حماسه حسینی و مسالهی تحریفات
اشاره
جویبار یا رودخانهای که از سرچشمهی پاک، ناب و خالص جریان مییابد چون به سوی دشت و صحرا جاری میشود. صفا، طراوت و برکتبه ارمغان میآورد و مزارع و باغات را سیراب میسازد و آدمیان و سایر موجودات را بهرهمند مینماید. اما اگر این رودخانه طغیان کند و حالتسیلابی به خود گیرد نه تنها دیگر مزایای مزبور را در برندارد که موجب تخریب و ویرانی است. حقایق مسلم تاریخی و خصوصا واقعیتهایی که مربوط به حوادث سازنده، رشد دهنده و انسان ساز هستند تا زمانی که دچار دگرگونی نشدهاند همچون چشمهها و جویبارها صفابخش و پربار و حرکت آفرین خواهند بود، اما اگر گرفتار آفتهایی چون تحریف شوند از مقاصد عالی، اهداف والا و نورانی خویش دور افتاده و خاصیت اصلی خویش را از دست میدهند.
قرآن کریم میفرماید: «یحرفون الکلم عن مواضعه ونسوا حظا مما ذکروا به» (1) «کلمات را از مورد خود تحریف میکنند و بخشی از آنچه را به آنان گوشزد شده بود فراموش کردند» . در جای دیگر این کلام آسمانی میخوانیم، «وقد کان فریق منهم یسمعون کلام الله ثم یحرفونه من بعد ما عقلوه وهم یعلمون» (2) گروهی از ایشان کلام خدا را میشنیدند و پس از فهمیدن، آن را تحریف میکردند، در حالی که علم و اطلاع داشتند!
معنای تحریف
وقتی سخنی از معنای اصلی منحرف شود به وجهی که مقصد اساسی خود را از دستبدهد و از وضع واقعی و حقیقی به شکلی دیگر درآید میگویند در آن تحریف صورت گرفته که در این صورت هدف آن کلام فدای این دگرگونی منفی و مغرضانه خواهد شد، گاهی در الفاظ و ظاهر قضایا تحریفی صورت میگیرد و در مواقعی در محتوا، پیام و هدف یک برنامهای تحریف واقع میشود که نوع دوم از حالت اول خطرناکتر و پیچیدهتر است و اصلاح در این مورد مشکلتر خواهد بود. متاسفانه در فصولی از تاریخ اسلام تحریفاتی رخ داده که سیمای حوادث راستین و وقایع حقیقی را عوض کرده و کار محققان را دشوار ساخته است. این حرکتیا به وسیلهی طرفداران و حامیان جاهل و یا مخالفان کینهتوز رخ داده است. در خصوص نهضت مقدس و شکوهمند حضرت امام حسین علیه السلام باید خاطر نشان ساخت که دشمنان نتوانستهاند در آن تحریفی پدید آورند و این قیام به قدری صریح، روشن، مقدس و غیر قابل انتقاد بود که حتی بسیاری از مخالفان در برابرش سر تعظیم فرود آورده و آن را ستودهاند. ولی با کمال تاسف از سوی طرفداران جاهل مطالبی بیاساس وارد متون این بخش از تاریخ شیعه شده است.
حماسه حسینی چون خورشیدی عالمتاب بر همهی جهان درخشندگی و فروزندگی دارد و در شرایط ظلمانی شعلهای ایجاد کرد و فریاد عدالتی در تیرگی ستم بود که حیات تازهای در عالم اسلام به وجود آورد و معرفتی عالی و بینشی نیرومند در آن نهفته است. و مرثیهها و روضهها باید بیشتر این جنبهها را مورد بررسی قرار دهند و محاسن حماسی این نهضت را مطرح کنند و پرداختن به چنین ابعادی از قیام عاشورا، از روی آوردن به تحریفات میکاهد نباید آنقدر افسانه، خرافه و مطالب دروغ به این حرکت مقدس ملحق کرد که عظمت و افتخار و الهام بخشی و اثر تربیتی آن را تیره و تار کند و چنین شکوهی را مخدوش نماید، تکیه بر خطبههای امام و اهل بیت که ایراد نموده و نیز روضه خواندن از روی بیاناتی که آن حضرت در پاسخ به افراد در مسیر مدینه تا کربلا فرمودهاند و نیز بر اساس رجزهایی که آن امام بزرگوار و اصحابش در روز عاشورا در مقابل دشمن خواندهاند و در کتب معتبر ثبت و ضبط شده و از روی نامههایی که بین امام و مردم کوفه و بصره رد و بدل شده و در منابع مستند ضبط است از مواردی است که تاریخ این قیام را پرحرارت و پرتابش نگه میدارد، باید توجه داشت که این جنبش با هالهای از قداست آمیخته است و باید برای معرفی آن از ابزارهای درست، سخن پاک و مضامین عالی بهره گرفت و غافل شدن از این واقعیت و گریستن را هدف دانستن، فرهنگ تحریفی را ترویج میکند، شهید مطهری رحمه الله میگوید: «... قهرا برای این که مردم بیشتر گریه کنند... روضههای دروغ جعل شد مردم ما هم به روضههای خیلی داغ و پرحاشیه عادت کردهاند و این خود عاملی شده که اجبارا عدهای از اهل منبر برای این که مردم گریه کنند... روضههای ضعیف میخوانند..» . (3) .
هدف نهضت: مبارزه با تحریف
حضرت امام حسین علیه السلام در قیام پرشکوه خود در صدد برآمد تا چهرهی واقعی آیین محمدی صلی الله علیه و آله و اسلام ناب را به جهانیان معرفی کند و پیام معنوی قرآن را به تشنگان معارف برساند و از فرهنگ دینی غبارزدایی کند.
در این قیام عامل امر به معروف و نهی از منکر برجستهتر است چنان که امام حسین علیه السلام در وصیتبه برادر خود محمد حنفیه فرمودهاند: قیام من برای اصلاح امت جدم میباشد، میخواهم امر به معروف کنم و نهی از منکر نمایم و به سیره و سنت جد و آیین پدرم - حضرت علی علیه السلام - رفتار کنم (4) .
در حقیقت امام حسین علیه السلام برای مبارزه با تحریفها قیام فرمود زیرا احساس نمود در دستگاه خلافت اسلامی انحراف شدیدی رخ نموده و این اعوجاج در شئون سیاسی اجتماعی مسلمین رخنه کرده و آنان را از رسیدن به چشمه پاک و پربهرهی توحید و رستگاری باز داشته است و برای زنده ماندن دین و بقای امت اسلامی راهی جز فداکاری و شهادت نمیباشد و گویی باید عبارت ان الله شاء ان یراک قتیلا تحقق پذیرد (5) .
البته برخی خواستهاند یک تحریف تاریخی در این قیام ایجاد کنند و چنین تبلیغ نمایند که فراخوانی کوفیان هدف اساسی قیام کربلاست در حالی که دعوت کوفیان از موارد جزیی و فرعی این قیام است و خطبههای حماسی و پرشور امام بعد از شکست کوفه بیانگر این واقعیت میباشد شهید مطهری از این موضوع دچار شگفتی میشود که برخی خواستهاند حماسهی کربلا را به نحوی ثابت کنند که مردم کوفه واقعا دارای قدرتی بودند و میشد به آنان اعتماد کرد در صورتی که عظمت قیام حسینی در این است که آن حضرت بدون اتکا به قدرتهای سیاسی اجتماعی آن روز برپا خاست و اثر روحی این حرکت در حدی بود که نه تنها مردمان آن زمان را به تحرک وا داشتبلکه اثراتش همچنان باقی و پابرجاست (6) . آن متفکر شهید در جای دیگر خاطر نشان میسازد:
«... نه چنان بود که بعد از دعوت مردم کوفه امام قیام کند بلکه بعد از این که امام حرکت کرد و مخالفتخود را نشان داد و مردم کوفه از قیام امام مطلع شدند و چون زمینهی نسبتا آمادهای در آنجا وجود داشت مردم کوفه گرد هم آمدند و امام را دعوت کردند. .» . (7) اگر دعوت کوفیان عامل اصلی نهضتبود امام میبایست در این حرکت احتیاط بیشتری مینمود و تذکرات برخی ناصحان چون عبدالله ابن عباس را مورد توجه قرار میداد.
عوامل تحریف
امویان کوشیدند تا نهضتحسینی را از سرچشمهی اصلی قیام جدا کرده و آن را بر بستر دیگر قرار دهند و این چنین وانمود کنند که حرکت مزبور نوعی ایجاد اختلاف و تشتت در بین مسلمین بود، دشمنان کوردل و شبپرستان خفاش صفت میخواستند این حماسهی پرشکوه و سراسر مقدس را در حد یک آشوب سیاسی ناحیهای تنزل دهند و به همین دلیل چون مسلم بن عقیل نماینده و شخص مورد وثوق امام وارد کوفه شد، یزید به حاکم وقت - ابن زیاد - نوشت فرزند عقیل میخواهد به اخلال و فساد دست زند و بذرهای تفرقه بپاشد و فرزند زیاد چون نایب امام - مسلم را - دستگیر کرد خطاب به وی گفت: چه شد که به این شهر آمدی تا آشوب برپا کنی، مسلم در جواب گفت: بر حسب دعوت و نامههای متعدد کوفیان آمدهام و ما خواهان برقراری عدالت هستیم.
به رغم آن که دشمنان نتوانستند این حماسه را کم رنگ سازند عواملی دستبه دست هم داد تا منابع مستند تاریخ کربلا توسط عدهای نادان مورد خدشه قرار گیرد. از جمله:
1- تمایل به اسطورهسازی
الگو بر خلاف اسطوره، مجموعهای از باورهای ایمانی و معارف اعتقادی انسان است که در عرصهی عمل در سیمای انبیاء و اولیاء نمایان میگردد و در سیرهی چنین افرادی نباید تحریف واقع شود. و روا نیست جنبههای افسانهای که حس اسطورهای را در اذهان ایجاد میکند به شرح حال و چگونگی نهضت افراد مقدس وارد شود. به فرمایش شهید مطهری: «افرادی که شخصیت آنها، شخصیت پیشوایی است، قول آنها عمل آنها، نهضت آنها سند و حجت است نباید در سخنانشان، در شخصیتشان تحریف واقع شود. قسمتی از تحریفاتی که در حادثه کربلا صورت گرفته معلول حس اسطورهسازی است» . (8) .
حضرت آیة الله خامنهای، مقام معظم رهبری، فرمودهاند: جعل مطالب زاید و افزودن آن بر قصهی اصلی و نسبت دادن آن به صاحب قصه در قصه معصومین علیهم السلام کذب و افترا و حرام است (9) .
2- گریه بر امام حسین علیه السلام و توجیه وسایل باطل
برخی تصور کردهاند چون میخواهیم بر سالار شهیدان بگرییم و این برنامه مقصد والایی است پس میشود از هر وسیلهای که به آن کمک کند، بهره گرفت. اگر چه با جعل و تحریف توام باشد. این واقعا فکر مسموم و پرآفتی است که اگر کاری با ظاهری مذهبی بروز کرد و دارای ثوابی بود، دیگر اشکالی ندارد در مسیر آن به هر حرکتی دستیازیم، اگر چه دین و مبلغان راستین آن از این کار بیزار باشند و حضرت ابا عبدالله علیه السلام هم از بابت آن در فشار باشد و خاطر مبارک آن امام همام برنجد. بزرگان دین و علمای شیعه با آن که خودشایستگی تربیت و تعلیم دیگران را داشتند باز دین و عقاید و افکار خویش را بر امام عصر خود عرضه میداشتند تا مبادا به نام دین به چیزی بر خلاف آن معتقد باشند یا به حساب دین، کاری را در جهت معارض آن انجام دهند (10) .
3- مراجعه به منابع مخدوش و تکیه بر مضامین جعلی
منابعی که از تاریخ عاشورا حکایت دارند، باید چندین مشخصه را داشته باشند، در غیر این صورت آمیخته به جعل و تحریفند و استناد به آنها مشکلاتی را به بار میآورد و اهداف این نهضت را تحریف میکند، در وهلهی اول چون این مطالب به منابع اصیل قرآنی و روایی عرضه میگردند نباید رنگ ببازند و یا با آنها در تعارض باشند همچنین مسایلی را که مطرح میکنند باید در شان و مقام حضرت امام حسین علیه السلام به عنوان فروغ امامت، ستارهی درخشان آسمان ولایت و هادی انسانها و نگهبان معارف الهی باشد، نکتهی دیگر این که در بررسی این متون تطبیق آنها با عقل سلیم و منطق کار لازمی است که اگر خرد ناب و درک عالی انسانی قبول آنها را مورد تامل قرار داد باید از نقلشان امتناع کرد. اگر انسان هر چه را میخواند و میشنود باور کند و برای دیگران بازگو کند بدترین جهالت را مرتکب شده است. مراجعه کنندهی به کتب مقاتل به مصداق «کونوا نقاد الکلام» باید این متنها را با ارزیابی درست و ارزشیابی منطقی و اصولی مورد بررسی قرار دهد و از میان آنها مطالبی را مورد گزینش قرار دهد که معارف و اندیشه افراد را ارتقا دهد، روح شنوندگان و عزاداران را به حماسهی کربلا پیوند دهد و دلها را به اهتزاز درآورد. شهید مطهری رحمه الله میگوید: «... اگر در آن مسیر صحیح با بیان حقایق و واقعیات بدون آن که روضهی دروغی خوانده شود، بدون آن که جعلی شود، بدون آن که تحریفی شود... اگر اشکی از روی صداقت و حقیقت ریخت، شور و واویلا بهپاشد مجلس هم کربلا شد، بسیار خوب است..» . (11) روی آوردن به منابع مخدوش چون روضة الشهدای ملا حسین کاشفی، اسرار الشهادة ملا آقا دربندی و دخالت دادن فرهنگهای قبل از اسلام همچون سوگ سیاوش و غیره در وقایع کربلا و مانند آن میتواند از زمینههای تحریف باشد. همچنین رسوخ برخی سنتهای بومی و شیوههای قومی و محلی که به عنوان آداب و رسوم اقوام و قبایل مطرح هستند در برخی حوادث عاشورا این نهضت را آفت زده میکند، کما این که فرهنگ حکام و سلاطین چون به مرثیهها رسوخ یافت اعتبار آن را کم کرد.
نمونههایی از تحریفات لفظی
1- در برخی کتب مقتل که متاسفانه هنوز هم از آنها استفاده میشود و در روضهها به آنها استناد میکنند برای ذریهی امام دخترانی بافته، یا دخترانی را در مدینه گذاشته و برخی را شوهر داده و گروهی را از فرط تشنگی هلاک کرده و عدهای را شهید نمودهاند و آمار مخالفان را به شکل اغراقآمیز نقل کرده و به ذکر وقایعی پرداختهاند که در این قیام رخ نداده است.
2- تاکید بر این که علی اکبر نوجوانی هیجده ساله و ناکام بوده و آرزوی داماد شدن داشته و پدرش از بابت این که برایش همسری برنگزیده ناراحت است، در حالی که علی اکبر در شعبان سال سی و سوم هجری به دنیا آمده و در کربلا بیست و هشتسال سن داشته و عبارت ثمانیة و عشرین تحریف و تصحیف به ثمانیة عشر شده و علامه مقرم ثابت کرده که علی اکبر در کربلا از برادرش امام سجاد علیه السلام بزرگتر بوده است (12) . همچنین برخی مطرح کردهاند که حضرت امام حسین علیه السلام از به میدان رفتن علی اکبر اکراه داشت و این تحریف در کتاب روضة الشهدای کاشفی دیده میشود ولی شیخ مفید و سید بن طاووس خاطر نشان ساختهاند وقتی آن جوان خواستبه نبرد با اشقیا برود، امام بدون درنگ به وی اذن داد (13) . برخوردهای احساسی و بسیار عاطفی بین علی اکبر و مادرش ام لیلی فاقد اعتبار تاریخی است و علامه مقرم اظهار میدارد; ام لیلی در کربلا نبوده و قبل از حادثه عاشورا وفات یافت.
3- طبق برخی نقلهای نادرست و تحریف شده امام حسین علیه السلام فرزند بیست و هشتساله خود را داماد نکرده اما در بحبوحهی حوادث کربلا که به دلیل شدت ناملایمات ناگزیر میشود نماز خوف بخواند مصمم میگردد دخترش فاطمه را به عقد ازدواج قاسم سیزده ساله درآورد. علامه مجلسی میگوید: قصهی دامادی قاسم را در کتب معتبر ندیدهام (14) و محدث نوری آن را از اخبار وهن انگیز میداند (15) . محدث قمی هم این ماجرا را مخدوش میداند (16) .
4- به حضرت مسلم بن عقیل نسبت دادهاند که هنگام حرکتبه سوی کوفه، کشته شدن صیدی را به دست صیادی لامتبدشگونی سفر دانسته و از این جهت واهمه به دل راه میدهد. اولا نایب و مورد وثوق امام نمیتواند از یک حادثه جزیی نگران شود و نسبت دادن دروغی این گونه به مسلم بدان معنا است که العیاذ بالله او از تعالیم اسلامی آگاهی ندارد، گذشته از آن حضرت رسول صلی الله علیه و آله امتخویش را از فال بد برحذر داشته و این کار را معادل شرک دانسته است و حضرت مسلم به هیچ عنوان این سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله را فراموش نکرده و آویزهی گوشش بوده و نمیتوان باور کرد که چنین شخصیتی به یک رسم جاهلی موهوم که با سیرهی خاندان عصمت مغایرت دارد عمل کند (17) .
5- حضرت امام سجاد علیه السلام که به صور گوناگون میکوشید تا برخلاف موقعیتهای خفقانزا خاطرات عاشورا، شهادت و روح حماسه حسینی را زنده نگه دارد و با آن موقعیت اجتماعی همهی دیدهها را به سوی سیمای پرمهابتخود متوجه کند و آن گاه اشکی داغتر از آتش را بر گونهها جاری سازد تا مردم در تبلور آن قطرههای اشک عاشورا را تداعی کنند در برخی روضهها و مرثیهها و اشعار نمایشهای تعزیه به صورت انسانی بیمار و ناتوان معرفی میشود و نیز نقل میکنند که وقتی برای امام حسین علیه السلام یاوری باقی نماند و آن حضرت برای وداع به خیمه امام سجاد علیه السلام رسید امام چهارم اظهار داشت: پدر جان کار شما با این مخالفان به کجا کشیده؟ گویی بر اساس این نقل دروغ و تحریفی، آن ستارهی تابناک امامت از اوضاع کربلا و حوادث آن کاملا بیخبر است! از اتفاق، یکی از منابع مستند و منور که ناظر واقعه کربلا بوده و این رویداد را دقیق و با ذکر جزئیات ذکر کرده امام سجاد علیه السلام است.
6- ماجرای فاطمهی صغری که در مدینه مانده است و توسط مرغی از ماجرای کربلا باخبر میشود و پس از آن که میفهمد پدر و برادرانش در حادثهی نینوا کشته شدهاند بیتابی میکند و بر اثر نالههای زیاد جان به جان آفرین تسلیم میکند. نیز در کتب معتبر نیامده است.
7- حکایتسلطان قیس که در هندوستان و به هنگام شکار مورد هجوم شیری قرار میگیرد و چون این فرد نصرانی امام حسین علیه السلام را به امداد میطلبد آن حضرت در بحبوحه جنگ با اشقیا موقتا از نبرد دستبرمیدارد و وی را از گزند شیر نجات میدهد و در ادامه فرد مزبور اسلام میآورد. این ماجرا نیز جزو اکاذیب است.
8- داستان دختری یهودی که فلجبود و قطرهای از خون امام حسین علیه السلام به وسیلهی مرغی به بدنش چکید و بر اثر آن بهبود یافت نیز از افزودههای بعدی است.
9- حکایتشیر و فضه: که به توصیهی حضرت زینب (س) فضه کنیز حضرت زهرا (س) شیری را میآورد تا از ابدان مطهر شهدا حفاظت کند، فاقد اعتبار است.
10- ماجرای پیرزنی که در زمان متوکل میخواستبه زیارت امام حسین علیه السلام برود که توسط عاملان متوکل عباسی دستگیر و به دریا افکنده میشود و بعد حضرت عباس علیه السلام او را نجات میدهد، ماجرای پدید آمدن این ماجرای سراسر دروغ را آیة الله حاج شیخ محمد حسین عالم نجف آبادی برای شهید مطهری نقل کرده است (18) .
تحریفات معنوی و محتوایی
1- یکی از تحریفات معنوی این است که حضرت امام حسین علیه السلام به شهادت رسید تا امت گناهکار را نجات دهد. که با این برنامه هدف مقدس آن حضرت ناتمام جلوه داده شده است و چنین برداشتی از شفاعتبه راستی موجبات انحطاط جامعه را پدید میآورد و با مبانی اعتقادی شیعه و فرهنگ ائمه در تباین است، این طرز فکر که شاید مورد پسند عوام باشد درست ضد هدف راستین امام است زیرا او نهضتخود را برای این منظور ترتیب داد تا مردم از خداوند ترس داشته باشند و از روی آوردن به گناه و معاصی برحذر باشند و به فرائض دینی توجه افزونتری کنند و روحیهی تقوا در آنها احیا شود، مرحوم آیتی میگوید: هیچ امکان پذیر نیست که کسی با دوری از خدا به امام حسین علیه السلام نزدیک شود و با خشم پروردگار امام را خشنود سازد و سهمی از معصیت را برای امام کنار بگذارد تا خدا نتواند از وی بازخواست کند (19) ، شهید مطهری رحمه الله مخالف این باور غلط است و خاطر نشان میسازد گناه وقتی بخشیده میشود که روح انسان با معنویت امام پیوند بخورد (20) . و در جای دیگر فرمودهاند: «همان چرندی را که مسیحیت در مورد مسیح گفتند در مورد حسین علیه السلام گفتند، گفتند: که حسین کشته شد برای آن که بار گناه امت را به دوش بگیرد (21) .» آن متفکر افزوده است اگر کسی در ماه رمضان روزهدار باشد و چنین سخنی بر زبان آورد روزهاش باطل است (22) . به نظر شهید مطهری رحمه الله این چنین تصویری از شفاعتشرک در ربوبیت است و برای امام حسین علیه السلام نوعی اهانتبه شمار میرود (23) .
2- القای این تفکر باطل که امام حسین علیه السلام دستگاه جداگانهای در برابر ترازوی عدل الهی دارد و در پیشگاه خداوند اعمال صالح، عبادات خالص و رفتارهای نیک و حسنات مقبول است ولی نزد آن امام تنها گریه، ناله و بر سر و سینه زدن مورد قبول میباشد و در این دستگاه خیلی راحتتر از تشکیلات الهی میتوان بهشت را به دست آورد و از آتش دوزخ رهایی یافت. البته آن چشمی که برای ابا عبدالله و یارانش نگرید و آن قلبی که نسوزد، چشم و قلب بشر نمیباشد اما این سخن با آن تحریفات فرق میکند که میگویند سومین فروغ امامتشهادت را برگزید تا مردم در مجالس حسینی شرکتیابند و بگریند و آمرزیده شوند بدون آن که سیرهی آن امام و توصیههای آن پیشوا را چراغ راه خویش قرار دهند.
3- عدهای چنین عنوان میکنند که حماسهی عاشورا بطور جبری و حادثهای محتوم روی داده است، اگر این عقیدهی باطل را بپذیریم العیاذ بالله امام و یارانش را از هر گونه اراده، اختیار و تصمیمگیری سلب کردهایم و اعتقاد به این تفکر موهوم با قرآن و فرهنگ اهل بیت مغایرت دارد به علاوه چنین تخطئهای در اصل مهم و حیاتی قضا و قدر نوعی انحطاط فکری و عقیدتی به بار میآورد.
4- نکتهای که متاسفانه در اغلب مرثیهها دیده میشود این است که از زبان امام و یارانش رویداد کربلا و مصائب عاشورا به چرخ و فلک نسبت داده میشود و به عنوان زبان حال پیشوایی پاک و معصوم و مطیع اوامر الهی به روزگار و افلاک دشنام داده میشود در حالی که در روایات بسیاری از این حرکت نهی شده و اگر این اعتراض حاکی از اعتقاد به عامل مؤثر در سرنوشت انسان و در عرض اراده الهی باشد نوعی ثنویت و دوگانهپرستی به شمار میرود و خود از مظاهر شرک است و تفکر دهریون را در اذهان تداعی میکند، گذشته از آن اعتقاد به تاثیر ستارگان و افلاک در سرنوشت آدمیان در فقه اسلامی حرام است و باید دانست که امام معصوم میتواند به اذن خداوند ولایت تکوینی داشته باشد و در مخلوقات دخل و تصرف کند و فلک نمیتواند برای آن وجود مبارک سرنوشت مشخص کند.
5- حضرت امام حسین علیه السلام با قیام خود مکتب عملی برای اسلام پدید آورد تا مسلمین و آزادگان با تاسی از او برای اصلاح امور جامعه و ترویجحسنات و محو منکرات اهتمام ورزند اما گروهی میگویند دلیل قیام امام حسین علیه السلام یک دستور خصوصی بود و طبق یک توصیهی غیبی باید کشته میشد اگر این گونه باشد دیگر این قیام اثرات تربیتی و سازندهای بر جامعه ندارد و قابل پیروی نیست و نقش الگودهی آن از بین میرود و نهضت امام از حوزهی عمل بشری قابل اقتدا و اقتفا خارج شده و از زمین به آسمانی غیر قابل دسترس میرود. شهید مطهری میگوید: این تحریف معنوی نهضت امام را از حالت مکتبی بودن خارج میکند (24) و دیگر الهام بخش آدمیان نخواهد بود (25) .
6- ائمهی اطهار علیهم السلام تاکید فرمودهاند که نهضت امام حسین علیه السلام باید زنده بماند و فراموش نشود و توصیه کردهاند مردم برای آن حضرت بگریند و عزاداری کنند تا هم نهضت عاشورا حفظ شود و هم آنان در پرتو این مجالس و سوگواریها به رشد معنوی و سازندگی ایمانی برسند و بر اثر همراهی عاطفی با حماسه عاشورا به معرفت عاشورائیان نزدیک شوند و از این چراغ هدایت نور بگیرند و با کشتی نجات از توفان حوادث آسان بگذرند. ولی گروهی این هدف را مسخ کرده و گفتهاند: این گریه تسلی خاطری برای حضرت زهراست در حالی که امام حسین علیه السلام با شهادت خویش به مادرش زهرا (س) پیوست و آن دو انسان والا از هم جدا نیستند که حضرت فاطمه (س) در فراق این ماجرا ناراحتباشد و احتیاج به تسلی داشته باشد البته حضرت زهرا بسیار شادمان میشود که مردم با یاد حسین علیه السلام و زنده نگه داشتن راه او به سعادت برسند و در همان مسیری حرکت کنند که فرزندش پیمود. شهید مطهری این تحریف را مورد انتقاد شدید قرار میدهد و میفرماید با چنین تصوری ما مقام آن بزرگان را که آرزوی شهادت داشتهاند تنزل دادهایم (26) .
7- حضرت امام حسین علیه السلام با فداکاری کم نظیر خود موجی ایجاد کرد که برای قرون متمادی ستمگران را به هراس واداشت و دشمنان دین را لرزانید و نامش با شجاعت، معنویت و ایثار و عدالت توام میباشد، او در حد بسیار عالی برای اعتلای اسلام خون خویش را داد و چشمهی حقیقت را جاری ساخت و به قطرههای خون خود ارزش داد اما عدهای این گونه مینگرند که امام حسین علیه السلام توسط دشمنان نفله شد و بدون این که تقصیری داشته باشد توسط ستمکاران کشته شد و از این جهتباید برایش متاثر بود و گریست، شهید مطهری این تصور باطل را مورد انتقاد قرار داده (27) و مرحوم آیتی میگوید: این گونه نیست که امام از روی بیچارگی تن به شهادت بدهد، این طور نبود و گوینده یا نویسنده این سخن هر که باشد سخنش سست و بیاساس است و اگر این گونه بود کجا دنیا میتوانست روی این قیام مقدس حساب کند (28) .
8- هر گونه تاریخ یا مقتل یا گزارش یا مضمون شعری که حاکی از ذلت پذیری و خواهش امام حسین و یاران و خاندانش در مقابل دشمن باشد دروغ و تحریف و غیر قابل قبول است:
از آستان همت ما ذلت است دور واندر کنام غیرت ما نیستش ورود پس این که در برخی روضهها یا مرثیهها به شنونده یا خواننده القا میشود که امام برای به دست آوردن آب به دشمن التماس کرد با سیرهی امام مغایرت دارد و این که امام به عنوان شخصیتی والا مقام آن هم در سنین بزرگسالی (57 سالگی) از غربت و تنهایی بنالد و مادر خود را صدا بزند که به او مادری کند منحط و مباین روح حسینی است، و این که در مرثیهها از زبان امام گفته میشود که: راضی شدم که زینب خوار گردد آن وقتخاطرههای نینوا را که بر کالبدهای مرده جوامع زندگی میدمد به صورت ذلت آوری ترسیم کردهایم.
پینوشتها:
1) مائده / 13 .
2) بقره / 75 .
3) حماسهی حسینی، شهید مطهری، ج3، ص260 .
4) مقتل خوارزمی، جاول، ص188; ملحقات احقاق الحق، ج11، ص602، نفس ال5مهموم، حاج شیخ عباس قمی، ص45; مقتل عوالم، ص54 .
5) نک: بررسی تاریخ عاشورا، محمد ابراهیم آیتی، ص79- 89 .
6) حماسهی حسینی، ج3، ص54 .
7) همان، ج2، ص40 .
8) همان، جاول، ص41 .
9) ارزیابی سوگواریهای نمایش، غلامرضا گلی زواره، ص36 .
10) بررسی تاریخ عاشورا، ص125 .
11) حماسهی حسینی، جاول، ص102- 103 .
12) نک: علی الاکبر، عبدالرزاق المقرم، انتشارات شریف الرضی .
13) رک: الارشاد و لهوف .
14) جلاء العیون، علامه مجلسی، ص404 .
15) لؤلؤ و مرجان میرزا حسین نوری، ص193 .
16) منتهی الآمال، جاول، ص70 .
17) تحقیق دربارهی اول اربعین حضرت سید الشهداء، شهید قاضی طباطبایی، ص174. پاورقی
18) سرگذشتهای ویژه از زندگی استاد شهید مرتضی مطهری، جاول، ص35- 36 .
19) بررسی تاریخ عاشورا، ص125 .
20) حماسهی حسینی، ج2، ص209 .
21) همان، جاول، ص276 .
22) همان، ص76 .
23) عدل الهی، شهید مطهری، ص265 .
24) حماسهی حسینی، ج3، ص84- 85 .
25) همان، ص286 .
26) همان، ص92 و نیز ص286 .
27) همان، ص83- 84 و نیز جاول، ص80 .
28) بررسی تاریخ عاشورا، ص89 .
حماسه حسینی و نوع تربیت انسانهای عصر واقعه
عاشورا یک امتحان بزرگ بود که در زمان و مکان خود بینظیر بود. حقیقت وجوهرة انسانهای مختلفی را بر ملا نمود. عاشورا به نوعی «یوم الفصل» هم بود، چرا کهحد فاصلی بین دو دسته از آدمها شد. یک عده فرسنگها به جلو رفتند و از ملک تاملکوت اوج گرفتند و عدهای نیز سیر قهقرایی طی نموده و در این حماسة عظیم مصداقتعبیر قرآن کریم شدند که میفرماید: ( اولئک کَالانْعامِ بَل هُم أضَلّ ) .
عاشورا وقتی لب به سخن میگشاید و محفل عاشقانة آن تعداد اندک را به تفسیرمینشیند آنها را متصلان به حقیقت توصیف مینماید، زیرا مقدمة یافتن حقیقت، واقعبینی و حقیقتجویی است، تا واقع جو نباشی حقیقتی را در نخواهی یافت. امام آنها را باحقایق آشنا کرد چون زمینة حقیقت جویی و واقع بینی را در آنها یافت.
«هرگاه انسانهای واقعبین و حقیقتطلب - هر چند اندک باشند - به حد نصاببرسند آن روز میشود از حقایق سخن گفت.»
