدیری و جبرگرایانه می پردازند.اندیشه ای که احساس هرگونه مسئولیت اجتماعی را از انسان سلب می کرد و چون با استناد به نام خدا و اراده الهی صورت فریبنده ای داشت در ظاهر صحیح به نظر می آمد و در آستانه قیام امام حسین (ع) که با القائات علمای درباری و احادیث جعل پرورش یافته بودند به راحتی می پذیرفتند که اگر علی (ع) شکست خورد خدا نمی خواسته تا او بر مسند حکومت باقی بماند و اگر حزب اموی زمام امور مسلمین را در دست دارد خدا چنین موهبتی به آنان عطا کرده است و بنابراین هرگونه اعتراض و انتقاد بر علیه وضع موجود و حکومت اموی انتقاد و اعتراض بر قدرت و مشیت الهی است. در این زمان دین در امور فردی و عبادی خلاصه می گردد و بر صورت ظاهر جمعه و جماعات بیش از هر چیز دیگر تاکید می شود و بینش و روحیه مذهبی در میان اکثر قریب به اتفاق مردم به گونه ای مسموم و فلج شده است که نه تنها عاملی برای اصلاح و سازندگی جامعه به حساب نمی آید بلکه موجبات سکوت و تسلیم را نیز فراهم می سازد و صبر و سکوت تخدیر کننده ای را بر سرتاسر شبه جزیره عرب مستولی می گرداند. چنین اعتقادی مطلوب امام حسین (ع) نیست و امام با قیام خود تاکید بر این امر که می خواهند به اصلاح امت پیامبر (ص) و احیای سیره محمد (ص) و علی (ع) بپردازند اولین اعتراض را براندیشه دینی رایج در جامعه زمان خود روا می دارند.
قبل از قیام امام خمینی (ره) هم ملاحظه می شود که جامعه در زمینه عقاید الهی و مذهبی دچار آسیبهای جدی است.
برداشتهای دینی رایج به گونه ای است که دین به هیچ یک از امور سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه کاری ندارد و فقط امری است که به برخی از عبادات و اعمال فردی ختم می گردد و چنین برداشتی از دین همواره مطلوب طبقات حاکم بر جامعه بوده است و به وسیله حکومتهای باطل در میان مردم رواج یافته است.
در آستانه قیام ایشان با توجه به وابستگی جامعه به جوامع بیگانه شرق و غرب، مسئله جدایی دین از امور سیاسی و اجتماعی شدت یافت و با توجه به خودباختگی و الگو قرار گرفتن جوامع غربی برای حکومت و زمامداران امور چهره جدیدتری به خود گرفت. به نظر امام خمینی (ره) جامعه اسلامی از صدر اسلام به این آسیب دچار بوده است و این مسئله در دوره اخیر به اوج خود رسیده است چنانچه می فرماید:
این یک نقشه شیطانی بوده است که از زمان بنی امیه و بنی عباس طرح ریزی شده است و بعد از آن هم هر حکومتی که آمده است، تایید این امر را کرده است و اخیرا هم که راه شرق و غرب به دولتهای اسلامی باز شده، این امر در اوج خودش قرار گرفت که اسلام یک مسئله شخصی بین بنده و خداست و سیاست از اسلام جداست و نباید مسلمان در سیاست دخالت کند و نباید روحانیون وارد سیاست بشوند . (2) رواج اندیشه جدایی دین از سیاست به دلیل اینکه هرگونه مسئولیت اعتقادی و اجتماعی را از افراد سلب می کرد با روحیه تسامح و راحت طلبی نیز سازگاری داشت و بسیاری از افراد برای حفظ منافع شخصی خود از هرگونه اندیشه ای که به تغییر وضع موجود منتهی گردد احتراز می کردند و لذا نقشه های شیطانی حکومت از یک سو و تسامح و راحت طلبی از سوی دیگر موجب شد تا اعتقادات دینی نقش موثری در اعمال اجتماعی - سیاسی مردم نداشته باشند و از قیام برای خدا در جامعه اسلامی غفلت گردد.
امام خمینی (ره) در این زمینه می فرماید:
خودخواهی و ترک قیام برای خدا ما را به روزگار سیاه رساند و همه جهانیان را بر ما چیره کرده و کشورهای اسلامی را زیر نفوذ دیگران در آورد . (3)
2- آسیبهای سیاسی و اجتماعی جامعه اسلامی
بعد از رحلت پیامبر (ص) از نظر سیاسی و اجتماعی معیارها و ضوابط اسلامی تحت الشعاع ارزشهای قومی و نژادی قرار می گیرد و مهاجر بر انصار و قریش بر غیر قریش ترجیح داده می شود و به لیاقت و شایستگی افراد در تصاحب مناصب سیاسی و اجتماعی عنایتی نمی شود امام حسین (ع) اینک وارث جامعه ای است که بعد از پیامبر بسیاری از ارزشهای دوران جاهلیت در آن نضج گرفته است، بنی امیه آنچنان بر جان و مال مردم مسلط شده است که خود را آقا و ارباب و مردم را بنده و نوکر خود قلمداد می کنند.
عرب را بر عجم ترجیح می دهند و روحیه برابری و برادری را در جامعه زایل می نمایند، روشنفکران و اهل بصیرت را از بین می برند. معاویه علی رغم اینکه خلفای قبل از او زندگی ساده ای داشته اند یک حکومت سلطنتی پر از تجملات ایجاد کرده است و به پیروی از دوران جاهلیت که بعد از مرگ شیخ قبیله به حکم وراثت فرزندش جای او را می گرفت تصمیم می گیرد تا حاکمیت اسلامی را برای خاندان بنی امیه موروثی گرداند و به خلاف سیره پیامبر (ص) و خلفای بعد از او پسرش یزید را که هیچ گونه لیاقت و شایستگی نداشت به جانشینی خود منصوب کند و به این ترتیب تخطی از معیارهای سیاسی و اجتماعی اسلامی و احیای ارزشهای جاهلی و نژادی بود که زمامداری از قریش به مداخله تیره اموی و زمامداری اموی به سلطنت موروثی و سلطنت موروثی به استبداد مطلق کشیده شد . (4) امام خمینی (ره) یکی از دیرپاترین آسیبهای جامعه اسلامی را عدم تشکیل حکومت حق می داند و در زمانی قیام خود را آغاز می کند که جامعه تحت سلطه یک حکومت فاسد شاهنشاهی قرار گرفته است که جز منافع فردی و خانوادگی خود هیچ معیار دیگری را نمی شناسد و حتی برای ارضای نفسانیات خود حاضر است سلطه بیگانگان را نیز بر سر مردم مسلمان گسترش دهد، مردم در این حکومت هیچ نقشی ندارند و حق و حقوق محرومان جامعه پایمال می گردد و افراد روشنفکر و با بصیرت نیز مورد هتک و آزار قرار می گیرند و هیچ یک از ضوابط و معیارهای اسلامی بر امور سیاسی و اجتماعی جامعه حاکم نیست و همه امور جامعه در خدمت نفسانیات طبقه حاکم قرار گرفته است.
در نظر امام خمینی (ره) غلبه حکومت باطل یک آسیب اساسی است و از این رو درباره غلبه رضاخان می فرماید:
قیام برای شخص است که یک نفر مازندرانی بی سواد را بر یک گروه چند میلیونی چیره می کند که حرث و نسل آنها را دستخوش شهوات خود کند . (5)
3- آسیبهای اقتصادی و غارت بیت المال
در جامعه اسلامی پیامبر با توجه به اصول و موزانه هایی که بر مالکیت و نظام اقتصادی حاکم شد ثروتمندان و اشراف نمی توانستند به استثمار و تکاثر ثروت بپردازند و عدالت اجتماعی و اقتصادی از عمده ترین اصول جامعه اسلامی به شمار می آمد.
اما اینک امام حسین (ع) پس از پنجاه سال که از رحلت پیامبر می گذرد با یک جامعه کاملا نابرابر مواجه است که در آن از یک سو قریش و وابستگان به دستگاه خلافت به ویژه بنی امیه به ثروتهای کلان دست یافته اند و از سوی دیگر اکثر آحاد مردم جامعه در فقر و محرومیت به سر می برند. جنگهایی که بین سپاه اسلام و دو امپراطور بزرگ ایران و روم چند سال بعد از رحلت پیامبر به وقوع پیوست غنائم و اموال فراوانی را نصیب حکومت اسلامی ساخت و اما این غنایم با رعایت رتبه ها و امتیازاتی خاص نظیر سبقت در اسلام بین مسلمانان تقسیم شد و زمینها نیز به تملک سربازان فاتح درآمد. اکثر این گروه که به ثروتهای کلان دست می یافتند از قبیله قریش بودند که از دوران جاهلیت به بازرگانی و تجارت آگاهی داشتند و همین که در نظام اسلامی اموال و ثروت بیشتری نصیب آنان گردید شیوه زندگی پیشین خود را از سر گرفتند و روحیه مال اندوزی و جمع ثروت در آنها زنده شد با این ترتیب نوعی از اشرافیت معنوی (نظیر سبقت در اسلام) معیاری شد برای کسب ثروت و مال بیشتر و ایجاد اشرافیت مادی و پس از آن طبقه جدیدی از ثروتمندان و اشراف با رنگ و لعاب اسلامی در جامعه به وجود آمده و به دنبال آن اصل عدالت اجتماعی و موازنه های اقتصادی اسلام در معرض تهدید و نابودی قرار گرفت. (6) قریش و به ویژه بنی امیه هنگامی که توانستند نفوذ و قدرت بیشتری در دستگاه خلافت اسلامی به دست آورند تحت عنوان هبه و جایزه به چپاول و غارت بیت المال پرداختند. افرادی همانند طلحه دویست هزار درهم و زبیر ششصدهزار درهم از دستگاه خلافت اسلامی دریافت نمودند. اینک طبقه ای مقتدر و ثروتمند در جامعه اسلامی به وجود آمده بود، بین امویان و وابستگان آنها که دارای ثروتهای فراوان بودند از یک سو و اکثر مردم که در فقر و محرومیت به سر می بردند از سوی دیگر شکافی عظیم پیدا گشت و با این سیطره مالی و سیاسی بود که حزب اموی به تطمیع و خرید افراد ذی نفوذ پرداخت و معاویه بنای کاخ سبز را در منطقه شام ایجاد کرد و به قدرت خود تحکیم بخشید. تصاحب و غارت بیت المال از مهمترین عواملی بود که حزب اموی در جهت اغفال مردم و تهیه و تجهیز سپاه شام از آن استفاده کرد.
ایجاد نظام طبقاتی و تبعیض و نابرابریهای اجتماعی، سبب شد تا نظام عقیدتی و اخلاقی جامعه نیز متحول شود و پذیرش معیارها و اصول اقتصادی مکتب اسلام برای مردم میسر نگردد. ثروتمندان که وضع فعلی جامعه را از نظر مادی به نفع خویش می دیدند اولین گروهی بودند که در مقابل حکومت علی به مخالفت و آشوب دست زدند و چون دیدند که عدالت و ایجاد نظام اقتصادی اسلام بیش از هر چیز دیگر منافع آنها را تهدید می کند به اردوگاه بنی امیه پیوستند و مقدمات شکست خلافت امام را فراهم ساختند. معاویه همانند پادشاهان ایران و روم با تشریفات و تجملات بر مردم حکومت می کرد و با سوء استفاده از بیت المال برای استمرار سلطنت اموی و جانشینی یزید رشوه های کلانی می پرداخت و گروههای زیادی از مردم کوفه را با پول و ثروت فریب می داد و به تطمیع آنان می پرداخت. از جمله وقتی مغیرة بن شعبه از طرف معاویه ماموریت یافت تا مردم کوفه را به بیعت با یزید وادار کند مال فراوانی به هواداران حزب اموی در این شهر بخشید و گروهی از مردم کوفه را به سرکردگی پسر خود نزد معاویه فرستاد تا با اعلام طرفداری از ولایت عهدی یزید وراثت سلطنتی امویان را مشروعیتی مردمی بخشند چون این گروه به دربار حکومت رسیدند معاویه از پسر مغیرة پرسید: پدرت دین این مردم را به چند خریده است؟ وی جواب داد: هر یک را به سی هزار درهم. (7) در نتیجه این حقیقت روشن می شود که اگر چه عوامل متعدد در سقوط ارزشها و معیارهای اسلامی در جامعه نقش داشته اند اما هیچ یک از آنها به اندازه رواج روحیه دنیاطلبی و رغبت به مال اندوزی موثر نبوده است به گونه ای که امام حسین (ع) در آستانه قیام مقدس خویش ماهیت این مردم را چنین بیان می کند :
الناس عبیدالدنیا و الدین لعق السنهم یحوطونه مادرت به معائشهم فاذا محصوا بالبلاء اقل الدیانون مردم بنده دنیا هستند دین را تا آنجا می خواهند که با آن زندگی خود را سر و سامان دهند و چون آزمایش شوند دینداران واقعی بسیار کم خواهند بود.
یکی از آسیبهای مهم جامعه در آستانه قیام امام خمینی (ره) فاصله طبقاتی و بهره کشی سرمایه داران و طبقه ثروتمند جامعه از طبقات محروم و مستضعف می باشد. ایجاد هسته های سرمایه داری در ایران به وسیله نظام شاهنشاهی سبب شد تا وابستگان به دربار و ایادی دست نشانده شرکتهای چندملیتی با استفاده از پول نفت و فروش منابع طبیعی کشور به ثروتهای کلان دسترسی پیدا کنند و به این وسیله به چپاول ثروتها و استثمار اقشار ضعیف جامعه بپردازند در مقابل این عده محدود اکثر آحاد مردم در شهرها و روستاها در فقر و مسکنت به سر می بردند و هر روز به تعداد زاغه ها و بیغوله های اطراف شهرهای بزرگ افزوده می گشت.
امام خمینی (ره) با اشاره به تحلیل نظام اقتصادی از سوی دولتهای بیگانه می فرماید:
استعمارگران به دست عمال سیاسی خود که بر مردم مسلط شده اند نکات اقتصادی ظالمانه ای را تحمیل کرده اند و بر اثر آن مردم به دو دسته تقسیم شده اند. ظالم و مظلوم. در یک طرف صدها میلیون مسلمان گرسنه و محروم از بهداشت و فرهنگ قرار گرفته است و در طرف دیگر اقلیتهایی از افراد ثروتمند و صاحب قدرت سیاسی که عیاش و هرزه گردند. مردم گرسنه و محروم کوشش می کنند که خود را از ظلم حکام غارتگر نجات دهند تا زندگی بهتری پیدا کنند و این کوشش ادامه دارد، لکن اقلیتهای حاکم و دستگاههای حکومتی جابر مانع آنهاست. ما وظیفه داریم مردم مظلوم و محروم را نجات دهیم. پشتیبان مظلومین و دشمن ظالم باشیم . (8) و تاریخ انقلاب اسلامی به خوبی نشان می دهد که محرومین و مستضعفین که از این آسیب ویرانگر (تسلط و بهره کشی اغنیا از فقرا) به شدت رنج می بردند اولین اقشاری بودند که به ندای امام خمینی (ره) لبیک گفتند و به کمک نهضت اسلامی شتافتند.
