تأثیر نهضت حسینی بر انقلاب اسلامی
در حالی که اکثر انقلابهای معاصر، سرچشمه ایدئولوژیک خود را از ناسیونالیسم، بورژوازی، کمونیسم و... میگرفتند، مردم ایران به رهبری امام خمینی،اسلام را به عنوان ایدئولوژی انقلابی خود برگزیدند. دلیل بروز چنین رفتاری از مردم ایران بیش از هر چیز به فرهنگ سیاسی ایرانیان باز میگردد. باتوجه به آنکه مهمترین منبع فرهنگ سیاسی ایران، مبانی دینی و به طور خاص مذهب شیعه است و بخش عمدهای از رفتار سیاسی مردم نیز از این منبع متأثر است، بنابراین حرکت اسلامی مردم ایران در بهمن 57 نیز از این منبع ناشی شده است .
از این رو در نوشتار حاضر با در نظر گرفتن انقلاب اسلامی به عنوان تبیین کننده و تطبیق دهندهی اندیشههای اسلامی با جامعهی ایرانی به بررسی تأثیر نهضت حسینی بر انقلاب اسلامی با تأکید بر مقوله شهادت خواهیم پرداخت .
غلبه اصولیون بر اخباریون، شیعیان را به دو گروه مجتهدان و مقلدان تقسیم نمود. بنابر اعتقاد اصولیون، در عصر حضور معصومین، حاکمیت و اختیارات آن توسط ائمه اعمال میگردد ولی در زمان غیبت، از یک سو به دلیل حکمت الهی و اقتضای قاعده لطف که زمین خالی از حجت نباشد، و از سوی دیگر از آنجا که حفظ نظم اسلامی باید به دست کسی انجام شود که آگاهی کاملی از احکام اسلام و قوانین آن داشته باشد، حق حاکمیت اسلامی و ولایت تصرف در امور اجتماعی و سیاسی برعهده جامعالشرایط گذاشته شده است. 1
از این رو با تثبیت و نهادینه شدن اجتهاد و تقلید، عملاً جامعه شیعه به دو گروه اقلیت مجتهد و اکثریت مقلد تقسیم گردید و رهبری و هدایت دینی مردم و استنباط احکام اسلامی، به عنوان یکی از کارهای ویژه مهم روحانیت درآمد. این رویداد رابطهای ناگسستنی در تمام مراحل زندگی میان مردم و روحانیت بوجود آورد که طی آن روحانیت سعی در برقراری ارتباط با مردم و گروههای مختلف نمود.این ارتباط به حدی قوی شکل گرفت که نقش روحانیت شیعه در مسائل سیاسی و اجتماعی ایران در زمانهای مختلف غیر قابل انکار مینماید. 2
بنابراین در نظام روحانیت شیعه، به واسطه وجود مسأله تقلید، نوعی رابطه معنوی میان توده مردم و رهبران مذهبی ایجاد شده است. به طوری که مردم تحت دستورات و نظرات رهبری قرار داشته و نوعی هم نوایی میان آنان شکل گرفته است . این همنوایی باعث شکلگیری قیامها، جنبشها، نهضتها و در نهایت انقلابی اسلامی گردیده است .
شهید مطهری با اذعان به این مطلب که در طول تاریخ، روحانیون و علمای تسنن، سخنان و طرحهای اصلاحی بیشتری نسبت به علمای شیعه ارائه کردهاند، معتقد است که آنها نتوانستهاند یک حرکت اصلاحی عمیق بوجود بیاورند. به اعتقاد شهیدمطهری علمای شیعه با اینکه کمتر در این زمینهها حرف زدهاند در طول یکصد سال اخیر حرکتهایی را رهبری کردهاند که نظیر هیچ کدامشان حتی در میان اهل سنت وجود نداشته است، چه رسد به روحانیت مسیحی و امثال اینها...3
به عقیده شهید مطهری، این مسئله که روحانیت شیعه در طول تاریخ منشا حرکتهای بزرگ شده است، دو دلیل عمده دارد. دلیل اول ویژگی خاص فرهنگ روحانیت شیعه است. به این معنا که فرهنگ شیعی یک فرهنگ زنده، حرکتزا و انقلاب آفرین است. این فرهنگ که از روش و اندیشههای امام علی (ع) تغذیه میکند، فرهنگی است که در تاریخ خود عاشورا، صحیفه سجادیه، دوره امامت و عصمت دویست و پنجاه ساله داردو این در حالی است که هیچ یک از فرهنگهای دیگر چنین عناصر حرکتزائی در خود ندارند. دلیل دوم از نظر شهید مطهری این است که روحانیت شیعه که به دست ائمه شیعه پایهگذاری شده است براساس تضاد با قدرتهای سلطهگر، انکار حقانیت پادشاهان و بینیازی از قدرتهای حاکم پایهگذاری شده است. روحانیت شیعه از نظر معنوی متکی به خدا و از نظر اجتماعی متکی به مردم است و هیچگاه جزو دولت نبوده است . بنابراین مهمترین دلیلی که روحانیت توانسته انقلاب را رهبری کند، استقلال است و این حقیقت که آنها هیچگاه عضو دستگاههای دولتی وغیر دولتی نبودهاند و از آنها ابلاغ نمیگرفتهاند. 4
بنابراین در مییابیم که سنت اعتراض علیه حکومتهای جبار، سنت شهادت، جاودانگی روح سنت بستنشینی و پناهگیری در جوار اماکن متبرکه، مرثیهخوانی و عزاداری برای شهیدان تاریخ و ... از جمله منابع قدرت سنتی شیعیان محسوب میگردند5 که بدون درک آنهانمیتوان فهم درستی از انقلاب اسلامی بدست آورد .