در این حماسة عظیم و خصوصاً آن شب بزرگ تاریخ انسان ها یعنی شب عاشوراعدهای در ساحلِ سپیده تن شستند و در زیر بزرگترین محراب زمین یعنی آسمان نمازگزاردند و حماسه را اقامه بستند. آنان چون وصل به معبود بودند آن روز بزرگ را رقم زدند،چون آن شب عظیم را پشت سرگذارده بودند آن روز عظیم را آفریدند. روزهای بزرگ،محصول شبهای بزرگ است و آنانکه شب بزرگ نداشته باشند روز بزرگ ندارند، چرا کههمواره انسانهای بزرگ توشه و توان خویش را از شب میگیرند. شب فرصت روز بودناست. امام علی (ع) در توصیف انسانهای بزرگ میفرماید: ( زُهّادُ اللیل وَاُسُدُ النّهار؛ زاهدان شب و شیران روزند.
کسی که در سپیده دمان شیر باشد، یقیناً زُهد شب را تجربه کرده است، کسی کهشبانگاهان شانههایش بلرزد و میان خویش و معبود پل ارتباطی برقرار نماید اشک درچشمانش بیقرار میگردد و از آبشار «محجر» و شیار چهرهاش میغلتد و بر گونهاش پرپرمیزند، آن زمان است که شخص آسمانی میشود و در زمین، آسمان میشود.
بسیاری افراد بهشتیان روی زمینند زیرا نه اهل لغوند و نه گناه. قرآن میفرماید: ازویژگیهای بهشت این است که ( لا یسمعون فیها لَغواً ولا تأثیماً ) . انسان بهشتی نیزاهل لغو و گناه نیست و یک بهشت متحرک است، او دیگر قیدها را شکسته است.
حقیقت آدمی در کربلا برای عدهای این گونه بود، چرا که در آن دگرگونی معنوی،مسیرهای سلوک را یک شبه طی کردند و از تن و جان و مال و دنیای فانی گذشتند و دنیارا به سان یک منفذ نگریستن نگاه کردند، نه چشم انداز. امام علی (ع) در بارة این نوعنگاه به دنیا میفرماید:
( من ابصَرَ بها بصّرته ومن ابصر الیها أعمتهُ ) ؛ هرگاه کسی «با دنیا» نگاه کندبینایش میکند، و لیکن اگر کسی به دنیا نگاه کند کورش میسازد».
اگر کسی به اقتضای توحید، دل دادن به یک محبوب و یا حل شدن در یک آرمانرا بطلبد و آن را وسیلة رسیدن به محبوب اصلی یعنی خدای تعالی قرار دهد بینا میشود،و لیکن کسی که شؤون دنیایی و ارزشهای مادی و زودگذر آنرا هدف قلمداد کند و آن رادر عرض خدا قرار دهد کور میشود. اتفاقاً این معنا در واقعة عاشورا، بین سپاهیان دوطرف خود را به خوبی نمایان ساخت. عارفان واقعه و عاشقان دلداده بالمحهای از نگاهدوست بینایی یافتند که دارای سه افقِ بود: «افق باز»، «افق دور» و «افق روشن» و اینسه، افقهای عارفانه است. افق باز و انسان را محو جمال محبوب میکند و به قول حلاجدر این افقِ فقط معشوق میماند و بس چرا که «المحَبَّةُ نارٌ تَحرِقُ ما سوی المحبوب» .
در افق دور انسان فراتر از سطح موجود، ابعاد دورتر و وسیعتر را میبیند و جمالمحبوب او را در دنیای دیگر سیر میدهد و تا مرحلة غرق در دریاهای خون پیش میرود واین یعنی عشق عارفانه و ازلی به آرمان و هدف و خدای تعالی، به قول منصور حلاج بهمرحلة «رکعتان فی العشقِ لا یصحّ وُضوهُما الاّ بالدّم» میرسد.
و افقِ روشن نوعی مکاشفه است، نوعی احساس اتصال و ملاقات است و چشمبصیرت یافتن. امام علی (ع) در خصوص اوصاف پارسایان (متقین) تعبیر بسیار زیبایی ازاین افق دارد و میفرماید:
«فهم والجنّة کمن قد را´ها فهم فیها منعّمون، وهم والنار کمن قد را´ها فهم فیهامعذّبون؛ بهشت برای آنان چنان است که گویی آن را دیده و در نعمتهای آن به سرمیبرند و جهنم را چنان باور دارند و میبینند که گویی آن را دیده و در عذابش گرفتارند».
حسین (ع) معلّم تمام انسانها
وقتی حقیقت آدمی و آرمان اصیل او که خلیفه اللهی است ظهور کند و یک الگویتمام عیار میشود برای دیگری که بخواهد مسیر آرمان سازی را طی کند، نقش «کتابباز» را ایفا میکند، خواه آن انسان مسلمان باشد یا غیر مسلمان. این اعجاب بزرگ را درقضیه کربلا به خوبی شاهد هستیم، آن هم وقتی که فرعونیان خردسال و نمرودیان نابالغسپاه کور اجساد خندان آیینهها را به ظاهر شکستند. قرنها بعد زبان منصف بعضیمستشرقان از آن الهام میگیرد. این الهام گرفتن، چیزی جز ظهور حقیقت انسان بهعنوان جانشین محبوب نیست و مولا این درس بزرگ را در قالب یک حماسة عظیم بهانسانها
یاد داد. اگر بگوییم کربلا یک دانشگاه بزرگ است شاید باز در حق کربلا و حماسةحسین (ع) اجحاف کرده باشیم. بلکه باید بگوییم دانشگاهی بزرگ برای همة اعصار کهواقعیت انسان بودن انسان را در جنبههای مختلف ظلم ستیزی و آزادیطلبی و شکستنیوغهای غیر الهی و زمینی آموخت. این حقیقت عظیم انسانی به حدی است که در نگاهمستشرقان بعد از قرآن و مراسم عظیم حج پایه و اساس قدرت مسلمانان محسوبمیشود، وینستون از مستشرقان غربی مینویسد:
مادامی که مسلمانان قرآنی داشته باشند که تلاوت شودو(فراموش نگردد) و کعبهای که مراسم آن با انسجام وهمدلی صورت گیرد و حسینی که یاد شود هیچ کس قدرتتسلط و سیطره را بر آنان نخواهد داشت.
همانگونه که اشاره کردیم ظهور حقیقت آدمی در یک واقعة تاریخی به شکل یکآرمان معرفی میشود که دوست و دشمن به آن اذعان دارند و حتی گاهی انسان شاهدسخنانی از غیر مسلمانان میشود که او را به حیرت و شعف وا میدارد. یکی از ویژگیهایفطری انسان - به طور مثال - حریت و آزادی است و امام حسین در تبلور این اندیشه آنرا به صورت یک درس جاودان برای ما به ارمغان آورد که غربیان را نیز به تحسین واداشتهاست، به طور مثال بولس سلامه چنین میسراید:
سیکون الدم الزاکی لواءٌلشعوب تطالب استقلالاً
ینبت المجد فی ضلال البنود یهوی نسیجها سربالاً
سوف تبکی علی الحسینالبواکیویری کل محجر شلالاً
ماتم القاتلین لا للقتلی یسیرون للخُلود رجالاً
یعنی خونی که در کربلا ریخته شد (در واقع بر زمین ریخته نشد بلکه بالا رفت) پرچماست، آن هم برای هر ملتی که در طلب ثبات و استقلال است و مجد و عظمت و بزرگی درپناه بزرگواریها و حقایق ممتاز رشد میکند و چشمها بر حسین خواهد گریست و شیارچهرهها مثل آبشاری از اشک خواهد شد، اما گریة مأیوسانه برای قاتلان و جنایتکارانآن واقعه است نه برای کشته شدگان، چرا که شهدای این واقعه مردانی هستند که بهسمت جاودانگی و ابدیت حرکت میکنند که در واقع گریة ما گریة همدلی و همراهی واشتیاق به هدف آنهاست).
فردی مثل مهاتماگاندی در منشور انقلابی خویش بعد از اینکه با نظریة معروف«مبارزه منفی» خویش استعمار انگلیس را در هندوستان زمینگیر میکند و اقتصاد آنگرگپیر را به مخاطرهمی اندازد، اعلام میکند:
«ای ملت هند، من هیچگونه الگو و روشی از هیچ کس دردنیا برای شکست استعمار پیر برنگزیدم، مگر از حسینشیعه».
لذا وقتی ظهور حقیقت در آستان سپیدهدم خدایی تبلور پیدا میکند و نور امنیتشعاع آن از فراز تاریخ میگذرد و قرنها را در مینوردد و تاریخ را میفشرد و هوای اندیشةانسانها را تلالؤ میبخشد و حقیقت را بر جهازی از پرچم و قیام و شهادت ترسیم میکندمشاهده میکنیم که مرزها شکسته میشود. وینستون مستشرق آن را حقیقتیانکارناپذیر جهت منع سلطه بر مسلمانان میشمرد و یاد حسین را قرنطینهای بر ضدسلطهگری بر پیروانش به شمار میآورد و بولس سلامة مسیحی قیام و شکوه و عظمتآن را یک «لوا» و «پرچم» و «رایت» به شمار میآورد تا ثابت کند هر ملتی که دنبالاستقلالطلبی و رهایی است باید ملاکش عملکرد ابا عبدالله باشد و بالاخره گاندی غیرمسلمان، قیام خویش را وامدار درس مولا امام حسین (ع) میداند.
این سه بُعد را میتوان در یک مثلثی ترسیم کرد که اضلاع آن بیانگر تأثیر قیاممولا ابا عبدالله است.
1 - بُعد مصونیت: تعظیم و تکریم واقعة طف و جانبازی ابا عبدالله و یارانوفادارش مصونیت سیاسی و فرهنگی و اجتماعی مسلمانان را تضمین کرده و همتایتلاوت قرآن و مراسم حج تفسیر شده است (وینستون). البته حدیث ثقلین از حضرتختمی مرتبت محمّد مصطفی (ص) نیز در این خصوص گویاترین است، چرا که تمسک بهکتاب خدا (قرآن) و توسل به عترت پیامبر که امام حسین (ع) نیز از آن شجرة طیبه استمصونیت مسلمانان را از هر خطر به همراه دارد و شاید یکی از علل ذلیل شدن بعضیممالک اسلامی در قبال توطئهها و کینهها و فتنهها عدم رویکرد درست به قرآن و دوریاز اهلبیت : و اکتفا به مراسم صوری حج است.
2 - بُعد موجودیت و احساس حضور: ملتی که پایگاه واقعی خود را طلب کند و در پی کسب جایگاه شایسته و بایستة خویش باشد تمسک به آرمان مولا ابا عبدالله (ع) مشعل راه و پرچم مبارزه و اعلام موجودیت اوست (بولس سلامه).
3 - بُعد مشروعیت: گاه نیزایده گرفتن از انگیزة ظلمستیزی و حقطلبی قیام مولاابا عبدالله (ع) عامل مشروعیت بخشی به قیامها و مبارزات حقطلبانه است، چرا که مولااین راه را به ملل تحت سلطه نشان داد، چنانکه آزادی هند از چنگال استعمار انگلستانمرهون قیام امام حسین (ع) دانسته شد (گاندی).
ظهور حقایق در کربلا
انسانها به تعبیر روانشناسی به صورت فردی و تک تک یا منحصر به فردهستند. هر کدام دارای خصائص و ویژگیهای فردی متمایز و گاه مشترک هستند، اماعین هم نیستند. امام علی (ع) در خصوص این ویژگی، دگرگونی روزگار را تمثیل میزنندو میفرمایند: فی تقلّب الاحوال عُلِمَ جواهرُ الرجالِ.
لذا بعضی حقیقتها و جوهرهها همراه حقیقت مطلق همساز میشوند که به آنهامیگوییم:
1 - حقیقت همراه
افرادی که به محض شنیدن ندا همراه منادی میشوند مانند همراهانی که از مکّهتا بزرگترین قربانگاه تاریخ یعنی تا کربلای حسین همراه امام مثل یک رود زلال جاریشدند، نمونة ابدی و ماندگار آن را میتوان در بسیاری از کتابهای تاریخی و تحلیلی اینواقعه مشاهده نمود.
در قوانین نظامی و جنگی، یک فرمانده لشکر به این مسئله توجه دارد که اگر تعدادافراد دشمن و وسائل نظامی آنها بیشتر از افراد خودی هست به افراد خود نگوید تا روحیةآنها ضعیف نگردد. او پیوسته روحیة سربازان خود را تقویت مینماید و قدرت دشمن راضعیف جلوه میدهد و دشمن را حقیر و ضعیف میشمارد تا روحیة سربازانش تقویت شودو خود را نبازند اما امام اینگونه عمل نکرد بلکه یاران خود را در شب عاشورا فراخواند وفرمود: اگر در این سرزمین بمانید و نروید، فردا پیش از غروب آفتاب حتی یک نفر از شمازنده نخواهد ماند، حضرت حتی خبر قطعی شهادت آنان را صریحاً اعلام نمود. اما روحیةآنها نه تنها ضعیف نشد و به دل خود ترس راه ندادند بلکه غرق شعف و شادی گشتند وگفتند: عجب، فردا روز پایان فراق و آغاز اوج گرفتن و رسیدن به وصل است.
چنانچه حبیب بن مظاهر میگوید: ای کاش این پردة شب بدرد و تمام شود، زیرافاصلة ما با معبود یک شمشیر است وای کاش این شمشیر فرودآید و ما را به آن عشقازلی متصل کند. امام وقتی به حبیب بن مظاهر فرمود فردا کشته خواهی شد و اضافهفرموده «انّ اللیل هجیرٌ والوقتُ سکیرٌ والطریقُ غیرُ خطیرٍ...، اگر مایل هستی برو» پاسخمیدهد که بعد از کشته شدن شما زنده ماندن ما نه قیمت دارد و نه سود و سپس میگوید:یابن رسول الله اگر تو را رهاکنیم و برویم باید روز قیامت، پاسخ هر برهم زدن پلک چشمخود را در محضر خدا و رسول خدا بدهیم و گویا دیگر عبادت ما عبادت نیست و نماز وروزة ما نماز و روزه نیست و... .
از حقایق همراه میتوان از حضرت زینب 3 ، حضرت ام کلثوم، حضرت رباب،امام سجاد، فرزندان زینب، فرزندان ابا عبدالله، حضرت ابا الفضل و برادرانش عبداللهعثمان و جعفر و... نام برد که سخنان هر کدام از آنها تا ابدیت تاریخ و ظهور قائم آلمحمّد(عج) حقیقتی است بر گونه اساطیر و مشعلی است مستدام تا فراخنای تحلیلها.
2 - حقیقت منتظر
حقیقت دیگری که در کربلا خود را نشان داد حقیقت منتظر و مترصد بود. افرادیکه در اطراف و اکناف منتظر امام بودند، نه بیعت شکنانی که عهد و پیمان خود را در اندکزمانی زیر پا میگذارند. حقایق منتظر در مسیرهای مختلف از مکه، ذات عرق، حاجز،خزیمیه، زرود، ثعلبیه، بطق عقبه، شراف، ذو جسم، بیضه، عذیب الهجانات، قصر بنیمقاتل، کوفه و... به امام پیوستند و به کربلا آمدند.
اینان آغاز راه را میشناختند و همراه را ارج مینهادند و در پی اتصال بودند. نمونةآنها نافع بن هلال است. وی از اشراف کوفه و قاری قرآن و راوی حدیث بود، سرداریبزرگ که در رکاب حضرت امام علی (ع) در جنگهای صفین و جمل و نهروان جانبازیهانشان داده بود. امام (ع) شب عاشورا از خیمه بیرون آمدند تا صحرا و تپههای اطراف رابررسی کنند، نافع بن هلال هم از خیمه بیرون آمده بود و حضرت را همراهی میکرد.سیدالشهداء (ع) از او سؤال کرد: چرا همراه من میآیی؟ پاسخ داد: یابن رسول الله دیدمشما به طرف سپاه دشمن میروید، بر جان شما بیمناک شدم، لذا آمدم. امام فرمود: اطرافاین صحرا را بررسی میکردم تا ببینم فردا دشمن از کجا حمله خواهد کرد.
نافع میگوید: پرسیدیم چرا خم شدید و روی زمین جستجو میکردید؟
امام فرمود: ای نافع، خارهایی را که دور خیمههاست جمع میکردم تا کودکانم کهفردابی من و شما بین خیمههای سوخته و لهیب آتش و شلاق این طرف و آن طرفمیدوند - در حالی که خارهای غم و اندوه در دلشان ریشه دوانده - پاهایشان اندکی ازخارهای این بیابان مصون بماند.
نافع میگوید بسیار متأثر شدم و با سید الشهدا برگشتیم در حالی که دست چپ مندر دست حضرت بود، فرمود: این وعدهای است که خلافی در آن نیست سپس فرمود: درتاریکی شب از این مسیر (راهی که میان دو کوه بود) برو و خودت را نجات بده.
نافع اضافه میکند: خود را بر قدمهای حضرت افکندم و عرض کردم یابن رسولالله مادرم در عزایم بگرید اگر چنین کنم و تو را رها نمایم پروردگار جهان بر من منتنهاده که در جوار شما به شهادت برسم.
3 - حقیقت تشنه
بعضی از افراد حقایقی تشنهاند، و لیکن در آغاز دارای هدف روشنی نیستند، بایدآگاه شوند و سپس سیراب گردند تا به یقین برسند. گاه یک پیام، یک حرکت یا یک تذکردر شرایطی مناسب آنها را با هدف و آرمان همسو و همساز میگرداند. تجلی این ویژگیدر کربلا در خصوص افرادی چون حُر و زهیر بن القین روی داد. به زعم تاریخ زهیر حتی بامنازل مسیر حرکت حضرت امام حسین، از مکه تا کربلا، فاصلهای از جهت طی طریق واتراق نداشت، اما در آغاز از امام فاصله میگرفت و از دیدار با حضرتش ابا مینمود ومیگفت: اءنّنی علی دینِ عُثمان وهُو علی دین أبیه.
آنگاه که مقدمات اتصال او با امام توسط همسرش (دلهم دخت عمرو) فراهم شدو امام به سوی ایشان آمد و دقایقی با ایشان صحبت کرد تحولی عجیب و شگرف درروحیة او روی داد، مانند دریایی به تلاطم افتاد و از فداکارترین یاران حقیقت طلب درواقعة بزرگ تاریخ یعنی عاشورا شد.
4 - حقیقت منتقم
این نوع حقیقت شامل افرادی است که بنا به عللی از حضور در متن واقعه معذوربودند، اما بعد از رویداد عاشورا به عنوان یک نیروی معارض یا قدرت پنهان ظاهر شدند.بسیاری از این افراد در زمان واقعه یا بحبوحة انقلاب و اتفاقات امکان حضور نداشتند، امااشتیاق حضور را در دل داشتند و بعد از واقعه مثل آتشفشانی که خاموش بوده فعال شدند.قیامهای بعد از سال 61 هجری مثل قیام توّابین، قیام زید بن علی (قیام زیدیه) وشهدای فخّ در پی این اشتیاق رخ داد.
5 - حقیقت پیرو، عاشق و مرید
این نوع حقیقت یا واقعیت نهادینة انسانی، شامل افرادی است که سالها بعد ازیک جریان یا واقعه تاریخی زاده میشوند، امّا از لا به لای نقلها و تاریخ حقیقت رامیشناسند و به آن ارادت میورزند. آنان این عشق را درونی کرده و همواره با شجاعت ازآن یاد میکنند و به صورت پیرو و عاشق باقی میمانند.
عشق آتشین به آن حقیقت دیرین همة وجوه زندگی حتی اخلاق و رفتار آنها راهمجنس و همسو با آن حقیقت میکند به طوری که آنان تشبه و تمثل به آن را جستجومیکنند، مانند بسیاری از مریدان ابا عبدالله در زمان ائمه بعد یا شیعیان معاصر و مخلصامام حسین (ع) که هم در پیروی شاخص هستند و هم در عشق، پایدار و هم مریدجاودانی راه مولا به شمار میروند.
6 - حقیقت کور
این حقیقت شامل آن دسته از افرادی است که چراغ را میبینند، اما تاریکی رابرمی گزینند، راه را میبینند ولی بیراهه را میپیمایند و جالب این که این حقیقت و تبلورآن در هیئت انسانی، هم در زمان واقعه، هم در اوج رویداد و هم پس از آن و حتی قرنهابعد از آن همواره کور و سطحی و نارسا باقی میماند. اغلب مردم کوفه و شام در سال 61هجری اینگونه بودند.
کوفه شهری است که در سال هفده هجری توسط سعد بن وقاص در جریانتصرف ایران ساخته شد، لذا نوعی شهر جنگی است. در جریان جنگ جمل به وسیلهامامعلی (ع) به عنوان پایتخت برگزیده شد و بیشتر مردم آن را یمانیان تشکیلمیدادند.
نکتهای که در خصوص کوفیان گفتنی است آنکه آنان دارای فرهنگ ثابت و ارادةپایدار نبودند و از جهات منفی یعنی عهدشکنی و بیوفایی شهره بودند. مردم این شهر درمقاطع مختلف، مواضع متفاوتی داشتهاند، گاهی موضع آنها در دفاع از اهل بیت بوده و باشجاعت بینظیری جانب علوی را تقویت کردهاند، چنانچه پایداری آنها باعث شکستناکثین در جنگ جمل گردید و لیکن در جنگ صفین یا در کنار امام حسن (ع) با معاویهکوتاه آمدند و در قضیه کربلا کاملاً عهد شکنانه عمل کردند و جالب اینکه حضور آنان درکنار حقیقت منتقم مثل مختار نیز موضع دیگری از آنها را به نمایش میگذارد.
حقیقت کور گاهی به هدف میزند و گاهی نیز پا بر فک خود میگذارد و با انگشتخویش دیدگان خود را از حدقه خارج میکند. در واقعة کربلا تابلویی بسیار شیوا و گویا ازحقیقت کور معاصران سال 61 هجری به نمایش گذاشته شد.
بایدها و نبایدها در عزاداری امام حسین (ع)
قال الصادق (ع) :
«نفس المهموم لظلمنا تسبیح، و همّه لنا عبادة».[1]
امام خمینی(ره) فرمود:
«گریه کردن بر شهید، زنده نگهداشتن نهضت است. اینکه در روایت هست که کسی که (خودش) گریه بکند یا (دیگری را ) بگریاند یا خودش را به صورت گریهدار (درآورد) جزایش بهشت است، برای آن است که حتی آن (کسی) که به صورتش، یک حال حزن میدهد و صورت گریهدار به خودش میدهد، این (فرد) دارد نهضت را حفظ میکند، نهضت امام حسین (ع) را حفظ میکند.
بیخود نبود که مأمورین ساواک رضاخان، تمام مجالس عزا را قدغن کردند. رضاخان همچو نبود که (در) اصل (و اساس) مخالف با این مسائل بشود، رضاخان مأمور بود، مأمور بود برای آنهایی که کارشناس بودند، آنهایی که ملتفت بودند مسائل را، دشمنهای ما که حال ملتها را مطالعه کرده بودند، میدیدند تا این مجالس هست و تا این نوحه سراییهای بر مظلوم هست و تا آن افشاگری ظالم هست، نمیتوان به مقاصد خودشان برسند».[2]
مقام معظم رهبری (دامت برکاته) فرمود:
«امروز حسین بن علی (ع) میتواند دنیا را نجات بدهد، به شرط آنکه چهره او را با تحریف مغشوش نکنند. نگذارید مفاهیم تحریف آمیز، کارهای تحریف آمیز و غلط، چشمها و دلها را از چهره مبارک و منوّر حسین بن علی (ع) منصرف کند؛ با تحریف بایستی مقابله کنید».[3]
بر آن شدیم تا برای ادای احترام به سرور و سالار شهیدان حسین بن علی (ع) ، کتاب ارزشمند «عزاداری، بایدها و نبایدها» را که محقق گرانقدر و نویسنده متعهد حجت الاسلام و المسلمین آقای «ناصر باقری بیدهندی» به رشته تحریر درآورده است، تلخیص و در اختیار ارادتمندان امام حسین (ع) و خادمان و خدمتگذاران به مکتب اهل بیت(ع) قرار دهیم.
گفتنی است، در مطلع کتاب، تقریظ آیت الله العظمی مکارم شیرازی و تمجید ایشان از کتاب و توصیه معظم له به مطالعه آن آمده است.
مؤلف محترم در مقدمه کتاب به عظمت و قدرت عزاداری امام حسین (ع) و نقش دشمنان برای بیمحتوا جلوهدادن و تحریف کردن آن پرداخته است. آن گاه به این نکته اشاره میکند که کتاب بر سه محور سامان یافته است:
1. تاریخچه برپایی سنّت عزاداری و مؤثر شیعی؛
2. حکم و فلسفه عزاداری؛
3. آسیب شناسی و چالشهای فراروی مجالس مذهبی.
سوگواری در اسلام
عزاداری و سوگواری هدفمند بر عزیزان از دست رفته رویکردی طبیعی است که از مهر و محبت سرچشمه میگیرد و از آغاز آفرینش انسان تا حال رواج داشته است و خدای سبحان نیز بر این واکنش طبیعی بشر مهر تأیید زده است.
پیامبر خاتم(ص) نیز در مرگ برخی افراد از جمله حضرت حمزه (عمویش)، جعفر طیّار، ابراهیم (فرزندش) و عثمان بن مظعون گریسته است و سال وفات حضرت خدیجه و ابوطالب را در مکّه، عام الحزن نامید.
مسلمانان نیز برای شهدای صدر اسلام سوگواری و مرثیه خوانی کردند و پیامبر نه تنها آنها را نهی نکرد، بلکه تأییدشان فرمود. به دنبال ارتحال حضرت محمد(ص) صحابه بزرگوار نیز بیتابی کردند و گریستند و در رثای او سرودهها انشاد کردند و عایشه به صورت خود سیلی زد.
بعد از شهادت امام حسین (ع) و یارانش، عالم عزادار گردید و عزاداری و سوگواری برای آن مظلومان به مدرسهای عمومی تبدیل شد تا برای تربیت و احیای امر پیامبر و ائمه(ع) به صورت الهام در آید و وسیلهای برای روشن شدن حق و باطل و شناخت حسینیان از یزیدیان باشد.
در جواز اشک ریختن (گریه آهسته و بدون صدا) در غم از دست رفتگان، همه مذاهب اسلامی اتفاق نظر دارند، امّا درباره گریه با صدای بلند، شیعه، شافعیان و حنبلیان حکم به جواز کردهاند؛ گر چه در عمل بیشتر اهل سنّت به گریه کردن شیعه خرده میگیرند.
صاحب جواهر الکلام میگوید:
«بدون شک گریستن بر متوفا به دلیل روایات متعددی که به حد تواتر معنوی رسیده و فتاوای فقها جایز است». آن گاه به روایات گریستن رسول خدا بر حمزه و ... و گریه حضرت فاطمه(س) بر پدر بزرگوار و خواهرش رقیه و گریه طولانی امام سجاد (ع) بر پدر بزرگوارش اشاره میکند و میفرماید: «تمام این موارد نشان میدهد که ندبه و نوحهسرایی برای کسانی که دارای ویژگیهای برجستهاند، مانعی ندارد، بلکه مستحب است تا در پرتو مجالس عزا، فضایل آنان نشر یابد و دیگران سرمشق گیرند».
صرف نظر از لزوم یاد ایام الله و تعظیم شعائر الهی، اظهار مودّت به اهل بیت (ع) ، مواسات با آنها، اخبار و احادیث و رفتار معصومان (ع) و سیره مستمری که بر مشروعیت عزاداری در دست است، میتوان گفت بر پایی این گونه مجالس امری عقلایی و در تمام مناطق جهان معمول است که در برابر حوادث شخصی یا اجتماعی مراسم بزرگداشت تشکیل میدهند و به سوگ مینشینند.
بنابراین عزاداری نه تنها جایز بلکه با توجه به آثار و فواید آن امری رایج و مورد قبول خردمندان و اهل دانش است و مؤمنان با شهادت امام حسین (ع) و یارانش عزادار شدند و گریستند و مرثیه گفتند و به زیارت مزار آنان رفتند و تا زمانی که اسلام در صحنه است، این عزاداریها باقی خواهد ماند و مورد تأیید علما و مراجع بزرگ بوده است و بقای عاشورا را ضامن بقای اسلام و عزّت مسلمین میدانند و لذا توصیه کردند که عاشورا را زنده نگهدارید.
تاریخچه مجالس عزاداری حسینی
از خلقت آدم تا زمان وقوع حادثه کربلا، جریان شهادت سرور و سالار شهیدان به طرق مختلف مطرح گردیده است. برای آن امام همام، انبیا و امامان گریسته و یا متألم شدهاند و از ضجّه فرشتگان و بُکای آنان در کتب مشهور سخن به میان آمده است.
صحابه بزرگوار پس از آگاهی از حوادثی که در آینده اتفاق خواهد افتاد، برای امام حسین (ع) گریه کردهاند، با اینکه آن امام هنوز به دنیا نیامده بود.
بعد از وقوع حادثه کربلا، اولین کسانی که این مصیبت عظمی را با چشمانی اشکبار گزارش میکردند، حضرت سجّاد (ع) و زینب کبرا(س) و سایر بازماندگان بودند.
آنان در کنار اجساد، بازار، کنار دروازهها، مجالس عمومی، در سجده و در جمع نمازگزاران و گاهی در حضور حاکمان ستمگر به بیان مصائب مبادرت میورزیدند. امام سجاد (ع) 25 سال سوگوار عاشورا بود تا آن را زنده نگهدارد. امام محمد باقر (ع) در واقعه عاشورا حضور داشت و ذکر مصیبت عاشورا و عزاداری در صحرای عرفات را توصیه میکرد. ائمه بعدی و سپس پیروان صادق آنان نیز بر این امر تأکید داشتند.
اهمیت عاشورا به اندازهای است که نه تنها شیعیان بلکه بسیاری از اهل سنّت نیز عزاداری میکنند و حتی پیروان ادیان و مذاهب الهی نیز برای سوگواری آن حضرت احترام قائلاند و برای تشکیل مجالس مبادرت میورزند.
اهداف برپایی مراسم
این مراسم نقش بسیاری در رشد باورهای مذهبی و فضایل و کرامتهای انسانی و فراموش نشدن خاطره سلحشوران عاشورا و شناساندن مقام ائمه و افشاگری جنایات بیدادگران داشته و دارای پیامدهای زیر بوده است:
بزرگداشت شعائر الهی، نمایش جلوه تام و تمام تولّی و تبرّی، احیای اهداف و مقاصد والای آن حضرت، ابلاغ مظلومیت آل علی (ع) به گوش تاریخ، انتقال معارف و احکام الهی و صیانت دین از انحراف و هجوم دشمنان و همین است معنای «إنّ الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة» و «حسین منّی و أنا من حسین».
• هر چه داریم از حسین و کربلاست کربلا شیرازه آیین ماست
• کربلا شیرازه آیین ماست کربلا شیرازه آیین ماست
با تشکیل مجالس عزای حسینی روحیه فداکاری و ایثار و حسّ عدالت خواهی و انتقامجویی از ستمگران، زنده و تقویت، و صبر و خویشتنداری در مشکلات افزون میشود.
یادآوری نهضت حسین (ع) ، نیرومندترین انگیزهها را در جهت توسعه امر به معروف و جلوگیری از زشتیها ایجاد میکند و آتش انقلابهای خونین علیه ستمگران را افروخته نگه میدارد و تجدید بیعت با امامان و ادای اجر رسالت نبوی تا حدودی ادا میشود.
به پاداشتن عزاداری امام حسین (ع) همچون حج ابراهیمی عامل اتحاد عاطفی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی مسلمانان است که با پول و امکانات مادی، دشوار، بلکه نزدیک به محال است که به دست آید.
لزوم حفظ عزاداری و پالایش آن
حال که سوگ حسینی تا این درجه برکت و اهمیت دارد، باید آن را مغتنم شمرد و رسم و رسومش را با شکوهتر و سازندهتر برگزار و از آن محافظت کرد و با زدودن آفات و پالایش و پیراستگی آن از سنتهای غلط، از قدرت سازندگی بسیار بالای آن برخوردار شد و تحوّل بزرگی در برابر کفار و استکبار به وجود آورد.
عوامل مؤثر در جاودانگی مراسم عزاداری
اراده حکیمانه الهی، حقانیت، اخلاص، صداقت، اوج ایثار، فداکاری و از خود گذشتگی استثنایی شهیدان کربلا، افشاگری بازماندگان، اهداف عالی و والای سید و سالار شهیدان، همچنین همّت ثناگویان و ثناگستران به موازات تلاشهای مخالفان ائمه هدی در هر چه ثمر بخشتر بودن انقلاب «نینوا» و حکیمانهتر شدن روش عزاداری مؤثر بوده که به برخی از آنها اشاره میشود:
الف) تشویق و ترغیب شاعران به مرثیه سرایی از سوی امامان؛
ب) گریستن و گریاندن که مورد تأکید ائمه است؛
ج) توصیه به زیارت سالار شهیدان؛
د) توصیه به نگهداری و سجده بر تربت و خاک کربلا؛
ه) تشویق به برگزاری مجالس حسینی از سوی پیشوایان و معصومان و همین طور علمای دین.