4- آسیبهای فرهنگی و اخلاقی
در زمان حیات پیامبر (ص) خصلتهای پست فرهنگ بدوی و قبیله ای از جامعه محو شد و کینه توزی به برادری مبدل گشت.
بی بندوباریهای اخلاقی از بین رفت و زنان که موجوداتی پست به شمار می آمدند در جامعه مسلمین از مرتبه والایی برخوردار شدند و شخص پیامبر به دختر خویش مباهات می کرد. اسلام به جامعه بشری و به ویژه اعراب که در غرقاب فساد و تباهی به سر می بردند شخصیت و هویت انسانی داد و با ارزشهای متعالی از عرب عصر جاهلیت جامعه ای ساخت که ایمان به خدا، عدالت اجتماعی و برابری، آزادی انسان از سلطه دیگران مهمترین ویژگیهای آن به شمار می آمد.
با گسترش همین معیارها بود که دین الهی توانست در درون انسانها و همچنین در محیط اجتماعی آنان تحول ایجاد کند و از یک طرف قبایل پراکنده عرب را متحد سازد و با ایجاد یک حکومت مرکزی در مقابل دو امپراطور روم و ایران بایستد و از طرف دیگر جذبه و کشش درونی و فطری انسانها را برانگیزد و از مناطق دور ونزدیک انسانها را گروه گروه به سوی اسلام حقیقی فراخواند.
اما بعد از رحلت رسول اکرم با بروز فرهنگ بدوی و هواهای نفسانی مجددا روحیه برتری جویی و مال اندوزی و راحت طلبی بر جامعه اسلامی مستولی شد و هنگامی که بنی امیه بر شبه جزیره عرب حاکمیت یافتند به تدریج ارزشها و اصول اخلاقی اسلام از جامعه حذف می شد و قیام امام حسین (ع) وقتی آغاز می شد که امویان آشکارا و بدون هیچ ملاحظه ای به هتک حرمتهای الهی می پرداختند و روحیات و اخلاق اعراب دوران جاهلیت را احیا می کردند و روحیه تملق و ذلت را در بین مردم گسترش می دادند.
معاویه برای اینکه بتواند از فردی همانند زیادبن ابیه در حاکمیت خود استفاده کند مجلسی برپا می کند و در انظار مسلمین او را برادر نسبی خود می خواند و یزید در حضور مردم به میگساری می پردازد و فسق و فجور را در بین مردم رواج می دهد و در هنگامی که در کربلا فرزندان رسول خدا را به شهادت می رساند و خاندان نبوت را به اسارت می کشاند کینه توزی بدوی و قبیله ای خود را در نعره ای جاهلانه نمایان می سازد که ای کاش آنان که از قبیله من (بنی امیه) در جنگ با محمد به قتل رسیده اند می بودند و آگاه می شدند که چگونه انتقام آنها را از بنی هاشم گرفتم.
شرایط اخلاقی و فرهنگی جامعه در آستانه قیام امام خمینی (ره) نیز به گونه ای بود که هیچ تناسب با ضوابط و اصول اخلاقی اسلام نداشت. حکومت فاسد و وابسته شاهنشاهی با توجه به نوعی از خودباختگی فرهنگی و فرنگی مآبی که دچار آن شده بود در تخریب ارزشهای اخلاقی و فرهنگی جامعه از هیچگونه تلاشی مضایقه نمی کرد و جامعه را لهو و لعب و هرزگیها فراگرفته بود. (9) جوانان مسلمان از اخلاق اسلامی تهی می گشتند و به مراکز فساد کشانده می شدند زن به گونه ای جدید ملعبه ای بود برای بازیگران صحنه های تجارت و اشاعه فساد در جامعه. روحیه ذلت و سلطه پذیری و بی تفاوتی در جوانان تقویت می شد و به انحاء مختلف زمینه هایی فراهم می شد تا نیروی انسانی از بین برود و جوانهای ما تلف شوند. امام خمینی (ره) این را یک آسیب اساسی می داند و می فرماید:
اینها نیروهای انسانی ما را خراب کردند نگذاشتند رشد کنند، خرابیهای مادی جبرانش آسانتر از خرابیهای معنوی است، اینها نیروهای انسانی را از بین بردند . (10)
بخش دوم
راههای اصلاح جامعه از نظر امام حسین (ع) و امام خمینی (ره)
در بخش اول به آسیبهای جامعه اسلامی در زمان قیام امام حسین (ع) و قیام امام خمینی (ره) اشاره شده و اینک راههای اصلاح جامعه از نظر این دو رهبر بزرگ الهی می پردازیم تا بدانیم که برای رسیدن به جامعه مطلوب اسلامی چه راه حلهایی را ارائه کرده اند. برای درمان آسیبهای جامعه اسلامی چه شیوه هایی را در پیش گرفته اند.
1- اصلاح اندیشه دینی و تغییر نگرش مردم نسبت به دین
دین یکی از سرچشمه های اصلی فرهنگ در جوامع بشری است و صلاح و فساد هر جامعه به صلاح و فساداندیشه دینی در آن جامعه وابسته است. در بخش اول ملاحظه شد که جامعه اسلامی هم در زمان حسین (ع) و هم در عصر امام خمینی (ره) به شدت از نظر عقاید واندیشه های دینی دچار آسیب شده است و نگرش مردم نسبت به دین یک نگرش سطحی است و در این دوره های بحرانی حکام جور از دین به عنوان وسیله ای برای توجیه حکومت و خلافت خود استفاده می کنند و آنرا عاملی می دانند برای سکوت و سکون توده های مردمی که همه چیز را به قضا و قدر سپرده اند و از هرگونه مسئولیت اجتماعی پرهیز می کنند.
امام حسین (ع) به عنوان مظهر اسلام محمدی با قیام خود عزم آن دارد تا بر تفسیرها و برداشتهای رایج دین خط بطلان کشد و با احیا دین حقیقی وجوه پویا، سازنده و جهت دهنده این را برای مردم نمایان سازد لذا می فرماید:
انا خرجت لطلب اصلاح فی امة جدی ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدی و ابی علی ابن ابیطالب .
پرواضح است که عامل اصلی انسجام امت اسلامی دین است و اصلاح امت ممکن نیست مگر با اصلاح دین و اصلاح دین نیز به نظامی از کنترل و پیشرفت وابسته است که عنوان امر به معروف و نهی از منکر به خود گرفته است و بعد از فهم صحیح از دین این اصل انسان را در هر لحظه از زندگی موظف به بازآفرینی و احیای ارزشهای دینی می کند و این بازگشت مجدد و مکرر به معیارها و ضوابط دینی هم متوجه خود فرد است و هم به جامعه ای که در آن زندگی می کند منوط می شود.
بنابراین امر به معروف و نهی از منکر برای انسان مسئولیت اجتماعی می آفریند و او را دچار نوعی از بیقراری می سازد تا نسبت به آنچه در امور مختلف سیاسی و اجتماعی و فرهنگی در جامعه می گذرد بی تفاوت و بی تحرک نباشد. امر به معروف و نهی از منکر هنگامی که مبتنی بر فهم صحیح از دین باشد و از سیره نبوی و علوی یعنی معیارهای خالص اسلام سرچشمه بگیرد جامعه را از حالت سکون و ایستایی خارج می سازد و منجر به بالندگی و سازندگی آن می گردد. امام حسین (ع) که خود عصاره اسلام محمدی است قیام می کند تا نشان دهد که آنچه بنی امیه حکومت خود را به وسیله آن توجیه می کند دین نیست بلکه نوعی فریب و نیرنگ است که به اسم دین عرضه می شود و دین فقط در عبادات فردی و جمعه و جماعات بدون تحرک خلاصه نمی شود و اسلام حقیقی با وجود چنین حکومتی سازگار نیست.
امام خمینی (ره) اصلاح اندیشه های دینی را سرلوحه نهضت اسلامی قرار می دهد و با طرح مسئله جدایی دین از سیاست تغییرها و برداشتهای رایج از دین را طرد می کند و اسلام را یک دین اجتماعی و همه جانبه معرفی می نماید که باید در عرصه های مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی متجلی گردد. ایشان نگرش مردم نسبت به دین را مبهم می داند و می فرماید:
ما موظفیم ابهامی را که نسبت به اسلام به وجود آورده اند برطرف سازیم تا این ابهام را از اذهان نزداییم هیچ کاری نمی توانیم انجام بدهیم . (11) با رفع این ابهام از دین است که بزرگترین انقلاب دینی جهان در جامعه اسلامی ایران به وجود می آید و امر به معروف و نهی از منکر در جامعه احیا می گردد و جامعه از حالت ایستایی به تحرک در می آید و نظام سیاسی و اجتماعی جهان را تحت تاثیر خود قرار می دهد.
2- نفی سازش با حکومت جور
سکوت در مقابل حکومت باطل و بی تفاوت بودن نسبت به وضع موجود جامعه موجب نهادینه شدن و ثبات هرچه بیشتر معیارها و ارزشهای ضد دین می گردد و به قدرتهای جابر مشروعیت اجتماعی و سیاسی می بخشد. آنچه در قیام امام حسین (ع) و امام خمینی (ره) ملاحظه می گردد این است که هر دو نهضت از ابتدا با نه گفتن به وضع موجود و عدم پذیرش حکام جور شروع می شوند.
هنگامی که بنی امیه با توسل به معیارهای نژادپرستانه و استثمار و اغفال مردم سعی می نمود که تسلط خود را با حاکمیت معاویه بر جامعه اسلامی گسترش دهد امام حسین (ع) به این امر اعتراض نمودند و در نامه ای خطاب به وی چنین فرمودند:
انی لا اعلم فتنة اعظم علی هذه الامة من ولایتک علیها و هنگامی که معاویه بر خلاف سیره رسول الله از امام برای خلافت موروثی خاندان بنی امیه و جانشینی فرزندش یزید یعت خواست با مخالفت ایشان روبرو شد و محال است شخصیتی که اسوه اسلام محمدی است به چنین ذلتی تن دهد و بر اسلام تقلبی مهر تایید نهد. امام حسین (ع) با توجه به دستورات کلی مکتب اسلام تسلیم حکومت جور نمی شود و در مقابل آن واکنش از خود نشان می دهد. استاد شهید مطهری درباره این وجه قیام امام حسین (ع) می گوید:
تا اینجا این نهضت ماهیت عکس العملی آنهم عکس العمل منفی در مقابل یک تقاضای نامشروع دارد و به تعبیر دیگر ماهیتش ماهیت تقوا است، ماهیت قسمت اول لااله الاالله; یعنی لااله است در مقابل تقاضای نامشروع نه گفتن است. منظور اینکه نهضت از سنخ تقواست از سنخ این است که هر انسانی در جامعه خودش مواجه می شود با تقاضاهایی که به شکلهای مختلف به صورت شهوت، به صورت مقام، به صورت ترس و به صورت ارعاب از او می شود و باید در مقابل همه آنها بگوید نه . (12) امام خمینی (ره) نیز با اقتدا به امام حسین (ع) چنین کردند و در مقابل حکومت جابر همه مصیبتها را تحمل کردند و با ایستادگی و سازش ناپذیری خود مشروعیت اجتماعی و سیاسی نظام شاهنشاهی را برای اولین بار در تاریخ ایران زیر سئوال بردند و برای همیشه جور آن را از سر مردم کم کردند.
آزادگی و ظلم ستیزی راه امام حسین (ع) بود که در وجود امام خمینی (ره) دوباره متجلی گشت و خود ایشان می فرمایند:
حضرت سیدالشهدا به همه آموخت که در مقابل ظلم، در مقابل ستم، در مقابل حکومت جائر چه باید کرد .. (13) امام مسلمین به ما آموخت که در حالی که ستمگران زمان به مسلمین حکومت جائرانه می کنند در مقابل او اگرچه قوای شما ناهماهنگ باشد به پا خیزید و استنکار کنید. اگر کیان اسلام را در خطر دیدید فداکاری کنید و خون نثار نمایید . (14)
3- اهمیت دادن به نقش مردم
نهضتهای انقلابی و اصلاحی معمولا ثبات نظام اجتماعی را برهم می زنند و افکار و آراء مردم را تحت تاثیر خود قرار می دهند. امام حسین (ع) و امام خمینی (ره) هر دو به نقش مردم و مشارکت آنها در قیام اسلامی اهمیت داده اند ولی با توجه به تفاوتهای اساسی که از نظر زمانی و شرایط اجتماعی بین دو قیام وجود دارد مشارکت و استقبال از دو نهضت با یکدیگر قابل مقایسه و تطبیق نیستند.
در سال شصت هجری که امام حسین (ع) نهضت را شروع کردند شرایط خاص بر جامعه حاکم بود و مردم کوفه وقتی از قیام امام اطلاع یافتند از ایشان به بوسیله نامه های فراوان دعوت کردند. امام حسین (ع) هم به این استقبال مردم با همه شرایطی که بر جامعه حاکم بود پاسخ دادند تا نشان دهند که برای مشارکت مردم ارزش و اهمیت قائل هستند. دعوت مردم کوفه خود یک پدیده اجتماعی است که از قیام امام ناشی شده است و در شکل و هیات قیام تاثیر داشته است و امام برای اتمام حجت به طرف آن شهر حرکت کرد تا به ندای مردم که ایشان را به یاری طلبیدند پاسخ گفته باشد.