یکی از این مقولات، شهادتطلبی است که پیوند ناگسستنی با قیام امام حسین(ع) و واقعه عاشورا، دارد بطور یکه در طول تاریخ بهرهبرداری هرمنوتیکی روحانیان شیعه از قرآن، سنت و عاشورا، ظرفیت انقلابی گستردهای در اختیار آنان گذاشته است .
مفاهیم شهید و شهادت در دین اسلام از تعبیر خاصی نسبت به ادیان دیگر برخوردار میباشد. شهادت، مرگی از راه کشته شدن است که شهید آگاهانه و بخاطر هدف مقدس و به تعبیر قرآن « فیسبیلالله» انتخاب میکند. در واقع شهدا سعادتمندانی به شمار میآیند که عمری را در خدمت به اسلام و مسلمین گذراندهاند و در آخر نیز عمر فانی خود را به فیض عظیمی که دلباختگان به لقاءالله آرزو میکنند بخشیدهاند. از این رو آنان جایگاهی والا دارند، زیرا زندگانی خویش را در راه هدفی الهی با سرافرازی به خیل شهدای راه حق پیوند زدهاند .
در اسلام شهادت صفتی از «حیات معقول» به شمار میرود و شهید پس از پیامبر از مقام و جایگاهی برتر برخوردار میباشد. از این رو در قرآن مجید، حدود ده آیه به صورت صریح درباره کسانی که در راه خدا کشته شدهاند وجود دارد. زنده بودن شهید، رزق شهید، آمرزش گناهان شهید،ضایع نشدن عمل شهید، مسرت وخوشحالی شهید، وارد شدن در رحمت الهی و رستگاری شهید از جمله مسائلی میباشند که در این آیات به آنها اشاره شده است .
به مصداق آیات شریفه 169 تا 175 سوره آل عمران که میفرماید: «البته نپندارید که شهیدان راه خدا مردهاند بلکه زنده به حیات ابدی شدند و در نزد خدا متنعم خواهند بود. آنان به فضل و رحمتی که از خداوند نصیبشان گردیده شادمان اند و به آن مؤمنان که هنوز به آنها نپیوستهاند و بعداً در پی آنها به راه آخرت خواهند شتافت مژده دهند که از مردن هیچ نترسند و از فوت متاع دنیا هیچ غم مخورند . و آنها را بشارت به نعمت و فضل خدا دهند و اینکه خداوند اجر اهل ایمان را هرگز ضایع نگرداند.» 6 در دین اسلام شهید همواره زنده است و حیات و ممات او همواره صفتی برای حیات طیبه محسوب میگردد .
از این رو روحانیون شیعه در طول تاریخ طی سخنرانیهای خود با تفسیر روزآمد آیات و روایات، و همچنین استفاده از نمادهای اسلامی نظیر شهادت، امام حسین، کربلا، عاشورا، پیامبر، امام ، عدالت و مفاهیم مقابل آن مانند ظلم، فساد، یزید و ... و بیان قول، فعل و تقریر معصومان، بر افکار عمومی جامعه تأثیر گذاشتهاند و فرهنگ سیاسی جامعه را دچار تحول اساسی نموده و هویتسازی کردهاند .