وظایف شیعیان
1. شکرگزاری بر نعمت ولایت و تربیت بر اساس مکتب اهل بیت (ع) و توفیق شرکت در مجالس.
2. قدرشناسی و دعا به والدین و مربیان.
3. شناخت کامل فلسفه قیام و رساندن پیامهای عاشورا و اقدام مالی و جانی.
4. بزرگتر دانستن مصیبت امام و اهل بیت او، از مصائب خود و خانواده.
5. عزاداری و ابراز حزن در ایام حزن آل محمد(ص).
6. سیاه پوشیدن و سیاه پوش کردن در و دیوار مساجد و ... .
7. تشکیل مجالس عزا و شرکت در آنها.
8. تشویق دیگران به برگزاری مجالس هفتگی و ماهانه و ... .
9. بهرهبرداری بهینه از فضا و محل با رعایت حریم و حقوق دیگران.
10. حزن و گریه هنگام ذکر مصیبت.
11. حضور در مجالس، با ادب و فروتنی و خدا را ناظر دانستن.
12. شرکت در مجالس خطبای صالح.
13. توجه به عمق مجلس و پرهیز از رغبت به مجالس و مداحیهای پرهیاهو.
14. سلام کردن به سلاله نور و حماسهساز قرون، حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) .
15. اعلان تنفّر و دوری از دشمنان و زمینهسازان قتل ائمه و ظالمان به اهل بیت (ع) و قاتلان آنان.
16. تسلیتگویی به امام عصر (عج) و یکدیگر.
17. پرهیز از رفتار خارج از ضوابط اسلامی.
18. بهرهبرداری بهینه از مجالس و مطرح کردن مسائل شرعی و اعتقادی و اخلاقی.
19. شناخت و مبارزه فرهنگی با آفات عزاداری.
20. اقامه امر به معروف و نهی از منکر و احترام به منتسبان به هیئات حسینی و محبان حسین (ع) .
21. احترام به خادمان و ذاکران.
22. یاری رساندن به گردانندگان مجالس.
23. قدردانی از برپا دارندگان مجالس.
24. پراکنده شدن سریع از مجالسی که در منازل تشکیل میشود.
25. دست کشیدن از کار در روز عاشورا.
26. قدردانی از ذاکران و روحانیان و دانشمندان و پاسداران فرهنگ عاشورا.
27. مواظبت از امور شرعی پس از خروج از مجالس حسینی.
28. شرکت فعّال در ساختن حسینیه، تکیه و... .
وظایف بنیانگذاران و گردانندگان
1. رعایت اخلاص در عمل و پرهیز جدّی از ریا و خودنمایی که آفت هر عمل عبادی است.
2. اموالی را هزینه کنند که حقوق شرعی آن مثل خمس و زکات ادا شده باشد.
3. اگر از هدایای دیگران استفاده میکنند، توجه و عنایت به حلیّت آن داشته باشند.
4. عمل را از هر جهت، صحیح انجام دهند و بیش از زرق و برق و جنبههای ظاهری مجالس به محتوا و کیفیت آن فکر کنند.
5. اعطای هدایا به سخنرانان و مدّاحان آل محمد (ع) به نحو شایسته و به صورت مخفیانه.
6. با شرکت کنندگان یکسان برخورد شود، مگر در مورد افراد خاصّی که از احترام بیشتری برخوردارند؛ مثل پیشکسوتان هیئتهای عزاداری و صاحبان فضل و کمال.
7. پرهیز از منکرات در عزاداری.
8. برگزاری مجالس در ساعات مقرر و مناسب و پرهیز از طولانی کردن و سلب آسایش همسایگان و تأکید بر سخنران و مدّاح.
9. میانه روی و اعتدال را سر لوحه کار خود قرار دهند.
10. دوری جستن از مزاحمت و ایجاد صداهای گوشخراش.
11. رعایت نکات بهداشتی در آشپزخانه و پاک کردن خون حیواناتی که جلوی دستهها ذبح میکنند.
12. چون برپایی عزای حسینی اعلان انتظار ظهور است، از خدا بخواهیم همراهی با امام عصر (عج) را در طلب خون سید الشهداء روزی ما گرداند.
13. سیاهپوش کردن بخشی از محیط و استفاده از تبلیغات نمادین در بخشهای دیگر و نصب اشعار و جملات سازنده.
14. بهرهگیری از تراکت در مسیر رفت و آمد به مجلس عزاداری.
15. نصب عباراتی مانند «سلام بر حسین (ع) » در سقاخانه مجالس و چسباندن عکس حرم مطهر و پرهیز از نصب عکسهای دروغین.
16. استفاده از پارچهنوشتههایی با خط زیبا که نام شهدای سرافراز کربلا در آن آمده است.
17. اهدای کتب مفید به عزاداران.
18. جداکردن درِ ورودی خانمها و آقایان در مجالس.
19. توجه به دیدگاههای مراجع.
وظایف و شرایط اهل منبر و ذاکران
1. صلاحیت علمی و عملی
• «ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش»
• کی تواند که شود هستی بخش» کی تواند که شود هستی بخش»
2. آگاهی و تسلّط کافی به موضوع سخنرانی و ابعاد و اطراف آن.
3. برخورداری از کردار نیک که مهمترین آن عبارتاند از: خوشخویی، مهربانی، فروتنی، نرمخویی، بردباری، شهامت حقگویی، عفّت، عزّت نفس و صداقت، روشنی و وسعت اندیشه، قدرت استدلال، رعایت نظم مطالب و گیرایی بیان.
4. برخورداری از محبوبیت. عوامل محبوبیت عبارتاند از(ع) خودشناسی و خودسازی، ساده زیستی، خدمت به مردم، تواضع بجا و نرمخویی، دفاع از ستمدیدگان، عمل به گفته، کرامت و عزّت نفس، جلب رضایت حق، نظم، استقامت، داشتن شرح صدر، برخورداری از حیا و عفت، داشتن مطالعه در زمینههای مختلف، صراحت لهجه، واقعبینی و حقیقتگرایی، مقدم داشتن منافع ملّی و مصالح میهنی بر اغراض و منافع شخصی و بیطمعی.
5. تطابق گفتار با کردار.
6. راستگویی. واعظان و مداحان باید از خواندن روضهها و اشعار دروغین جدّاً بپرهیزند.
7. حفظ دین، احیای ارزشهای اصیل اسلام و تشیع در برابر بدعتها، تحریفها و مسخ ارزشها.
8. سعی و تلاش در توجه دادن مردم به قرآن و بهرهگیری از آیات و روایات و تشریح اهداف و فلسفه قیام حسین (ع) .
9. برجسته کردن ویژگیهای الگویی معصومان (ع) برای جامعه.
10. داشتن شجاعت معنوی.
11. مرزبانی و خرافهزدایی و استفاده از کتب قوی و مستند.
12. پرهیز از ذکر فضایل، معجزات و مطالبی که اثبات و قبول آن برای عموم دشوار یا غیر ممکن است. خاتم انبیا(ع) فرمود: «لا تحدّثوا النّاس بما لایعرفون، أتحبون أن یکذّب الله و رسوله».
13. درک شرایط زمانی، در غیر ایام عاشورا؛ اینکه مصیبتهای سخت را ذکر نکنند تا دلها رمیده شود.
14. تقویت اخلاص.
15. بدون چشمداشت مالی مداحی کردن و نفروختن این خدمت مقدّس به بهای ارزان.
16. داشتن ظاهری آراسته.
17. کوشش در جهت نورانی کردن عقول و پاکسازی نفوس.
18. شناخت مردم و زمان.
19. تعمیق محبّت عزاداران به امامان اهل بیت (ع) برای مصون ماندن از آفات.
20. تکراری نبودن سخنان و اشعار و ... .
21. پرهیز از اطاله کلام و برنامههایی که ملالآور است.
22. مبادرت به تصحیح اشتباه.
23. توقف کوتاه بعد از برنامه، برای پاسخگویی به پرسشهای مستمعان.
24. پرهیز از بیان مطالب بیاساس و نوآوریهای بیبنیاد و نهراسیدن از گفتن «نمیدانم».
25. اگر مجتهد نیست، در زمینه احکام فتوا ندهد.
26. تذکر و نقد کار مدّاحِ تازهکار در جلسه خصوصی در صورت نیاز.
27. پرهیز از خودستایی.
28. احترام به دیگر خطیبان مجلس و مدّاحان دیگر.
29. بدون وضو بر منبر و جایگاه قرار نگرفتن.
30. ذکر مصیبت در آخر مجلس.
31. صبر در راه تبلیغ دین.
32. آغاز منبر و برنامه با نام نامی و یاد گرامی حضرت بقیّة الله (ارواحنا فداه) و ختم مجلس با دعا برای سلامتی و تعجیل فرج.
آنچه شاعران اهل بیت (ع) باید توجه کنند
1. داشتن غیرت دینی و پاسخ به اشعاری که به سفارش دشمن سروده شده است.
2. مطالعه مقاتل صحیح و تاریخهای معتبر؛ برای اینکه اشعار، متکی به متون صحیح باشد.
3. آگاهی از تحریفات تاریخ عاشورا، تا از گزند آفات این مسیر دور بماند.
4. دوری کردن از عقاید و افکار غلوّ آمیز .
5. دقّت در سرودن اشعاری که بدآموزی نداشته باشد.
6. رعایت ادب و احترام به اهل بیت (ع) .
رسالت مقدّس و بایدهای مدّاحی
1. تعمیق معرفت.
2. اصلاح نیت و جلب رضایت خدای مهربان و توجه به اینکه مرثیه یک عبادت بزرگ است.
3. قبل از اجرای برنامه، با دعا و خواندن آیة الکرسی و دادن صدقه و استعاذه، خود را به خدای توانا بسپرند و با استمداد از روح بلند معصومان (ع) برنامه را با نام خدا و درود و صلوات بر سرور عالمیان شروع کنند.
4. هدف، احیای امر و اندیشه امامان و ارزشهای دینی معنوی و فرهنگی، احیای روحیه جهاد و شهادتطلبی و زنده نگاه داشتن یاد و تاریخ پرشکوه نهضت حسینی و حماسه آفرینان آن باشد.
5. نغمهها و سبکهای زیبای سنتی، نبایستی با غنا همراه باشد و هیچگونه شباهتی با نغمات لهو و لعب نداشته باشد.
6. مداحی، وسیله کسب معیشت نباشد.
7. پذیرش دعوت بانیان، بدون تبعیض.
8. احیای نام یاران و اصحاب امام حسین (ع) و اسیران سرافراز کربلا.
9. یادکرد از منتقم حقیقی، حضرت مهدی(عج).
10. رعایت احترام به پیشکسوتان.
11. احترام به گویندگان، سرایندگان و خدمتگزاران مجالس حسینی که احترام به آنان احترام به امام حسین (ع) است.
12. متانت و وقار توأم با تواضع.
13. مستندگویی.
14. اندازه نگهدار که اندازه نکوست؛ از خواندن روضههای دلخراش و مصیبتهای بسیار فجیع، پرهیز شود.
15. اصلاح خطا در همان جلسه یا جلسه بعدی.
16. مختصر و مفید بودن برنامه.
17. در مجالس، بدون اذن صاحب مجلس به مداحی نپردازد.
18. دوری از غرور.
19. پرهیز از غلوّ.
20. پرهیز از القابی که از مقام ائمه (ع) میکاهد.
21. برگزاری مجالس عزاداری و استفاده از سخنرانان مجالس.
22. تنفر از تملقگویی.
23. پرهیز از سوگند.
24. پذیرش دعوت میزبان خوشنام در روستاها برای میهمانی.
25. طرح نکردن مسائل اختلاف انگیز.
26. حفظ زیّ ذاکری حسین (ع) و خلاف شأن عمل نکردن در حرکتهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی.
27. هیئت ظاهری و لباس با مقام و منزلت او هماهنگ باشد.
28. از مواضع تهمت بپرهیزد.
29. پوشیدن لباس سیاه در دو ماه محرم و صفر و دستکم در دهه محرم و اگر از سادات مکرّم است، با داشتن شال سبز.
30. مراقبت از اینکه مبادا آلت دست مقاصد پست مغرضان و مفسدان و افراد فرصت طلب واقع شوند.
31. تکرار و تمرین اشعار و مراثی، برای اینکه در ذهن نقش ببندد و به این وسیله در هنگام اجرای برنامه دچار وقفه نشود.
32. متناسب به وقایع و ایام بخواند.
33. توجه به خصوصیات منطقهای و جغرافیایی و اهتمام به شکسته نشدن سنتهای صحیح اجتماعی.
34. اسوه و سمبل خوبیها بودن.
35. انتقادپذیری.
36. پرهیز از ورود در کارهایی که در تخصص کار او نیست؛ مثل مسئلهگویی و استخاره و ... .
37. متکی به بلندگو و آمپلیفایر و اکو نبودن.
38. متواضع بودن.
39. برخورداری از اخلاق نیکو.
40. اگر سلام پایان مجلس را به عهده دارد، در مکانهایی که امامزادگانِ لازم التعظیم وجود دارند پس از سلام به ائمه معصوم (ع) به آن بزرگواران هم سلام دهد.
من از مفصل این نکته مجملی گفتم
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
و صلی الله علی محمد و آله الأطهار
________________________________________
[1] . «امالی» مفید، ص338.
[2] . آیین عزاداری، ص43، به نقل از صحیفه نور، ج10، ص31.
[3]. همان، ص57
حماسة عاشورا
مقدمه
در حدیثی از حجة ابن الحسن(عج) آمده است: ( بسم الله الرحمن الرحیم،کهیعص ) کاف: کربلا، ها: هلاکت، یا: یزید، عین: عطش، صاد: صبر.
دیدگانت پر اشک، لبانت خشکیده، سینهات گداخته، قلبت شعلهور، روحت پرتلاطم، لیکن مهار نفست بر مشت. سرود ایمان بر لب، نوای توحید در کام، یاد خدا در دل،دستار پیامبر (ص) بر سر، کهنه پیرهن امانت مادر در بر، بزم اشک واره در پیش. ایحسین (ع) ، ای راز دار منزل وحی، غم سرای خیمههایت، سوزش قلب زنانت، گریةنوباوگانت، آه و سوز خواهرانت، عالمی را اشک ریزان میکند.
شعاع جمال کبریاییاش را و جلوة جمیل الهیاش را کدامین بیان و قلم تواندترسیم نماید؟ آن چنان که تا کنون علمای بزرگوار شیعه و دانشمندانی از اهل سنت وحتی نویسندگانی از سایر ملل و ادیان درباره فضایل و مناقب و قیام مولی الکونینسیدالشهدا حضرت امام حسین (ع) سخنها گفته و کتابها و مقالهها به رشتة تحریر در
آورندهاند، هر چند که اغلب دارای نکتههای قابل توجه وارزنده میباشند، اما همه بیانگرابعاد بسیار کوچکی از عظمت و مقام والای آن حضرت است. از آنجا که بر هر فرد لازماست عطش عشق خویش را به حضرت ابراز نماید، نوشته حاضر نیز، قطرهای است ازاقیانوس بیکران مقام با کرامت ایشان.
این کوچکترین خادم، مقاله را به روح بزرگش هدیه میکنم و امیداورم که آن امامکریم این هدیه ناچیز را بپذیرد.
شهادت امام حسین (ع) در کلام معصوم
رسول مکرم اسلام (ص) : «ان لقتل الحسین حرارة فی قلوب المؤمنین لا تبرد ابداً ؛به راستی که با شهادت حسین (ع) آن چنان شور و حرارتی در دل مؤمنین ایجاد کرد کههیچگاه به سردی نخواهد گرایید».
سید الشهدا (ع) : «... انا قتیل العبرة، لا یذکرنی مؤمن الاّ استعبر ؛ منم کشتة گریه،هیچ مؤمنی مرا یاد نمیکند، مگر آن که سرشک غم از دیدگانش جاری میشود».
امام باقر (ع) : «ما بکت السماء علی احد بعد یحیی بن زکریا الاّ علی الحسین بنعلی، فانّها بکت علیه اربعین یوماً ؛ بعد از یحیی بن زکریا آسمان در مرگ کسی نگریست،مگر در شهادت حسین بن علی (ع) که چهل روز در این مصیبت گریان بود».
امام رضا (ع) : «.. ان یوم الحسین اقرح جفوننا واسبل دموعنا واذل عزیزنا بارضکرب وبلا واورثتنا الکرب والبلا الی یوم الانقضاء...» ؛ همانا روز ]مصیبت[ حسین (ع) چشمان ما را خسته و مجروح کرده و اشکهای ما را ریزان نموده و عزیزان ما در آنسرزمین غم بار گرفتار خواری (ظاهری) شدند، مصایب آن روز به گونهای است که برای
همیشه ما را غمگین و داغدار کرده است».
امام مهدی(عج): «فلئن اخّرتنی الدهور، وعاقنی عن نصرک المقدور ولم اکنلمن حاربک محارباً ولمن نصب لک العداوة مناصباً، فلاندبنک صباحاً ومساءً، ولابکینّلک بدل الدموع دماً.. ؛ اگر زمانه به تأخیرم انداخت و مقدرات از یاریات بازم داشت ونتوانستم در رکاب تو با دشمنانت بجنگم، ولی از بام تا شام در یاد تو سرشک غم از دیدهمیبارم و به جای اشک خون میگریم».
شجاعت امام حسین (ع)
مقصود از شجاعت، برتری روحی و عظمت و والایی نفس و پایداری در شداید وتسلیم نشدن در مقابل زور و ستم و بیباکی است.
الف) آن حضرت از آغاز انقلاب تا عصر عاشورا، با آن همه ناملایمات، سختیهاو مصایب در مقابل سیل دشمن هیچگونه سخن یا حرکتی که نشانگر خواری و ذلت باشد،از خود نشان نداد، بلکه محور کلام و مرام او عزت، حریت و کرامت بود.
ب) او با کمال شجاعت بر بالین یاران مینشست. به تنهایی از میان انبوهدشمن، جسد فرزند برادر را به سینه چسباند و به خیمه برد. و با اطمینان خاطر در مقابلدشمن دعا خواند. و با آرامش به فرزند بیمار خود دعا آموخت.
ج) امام تنها بود. در حالی که سر و بدنش مجروح بود، اما آن چنان با شمشیر بهدشمن حمله مینمود که آنان از چپ و راست میگریختند.
طلیعه قیام کنار مرقد پیامبر (ص)
] بعد از امتناع از بیعت[ در شب دوم همانند شب پیش، به روضة نبوی آمد و نمازخواند و صحبتهایی فرمودند که از رفتار و گفتار ایشان نکتههای زیر قابل بررسی است:جواز توسل به پیامبر (ص) و تربت او، بقای ویژه در قبر برای پیامبران و اولیای الهی، اعلاماهداف قیام، واگذاری امور به پروردگار و رضایت داشتن از او و رسولش.
نکتههایی قطعی در تحلیل قیام امام حسین (ع)
1 - این حرکت دارای دو بعد است: بعد الهی و بعد عادی و طبیعی، و نباید بین ایندو خلط کرد. پس با اعتراف به وجود بعد ملکوتی و ویژه در قیام امام (ع) باید نهضت را بهگونهای تفسیر کرد که بتوان از آن به عنوان الگو درس گرفت. چرا که خود فرمود: «ولکمفیّ اسوة» .
2 - علم امام (ع) به زمان و مکان شهادت قطعی است و حتی اگر با نگرشی عادیو بدون نظر به علم وسیع امامت به واقعة کربلا بنگریم، آگاهی آن جناب از شهادت مسلمبوده است.
3 - اصل لزوم تشکیل حکومت اسلامی در صورت وجود شرایط، قابل انکار نیستو اقدام برای برقراری حکومت اسلامی قیامی مقدس است.
4 - آنچه از تشکیل حکومت مهمتر است، حفظ حیات دین و زدودنبدعتهاست.
5 - نهضت امام (ع) امر جبری نبود، بلکه ارزش قیام او همین آزادی واختیاراوست.
6 - انقلاب امام حسین (ع) را باید در حوادث بعد از رحلت پیامبر (ص) و غصبخلافت ریشهیابی کرد. ریشة عاشورا در «سقیفه» است. عاشورا در واقع تجلی نهایتدشمنیهای امویان با اهل بیت عصمت و طهارت بود که با همدستی همة عوامل پیدا ونهان شکل گرفت. تیری هم که روز عاشورا بر قلب حسین بن علی (ع) نشست و خون ثارالله را بر زمین ریخت؛ در واقع در روز سقیفه رها شده بود که در روز عاشورا به هدفنشست.
سخن عاشوراییان و زیارت جامعه کبیره
از آنجا که روح واقعة کربلا «ولایت» است و زیارت جامعه کبیره در برگیرندهمسائل مهمی در این زمینه، بعضی از سخنان امام و اهل بیت او در قیام عاشورا و آنچه ازائمه دیگر در این باره آمده با عبارتهای زیارت جامعه قابل مقایسه است. و از اینجاستکه اهمیت مسئله ولایت و ابعاد آن روشنتر میشود.
مرگ در دیدگاه امام حسین (ع) و یاران او
نحوه تلقی انسانها از زندگی و مفهوم «حیات» جهت دهنده عمل و موضع آناناست، در دید عاشوراییان حیات در محدوده تولد تا مرگ خلاصه نمیشود، بلکه امتدادوجودی انسان به دامنة قیامت و ابدیت کشیده میشود. با این حساب، فرزانه کسی استکه به سعادت آن دنیا بیندیشد. از همین رهگذر حمایت و یاری دین و اطاعت از ولی خدا،زمینه ساز سعادت ابدی است. شرافت در حمایت از حجت خداست، هر چند به کشتهشدن در این راه باشد.
1 - امام (ع) مرگ را زینت بخش حیات انسانی میداند. آنجا که میفرماید: «خط الموت علی ولد آدم خط القلادة علی جید الفتاة» . فرزند برادرش نیز مرگ راشیرینتر از عسل میداند: «احلی من العسل» .
2 - امام (ع) مرگ را موجب تکامل آدمی میداند. قمر بنی هاشم هم در حماسهخود گفت: «لا ارهب الموت، اذا الموت رقا» ؛ از مرگ هراسی ندارم، زیرا مرگ ترقی وکمال است».
3 - آن حضرت مرگ با عزت را سعادت میداند، اصحاب او نیز مرگ در رکابامام حسین (ع) را شرافت خود میدانستند و چنین میگفتند: «الحمد لله الذی شرفنابالقتل معک» .
4 - امام (ع) تهدید به مرگ را از سوی دشمن بیاثر میدانست. زهیر نیز خطاببه شمر گفت: «من مرگ در رکاب حسین (ع) را از زندگانی جاوید با شما بهتر میدانم» و
شگفتیهای قیام
هر چند در این واقعه امور غیر عادی قابل مشهود است، ولی از میان آنها موارد زیرجای تأمل و دقت دارد:
1 - رؤیای صادقه: از آنچه در تاریخ بیان شده، استفاده میشود که به مجرد سرگذاشتن روی قبر پیامبر گرامی (ص) این رؤیای ملکوتی برای او روی داد که رسول خدا او
را در آغوش مهر خود گرفت و به سینه چسباند و چشمان وی را بوسید و خبر شهادتمظلومانهاش را داد.
2 - سخنان آن حضرت به محمد حنفیه (هنگام خروج از مکه)؛ نمیدانیم اورسول الله را در چه عالمی دیده که میفرماید: «تو رفتی و رسول الله آمد و دستور خروج ازمکه را به من داد و فرمود: خدا میخواهد تو را کشته ببیند».
3 - دگرگونی ناگهانی زهیر که عثمانی رأی بود. و پس از ملاقات با امامعلویشد.
4 - به آسمان پاشیدن خون سه نفر (خون دو نفر و خون پیشانی خود)، و برنگشتنآن خونها به زمین.
5 - در برخی از زیارات حضرت (ع) ، سخن از پیمانی است که با خدا داشته و به آنوفا نموده است. که نمیدانیم این پیمان در چه عالمی بوده است؟
در حدیث قدسی آمده است: «.. وجعلت حسیناً خازن وحیی واکرمته بالشهادةوختمت له بالسعادة فهو افضل من استشهد وارفع الشهدا درجة وجعلت کلمتی التامةمعه وحجتی البالغة عنده، بعترته اثیب واعاقب؛ وحسین (ع) را گنج بانِ وحی خویشقرار داده و او را با شهادت، کرامت بخشیدم و پایانی بس با سعادت برای وی مقرر داشتم،اوست برترین شهیدان و درجهاش از مه بالاتر و کلمه تامه خود را همراه او قرار دادم وحجت رسای خویش را نزدش نهادم و به وسیله خاندان او پاداش و کیفر میدهم».
اهداف قیام عاشورا
1 - اطاعت فرمان خدا و ادای تکلیف: نهضت امام (ع) یک قیام الهی و فرمانپذیری واقعی بود.
2 - خروج برای اصلاح در امت پیامبر (ص) و بیداری تودهها: آن حضرت درسخنانی میفرمایند: «اگر کسی ببیند سلطانی با زور بر مردم حاکم شده، در سایة قدرتخود پیمان خدا را شکسته، با دستورات پیامبر (ص) مخالفت کرده، رفتارش همراه تعدی وظلم است، اگر کسی دید وکاری نکرد، حق خداست که او را نیز با ستمکار وارد جهنم کند.»بعد میفرمایند: «کسانی که من با آنها مواجهم (بنی امیه)، ملازم اطاعت شیطان شدند،عهد خدا این بود که شیطان را نپرستید؛ عهد خدا را بر عکس کردند. فساد را در جامعهظاهر کردند، حدود الهی را تعطیل کردند، بیت المال را به خود و دارودسته خود اختصاصدادند، حرام خدا را حلال کردند، من سزاوارترین کسی هستم که باید اینها را تغییر بدهد،پس حرکت من برای اصلاح این موارد است. من به این که دین خدا را یاری کنم وشریعت خدا را عزیز گردانم، اولی هستم».
امام حسین (ع) با موقعیت حساس و بینظیر خود اجتماع آن روز را متوجه اسلامحقیقی فرمود، تا همه بدانند اسلام غیر این وضع، بلکه مقابل آن است، تا مردم گولستمگران بیدین را که به نام اسلام، اسلام را میکوبند نخورند و بدانند اسلام حقیقیتسلیم پروردگار بودن و منحصراً مطیع خدا و نمایندگان به حق او بودن است.
3 - اصلاح مفاسد: هدف مهمی که امام (ع) در صحبتهای خویش بدان اشارهفرمودهاند.
4 - امر به معروف و نهی از منکر: شرایط حاکم بر جامعه در زمان سید الشهدا کهاحکام قطعی اسلام ترک میشد، حدود الهی تعطیل شده بود، کاندیدای خلافت معروفبه شرب خمر بود، ریختن خون مسلمانان به راحتی انجام میشد، نوعی از امر به معروفرا میطلبید که مصداق آن جهاد است. در جایی که نه تنها احتمال، بلکه اطمینان و گاهییقین به ضر نیز هست، آن گاه که سید الشهدا میفرمایند: «من برای امر به معروف و نهیاز منکر خروج کردم». فقط امر به معروف و نهی از منکر اصطلاحی نیست، بلکه به معنایعامتری است که حتی با علم به خطر، آن هم بالاترین خطر سازگار است.
5 - نداشتن تأمین جانی: حتی اگر امام حسین (ع) با یزید بیعت میکرد، باز هم اورا میکشتند. معاویه با این که رعایت ظواهر را میکرد، در حضور امام حسن مجتبی (ع) خطیب را میفرستاد تا علی (ع) را سبّ بکند. در مورد سید الشهدا وضع زمان بدتر بود،اگر بیعت میکرد، باید هم پیاله یزید بشود، آن وقت مگر یزید دست بر میداشت. یزید کهمحافظه کارتر از معاویه نبود، بلکه در بروز خیانت و شقاوت گستاختر بود.
6 - عدم بیعت با یزید.
در آستانه حرکت؛ یاری فرشتگان
طبری شیعی به سند خود از «واقدی» و «زراره بن خلج» نقل میکند که آن دوگفتند: سه شب پیش از خروج امام از مکه با او از سستی مردم عراق سخن گفتیم کهدلهای آنان با تو و شمشیرهایشان علیه توست، آن جناب اشارهای به آسمان نمود،فرشتگان بیشماری نازل شدند. سپس فرمود: «لولا تقارب الاشیاء» و اگر اجر و پاداش ازبین نمیرفت، به وسیله همین ملائکه با آنان میجنگیدم. ولی به یقین میدانم قتلگاهمن و یارانم همان سرزمین است و از آنها تنها فرزندم علی نجات مییابد. معنای جملةامام (ع) چیست؟ به راستی چرا سید الشهدا در حادثة کربلا، طریق عادی را اختیارنمودند؟ چه حکمتهایی در این تدبیر الهی نهفته است که نباید از مجرای غیر طبیعی به
جنگ دشمن رفت؟ این حکمتها عبارتند از:
الف) انقلاب امام حسین (ع) باید سرمشق افرادی باشد که با عالم غیب در ارتباطنیستند و امام (ع) در این قیام الگوی مناسبی برای شیعیان و مصلحان در طول تاریخبرای مبارزه با ظلم و ستم ترسیم نمودند؛
ب) امتحان الهی برای حضرت (ع) و همه افراد بشر، که امتحان باید در شرایطعادی برگزار شود؛
ج) مأمور بودن حضرت به سیر بر طریق عادیاسباب و مسببات، که این سیر بدوناستمداد از فرشتگان برکات و آثاری دارد و قطعاً مترتب اجر و پاداش فراوان میباشد؛
د) اتمام حجت؛
ه ) رهایی اسلام از شر و مفاسد بنی امیه و آل ابو سفیان.
در سرزمین کربلا و راز مهلت خواستن امام (ع)
عصر تاسوعا دشمن به خیمههای حسینی حمله ور شد، امام (ع) توسط برادرش،جناب عباس بن علی (ع) یک شب از دشمن مهلت طلبید. آن چه در باره طلب مهلتمیتوان گفت، این است:
1 - این فرصت کوتاه برای انسانهایی که قابلیت هدایت را از دست نداده بودند،امکان تجدید نظری به وجود میآورد، چنانکه نوشتهاند: گروهی از سپاهیان دشمن بهامام ملحق شدند. کسانی هم که مستعد بودند به واسطه شنیدن آیات قرآنی وبر اثر جذبحسین (ع) به حضور ملازمت او مفتخر شدند.
2 - امام (ع) و یارانش از هر فرصتی برای موعظه دشمن استفاده میکردند. وافرادی چون حرّ از خواب غفلت بیدار میشدند.
3 - وصیت امام (ع) به اهل بیت یکی از اسرار طلب مهلت است. مسلم این کهوصیتی معمولی نبوده، بلکه بقای قیام با همین وصیت تضمین میشد.
4 - علت دیگر خواندن نماز و قرائت قرآن و دعا و راز و نیاز است. به عبارت دیگرآماده شدن برای لقای پروردگار.
5 - اجازه بازگشت و اذن انصراف و تفسیر زیبایی یاران.
در باره برداشتن بیعت از ذمّه اصحاب و اذن انصراف نکتههایی قابل توجه است:
الف) سفر، سفر شهادت است، پس نه زیارت و نه مال دنیا مطرح است و عاشقانشهادت دعوت میشوند.
ب) در رفع بیعت که پس از شهادت مسلم و هانی صورت گرفت، عدهایجداشدند.
ج) در شب عاشورا نیز فرمود: «شب را شتر راهوار خود قرار دهید و مرا تنهاگذارید». در قضیه کربلا که جهات مختلفی برای بروز معجزه جمع بود، چه اصحاب آنحضرت، مستعد کمال و ترقی بودند و چشمشان بینا بود و تمام اعمال و اقوال حسین (ع) را معجزه میدیدند، ابراز وفاداری نمودند و در بعضی موارد آن حضرت برای آناناظهاراتی میکرد، مانند نشان دادن منازلشان در شب عاشورا.
د) در شب عاشورا برای اصحاب امکان گریز از معرکه وجود داشته و حتی به نقلیحضرت راه فرار را هم به «نافع بن هلال» نشان دادند، اما یاران با وفای حسین (ع) تن بهذلت و خواری ندادند و حاضر نشدند امامشان را تنها بگذارند.
عاشورای حسین (ع) یا نمایش حقایق اسلام
عاشورا، نه یک حادثه، که یک فرهنگ است؛ فرهنگی برخاسته از متن اسلام نابکه نقش حیاتی را در استحکام ریشهها، رویش شاخهها و رشد بار و برهای آن ایفا کرد.