امام خمینی (ره) در جامعه ای متفاوت از جامعه زمان امام حسین (ع) قیام خود را آغاز نمودند و مردم در قیام امام خمینی (ره) نقش ویژه ای دارند و شرط اساسی اصلاح جامعه را آگاهی مردم می دانند و در یک دوره طولانی برای آگاه نمودن و مشارکت دادن مردم در قیام فعالیت می کنند تا آنجا که می فرمایند :
اگر ما بتوانیم... مردم را بیدار و آگاه سازیم... حتما او را با شکست مواجه خواهیم ساخت. بزرگترین کاری که از ما ساخته ست بیدار کردن و متوجه کردن مردم است. آن وقت خواهید دید که دارای چه نیروی عظیمی خواهیم بود که زوال ناپذیر است. در عین حال راه دشوار خطرناکی در پیش داریم . (15) ایشان بارها تاکید فرموده اند که برای اصلاح جامعه باید یک موج تبلیغاتی و فکری به وجود بیاوریم تا یک جریان اجتماعی پدید آید. (16)
4- تشکیل حکومت اسلامی
نقش حکومتها در اصلاح و فساد جوامع بر کسی پوشیده نیست. اسلام دین جامعی است و اجرای اصول اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آن بدون تشکیل حکومت ممکن نیست. برخی از علمای اسلامی بر این عقیده اند که مهمترین انگیزه امام حسین از انجام این قیام ایجاد حکومت اسلامی بوده است. (17) امام خمینی (ره) در این زمینه می فرمایند:
زندگی سیدالشهدا، زندگی حضرت صاحب سلام الله علیه، زندگی همه انبیاء عالم، همه انبیاء از اول، از آدم تا حالا همه شان این معنا بوده است که در مقابل حکومت جور، حکومت عدل را می خواستند درست کنند . (18) ایشان که عدم تشکیل حکومت حق را از مهمترین و ریشه دارترین آسیبهای جامعه اسلامی می دانند اظهار می دارند:
اگر گذاشته بودند که حکومتی که اسلام می خواهد، حاکمی را که خدای تبارک وتعالی امر به تعیینش فرموده است، رسول اکرم تعیین فرموده; اگر گذاشته بودند که آن تشکیلات پیش بیاید حکومت اسلامی باشد آن وقت مردم می فهمیدند که اسلام چیست و معنی حکومت اسلامی چیست . (19) و لذا بهترین راه تصحیح جامعه از نظر ایشان این است که:
توده های آگاه وظیفه شناس و دیندار اسلامی متشکل شده، قیام کنند و حکومت اسلامی تشکیل دهند . (20)
5- تبیین و تصریح ارزشهای اسلامی
نظام اجتماعی در هر یک از جوامع بشری به واسطه ارزشها، هنجارها و احساسات مشترک بین اعضای آن جامعه انسجام می یابد و جوامع مختلف را از یکدیگر متمایز می سازد. اسلام حاوی ارزشها و هنجارهایی است که در صورت بروز و اشاعه آنها اعضای جامعه از درون متحول می گردند و هر یک از اعمال فردی و اجتماعی آنها معانی خاص و شیوه های ویژه ای پیدا می نمایند. امام خمینی (ره) و امام حسین (ع) که وجودشان مظهر چنین ارزشهایی بود در اعتقاد و عمل به احیای آنها پرداختند و اشتیاقی در دل انسانها برانگیختند که وجودشان را دچار بیقراری و پویایی دائمی ساخت. این ارزشها و هنجارها منشا الهی دارند و پویایی و تحرک آفرینی آنها تابع هیچ زمان و مکان خاصی نیست و با آنچه در سایر جوامع مشاهده می گردد متفاوت است.
قیام امام حسین (ع) در سال شصت هجری جولانگاه و نمایشگاه این ارزشهای متعالی بود و فرزند پیامبر با چنین نهضتی، پویایی و تحرک آفرینی دین حضرت محمد را برای همیشه تاریخ ثبت کرد. امام خمینی (ره) نیز با اقتدای به امام حسین (ع) توانست این نهضت عظیم را به ثمر رساند و مجددا به احیای این ارزشها در جامعه اسلامی بپردازد. نمونه هایی از ارزشهای مشترک که این دو نهضت مقدس به آنها صراحت بخشید عبارتند از:
1- ایمان به جهاد فی سبیل الله و احیای روح مجاهده و مبارزه که بر حسب آیه شریفه قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموا لله سرلوحه قیام امام خمینی (ره) قرار گرفت و خلقی را برای جهاد در راه خدا برانگیخت.
2- احیای روحیه شهادت طلبی (21) و برترین مراحل عرفان عملی. ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا 3- مقاومت و پایداری و پشتکار در مبارزه. فاستقم کماامرت 4- احیای روحیه آزادگی و ذلت ناپذیری. هیهات مناالذلة 5- شجاعت و شهامت و پرهیز از مصلحت اندیشی و راحت طلبی و توجیه گری. انی لااری الموت الا السعادة و الحیاة مع الظالمین الا برما 6- احیای روحیه برادری و برابری و تساوی حقوق زن و مرد.
7- احیای امر به معروف و نهی از منکر و سایر امور عبادی نماز، روزه، دعا.
8- احیای جنبه های اخلاقی، مروت، ایثار و...
________________________________________
1- اسپریگن، توماس فهم نظریات سیاسی ترجمه فرهنگ رجایی، انتشارات آگاه، چاپ اول 1365
2- اورعی، غلامرضا،اندیشه امام خمینی (ره) درباره تغییر جامعه، موسسه انتشاراتی سوره، تهران، 1373، به نقل از صحیفه نور
جلد شانزدهم، صفحه 232
3- امام خمینی (ره)، صحیفه نور، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، جلد اول، ص 165
4- شهیدی، سید جعفر، قیام حسینی (ع)، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، چاپ دوازدهم، 1367
5- امام خمینی (ره)، صحیفه نور، جلد اول ص 4- 3
6- شهیدی، سید جعفر، همان، ص 52- 46 و ص 85
7- پیشین.
8- امام خمینی (ره)، ولایت فقیه، انتشارات امیرکبیر تهران، 1360 (افست نسخه نجف)، ص 42 و 43.
9- شهیدی، سید جعفر، همان ص 46- 33
10- امام خمینی (ره)، صحیفه نور، جلد هفتم، ص 23
11- امام خمینی (ره)، ولایت فقیه، ص 177
12- مطهری، مرتضی حماسه حسینی انتشارات صدرا، جلد اول، 1363، 189- 186
13- امام خمینی (ره)، قیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینی (ره)، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، چاپ اول،
بهار1373، ص 55
14- پیشین
15- امام خمینی (ره)، در جستجوی راه از کلام امام،
انتشارات امیرکبیر، دفتر دهم، ص 46
16- امام خمینی (ره)، ولایت فقیه، ص 173
17- برای اطلاع بیشتر مراجعه کنید به کتاب شهید جاوید نوشته آقای صالحی نجف آبادی و کتاب چرا حسین قیام کرد؟
نوشته مرحوم استاد محمد تقی شریعتی، نگارنده مقاله حاضر تاملاتی را بر این نظریه وارد داشته است که برای اطلاع از آن
می توانید به مقاله تحلیلی از قیام امام حسین (ع) که در روزنامه سلام در مرداد ماه 1370 شمسی به نام وحید سلامی به چاپ
رسیده است مراجعه فرمایید.
18- امام خمینی (ره)، قیام عاشورا، ص 38
19- امام خمینی (ره)، صحیفه نور، جلد اول، ص 167
20- امام خمینی (ره)، ولایت فقیه، 173
21- برخی از صاحبنظران با توجه به تحلیلی که از اوضاع و احوال جامعه اسلامی در زمان قیام امام حسین ارائه می کنند و با
استناد به روایات متعددی همان ان الله شاء ان یراک قتیلا و امثال آن را با دیدگاههای مختلفی که نسبت به هم دارند، همانند
مرحوم دکتر شریعتی در کتاب حسین وارث آدم و آقای لطف الله صافی گلپایگانی در کتاب شهید آگاه انگیزه و یا هدف اصلی
قیام امام حسین را شهادت آن حضرت دانسته اند، نگارنده به تامل و تحلیل این نکته در مقاله ای که در پاورقی شماره 17 به آن
اشاره شد پرداخته است.
تأثیر نهضت حسینی بر انقلاب اسلامی
در حالی که اکثر انقلابهای معاصر، سرچشمه ایدئولوژیک خود را از ناسیونالیسم، بورژوازی، کمونیسم و... میگرفتند، مردم ایران به رهبری امام خمینی،اسلام را به عنوان ایدئولوژی انقلابی خود برگزیدند. دلیل بروز چنین رفتاری از مردم ایران بیش از هر چیز به فرهنگ سیاسی ایرانیان باز میگردد. باتوجه به آنکه مهمترین منبع فرهنگ سیاسی ایران، مبانی دینی و به طور خاص مذهب شیعه است و بخش عمدهای از رفتار سیاسی مردم نیز از این منبع متأثر است، بنابراین حرکت اسلامی مردم ایران در بهمن 57 نیز از این منبع ناشی شده است .
از این رو در نوشتار حاضر با در نظر گرفتن انقلاب اسلامی به عنوان تبیین کننده و تطبیق دهندهی اندیشههای اسلامی با جامعهی ایرانی به بررسی تأثیر نهضت حسینی بر انقلاب اسلامی با تأکید بر مقوله شهادت خواهیم پرداخت .
غلبه اصولیون بر اخباریون، شیعیان را به دو گروه مجتهدان و مقلدان تقسیم نمود. بنابر اعتقاد اصولیون، در عصر حضور معصومین، حاکمیت و اختیارات آن توسط ائمه اعمال میگردد ولی در زمان غیبت، از یک سو به دلیل حکمت الهی و اقتضای قاعده لطف که زمین خالی از حجت نباشد، و از سوی دیگر از آنجا که حفظ نظم اسلامی باید به دست کسی انجام شود که آگاهی کاملی از احکام اسلام و قوانین آن داشته باشد، حق حاکمیت اسلامی و ولایت تصرف در امور اجتماعی و سیاسی برعهده جامعالشرایط گذاشته شده است. 1
از این رو با تثبیت و نهادینه شدن اجتهاد و تقلید، عملاً جامعه شیعه به دو گروه اقلیت مجتهد و اکثریت مقلد تقسیم گردید و رهبری و هدایت دینی مردم و استنباط احکام اسلامی، به عنوان یکی از کارهای ویژه مهم روحانیت درآمد. این رویداد رابطهای ناگسستنی در تمام مراحل زندگی میان مردم و روحانیت بوجود آورد که طی آن روحانیت سعی در برقراری ارتباط با مردم و گروههای مختلف نمود.این ارتباط به حدی قوی شکل گرفت که نقش روحانیت شیعه در مسائل سیاسی و اجتماعی ایران در زمانهای مختلف غیر قابل انکار مینماید. 2
بنابراین در نظام روحانیت شیعه، به واسطه وجود مسأله تقلید، نوعی رابطه معنوی میان توده مردم و رهبران مذهبی ایجاد شده است. به طوری که مردم تحت دستورات و نظرات رهبری قرار داشته و نوعی هم نوایی میان آنان شکل گرفته است . این همنوایی باعث شکلگیری قیامها، جنبشها، نهضتها و در نهایت انقلابی اسلامی گردیده است .
شهید مطهری با اذعان به این مطلب که در طول تاریخ، روحانیون و علمای تسنن، سخنان و طرحهای اصلاحی بیشتری نسبت به علمای شیعه ارائه کردهاند، معتقد است که آنها نتوانستهاند یک حرکت اصلاحی عمیق بوجود بیاورند. به اعتقاد شهیدمطهری علمای شیعه با اینکه کمتر در این زمینهها حرف زدهاند در طول یکصد سال اخیر حرکتهایی را رهبری کردهاند که نظیر هیچ کدامشان حتی در میان اهل سنت وجود نداشته است، چه رسد به روحانیت مسیحی و امثال اینها...3
به عقیده شهید مطهری، این مسئله که روحانیت شیعه در طول تاریخ منشا حرکتهای بزرگ شده است، دو دلیل عمده دارد. دلیل اول ویژگی خاص فرهنگ روحانیت شیعه است. به این معنا که فرهنگ شیعی یک فرهنگ زنده، حرکتزا و انقلاب آفرین است. این فرهنگ که از روش و اندیشههای امام علی (ع) تغذیه میکند، فرهنگی است که در تاریخ خود عاشورا، صحیفه سجادیه، دوره امامت و عصمت دویست و پنجاه ساله داردو این در حالی است که هیچ یک از فرهنگهای دیگر چنین عناصر حرکتزائی در خود ندارند. دلیل دوم از نظر شهید مطهری این است که روحانیت شیعه که به دست ائمه شیعه پایهگذاری شده است براساس تضاد با قدرتهای سلطهگر، انکار حقانیت پادشاهان و بینیازی از قدرتهای حاکم پایهگذاری شده است. روحانیت شیعه از نظر معنوی متکی به خدا و از نظر اجتماعی متکی به مردم است و هیچگاه جزو دولت نبوده است . بنابراین مهمترین دلیلی که روحانیت توانسته انقلاب را رهبری کند، استقلال است و این حقیقت که آنها هیچگاه عضو دستگاههای دولتی وغیر دولتی نبودهاند و از آنها ابلاغ نمیگرفتهاند. 4
بنابراین در مییابیم که سنت اعتراض علیه حکومتهای جبار، سنت شهادت، جاودانگی روح سنت بستنشینی و پناهگیری در جوار اماکن متبرکه، مرثیهخوانی و عزاداری برای شهیدان تاریخ و ... از جمله منابع قدرت سنتی شیعیان محسوب میگردند5 که بدون درک آنهانمیتوان فهم درستی از انقلاب اسلامی بدست آورد .
یکی از این مقولات، شهادتطلبی است که پیوند ناگسستنی با قیام امام حسین(ع) و واقعه عاشورا، دارد بطور یکه در طول تاریخ بهرهبرداری هرمنوتیکی روحانیان شیعه از قرآن، سنت و عاشورا، ظرفیت انقلابی گستردهای در اختیار آنان گذاشته است .
مفاهیم شهید و شهادت در دین اسلام از تعبیر خاصی نسبت به ادیان دیگر برخوردار میباشد. شهادت، مرگی از راه کشته شدن است که شهید آگاهانه و بخاطر هدف مقدس و به تعبیر قرآن « فیسبیلالله» انتخاب میکند. در واقع شهدا سعادتمندانی به شمار میآیند که عمری را در خدمت به اسلام و مسلمین گذراندهاند و در آخر نیز عمر فانی خود را به فیض عظیمی که دلباختگان به لقاءالله آرزو میکنند بخشیدهاند. از این رو آنان جایگاهی والا دارند، زیرا زندگانی خویش را در راه هدفی الهی با سرافرازی به خیل شهدای راه حق پیوند زدهاند .
در اسلام شهادت صفتی از «حیات معقول» به شمار میرود و شهید پس از پیامبر از مقام و جایگاهی برتر برخوردار میباشد. از این رو در قرآن مجید، حدود ده آیه به صورت صریح درباره کسانی که در راه خدا کشته شدهاند وجود دارد. زنده بودن شهید، رزق شهید، آمرزش گناهان شهید،ضایع نشدن عمل شهید، مسرت وخوشحالی شهید، وارد شدن در رحمت الهی و رستگاری شهید از جمله مسائلی میباشند که در این آیات به آنها اشاره شده است .