بنابراین استفاده از عناصر شهادتطلبی و الگوی کربلا را میتوان از جمله منابع قدرت روحانیان محسوب نمود. الگویی که در ایام محرم قویترین نیروی ملی و بسیج اجتماعی را در اختیار روحانیت قرار میدهد به شکلی که تمام ملت به سوی یک سوگواری با احساسات شدید تا آن درجه سوق داده میشوند که باور کردن آن برای کسانی که شاهد آن نبودهاند بسیار مشکل است .
این امر بویژه در دورانهایی که مبارزه علیه عامل خارجی انجام میگرفت از نتایج و اجتماع گستردهتری برخوردار میشد. به این صورت که مؤلفههای مذهب شیعه و همچنین فضایی که در جامعه ایران نسبت به مظلومیت امام حسین وجود داشت،عامل تقویت کننده رفتار سیاسی روحانیون میگردید . به این ترتیب، ایدئولوژی، فرهنگی سیاسی و زمینههای تاریخی ایران، شرایطی را فراهم میآورد که رهبران مذهبی و روحانیون عالی رتبه بتوانند مردم را بسیج نموده و بر حوادث و رویدادهای سیاسی جامعه تأثیر بگذارند .
روحانیون میتوانستند حادثه عاشورا را بازسازی نموده و آن را با گفتمانهای جدیدی وارد عرصه سیاسی ایران نمایند . از آنجایی که سلطه خارجی براساس شرایط غیر عادلانهای ایجاد میشود، بنابراین میتوانستند همانند «یزید» را در فرهنگ سیاسی ایران تشابهسازی نمایند و به این ترتیب، مردمی که سالها در عزای امام حسین گریه کردهاند و از قیام وی، درس غیرت و شهادت فرا گرفتهاند را وارد عرصه سیاسی و اجتماعیای نمایند که زمینهساز اعتراض علیه سلطه خارجی میباشد .
در این میان امام خمینی با درکی که از دین و به تبع آن فقه سیاسی و مقولات فقه سیاسی داشت، مسائل را به صورت متمایزی نسبت به فقهای پیش از خود مورد توجه قرار داد. امام خمینی با اعتقاد به اینکه «زندگی سیدالشهدا، زندگی حضرت صاحب سلامالله علیه، زندگی همه انبیاء عالم، همه انبیا از اول، از آدم تا حالا همهشان این معنا بوده است که در مقابل جور، حکومت عدل را میخواستند درست کنند.» 7 مبارزه علیه رژیم جائر پهلوی را سرمشق زندگی خود قرار دادند .
از این رو امام خمینی، تقیه، امر به معروف و نهی از منکر، جهاد و شهادت را به صورت متفاوتی با فقهای قبلی تفسیر کرد و با توجه به ربط وثیقی که بین این چهار مقوله برقرار مینمود، هنگامی که شهادت امام حسین و عاشورا و کربلا و عبارت «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» را در نظر میگرفت، تفسیری از قیام امام حسین به دست میداد که میتوانست کنش انقلابی علیه رژیم پهلوی را برانگیزاند .
در واقع امام خمینی بیش از هر متاله شیعه که دارای منزلی قابل قیاس با وی باشد، خاطره کربلا را با احساس حادی از ضرورت سیاسی به کار گرفته است. 8 مردمی که در طول چهارده قرن حماسه محمد، علی، زهرا، حسین،زینب، سلمان، ابوذر و صدها هزار زن و مرد دیگر را شنیده بودند و این حماسهها با روحشان عجین شده بود، بار دیگر همان ندای آشنا را از امام خمینی شنیدند و علی و حسین را در چهره او دیدند. 9
زیرا اندیشه سیاسی امام به دلیل خصلت دینی و ماهیت مکتبی خود، از پیوند عمیق و ناگسستنی با نهضت حسینی برخوردار بوده است. چرا که از دیدگاه امام خمینی اسلام تنها به عبادت و برگزاری آئینهای دینی ختم نمیشود ، بلکه دعوت وی به آگاهی و بیداری ملل جهت فهم دین،برقراری ارتباط فرد با اجتماع، برقراری ارتباطات فرهنگی، داشتن استقلال فکری و احساس مسئولیت نمودن در قبال مسائل مهم جهان اسلام و مسلمین، نشان از آمیختگی اسلام با تمام وجوه زندگی انسان در قرائت دینی امام داشت .