نخستین واحد در جنگ سرد، ایجاد هیجان و اولین عامل اصلی تهیه کردن یکماده قوی و مؤثر است، باید مادهای تهیه شود که با تبلیغ کردن هیجان قلبی مبدل بهطوفان گردد. و این امام حسین (ع) است که باید با فداکاری پرشکوه این ماده را تهیه کندو به دست بازماندگان خویش بسپرد. آن ماده چه بود؟ مادة شهادت، مظلومیت،محرومیت، غربت، عطش، و این تنها مادهای است که جامعه مرگ زده را تکان میدهد.برای تهیه این ماده باید از مکه به سوی کربلا روانشد.
لذا امام حسین (ع) نقشه دیگری طرح کرد، نقشهای فوق العاده عالی و بسیارگران. نقشه امام حسین (ع) بر اساسی بود که دنیا حتی نظیر آن را هم به خود ندیده است،تمام عظمتی را که داستان کربلا به خود گرفته و هر تقدیس و تقدیمی که نسبت به آستانمقدس حسینی انجام میگیرد، همه و همه مولود عظمت وبینظیر بودن اساس آننقشهاست.
کاری که امام حسین (ع) کرد، شوکی در جامعه اسلامی به وجود آورد که تا قیامقیامت اثر خود را خواهد داشت. اقدامی که نمیتوان آن را تحریف کرد، نمیشود تفسیرغلطی برای آن آورد؛ جز این که گروهی عاشق در راه خدا و برای احیای دین، جان خود راو عزیزانشان را فدا کردند؟ این گونه بود که حسین (ع) مصباح الهدی شد و این شوکجامعه را تکان داد. و این چراغ فروزانی است که هرگز خاموش نمیشود. روز عاشوراییکه در صفحة تاریخ اهمیت یافت، روز خلاصی اسلام از چنگال بیرحمانه بنی امیه است.عاشورا روز تجدید دولت اسلام است. عاشورا، روزی است که بزرگترین ارواح، بالاتریننمایش اخلاقی را داد. عاشورا روز گشایش دانشگاه برای تعلیم صفات انسانیت و فضایلاخلاقی است. عاشورا روز انقلاب خونین اسلام است که نام فتح اسلام را با خون بر صفحهتاریخ طبیعت نوشته است.
در این انتخاب صحیح، آن گاه که لشگر نور و ظلمت در مقابل یکدیگر قرارگرفتند، فرشتگان از حضرت رخصت طلبیدند تا او را در پیروزی بر دشمن کمک کنند. اماامام (ع) بین پیروزی و لقاء الله، دیدار پروردگارشان را برگزید.
شاها! من ار به عرش رسانم سریر فضلمملوک این جنابم و محتاج این درم
گر بر کنم دل از تو و بردارم از تو مهراین مهر برکه افکنم؟ این دل کجا برم؟
تدابیر نظامی حضرت
چون امام (ع) وقوع جنگ را حتمی میدید، برای مقابله با هجوم دشمنتصمیماتی اتخاذ فرمود:
1 - محلی را برای نبرد برگزید که پشت سپاه حضرت به نی زار و باتلاق باشد، تا ازیک جبهه بیشتر با دشمن رو به رو نشود.
2 - دستور فرمودند، در گرد خیمهها خندقی حفر کنند و آن را پر از هیزم کرده وهنگام کارزار آتش زنند به دو دلیل: الف) امنیت اهل بیت؛ ب) روبه رو شدن با دشمن ازیک جبهه.
3 - نزدیک کردن خیمهها و اتصال آنها به یکدیگر، به گونهای که دشمن نتواندبین خیمهها رسوخ کند.
خطبه امام (ع) در روز عاشورا
امام (ع) پس از موعظه فرمود: «اگر مواعظ مرا نپذیرفتید و از راه انصاف درنیامدید، همگی دست به دست یکدیگر دهید و هر تصمیمی و اندیشة باطلی که دارید،در مورد من عمل کنید» پیداست که کارکنان و عمال صحنه، منحصر به عمر سعد و یا ابنزیاد نبودند، بلکه گروهی به رهبری یزید مرتکب این گناه شدند که میتوان آنها را «حزبالظالمین» نامید و «عقیله کبری» در خطبة شام از آنان به «حزب الشیطان الطلقا» تعبیرمیکند.
سپس فرمود: «مرا بشناسید، سپس به خود مراجعه کنید، بنگرید که رواست مرا بهقتل برسانید و حرمت مرا از بین ببرید؟ مگر من فرزند پیامبر (ص) شما نیستم؟ و پدرمنخستین ایمان آورنده به خدا و رسول او نبود؟... آیا نشنیدهاید که رسول الله در بارة من وبرادرم فرمود: «اینان دو سید جوانان بهشتند؟»... وای بر شما! مگر من کسی از شما راکشتهام و یا مالی را بردهام؟».
«... این ناپاک و ناپاک زاده، مرا بین دو کار مخیر کرده، یا شمشیر را برگزینم وکشته شوم و یا تن زیر بار ذلت بدهم، اما هیهات منّا الذلّة.. من با این جمعیت اندک و اهلبیت خود با شما جنگ خواهم کرد».
امام (ع) اتمام حجت کرد و مردم را پند و اندرز داد. اما دل تیره و سخت آنها کهچون سنگ خارا بود، از نصایح او بهرهمند نشد و باران رحمت او در آن شوره زار، جز خار وخاشاک محصولی نداد.
عمر سعد در بامداد عاشورا تیری به طرف یاران اردوگاه حسین (ع) پرتاب کرد وگفت: «گواه باشید که نخستین تیر را من رها کردم». آنگاه سپاهیان از او پیروی کردند.
در این هنگام امام (ع) به یاران خویش فرمود: «قوموا رحمکم الله الی الموت الذی لابدمنه، فان هذه السهام رسل القوة الیکم» ؛ رحمت خدای بر شما باد! قیام کنید به سویمرگی که چاره و فراری از آن نیست، این تیرها پیامآوران لشکر برای شما هستند».
ویژگیهای نماز امام حسین (ع) در روز عاشورا
جمیع ائمه نماز اقامه کردند؛ آنگونه که در زیارت جامعه است. لکن از برای آنحضرت خصوصیتی است در اقامه صلاة، که در آن روز چهار قسم نماز به جا میآورد:
اول - وداع نماز شب، که از قوم مهلت خواست آن شب را به جهت آن؛
دوم - نماز ظهر بود، که در آن روز به طریق نماز خوف به جای آورد. به نحو خاصیکه غیر از «ذات الرقاع» و «بطن النحله» است و نماز آن حضرت قصر بود، لکن برایبعضی اصحابش «قصر القصر» بود، که در بین نماز شهید شدند در پیش روی آن حضرت؛
سوم - روح صلاة از افعال و اقوال و کیفیات آن، چنان که در کتاب صلاةمبیناست؛
چهارم - آن نماز مخصوصی بود، به تکبیر و قرائت و قیام و رکوع و سجود و تشهد وسلام مخصوصی. پس احرامش آن وقتی بود که از روی زین بر زمین افتاد، و قیامش آنبود که به پا ایستاد، و رکوعش آن بود که خم خم راه میرفت و گاهی به رو، میافتاد؛ وقنوتش دعایی بود که در آن حال میخواند: «اللهم متعالی المکان، عظیم الجبروت،شدید المحال، غنیاً عن الخلائق، عریض الکبریاء، قادراً علی ما تشاء، قریب الرحمةصادق الوعد، سابغ النعمة، حسن البلاء، قریب اذا دعیت، محیط بما خلقت، قابل التوبة
لمن تاب الیک قادر علی ما اردت ومدرک ما طلبت، شکور اذا شکرت وذکور اذا ذکرت،ادعوک محتاجاً وارغب الیک فقیراً وافزع الیک خائفاً وابکی الیک مکروباً واستعین بکضعیفاً واتوکل علیک کافیاً، احکم بیننا وبین قومنا فانهم غدونا وخدعونا وخذلوناوغدروا بنا وقتلونا ونحن عترة نبیک وولد حبیبک «صلی الله علیه وآله» الذی اصطفیتهبالرسالة وائتمنته علی وحیک، فاجعل لنا من امرنا فرجاً ومخرجاً، برحمتک یا ارحمالراحمین». و سجودش آن وقت بود که پیشانی مبارک بر خاک نهاد و تشهد و سلامشمفارقت روح مبارکش بود از جسد، و بلند شدنش ارتفاع بر سر نیزه بود، و تعقیبش اذکار وآیات سورة کهف بود که بر سر نیزه تلاوت مینمود.
پنجه خونین
سپاه کوفه، فتحی را که بر پیشانی آن داغ ننگ کوفته شده بود، به دست آورد.گرگان گرسنة لشکر ابن سعد به غارت و تاراج خیمههای حرم حسین (ع) دست گشودند،حرمت عزیزان رسول خدا را شکستند، پشت و سینة بچهها و زنهای مصیبت زده را بهکعب نیزه آزردند، با دست تطاول مقنعه از سر و گوشواره از گوش بانوان حرم حسین (ع) ودختر بچگان معصوم و بیپناه کشیدند. فرش و بستر بیمار کربلا را ربودند و آن جسمنازنین تب آلود را بر روی خاک در افکندند، خیمهها را آتش زدند و ساکنان وحشت زده آنرا در دل صحرا پراکندند، هر چه بود غارت کردند، و هر چه ممکن میشد، توحش وسبعیّت نشان دادند.
غارت خیمههای حسینی پس از شهادت آن حضرت قطعی است؛ زیرا علاوه برتصریح مورخین در کلمات اهل بیت نیز بیان شده است. در کلمات حضرت زینب 3 ،
فاطمه بنت الحسین در خطبه کوفه، ام کلثوم در خطبه کوفه، امام سجاد (ع) درخطبهکوفه.
نقش زنان در نهضت عاشورا
الف) نقش بانوان در تشویق و ترغیب رزمندگان:
به عنوان مثال:
1 - وقتی زهیر به دعوت امام (ع) پاسخ مثبت نداد، همسرش بر او شورید و گفت: «سبحان الله! (چگونه) فرزند پیامبر (ص) تو را میخواند، ولی جواب مثبت نمیدهی؟»
2 - زنی که شوهرش در کربلا شهید شده، ولی به فرزندش سفارش میکند کههمراه فرزند رسول الله مبارزه کن و هنگامی که او میخواهد از میدان بر گردد، میگوید:«ای فرزندم! آیا سلامت خودت را بر یاری فرزند پیامبر (ص) ترجیح میدهی؟!»
ب) نقش زنان در جنگ و حمله به دشمن:
1 - یکی از زنان که در کربلا حضور داشت، هنگامی که فرزندش در جنگ شهیدشد، به او آفرین گفت و سر او را به طرف دشمن پرتاپ کرد و چوب خیمه ای را برداشت وبه دشمن حمله کرد.
2 - مادر وهب که در روز عاشورا عمود خیمه را برداشت و به کمک شوهرش بهمیدان مبارزه رفت، که امام (ع) او را منع کرد.
ج) نقش زینب در پرستاری افراد:
1 - زینب کودکان را نگهداری میکرد و آنها را از صحنه جنگ دور میکرد.
2 - بعد از اسارت، زینب مادر تمام اسیران بود و غمخواری آنها را بر عهده داشت.
د) رساندن پیام عاشورا به جهانیان:
بانوان حاضر در صحنه عاشورا و صحنههای پس از آن، پیام این قیام را به گوشجهانیان رساندند.
1 - در مجلس ابن زیاد هنگامی که از حضرت زینب(س) سؤال کرد، این که خدابرادرت را کشت چگونه دیدی؟ زینب(س) فرمود: «هر چه دیدم، زیبا بود».
2 - زینب 3 در کوفه سخنرانی کرد، به طوری که این سخنرانیها مؤثر بود ومردم کوفه را گریاند.
3 - زینب 3 در شام جواب یزید را با شجاعت داد، با شهامت کامل خودش رادختر پیامبر (ص) و یزید را آزاد شده خواند.
ه ) مخالفت با گناهکاری شوهر:
«کندی» لباسی را از امام (ع) به غارت برد، در خانه مشغول شستن خونهای آنشد، همسر او که فردی با ایمان و دوستدار آل رسول بود، با شدت با او مخالفت کرد و گفت:«آیا این را از پسر فاطمه(س) غارت کردهای و داخل خانه من شدهای؟» او شوهر خویشرا از خانه خویش راند و او را نفرین کرد و آن مرد با حالت فقر و ناراحتی ادامة حیات داد. و
کل یوم عاشورا، کل ارض کربلا
از درسهای مهم عاشورا، شناخت تکلیف دفاع از حق و مبارزه با باطل و ستم درهر مکان و زمان است. حقیقتی که از متن دین و روح عاشورایی بر میآید و شعاری استکه نشان دهندة تداوم و پیوستگی خط درگیری حق و باطل در همه جا و همیشه کهعاشورای سال 61 یکی از بارزترین حلقههای این زنجیرة طولانی است و الهامی که همة
مبارزان راه آزادی از کربلا گرفتهاند و قیامهای عدالت خواهانه و احیاگرانهای که در تاریخاسلام موجود بوده، حلقههای دیگری از این مبارزه است. در انقلاب اسلامی ایران نیزاتصال به نهضت عاشورا منبع حرکت آفرینی و الهام شد. امام خمینی(ره) در باره اینپیوند در سالهای دفاع مقدس فرمود: «امروز، روز عاشورای حسینی است، امروز ایرانکربلاست، حسینیان آماده باشید».
بعضی توجیهی عارفانه برای جمله بالا دارند، با این بیان که: سرّ عشق در همهموجودات ساری و جاری است و کربلا مکان تجلی اعظم عشق و عاشورا نیز زمان آنتجلی است. پس کربلا در تمام قطعات زمین و عاشورا در تمام زمانها جلوه کرده است واوج این تجلی، هنگامی است که برای سالک جذبه و استغراق و تجرد و شوری روی دهدکه آنجا کربلا و آن زمان عاشوراست.
زیارت امام حسین (ع)
صالح بن عقبه و سیف بن عمیده گویند: علقمه بن محمد حضرمی میگوید: بهحضرت ابا جعفر (ع) عرض کردم: «دعایی به من بیاموزید که آن را در این روز (عاشورا)بخوانم، آنگاه که حضرتش را از نزدیک زیارت میکنم و نیز دعایی (بیاموزید، که هرگاهحضرتش را از نزدیک زیارت نکردم، آن را بخوانم و از سر زمینهای دور و از خاندانم بدانزیارت کنم (و به سوی ایشان) اشاره کنم.» گوید: پس حضرتش به من فرمود: «ای علقمه!هرگاه تو دو رکعت نماز خواندی، بعد به سوی حضرتش سلام کن. پس در هنگام اشاره بهسوی حضرتش بعد از تکبیر این سخن را بگو: السلام علیک یا ابا عبد الله، السلام علیکیابن رسول الله، السلام علیک یابن امیر المؤمنین وابن سید الوصیین، السلام علیک یابنفاطمة سیدة نساء العالمین، السلام علیک یا ثار الله وابن ثاره والوتر الموتور، السلامعلیک وعلی الارواح التی حلّت بفنائک، علیکم منّی جمیعاً سلام الله ابداً، ما بقیت وبقیاللیل والنهار، یا ابا عبد الله!.. ؛ سلام بر تو ای پدر بندگان خدا و سلام بر تو ای فرزندپیامبر (ص) ، سلام بر تو ای فرزند امیر مؤمنان و سرور اوصیا، سلام بر تو ای فرزند فاطمهسرور زنان جهان هستی، سلام بر تو ای خون خدا و فرزند خون خدا و یگانه روزگار. سلامبر تو و جانهای پاکی که در آستانه عشق تو فرود آمده و هستی خود را نثار تو ساختند،سلام الهی! بر تمامی شما در هماره زمان، تا هنگامی که من زندهام و روز و شب پایداراست و جهان هستی باقی است؛ ای پدر بندگان خدا!...
پس همانا اگر تو این سخن را گفتی، پس به تحقیق تو به همان چیزی خواندهایکه دیگر زائرانش از ملائکه میخوانند. خدا برای تو یک صد هزار هزار درجه را مینویسدو تو بسان کسانی خواهی بود که با حضرت حسین (ع) شهید شدهاند تا این که تو دردرجات ایشان با آنها شریک خواهی بود. و پس (این مقام را) جز در شهدایی که باحضرتش شهید شدهاند، در دیگران نخواهی شناخت. و برایت ثواب زیارت تمامیرسولان و (ثواب) پیامبران و (ثواب) زیارت تمامی کسانی که از روز شهادت حضرتش (ع) حضرت حسین (ع) را زیارت کردهاند، نوشته خواهد شد، که سلام بر او و بر اهل بیتش».
علقمه گوید که حضرت ابا جعفر (ع) فرمود: «اگر بتوانی هر روز به این زیارت ازخانهات، آن حضرت را زیارت کنی، این کار را انجام ده که برای تو جمیع ثوابهاخواهدبود».
و به حقیقت این گونه است که سینة ما تکیهای قدیمی شده که درب آن با کلید «یاحسین (ع) » باز میشود و زمین آن با اشک مژگان، آب و جارو میشود؛ آنگاه که جرعهجرعه زیارت عاشورا مینوشیم ومیسوزیم.
و دردا؛ که فرزندان پیغمبر مصطفی (ص) آن دردانه و ناز پروردههای خاندان وحی،با دیدن آن منظرة دهشت بار در صحرای گداخته و سوزنده و تفتیده نینوا، بر کنار کشتهسالار شهیدان و نوگلان پرپر شده بوستان احمدی، در میان خیمههای نیم سوختهخامس آل عبا، آتش غم در قلبشان زبانه کشید و از دیده اشک غم باریدند، و در سینه آه ودرد انداختند. به نالة آنان قدسیان ناله سر دادند، عرش نشینان سوگوار شدند و جملگیکائنات به غم نشستند که نالههایشان تا به امروز ادامه دارد.
باشد که ندای «این الطالب بدم المقتول بکربلا» در پهنه گیتی طنین افکند وصدای یا لثارات الحسین (ع) در سرتاسر زمین صفیر بر کشد و یگانه خونخواه و تسلابخش شرارههای قلب مام گرامیاش به پاخیزد و جملگی قاتلان و هم پیمانان بر قتلشو خشنودان از شهادتش را قصاص نماید. «السلام علی اسیر الکربات وقتیل العبرات» .
منابع
1 - عندلیب، حسین، ثار الله خون حسین (ع) در رگهای اسلام، چاپ اول،قم،انتشارات در راه حق، 1376.
2 - تابنده گنابادی، سلطان حسین، تجلی حقیقت در اسرار فاجعه کربلا،چاپچهارم، تهران، انتشارات حقیقت، 1372.
3 - محدثی، جواد، پیامهای عاشورا، چاپ اول، قم، تحقیقات اسلامیسپاه(پژوهشکده)، 1377.
4 - قمی، عباس، در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، مترجم: محمدباقرکمرهای، چاپ پنجم، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، 1374.
5 - مصباح یزدی، محمد تقی، آذرخشی دیگر از آسمان کربلا، ویرایش: محمودپاک ران، چاپ اول، قم انتشارات مؤسسه آموزشی و پرورشی امام خمینی(ره)، 1379.
6 - صافی، لطف الله، پرتوی از عظمت حسین (ع) ، چاپ دوم، تهران،کتابخانهصدر.
7 - سعادت پرور، علی، فروغ شهادت، چاپ دوم، تهران، انتشارات پیامآزادی،1376.
8 - منشی، محمود، سلام بر حسین (ع) ، چاپ دوم، تهران، انتشاراتاشرفی،1345.
9 - صالحی کرمانی، محمد رضا، الفبای فکری امام حسین (ع) ، چاپ دوم،تهران،کانون انتشار.
10 - برنجیان، جلال، حماسه عاشورا به بیان حضرت مهدی(عج) سنتالسننواطفات الفتن، چاپ چهارم، تهران، شفق، 1375.
11 - حیدریفر، مجید، ترنم عاشورائیان، چاپ اول، قم، تسنیم، 1379.
12 - دستغیب، سید عبد الحسین، سید الشهدا، چاپ پنجم، قم، دفترانتشاراتاسلامی، 1374.
13 - رضایی، محمد علی، آموزههای تربیتی عاشورا، درسها و عبرتها،ویرایش:محسن اسماعیلی، چاپ اول، قم، شهید مسلم، 1379.
14 - شوشتری، جعفر، اشک روان بر امیر کاروان، ترجمة الخصائصالحسینیة،مترجم: سید محمد حسین شهرستانی، چاپ هفتم، قم، مؤسسه مطبوعاتی دارالکتاب،1379.
اربعین امام حسین
عدد چهل نخستین مسألهای که در ارتباط با «اربعین» جلب توجه میکند. تعبیر اربعین در متون دینی است. ابتدا باید نکتهای را به عنوان مقدمه یادآور شویم:
اصولا باید توجه داشت که در نگرش صحیح دینی، اعداد نقش خاصی به لحاظ عدد بودن، در القای معنا و منظور خاص ندارند؛ به این صورت که کسی نمیتواند به صرف این که در فلان مورد یا موارد، عدد هفت یا دوازده یا چهل یا هفتاد به کار رفته، استنباط و استناج خاصی داشته باشد. این یادآروی، از آن روست که برخی از فرقههای مذهبی، بویژه آنها که تمایلات «باطنیگری» داشته یا دارند و گاه و بیگاه خود را به شیعه نیز منسوب میکردهاند، مروج چنین اندیشهای دربارهی اعداد یا نوع حروف بوده و هستند.
در واقع، بسیاری از اعدادی که در نقلهای دینی آمده، میتواند بر اساس یک محاسبهی الهی باشد، اما این که این عدد در موارد دیگری هم کاربرد دارد و بدون یک مستند دینی میتوان از آن در سایر موارد استفاده کرد، قابل قبول نیست. به عنوان نمونه، در دهها مورد در کتابهای دعا، عدد صد بکار رفته که فلان ذکر را صد مرتبه بگویید، اما این دلیل بر تقدس عدد صد به عنوان صد نمیشود. همینطور سایر عددها. البته ناخواسته برای مردم عادی، برخی از این اعداد طی روزگاران، صورت تقدس به خود گرفته و گاه سوء استفادههای هم از آنها میشود.
تنها چیزی که دربارهی برخی از این اعداد میشود گفت آن است که نشانهی کثرت
211
است. به عنوان مثال، دربارهی هفت چنین اظهار نظری شده است. بیش از این هر چه گفت شود، نمیتوان به عنوان یک استدلال به آن نظر کرد.
مرحوم اربلی، از علمای بزرگ امامیه، در کتاب کشف الغمه فی معرفة الائمة در برابر کسانی که به تقدس عدد دوازده و بروج دوازدهگانه برای اثبات امامت ائمهی اطهار علیهمالسلام استناد کردهاند، اظهار میدارد، این مسأله نمیتواند چیزی را ثابت کند؛ چرا که اگر چنین باشد، اسماعیلیان یا هفت امامیها، میتوانند دهها شاهد - مثل هفت آسمان - ارائه دهند که عدد هفت مقدس است، کما این که این کار را کردهاند.
عدد «اربعین» در متونی دینی
یکی از تعبیرهای رایج عددی، تعبیر اربعین است که در بسیاری از موارد به کار رفته است. یک نمونه آن که سن رسولخدا صلی الله علیه و آله در زمان مبعوث شدن، چهل بوده است. گفته شده که عدد چهل در سن انسانها، نشانهی بلوغ و رشد فکری است. گفتنی است که برخی از انبیاء در سنین کودکی به نبوت رسیدهاند. از ابنعباس (گویا به نقل از پیامبر صلی الله عیه و آله) نقل شده که اگر کسی چهل ساله شد و خیرش بر شرش غلبه نکرد، آمادهی رفتن به جهنم باشد. در نقل آمده است که، مردمان طالب دنیایند تا چهل سالشان شود. پس از آن در پی آخرت خواهند رفت. **زیرنویس=مجموعهی ورام، ص 35.@.
در قرآن آمده است «میقات» موسی با پروردگارشان در طی چهل روز حاصل شده است. در نقل است که، حضرت آدم چهل شبانهروز بر روی کوه صفا در حال سجده بود. **زیرنویس=مستدرک وسائل ج 9، ص 329.@ دربارهی بنیاسرائیل هم آمده که برای استجابت دعای خود چهل شبانهروز ناله و ضجه میکردند. **زیرنویس=مستدرک ج 5، ص 239.@ در نقلی آمده است که اگر کسی چهل روز خالص برای خدا باشد، خداوند او را در دنیا زاهد کرده و راه و چاه زندگی را به او میآموزد و حکمت را در قلب و زبانش جاری میکند. بدین مضمون روایات فراوانی وجود دارد. چلهنشینی صوفیان هم درست یا غلط، از همین بابت بوده است. علامهی مجلسی در این باره که
212
برگرفتن چهلنشینی از حدیث مزبور نادرست است در«بحار» به تفصیل سخن گفته است. اعتبار حفظ چهل حدیث که در روایات فراوان دیگر آمده، سبب تألیف صدها اثر با عنوان اربعین در انتخاب چهل حدیث و شرح و بسط آنها شده است. در این نقلها آمده است که اگر کسی از امت من، چهل حدیث حفظ کند که در امر دینش از آنها بهره برد، خداوند در روز قیامت او را فقیه و عالم محشور خواهد کرد. در نقل دیگری آمده است که امیرمؤمنان علیهالسلام فرمود: «اگر چهل مرد با من بیعت میکردند، در برابر دشمنانم میایستادم. **زیرنویس=الاحتجاج، ص 84.@ مرحوم کفعمی نوشته است: زمین از یک قطب، چهار نفر از اوتاد و چهل نفر را ابدال و هفتاد نفر نجیب، هیچگاه خالی نمیشود. **زیرنویس=بحار ج 53، ص 200.@ دربارهی نطفه هم تصور بر این بوده که بعد از چهل روز علقه میشود. همین عدد در تحولات بعدی علقه به مضغه تا تولد در نقلهای کهن بکار رفته است، گویی که عدد چهل مبدأ یک تحول دانسته شده است. در روایت است که کسی که شرابخواری کند، نمازش تا چهل روز قبول نمیشود. و نیز در روایت است که کسی که چهل روز گوشت نخورد، خلقش تند میشود. نیز در روایت است که کسی که چهل روز طعام حلال بخورد، خداوند قلبش را نورانی میکند. نیز رسولخدا فرمود: کسی که لقمهی حرامی بخورد، تا چهل روز دعایش مستجاب نمیشود. **زیرنویس=مستدرک وسائل، ج 5، ص 217.@ اینها نمونهای از نقلهایی بود که عدد اربعین در آنها به کار رفته است.
اربعین امام حسین
باید دید در کهنترین متون مذهبی ما، از «اربعین» چگونه یاد شده است. به عبارت دیگر دلیل برزگداشت اربعین چیست؟ مهمترین نکته دربارهی اربعین، روایت امام عسکری علیهالسلام است. حضرت در روایتی که در منابع مختلف از ایشان نقل شده فرمودهاند: نشانههای مؤمن پنج چیز است: 1- خواندن پنجاه و یک نماز (17 رکعت نماز واجب به اضافه 11 نماز شب به اضافه 23 نوافل) 2- زیارت اربعین 3- انگشتری در دست
213
راست 4- وجود آثار سجده بر پیشانی 5- بلند خواندن بسم الله در نماز.
این حدیث تنها مدرک معتبری است که جدای از خود زیارت اربعین که در منابع دعایی آمده، به اربعین امام حسین علیهالسلام و بزرگداشت آن روز تصریح کرده است.
ما این که منشأ اربعین چیست، باید گفت، در منابع به این روز به دو اعتبار نگریسته شده است. نخست روزی که اسرای کربلا ازشام به مدینه مراجعت کردند. دوم روزی که جابر بن عبدالله انصاری، صحابی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از مدینه به کربلا وارد شد تا قبر ابا عبدالله الحسین علیهالسلام را زیارت کند. شیخ مفید در مسارالشعیه که در ایام موالید و وفیات ائمه اطهار علیهمالسلام است، اشاره به روز اربعین کرده و نوشته است: این روزی است که حرم امام حسین علیهالسلام، از شام به سوی مدینه مراجعت کردند. نیز روزی است که جابر بن عبدالله برای زیارت امام حسین علیهالسلام وارد کربلا شد.
کهنترین کتاب دعایی مفصل موجود، کتاب مصباح المتهجد شیخ طوسی از شاگردان شیخ مفید است که ایشان هم همین مطلب را آورده است. شیخ طوسی پس از یاد از این که روز نخست ماه صفر روز شهادت زید بن علی بن الحسین علیهالسلام و روز سوم ماه صفر، روز آتش زدن کعبه توسط سپاه شام در سال 64 هجری است، مینویسد: بیستم ماه صفر (چهل روز پس از حادثهی کربلا) روزی است که حرم سید ما ابا عبدالله الحسین از شام به مدینه مراجعت کرد و نیز روزی است که جابر بن عبدالله انصاری، صحابی رسولخدا صلی الله علیه و آله از مدینه وارد کربلا شد تا قبر حضرت را زیارت کند. او نخستین کس از مردمان بود که امام حسین علیه اسلام را زیارت کرد. در چنین روزی زیارت آن حضرت مستحب است و آن زیات اربعین است.**زیرنویس=مصباح المتهجد، ص 787.@ در همانجا آمده است که وقت خواندن زیارت اربعین، هنگامی است که روز بالا آمده است.
در کتاب نزهة الزاهد هم که در قرن ششم هجری تألیف شده، آمده: در بیستم این ماه بود که حرم محترم حسین از شام به مدینه آمدند. **زیرنویس=نزهة الزاهد، ص 241.@ همینطور در ترجمهی فارسی فتوح ابناعثم **زیرنویس=الفتوح ابناعثم، تصحیح مجد طباطبایی، ص 916.@ و کتاب مصباح کفعمی که از متون دعایی بسیار مهم قرن نهم هجری است.
214
این مطلب آمده است. برخی استظهار کردهاند که عبارت شیخ مفید و شیخ طوسی، بر آن است که روز اربعین، روزی است که اسرا از شام به مقصد مدینه خارج شدند نه آن که در آن روز به مدینه رسیدند **زیرنویس=لؤلؤ و مرجان، ص 154.@ به هر روی، زیارت اربعین از زیارتهای مورد وثوق امام حسین علیهالسلام است که از لحاظ معنا و مفهوم قابل توجه است.
بازگشت اسیران به مدینه یا کربلا
اشاره کردیم که شیخ طوسی، بیستم صفر یا اربعین را، زمان بازگشت اسرای کربلا از شام به مدینه دانست است. باید افزود که نقلی دیگر، اربعین را بازگشت اسرا از شام را به «کربلا» تعیین کرده است. تا اینجا، از لحاظ منابع کهن، باید گفت اعتبار سخن نخست بیش از سخن دوم است. با این حال، علامهی مجلسی پس از نقل هر دو اینها، اظهار میدارد: احتمال صحت هر دوی اینها (به لحاظ زمانی) بعید مینماید. **زیرنویس=بحار ج 101 ص 335 - 334.@ ایشان این تردید را در کتاب دعایی خود زادالمعاد هم عنوان کرده است. با این حال، در متون بالنسبه قدیمی، مانند لهوف و مثیر الاحزان آمده است که اربعین، مربوط به زمان بازگشت اسرا، از شام به کربلاست. اسیران، از راهنمایان خواستند تا آنها را از کربلا عبور دهند.
باید توجه داشت که این دو کتاب، در عین حال که مطالب مفیدی دارند، از جهاتی، اخبار ضعیف و داستانی هم دارند که برای شناخت آنها باید با متون کهنتر مقایسه شده و اخبار آنها ارزیابی شود. این نکته را هم باید افزود که منابعی که پس از لهوف، به نقل از آن کتاب این خبر را نقل کرداند، نباید به عنوان یک منبع مستند و مستقل، یاد شوند. کتابهایی مانند حبیب السیر که به نقل از خبر بازگشت اسرا به کربلا آوردهاند، **زیرنویس=نفس المهموم ترجمهی شعرانی، ص 269.@ نمیتوانند مورد استناد قرار گیرند.