به مصداق آیات شریفه 169 تا 175 سوره آل عمران که میفرماید: «البته نپندارید که شهیدان راه خدا مردهاند بلکه زنده به حیات ابدی شدند و در نزد خدا متنعم خواهند بود. آنان به فضل و رحمتی که از خداوند نصیبشان گردیده شادمان اند و به آن مؤمنان که هنوز به آنها نپیوستهاند و بعداً در پی آنها به راه آخرت خواهند شتافت مژده دهند که از مردن هیچ نترسند و از فوت متاع دنیا هیچ غم مخورند . و آنها را بشارت به نعمت و فضل خدا دهند و اینکه خداوند اجر اهل ایمان را هرگز ضایع نگرداند.» 6 در دین اسلام شهید همواره زنده است و حیات و ممات او همواره صفتی برای حیات طیبه محسوب میگردد .
از این رو روحانیون شیعه در طول تاریخ طی سخنرانیهای خود با تفسیر روزآمد آیات و روایات، و همچنین استفاده از نمادهای اسلامی نظیر شهادت، امام حسین، کربلا، عاشورا، پیامبر، امام ، عدالت و مفاهیم مقابل آن مانند ظلم، فساد، یزید و ... و بیان قول، فعل و تقریر معصومان، بر افکار عمومی جامعه تأثیر گذاشتهاند و فرهنگ سیاسی جامعه را دچار تحول اساسی نموده و هویتسازی کردهاند .
بنابراین استفاده از عناصر شهادتطلبی و الگوی کربلا را میتوان از جمله منابع قدرت روحانیان محسوب نمود. الگویی که در ایام محرم قویترین نیروی ملی و بسیج اجتماعی را در اختیار روحانیت قرار میدهد به شکلی که تمام ملت به سوی یک سوگواری با احساسات شدید تا آن درجه سوق داده میشوند که باور کردن آن برای کسانی که شاهد آن نبودهاند بسیار مشکل است .
این امر بویژه در دورانهایی که مبارزه علیه عامل خارجی انجام میگرفت از نتایج و اجتماع گستردهتری برخوردار میشد. به این صورت که مؤلفههای مذهب شیعه و همچنین فضایی که در جامعه ایران نسبت به مظلومیت امام حسین وجود داشت،عامل تقویت کننده رفتار سیاسی روحانیون میگردید . به این ترتیب، ایدئولوژی، فرهنگی سیاسی و زمینههای تاریخی ایران، شرایطی را فراهم میآورد که رهبران مذهبی و روحانیون عالی رتبه بتوانند مردم را بسیج نموده و بر حوادث و رویدادهای سیاسی جامعه تأثیر بگذارند .
روحانیون میتوانستند حادثه عاشورا را بازسازی نموده و آن را با گفتمانهای جدیدی وارد عرصه سیاسی ایران نمایند . از آنجایی که سلطه خارجی براساس شرایط غیر عادلانهای ایجاد میشود، بنابراین میتوانستند همانند «یزید» را در فرهنگ سیاسی ایران تشابهسازی نمایند و به این ترتیب، مردمی که سالها در عزای امام حسین گریه کردهاند و از قیام وی، درس غیرت و شهادت فرا گرفتهاند را وارد عرصه سیاسی و اجتماعیای نمایند که زمینهساز اعتراض علیه سلطه خارجی میباشد .
در این میان امام خمینی با درکی که از دین و به تبع آن فقه سیاسی و مقولات فقه سیاسی داشت، مسائل را به صورت متمایزی نسبت به فقهای پیش از خود مورد توجه قرار داد. امام خمینی با اعتقاد به اینکه «زندگی سیدالشهدا، زندگی حضرت صاحب سلامالله علیه، زندگی همه انبیاء عالم، همه انبیا از اول، از آدم تا حالا همهشان این معنا بوده است که در مقابل جور، حکومت عدل را میخواستند درست کنند.» 7 مبارزه علیه رژیم جائر پهلوی را سرمشق زندگی خود قرار دادند .
از این رو امام خمینی، تقیه، امر به معروف و نهی از منکر، جهاد و شهادت را به صورت متفاوتی با فقهای قبلی تفسیر کرد و با توجه به ربط وثیقی که بین این چهار مقوله برقرار مینمود، هنگامی که شهادت امام حسین و عاشورا و کربلا و عبارت «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» را در نظر میگرفت، تفسیری از قیام امام حسین به دست میداد که میتوانست کنش انقلابی علیه رژیم پهلوی را برانگیزاند .
در واقع امام خمینی بیش از هر متاله شیعه که دارای منزلی قابل قیاس با وی باشد، خاطره کربلا را با احساس حادی از ضرورت سیاسی به کار گرفته است. 8 مردمی که در طول چهارده قرن حماسه محمد، علی، زهرا، حسین،زینب، سلمان، ابوذر و صدها هزار زن و مرد دیگر را شنیده بودند و این حماسهها با روحشان عجین شده بود، بار دیگر همان ندای آشنا را از امام خمینی شنیدند و علی و حسین را در چهره او دیدند. 9
زیرا اندیشه سیاسی امام به دلیل خصلت دینی و ماهیت مکتبی خود، از پیوند عمیق و ناگسستنی با نهضت حسینی برخوردار بوده است. چرا که از دیدگاه امام خمینی اسلام تنها به عبادت و برگزاری آئینهای دینی ختم نمیشود ، بلکه دعوت وی به آگاهی و بیداری ملل جهت فهم دین،برقراری ارتباط فرد با اجتماع، برقراری ارتباطات فرهنگی، داشتن استقلال فکری و احساس مسئولیت نمودن در قبال مسائل مهم جهان اسلام و مسلمین، نشان از آمیختگی اسلام با تمام وجوه زندگی انسان در قرائت دینی امام داشت .
در این راستا امام خمینی با ارایه تفسیر جامع وهمه جانبه از تعالیم دینی، تلاش نمود بنیان فکری و ایدئولوژیکی جنبشهای اسلامی را غنا و قدرت بخشد. از این رو ایدئولوژی اسلامی در ایجاد و گسترش دامنه نفوذ و پیروزی انقلاب اسلامی نقش مهمی ایفا نمود. از این رو باید انقلاب ایران را به حساب آورد. زیرا مخالفت همه جانبه امام با رژیم شاهنشاهی و نفی سلطنت از سوی ایشان، به مفاهیم اساسی تشیع نظیر امامت، شهادت، اطاعت از مرجعیت روحانی، ولایت فقیه و ...، رنگ و بوی ایدئولوژیکی داد و نقش بسیار مهمی در بنا نهادن سنگ انقلاب و پیش بردن آن به سمت پیروزی نهایی ایفا نمود .
در واقع ایدئولوژی تشیع که یک حس پرخاشگری علیه ظلم و مبارزه در راه خدا و در نهایت شهادتطلبی را در پیروان خویش زنده نگاه میدارد، با تلاش امام خمینی در رأس گروههای مذهبی بر اذهان عمومی مسلط شد و با توجه به نفود عمیقی که در سطح جامعه داشت، به وسیله شبکه بسیار وسیع روحانیت در شهرها و روستاها گسترش یافت و توانست با بسیج عمومی مردم جایگزین ایدئولوژی حاکم گردد. 10
وقتی به عبارات امام درباره عاشورا رجوع میکنیم، ابتکار انقلابی امام را در استفاده از حادثه عاشورا مشاهده مینماییم: «تمام انبیا برای اصلاح جامعه آمدهاند و همه آنها این مسأله را داشتند که فرد باید فدای جامعه بشود. سیدالشهدا روی همین میزان خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا کرد تا جامعه اصلاح بشود.» 11
در واقع امام خمینی با اعتقاد به این امر که قیام و شهادت سیدالشهدا(ع) باید ملاک عمل اجتماعی مسلمانان قرار گیرد، نهضت حسینی را مبنای حرکت خویش در انقلاب اسلامی قرار داد. «آنچه که سیدالشهدا عمل کرد و آن ایده ای که او داشت و آن راهی که او رفت و آن پیروزی که بعد از شهادت برای او حاصل شد و برای اسلام حاصل شد، (روحانیون) به [برای] مردم روشن کنند و بفهمانند به صد نفر، میشود مقابله با یک همچو ظالمی دارای همه چیز کرد.» 12
از این رو امام در مورد رسالت ملت در مقام عاشورا میگوید: «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا باید سرلوحه زندگی در هر روز و د رهر سرزمین باشد. همه روز باید ملت این معنا را داشته باشد که امروز عاشورا است و ما باید مقابل ظلم بایستیم و همین جا هم کربلاست و باید نقش کربلا را پیاده کنیم. انحصار به یک زمین ندارد انحصار به یک عده و افراد نمیشود، همه زمینها باید این نقش را ایفا کنندو همه روزها»13 «این دستور آموزنده هم تکلیف است و هم مژده. تکلیف از آن جهت که مستضعفان با عدهای قلیل، علیه مستکبران با ساز و برگ مجهز و قدرت شیطانی عظیم، مأمورند چونان سرور شهیدان قیام کنند. و مژده بدین جهت که شهیدان ما در شمار شهیدان کربلا قرار داده است.» 14
امام خمینی که استقلال کشور را در عصر خود در خطر میدید، خطاب به علما و مردم مسلمان ایران اعلام نمود که «امروز روزی نیست که به سیره سلف صالحان بتوان رفتار کرد، با سکوت و کناره گیری همه چیز را از دست خواهیم داد.» 15 به عقیده امام، «تکلیف ماها را حضرت سیدالشیهدا معلوم کرده است: درمیان جنگا ز قلت عدد نترسید.» 16 «قیام ایشان با تعداد کم به خاطر آن بود که عذر را از ما ساقط کند»17 «حضرت سید الشهدا به همه آموخت که در مقابل ظلمف در مقابل ستم، در مقابل حکومت جائر چه باید کرد .» 18
بنابر همین مقولات، منابع قدرت در اندیشه امام خمینی به دو دسته مادی و معنوی تقسیم میگردند. از این رو امام ضمن توجه به منابع مادی قدرت (مسائل نظامی دفاعی ) به عنوان عوامل تأمین کننده نظم و امنیت، بیشترین اهمیت را به منابع معنوی میدادند. امام قدرت حقیقی را از آن خدا و اسلام میدانستند و در زمینه منابع معنوی قدرت، تأکید زیادی بر باورهای ذهنی مردم داشتند. از این رو امام خمینی امدادهای غیبی، ایمان مردم، وحدت و روحیه شهادتطلبی را از عوامل پیروزی انقلاب اسلامی میدانستند و معتقد بودند «عشق به شهادت و عشق به لقاءالله، پیروزی میآورد. پیروزی را شمشیر نمیآورد، پیروزی را خون میآورد.» 19
اعتقاد شهید مطهری بر این مبنا بود که «جهاد اسلامی، امر به معروف و نهی از منکر، وظیفه نوعی و دینی و اجر و پاداش شهیدان گردید و مردمی که سالها این آرزو را که در زمره یاران امام حسین باشند در سر میپروراندند و هر صبح و شام تکرار میکردند. «یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزاً عظیما»، بناگاه خود رادر صحنهای مشاهده کردند که گویی حسین را به عینه میدیدند . مردم صحنههای کربلا، حنین، بدر، احد، تبوک، و ... را در جلوی خویش میدیدند و همین باعث شد که به پا خیزند و از سرچشمههای عشق به خدا، وضو بسازند و یک سره بانک تکبیر بر هر چه ظلم و ستمگری است بزنند.» 20
در شرایطی که اندیشهها و رفتار امام خمینی، سکوت در مقابل حکومت باطل و بیتفاوت بودن نسبت به وضع موجود جامعه را بر نمیتابید، محمدرضا شاه پهلوی سعی در کنترل و یا خنثی نمودن مذهب از جهات سیاسی مینمود، او که تلاش میکرد با اعمال فشار بر مدارس علوم دینی آنها را بیروح نگه دارد، علمای مذهبی، را «ارتجاع سیاه» و مبارزین مسلمان را «عوامل مرتجعین سیاه » لقب داد .
شاه که در اوج قدرتطلبی خود از یک سو غافل از آن بودکه یک فرد شیعه مسلمان و مؤمن همه چیز را حتی مسائل و موضوعات سیاسی و حکومتی را نیز در قالب مذهب و با زبان و مفاهیم مذهبی تفسیر و توجیه میکند. 21 از سوی دیگر گمان میکرد با تبعید امام خمینی به خارج از کشور، مبارزهطلبی ایشان را نیز از صحنه تحولات آتی ایران خارج کرده است .
این در حالی بود که امام در آثار دوران تبعید خود بر لزوم پایفشاری بر نهضت حسینی و احکام اسلامی بیش از پیش پای میفشردند: «اسلام را عرضه بدارید و درعرضه آن به مردم، نظیر عاشورا به وجود بیاورید...» 22 زیرا «محرم، ماه نهضت بزرگ سید شهیدان و سرور اولیای خداست که با قیام خود در مقابل طاغوت، تعلیم سازندگی و کوبندگی به بشر داد و راه فنای ظالم و شکستن ستمکار را به فدایی دادن و فدایی شدن دانست و این خود سرلوحه تعلیمات اسلام است برای ملت ما تا آخر دهر .» 23
با توجه به آنکه حرکت سیدالشهدا (ع) یک اقدام کاملاً سیاسی بود که حضرت شرعاً خود را مکلف به آن میدانست هدف نهایی و فلسفه و جودی این قیام نیز تلاش برای تشکیل حکومت اسلامی بود .
در این راه که حضرت (ع) کاملاً به سرنوشت حرکت آگاهی داشت، مصالحه و سازش با دشمن را بر خلاف مصالح اسلام و جامعه اسلامی میپنداشت. از این رو حتی آگاهی از شهادت نیز مانعی در سر راه امام حسین و یارانش ایجاد نکرد . زیرا سیدالشهدا (ع) در هر حال خود را پیروز میدانست، چرا که ملاک پیروزی، انجام تکلیف مبارزه با ظلم و تلاش برای برپایی حکومت عدل بود .
بدین سان بود که امام خمینی به عنوان رهبر انقلاب، درهای جدیدی را در تحلیل صحیح و بهرهبری کامل و اساسی از قیام امام حسین گشود و نهضت حسینی را سرمشق و الگوی انقلاب اسلامی قرار داد . زیرا امام خمینی نیز معتقد بود که «سیدالشهدا (ع) به تکلیف شرعی الهی میخواست عمل بکند. غلبه بکند، تکلیف شرعیش را عمل کرده، مغلوب هم بشود، تکلیف شرعیش را عمل کرده، قضیه تکلیف است.» 24
در واقع امام خمینی قیام سیدالشهدا (ع) را یک الگوی بزرگ میداند که از نقطه نظر فقهی و عمل به وظایف و تکالیف دینی، باید سرمشق قرار گیرد .