در این راستا امام خمینی با ارایه تفسیر جامع وهمه جانبه از تعالیم دینی، تلاش نمود بنیان فکری و ایدئولوژیکی جنبشهای اسلامی را غنا و قدرت بخشد. از این رو ایدئولوژی اسلامی در ایجاد و گسترش دامنه نفوذ و پیروزی انقلاب اسلامی نقش مهمی ایفا نمود. از این رو باید انقلاب ایران را به حساب آورد. زیرا مخالفت همه جانبه امام با رژیم شاهنشاهی و نفی سلطنت از سوی ایشان، به مفاهیم اساسی تشیع نظیر امامت، شهادت، اطاعت از مرجعیت روحانی، ولایت فقیه و ...، رنگ و بوی ایدئولوژیکی داد و نقش بسیار مهمی در بنا نهادن سنگ انقلاب و پیش بردن آن به سمت پیروزی نهایی ایفا نمود .
در واقع ایدئولوژی تشیع که یک حس پرخاشگری علیه ظلم و مبارزه در راه خدا و در نهایت شهادتطلبی را در پیروان خویش زنده نگاه میدارد، با تلاش امام خمینی در رأس گروههای مذهبی بر اذهان عمومی مسلط شد و با توجه به نفود عمیقی که در سطح جامعه داشت، به وسیله شبکه بسیار وسیع روحانیت در شهرها و روستاها گسترش یافت و توانست با بسیج عمومی مردم جایگزین ایدئولوژی حاکم گردد. 10
وقتی به عبارات امام درباره عاشورا رجوع میکنیم، ابتکار انقلابی امام را در استفاده از حادثه عاشورا مشاهده مینماییم: «تمام انبیا برای اصلاح جامعه آمدهاند و همه آنها این مسأله را داشتند که فرد باید فدای جامعه بشود. سیدالشهدا روی همین میزان خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا کرد تا جامعه اصلاح بشود.» 11
در واقع امام خمینی با اعتقاد به این امر که قیام و شهادت سیدالشهدا(ع) باید ملاک عمل اجتماعی مسلمانان قرار گیرد، نهضت حسینی را مبنای حرکت خویش در انقلاب اسلامی قرار داد. «آنچه که سیدالشهدا عمل کرد و آن ایده ای که او داشت و آن راهی که او رفت و آن پیروزی که بعد از شهادت برای او حاصل شد و برای اسلام حاصل شد، (روحانیون) به [برای] مردم روشن کنند و بفهمانند به صد نفر، میشود مقابله با یک همچو ظالمی دارای همه چیز کرد.» 12
از این رو امام در مورد رسالت ملت در مقام عاشورا میگوید: «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا باید سرلوحه زندگی در هر روز و د رهر سرزمین باشد. همه روز باید ملت این معنا را داشته باشد که امروز عاشورا است و ما باید مقابل ظلم بایستیم و همین جا هم کربلاست و باید نقش کربلا را پیاده کنیم. انحصار به یک زمین ندارد انحصار به یک عده و افراد نمیشود، همه زمینها باید این نقش را ایفا کنندو همه روزها»13 «این دستور آموزنده هم تکلیف است و هم مژده. تکلیف از آن جهت که مستضعفان با عدهای قلیل، علیه مستکبران با ساز و برگ مجهز و قدرت شیطانی عظیم، مأمورند چونان سرور شهیدان قیام کنند. و مژده بدین جهت که شهیدان ما در شمار شهیدان کربلا قرار داده است.» 14
امام خمینی که استقلال کشور را در عصر خود در خطر میدید، خطاب به علما و مردم مسلمان ایران اعلام نمود که «امروز روزی نیست که به سیره سلف صالحان بتوان رفتار کرد، با سکوت و کناره گیری همه چیز را از دست خواهیم داد.» 15 به عقیده امام، «تکلیف ماها را حضرت سیدالشیهدا معلوم کرده است: درمیان جنگا ز قلت عدد نترسید.» 16 «قیام ایشان با تعداد کم به خاطر آن بود که عذر را از ما ساقط کند»17 «حضرت سید الشهدا به همه آموخت که در مقابل ظلمف در مقابل ستم، در مقابل حکومت جائر چه باید کرد .» 18