در اینجا مناسب است دو نقل را دربارهی تاریخ ورود اسرا به دمشق یاد کنیم. نخست نقل ابوریحان بیرونی است که نوشته است: در نخستین روز ماه صفر، أدخل
215
رأس الحسین علیهالسلام مدینة دمشق، فوضعه یزید لعنه الله بین یدیه و نقر ثنایاه بقضیب کان فی یده و هو یقول:
لست من خندف ان لم أنتقم
من بنیأحمد، ما کان فعل
لیت أشیاخی ببدر شهدوا
جزع الخزرج من وقع الاسل
فاهلوا و استهلوا فرحا
ثم قالوا: یا یزید لاتشل
قد قتلنا القرن من أشیاخهم
و عدلناه ببدر، فاعتدل **زیرنویس=الآثار الباقیه، ص 422.@.
دوم سخن عماد الدین طبری در کامل بهائی است که رسیدن اسرا به دمشق را در 16 ربیعالاول دانسته - یعنی 66 روز پس از عاشورا - که طبیعیتر مینماید.
میرزا حسین نوری و اربعین
علامه میرزا حسین نوری از علمای برجستهی شیعه، و صاحب کتاب مستدرک الوسائل در کتاب لؤلؤ و مرجان در آداب اهل منبر به نقد و ارزیابی برخی از روضهها، و نقلهایی پرداخته که به مرور در جامعهی شیعه رواج و به نظر وی از اساس، نادرست بوده است. یکی از مسائل مورد توجه به این عالم جلیل القدر، بحث از اربعین است. ایشان این عبارت سید بن طاوس در لهوف را نقل کرده است. که اسرا در بازگشت از شام، از راهنمای خود خواستند تا آنها را به کربلا ببرد؛ و سپس به نقد آن پرداخته است.
نخستین نقد این که خود سید بن طاوس در کتاب شریف اقبال الاعمال پس از اشاره به این خبر، نوشته است: چنین چیزی بعید است، چرا که ابنزیاد، نامه به یزید نوشته دربارهی اسرا کسب تکلیف کرده بود و تا جواب نرسید آنها را از کوفه به شام نفرستاد. چگونه ممکن است که در فاصله چهل روز آنها این راه را رفته و برگشته باشند؟ **زیرنویس=لؤلؤ و مرجان، ص 152.@ به علاوه شیخ مفید در ارشاد، در خبر بازگشت اسرا، اصلا اشارهای به این که اسرا به عراق بازگشتند ندارد. همینطور ابومخنف راوی مهم شیعه هم اشارهای در مقتل الحسین خود به این مطلب ندارد. در منابع کهن تاریخ کربلا هم مانند انساب الاشراف، اخبار الطوال، و طبقات الکبری اثری از این خبر دیده نمیشود. روشن است که حذف
216
عمدی آن معنا ندارد؛ زیرا برای چنین حذف و تحریفی، دلیل وجود ندارد. افزون بر اینها، خبر زیارت جابر، در کتاب بشارة المصطفی آمده، اما به ملاقات وی با اسرا اصلا اشاره نشده است. مرحوم نوری نقدهای دیگری هم بر خبر بازگشت اسرا از شام به کربلا در اربعین حسینی دارد که در این مختصر جای نقل آنها نیست. مرحوم حاج شیخ عباس قمی هم، به تبع استاد خود نوری، داستان آمدن اسرای کربلا را در اربعین از شام به کربلا نادرست دانسته است. **زیرنویس=منتهی الامال، ج 1، صص 818 -817.@ در دهههای اخیر مرحوم محمد ابراهیم آیتی هم در کتاب بررسی تاریخ عاشورا بازگشت اسرا را به کربلا انکار کرده است. **زیرنویس=بررسی تاریخ عاشورا، صص 149 -148.@.
شهید قاضی طباطبائی و اربعین
شهید محراب مرحوم حاج سید محمد علی قاضی طباطبائی رحمة الله علیه، کتاب مفصلی با نام تحقیق دربارهی اولین اربعین حضرت سیدالشهداء دربارهی اربعین نوشت. هدف ایشان از نگارش این اثر آن بود تا ثابت کند، آمدن اسرای از شام به کربلا در نخستین اربعین، بعید نیست. این کتاب که ضمن نهصد صفحه چاپ شده، مشتمل بر تحقیقات حاشیهای فراوانی دربارهی کربلاست که بسیار مفید و جالب است. اما به نظر میرسد در اثبات نکتهی مورد نظر چندان موفق نبوده است.
ایشان در بارهی این اشکال که امکان ندارد اسرا ظرف چهل روز از کربلا به کوفه، از آنجا به شام و سپس از شام به کربلا بازگشته باشند، هفده نمونه از مسافرتها و مسیرها و زمانهای که برای آن راه در تاریخ آمده را به تفصیل نقل کردهاند. در این نمونهها آمده است که مسیر کوفه تا شام و به عکس از یک هفته تا ده داوزده روز طی میشده و بنابراین، این ممکن است که در یک چهل روز، چنین مسیر رفت و برگشتی طی شده باشد. اگر این سخن بیرونی هم درست باشد که سر امام حسین علیهالسلام روز اول صفر وارد دمشق شده، میتوان اظهار کرد که بیست روز بعد، اسرا میتوانستند در کربلا باشند.
باید به اجمال گفت: بر فرض که طی این مسیر برای یک کاروان، در چنین زمان کوتاهی، با آن همه زن و بچه ممکن نباشد، باید توجه داشت که آیا اصل این خبر در
217
کتابهای تاریخ آمده است یا نه. تا آنجا که میدانیم، نقل این خبر در منابع تاریخی، از قرن هفتم به آن سوی تجاوز نمیکند. به علاوه، علمای بزرگ شیعه، مانند شیخ مفید و شیخ طوسی، نه تنها به آن اشاره نکردهاند، بلکه به عکس آن تصریح کرده و نوشتهاند: روز اربعین روزی است که حرم امام حسین علیهالسلام وارد مدینه شده یا از شام به سوی مدینه خارج شده است.
آنچه میماند این است که نخستین زیارت امام حسین علیهالسلام در اربعین - البته پس از اهل بیت - توسط جابر بن عبدالله انصاری صورت گرفته و از آن پس ائمهی اطهار علیهمالسلام که از هر فرصتی برای رواج زیارت امام حسین علیهالسلام بهره میگرفتند، آن روز را که نخستین زیارت در آن انجام شده، به عنوان روزی که زیارت امام حسین علیهالسلام در آن مستحب است، اعلام فرمودند. متن زیارت اربعین هم از سوی آن حضرت انشاء شده و با داشتن آن مضامین عالی، شیعیان را از زیارت آن حضرت در این روز برخوردار میکند. اهمیت خواندن زیارت اربعین تا جایی است که از علائم شیعه دانسته شده است، درست آن گونه که بلند خواندن بسم الله در نماز و خواندن پنجاه و یک رکعت در نماز در شبانه روز در روایات بیشماری، ازعلائم شیعه بودن عنوان شده است.
یک جمله از زیارت اربعین را تبرکا نقل میکنیم. در بخشی از این زیارت دربارهی هدف امام حسین علیهالسلام از این نهضت آمده است:«...و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة و قد توازر علیه من غرته الدنیا و باع حظه بالارذل الادنی» .
خدایا، امام حسین علیهالسلام همه چیزش را برای نجات بندگانت از نابخردی و سرگشتگی ضلالت در راه تو داده در حالی که مشتی فریب خورده که انسانیت خود را به دنیای پست فروختهاند بر ضد وی شوریده آن حضرت را به شهادت رساندند.
باید مطلب دیگری را هم دربارهی اربعین افزود. برخی از روایاتی که در باب زیارت امام حسین علیهالسلام در کتاب کامل الزیارات ابنقولویه آمده، گریهی چهل روزهی آسمان و زمین و خورشید و ملائکه را بر امام حسین علیهالسلام یادآور شده است. **زیرنویس=اربعین شهید قاضی، ص 386.@.
218
حکمت شهادت امام حسین
جنبش کربلا به عنوان یک نهضت مقدس مذهبی و یک حرکت سیاسی از نوع انقلابی آن، پایدارترین جنبش سیاسی، مذهبی، در فرهنگ شیعه است. این جنبش، نهضتی در جهت احیای احکام دین، زدودن انحرافات دینی و سیاسی و جایگزین کردن حکومتی علوی و امامتی بجای نظام اموی بوده است. جنبش کربلا از زاویهی دستیابی به اهداف خود حاوی نوعی شکست از یک سو و نوعی پیروزی از سوی دیگر بود. شکست سیاسی با توجه به پذیرفتن این که هدف، سرنگونی حکومت اموی و ایجاد دولتی علوی بوده است. پیروزی معنوی به دلیل استوار کردن آرمانهای معنوی اصیل و دینی در جامعهی اسلامی. اگر کسی سرنگونی حکومت اموی را در شمار اهداف امام حسین علیهالسلام نیاورد، مفهوم «شکست سیاسی» برایش نامفهموم است.
حقیقت آن است که جنبش کربلا را باید آخرین تلاش سیاسی ممکن برای بازگرداندن حکومت به آل علی علیهالسلام تلقی کرد. توضیح این معنا، نیاز به شرح بیشتری دارد. کمترین تردیدی وجود ندارد که امام علی علیهالسلام حق خویش را پس از رسولخدا صلی الله علیه و آله از دست رفته میدید، اما به دلایلی سکوت کرد. پس از عمر، انتظار آن را داشت تا حق به حقدار بازگردد. در این باره خود و شیعیانش نظیر مقداد و عمار تلاش کردند، اما این تلاشها به جایی نرسید. پس از آن در دورهی عثمان، امام چنین احساس کرد که در شرایط جدید، رهبری جامعه چشمانداز موفقی ندارد. با این حال اصرار مردم او را
219
امیدوار کرد. این امید طی چهار سال و نه ماه اقدامات سخت امام برای رهبری صحیح بر باد رفت. تلاش محدود و نومیدانه امام حسن علیهالسلام هم بسرعت در هم شکست شد. اکنون باید انتظار بیست سالهای تا مرگ معاویه مطرح میشد. امام حسین علیهالسلام این مدت را صبر کرد گرچه در این مدت اعتراضاتی بر معاویه در زمینههای سیاسی بویژه قتل برخی شیعیان داشت.
در سالهای آخر حیات ننگین معاویه سخن از ولایتعهدی یزید به میان آمد. امام حسین علیهالسلام مخالفت کرد، اما چندان امیدی نبود. با این حال امام در مقام امامت نمیتوانست تحمل کند.
با روی کار آمدن یزید، امام از روی اعتراض به مکه آمد. در اینجا بود که روزنهی امیدی از سمت شرق گشوده شده. عراق چندبار تجربهی نامیمونی را پشت سر گذاشته بود. اما چه میشد کرد. اگر قرار بود اقدامی صورت گیرد. نه در شام و حجاز بکله فقط در عراق ممکن بود. آیا ممکن بود تا یکبار دیگر به کمک مسلمانان عراق که شیعیان در آن بودند حکومت اموی را سرنگون کرد و دولت علوی را سرپا نمود؟ ظاهر امر، یعنی حمایتهای گستردهای که خبر آنها به امام رسید این امر را تا اندازهای تأیید میکرد. امام فرصت را از دست نداد، اما وقتی به کوفه نزدیک شد، اوضاع دگرگون شده بود. او در برابر سپاه ابنزیاد قرار گرفت. سخن از تسلم شدن و بیعت با یزید بود، امام نپذیرفت. نتیجه آن شد که همراه یاران محدودش در سرزمین کربلا به شهادت رسید.
این توضیح در شرح سخنی است که چند سطر قبل به آن اشاره کردیم وآن این که کربلا آخرین تلاش سیاسی ممکن برای دستیابی به دولتی علوی در جامعهای بود که به عنوان جامعهی مسلمانان! شناخته میشد.
در کربلا برجستگان خاندان طالبیان به شهادت رسیدند. از مردان برجستهی این خاندان در آن شرایط جز محمد بن حنفیه و علی بن الحسین علیهالسلام و عبدالله بن جعفر و تنی چند نفر دیگر کسی زنده نماند. بنابراین، باید گفت تا چه اندازه این اقدام برای از بین بردن تمامی خاندان پیامبر علیهمالسلام خطرناک بوده است. اکنون باقی ماندهی این خاندان،
220
چه میباید میکرد؟ اگر کسی با زندگی امام سجاد علیهالسلام آشنا باشد میتواند به راحتی بگوید که امام با سیاست نظامی به طور کامل خداحافظی کرد. اقدام به حرکتی سیاسی - نظامی، در آن شرایط خاتمه یافته فرض شد. امام نه در اندیشهی سامان دادن قیام شیعی دیگری بود و و نه در این مدت با جنبشهای سیاسی - نظامی مخالفت اموی و حتی هوادار علویان همکاری کرد، گرچه شاید همدردی داشت. اصرار امام در این باره تا اندازهای بود که در مدینه توانست در حد شخصیتی مقبول به کار عملی پرداخته و همه را از سفرهی پربرکت علمی خویش بهرهمند سازد. به نظر میرسد اگر اندکی بوی سیاست از اقدامات امام بر میآمد، اکنون آن همه تعریف و تمجید از امام را در کلام ابنشهاب زهری و امثال او نداشتیم. با وجود این برخورد، امام همچنان برای شیعیان به عنوان امام باقی ماند. فقه امام، دعای امام و شخصیت امام در شیعه به عنوان یک الگوی امامت شیعی پذیرفته شد.
پس از رحلت امام سجاد علیهالسلام حرکت شیعی دو بخش شد. بخشی که همان مشی پدر را دنبال میکرد و بخشی که اعتقاد به مشی انقلابی داشت. رهبری بخش نخست در دست فرزند ارشد امام سجاد علیهالسلام یعنی امام باقر علیهالسلام (رحلت در سال 114یا 117) قرار گرفت و بخش دیگر در دست فرزند کوچکتر زید بن علی (رحلت در سال 122) که در وقت شهادت اندکی بیش از چهل سال داشت. زید احترام برادر را داشت، اما اعتقاد جدی به حرکت انقلابی نیز داشت. در زمانی که او حرکت نظامی خود را آغاز کرد، برادرش رحلت کرده و رهبری شاگردان پدر را با همان سیاست، فرزند برادرش امام صادق علیهالسلام عهدهدار بود. فضای شیعی کوفه دو قسمت شد، بخشی به طرفداری زید، معتقد به مشی انقلابی بود و بخشی به تبعیت امام صادق علیهالسلام همان سیاست امام سجاد علیهالسلام و امام باقر علیهالسلام را دنبال میکردند. حرکت دوم با همهی احترامی که برای زید قایل بود و از نظر شخصیتی او را میستود، و حتی انگیزهی او را در این قیام انگیزهای خالص تلقی میکرد، اعتقادی به مشی انقلابی نداشت. این حرکت از نظر امام صادق علیهالسلام که اکنون سامانده شیعیان امامی شده بود، به راهی جز شهادت خاتمه نمییافت.
نکتهی جالب آن است که زید که عدم همراهی بخشی از شیعیان را دید، و یا به دلیل
221
اندکی یاران، از همهی گروهها دعوت به همکاری کرد. شواهد فراوانی وجود دارد که از همهی فرقهها، در قیام او حضور داشته و با او احساس همدردی کردهاند.
این مسأله، یعنی همراهی غیر شیعیان خروج از چهارچوبی بود که شیعه برای خود ایجاد کرده بود. شیعه، از پس از کربلا اعتمادش را به پدیدهای به نام جامعهی عمومی مسلمانان از دست داده بود. به سخن دیگر آنها را خارج شدهی کامل از خطی میدانست که خط اصیل اسلامی بود. اکنون زید از این چهارچوب خارج شده بود و حتی کسانی از خوارج، مرجئه و حتی معتزله در قیامش مشارکت میکردند. اگر شیعیان امامی نیز بنای آن داشتند تا «اصحاب سیف» باشند، راهی جز آنچه زید انتخاب کرد نداشتند. از سوی دیگر جمعیت محدود شیعه توان برپایی جنبشی فراگیر را نداشت.
در این میان مشکل آن بود که اگر قرار بود تا جنبشی با همکاری همهی فرقهها برپا شود، علاوه بر آنکه پایدرای آن در معرض تردید بود، ضرورت داشت تا تشیع از چهارچوبهی اعتقادی و فقهی خویش فاصله بگیرد. افزون بر اینها، اگر چنین جنبشی موفق به تشکیل حکومت میشد، در فردای پیروزی راهی جز راهی که بنیعباس رفتند، نمیتوانست برود. میدانیم که بنیعباس جنبشی شیعی را سامان دادند. وقتی بر سر کار آمدند، نمیتوانستند در یک جامعهی سنی حکومت شیعی داشته باشند. تنها ممکن بود با اقدامی بسیار خشونتبار جامعه را به جبر به راه دیگری بازگرداند.
با این مقدمه، اکنون سؤال این است که با مشی و طریقی که شیعهی امامی در پیش گرفته و نه به عنوان اصحاب السیف بلکه به عنون اصحاب الامامه شناخته شد، جنبش کربلا تحت چه عنوانی و با چه تحلیلی در شیعه باقی ماند؟ به سخن دیگر، کربلا برای زیدیان، سر فصل جنبشی انقلابی از نوع نظامی آن بود که با حرکت زید و فرزندش یحیی دنبال شد، کربلا برای شیعهی امامی چگونه تحلیلی یافت؟
ما فرض را بر این گذاشتهایم که اصولا دو نگرش در برخورد با حادثهی کربلا بوده، و میانهی این دو نگرش، دیدگاههای دیگری که به این سو یا آن سو متمایل است.یکی حادثهی کربلا را صرفا حادثهای اختصاصی برای امام حسین علیهالسلام با اهداف خاصی دانسته
222
است. نگرش دوم جنبش کربلا را جنبشی سیاسی میداند که عملا برای سرنگونی حکومت یا هر هدف سیاسی دیگر برپا شده بوده است. قصد ما در اینجا بر آن است تا نشان دهیم زمینههای رشد برداشتهای صوفیانه چه بوده است. عجالتا این نکته را باید بپذیریم. که هر زمان به دلیل دشواریهایی که شیعه در برابر مسائل درونی یا بیرونی خود با آن درگیر بوده، یکی از این بینشها غلبه داشته است. در اینجا روش تاریخی را در بررسی این تحول کنار گذاشته بیشتر به مسائل فکری میپردازیم.
اسوه های تربیتی و اخلاقی در نهضت حسینی
ایرانیان همچون دیگر ملتها دین اسلام را به این دلیل پذیرفتند که دینی آسمانی است و فرامین آن خدایی و پیام آن با پیام فطرت سازگار است. در این مکتب است که ارزشهایی نظیر شهادت و جهاد معنی می دهد و شهید قداست و ظمت خاصی می یابد و شهادت به کام مجاهد شیرین تر از عسل می گردد. و به کوشش کنندگان راه حق مژده هدایت داده می شود: «الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» (بقره /132) و مظاهر این مکتب ارج می یابند و شایسته ترین خویهای آسمانی: ایثار، بیداردلی، ثبات بر طریق حق، فداکاری، مروت، وظیفه شناسی تجلی می نماید. نظر به این که در این مقال سخن از اسوه های تربیتی و اخلاقی است. نخست تربیت و اخلاق را به اجمال تعریف می کنیم سپس به معرفی مظاهر و نمونه های تربیت و اخلاق در نهضت حسینی می پردازیم:
تربیت عبارت است از پرورش و تقویت استعدادهای مثبت و کاهش استعدادهای منفی و ایجاد هماهنگی لازم بین آنها.
«اخلاق جایگزینی عادتهای شایسته به جای ناشایسته است عادتهایی که شرع مقدس اسلام جزئیات آن را مشخص کرده است » (1) اخلاق بخشی از حکمت عملی است که در حوزه فرهنگ اسلامی عبارت از این است که امور مربوط به خود و خانواده و جامعه و سیاست برنامه ریزی شود و چنین اخلاقی را کتاب و سنت می سازد. و در رفتار بزرگان تبلور پیدا می کند.» (2)
در زندگی امامان شواهد بسیاری داریم که آنان در عین حال که تعالیم انسان دوستانه را یاد می دادند «خود نیز در مقاطع مختلف: در گرمای ظهر و سرمای سخت نیمه شب، دست به عمل زده در هر مقیاس که ممکن بوده است خوراک و وسیله زندگی برای بینوایان حمل می کرده اند.» (3) و پیروان خود را عملا تعلیم می داده اند. خاندان ولایت و یاران باوفای حسین علیه السلام در قضیه کربلا نیز همان طور که در رعایت آداب و دستورات اخلاقی و انجام امور شایسته مظاهر اخلاق بودند و در تدبیر و سیاست و اجرای احکام عبادی و تربیتی نیز بهترین سرمشق به شمار می آمدند. آنان به جهانیان آموختند که فرامین قرآنی تنها برای گفتن و نوشتن و شنیدن نیست بلکه برای اجرا و عمل است.» (4) آنان در صحنه پیکار حضور یافتند و با آفریدن حماسه ای عظیم تعهد خود را به انجام رسانیدند.
نهضت عاشورا هنگامی آغاز شد که مردم کوفه از ناروایی ها، نامردمی ها و خودسری های دستگاه بنی امیه به ستوه آمده بودند و حمایت خود را با هزاران نامه اعلام داشتند. امام با این که بی وفایی و سست عنصری مردم عصر خلافت پدر و امامت برادر خود را تجربه کرده بود، اما «وی برای تعلیم امت جدش رسول الله و اتمام حجت و حاکمیت فرمان الهی امر به معروف و نهی از منکر، دعوت آنان را پذیرفت و مسلم بن عقیل را با نامه ای روانه کوفه کرد.» (5)
مسلم سفیر امام حسین علیه السلام
مسلم مؤمنی است که در قبال مولایش برای خود تعهداتی قایل است و ماموریت خود را یک تکلیف شرعی تلقی می کند و آن را با عشق می پذیرد و روانه کوفه می شود به محض ورود، شیعیان دسته دسته با وی بیعت کردند. مسلم، مسلمانی پرهیزکار و پاکدل بود که به حقیقت برای این نام برازندگی داشت; آن چنان معتقد بود که رعایت مقررات دین و سیره پیغمبر را از هر چیز مهمتر می شمرد و در دینداری او همین بس که چون پیغمبر ترور ناگهانی را نهی کرده بود، وی بهترین فرصت را برای قتل ابن زیاد از دست داد و از نهانخانه شریک بن اعور بیرون نیامد تا حرمت این حکم را زیر پا ننهاده باشد و «نخواست که به خاطر سلامت خود و پیروزی در ماموریتی که به عهده داشت حکمی از احکام دین را نقض کند.» وی با این حرکت ثبات بر طریق حق و پایبند بودن به سنت پیغمبر و احکام دین و مردود بودن ترور را به پیروان حسین علیه السلام تعلیم داد.
مسلم پس از مرگ «شریک » به خانه «هانی » رفت. هانی مردی سرشناس، محترم و معتقد به حقانیت راه و رسم حسین علیه السلام بود وقتی ابن زیاد از ورود مسلم به خانه «هانی » آگاهی یافت، «هانی » را احضار کرد و به او گفت تا مسلم را تسلیم نکنی رها نخواهی شد. تسلیم کردن مسلم برای شیخی سرشناس و محترم غیرممکن بود. وی هرگز نمی توانست مهمان خود را به دشمن تسلیم کند. «پس از گفتگوهای بسیار... ابن زیاد عصبانی شد و با عصا چهره هانی را زخمی کرد. خبر به قبیله مذحج رسید آنان قصر را محاصره کردند. ابن زیاد بسیار ترسید به شریح قاضی گفت برو «هانی » را ببین که زنده است و به مردم بگو. شریح او را خون آلوده دید و برگشت و گفت وی زنده است. با شهادت ناقض قاضی دین به دنیا فروخته فرصتی دیگر از دست هواداران مسلم و هانی رفت.» (7) هانی یک مؤمن واقعی بود و به هیچ قیمتی حاضر نبود تغییر جهت دهد، و ابن زیاد پس از نجات از مهلکه برای دستگیری مسلم نیرو فرستاد.
دلاوریها و کظم غیظ مسلم
«مسلم در خانه «طوعه » بود وی در چنین شرایطی وظیفه داشت که نخست صاحب خانه را از گزند مهاجمان برهاند لذا با شمشیر کشیده تاخت و آنان را از خانه «طوعه » بیرون ریخت و پس از دلاوریهای زیاد... [با تامین دادن محمد اشعث] دست از مقاومت برداشت. «مسلم را به قصر آوردند... ابن زیاد برای این که احساسات حاضران را بر ضد مسلم برانگیزد گفت: مسلم، مگر تو نبودی که در مدینه شراب خوردی؟ جناب مسلم با خونسردی گفت: پسر زیاد، من شراب بخورم؟! سزاوارتر از من به شرابخواری کسی است که از نوشیدن خون مسلمانان و کشتن بی گناهان و دستگیری و شکنجه آزاد مردان به صرف تهمت و گمان باکی ندارد... وی پس از این که در برابر هر تهمتی و بی شرمیی پاسخی مستدل می شنود و شکست می خورد همچون جاهلان سفاهت آغاز می کند...» (8) و دستور قتل وی را می دهد. مسلم در آن لحظه به اجرای سنت وصیت می پردازد و عملا آن را به پیروان حسین علیه السلام تعلیم می دهد.
وصیتنامه مسلم
وصیت در اسلام امری مستحب و مقبول است و برای وصی پاداش اخروی منظور شده و پذیرفتن وصایت نیز ستوده شده است. مسلم مقید است که این سنت را به جای آورد. وقتی حاضران در مجلس را از تصمیم خود باخبر ساخت. «از میان آن همه نامردم احدی وصیت او را بر عهده نگرفت، مسلم ناچار به انتخاب پرداخت، عمر سعد را مخاطب ساخت و گفت: ما و تو خویشاوندیم بیا وصیت مرا بشنو. وی امتناع کرد اما به اشاره پسر زیاد پذیرفت... مسلم نخست درباره وام خود وصیت کرد و گفت هفتصد درهم در کوفه مقروضم، آنچه دارم بفروش و بپرداز. دوم تن مرا در گوشه ای به خاک بسپار، سوم این که به حسین علیه السلام نامه بنویس که به کوفه نیاید.» (9) وصی امین است و موظف است آنچه به وی سپرده می شود بی کم وکاست بر طبق وصیتنامه عمل کند; اما عمرسعد خیانت کرد همه آنچه شنیده بود با ابن زیاد در میان گذاشت و با این کار دنائت، خباثت و سستی ایمان خود را بیشتر از پیش آشکار کرد. مسلم پس از این که تعهدات خود را با اعمال و رفتار و گفتار به پایان برد پذیرای شهادت گردید، و به دستور ابن زیاد کشته شد. «ابن زیاد پس از اجرای حکم به قاتل وی گفت: وقتی او را برای کشتن می بردید چه می گفت: پاسخ داد. مسلم در آن هنگام «تکبیر و تسبیح و تهلیل می گفت و استغفار می کرد» (10) ضمن ایفای نقش، صفات برجسته ای از مسلم به ظهور رسید که هر کدام در جای خود برای پیروان حسین علیه السلام درسی آموزنده می باشد از آن جمله است: حفظ حرمت حکمی از احکام دین، حمیت، دلاوری، فرونشاندن خشم، پایداری، وفای به عهد و ذکر حضرت باری تعالی.
بازتاب شهادت مسلم
خبر مرگ مسلم پس از اعلام حمایت اهل کوفه برای امام حسین علیه السلام بسیار گران آمد و اشک بر دیدگانش حلقه زد; اما بی درنگ هدف خود را دنبال کرد، جمله ای گفت که نشان داد، مقصود بالاتر از این است: «من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه ومنهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا» (احزاب /23) «بعضی از مؤمنین به پیمان خودشان با خدا وفا کردند و در راه حق شهید شدند و بعضی دیگر انتظار می کشند که کی نوبت جانبازی آنها برسد. ولی مسلم وظیفه خودش را انجام داد. نوبت ما است » (11) حسین علیه السلام در عصری است که انحراف، ضعف ایمان، فساد و ناامیدی مردم را فراگرفته و شمار وفاداران به امام اندک و پارسایان گوشه گیرند. «وی به عنوان یک رهبر مسؤول می بیند، اگر خاموش بماند تمام اسلام به صورت یک «دین دولتی » درمی آید... نه می تواند خاموش بنشیند که مسؤولیت جنگیدن با ظلم را دارد... حسین برای این که در اندام مرده این نسل خون تازه حیات و جهاد تزریق کند جز مردن و انتخاب مرگ سرخ خویش سلاحی و چاره ای ندارد و برای جهاد جز «بودن خویش » هیچ ندارد. آن را برمی گیرد و به سمت قتلگاه خویش می آید.» (12) آری امام در قبال امت و میراث جدش تعهد دارد و نمی تواند کعبه را در تسخیر بنی امیه ببیند و بی عدالتی، پلیدی و قساوت دستگاه جابر را تحمل کند. «در چنین شرایطی [از انجام اعمال حج خودداری می کند] یعنی من اعتراض دارم... وی عدم رضایت خویش را به این وسیله و به این شکل اعلام می کند. یعنی حجی که گرداننده اش یزید باشد برای مسلمین فایده ای ندارد [این که امام کعبه را ترک کند] و بعد بگوید من برای رضای خدا رو به جهاد می کنم... یک دنیا معنی داشت. کار کوچکی نبود، ارزش تبلیغاتی داشت، اسلوب، روش و متد کار در این جا به اوج می رسد. سفری را در پیش می گیرد که همه عقلا... آن را ناموفق پیش بینی می کنند». (13) آنان که تنها به مصالح خویش می اندیشند و هر امری را با میزانهای مادی می سنجند سفر حضرت را بدون نتیجه می پنداشتند و به بهانه خیرخواهی و دلسوزی برای انصراف وی از رفتن به عراق تلاش می کردند و نزدیکان نیز به صورتهای مختلف اظهار نگرانی می کردند. وعده و وعیدهای حاکم مکه و پیشنهاد امان نامه نیز هیچ گونه تاثیری بر جای نمی گذارد و کار به جایی می رسد که حاکم می نویسد: «از خدا می خواهم از تفرقه افکنی بپرهیزی، چه بیم دارم کشته شوی... امام پاسخ می دهد: کسی که به پیروی از دستورات حق و فرستاده اوست و به نیکی و نیکوکاری مقید است، با خدا و پیغمبر خدا مخالف نیست و بهترین امان هم امان خداست.» (14) سرانجام امام حرکتی را آغاز می کند که از انگیزه های درونی بسیار توانایی منشا گرفته و با معیارهای مادی قابل محاسبه نیست. «در عین حال حسین علیه السلام نظر دوستاران و خیرخواهان را تصدیق می کند. می گوید: خودم می دانم. ایشان می گویند: پس چرا اهل بیت را با خودت می بری؟ می گوید: آنها را باید ببرم... در واقع امام یک عده مبلغ را بعد از شهادتش با دست و نیروی خود دشمن تا قلب حکومت دشمن (شام) فرستاد این خودش تاکتیکی عجیب و کاری فوق العاده است همه برای این است که صداها بیشتر به جهان آن روز برسد، بیشتر ابعاد تاریخ و ابعاد زمان را بشکافد.» (15) و فساد و پلیدی و انحرافهای اخلاقی یزیدیان را برملا سازد و چهره کریه آنان را آشکار کند. «آری رکت حسین علیه السلام از حجاز و رفتنش به سوی عراق جنبش نیرومندی بود که از انگیزه های درونی بسیار توانایی منبعث می شد.» (16)
وصیتنامه اباعبدالله الحسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در خطبه هایی به پایمال شدن قوانین الهی و پیدایی مفاسد اجتماعی تصریح می کند و اصلاح امت جد بزرگوار و تحقق فریضه الهی امر به معروف و نهی از منکر را در جامعه می خواهد. «وی در وصیتنامه ای به محمدبن حنفیه می نویسد: «انی ما خرجت اشرا ولابطرا و لامفسدا و لاظالما وانما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی ارید ان آمر بالمعروف وانهی عن المنکر» در بین راه هر چه خبرهای مایوس کننده تر از کوفه می رسید خطبه ای داغتر از خطبه قبلی می خواند... از آن جمله است: آیا نمی بینید قوانین الهی پایمال می شود؟ آیا نمی بینید این همه مفاسد پیدا شده و احدی نهی نمی کند و احدی هم بازنمی گردد؟ در چنین شرایطی یک نفر مؤمن باید از جان خود بگذرد و لقای پروردگار را در نظر بگیرد» (17) امام زندگی با ستمگران را مایه ملامت و مردن را شهادت در راه حق می بیند و سکوت در برابر حاکم جابر را گناهی نابخشودنی می شمارد... و برای جلوگیری از نقض و جابجایی احکام الهی و حفظ حرمت خون مسلمانان خود را سزاوارتر از دیگر افراد می شناسد. و «می گوید: «وانا احق من غیری » و من از تمام افراد دیگر برای این که دستور جدم را عملی سازم شایسته ترم. وقتی انسان حسین علیه السلام را با این صفات و خصایص می شناسد می بیند حق است و سزاوار است که نام او زنده بماند.» (18) و این که هر انسان آزاده ای حسین علیه السلام را دوست می دارد به خاطر این است که وی خود را در راه حق و عدالت و اجتماع انسانی فدا کرد.