تأکید بر قیام عاشورا و فرهنگ شهادت طلبی نزد امام خمینی از چنان اهمیتی برخوردار بود که ایشان حتی در وصیتنامه سیاسی الهی خود نیز به تذکر در این باب پرداختهاند: «ما مفتخریم که ائمه معصومین ما صلوات الله و سلامه علیهم در راه تعالی دین اسلام و در راه پیاده کردن قرآن کریم که تشکیل حکومت عدل یکی از ابعاد آن است، در حبس و تبعید به سر برده و عاقبت در راه براندازی حکومتهای جائرانه و طاغوتیان زمان خود شهید شدند. و ما امروز مفتخریم که میخواهیم مقاصد قرآن و سنت را پیاده کنیم و اقشار مختلفه ملت ما در این راه بزرگ سرنوشتساز سر از پا نشناخته، جان و مال و عزیزان خود را نثار راه خدا میکنند.» 25
در پایان با توجه به آنچه ذکر شد در مییابیم که انقلاب اسلامی ایران از بسیاری از جهات وامدار نهضت حسینی و مقولاتی نظیر شهادتطلبی عاشورایی میباشد. در واقع اسلام به عنوان ایدئولوژی انقلاب از سوی امام خمینی با مفاهیم عاشورایی آمیخته شد و مردمیترین انقلاب قرن بیستم را رقم زد. در این انقلاب نفی سلطه و مبارزه با بیگانگان از یک سو و شهادتطلبی و آزادگی به شیوهی حسینی از سوی دیگر مد نظر امام خمینی و مردم مسلمان ایران قرار گرفت. از این رو نهضت حسینی به عنوان سر منشاء انقلاب، تأثیر بسزایی نخست در شکلگیری مبارزات علیه رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی و سپس در جبهههای جنگ علیه تجاوزگران خارجی به جای گذاشت .
________________________________________
1. امام خمینی، شئون و اختیارات ولی فقیه، ترجمه ولایت فقیه از کتاب البیع، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامیف 1369، ص 61 .
2. نقش بارز روحانیت در تاریخ معاصر ایران را میتوان در نهضت تنباکو، انقلاب مشروطه، لغو قرارداد 1919، مخالفت با جمهوریخواهی رضا شاه، نهضت ملی شدن صنعت نفت، قیام 15 خرداد 1342، کاپیتولاسیون سال 1343، انقلاب اسلامی و .... مشاهده نمود .
3. مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات صدرا، چاپ نهم، 1372، ص 179 .
4. همان، صص 184 ـ 186 .
5. علیاصغر کاظمی، بحران نوگرایی و فرهنگ سیاسی در ایران معاصر، تهران، قومس، 1376، ص 128 .
6. قرآن مجید، سوره آل عمران، آیات 169 ـ 171 .
7. صحیفه نور، ج 20، ص 191 .
8. حمید عنایت، تفکر نوین سیاسی اسلامی، تهران، سپهر، 1362، ص 271 .
9. مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات صدرا، چاپ نهم، 1372، صص 119ـ 121 .
10. جمعی از نویسندگان، انقلاب اسلامی و چرایی و چگونگی رخداد آن، قم، دفتر نشر معارف،1382، صص 140ـ 137 .
11. صحیفه نور، ج 15، ص 59 .
12. همان، ج 17، ص 61.
13. همان، ج 4،ص 202 .
14. همان، ج 1، ص 57 .
15. همان، ج 1، ص 44.
16. همان، ج 17، ص 59 .
17. همان، ج 4، ص 42 .
18. امام خمینی(ره)، قیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینی (ره)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره ) ، چاپ اول، بهار 1373، ص 55 .
19. صحیفه نور،ج 16، صص 69ـ 70 .
20. مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات صدرا، چاپ نهم، 1372، صص 119ـ 121 .
21. همان، صص 40ـ 41 .
22. ر. ک: روحالله خمینی، نامهای از امام موسوی...، ص 181.
23. صحیفه نور، ج 2، ص 11 .
24. همان، ج 4، ص 16 .
25. وصیت نامه سیاسی ـ الهی امام خمینی، تهران، مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1379، ص 16 .
شعیب بهمن
حماسه حسینی و مسالهی تحریفات
اشاره
جویبار یا رودخانهای که از سرچشمهی پاک، ناب و خالص جریان مییابد چون به سوی دشت و صحرا جاری میشود. صفا، طراوت و برکتبه ارمغان میآورد و مزارع و باغات را سیراب میسازد و آدمیان و سایر موجودات را بهرهمند مینماید. اما اگر این رودخانه طغیان کند و حالتسیلابی به خود گیرد نه تنها دیگر مزایای مزبور را در برندارد که موجب تخریب و ویرانی است. حقایق مسلم تاریخی و خصوصا واقعیتهایی که مربوط به حوادث سازنده، رشد دهنده و انسان ساز هستند تا زمانی که دچار دگرگونی نشدهاند همچون چشمهها و جویبارها صفابخش و پربار و حرکت آفرین خواهند بود، اما اگر گرفتار آفتهایی چون تحریف شوند از مقاصد عالی، اهداف والا و نورانی خویش دور افتاده و خاصیت اصلی خویش را از دست میدهند.
قرآن کریم میفرماید: «یحرفون الکلم عن مواضعه ونسوا حظا مما ذکروا به» (1) «کلمات را از مورد خود تحریف میکنند و بخشی از آنچه را به آنان گوشزد شده بود فراموش کردند» . در جای دیگر این کلام آسمانی میخوانیم، «وقد کان فریق منهم یسمعون کلام الله ثم یحرفونه من بعد ما عقلوه وهم یعلمون» (2) گروهی از ایشان کلام خدا را میشنیدند و پس از فهمیدن، آن را تحریف میکردند، در حالی که علم و اطلاع داشتند!
معنای تحریف
وقتی سخنی از معنای اصلی منحرف شود به وجهی که مقصد اساسی خود را از دستبدهد و از وضع واقعی و حقیقی به شکلی دیگر درآید میگویند در آن تحریف صورت گرفته که در این صورت هدف آن کلام فدای این دگرگونی منفی و مغرضانه خواهد شد، گاهی در الفاظ و ظاهر قضایا تحریفی صورت میگیرد و در مواقعی در محتوا، پیام و هدف یک برنامهای تحریف واقع میشود که نوع دوم از حالت اول خطرناکتر و پیچیدهتر است و اصلاح در این مورد مشکلتر خواهد بود. متاسفانه در فصولی از تاریخ اسلام تحریفاتی رخ داده که سیمای حوادث راستین و وقایع حقیقی را عوض کرده و کار محققان را دشوار ساخته است. این حرکتیا به وسیلهی طرفداران و حامیان جاهل و یا مخالفان کینهتوز رخ داده است. در خصوص نهضت مقدس و شکوهمند حضرت امام حسین علیه السلام باید خاطر نشان ساخت که دشمنان نتوانستهاند در آن تحریفی پدید آورند و این قیام به قدری صریح، روشن، مقدس و غیر قابل انتقاد بود که حتی بسیاری از مخالفان در برابرش سر تعظیم فرود آورده و آن را ستودهاند. ولی با کمال تاسف از سوی طرفداران جاهل مطالبی بیاساس وارد متون این بخش از تاریخ شیعه شده است.
حماسه حسینی چون خورشیدی عالمتاب بر همهی جهان درخشندگی و فروزندگی دارد و در شرایط ظلمانی شعلهای ایجاد کرد و فریاد عدالتی در تیرگی ستم بود که حیات تازهای در عالم اسلام به وجود آورد و معرفتی عالی و بینشی نیرومند در آن نهفته است. و مرثیهها و روضهها باید بیشتر این جنبهها را مورد بررسی قرار دهند و محاسن حماسی این نهضت را مطرح کنند و پرداختن به چنین ابعادی از قیام عاشورا، از روی آوردن به تحریفات میکاهد نباید آنقدر افسانه، خرافه و مطالب دروغ به این حرکت مقدس ملحق کرد که عظمت و افتخار و الهام بخشی و اثر تربیتی آن را تیره و تار کند و چنین شکوهی را مخدوش نماید، تکیه بر خطبههای امام و اهل بیت که ایراد نموده و نیز روضه خواندن از روی بیاناتی که آن حضرت در پاسخ به افراد در مسیر مدینه تا کربلا فرمودهاند و نیز بر اساس رجزهایی که آن امام بزرگوار و اصحابش در روز عاشورا در مقابل دشمن خواندهاند و در کتب معتبر ثبت و ضبط شده و از روی نامههایی که بین امام و مردم کوفه و بصره رد و بدل شده و در منابع مستند ضبط است از مواردی است که تاریخ این قیام را پرحرارت و پرتابش نگه میدارد، باید توجه داشت که این جنبش با هالهای از قداست آمیخته است و باید برای معرفی آن از ابزارهای درست، سخن پاک و مضامین عالی بهره گرفت و غافل شدن از این واقعیت و گریستن را هدف دانستن، فرهنگ تحریفی را ترویج میکند، شهید مطهری رحمه الله میگوید: «... قهرا برای این که مردم بیشتر گریه کنند... روضههای دروغ جعل شد مردم ما هم به روضههای خیلی داغ و پرحاشیه عادت کردهاند و این خود عاملی شده که اجبارا عدهای از اهل منبر برای این که مردم گریه کنند... روضههای ضعیف میخوانند..» . (3) .
هدف نهضت: مبارزه با تحریف
حضرت امام حسین علیه السلام در قیام پرشکوه خود در صدد برآمد تا چهرهی واقعی آیین محمدی صلی الله علیه و آله و اسلام ناب را به جهانیان معرفی کند و پیام معنوی قرآن را به تشنگان معارف برساند و از فرهنگ دینی غبارزدایی کند.
در این قیام عامل امر به معروف و نهی از منکر برجستهتر است چنان که امام حسین علیه السلام در وصیتبه برادر خود محمد حنفیه فرمودهاند: قیام من برای اصلاح امت جدم میباشد، میخواهم امر به معروف کنم و نهی از منکر نمایم و به سیره و سنت جد و آیین پدرم - حضرت علی علیه السلام - رفتار کنم (4) .
در حقیقت امام حسین علیه السلام برای مبارزه با تحریفها قیام فرمود زیرا احساس نمود در دستگاه خلافت اسلامی انحراف شدیدی رخ نموده و این اعوجاج در شئون سیاسی اجتماعی مسلمین رخنه کرده و آنان را از رسیدن به چشمه پاک و پربهرهی توحید و رستگاری باز داشته است و برای زنده ماندن دین و بقای امت اسلامی راهی جز فداکاری و شهادت نمیباشد و گویی باید عبارت ان الله شاء ان یراک قتیلا تحقق پذیرد (5) .
البته برخی خواستهاند یک تحریف تاریخی در این قیام ایجاد کنند و چنین تبلیغ نمایند که فراخوانی کوفیان هدف اساسی قیام کربلاست در حالی که دعوت کوفیان از موارد جزیی و فرعی این قیام است و خطبههای حماسی و پرشور امام بعد از شکست کوفه بیانگر این واقعیت میباشد شهید مطهری از این موضوع دچار شگفتی میشود که برخی خواستهاند حماسهی کربلا را به نحوی ثابت کنند که مردم کوفه واقعا دارای قدرتی بودند و میشد به آنان اعتماد کرد در صورتی که عظمت قیام حسینی در این است که آن حضرت بدون اتکا به قدرتهای سیاسی اجتماعی آن روز برپا خاست و اثر روحی این حرکت در حدی بود که نه تنها مردمان آن زمان را به تحرک وا داشتبلکه اثراتش همچنان باقی و پابرجاست (6) . آن متفکر شهید در جای دیگر خاطر نشان میسازد:
«... نه چنان بود که بعد از دعوت مردم کوفه امام قیام کند بلکه بعد از این که امام حرکت کرد و مخالفتخود را نشان داد و مردم کوفه از قیام امام مطلع شدند و چون زمینهی نسبتا آمادهای در آنجا وجود داشت مردم کوفه گرد هم آمدند و امام را دعوت کردند. .» . (7) اگر دعوت کوفیان عامل اصلی نهضتبود امام میبایست در این حرکت احتیاط بیشتری مینمود و تذکرات برخی ناصحان چون عبدالله ابن عباس را مورد توجه قرار میداد.
عوامل تحریف
امویان کوشیدند تا نهضتحسینی را از سرچشمهی اصلی قیام جدا کرده و آن را بر بستر دیگر قرار دهند و این چنین وانمود کنند که حرکت مزبور نوعی ایجاد اختلاف و تشتت در بین مسلمین بود، دشمنان کوردل و شبپرستان خفاش صفت میخواستند این حماسهی پرشکوه و سراسر مقدس را در حد یک آشوب سیاسی ناحیهای تنزل دهند و به همین دلیل چون مسلم بن عقیل نماینده و شخص مورد وثوق امام وارد کوفه شد، یزید به حاکم وقت - ابن زیاد - نوشت فرزند عقیل میخواهد به اخلال و فساد دست زند و بذرهای تفرقه بپاشد و فرزند زیاد چون نایب امام - مسلم را - دستگیر کرد خطاب به وی گفت: چه شد که به این شهر آمدی تا آشوب برپا کنی، مسلم در جواب گفت: بر حسب دعوت و نامههای متعدد کوفیان آمدهام و ما خواهان برقراری عدالت هستیم.
به رغم آن که دشمنان نتوانستند این حماسه را کم رنگ سازند عواملی دستبه دست هم داد تا منابع مستند تاریخ کربلا توسط عدهای نادان مورد خدشه قرار گیرد. از جمله:
1- تمایل به اسطورهسازی
الگو بر خلاف اسطوره، مجموعهای از باورهای ایمانی و معارف اعتقادی انسان است که در عرصهی عمل در سیمای انبیاء و اولیاء نمایان میگردد و در سیرهی چنین افرادی نباید تحریف واقع شود. و روا نیست جنبههای افسانهای که حس اسطورهای را در اذهان ایجاد میکند به شرح حال و چگونگی نهضت افراد مقدس وارد شود. به فرمایش شهید مطهری: «افرادی که شخصیت آنها، شخصیت پیشوایی است، قول آنها عمل آنها، نهضت آنها سند و حجت است نباید در سخنانشان، در شخصیتشان تحریف واقع شود. قسمتی از تحریفاتی که در حادثه کربلا صورت گرفته معلول حس اسطورهسازی است» . (8) .
حضرت آیة الله خامنهای، مقام معظم رهبری، فرمودهاند: جعل مطالب زاید و افزودن آن بر قصهی اصلی و نسبت دادن آن به صاحب قصه در قصه معصومین علیهم السلام کذب و افترا و حرام است (9) .