جلوه هایی از حقیقت اسلام
رفتار امام در هر زمینه بیانگر ارزشهایی نظیر: انسانیت، جوانمردی، شفقت و محبت بود لذا وقتی از دور متوجه حرکت نیروی مهاجم می شود، با این که از موقعیت و فرصت مناسبی برخوردار است به روش پدر بزرگوار خود علی علیه السلام در صفین علیه آنان حرکتی انجام نمی دهد و در مسیر انسان دوستی و جوانمردی و محبت تا آن جا پیش می رود که تشنگی سپاهیان مزاحم را تحمل نمی کند در سیراب کردن افراد و روش سیرآب شدن اسبان مراقبت می نماید. «در کربلا در نهایت شدتها و فشارها نیز مراقب است که ابتدای به جنگ نکند» (19) چنان که به هنگام مواجهه با «حر» در پاسخ یکی از همراهان که به وی پیشنهاد می کند برای از میان بردن این مانع وقت مناسبی است می گوید: «وظیفه من در حال حاضر جنگ نیست.» (20) اندرز و خیرخواهی یاران امام در دل غافل سپاهیان کوفه سودی نمی بخشد و آنان به زشتی کار خود واقف نمی گردند و شب عاشورا فرا می رسد.
شب عاشورا
در شب عاشورا بعد از اتمام حجتها، آنان که در راه حق و اعتلای کلمه توحید و احکام قرآن یک دل و یک جهت شدند ماندند و وفاداری خود را اعلام کردند و چنین گفتند: «ما هرگز از تو جدا نخواهیم شد، ما هرگز از راه حق که تو پیشوای آن هستی روی برنخواهیم تافت و تا رمقی در تن داریم از حریم تو دفاع خواهیم کرد» (21) آری آنان کسانی بودند که حقانیت راه حسین علیه السلام را از صمیم جان دریافته بودند و برای وصول به محبوب دقیقه شماری می کردند. «آنان هم شجاع بودند و هم مؤمن هم نظامی بودند و هم عابد... دستی به اوراق قرآن داشتند و دستی به دسته شمشیر.» (22) حسین علیه السلام وقتی آنان را از نتیجه ظاهری جنگ، یعنی کشته شدن باخبر ساخت، همگی غرق در شادی شدند و خدا را سپاس گفتند و پاسخی سزاوار که بیانگر شوق و شور و عشق به شهادت بود، به امام خود دادند «تا آنجا که جوان سیزده ساله امام حسن مجتبی علیه السلام می گوید: شهادت برای من از عسل شیرین تر است.» (23) شب عجیبی بود وقتی هدف برای جمعی دردمند، معتقد و مخلص روشن است و ثمره تلاشها و از خودگذشتگیها امیدوارکننده، صفا و صمیمیت و عشق را به ارمغان می آورد و حال نیازمندی افزایش می یابد و راز و نیاز به درگاه بی نیاز رنگی و حالی و هوایی دیگر به خود می گیرد.
روز عاشورا
آنان با چنین روحیه ای شب را به صبح رسانیدند. سرانجام صبح عاشورا فرا رسید. خیرخواهیها و دلسوزیهای امام در دل ناپاک کوفیان مؤثر واقع نشد. یزیدیان آماده جنگ گردیدند و سپاه اسلام برای دفاع مجهز شد. دستور قرآن در چنین موردی در درجه اول صلح است و دعوت به این امر شایسته. «اما اگر یکی از آن دو دسته ستمکاری را پیش گرفت با او بجنگید تا به حکم خدا گردن بنهد. بدین ترتیب امام و یاران او بیش از هر مسلمان دیگر خود را مکلف به پیروی از قرآن می دانستند... از جمله کسانی که در این راه از خیرخواهی کوتاهی نکرد «زهیربن قین » بود که سپاه کوفه را مخاطب ساخت و گفت: مردم، خیرخواهی حق هر مسلمانی بر مسلمان دیگر است تا کار به شمشیر نکشیده است ما با یکدیگر برادریم و یک دین داریم... در غیر این صورت دیگر رشته پیوندی میان ما نخواهد بود. [حسین علیه السلام با خطبه هایی که ایراد فرمود برای رستگاری اسیران هوی و هوس و فریب خوردگان تا جایی که می توانست تلاش کرد و برای آنان بجز آزادی، خیر و عزت و سعادت نمی خواست.] وی به آنها گفت که این آخرین فرصتی است که برای انتخاب زندگی آزاد به آنها داده می شود... اگر به این عزت پشت پا زنند به دنبال آن زندگی پر از خواری و مذلت در انتظار ایشان است.» (24) امام در یکی از خطبه ها مردم را از سویی به تحمل شنیدن سخنان طرف مقابل و تامل و دقت فرامی خواند و از سوی دیگر آنان را به هنگام قضاوت به پرهیز از شتابزدگی و نگهداری جانب عدل و انصاف دعوت می کند و به این وسیله بالاترین درجه دلسوزی و انسان دوستی خود را به نمایش می گذارد.
خطبه های امام حسین علیه السلام
خطبه در اسلام جایگاه ویژه ای دارد. خطبه بهترین راه نشر احکام دیانت و اخلاقیات است. حسین علیه السلام در روز عاشورا خطبه های آتشینی ایراد فرمود. «این خطبه ها سندهایی گرانبهاست. سندهایی که بیش از آن که نشان دهنده روح آزادگی و شرف و پرهیزکاری باشد، نمایانگر نقطه اوج شفقت و دلسوزی بر مردم گمراه و تلاش انسانی برای نجات چنین مردم است. حسین علیه السلام در یکی از خطبه ها می گوید: مردم شتاب مکنید سخن مرا بشنوید. من خیر شما را می خواهم... اگر سخن مرا شنیدید و انصاف دادید و دیدید من راست می گویم. این جنگ از میان برخواهد خاست... و الا زیان آن دامنگیر شما خواهد شد. می دانید من کیستم؟... مگر من پسر دختر پیغمبر شما نیستم؟ مگر پدر من وصی و پسرعموی پیغمبر و نخستین مسلمان نیست؟... اگر گمان می کنید من دروغ می گویم هنوز از اصحاب محمدصلی الله علیه وآله چند تن زنده اند می توانید از آنها بپرسید: جابربن عبدالله انصاری، ابوسعید خدری... آنها به شما خواهند گفت که آنچه می گویم درست است... در خطبه دیگر امام حسین علیه السلام می گوید: مردم من خیرخواه شما هستم من برای تفرقه افکنی نیامده ام همه مرا می شناسید، می دانید که دروغگو نیستم... در اینجا بود که فتنه جویان و جنگ طلبان ترسیدند مبادا این سخن سراسر خیرخواهی در دل سنگ مردم کارگر افتد و آنان بدانچه می خواهند دست نخواهند یافت... سرانجام آنچه باید روی دهد آغاز گردید.» (25) حضرت سیدالشهداعلیه السلام اگر به اصل و نسب خود و برشمردن تعدادی از اصحاب جد بزرگوارش می پردازد و به عنوان گواهانی بر صداقت سخنان خود یاد می کند و هدف خود را از سفر بازمی گوید به این دلیل است که فریبکاران برای عملی ساختن نیات پلید خود افکار عمومی را منحرف کرده حقیقت را وارونه جلوه می دادند و ایراد چنین خطبه هایی علاوه بر بیدار کردن وجدانهای خفته در القای خصلتها و ارزشهای والای انسانی ضرورت داشت.
از خصلتهای حسینی آنچه در روز عاشورا بیشتر جلوه گر است آرامش و پایداری حسین علیه السلام است، از رفتار امام با مسائل و شرایط می توان دریافت که وی «آینده روشن و آثار نورانی نهضت خود را به چشم می بیند.» (26) با توجه به آنچه یاد شد، سخنان محبت آمیز حسین علیه السلام نشانگر آن است که وی علاقه ای به جنگ نداشت و تا آن جا که توانست کوشید به فریب خوردگان تفهیم کند که طریق ناصوابی برگزیده اند و پایان مطلوبی در انتظار آنان نیست. امرا برای جلوگیری از شورش سپاهیان و ضعف روحیه آنان فرمان حمله می دهند «از این لحظه همراهان امام علیه السلام نام «سپاهی » گرفتند و حملات وی عنوان «جهاد» یافت.» (27)
روحیه اصحاب حسین علیه السلام
شهادت برای یاران حسین علیه السلام مفهوم ویژه ای داشت. انگیزه آنان رسیدن به آزادی و کمال و حفظ ارزشها و باورها و نفی زندگی ذلت بار بود لذا آن را بدون چشمداشتی از سر اخلاص و اعتقاد و رغبت برگزیدند و از فرط اشتیاق «خودشان را قبل از حضرت و بنی هاشم به شهادت رساندند... آنان در هیچ جا در مقام عذر و توجیه برنیامدند.» (28) و با بصیرت کامل به حکم وظیفه در تعظیم حق از خود گذشتند و درس فداکاری و ظلم ستیزی به بشر آموختند، این ارزشهای انسانی از جمله منشهایی است که در کربلا به نمایش گذاشته شد. اصحاب حسین در گیرودار نبرد روحیه ای بسیار قوی داشتند. «آنان با این که می توانستند با برداشتن یک قدم یا نگفتن یک سخن برهند; اما مرگ را ترجیح دادند. برای سنجش اخلاق قائد آنان همین بس که امام را در میان خود نگریستند و او را آماده دریافت شهادت در راه خدا و برای دعوت یافتند. » (29)
از جمله این یاران «عابس بن ابی شبیب شاکری و ابوثمامه صیداوی... و جابربن عروه غفاری بودند. ابوثمامه شیرمردی است که دخول وقت نماز ظهر را به امام یادآور شد و دعای خیر حضرت: «خدا تو را از نمازگزاران قرار دهد» بدرقه راهش شد آنان در بحبوحه جنگ نیز به برگزاری نماز اول وقت مقید بودند و جابربن عروه غفاری پیرمرد سالخورده ای است که در جنگ «بدر» و «صفین » شرکت داشت. محضر مبارک پیغمبرصلی الله علیه وآله را درک کرده بود. کمر را با عمامه و ابروهای آویخته خود را با دستمالی بست و به دشمن حمله ور شد و شربت گوارای شهادت نوشید و به نگاه و کلام محبت آمیز «شکر الله سعیک یا شیخ » امام خود سرافراز گردید. دگر عمروبن جناده انصاری فرزند شهید جنادة بن کعب انصاری بود که مادر، وی را با سخنان «پسرم از کنار مادر برخیز به میدان برو و در برابر چشمان پسر پیغمبر بجنگ » به جنگ با کفار تشویق کرد. جوان در حالی که دهانش به عبارت: «پیشوای من حسین علیه السلام است. این بهترین پیشواست... معطر شده بود جنگید تا به درجه رفیع شهادت رسید. رشادتهای دیگر یاران امام و بنی هاشم فرزندان علی و عقیل و امام حسن و امام حسین و مسلم و عبدالله جعفر... و دلاوریهای عباس بن علی علیه السلام نیز همین گونه بود.» (30) این شیرمردان با بصیرت و اطمینان کامل قدم به صحنه نبرد گذاشتند و چنان شجاعانه جنگیدند و جان خود را در راه حق نثار کردند «که ایمان به آنان آفرین گفت.» (31) در آن روز خونین از سپاه امام بجز حضرت سجادعلیه السلام و طفل شیرخوارش کسی زنده نماند. امام علی اصغرعلیه السلام را با خود به صحنه نبرد برد و او را نیز فدا کرد. و «بدین طریق عواطف جهانیان را بیداری بخشید و فهماند که در این قوم نه تنها دیانت نیست از انسانیت هم بویی نبرده اند.» (32)
ارزشهای اخلاقی در حادثه کربلا
حادثه کربلا یک صحنه نمایش اخلاق اسلامی است که به اختصار به توضیح ارزشهایی نظیر مروت، ایثار و فداکاری که برجستگی بیشتری دارند می پردازیم.
مروت
حسین علیه السلام با دشمنان به شیوه پدرش علی علیه السلام رفتار می کرد. سیراب کردن آنان به هنگام تشنگی و پرهیز از ترور و غافلگیری، نمونه های روشنی از مروت است. حسین علیه السلام نیز با این که از فسق و فجور و خباثت شمربن ذی الجوشن، و اهانت وی به حریم ولایت آگاه است پیشنهاد حمله ناگهانی سپاه خود را رد می کند و می گوید: «ما هرگز شروع به جنگ نمی کنیم ولو به نفع ما باشد. (33) »
ایثار
ایثار عاطقه ای است اخلاقی، انسانی و اسلامی که در حادثه کربلا به اوج خود رسید. از خودگذشتگی ابوالفضل العباس علیه السلام در ننوشیدن آب تجسمی از ایثار بود. وی پس از دفع مزاحمان به شریعه فرات رسید هنگامی که مشک را از آب پر کرد با این که خود نیز تشنه بود به یاد تشنگی مولایش از نوشیدن آب منصرف شد. آن را ریخت و آنچه بر دلش گذشت، بر زبان جاری کرد (رجز خواند) و چنین گفت «عباس! حسین علیه السلام در خیمه تشنه است و تو می خواهی آب گوارا بنوشی! به خدا قسم... رسم برادری، رسم امام داشتن، رسم وفاداری چنین نیست؟ ابوالفضل مظهر وفا بود. نمونه دیگر عمربن قروی انصاری بود که خود را به هنگام نماز در برابر پیکانهای کفار سپر اباعبدالله علیه السلام قرار داد و از پا درآمد... وی در عین حال تردید داشت که وظیفه اش را انجام داده و به عهدش وفا کرده است.» (34)
مساوات
اصحاب حسین علیه السلام ترکیبی از آزادگان و بردگان آزاد شده بود و شیوه رفتار امام هم نسبت به نقش آفرینان و ایثارگران یکسان بود رنگ، قومیت، موقعیت و نژاد آنان در نظر و قضاوت وی تاثیری نداشت و مساوات حاکم بود چنان که دو نفر از عده معدودی که امام خود را به بالین آنان رسانید برده آزاد شده بودند. «جون » یکی از آنها بود که وقتی به شهادت رسید امام خود را به بالین وی رسانید و حشر او را با «ابرار» که مقامی برتر از متقین است از خدا درخواست کرد «خدایا در آن جهان او را با «ابرار» محشور کن. دیگر مردی رومی است که وقتی از اسب بر زمین افتاد اباعبدالله علیه السلام خون را از جلو چشمانش پاک کرد و صورتش را بر صورت وی گذاشت. این صورت بر صورت نهادن منحصر به همین غلام و فرزندش علی اکبر بود «فوضع خده علی خده... متبسم الی ربه...» صحنه خونین کربلا متضمن پیامهای اخلاقی، اجتماعی، توحیدی، اعتقادی، عرفانی، اندرزی و پرخاشگری است که با جانبازیهای کم سال ترین (طفل شیرخوار اباعبدالله علیه السلام) تا کهنسالترین مرد (جابربن عروه غفاری) و زن (زوجه عبدالله بن عمر کلبی) تجسم پیدا کرد و هر یک عهده دار نقشی بودند.» (35) در آن روز هیچ کدام از اصحاب حسین علیه السلام در برابر دشمن ضعفی از خود نشان ندادند، فرار نکردند و به سپاه دشمن نپیوستند.
انتخاب انقلابی حر
برعکس نیروی جاذبه، ایمان و شیوه رفتار امام در امر به معروف عملی سبب شد که «حر» را که نامزد امارت بود وادار به توبه کرد و در زمره «التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون الآمرون بالمعروف و الناهون عن المنکر» (توبه/112) قرار گرفت [و در بروز حال توبه و توجه تام به خدا و اولیای او و قطع علاقه دنیوی عاقبت بخیر شد و سرمشق دیگران گردید وی پس از توبه با اجازه امام در مقابل مردم ایستاد و گفت: شما همان کسانی هستید که وسیله نامه به وی وعده یاری دادید، پیمان شکنی آنان را زشت و ننگین شمرد و پس از اتمام حجت ها جنگید تا به شهادت رسید و این چنین مورد تفقد حضرت اباعبدالله علیه السلام واقع شد] «ونعم الحر حر بنی ریاح » «این حر ریاحی چه حر خوبی است.» (36) قدردانی و ارج نهادن به عمل شایسته مؤمنی که برای حاکمیت فرمان اساسی «امر به معروف و نهی از منکر» تا پای جان می ایستد خودش امر به معروف است و موجب می گردد که دیگران نیز به انجام امور شایسته راغب گردند. از جمله کسانی که حسین علیه السلام خود را به بالین آنان رسانید ابوالفضل العباس بود وی یادگار شجاعت امیرالمؤمنین علیه السلام است و مورد علاقه شدید ابی عبدالله علیه السلام که عبارتهای عباس جانم، بنفسی انت (ای جان من به قربان تو) نشانگر درجه محبت اوست. عباس علیه السلام در آن هنگام که سرگرم پیکار است; برادر به حال انتظار ایستاده است که ناگهان فریاد مردانه ابالفضل را شنید. خود را به بالین او رسانید از دیدن پیکر قطعه قطعه شده عباس و کشتار بی رحمانه یزیدیان به قدری منقلب گردید که «چهره حسین علیه السلام شکسته شد (بان الانکسار فی وجه الحسین) از میان کسانی که حسین خود را به بالینشان رسانید هیچ کدام وضعی دلخراش تر و جانسوزتر از ابالفضل العباس علیه السلام نداشت.» (37) هنگامی که فرزندان و اصحاب امام وظیفه خود را انجام دادند و دعوت حق را پاسخ گفتند و به درجه والای شهادت رسیدند. امام در حالی که ارواح پاک آنان را مورد خطاب قرار داد پیروزی معنوی سپاه اسلام را به آنان نوید داد و نفرت و انزجار دایمی جهانیان را یادآور گردید: «ای ارواح پاک برخیزید، ستمگران و ناکسان را بنگرید که چگونه در عین غلبه متلاشی و مغلوب گشته اند و برای همیشه شکست خورده اند و برای ابد منفور گشته اند.» (38) ظاهرا از اصحاب و فرزندان امام بجز حضرت سجادعلیه السلام که در بیماری به سر می برد، کسی باقی نماند لذا خود حسین علیه السلام آماده رفتن به قربانگاه شد «حضرت اباعبدالله علیه السلام در دقیقه های آخر زندگانی خود آنان را از چنین پایانی بیم داد: «به خدا اگر مرا کشتید به جان یکدیگر می افتید و خون یکدیگر را می ریزید اما خدا به این کیفر بر شما بسنده نخواهد کرد، عذابی سخت برای شما آماده خواهد ساخت.» (39) امام به خاطر پاسداری از حریم مقدس اسلام و ارزشهای گرانبهای آن در هیچ شرایطی جزع و بی تابی نکرد و تسلیم قدرت طلبان و زورگویان جائر نشد و کشته شدن و اسارت خاندان را به جان خرید و به عهد خود وفا کرد و شهادت را عاشقانه پذیرا شد و به سوی محبوب شتافت. حسین علیه السلام با شهادت خود از یک سو راه مبارزه با بیدادگری، فساد و ناجوانمردی ... را نشان داد و از سوی دیگر با خصلتهای عالیه انسانی راه وصول به کمال و تقرب به حق را آموخت و پرچم حقانیت و عظمت تشیع را به خواهرش زینب کبری علیهاالسلام سپرد.
بانوی کربلا زینب کبری علیهاالسلام
زینب علیهاالسلام کاروان سالار است. وی نمونه اعلا و الگوی تمام عیاری از چگونگی حرکت انسان به سوی کمال است و پس از برادر مسؤولیت ادامه نهضت پرخروش حسین را برعهده دارد، پرستاری از حجت خدا، امام زین العابدین علیه السلام نیز با اوست. هنگامی که اهل بیت را در بدترین و نامناسب ترین شرایط به کوفه می آورند در مدخل کوفه زینب علیهاالسلام دختر با فضیلت علی و فاطمه می درخشد. وی در حالی که شجاعت و عفت و پاکی زنانگی درهم آمیخته بود ضمن القای خطابه ای برای اهل کوفه تلخکامی و غم و اندوه دایمی را می طلبد (نفرین می کند) و آنان را متوجه این واقعیت می کند که چگونه تحت تاثیر نفس پرفریب قرار گرفتند و بازیچه امیال جنایتکاری شدند و ننگ کشتن فرزند پیغمبر را بر دوش کشیدند و برای همیشه به عذاب الهی گرفتار شدند. زینب علیهاالسلام خطابه خود را بدین گونه آغاز می کند:
«هرگز اشکهای شما نایستد و شیونتان آرام نگیرد... ننگ کشتن نواده خاتم پیغمبران و سالار فرستادگان را چگونه می توانید بشویید؟» (40)
آری اسرای دودمان رسول اکرم صلی الله علیه وآله با تبلیغات سوء عمال یزید به عنوان خارجی به کوفه وارد شدند اما «آنها هرگز به صورت یک جمعیت شکست خورده درنیامدند و دنبال همان هدف حسینی بودند.» (41) زینب علیهاالسلام بانوی خردمند بنی هاشم با تکیه به نیروی معنوی و عظمت روحی اش ترسی به خود راه نداد و با کمال شجاعت کوفیان عهدشکن و ابن زیاد پلید بی رحم سرکش و یزید مقتدر مستبد تبه کار را رسوا کرد.
رسالت امام سجادعلیه السلام
امام زین العابدین علیه السلام در نابسامانترین دوره امامت ائمه اطهارعلیهم السلام می زیست. پس از واقعه عاشورا و آغاز خلافتش همراه اسرا به اسیری برده شد. در مدخل کوفه زینب علیهاالسلام خطبه ای ایراد فرمود که به بیداری و آگاهی اهل کوفه و کارگزاران یزید انجامید و موجب تاثر، سرافکندگی و پشیمانی آنان گردید و زمینه درخشش امام چهارم علیه السلام را در مسجد شام فراهم ساخت وی در حضور یزیدبن معاویه با سخنرانی خود درباره تصحیح فرهنگ سیاسی جامعه و تبیین اسلام و رهبر اسلامی و پیشوای قرآنی موضع خود را تشریح کرد. امام در مدت سی وچهار سال امامت خود مسائل مختلف مربوط به جامعه را در قالب صحیفه سجادیه نشر داد و خاطرات عاشورا را زنده کرد. امام از موضع حق حراست نمود و در مراقبت بر جریانهای داخلی جامعه اسلامی همت گماشت و به پرورش فرزندی که پس از وی به امر خدا امام خواهد بود توجه داشت و «از تربیت فرزند دیگر خویش زیدبن علی بن الحسین علیه السلام که به عنوان پرچمدار انقلاب خونین دیگر زیرنظر امام خود باید بپاخیزند تا تبلور عاشورا کاستن نگیرد غافل نبود.» (42) حادثه عاشورا و نهضت امام حسین بسان خورشیدی سرچشمه فیض بخشی در عرصه ها و سطوح مختلف برای آزادگان بویژه شیعیان گردید خون «مطهر حسین علیه السلام و یارانش بر زمین ریخت، اما از آن خون درخت آزادی و آزادگی رویید... و این نهضت سرچشمه صدها نهضت دیگر شد که در تاریخ اسلام پدید آمد مانند نهضت توابین، مختار ثقفی، زیدبن حسن، شهدای فخ... و تا هم اکنون نیز هر نهضتی که علیه ستم و تباهی و روشهای بیدارگرانه در دنیای اسلام و شیعه پامی گیرد.» (43) و نهضتی که از سال 42 به لطف و عنایات حق و زعامت حضرت آیت العظمی امام خمینی قدس سره پی ریزی شد و در سال 1357 به انقلاب شکوهمند اسلامی پیوند خورد و هم اکنون حلاوت ثمرات آن را به جان می چشیم نیز از برکات نهضت عاشورای حسینی است. بر ما است که از سیدالشهداعلیه السلام و اصحاب باوفایش الگو گیریم و در حفظ و حراست ارزشهای معنوی و منشهای آسمانی و حقایق بسیاری که در عاشورا درخشیدند بکوشیم و این راه را به پایان برسانیم.
پی نوشت ها و مآخذ
1- عبدالکریم عثمان، روانشناسی از دیدگاه غزالی، ترجمه و نگارش محمدباقر حجتی، تهران، نشر فرهنگ اسلامی، 1361، ص 330.
2- محمدرضا حکیمی، دانش مسلمین، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بی تا، ص 332.
3- محمدرضا حکیمی، شرف الدین، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1360، ص 163.
4- همان، ص 163.
5- سید جعفر شهیدی، پس از پنجاه سال، پژوهشی تازه پیرامون قیام حسین علیه السلام، تهران، امیرکبیر، 1358، ص 149.
6- همان، ص 136.
7- همان، ص 140-141.
8- همان، ص 146.
9- همان، ص 146.
10- ابوالحسن علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجواهر، ج 2، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ص 47، 64.
11- مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج 1، تهران، انتشارات صدرا، بی تا، ص 178.
12- علی شریعتی، شهادت، تهران، انتشارات حسینیه ارشاد، 1350، ص 40، 41، 42، 60.
13- سیدجعفر شهیدی، پس از پنجاه سال، صص 149، 150.
14- حماسه حسینی، ج 1، ص 238.
15- همان، ص 238.
16- عباس محمود عقاد، ابوالشهدا الامام حسین علیه السلام، ترجمه کاظم معزی، تهران، نشر کتابفروشی علمیه اسلامیة، بی تا، ص 138.
17- حماسه حسینی، ج 2، صص 122،123، 134.
18- همان، صص 134 و 135.
19- حماسه حسینی، ج 1، صص 238 و 239.
20- پس از پنجاه سال، ص 172.
21- علامه محمدحسین طباطبائی، شیعه در اسلام، قم، مطبوعاتی دارالتبلیغ،1346، ص 135.
22- محمدرضا حکیمی، بعثت، غدیر، عاشورا، مهدی، تهران، نشر فرهنگ اسلامی، بی تا، ص 151.
23- حماسه حسینی، ج 2، ص 247.
24- پس از پنجاه سال...،صص 172 و173.
25- همان، ص 173.
26- همان، ص 181.
27- رجبعلی مظلومی، رهبر آزادگان، تهران، واحد تحقیقات اسلامی بنیاد بعثت، 1362، ص 41.
28- حماسه حسینی، ج 3، ص 159.
29- ابوالشهدا الامام حسین علیه السلام، ص 138.
30- بعثت، غدیر، عاشورا، مهدی، ص 155 تا 161.
31- همان، ص 151.
32- رجبعلی مظلومی، رهبر آزادگان، ص 42.
33- حماسه حسینی، ج 2، ص 262
34- همان، ص 261 تا ص 267.
35- همان، ص 268.
36- همان، ص 112 تا116.
37- همان، ص 118.
38- محمدباقر محقق، قرآن و امام حسین، تهران، انتشارات بعثت، 64، ص 94.
39- پس از پنجاه سال،...، ص 182.
40- حماسه حسینی، ج 2، ص 292.
41- بنت الشاطی، بانوی کربلا، ترجمه سیدرضا صدر، تهران، نشر چاپ جدید، ص 61، ص 167.
42- ابوالشهدا الامام حسین، ص 222.
43- بعثت، غدیر ،عاشورا، مهدی، ص 162.
امام حسین(ع) و تربیت فرزند ( قسمت دوم )
حادثه کربلا از منظر تربیت فرزندان
حادثه کربلا، جاودانهترین رویدادی است که زمانه در بستر خودمانند آنرا ندیده است. حادثهای که آثارش در حصار مرزهای اسلامیمحدود نگشته و خورشید فروزانش همه گیتی را تا ابد درخشانگردانید. همه کسانی که پیرامون این حادثه به تامل نشستهاند،به فراخور شناختخویش از آن درس گرفته، مبارزان درس مبارزه،آزادگان درس آزادگی، شهادت طلبان درس شهادت و مصلحان اجتماعیدرس اصلاح گرفتهاند.
این واقعه بینظیر زوایای بیانتهایی دارد که تنها اندکی ازآنها شناخته شده و زوایای ناشناختهاش بسی بیش از شناخته شدهاست. بیگمان با گسترش دانش بشری در حوزه علوم انسانی، امید کشفآنها دور از انتظار نیست، از جمله زوایای این واقعه عظیم تاملاز منظر روانشناسی و تربیت است. نگارنده معتقد است هدف سیره وسنت ائمه اطهار علیهم السلام قبل از هر چیز، هدایت و تربیت است،زیرا آنان بزرگترین مربیان بشریتاند و باید تفسیر تربیتی ازحوادث زندگی آنان ارائه شود.
ذکر این نکته مفید است که، گوناگونی شرایط زمانی ائمه اطهارعلیهم السلام باعث گشته تا آنان با وجود آرمان مشترک، در عرصهدعوت و تربیتشیوههای گوناگون داشته باشند. در میان امامانشیعه، امام حسین(ع)شرایط ویژه خود را داشت. بنابراین ضمن آنکههمه زندگی و سیره حضرت سرمشقی کامل، از حیات طیبه، برایپیروانش استسیره تربیتی آن حضرت در حادثه کربلا هم برایکسانیکه زندگیشان به شرایط زمانی آن حضرت شباهتبیشتری دارد ومیخواهند حسینی باشند، اهمیتبیشتری دارد.
توجه به نیازهای فرزندان
موجودات عالم برای ادامه حیات نیازهایی دارند که بدون برآوردن آنها ادامه حیات نا ممکن و یا همراه با سختی است ایناحتیاج در غیر انسان به نیازهای مادی و جسمانی محدود است; امادر انسان نیاز امور مادی، روانی و معنوی فراوانی را شامل میشودکه تنها در سایه رفع نیاز از همه امور به رشد کامل جسمانی وروانی میرسد. توجه به نیازهای گوناگون از نکات مهم تربیتی است،نیازهایی که در قالبهای زیستی، عاطفی، روانی و معنوی جلوهگرمیشود. در واقعه کربلا نیز با وجود همه مسایل و شیوهای که امامحسین(ع)در پیش روی خود داشته، از توجه به نیازهای مادی و معنویفرزندان و همراهان خود غافل نماند.
الف: نیازهای مادی
نیازهای مادی احتیاج اولیه هر انسان است. و بدون تامین آن،قادر به ادامه حیات نیست. نیاز به رفع تشنگی از این جمله استکه در کربلا به خاطر وضعیت ویژهای که دشمن برای کاروان کربلا بهوجود آورد، به نیازهای حیاتی تبدیل شد و ایشان را به تلاش، برایرفع آن از راههای ممکن، واداشت; از اینرو، آنگاه که حضرتعباس(ع)از برادر اجازه مبارزه با دشمن طلبید، حضرت از او خواستبرای کودکان آب فراهم نماید و فرمود:
«فاطلب لهولاء الاطفال قلیلا من الماء» پس کمی آب برای اینکودکان فراهم کن...
این توجه حضرت آنگاه به اوج میرسد که فرزند شیرخوارهاش را بربالای دست میگیرد و از دشمن برایش آب میخواهد. در مقتل ابی مخنفآمده است:
امام حسین(ع)به سوی ام کلثوم آمد و فرمود: خواهر! تو را دربارهفرزند شیرخوارهام به نیکی سفارش میکنم، او شیر خواره است وشش ماه بیشتر عمر ندارد. ام کلثومبه برادر جواب داد: سه روز است این طفل آب ننوشیده است.
برایش آبی طلب فرما، حضرت طفل را گرفت و در مقابل دشمن ایستادو آنگاه فرمود: «ای قوم شما برادر و فرزندانم را به شهادترساندید و جز این طفل باقی نمانده و او از تشنگی دهان را بازمیکند و میبندد، به او جرعه آبیدهید...»
ب: نیازهای عاطفی و روانی
گرچه در طبقهبندی نیازها در روانشناسی، نیازهای زیستی جزءنخستین نیازها به حساب میآید، اما نقش نیازهای عاطفی و روانینیز با اهمیت و تعیین کننده است. زیرا هر چند نیاز جسمی محسوسو آشکار است و فقدانش جسم را متاثر میگرداند، اما نیازهایروحی و روانی نا محسوساند و عدم پاسخگویی به آنها روان آدمی راآزرده میسازد. کودکان و نوجوانان به خاطر موقعیتسنی آسیبپذیری در برابر مشکلات نیاز دو چندان به بر آوردن نیازهای عاطفیو روانی دارند، این نیازها، بخصوص در شرایط ویژه، از دست دادنوالدین، هنگام بیماری و... چنان شدت مییابد که بیتوجهی به آنهاحیات روانی و عاطفی کودک را به مخاطره میاندازد.