2- گریه بر امام حسین علیه السلام و توجیه وسایل باطل
برخی تصور کردهاند چون میخواهیم بر سالار شهیدان بگرییم و این برنامه مقصد والایی است پس میشود از هر وسیلهای که به آن کمک کند، بهره گرفت. اگر چه با جعل و تحریف توام باشد. این واقعا فکر مسموم و پرآفتی است که اگر کاری با ظاهری مذهبی بروز کرد و دارای ثوابی بود، دیگر اشکالی ندارد در مسیر آن به هر حرکتی دستیازیم، اگر چه دین و مبلغان راستین آن از این کار بیزار باشند و حضرت ابا عبدالله علیه السلام هم از بابت آن در فشار باشد و خاطر مبارک آن امام همام برنجد. بزرگان دین و علمای شیعه با آن که خودشایستگی تربیت و تعلیم دیگران را داشتند باز دین و عقاید و افکار خویش را بر امام عصر خود عرضه میداشتند تا مبادا به نام دین به چیزی بر خلاف آن معتقد باشند یا به حساب دین، کاری را در جهت معارض آن انجام دهند (10) .
3- مراجعه به منابع مخدوش و تکیه بر مضامین جعلی
منابعی که از تاریخ عاشورا حکایت دارند، باید چندین مشخصه را داشته باشند، در غیر این صورت آمیخته به جعل و تحریفند و استناد به آنها مشکلاتی را به بار میآورد و اهداف این نهضت را تحریف میکند، در وهلهی اول چون این مطالب به منابع اصیل قرآنی و روایی عرضه میگردند نباید رنگ ببازند و یا با آنها در تعارض باشند همچنین مسایلی را که مطرح میکنند باید در شان و مقام حضرت امام حسین علیه السلام به عنوان فروغ امامت، ستارهی درخشان آسمان ولایت و هادی انسانها و نگهبان معارف الهی باشد، نکتهی دیگر این که در بررسی این متون تطبیق آنها با عقل سلیم و منطق کار لازمی است که اگر خرد ناب و درک عالی انسانی قبول آنها را مورد تامل قرار داد باید از نقلشان امتناع کرد. اگر انسان هر چه را میخواند و میشنود باور کند و برای دیگران بازگو کند بدترین جهالت را مرتکب شده است. مراجعه کنندهی به کتب مقاتل به مصداق «کونوا نقاد الکلام» باید این متنها را با ارزیابی درست و ارزشیابی منطقی و اصولی مورد بررسی قرار دهد و از میان آنها مطالبی را مورد گزینش قرار دهد که معارف و اندیشه افراد را ارتقا دهد، روح شنوندگان و عزاداران را به حماسهی کربلا پیوند دهد و دلها را به اهتزاز درآورد. شهید مطهری رحمه الله میگوید: «... اگر در آن مسیر صحیح با بیان حقایق و واقعیات بدون آن که روضهی دروغی خوانده شود، بدون آن که جعلی شود، بدون آن که تحریفی شود... اگر اشکی از روی صداقت و حقیقت ریخت، شور و واویلا بهپاشد مجلس هم کربلا شد، بسیار خوب است..» . (11) روی آوردن به منابع مخدوش چون روضة الشهدای ملا حسین کاشفی، اسرار الشهادة ملا آقا دربندی و دخالت دادن فرهنگهای قبل از اسلام همچون سوگ سیاوش و غیره در وقایع کربلا و مانند آن میتواند از زمینههای تحریف باشد. همچنین رسوخ برخی سنتهای بومی و شیوههای قومی و محلی که به عنوان آداب و رسوم اقوام و قبایل مطرح هستند در برخی حوادث عاشورا این نهضت را آفت زده میکند، کما این که فرهنگ حکام و سلاطین چون به مرثیهها رسوخ یافت اعتبار آن را کم کرد.
نمونههایی از تحریفات لفظی
1- در برخی کتب مقتل که متاسفانه هنوز هم از آنها استفاده میشود و در روضهها به آنها استناد میکنند برای ذریهی امام دخترانی بافته، یا دخترانی را در مدینه گذاشته و برخی را شوهر داده و گروهی را از فرط تشنگی هلاک کرده و عدهای را شهید نمودهاند و آمار مخالفان را به شکل اغراقآمیز نقل کرده و به ذکر وقایعی پرداختهاند که در این قیام رخ نداده است.
2- تاکید بر این که علی اکبر نوجوانی هیجده ساله و ناکام بوده و آرزوی داماد شدن داشته و پدرش از بابت این که برایش همسری برنگزیده ناراحت است، در حالی که علی اکبر در شعبان سال سی و سوم هجری به دنیا آمده و در کربلا بیست و هشتسال سن داشته و عبارت ثمانیة و عشرین تحریف و تصحیف به ثمانیة عشر شده و علامه مقرم ثابت کرده که علی اکبر در کربلا از برادرش امام سجاد علیه السلام بزرگتر بوده است (12) . همچنین برخی مطرح کردهاند که حضرت امام حسین علیه السلام از به میدان رفتن علی اکبر اکراه داشت و این تحریف در کتاب روضة الشهدای کاشفی دیده میشود ولی شیخ مفید و سید بن طاووس خاطر نشان ساختهاند وقتی آن جوان خواستبه نبرد با اشقیا برود، امام بدون درنگ به وی اذن داد (13) . برخوردهای احساسی و بسیار عاطفی بین علی اکبر و مادرش ام لیلی فاقد اعتبار تاریخی است و علامه مقرم اظهار میدارد; ام لیلی در کربلا نبوده و قبل از حادثه عاشورا وفات یافت.
3- طبق برخی نقلهای نادرست و تحریف شده امام حسین علیه السلام فرزند بیست و هشتساله خود را داماد نکرده اما در بحبوحهی حوادث کربلا که به دلیل شدت ناملایمات ناگزیر میشود نماز خوف بخواند مصمم میگردد دخترش فاطمه را به عقد ازدواج قاسم سیزده ساله درآورد. علامه مجلسی میگوید: قصهی دامادی قاسم را در کتب معتبر ندیدهام (14) و محدث نوری آن را از اخبار وهن انگیز میداند (15) . محدث قمی هم این ماجرا را مخدوش میداند (16) .
4- به حضرت مسلم بن عقیل نسبت دادهاند که هنگام حرکتبه سوی کوفه، کشته شدن صیدی را به دست صیادی لامتبدشگونی سفر دانسته و از این جهت واهمه به دل راه میدهد. اولا نایب و مورد وثوق امام نمیتواند از یک حادثه جزیی نگران شود و نسبت دادن دروغی این گونه به مسلم بدان معنا است که العیاذ بالله او از تعالیم اسلامی آگاهی ندارد، گذشته از آن حضرت رسول صلی الله علیه و آله امتخویش را از فال بد برحذر داشته و این کار را معادل شرک دانسته است و حضرت مسلم به هیچ عنوان این سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله را فراموش نکرده و آویزهی گوشش بوده و نمیتوان باور کرد که چنین شخصیتی به یک رسم جاهلی موهوم که با سیرهی خاندان عصمت مغایرت دارد عمل کند (17) .
5- حضرت امام سجاد علیه السلام که به صور گوناگون میکوشید تا برخلاف موقعیتهای خفقانزا خاطرات عاشورا، شهادت و روح حماسه حسینی را زنده نگه دارد و با آن موقعیت اجتماعی همهی دیدهها را به سوی سیمای پرمهابتخود متوجه کند و آن گاه اشکی داغتر از آتش را بر گونهها جاری سازد تا مردم در تبلور آن قطرههای اشک عاشورا را تداعی کنند در برخی روضهها و مرثیهها و اشعار نمایشهای تعزیه به صورت انسانی بیمار و ناتوان معرفی میشود و نیز نقل میکنند که وقتی برای امام حسین علیه السلام یاوری باقی نماند و آن حضرت برای وداع به خیمه امام سجاد علیه السلام رسید امام چهارم اظهار داشت: پدر جان کار شما با این مخالفان به کجا کشیده؟ گویی بر اساس این نقل دروغ و تحریفی، آن ستارهی تابناک امامت از اوضاع کربلا و حوادث آن کاملا بیخبر است! از اتفاق، یکی از منابع مستند و منور که ناظر واقعه کربلا بوده و این رویداد را دقیق و با ذکر جزئیات ذکر کرده امام سجاد علیه السلام است.
6- ماجرای فاطمهی صغری که در مدینه مانده است و توسط مرغی از ماجرای کربلا باخبر میشود و پس از آن که میفهمد پدر و برادرانش در حادثهی نینوا کشته شدهاند بیتابی میکند و بر اثر نالههای زیاد جان به جان آفرین تسلیم میکند. نیز در کتب معتبر نیامده است.
7- حکایتسلطان قیس که در هندوستان و به هنگام شکار مورد هجوم شیری قرار میگیرد و چون این فرد نصرانی امام حسین علیه السلام را به امداد میطلبد آن حضرت در بحبوحه جنگ با اشقیا موقتا از نبرد دستبرمیدارد و وی را از گزند شیر نجات میدهد و در ادامه فرد مزبور اسلام میآورد. این ماجرا نیز جزو اکاذیب است.
8- داستان دختری یهودی که فلجبود و قطرهای از خون امام حسین علیه السلام به وسیلهی مرغی به بدنش چکید و بر اثر آن بهبود یافت نیز از افزودههای بعدی است.
9- حکایتشیر و فضه: که به توصیهی حضرت زینب (س) فضه کنیز حضرت زهرا (س) شیری را میآورد تا از ابدان مطهر شهدا حفاظت کند، فاقد اعتبار است.
10- ماجرای پیرزنی که در زمان متوکل میخواستبه زیارت امام حسین علیه السلام برود که توسط عاملان متوکل عباسی دستگیر و به دریا افکنده میشود و بعد حضرت عباس علیه السلام او را نجات میدهد، ماجرای پدید آمدن این ماجرای سراسر دروغ را آیة الله حاج شیخ محمد حسین عالم نجف آبادی برای شهید مطهری نقل کرده است (18) .
تحریفات معنوی و محتوایی
1- یکی از تحریفات معنوی این است که حضرت امام حسین علیه السلام به شهادت رسید تا امت گناهکار را نجات دهد. که با این برنامه هدف مقدس آن حضرت ناتمام جلوه داده شده است و چنین برداشتی از شفاعتبه راستی موجبات انحطاط جامعه را پدید میآورد و با مبانی اعتقادی شیعه و فرهنگ ائمه در تباین است، این طرز فکر که شاید مورد پسند عوام باشد درست ضد هدف راستین امام است زیرا او نهضتخود را برای این منظور ترتیب داد تا مردم از خداوند ترس داشته باشند و از روی آوردن به گناه و معاصی برحذر باشند و به فرائض دینی توجه افزونتری کنند و روحیهی تقوا در آنها احیا شود، مرحوم آیتی میگوید: هیچ امکان پذیر نیست که کسی با دوری از خدا به امام حسین علیه السلام نزدیک شود و با خشم پروردگار امام را خشنود سازد و سهمی از معصیت را برای امام کنار بگذارد تا خدا نتواند از وی بازخواست کند (19) ، شهید مطهری رحمه الله مخالف این باور غلط است و خاطر نشان میسازد گناه وقتی بخشیده میشود که روح انسان با معنویت امام پیوند بخورد (20) . و در جای دیگر فرمودهاند: «همان چرندی را که مسیحیت در مورد مسیح گفتند در مورد حسین علیه السلام گفتند، گفتند: که حسین کشته شد برای آن که بار گناه امت را به دوش بگیرد (21) .» آن متفکر افزوده است اگر کسی در ماه رمضان روزهدار باشد و چنین سخنی بر زبان آورد روزهاش باطل است (22) . به نظر شهید مطهری رحمه الله این چنین تصویری از شفاعتشرک در ربوبیت است و برای امام حسین علیه السلام نوعی اهانتبه شمار میرود (23) .
2- القای این تفکر باطل که امام حسین علیه السلام دستگاه جداگانهای در برابر ترازوی عدل الهی دارد و در پیشگاه خداوند اعمال صالح، عبادات خالص و رفتارهای نیک و حسنات مقبول است ولی نزد آن امام تنها گریه، ناله و بر سر و سینه زدن مورد قبول میباشد و در این دستگاه خیلی راحتتر از تشکیلات الهی میتوان بهشت را به دست آورد و از آتش دوزخ رهایی یافت. البته آن چشمی که برای ابا عبدالله و یارانش نگرید و آن قلبی که نسوزد، چشم و قلب بشر نمیباشد اما این سخن با آن تحریفات فرق میکند که میگویند سومین فروغ امامتشهادت را برگزید تا مردم در مجالس حسینی شرکتیابند و بگریند و آمرزیده شوند بدون آن که سیرهی آن امام و توصیههای آن پیشوا را چراغ راه خویش قرار دهند.
3- عدهای چنین عنوان میکنند که حماسهی عاشورا بطور جبری و حادثهای محتوم روی داده است، اگر این عقیدهی باطل را بپذیریم العیاذ بالله امام و یارانش را از هر گونه اراده، اختیار و تصمیمگیری سلب کردهایم و اعتقاد به این تفکر موهوم با قرآن و فرهنگ اهل بیت مغایرت دارد به علاوه چنین تخطئهای در اصل مهم و حیاتی قضا و قدر نوعی انحطاط فکری و عقیدتی به بار میآورد.
4- نکتهای که متاسفانه در اغلب مرثیهها دیده میشود این است که از زبان امام و یارانش رویداد کربلا و مصائب عاشورا به چرخ و فلک نسبت داده میشود و به عنوان زبان حال پیشوایی پاک و معصوم و مطیع اوامر الهی به روزگار و افلاک دشنام داده میشود در حالی که در روایات بسیاری از این حرکت نهی شده و اگر این اعتراض حاکی از اعتقاد به عامل مؤثر در سرنوشت انسان و در عرض اراده الهی باشد نوعی ثنویت و دوگانهپرستی به شمار میرود و خود از مظاهر شرک است و تفکر دهریون را در اذهان تداعی میکند، گذشته از آن اعتقاد به تاثیر ستارگان و افلاک در سرنوشت آدمیان در فقه اسلامی حرام است و باید دانست که امام معصوم میتواند به اذن خداوند ولایت تکوینی داشته باشد و در مخلوقات دخل و تصرف کند و فلک نمیتواند برای آن وجود مبارک سرنوشت مشخص کند.