این شرایط ویژه به کاملترین شکل در کربلا برای فرزندان امامحسین(ع)جلوه نمود. فرزندان و همراهان آن حضرت در میدان مبارزه،در سختترین حالات، امام(ع)را صدا میزدند و در واپسین لحظات، اوجنیاز عاطفی خویش را به نمایش میگذارند. در کربلا بیماری چونعلیبن الحسین(ع)حضور دارد که تقدیر الهی بر بقاء وجودش تعلقگرفت. و از دست دادن پدر و امام خویش را تجربه نمود. این وضعیتخاص قطعا توجه ویژهای را میطلبید و اینجا است که آن حضرت بهگونههای مناسب به نیاز فرزندان پاسخ میدهد و نسبتبه فرزندانیکه به میدان مبارزه آمدهاند به گونهای، به یگانه فرزندش زینالعابدین(ع)به گونهای دیگر. و در مورد یتیمان و داغدیدگان پساز شهادت خویش به شکلی دیگر سفارش میفرماید.
رفتار حضرت با فرزندان و نو جوانان در میدان جنگ
آنچه از مقاتل بر میآید این است که حضرت نسبتبه فرزندان وبرادرزادگانش که به میدان مبارزه میرفتند، رفتارهای گوناگونیداشت. نخست در هنگام رفتن به میدان با در آغوش گرفتن آنان واظهار علاقه و محبت صحنههای زیبایی از عاطفه و محبت را به نمایشمیگذاشت. درمورد «قاسم بن الحسن» آمده است: «قاسم در حالیکه نوجوانی غیر بالغ بود، سوی خیمههای طرف میدان خارج شد. وقتیامام حسین(ع)نگاهش به قاسم افتاد، او را به آغوش کشید. آن دودستبه گردن هم آویختند و چنان گریستند که بیهوش شدند.»
در مرحله بعد، وقتی آنان در میدان مبارزه، در مقابل شرایطنابرابر، گرمای شدید و تشنگی قرار گرفتند، آن حضرت آنان را بهصبر دعوت کرد و به آنان دلداری داد و اظهار همدردی نمود درمورد «احمد بن حسن» نوشتهاند: «بعد از آنکه در میدان جنگشرایط مبارزه توان را از او گرفت، نزد عمویش حسین(ع)آمد وپرسید: عمو(جان)آیا جرعه آبی هست تا جگر خود را با آن خنک کنمو برای مبارزه با دشمنان خدا و رسولش توان بیشتری پیدا کنم؟
امام(ع)فرمود: «یابنی اصبر قلیلا حتی تلقی جدک رسول الله(ص)،فیسقیک شربه من الماء لاتظماء بعدها ابدا»فرزندم! کمی صبر کن تا جدت رسول خدا را ملاقات کنی، او چنانشربت آبی به تو بنوشاند که هرگز تشنه نشوی.
در مورد «علی اکبر» نیز آمده است; بعد از مبارزهای بیامانو کشتن تعدادی از دشمنان در حالی که جراحات زیاد بر بدن داشت،عطش بر او بسیار ناگوار آمد. پس نزد پدر آمد و عرض کرد: «یاابه العطش قد قتلنی و ثقل الحدید قد اجهدنی فهل الی شربه منماء و سبیل اتقوی بها علی الاعداء؟ فبکی الحسین(ع)و قال یا بنییغز علی محمد و علی و علی ابیک ان دعوهم فلا یجیبونک و تستغیثبهم فلا یغیثونک...»
ای پدر، عطش مرا از پای در آورد و سنگینی اسلحه مرا ناتوانکرد، آیا شربت آبی هست تا با نوشیدن آن، توان بیشتر، با دشمنانمبارزه کنم؟
امام فرمود: فرزندم بر محمد و علیو پدرت سخت است که آنان رابخوانی و به تو پاسخ ندهند و به یاری بخواهی و آنان فریاد رستو نباشند... .
در مرحله سوم، آنگاه که بعد از مبارزه بیامان فرزندان توسطدشمن مجروح گشته و بر زمین افتادند، حضرت به رعتخود را بربالینشان رسانید و آنها را در آغوش گرفت. در آن لحظات حساس کهفرزندان نیاز بیشتری به تسلی خاطر داشتند، با آنان ابرازهمدردی نمود... . آنگاه که «قاسم بن الحسن» بر زمین افتاد وعموی خود را صدا زد، امام حسین(ع) چون باز شکاری خود را بربالین فرزند برادر رساند و مانند شیر خشمگین بر دشمن حملهنمود. وقتی گردو غبار فرو نشست، دیدند امام(ع) بر بالین قاسمنشسه و به قاسم(ع)که در حال جان دادن بود، فرمود: عز والله علیعمک ان تدعوه فلا یجیبک او یجیبک فلا یعنک او یعنک فلا یغنی عنکبعدا لقوم قتلوک»
به خدا سوگند، بر عموی تو سخت است که او را بخوانی پاسخندهد، یا اجابت نماید ولی نتواند کمک کند یا کمک کند اما به توسودی نبخشد.(از رحمت)خداوند دور باد قومی که تو را کشت.
رفتار حضرت نسبتبه فرزند بیمارش زین العابدین(ع)
خواست الهی بر این تعلق گرفت که علی بن الحسین حجت او بعد ازامام حسین(ع)، بیمار باشد تا جهاد بر او واجب نشود و همچنانزمین از حجت اللهی خالی نگردد و این وضعیت جلوه دیگری از تربیتحسینی را میطلبید. در حالیکه شدت مبارزه و مصبیتهای پیاپی کربلاانسان معمولی را چنان به خود مشغول میکند که همه چیز را فراموشمیکند، مربی بزرگ کربلا از مسئولیتبزرگ تربیت غافل نماند و چونفرزند خود را نیازمند توجه و مراقبت دید، بر بالینش آمد وگفتگویی صمیمانه به پرسشهای او در در مورد حوادث کربلا پاسخداد. در منابع تاریخی میخوانیم:
«... حضرت به سوی خیمه فرزندش زین العابدین آمد و در حالیکه فرزندش بر فرشی از پوستین استراحت مینمود و زینب(س)از اوپرستاری میکرد، فرزندش را عیادت نمود، وقتی زینالعابدین(ع)نگاهش به پدر افتاد، خواست از بستر بر خیزد. اما ازشدت بیماری قادر به برخاستن نبود. از عمهاش زینب(س)خواست که اورا کمک کند، زینب خود را تکیه گاه او قرار داد.
امام حسین(ع)از وضعیتبیماری فرزندش سئوال کرد و زینالعابدین(ع)حمد و سپاس خداوند رابه جا آورد و از پدر پرسید دراین روز با این قوم منافق چگونه رفتاری کردی؟
پدر فرمود: «فرزندم شیطان بر آنان مستولی گشت و آنان را ازیاد خدا غافل کرد...»
رفتار حضرت نسبتبه خانواده و فرزندان در لحظه وداع
امام(ع)در واپسین لحظههای زندگی خویش شرایط ناگواری خانوادهو فرزندان غصه یتیمی و از دست دادن نزدیکترین عزیزان از یکطرف، طی مسیر کربلا تا شام و از شام به مدینه، همراهی دشمنانسنگدل، از طرف دیگر را مجسم کرد. در چنین شرایطی امام(ع)شیوهدعوت به صبر و برد باری و توجه دادن به نصرت الهی را برگزید تابا دم حسینی خود روح خسته آنان را توان دوباره ببخشد و عزمشانبرای دستیابی به همه اهداف، تقویت نمایند. در مقاتل آمده است:
«هنگامی که امام(ع)همه یارانش را دید که شهید شدهاند، برایوداع به خیمهها آمد و ندا داد: «ای سکینه، ای فاطمه، ای زینب،ای امکلثوم، درود و سلام من بر شما باد» سکینه صدا زد: ای پدرآیا تن به مرگ دادهای؟
فرمود: کسی که یاور ندارد، چگونه تن به مرگ ندهد.
طبق نقل دیگر فرمود: «ای نور چشم من کسی که یاوری ندارد،چگونه تسلیم مرگ نشود،(فرزندم)رحمت و نصرت خداوند در دنیا وآخرت به همراه شما است، پس بر قضاء الهی، صبر پیشه کن و زبانبه شکوه مگشای، زیرا دنیا از بین رفتنی و آخرت ماندگار است.»
طبق نقل سوم آن حضرت به فرزندان و خواهران چنین توصیه نمود: «خودتان را برای گرفتاری آماده کنید و بدانید خداوند نگهدار ویاور شما است و شما را از شر دشمنان نجات میبخشد و عاقبتامرتان را به خیر خواهد کرد، دشمنانتان را با انواع بلاها عذابخواهد نمود و به شما، در برابر این گرفتاری، انواع نعمت وکرامت عطاء خواهد کرد. پس زبان به شکوه مگشایید و سخنی مگوییدکه از منزلت و ارزش شما بکاهد.»
سفارش به فرزندان یتیم و بازماندگان
بی شک از تلخترین لحظات برای فرزندان خرد سال، لحظهی از دستدادن والدین است. چنین وضعیتی بر فرزندان بسیار ناگوار و طاقتفرسا مینماید. در چنین شریطی آنان نیازمند توجه و عاطفهاند،نیازمند محبت و تسلی خاطراند.
فرزندان و بازماندگان کاروان کربلا هم نظاره گر دل خراشترینصحنهها بودهاند. لذا به توجهی عمیق نیاز داشتند. از این روامام حسین(ع)با همه گرفتاریهایی که داشت، وضعیت روحی و روانیفرزندان را پس از شهادت خود پیش بینی کرد و در واپسین لحظات،تنها فرزند بازمانده از خود زین العابدین(ع)را به توجه ومراقبت و درک وضعیت روحی آنها سفارش کرد و آنچنان شرایط روانیو روحی آنها را ترسیم کرد و مشاورههای لازم تربیتی را به ایشانارائه نمود که شخصی آشنا به مسائل روانشناسی و تربیتی را بهشگفتی وا میدارد. امام(ع)فرمود: «... یا ولدی انت اطیب ذریتیو افضل عترتی و نتخلیفتی علی هولاء العیال و الاطفال فانهمغرباء مخذولون قد شملتهم الذله و الیتم و شماته الاعداء و نوائبالزمان، سکتهم اذا صرخوا و آنسهم اذا استوحشوا و سل خواطرهمبلین السلام فانهم مابقی من رجالهم من یستاءنسون به غیرک و لااحد عندهم یشکون الیه حزنهم سواک دعهم یشموک و تشمهم، و یبکواعلیک و تبکی علیهم.»
فرزندم تو پاکیزه ترین ذریه و با فضیلتترین خاندان من هستی،بعد از من تو سر پرست کودکان و اهل بیت هستی، آنان غریب هستند.
خواری و یتیمی و شماتت دشمنان و مصیبتهای زمان آنها را در برگرفته است. هرگاه ناله و گریه شان بلند شد، آرامشان گردان، درهنگام ترس همراهشان باش، با سخنان نرم تسلی خاطرشان بده. ازمردان آنها، جز تو کسی که مایه انس و آرامششان باشد، زندهنمانده است و جز تو کسی را که شنوای شکوهها و درد دلهایشانباشد، ندارند....»
پاسخگویی به پرسشهای فرزندان
فرزندان وقتی دوران نوزادی و کودکی را پشتسر میگذارند، براثر ارتباط بیشتر با اشیاء پیرامون و برخورد با موقعیتهایجدید، سئوالاتی در ذهنشان به وجود میآید در مقطعی از سن، چنانوالدین را «سئوال باران» میکنند که آنها را به ستوه میآورند.
کودکان هرچه رشد عقلانی بیشتری مییابند، سئوالات جدیتری خواهندداشت، بویژه در دوره نوجوانی و آغاز جوانی، شرایط جدید، تغییرو تحولات، تصمیمات بزرگ در زندگی والدین سئوالات بیشتری را درذهن آنان ایجاد میکند، در چنین وضعیتی بر والدین بصیر و آگاهاست که زمینه پرسشگری را برای فرزندانشان فراهم کنند و پایصحبتهای آنان بنشینند و با صبر و حوصله به پرسشهای آنان پاسخمناسب دهند و ابهامات را مرتفع سازند. حادثه کربلا، که موقعیتجدیدی در زندگی امام حسین(ع) محسوب میشد، پرسشهایی را در ذهنفرزندان و دیگر همراهان حضرت ایجاد کرد و ذهن کنجکاو آنان رابه پرسشگری وا داشت. حسین بن علی(ع)با درک موقعیت آنها، بهسئوالاتشان پاسخهای مناسب و در خور شاءنشان میداد. به دو نمونهاز پاسخگویی حضرت اشاره میکنیم:
1 هنگامی که حضرت به همراه اصحابش، هنگام ظهر در ثعلبیهفرود آمد، خواب کوتاهی بر آن حضرت مستولی شد. پس از اندکی حضرتبا چشم گریان از خواب بیدار شد. فرزندش «علی» که متوجه اینصحنه بود، پرسید: ای پدر! چرا گریه میکنی؟ خداوند چشم تو رانگریاند.
حضرت فرمود: «فرزندم این لحظه، وقتی است که رویا در آن دروغنمیباشد. من در خواب سوارهای را دیدم که کنارم ایستاد و گفت:
«ای حسین شما به سرعتحرکت میکنید و مرگ به سرعتشما را بهبهشت میرساند و آگاهی یافتم که مرگ ما فرا رسیده است.»
علیپرسید: ای پدر! آیا ما بر حق نیستیم؟
فرمود: «فرزندم به خداوندی که همه بندگان به سوی او برمیگردند، ما بر حق هستیم»علی عرض کرد: در این صورت ترسی از مرگ نداریم.
امام فرمود: خداوند بهترین پاداش پدر به فرزند را به تو عطافرماید.»
2- بعد از آنکه حضرت، در شب عاشورا، حوادث روز عاشورا وشهادت یاران را ترسیم کرد، قاسم بن حسن(ع)در باره شهادت خودپرسید. امام(ع)به او مهربانی کرد و پرسید:
فرزندم مرگ نزد تو چگونه است؟
پاسخ داد: عمو(جان)مرگ نزد من از عسل شیرینتر است.
حضرت بعد از آنکه ظرفیت و توان درک قاسم را نمایان ساخت وپاسخ زیبای او را شنید، فرمود: عمویتبه فدایت گردد! به خداقسم! تو از کسانی هستی که بعد از آزمایش بزرگ به همراه من شهیدمیشوند.
نقش آزادی و انتخاب در تربیت فرزندان
خداوند انسان را آزاد آفرید و قدرت اراده و انتخاب به اوبخشید تا پرتو آن از میان راههای مختلف مسیر صحیح را برگزیند.
آنچه انسان در پرتو شناخت و بدون اکراه و اجبار برگزید، در راهتحقق و دستیابی به آن تا پای جان میایستد، عنصر آزادی به جا وانتخاب درست در تربیت، عنصری گرانبها و کار آمد است، در تربیتفرزندان اجبار ثمری نمیبخشد، والدین و مربیان باید چنان زمینهرا آماده کنند که فرزندان خود راه صحیح را بر گزینند تا برآنچه به حق برگزیدهاند، پایبند و استوار باشند، از جلوههایتربیتی حادثه عاشورا، صحنه آزادی و انتخاب راه بود. امامحسین(ع)با اینکه در کربلا به شدت نیازمند داشتن یاور بودند، باکمال صداقت و راستی فرزندان و دیگر یاوران خود را در ادامهمسیر آزاد میگذارد و با اینکه بر فرزندان خود حق بزرگ دارد اماهیچگاه راه مبارزه و همراهی خود را بر آنان تحمیل نمیکند و ازاینروست که میبینیم آنان نیز که آگاهانه همراهی پدر و امامخویش را برگزیدند در راهش تا آخرین نفس ایستاده و جان خویش رافدای راهش نمودهاند. ابی حمزهثمالی از علیبن الحسین(ع) نقلمیکند که در شب عاشورا پدرم اهل و فرزندان خود و اصحاب را جمعنمودند و خطاب به آنان فرمود: «ای اهل و فرزندان و ای شیعیانمن، از فرصتشب استفاده کنید و جانهای خود را نجات دهید... شمادر بیعتی که با من بستهاید آزاد هستید. ...»
نیز آن حضرت هنگامی که عبدالله فرزند مسلم نزد ایشان آمد واجازه میدان طلبید فرمود: «شما در بیعتبا من آزاد هستی،شهادت پدرت کافی است. تو دست مادرت را بگیر و از این معرکهخارج شو» عبد الله عرض کرد: «بخدا سوگند من از کسانی نیستمکه دنیا را بر آخرت مقدم دارم.»
ماهنامه کوثر شماره 39
امام حسین(ع)و تربیت فرزند(1)
تربیت صحیح فرزندان از ضروری ترین وظایف والدین به شمارمی آید. انجام دادن این وظیفه مهم، حساس و ظریف بدون تکیه بردیدگاههای صاحب نظران آگاه و مطمئن ممکن نیست. ما معتقدیم که معصومان(علیهم السلام)در همه ابعاد هدایتی و تربیتی الگوهایی کامل و مطمئن به شمار می آیند و تکیه بردیدگاهها و رفتارهای تربیتی آنان در مسیر تحقق وظیفه خطیر تربیت فرزندان، بهترین ره توشه است. معصومان( علیهم السلام)همه نور واحد بوده، هدف مشترک داشتند; ولی به اقتضای گوناگونی موقعیتها در سیره تربیتی آنان دیدگاهها و رفتارهای تربیتی گوناگون به چشم می خورد. کنارهم نهادن مجموعه دیدگاهها و رفتارهای تربیتی آنان الگویی کامل ازنظام تربیتی اسلام عرضه می کند. در میان معصومان(علیهم السلام)امام حسین(ع)از موقعیت ویژه ای برخوردار است و این موقعیت به زندگی و سیره تربیتی آن حضرت برجستگی خاصی بخشیده است. این مقاله برآن است تا نکاتی از سیره تربیتی آن حضرت را دردو بخش ارائه کند. بخش اول برخی نکات تربیتی است که تا پیش از حادثه کربلا تحقق یافته و به ما رسیده است و بخش دوم نگاهی مستقل به حادثه عظیم کربلا و بیان نکات تربیتی آن. ذکر این نکته مفید می نماید که ازبخش پایانی عمر شریف حضرت یعنی زمان تحقق حادثه کربلا نکات تربیتی بیشتری در دسترس داریم. سبب این امر دو چیز می تواندباشد:
نخست آنکه حادثه کربلا به خاطر بی نظیر بودن آن بیش ازسایرحوادث موردتوجه سیره نویسان و مورخان واقع گردید وبنابراین، اسناد بیشتری از آن در دسترس است که می توان از لابلای آن نکات تربیتی بیشتری کشف کرد; و دیگر آنکه در این مقطع ازعمر شریف حضرت، فرزندان و اهل بیت او به طور مستقیم همراهش بودند و در نتیجه زمینه بروز نکات تربیتی بیشتری فراهم بوده است; و شاید این امر، یکی از اسرار پای فشاری امام بر حضوراهل بیت در کربلا بوده است. از این رو، شایسته است پژوهشگران عرصه تربیت اسلامی فرصت را غنیمت شمرده، حادثه کربلا را باتوجهی عمیق تر از منظر تربیت بنگرند ونکات تربیتی سودمندی را از آن استخراج کنند.
زمینه سازی تربیت
در مکتب اهل بیت(علیهم السلام)نه تنها تربیت فرزندان از لحظه تولد مورد توجه بوده بلکه به زمینه های تربیت و شرایط قبل ازتولد و بلکه حتی قبل از انعقاد نطفه نیز توجه خاص شده است. ازاین رو در روایات معصومان(علیهم السلام) زمینه ها و شرایط مطلوب و نامطلوب انعقاد نطفه بیان گردید. از جمله این نکات پرهیزکردن از همبستری در شبی است که انسان قصد مسافرت دارد. امام حسین(ع)خطاب به اصحابش فرمود:
«اجتنبوا الغشیان فی اللیله التی تریدون فیها السفر فان من فعل ذالک ثم رزق ولدا کان احولا»
از همبستر شدن با همسرانتان در شبی که قصد مسافرت داریدبپرهیزید; (زیرا)اگر در اثر آن فرزندی روزی شود احول(لوچ)خواهدبود.» (1)
اظهار محبت به فرزندان
محبت به فرزندان امری درونی است که خداوند آن را در دل والدین به ودیعت نهاده است. اما آنچه در این میان مهم می نمایدو آثار تربیتی در پی دارد ابراز آن است. این امری اختیاری است و والدین و مربیان می توانند در پرتو آن زمینه تربیت صحیح رافراهم آورند. چه بسیارند والدینی که در برابر فرزندان خود محبت فراوان دارند اما آن را ابراز نمی کنند در حالی که محبت وقتی سازنده وتاثیر گذار خواهد بود که فرد مورد محبت از آن آگاهی یابد.امام حسین(ع)به عنوان الگوی تربیتی مطمئن و کامل محبت به فرزندان را از نیازهای ضروری آنان دانسته، در قالبهای گوناگون به ابراز آن می پرداخت. گاه با در آغوش گرفتن و به سینه چسبانیدن خردسالان، زمانی با بوسیدن آنان و گاه با به زبان آوردن کلمات شیرین و محبت آمیز.
عبیدالله بن عتبه چنین می گوید: «کنت عندالحسین بن علی(علیهماالسلام)اذ دخل علی بن الحسین الاصغر فدعاه الحسین(ع)و ضمه الیه ضما و قبل مابین عینیه ثم قال: بابی انت اطیب ریحک و احسن خلقک...» (2)
«نزد حسین بن علی(ع)بودم که علی بن حسین(ع)وارد شد. حسین(ع)(امام سجاد(ع))او را صدا زد، در آغوش گرفت و به سینه چسبانید، میان دو چشمش را بوسید و سپس فرمود: پدرم به فدایت باد، چقدر خوشبو و زیبایی!»
تشویق فرزندان در برابر کار خوب آنان
یکی از شیوه های تربیتی مورد اتفاق صاحب نظران عرصه تعلیم وتربیت، شیوه کارآمد تشویق است. تشویق به جا و متناسب با فعالیت انجام شده، به ایجاد انگیزه در فرد منجر شده، به تکرار و تقویت رفتار می انجامد.
چه بسا فرزندان از ارزش و اعتبار صفات مثبت خود آگاهی نداشته، در نتیجه به شخصیت حقیقی و توانمندیهای ثبت خویش پی نبرده، خود را در مقایسه با دیگران ناچیز به شمار آورند. ازاین رو والدین و مربیان باید ویژگیهای مثبت فرزندان را کشف وبرجسته سازند; مورد ستایش و تشویق قرار دهند. در فرهنگ اسلامی که تربیت دینی و اخلاقی فرزندان در کانون توجه است. برتشویق فرزندان هنگام بروز رفتارهای دینی و برجسته کردن صفات اخلاقی ومعنوی آنان بسیار تاکید شده است. امام سجاد(ع)فرمود: من به بیماری شدیدی مبتلا شدم. پدرم بربالینم آمد و فرمود:
ماتشتهی؟ فقلت: اشتهی ان اکون ممن لااقترح (3) علی الله ربی مایدبره لی، فقال لی: احسنت ضاهیت ابراهیم الخلیل صلوات الله علیه حیث قال جبرئیل(ع): هل من حاجه؟ فقال: لا اقترح علی ربی بل حسبی الله و نعم الوکیل.» (4)
چه خواسته ای داری؟ عرض کردم: دوست دارم از کسانی باشم که درباره آنچه خداوند برایم تدبیر کرده، نپرسم؟ پدرم در مقابل این جمله به من آفرین گفت و فرمود: تو مانند ابراهیم خلیلی; به هنگام گرفتاری جبرئیل نزدش آمد و پرسید: از ما کمک می خواهی؟ اودر جواب فرمود:(درباره آنچه پیش آمده)از خداوند سؤال نمی کنم. خداوند مرا کافی است و او بهترین وکیل است.
در این حدیث ملاحظه می شود که امام حسین(ع)در مقابل پاسخ عارفانه و دلنشین فرزندش که براساس ظاهر حدیث، سن و سال چندانی هم نداشت. جمله «احسنت »را به کار برد و او را به «ابراهیم خلیل » تشبیه کرد.
اهمیت آموزشهای دینی فرزندان و قدردانی از معلمان و مربیان
در اسلام دانش آموزی مورد اهتمام شدید بوده و رهبران دینی پیروان خود را به آموزش و اندوختن دانش، به ویژه معارف دینی،تشویق کرده اند.
براساس سخنان معصومان(علیهم السلام)، معلمان و مربیان، به خصوص آنان که در تعلیم آموزه های دینی می کوشند، حق بزرگی برجامعه دارند و باید تلاش صادقانه شان مورد قدردانی و سپاسگزاری قرارگیرد تا رغبت و انگیزه بیشتری بیابند. مرحوم بحرانی درحلیه الابرار از شیخ فخرالدین نجفی که از فضلا و زهاد بود. چنان نقل کرده که شخصی به نام عبدالرحمان در مدینه معلم کودکان بود و یکی از فرزندان امام حسین(ع)به نام «جعفر» نزدش آموزش می دید. معلم جمله «الحمدلله رب العالمین » را به جعفر تعلیم داد. هنگامی که جعفر این جمله را برای پدر قرائت کرد، حضرت معلم فرزندش را فراخواند و هزار دینار و هزار حله... به اوهدیه داد. وقتی حضرت به خاطر پاداش زیاد مورد پرسش قرار گرفت، در جواب فرمود:
«و انی تساوی عطیتی هذا بتعلیمه الحمدلله رب العالمین » .
هدیه من برابر با تعلیم «الحمدلله رب العالمین » است. (5)
احترام به انتخاب جوان در امر ازدواج
جوانان به سبب کمی تجربه به استفاده از تجارب و نصایح والدین نیازمندند، اما آنان دیگر دوران کودکی و نوجوانی را پشت سرگذاشته و به حدی از رشد رسیده اند که خود حق انتخاب داشته،برای خود تصمیم بگیرند. از این رو، شایسته است والدین در دوران کودکی و نوجوانی زمینه استقلال و قدرت تصمیم گیری آنها را فراهم آورده، آنان را چنان تربیت کنند که سمت انتخابهای معقول وتصمیمهایی منطقی پیش روند و مصالح واقعیشان را بر منافع آنی وزودگذر ترجیح دهند. اگر فرزندان به این حد از رشد و استقلال رسیدند، باید به آنان اعتماد کرد و به تصمیمها و انتخابهاشان احترام نهاد. جوان در طول زندگی با انتخابهای گوناگون رو به روست و یکی از مهمترین آنها گزینش همسراست. در این مساله،چنانچه فرزند از قدرت انتخاب صحیح و معقول برخوردار است، بایدبه وی حق انتخاب داد و از ازدواجهای تحمیلی پرهیز کرد. حسن (6) ،فرزند امام حسن مجتبی(ع)یکی از دختران امام حسین(ع)راخواستگاری کرد. امام حسین(ع)به او فرمود: «اختر یا بنی اجتهما الیک.» فرزندم! هر کدام را بیشتر دوست داری انتخاب کن.
فرزند امام مجتبی(ع)شرم کرد و جوابی نداد. آنگاه امام حسین(ع)فرمود: من دخترم فاطمه را برایت انتخاب کرده ام; زیرا او به مادرم فاطمه دختر رسول خدا(ص)شبیه تر است.» (7)
ملاحظه می شود با این که فرزند امام مجتبی(ع)به احترام عمو ودخترانش به طور مشخص از دختر خاصی خواستگاری نکرد و امر را به عمویش وانهاد; امام حسین(ع)به انتخاب وعلاقه فرزند برادرش اهمیت داد و از او خواست خودش آن را که بیشتر دوست دارد به همسری برگزیند.
تربیت عملی
بی تردید مؤثرترین عامل در تربیت اخلاقی و دینی فرزندان رفتارهای درست والدین است. پرواضح است که زبان رفتار از زبان گفتار بسی نافذتر است و در عمل آثاری نهفته است که هرگز ازگفتار برنمی آید. کودک و نوجوانی که پیوسته شاهد اعمال نیک والدین است، بطور غیر مستقیم سرمشق می گیرد و به انجام کارهای نیک تشویق می گردد. در سیره تربیتی ائمه اطهار(علیهم السلام)تربیت با رفتار و عمل بارزترین بعد تربیت است. فرزندان ائمه(علیهم السلام)با دیدن رفتار آنان سرمشق گرفته، عمل می کردند. شعیب بن عبدالرحمن خزائی می گوید: هنگامی که امام حسین(ع)در کربلا به شهادت رسید بردوشش نشانه ای وجود داشت. ازامام سجاد(ع)درباره آن پرسیدند، امام سجاد(ع)بسیار گریست وفرمود: «این، اثر بارهای غذایی است که پدرم بردوشش حمل می کردو به خانه های تهیدستان می برد.» (8)
آری، امام سجاد(ع)پیوسته این رفتار را از پدرش مشاهده کرد وسرمشق گرفت و عمل کرد. بدین سبب، امام باقر(ع) فرمود: «(پدرم)علی بن الحسین(ع)شبها کیسه نان بردوش حمل می کرد و(به مستمندان)صدقه می داد.» (9)
________________________________________
1- موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص 711.
2- بحار الانوار، ج ؟
3- اقترحت علیه شیئا: سالته ایاه من غیر رویة و منه الحدیث « ان رسول الله(ص) لا یقترح علی ربه فی شی ء یامره به »(مجمع البحرین، طریحی، ج 2، ص 404.)
4- بحار الانوار، ج 46، ص 67، ح 34.
5- حلیة الابرار، سید هاشم بحرانی، ج 1، ص 582.
6- در کتب سیره و تاریخ ائمه(ع) از حسن به عنوان یکی از فرزندان امام مجتبی(ع) یاد شده، شیخ مفید در الارشاد از او چنین یاد می کند: « و اما حسن بن احلسن فکان جلیلا، رئیسا، فاضلا، ورعا...»(الارشاد، ص 196، مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 192، بحار الانوار، ج 44، ص 163، عوالم، ج 2، ص 306.)
7- موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص 632.
8- حلیة الابرار، ج 1، ص 582.
9- مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 153.
امام حسین (ع) الگوی زندگی
خداوند متعال برای سهولت پیمودن راه هدایت و رسیدن به قلههای سعادت، علاوه بر دستورات و کتابهای آسمانی، الگوهای عملی را نیز معرفی فرموده است تا مردم با اقتدا به رفتار آنها راه حقیقت و راستی را به درستی و آسانی بپیمایند . تمام انبیا از این افراد میباشند و در راس همه، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قرار دارد .
قرآن کریم در مورد اقتدا به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: "ولکم فی رسول الله اسوة حسنة" "برای شما در [رفتار] رسول خدا الگوی نیکویی است ."
بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اسوههای امت، امامان معصوم علیهم السلام و اهلبیت آن حضرت میباشند، و یکی از این اسوهها، سرور شهیدان، حسین بن علی علیه السلام است .
خود آن بزرگوار در نامهای به سلیمان بن صرد خزاعی و مسیب و ... نوشت: "فلکم فی اسوة; برای شما در رفتار من الگو است ."
از این جهت لازم استشیعیان با اوصاف و ویژگیهای آن بزرگوار آشنا شوند، و خود را با او همرنگ نمایند . آنچه در پیشرو دارید، اشارهای به برخی ویژگیها و اوصاف سیدالشهداء، حسین بن علی علیه السلام است
1 . اخلاص و خدامحوری
در پیشگاه الهی تنها اعمالی ارزش دارد که با اخلاص و رضایتخداوند همراه باشد، به همین جهت تمام اعمال در قرآن کریم به نوعی مقید به اخلاص و قصد قربتشدهاند . درباره جهاد میفرماید: "والذین جاهدوا فی سبیل الله" ; "کسانی که در راه خداوند جهاد کردند" و درباره شهادت میخوانیم "الذین قتلوا فی سبیل الله" ; "کسانی که در راه خدا کشته شدند ." درباره انفاق میخوانیم: "والذین ینفقون اموالهم فی سبیلالله" ; "کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق میکنند ."
و کسانی را قرآن به عنوان اسوه مطرح نموده، که کارشان بر محور رضای خداوند بوده است، از جمله:
1 . از زبان حضرت ابراهیم میخوانیم: "قل ان صلاتی ونسکی ومحیای ومماتی لله رب العالمین لا شریک له وبذالک امرت وانا اول المسلمین" ; بگو: نماز و تمام عبادات من، و زندگی و مرگ من، همه برای خداوند، پروردگار جهانیان است . همتایی برای او نیست، و به همین مامور شدهام و من نخستین مسلمانم ."