5- حضرت امام حسین علیه السلام با قیام خود مکتب عملی برای اسلام پدید آورد تا مسلمین و آزادگان با تاسی از او برای اصلاح امور جامعه و ترویجحسنات و محو منکرات اهتمام ورزند اما گروهی میگویند دلیل قیام امام حسین علیه السلام یک دستور خصوصی بود و طبق یک توصیهی غیبی باید کشته میشد اگر این گونه باشد دیگر این قیام اثرات تربیتی و سازندهای بر جامعه ندارد و قابل پیروی نیست و نقش الگودهی آن از بین میرود و نهضت امام از حوزهی عمل بشری قابل اقتدا و اقتفا خارج شده و از زمین به آسمانی غیر قابل دسترس میرود. شهید مطهری میگوید: این تحریف معنوی نهضت امام را از حالت مکتبی بودن خارج میکند (24) و دیگر الهام بخش آدمیان نخواهد بود (25) .
6- ائمهی اطهار علیهم السلام تاکید فرمودهاند که نهضت امام حسین علیه السلام باید زنده بماند و فراموش نشود و توصیه کردهاند مردم برای آن حضرت بگریند و عزاداری کنند تا هم نهضت عاشورا حفظ شود و هم آنان در پرتو این مجالس و سوگواریها به رشد معنوی و سازندگی ایمانی برسند و بر اثر همراهی عاطفی با حماسه عاشورا به معرفت عاشورائیان نزدیک شوند و از این چراغ هدایت نور بگیرند و با کشتی نجات از توفان حوادث آسان بگذرند. ولی گروهی این هدف را مسخ کرده و گفتهاند: این گریه تسلی خاطری برای حضرت زهراست در حالی که امام حسین علیه السلام با شهادت خویش به مادرش زهرا (س) پیوست و آن دو انسان والا از هم جدا نیستند که حضرت فاطمه (س) در فراق این ماجرا ناراحتباشد و احتیاج به تسلی داشته باشد البته حضرت زهرا بسیار شادمان میشود که مردم با یاد حسین علیه السلام و زنده نگه داشتن راه او به سعادت برسند و در همان مسیری حرکت کنند که فرزندش پیمود. شهید مطهری این تحریف را مورد انتقاد شدید قرار میدهد و میفرماید با چنین تصوری ما مقام آن بزرگان را که آرزوی شهادت داشتهاند تنزل دادهایم (26) .
7- حضرت امام حسین علیه السلام با فداکاری کم نظیر خود موجی ایجاد کرد که برای قرون متمادی ستمگران را به هراس واداشت و دشمنان دین را لرزانید و نامش با شجاعت، معنویت و ایثار و عدالت توام میباشد، او در حد بسیار عالی برای اعتلای اسلام خون خویش را داد و چشمهی حقیقت را جاری ساخت و به قطرههای خون خود ارزش داد اما عدهای این گونه مینگرند که امام حسین علیه السلام توسط دشمنان نفله شد و بدون این که تقصیری داشته باشد توسط ستمکاران کشته شد و از این جهتباید برایش متاثر بود و گریست، شهید مطهری این تصور باطل را مورد انتقاد قرار داده (27) و مرحوم آیتی میگوید: این گونه نیست که امام از روی بیچارگی تن به شهادت بدهد، این طور نبود و گوینده یا نویسنده این سخن هر که باشد سخنش سست و بیاساس است و اگر این گونه بود کجا دنیا میتوانست روی این قیام مقدس حساب کند (28) .
8- هر گونه تاریخ یا مقتل یا گزارش یا مضمون شعری که حاکی از ذلت پذیری و خواهش امام حسین و یاران و خاندانش در مقابل دشمن باشد دروغ و تحریف و غیر قابل قبول است:
از آستان همت ما ذلت است دور واندر کنام غیرت ما نیستش ورود پس این که در برخی روضهها یا مرثیهها به شنونده یا خواننده القا میشود که امام برای به دست آوردن آب به دشمن التماس کرد با سیرهی امام مغایرت دارد و این که امام به عنوان شخصیتی والا مقام آن هم در سنین بزرگسالی (57 سالگی) از غربت و تنهایی بنالد و مادر خود را صدا بزند که به او مادری کند منحط و مباین روح حسینی است، و این که در مرثیهها از زبان امام گفته میشود که: راضی شدم که زینب خوار گردد آن وقتخاطرههای نینوا را که بر کالبدهای مرده جوامع زندگی میدمد به صورت ذلت آوری ترسیم کردهایم.
پینوشتها:
1) مائده / 13 .
2) بقره / 75 .
3) حماسهی حسینی، شهید مطهری، ج3، ص260 .
4) مقتل خوارزمی، جاول، ص188; ملحقات احقاق الحق، ج11، ص602، نفس ال5مهموم، حاج شیخ عباس قمی، ص45; مقتل عوالم، ص54 .
5) نک: بررسی تاریخ عاشورا، محمد ابراهیم آیتی، ص79- 89 .
6) حماسهی حسینی، ج3، ص54 .
7) همان، ج2، ص40 .
8) همان، جاول، ص41 .
9) ارزیابی سوگواریهای نمایش، غلامرضا گلی زواره، ص36 .
10) بررسی تاریخ عاشورا، ص125 .
11) حماسهی حسینی، جاول، ص102- 103 .
12) نک: علی الاکبر، عبدالرزاق المقرم، انتشارات شریف الرضی .
13) رک: الارشاد و لهوف .
14) جلاء العیون، علامه مجلسی، ص404 .
15) لؤلؤ و مرجان میرزا حسین نوری، ص193 .
16) منتهی الآمال، جاول، ص70 .
17) تحقیق دربارهی اول اربعین حضرت سید الشهداء، شهید قاضی طباطبایی، ص174. پاورقی
18) سرگذشتهای ویژه از زندگی استاد شهید مرتضی مطهری، جاول، ص35- 36 .
19) بررسی تاریخ عاشورا، ص125 .
20) حماسهی حسینی، ج2، ص209 .
21) همان، جاول، ص276 .
22) همان، ص76 .
23) عدل الهی، شهید مطهری، ص265 .
24) حماسهی حسینی، ج3، ص84- 85 .
25) همان، ص286 .
26) همان، ص92 و نیز ص286 .
27) همان، ص83- 84 و نیز جاول، ص80 .
28) بررسی تاریخ عاشورا، ص89 .
حماسه حسینی و نوع تربیت انسانهای عصر واقعه
عاشورا یک امتحان بزرگ بود که در زمان و مکان خود بینظیر بود. حقیقت وجوهرة انسانهای مختلفی را بر ملا نمود. عاشورا به نوعی «یوم الفصل» هم بود، چرا کهحد فاصلی بین دو دسته از آدمها شد. یک عده فرسنگها به جلو رفتند و از ملک تاملکوت اوج گرفتند و عدهای نیز سیر قهقرایی طی نموده و در این حماسة عظیم مصداقتعبیر قرآن کریم شدند که میفرماید: ( اولئک کَالانْعامِ بَل هُم أضَلّ ) .
عاشورا وقتی لب به سخن میگشاید و محفل عاشقانة آن تعداد اندک را به تفسیرمینشیند آنها را متصلان به حقیقت توصیف مینماید، زیرا مقدمة یافتن حقیقت، واقعبینی و حقیقتجویی است، تا واقع جو نباشی حقیقتی را در نخواهی یافت. امام آنها را باحقایق آشنا کرد چون زمینة حقیقت جویی و واقع بینی را در آنها یافت.
«هرگاه انسانهای واقعبین و حقیقتطلب - هر چند اندک باشند - به حد نصاببرسند آن روز میشود از حقایق سخن گفت.»
در این حماسة عظیم و خصوصاً آن شب بزرگ تاریخ انسان ها یعنی شب عاشوراعدهای در ساحلِ سپیده تن شستند و در زیر بزرگترین محراب زمین یعنی آسمان نمازگزاردند و حماسه را اقامه بستند. آنان چون وصل به معبود بودند آن روز بزرگ را رقم زدند،چون آن شب عظیم را پشت سرگذارده بودند آن روز عظیم را آفریدند. روزهای بزرگ،محصول شبهای بزرگ است و آنانکه شب بزرگ نداشته باشند روز بزرگ ندارند، چرا کههمواره انسانهای بزرگ توشه و توان خویش را از شب میگیرند. شب فرصت روز بودناست. امام علی (ع) در توصیف انسانهای بزرگ میفرماید: ( زُهّادُ اللیل وَاُسُدُ النّهار؛ زاهدان شب و شیران روزند.
کسی که در سپیده دمان شیر باشد، یقیناً زُهد شب را تجربه کرده است، کسی کهشبانگاهان شانههایش بلرزد و میان خویش و معبود پل ارتباطی برقرار نماید اشک درچشمانش بیقرار میگردد و از آبشار «محجر» و شیار چهرهاش میغلتد و بر گونهاش پرپرمیزند، آن زمان است که شخص آسمانی میشود و در زمین، آسمان میشود.
بسیاری افراد بهشتیان روی زمینند زیرا نه اهل لغوند و نه گناه. قرآن میفرماید: ازویژگیهای بهشت این است که ( لا یسمعون فیها لَغواً ولا تأثیماً ) . انسان بهشتی نیزاهل لغو و گناه نیست و یک بهشت متحرک است، او دیگر قیدها را شکسته است.
حقیقت آدمی در کربلا برای عدهای این گونه بود، چرا که در آن دگرگونی معنوی،مسیرهای سلوک را یک شبه طی کردند و از تن و جان و مال و دنیای فانی گذشتند و دنیارا به سان یک منفذ نگریستن نگاه کردند، نه چشم انداز. امام علی (ع) در بارة این نوعنگاه به دنیا میفرماید:
( من ابصَرَ بها بصّرته ومن ابصر الیها أعمتهُ ) ؛ هرگاه کسی «با دنیا» نگاه کندبینایش میکند، و لیکن اگر کسی به دنیا نگاه کند کورش میسازد».
اگر کسی به اقتضای توحید، دل دادن به یک محبوب و یا حل شدن در یک آرمانرا بطلبد و آن را وسیلة رسیدن به محبوب اصلی یعنی خدای تعالی قرار دهد بینا میشود،و لیکن کسی که شؤون دنیایی و ارزشهای مادی و زودگذر آنرا هدف قلمداد کند و آن رادر عرض خدا قرار دهد کور میشود. اتفاقاً این معنا در واقعة عاشورا، بین سپاهیان دوطرف خود را به خوبی نمایان ساخت. عارفان واقعه و عاشقان دلداده بالمحهای از نگاهدوست بینایی یافتند که دارای سه افقِ بود: «افق باز»، «افق دور» و «افق روشن» و اینسه، افقهای عارفانه است. افق باز و انسان را محو جمال محبوب میکند و به قول حلاجدر این افقِ فقط معشوق میماند و بس چرا که «المحَبَّةُ نارٌ تَحرِقُ ما سوی المحبوب» .
در افق دور انسان فراتر از سطح موجود، ابعاد دورتر و وسیعتر را میبیند و جمالمحبوب او را در دنیای دیگر سیر میدهد و تا مرحلة غرق در دریاهای خون پیش میرود واین یعنی عشق عارفانه و ازلی به آرمان و هدف و خدای تعالی، به قول منصور حلاج بهمرحلة «رکعتان فی العشقِ لا یصحّ وُضوهُما الاّ بالدّم» میرسد.
و افقِ روشن نوعی مکاشفه است، نوعی احساس اتصال و ملاقات است و چشمبصیرت یافتن. امام علی (ع) در خصوص اوصاف پارسایان (متقین) تعبیر بسیار زیبایی ازاین افق دارد و میفرماید:
«فهم والجنّة کمن قد را´ها فهم فیها منعّمون، وهم والنار کمن قد را´ها فهم فیهامعذّبون؛ بهشت برای آنان چنان است که گویی آن را دیده و در نعمتهای آن به سرمیبرند و جهنم را چنان باور دارند و میبینند که گویی آن را دیده و در عذابش گرفتارند».
حسین (ع) معلّم تمام انسانها
وقتی حقیقت آدمی و آرمان اصیل او که خلیفه اللهی است ظهور کند و یک الگویتمام عیار میشود برای دیگری که بخواهد مسیر آرمان سازی را طی کند، نقش «کتابباز» را ایفا میکند، خواه آن انسان مسلمان باشد یا غیر مسلمان. این اعجاب بزرگ را درقضیه کربلا به خوبی شاهد هستیم، آن هم وقتی که فرعونیان خردسال و نمرودیان نابالغسپاه کور اجساد خندان آیینهها را به ظاهر شکستند. قرنها بعد زبان منصف بعضیمستشرقان از آن الهام میگیرد. این الهام گرفتن، چیزی جز ظهور حقیقت انسان بهعنوان جانشین محبوب نیست و مولا این درس بزرگ را در قالب یک حماسة عظیم بهانسانها
یاد داد. اگر بگوییم کربلا یک دانشگاه بزرگ است شاید باز در حق کربلا و حماسةحسین (ع) اجحاف کرده باشیم. بلکه باید بگوییم دانشگاهی بزرگ برای همة اعصار کهواقعیت انسان بودن انسان را در جنبههای مختلف ظلم ستیزی و آزادیطلبی و شکستنیوغهای غیر الهی و زمینی آموخت. این حقیقت عظیم انسانی به حدی است که در نگاهمستشرقان بعد از قرآن و مراسم عظیم حج پایه و اساس قدرت مسلمانان محسوبمیشود، وینستون از مستشرقان غربی مینویسد:
مادامی که مسلمانان قرآنی داشته باشند که تلاوت شودو(فراموش نگردد) و کعبهای که مراسم آن با انسجام وهمدلی صورت گیرد و حسینی که یاد شود هیچ کس قدرتتسلط و سیطره را بر آنان نخواهد داشت.
همانگونه که اشاره کردیم ظهور حقیقت آدمی در یک واقعة تاریخی به شکل یکآرمان معرفی میشود که دوست و دشمن به آن اذعان دارند و حتی گاهی انسان شاهدسخنانی از غیر مسلمانان میشود که او را به حیرت و شعف وا میدارد. یکی از ویژگیهایفطری انسان - به طور مثال - حریت و آزادی است و امام حسین در تبلور این اندیشه آنرا به صورت یک درس جاودان برای ما به ارمغان آورد که غربیان را نیز به تحسین واداشتهاست، به طور مثال بولس سلامه چنین میسراید:
سیکون الدم الزاکی لواءٌلشعوب تطالب استقلالاً
ینبت المجد فی ضلال البنود یهوی نسیجها سربالاً
سوف تبکی علی الحسینالبواکیویری کل محجر شلالاً
ماتم القاتلین لا للقتلی یسیرون للخُلود رجالاً
یعنی خونی که در کربلا ریخته شد (در واقع بر زمین ریخته نشد بلکه بالا رفت) پرچماست، آن هم برای هر ملتی که در طلب ثبات و استقلال است و مجد و عظمت و بزرگی درپناه بزرگواریها و حقایق ممتاز رشد میکند و چشمها بر حسین خواهد گریست و شیارچهرهها مثل آبشاری از اشک خواهد شد، اما گریة مأیوسانه برای قاتلان و جنایتکارانآن واقعه است نه برای کشته شدگان، چرا که شهدای این واقعه مردانی هستند که بهسمت جاودانگی و ابدیت حرکت میکنند که در واقع گریة ما گریة همدلی و همراهی واشتیاق به هدف آنهاست).
فردی مثل مهاتماگاندی در منشور انقلابی خویش بعد از اینکه با نظریة معروف«مبارزه منفی» خویش استعمار انگلیس را در هندوستان زمینگیر میکند و اقتصاد آنگرگپیر را به مخاطرهمی اندازد، اعلام میکند:
«ای ملت هند، من هیچگونه الگو و روشی از هیچ کس دردنیا برای شکست استعمار پیر برنگزیدم، مگر از حسینشیعه».
لذا وقتی ظهور حقیقت در آستان سپیدهدم خدایی تبلور پیدا میکند و نور امنیتشعاع آن از فراز تاریخ میگذرد و قرنها را در مینوردد و تاریخ را میفشرد و هوای اندیشةانسانها را تلالؤ میبخشد و حقیقت را بر جهازی از پرچم و قیام و شهادت ترسیم میکندمشاهده میکنیم که مرزها شکسته میشود. وینستون مستشرق آن را حقیقتیانکارناپذیر جهت منع سلطه بر مسلمانان میشمرد و یاد حسین را قرنطینهای بر ضدسلطهگری بر پیروانش به شمار میآورد و بولس سلامة مسیحی قیام و شکوه و عظمتآن را یک «لوا» و «پرچم» و «رایت» به شمار میآورد تا ثابت کند هر ملتی که دنبالاستقلالطلبی و رهایی است باید ملاکش عملکرد ابا عبدالله باشد و بالاخره گاندی غیرمسلمان، قیام خویش را وامدار درس مولا امام حسین (ع) میداند.
این سه بُعد را میتوان در یک مثلثی ترسیم کرد که اضلاع آن بیانگر تأثیر قیاممولا ابا عبدالله است.
1 - بُعد مصونیت: تعظیم و تکریم واقعة طف و جانبازی ابا عبدالله و یارانوفادارش مصونیت سیاسی و فرهنگی و اجتماعی مسلمانان را تضمین کرده و همتایتلاوت قرآن و مراسم حج تفسیر شده است (وینستون). البته حدیث ثقلین از حضرتختمی مرتبت محمّد مصطفی (ص) نیز در این خصوص گویاترین است، چرا که تمسک بهکتاب خدا (قرآن) و توسل به عترت پیامبر که امام حسین (ع) نیز از آن شجرة طیبه استمصونیت مسلمانان را از هر خطر به همراه دارد و شاید یکی از علل ذلیل شدن بعضیممالک اسلامی در قبال توطئهها و کینهها و فتنهها عدم رویکرد درست به قرآن و دوریاز اهلبیت : و اکتفا به مراسم صوری حج است.
2 - بُعد موجودیت و احساس حضور: ملتی که پایگاه واقعی خود را طلب کند و در پی کسب جایگاه شایسته و بایستة خویش باشد تمسک به آرمان مولا ابا عبدالله (ع) مشعل راه و پرچم مبارزه و اعلام موجودیت اوست (بولس سلامه).
3 - بُعد مشروعیت: گاه نیزایده گرفتن از انگیزة ظلمستیزی و حقطلبی قیام مولاابا عبدالله (ع) عامل مشروعیت بخشی به قیامها و مبارزات حقطلبانه است، چرا که مولااین راه را به ملل تحت سلطه نشان داد، چنانکه آزادی هند از چنگال استعمار انگلستانمرهون قیام امام حسین (ع) دانسته شد (گاندی).
ظهور حقایق در کربلا
انسانها به تعبیر روانشناسی به صورت فردی و تک تک یا منحصر به فردهستند. هر کدام دارای خصائص و ویژگیهای فردی متمایز و گاه مشترک هستند، اماعین هم نیستند. امام علی (ع) در خصوص این ویژگی، دگرگونی روزگار را تمثیل میزنندو میفرمایند: فی تقلّب الاحوال عُلِمَ جواهرُ الرجالِ.
لذا بعضی حقیقتها و جوهرهها همراه حقیقت مطلق همساز میشوند که به آنهامیگوییم:
1 - حقیقت همراه
افرادی که به محض شنیدن ندا همراه منادی میشوند مانند همراهانی که از مکّهتا بزرگترین قربانگاه تاریخ یعنی تا کربلای حسین همراه امام مثل یک رود زلال جاریشدند، نمونة ابدی و ماندگار آن را میتوان در بسیاری از کتابهای تاریخی و تحلیلی اینواقعه مشاهده نمود.
در قوانین نظامی و جنگی، یک فرمانده لشکر به این مسئله توجه دارد که اگر تعدادافراد دشمن و وسائل نظامی آنها بیشتر از افراد خودی هست به افراد خود نگوید تا روحیةآنها ضعیف نگردد. او پیوسته روحیة سربازان خود را تقویت مینماید و قدرت دشمن راضعیف جلوه میدهد و دشمن را حقیر و ضعیف میشمارد تا روحیة سربازانش تقویت شودو خود را نبازند اما امام اینگونه عمل نکرد بلکه یاران خود را در شب عاشورا فراخواند وفرمود: اگر در این سرزمین بمانید و نروید، فردا پیش از غروب آفتاب حتی یک نفر از شمازنده نخواهد ماند، حضرت حتی خبر قطعی شهادت آنان را صریحاً اعلام نمود. اما روحیةآنها نه تنها ضعیف نشد و به دل خود ترس راه ندادند بلکه غرق شعف و شادی گشتند وگفتند: عجب، فردا روز پایان فراق و آغاز اوج گرفتن و رسیدن به وصل است.
چنانچه حبیب بن مظاهر میگوید: ای کاش این پردة شب بدرد و تمام شود، زیرافاصلة ما با معبود یک شمشیر است وای کاش این شمشیر فرودآید و ما را به آن عشقازلی متصل کند. امام وقتی به حبیب بن مظاهر فرمود فردا کشته خواهی شد و اضافهفرموده «انّ اللیل هجیرٌ والوقتُ سکیرٌ والطریقُ غیرُ خطیرٍ...، اگر مایل هستی برو» پاسخمیدهد که بعد از کشته شدن شما زنده ماندن ما نه قیمت دارد و نه سود و سپس میگوید:یابن رسول الله اگر تو را رهاکنیم و برویم باید روز قیامت، پاسخ هر برهم زدن پلک چشمخود را در محضر خدا و رسول خدا بدهیم و گویا دیگر عبادت ما عبادت نیست و نماز وروزة ما نماز و روزه نیست و... .
از حقایق همراه میتوان از حضرت زینب 3 ، حضرت ام کلثوم، حضرت رباب،امام سجاد، فرزندان زینب، فرزندان ابا عبدالله، حضرت ابا الفضل و برادرانش عبداللهعثمان و جعفر و... نام برد که سخنان هر کدام از آنها تا ابدیت تاریخ و ظهور قائم آلمحمّد(عج) حقیقتی است بر گونه اساطیر و مشعلی است مستدام تا فراخنای تحلیلها.
2 - حقیقت منتظر
حقیقت دیگری که در کربلا خود را نشان داد حقیقت منتظر و مترصد بود. افرادیکه در اطراف و اکناف منتظر امام بودند، نه بیعت شکنانی که عهد و پیمان خود را در اندکزمانی زیر پا میگذارند. حقایق منتظر در مسیرهای مختلف از مکه، ذات عرق، حاجز،خزیمیه، زرود، ثعلبیه، بطق عقبه، شراف، ذو جسم، بیضه، عذیب الهجانات، قصر بنیمقاتل، کوفه و... به امام پیوستند و به کربلا آمدند.
اینان آغاز راه را میشناختند و همراه را ارج مینهادند و در پی اتصال بودند. نمونةآنها نافع بن هلال است. وی از اشراف کوفه و قاری قرآن و راوی حدیث بود، سرداریبزرگ که در رکاب حضرت امام علی (ع) در جنگهای صفین و جمل و نهروان جانبازیهانشان داده بود. امام (ع) شب عاشورا از خیمه بیرون آمدند تا صحرا و تپههای اطراف رابررسی کنند، نافع بن هلال هم از خیمه بیرون آمده بود و حضرت را همراهی میکرد.سیدالشهداء (ع) از او سؤال کرد: چرا همراه من میآیی؟ پاسخ داد: یابن رسول الله دیدمشما به طرف سپاه دشمن میروید، بر جان شما بیمناک شدم، لذا آمدم. امام فرمود: اطرافاین صحرا را بررسی میکردم تا ببینم فردا دشمن از کجا حمله خواهد کرد.
نافع میگوید: پرسیدیم چرا خم شدید و روی زمین جستجو میکردید؟
امام فرمود: ای نافع، خارهایی را که دور خیمههاست جمع میکردم تا کودکانم کهفردابی من و شما بین خیمههای سوخته و لهیب آتش و شلاق این طرف و آن طرفمیدوند - در حالی که خارهای غم و اندوه در دلشان ریشه دوانده - پاهایشان اندکی ازخارهای این بیابان مصون بماند.
نافع میگوید بسیار متأثر شدم و با سید الشهدا برگشتیم در حالی که دست چپ مندر دست حضرت بود، فرمود: این وعدهای است که خلافی در آن نیست سپس فرمود: درتاریکی شب از این مسیر (راهی که میان دو کوه بود) برو و خودت را نجات بده.
نافع اضافه میکند: خود را بر قدمهای حضرت افکندم و عرض کردم یابن رسولالله مادرم در عزایم بگرید اگر چنین کنم و تو را رها نمایم پروردگار جهان بر من منتنهاده که در جوار شما به شهادت برسم.
3 - حقیقت تشنه
بعضی از افراد حقایقی تشنهاند، و لیکن در آغاز دارای هدف روشنی نیستند، بایدآگاه شوند و سپس سیراب گردند تا به یقین برسند. گاه یک پیام، یک حرکت یا یک تذکردر شرایطی مناسب آنها را با هدف و آرمان همسو و همساز میگرداند. تجلی این ویژگیدر کربلا در خصوص افرادی چون حُر و زهیر بن القین روی داد. به زعم تاریخ زهیر حتی بامنازل مسیر حرکت حضرت امام حسین، از مکه تا کربلا، فاصلهای از جهت طی طریق واتراق نداشت، اما در آغاز از امام فاصله میگرفت و از دیدار با حضرتش ابا مینمود ومیگفت: اءنّنی علی دینِ عُثمان وهُو علی دین أبیه.
آنگاه که مقدمات اتصال او با امام توسط همسرش (دلهم دخت عمرو) فراهم شدو امام به سوی ایشان آمد و دقایقی با ایشان صحبت کرد تحولی عجیب و شگرف درروحیة او روی داد، مانند دریایی به تلاطم افتاد و از فداکارترین یاران حقیقت طلب درواقعة بزرگ تاریخ یعنی عاشورا شد.
4 - حقیقت منتقم
این نوع حقیقت شامل افرادی است که بنا به عللی از حضور در متن واقعه معذوربودند، اما بعد از رویداد عاشورا به عنوان یک نیروی معارض یا قدرت پنهان ظاهر شدند.بسیاری از این افراد در زمان واقعه یا بحبوحة انقلاب و اتفاقات امکان حضور نداشتند، امااشتیاق حضور را در دل داشتند و بعد از واقعه مثل آتشفشانی که خاموش بوده فعال شدند.قیامهای بعد از سال 61 هجری مثل قیام توّابین، قیام زید بن علی (قیام زیدیه) وشهدای فخّ در پی این اشتیاق رخ داد.
5 - حقیقت پیرو، عاشق و مرید
این نوع حقیقت یا واقعیت نهادینة انسانی، شامل افرادی است که سالها بعد ازیک جریان یا واقعه تاریخی زاده میشوند، امّا از لا به لای نقلها و تاریخ حقیقت رامیشناسند و به آن ارادت میورزند. آنان این عشق را درونی کرده و همواره با شجاعت ازآن یاد میکنند و به صورت پیرو و عاشق باقی میمانند.
عشق آتشین به آن حقیقت دیرین همة وجوه زندگی حتی اخلاق و رفتار آنها راهمجنس و همسو با آن حقیقت میکند به طوری که آنان تشبه و تمثل به آن را جستجومیکنند، مانند بسیاری از مریدان ابا عبدالله در زمان ائمه بعد یا شیعیان معاصر و مخلصامام حسین (ع) که هم در پیروی شاخص هستند و هم در عشق، پایدار و هم مریدجاودانی راه مولا به شمار میروند.
6 - حقیقت کور
این حقیقت شامل آن دسته از افرادی است که چراغ را میبینند، اما تاریکی رابرمی گزینند، راه را میبینند ولی بیراهه را میپیمایند و جالب این که این حقیقت و تبلورآن در هیئت انسانی، هم در زمان واقعه، هم در اوج رویداد و هم پس از آن و حتی قرنهابعد از آن همواره کور و سطحی و نارسا باقی میماند. اغلب مردم کوفه و شام در سال 61هجری اینگونه بودند.
کوفه شهری است که در سال هفده هجری توسط سعد بن وقاص در جریانتصرف ایران ساخته شد، لذا نوعی شهر جنگی است. در جریان جنگ جمل به وسیلهامامعلی (ع) به عنوان پایتخت برگزیده شد و بیشتر مردم آن را یمانیان تشکیلمیدادند.
نکتهای که در خصوص کوفیان گفتنی است آنکه آنان دارای فرهنگ ثابت و ارادةپایدار نبودند و از جهات منفی یعنی عهدشکنی و بیوفایی شهره بودند. مردم این شهر درمقاطع مختلف، مواضع متفاوتی داشتهاند، گاهی موضع آنها در دفاع از اهل بیت بوده و باشجاعت بینظیری جانب علوی را تقویت کردهاند، چنانچه پایداری آنها باعث شکستناکثین در جنگ جمل گردید و لیکن در جنگ صفین یا در کنار امام حسن (ع) با معاویهکوتاه آمدند و در قضیه کربلا کاملاً عهد شکنانه عمل کردند و جالب اینکه حضور آنان درکنار حقیقت منتقم مثل مختار نیز موضع دیگری از آنها را به نمایش میگذارد.
حقیقت کور گاهی به هدف میزند و گاهی نیز پا بر فک خود میگذارد و با انگشتخویش دیدگان خود را از حدقه خارج میکند. در واقعة کربلا تابلویی بسیار شیوا و گویا ازحقیقت کور معاصران سال 61 هجری به نمایش گذاشته شد.