2 . درباره امیرمؤمنان در قرآن میخوانیم: "ومن الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضاة الله والله رؤوف بالعباد" ; "و از مردم کسی است که جان خود را به خاطر خشنودی خدا میفروشد، و خداوند نسبتبه بندگان مهربان است ."
3 . قرآن درباره اهلبیت علیهم السلام میفرماید: "ویطعمون الطعام علی حبه مسکینا ویتیما واسیرا انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء ولا شکورا" ; "غذا [ی خود] را با اینکه به آن علاقه دارند، به "مسکین" و "یتیم" و "اسیر" میدهند [و میگویند:] ما شما را بخاطر خدا اطعام میکنیم، و هیچ پاداش و سپاسی از شما نمیخواهیم ."
از آنچه بیان شد و غیر آن از آیات قرآن به خوبی استفاده میشود که اعمالی در پیشگاه الهی ارزش دارد که همراه با اخلاص و رضایت الهی باشد، و افرادی در نزد او منزلت دارند که در مسیر رضایتحق قدم بردارند .
اخلاص در روایات
1 . همه چیز برای خدا: علی علیه السلام فرمودند: "طوبی لمن اخلص لله عمله وعلمه وحبه وبغضه واخذه وترکه وکلامه وصمته; خوشا به حال کسی که عمل و علم و دوستی و دشمنی و گرفتن و ترک کردن و سخن گفتن و سکوتش رابرای خداوند خالص کرده است ."
از رجبعلی خیاط نقل شده است که: "در تشییع جنازه آیة الله بروجردی رحمه الله جمعیتبسیاری آمدند و تشییع باشکوهی شد، در عالم معنا از ایشان پرسیدم که چطور شد از شما این اندازه تجلیل کردند؟ فرمود: تمام طلبهها را برای خدا درس میدادم ."
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به اباذر فرمود: "یا اباذر لیکن لک فی کل شیء نیة صالحة حتی فی النوم والاکل; ای ابوذر! باید در هر کاری نیتی پاک داشته باشی، حتی در خوردن و خوابیدن" .
2 . فقط اعمال خالص: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: "اذا عملت عملا فاعمل لله خالصا لانه لا یقبل من عباده الاعمال الا ما کان خالصا; هرگاه عملی انجام دادی، پس برای خدا خالصانه انجام بده; زیرا خداوند فقط اعمالی را از بندگان میپذیرد که خالصانه انجام شده باشد ."
3 . راس طاعت: امام صادق علیه السلام فرمودند: "راس طاعة الله الرضا بما صنع الله فیما احب العبد وفیما کره; سر [و اساس بندگی خداوند، راضی بودن به آن چیزی است که خداوند پیش میآورد; در آنچه بنده دوست دارد و یا ناخوشایند اوست ."
4 . رضایتخدا یا مردم؟: امام حسین علیه السلام فرمود: "من طلب رضا الله بسخط الناس کفاه الله امور الناس ومن طلب رضا الناس بسخط الله وکله الله الی الناس; هرکس رضایتخدا را بخواهد هر چند با خشم مردم همراه شود; خداوند او را از امور مردم کفایت میکند، و هر کس که دنبال رضایت مردم باشد با به خشم آوردن خداوند، خداوند او را به مردم وامیگذارد ."
امام حسین علیه السلام و رضایت الهی
از بارزترین ویژگیها و اوصاف امام حسین علیه السلام این است که در تمام زندگی، گفتار و رفتار و کردارش طبق رضایتحق و در مسیر الهی بود . جز از رضای خدا دم نزد و جز خدا ندید و جز سخن خدا نشنید و راستی که او به تمام معنی یک بنده سراپا تسلیم الهی بود . به نمونههایی در این رابطه اشاره میشود:
1 . قیام برای خدا: آن حضرت فرمودند: "اللهم انک تعلم انه لم یکن ما کان منا تنافسا فی سلطان، ولا التماسا من فضول الحطام ولکن لنری المعالم من دینک ونظهر الاصلاح فی بلادک ویامن المظلومون من عبادک ویعمل بفرائضک وسنتک واحکامک;
بار خدایا! تو خود میدانی آنچه از ما سر زد، رقابتبرای دستیابی به سلطنت و آرزوی زیاد کردن کالای بیارزش دنیا نبوده است; بلکه برای این بوده که نشانههای دین تو را افراشته ببینیم و اصلاح را در شهرهایت آشکار نماییم و بندگان ستمدیدهات منیتیابند و به واجبات و سنتها و احکام تو عمل شود ."
2 . درخواستخشنودی خدا: امام حسین علیه السلام در کنار قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به درگاه خداوند عرض میکند: "اللهم انی احب المعروف وانکر المنکر وانا اسئلک یا ذالجلال والاکرام بحق القبر ومن فیه الا اخترت من امری هذا ما هو لک رضا ولرسولک فیه رضی; خدایا! براستی من معروف را دوست دارم و منکر را زشت میدارم . ای خدای بزرگ و بزرگوار! من از تو میخواهم به حق این قبر [پیامبر اکرم] و کسی که درون آن است، که برای من در این قیام آنچه رضایت تو و پیامبرت در آن است پیشآوری ."
3 . هرچه خدا بخواهد: پس از آنکه امام حسین علیه السلام از مدینه به سوی مکه حرکت کرد، در مکه سخنان زیادی ایراد فرمود . در یکی از آنها فرمود: "الحمد لله وما شاء الله ولا قوة الا بالله ... رضی الله رضانا اهل البیت نصبر علی بلائه; سپاس برای خداست، آنچه خدا بخواهد [همان خواهد بود] و قوتی جز برای خدا نیست ... ، خشنودی خدا، خشنودی ما اهلبیت است و در مقابل بلای او صبر میکنیم ."
4 . فقط برای خدا: هنگامی که تیر به سینه حضرت اصابت کرد و به زمین افتاد فرمود: "بسم الله وبالله وفی سبیل الله وعلی ملة رسول الله; به نام خدا و به یاد خدا و در راه خدا و بر دین رسول خدا [شهید میشوم] ."
الهی در رهت از سرگذشتم
هم از عون و هم از جعفر گذشتم
رضا دادم تنم بیسر بگردد
ستوران بر همه پیکر بگردد
رضا دادم که اکبر کشته گردد
تن پاکش به خون آغشته گردد
زکینه پیکرم پامال گردد
زعشقتسر زنی بر دار گردد
امام حسین علیه السلام نه تنها در لحظه شهادت زمزمه "فی سبیل الله" به زبان داشتبلکه همیشه در صبحگاهان و شامگاهان این دعا را به زبان داشت: "بسم الله وبالله ومن الله و الی الله وفی سبیل الله وعلی ملة رسول الله، و توکلت علی الله، ولا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم . اللهم انی اسلمت نفسی الیک، ووجهت وجهی الیک وفوضت امری الیک، ایاک اسال العافیة من کل سوء فی الدنیا والآخرة; به نام خدا و به یاد خدا، از خداوند و به سوی او، و در راه او، بر آیین پیامبر او، و بر خداوند توکل کردم و نیرو و قدرتی جز به [اراده] خداوند بزرگ نیست . پروردگارا! جانم را به تو تسلیم کرده و چهرهام را به سوی تو گردانده و کارم را به تو واگذار نموده و از تو سلامتی از هر بدی در دنیا و آخرت را خواهانم ."
در سراسر دعای فوق خدامحوری، رضایت الهی، و خشنودی به رضایتخداوند موج میزند .
2 . صبر و بردباری
یکی دیگر از صفات نیکو و کلیدی انسان، صفت صبر و بردباری است، صبر حالتی است نفسانی که اگر به حد اعلای خود برسد انسان را از بیقراری و اضطراب و شکایت از قضای الهی در برابر حوادث باز میدارد و قدرت ایستادگی در مقابل نفس و خواستههای آن را پیدا میکند و بر انجام واجبات و طاعات پایدار خواهد ماند; به همین جهت در منابع دینی صبر به سه قسم تقسیم شده است; صبر در مقابل بلاها و مصائب که نیکوست، و نیکوتر از آن صبر بر طاعت و بندگی است، و برتر از همه بردباری و استقامت در مقابل گناهان و شهوات است .
صبر در قرآن
در قرآن کریم، آیات فراوانی درباره صبر و استقامت آمده است . گاهی به انبیاء و مؤمنان، دستور میدهد که صبر کنید، مانند:
"واصبر علی ما اصابک ان ذلک من عزم الامور" ; "و در برابر مصایبی که به تو میرسد شکیبا باش که این از کارهای مهم است ."
"فاصبر ان وعد الله حق" ; "پس صبر و شکیبایی پیشه کن که وعده خدا حق است ."
و گاهی دستور میدهد که همدیگر را به صبر توصیه نمایید، مانند "وتواصو بالصبر" ; "همدیگر را به صبر سفارش کنید ."
و گاه صابران را با زبانهای مختلف مورد تشویق و بشارت قرار میدهد، مانند: "وبشر الصابرین" ; "به صابران بشارت ده" .
"والله یحب الصابرین" ; "خداوند صابران را دوست دارد ."
"ان الله مع الصابرین" ; "براستی خداوند با بردباران است ."
و در آیهای دستور میدهد که از صبر استمداد بجویید: "استعینوا بالصبر" ; "از صبر یاری بجویید ."
و در برخی آیات پاداش بیحساب صبر و شکیبایی را گوشزد نموده است، مانند این آیات:
"ولنجزین الذین صبروا اجرهم باحسن ما کانوا یعملون" ; "و به کسانی که صبر و استقامت پیشه کردند، مطابق بهترین اعمالی که انجام میدادند پاداش خواهیم داد ."
"ونعم اجر العاملین الذین صبروا" ; "چه خوب است پاداش عملکنندگان; همانها که صبر و استقامت ورزیدند ."
"انما یوفی الصابرون اجرهم بغیر حساب" ; "همانا صابران اجر و پاداش خود را بیحساب دریافت میدارند ."
صبر در روایات
در روایات هم به تعبیرات ارزشمندی درباره صبر برمیخوریم، مانند:
1 . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: "الصبر کنز من کنوز الجنة; صبر گنجی از گنجهای بهشت است .
2 . علی علیه السلام: "الصبر عون علی کلامر; صبر به [پیشرفت] هر کاری کمک میکند . و فرمود: "ان صبرت ادرکتبصبرک منازل الابرار; اگر صبر کنی به مقامات ابرار میرسی ."
3 . در روایتی میخوانیم: "والصبر راس الایمان، فلا ایمان لمن لا صبر له; بردباری سر ایمان است، پس هر کسی صبر نداشته باشد، ایمان ندارد ."
4 . امام صادق علیه السلام فرمود: "انا صبر و شیعتنا اصبر منا لانا نصبر علی ما نعلم وشیعتنا یصبرون علی ما لا یعلمون; ما خیلی بردباریم و شیعیان ما از ما بردبارترند، چرا که ما بر آنچه میدانیم صبر میکنیم ولی شیعیان ما بر چیزهایی که آگاهی از [عواقب] آن ندارند شکیبایی میکنند ."
5 . از حضرت مسیح علیه السلام نقل شده است که فرمود: "انکم لا تدرکون ما تحبون الا بصبرکم علی ما تکرهون; براستی شما به آنچه دوست دارید نمیرسید مگر با صبر و بردباری بر آنچه بد میدارید ."
6 . امام حسین علیه السلام فرمودند: "من اصابته مصیبة فقال اذا ذکرها "انا لله وانا الیه راجعون" جدد الله له من اجرها مثل ما کان له یوم القیامة; هر کسی مصیبتی به او رسد، پس هرگاه که به یاد آن مصیبت میافتد بگوید: "ما از خداییم و به سوی خدا باز میگردیم ." ، خداوند در روز قیامت پاداش او را [هر مقدار که تکرار کند] به میزان پاداش مصیبتی که به او رسیده است تجدید میکند ."
7 . امام صادق علیه السلام درباره آثار صبر فرمودند: "الصبر یظهر ما فی بواطن العباد من النور والصفاء، والجزع یظهر ما فی بواطنهم من الظلمة والوحشة; صبر، آنچه را که در درون بندگان از نور و صفا وجود دارد، آشکار میسازد، و ناشکیبایی، آنچه را که در درون آنها از ظلمت و وحشت است ظاهر میسازد ."
صبر در سیره امام حسین علیه السلام
اگر بنا استبرای صبر و صابران الگوی کامل و جامعی معرفی نمود، یکی از آنها سرور شهیدان، حسین بن علی علیه السلام است که صبر را با تمام اقسام و ابعادش در زندگی و رفتار خویش به بشریت نشان داد و با سرکشیدن جام تلخ صبر و بردباری، تمام ثمرات شیرین آن را در دنیا و آخرت نصیب خویش نمود . او از کودکی در مقابل فقر و نداری، مصائب مادر و پدر و برادر، ظلمهای ستمگران، آوارگی از مدینه تا کربلا، تشنگی و گرسنگی، شهادت برادران و فرزندان و یاران و صدها مصیبت دیگر صبر و شکیبایی نمود تا آنجا که صبر را نیز از تحمل و بردباری خود خجل کرد . اینک به برخی از نمونههایی که در تاریخ و روایات به آنها اشاره شده میپردازیم:
1 . صبر در مقابل ستمگری معاویه: پس از شهادت امام مجتبی علیه السلام، گروهی از کوفیان و دیگر شهرها به امام حسین علیه السلام نامه نوشتند و تقاضای قیام کردند . امام در جواب آنها فرمود: "همانا نظر برادرم - که خدا او را رحمت فرماید - وفاداری به پیمان صلح بود، و نظر من مبارزه و جهاد با ستمکاران است که رستگاری و پیروزی به همراه دارد، پس تا معاویه زنده است، در جای خود باشید [و صبر پیشه کنید،] پنهان کاری نمایید، اهداف خود را مخفی کنید تا مورد سوء ظن قرار نگیرید، پس هرگاه معاویه از دنیا برود و من زنده باشم، نظر نهایی خود را به شما اعلام میکند، ان شاء الله ."
در نامه فوق حضرت علیرغم نظر خویش، فقط به خاطر تعهد نسبتبه صلح امام حسن علیه السلام با معاویه، هم خود و هم یاران خویش را دعوت به صبر و تحمل میکند .
در جای دیگر فرمود: "قد کان صلح وکانتبیعة کنت لها کارها فانتظروا مادام هذا الرجل حیا فان یهلک نظرنا ونظرتم; قرارداد صلح و بیعتی [بین ما] وجود دارد که خوشایند من نیست [ولی با این حال صبر و تحمل میکنم ]. شما هم تا معاویه زنده است منتظر باشید، پس آنگاه که بمیرد ما و شما تجدید نظر میکنیم ."
2 . صبر در مقابل اهانتبه جنازه امام حسن علیه السلام: وقتی مراسم غسل و تکفین امام حسن علیه السلام تمام شد، امام حسین علیه السلام بر آن نماز گذارد و قصد داشتبرادر را در کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله دفن کند . مروان، داماد عثمان، سوار بر قاطری شد و خود را به عایشه رساند و او را تحریک کرد که جلو این کار را بگیرد . اندکی بعد تعدادی از مخالفان به رهبری عایشه صف کشیدند و خطاب به امام حسین علیه السلام گفتند: سوگند به خدا نمیگذاریم حسن را در کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله دفن کنید . امام حسین علیه السلام فرمودند: "اینجا خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله است و تو ای عایشه یکی از همسران نهگانه آن حضرت هستی، که اگر حق تو محاسبه شود به اندازه جایگاه قدمهای خود از این خانه سهم داری . "
در اینجا بنیهاشم دستبه شمشیر بردند و نزدیک بود جنگی پدید آید; اما امام حسین علیه السلام به خاطر عمل کردن به وصیتبرادرشان مبنی بر اینکه خونریزی صورت نگیرد، صبر کردند و فرمودند: "الله الله ان تفعلوا وتضیعوا وصیة اخی وقال لعائشة: والله لولا ان ابا محمد اوصی الی ان لا اهریق محجمة دم لدفنته ولو رغم انفک; خدا را، خدا را [پروا کنید]، مبادا کاری انجام دهید که وصیتبرادرم ضایع گردد ." و خطاب به عایشه فرمود: "سوگند به خدا! اگر برادرم وصیت نکرده بود که مبادا قطرهای خون ریخته شود، او را [در کنار پیامبر] دفن میکردم ولو اینکه بینی تو به خاک میمالیده شود ." ولی عایشه و طرفداران او دستبرنداشتند، و با برخورد مسلحانه جنازه را تیرباران کردند .
3 . فقط صابران بیایند: امام حسین علیه السلام هر چند یاران و اصحاب معدودی داشت، ولی اینگونه نبود که هر کس را به یاری دعوت کند، و نصرت هر بیصبر و تحملی را بپذیرد; بلکه با صراحت اعلام کرد که فقط صابران بیایند و بمانند: "ایها الناس فمن کان منکم یصبر علی حد السیف وطعن الاسنة فلیقم معنا و الا فلینصرف عنا; ای مردم! هر کدام از شما که میتواند بر تیزی شمشیر و ضربات نیزهها صبر کند با ما قیام کند [و بماند] وگرنه از میان ما بیرون رود [و خود را نجات دهد] ."
گفت ای گروه هر که ندارد هوای ما
سرگیرد و بیرون رود از کربلای ما
4 . صبر تا مرز تنهایی: آن حضرت در گوشهای از نامهاش به محمد حنفیه نوشت: "فمن قبلنی بقبول الحق فالله اولی بالحق ومن رد علی هذا اصبر حتی یقضی الله بینی وبین القوم بالحق; پس هرکس حقیقت مرا بپذیرد [و از من پیروی کند، راه خدا را پذیرفته و] خدا به حق اولی است و هر کس رد کند [و من را تنها گذارد] صبر میکنم تا خداوند میان من و این قوم به حق داوری کند ."
5 . روز عاشورا و صبر بیپایان: وقتی روز عاشورا فرا رسید و فشار نظامی، تشنگی و مشکلات دیگر هجوم آوردند، یاران اطراف حسین علیه السلام را گرفتند و نگاه به چهره او دوختند، تا ببینند چه رهنمودی میدهد . امام حسین علیه السلام به راستی صحنههای بسیار زیبایی از پشت پردههای صبر را به نمایش گذاشت که به برخی موارد آن اشاره میشود:
الف) خطاب به یاران با چهرهای گشاده و با نفس آرام فرمود: "صبرا بنی الکرام فما الموت الا قنطرة عن البؤس والضراء الی الجنان الواسعة والنعیم الدائمة; ای فرزندان کرامت و شرف! شکیبا باشید، مرگ پلی بیش نیست که ما را از مشکلات و سختیها به سوی بهشت وسیع و نعمتهای جاویدان عبور میدهد ."
و در جای دیگر فرمود: "ان الله قد اذن فی قتلکم فعلیکم بالصبر; براستی خداوند اذن کشته شدن [و شهادت شما را] داده است، پس بر شما لازم است که صبر کنید ."
ب) آن حضرت خطاب به احمد بن حسن علیه السلام، آنگاه که بعد از جنگ آشکار برگشت و از عمو آب خواست، فرمود: "یابنی اصبر قلیلا حتی تلقی جدک فیسقیک شربة من الماء لا تظما بعدها ابدا; (47) پسرم! مدت کمی شکیبایی کن تا جدت رسولخدا صلی الله علیه و آله را، ملاقات کنی، پس آنگاه از آبی سیرابت کند که هرگز بعد از آن تشنه نشوی ."
ج) امام حسین علیه السلام خطاب به علی اکبرش هنگامی که برای تجدید قوا آب خواست، فرمود: "اصبر حبیبی فانک لاتمسی حتی یسقیک رسولالله بکاسه; عزیز دلم صبر کن; زیرا به زودی از دست جدت رسولخدا صلی الله علیه و آله سیراب میشوی . "
راستی بسیار صبر و شکیبایی میخواهد که انسان جوانش را اینگونه به سوی مرگ و شهادت تشویق کند; آن هم جوانی چون علیاکبر که از تمام جهات به پیامبر صلی الله علیه و آله شباهت داشت .
گمان مدار که گفتم برو، دل از تو بریدم
نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم
محاسنم به کف دستبود و اشک به چشمم
گهی به خاک فتادم گهی زجای پریدم
دلم به پیش تو، جان در فغان دیده به قامت
خدای داند و دل شاهد است من چه کشیدم
هنوز العطشت میزد آتشم که زمیدان
صدای یا ابتای تو را دوباره شنیدم
پسرم! نه تیغ شمر مرا میکشد نه نیزه خولی
زمانه کشت مرا لحظهای که داغ تو دیدم
د) آنگاه که به درب خیمه زنها آمده و فریاد کشید: سکینه، فاطمه، زینب، ام کلثوم، خداحافظ من هم رفتم، زنها و بچهها شروع به گریه کردند، حضرت خطاب به سکینه فرمودند: "یا نور عینی ... فاصبری علی قضاء الله ولا تشکی فان الدنیا فانیة والآخرة باقیة; ای نور چشمم! ... پس باید بر تقدیرات الهی صبر کنی و شکوه نکنی; چرا که دنیا ناپایدار و آخرت ماندگار است ."
ه) آخرین پردهها از نمایش صبر حسین علیه السلام: آن حضرت چون آهن آبدیده و تیغ صیقل خورده هر چه بیشتر مصیبت میدید جلا و نورانیتبیشتری پیدا میکرد . حمید بن مسلم میگوید: حسین علیه السلام را در سختترین لحظههای عاشورا و جنگ دیدم . به خدا سوگند هرگز مرد گرفتار [و مصیبت زدهای] را ندیدم که فرزندان و خاندان و یارانش کشته شده باشند در عین حال دلدار و استوارتر و قویدلتر از آن بزرگوار باشد . چون پیادگان به او حمله میکردند، او با شمشیر بر آنها حمله میکرد و آنها از راست و چپ میگریختند; چنان که گله روباه از شیری فرار کند .آنگاه که حضرت به زمین افتاده بود و لحظات آخر عمر خویش را سپری میکرد، آخرین پرده از شکوه و صبر خویش را با این جملات به عرصه نمایش گذاشت: "صبرا علی قضائک لااله سواک یا غیاث المستغیثین ولا معبود غیرک، صبرا علی حکمک; در برابر قضای تو صبر میکنم، خدایی جز تو نیست، ای پناه پناهآورندگان، و معبودی جز تو وجود ندارد، بر حکم تو صبر میکنم ."
3 . خدمت گزاری
از دیگر اوصاف انسانی، که نشانگر رشد روحی افراد است، بخشش و خدمتگزاری است . خدمتبه دیگران راه میانبری استبرای رسیدن به خدا و کمالات معنوی و همینطور راز موفقیت در همین دنیا است; به همین جهت در منابع دینی سخت روی خدمتگزاری و دستگیری از دیگران تکیه و تاکید شده است .
خدمتگزاری در قرآن
در فرهنگ قرآن مصادیق خدمتگزاری را در مسائلی همچون انفاق، احسان، امداد، حمایت از محرومان و مظلومان و قضای حاجت، قرضالحسنه و ... میتوان جستجو کرد که به برخی از آنها اشاره میشود:
1 . انفاق به دیگران: "لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون ..." ; "هرگز به نیکوکاری نمیرسید مگر اینکه از آنچه دوست میدارید، انفاق کنید ."
2 . احسان: "واحسنوا ان الله یحب المحسنین" ; "احسان کنید که خداوند نیکوکاران را دوست میدارد ."
3 . امداد دیگران: "وتعاونوا علی البر والتقوی" ; "در راه نیکی و تقوا با هم تعاون کنید ."
دانی که چرا خدا به تو داده دو دست
من معتقدم که اندر آن سری است
یک دستبه کار خویشتن پردازی
با دست دگر ز دیگران گیری دست
4 . حمایت از مظلومان: "وما لکم لا تقاتلون فی سبیل الله والمستضعفین من الرجال والنساء والولدان" ; "شما را چه شده است که در راه خدا [و برای نجات] مردان و زنان و کودکانی که [به دستستمگران] تضعیف شدهاند پیکار نمیکنید ."
خدمترسانی در روایات
در روایات هم از خدمترسانی و خدمتگزاری با تعبیرات مختلف تشویق و بر آن تاکید شده است که به نمونههایی اشاره میشود:
امام صادق علیه السلام فرمود: "ملعون ملعون من وهب الله له مالا فلم یتصدق منه شیئا; از رحمتخدا دور است، از حمتخدا دور است کسی که خداوند به او مالی عنایت کند، ولی چیزی از آن صدقه ندهد ."
2 . پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: "سید القوم خادمهم; رئیس و آقای هر قومی، خدمتگزار آن قوم است ."
3 . امام علی علیه السلام فرمودند: "السید من تحمل اثقال اخوانه; آقا کسی است که بار مشکلات سنگین برادران دینی خود را به دوش کشد ."
خدمتگزاری در سیره حسین بن علی علیه السلام
1 . اندیشهسازی
امام حسین علیه السلام نه تنها انفاق و خدمتگزاری را در جامعه آن روز به نحو احسن و اعلی انجام میداد بلکه تلاش داشت اندیشه عالی و دیدگاه بلند خویش را درباره خدمترسانی به جامعه اسلامی القاء نماید . برای تحقق همین امر است که فرمودند: "ای مردم! با ارزشهای والای اخلاقی زندگی کنید و برای به دست آوردن سرمایههای سعادت شتاب کنید، کار خوبی را که برای آن شتاب نکردید به حساب نیاورید، ستایش را با کمک کردن به دیگران به دست آورید، با کوتاهی کردن سرزنشها را به جان نخرید، اگر نیکی به کسی روا داشتید و آن شخص قدردانی نکرد نگران نباشید; زیرا خداوند او را مجازات خواهد کرد، و خدا بهترین پاداش دهنده و بهترین هدیه دهنده است ." آنگاه فرمودند: "واعلموا ان حوائج الناس الیکم من نعم الله علیکم فلا تملوا النعم فتحور نقما; بدانید نیازهای مردم به سوی شما، از نعمتهای پروردگار برای شما است; پس نعمتها را [پس نزنید و] از دست ندهید که دچار عذاب الهی میشوید ."
امام حسین علیه السلام در ادامه همان حدیثباز به اندیشهسازی میپردازد و میفرماید: "ایها الناس من جاد ساد و من بخل رذل وان اجود الناس من اعطی من لایرجوا; ای مردم! هر کس بخشش کند، سروری کند و هر کس بخل ورزد، پستی کرده است، و همانا بخشندهترین مردم کسی است که به انسانی کمک کند که [به او] امیدی نداشته باشد ."
همچنین آن حضرت درباره پاداش و پیآمد خدمتگزاری فرمودند: "من سعی فی حاجة اخیه المؤمن فکانما عبدالله تسعة الاف سنة صائما نهاره قائما لیله; کسی که برای برطرف کردن نیاز برادر مؤمنش تلاش کند، گویا خدا را نه هزار سال عبادت کرده است که روزهایش را روزهدار و شبهایش را بیدار بوده است ."
چنان که در روایت دیگری فرمود: "ان المسالة لاتحل الا فی احدی ثلاث دم مفجع اودین مقرح او فقر عدقع; کمک خواستن از دیگران حلال نیست مگر در سه مورد:
1 . [پرداخت] خون بها، 2 . دین و قرض کمرشکن، و 3 . فقر ذلتبار ."
2 . خدمتگزاری در عمل
در ذیل نمونههایی از خدمتگزاری امام حسین علیه السلام را برمیشمریم بدان امید که از آن امام خدوم الگو گیریم .
الف) مردی از انصار نزد امام حسین علیه السلام آمد . میخواست نیاز خود را مطرح کند، ولی امام حسین علیه السلام به او فرمودند: "یا اخا الانصار صن وجهک عن بذلة المسالة وارفع حاجتک فی رقعة فانی آت فیها ما سارک ان شاء الله; ای برادر انصاری! آبرویت را از اینکه آشکارا درخواست کنی نگهدار و درخواستخود را به صورت کتبی عرضه کن، و من نیز طوری عمل میکنم که زمینه شادی و خوشحالی تو فراهم شود، انشاءالله ."
آن مرد به حضرت چنین نوشت: ای اباعبدالله! فلانی از من پانصد دینار [سکه طلا] طلبکار است و برای دریافت آن پافشاری میکند . با او گفتگو فرمایید تا زمان میسر شدن مهلت دهد .
هنگامی که امام حسین علیه السلام نامه را خواند، به منزل خود رفته، کیسهای که در آن هزار دینار بود آورد و به او داد و سپس فرمود: "پانصد سکه آن را به قرضتبده و پانصد سکه دیگر را کمک خرج زندگی خود ساز و حاجتخود را فقط با سه گروه مطرح کن: دیندار، جوانمرد، و ریشهدار [و آن که از نظر خانوادگی اصالت دارد] . اما دیندار برای حفظ دین خود حاجت تو را برآورده میسازد و جوانمرد از مردانگی خود شرم میکند و انسان ریشهدار میداند که تو با این رو انداختن به او، از آبرویت مایه گذاشتی، لذا با برآوردن نیازت آبروی تو را حفظ میکند ."
به جهت همین حفظ آبروی افراد بود که تمام ائمه ما از جمله امام حسین علیه السلام شبانه و مخفیانه و سر و صورت بسته به فقرا کمک میکردند .
ب) حضرت امام حسین علیه السلام آنقدر کمک و خدمترسانی به فقراء داشت که پشت و بازویش زخم شده بود . از شعیب بن عبدالرحمان خزاعی نقل شده است که: "وجد علی ظهر الحسین بن علی یوم الطف اثر فسالوا زین العابدین عن ذلک فقال: مما کان ینقل الجراب علی ظهره الی منازل الارامل والیتامی والمساکین; بر پشت امام حسین علیه السلام در روز عاشورا اثر [زخمی] یافتشد، پس از امام زینالعابدین علیه السلام درباره آن سؤال کردند، حضرت فرمود: [این اثر] مربوط به انتقال بارها است که حضرت [شبانه] به منزل بیسرپرستها و یتیمان و فقیران میبرد ."
ج) روزی امام حسین علیه السلام برای عیادت "اسامة بن زید" به خانه او رفت که سختبیمار بود، وقتی نگاه او به امام افتاد آهی کشید و از اندوه خود یاد کرد . حضرت فرمودند: "وما غمک یا اخی؟ ای برادر! چه اندوهی داری؟"
اسامه عرض کرد: اندوه من قرض فراوان است . من شصت هزار درهم بدهکارم . حضرت فرمودند: "ادای دین تو بر عهده من است . " اسامه گفت: میترسم از دنیا بروم و قرض من پرداخت نگردد . حضرت فرمودند: "لن تموت حتی اقضیها عنک; پیش از آنکه مرگ تو فرا برسد من قرض تو را میپردازم ."
د) روزی امام حسین علیه السلام با جمعی از دوستان وارد باغ خود در مدینه شد . غلام آن حضرت به نام "صافی" نگهبان آن بود . امام به گونهای وارد شد که غلام متوجه او نشد، حضرت دید او مشغول غذا خوردن است، روش غذا خوردن او امام را به خود جلب کرد; زیرا او هر قرص نانی که برمیداشت نصف آن را به سوی سگی که در پیش روی او بود میانداخت .
ناگهان غلام متوجه آمدن حضرت شد . حضرت پرسیدند: چرا در غذا خوردن هر قرص نانی که برمیداشتی نصف آن را به سگ باغ میدادی؟ غلام عرض کرد: من غلام شما و نگهبان این باغم و این سگ نیز نگهبان این باغ است . وقتی سفره انداختم، در مقابل من نشست و به من نگاه میکرد . من حیا کردم که او گرسنه باشد و من غذا بخورم، از این رو هر قرص نان را مساوی تقسیم کردم .
حضرت از پاسخ غلام به گریه افتاد و فرمود: "ان کان کذلک فانت عتیق لله تعالی ووهبت لک الفی دینار; اگر چنین است تو را در راه خدا آزاد کردم و دو هزار دینار نیز به تو بخشیدم ."
غلام گفت: اگر مرا آزاد کنی من دست از تو برنمیدارم و باغبان تو در این باغ باقی میمانم . وقتی امام وفاداری او را دید، همه باغ را به او بخشید و فرمود: "انسان بزرگوار باید عمل او گفتارش را تایید کند ... این باغ را با آنچه در آن استبتو بخشیدم، پس دوستان مرا میهمانان من به حساب آور و به آنان احترام بگذار، خدا تو را در روز قیامت کرامتببخشد، و اخلاق نیکو و ادب تو را مبارک گرداند ."