بنابر همین مقولات، منابع قدرت در اندیشه امام خمینی به دو دسته مادی و معنوی تقسیم میگردند. از این رو امام ضمن توجه به منابع مادی قدرت (مسائل نظامی دفاعی ) به عنوان عوامل تأمین کننده نظم و امنیت، بیشترین اهمیت را به منابع معنوی میدادند. امام قدرت حقیقی را از آن خدا و اسلام میدانستند و در زمینه منابع معنوی قدرت، تأکید زیادی بر باورهای ذهنی مردم داشتند. از این رو امام خمینی امدادهای غیبی، ایمان مردم، وحدت و روحیه شهادتطلبی را از عوامل پیروزی انقلاب اسلامی میدانستند و معتقد بودند «عشق به شهادت و عشق به لقاءالله، پیروزی میآورد. پیروزی را شمشیر نمیآورد، پیروزی را خون میآورد.» 19
اعتقاد شهید مطهری بر این مبنا بود که «جهاد اسلامی، امر به معروف و نهی از منکر، وظیفه نوعی و دینی و اجر و پاداش شهیدان گردید و مردمی که سالها این آرزو را که در زمره یاران امام حسین باشند در سر میپروراندند و هر صبح و شام تکرار میکردند. «یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزاً عظیما»، بناگاه خود رادر صحنهای مشاهده کردند که گویی حسین را به عینه میدیدند . مردم صحنههای کربلا، حنین، بدر، احد، تبوک، و ... را در جلوی خویش میدیدند و همین باعث شد که به پا خیزند و از سرچشمههای عشق به خدا، وضو بسازند و یک سره بانک تکبیر بر هر چه ظلم و ستمگری است بزنند.» 20
در شرایطی که اندیشهها و رفتار امام خمینی، سکوت در مقابل حکومت باطل و بیتفاوت بودن نسبت به وضع موجود جامعه را بر نمیتابید، محمدرضا شاه پهلوی سعی در کنترل و یا خنثی نمودن مذهب از جهات سیاسی مینمود، او که تلاش میکرد با اعمال فشار بر مدارس علوم دینی آنها را بیروح نگه دارد، علمای مذهبی، را «ارتجاع سیاه» و مبارزین مسلمان را «عوامل مرتجعین سیاه » لقب داد .
شاه که در اوج قدرتطلبی خود از یک سو غافل از آن بودکه یک فرد شیعه مسلمان و مؤمن همه چیز را حتی مسائل و موضوعات سیاسی و حکومتی را نیز در قالب مذهب و با زبان و مفاهیم مذهبی تفسیر و توجیه میکند. 21 از سوی دیگر گمان میکرد با تبعید امام خمینی به خارج از کشور، مبارزهطلبی ایشان را نیز از صحنه تحولات آتی ایران خارج کرده است .
این در حالی بود که امام در آثار دوران تبعید خود بر لزوم پایفشاری بر نهضت حسینی و احکام اسلامی بیش از پیش پای میفشردند: «اسلام را عرضه بدارید و درعرضه آن به مردم، نظیر عاشورا به وجود بیاورید...» 22 زیرا «محرم، ماه نهضت بزرگ سید شهیدان و سرور اولیای خداست که با قیام خود در مقابل طاغوت، تعلیم سازندگی و کوبندگی به بشر داد و راه فنای ظالم و شکستن ستمکار را به فدایی دادن و فدایی شدن دانست و این خود سرلوحه تعلیمات اسلام است برای ملت ما تا آخر دهر .» 23
با توجه به آنکه حرکت سیدالشهدا (ع) یک اقدام کاملاً سیاسی بود که حضرت شرعاً خود را مکلف به آن میدانست هدف نهایی و فلسفه و جودی این قیام نیز تلاش برای تشکیل حکومت اسلامی بود .
در این راه که حضرت (ع) کاملاً به سرنوشت حرکت آگاهی داشت، مصالحه و سازش با دشمن را بر خلاف مصالح اسلام و جامعه اسلامی میپنداشت. از این رو حتی آگاهی از شهادت نیز مانعی در سر راه امام حسین و یارانش ایجاد نکرد . زیرا سیدالشهدا (ع) در هر حال خود را پیروز میدانست، چرا که ملاک پیروزی، انجام تکلیف مبارزه با ظلم و تلاش برای برپایی حکومت عدل بود .
بدین سان بود که امام خمینی به عنوان رهبر انقلاب، درهای جدیدی را در تحلیل صحیح و بهرهبری کامل و اساسی از قیام امام حسین گشود و نهضت حسینی را سرمشق و الگوی انقلاب اسلامی قرار داد . زیرا امام خمینی نیز معتقد بود که «سیدالشهدا (ع) به تکلیف شرعی الهی میخواست عمل بکند. غلبه بکند، تکلیف شرعیش را عمل کرده، مغلوب هم بشود، تکلیف شرعیش را عمل کرده، قضیه تکلیف است.» 24
در واقع امام خمینی قیام سیدالشهدا (ع) را یک الگوی بزرگ میداند که از نقطه نظر فقهی و عمل به وظایف و تکالیف دینی، باید سرمشق قرار گیرد .
تأکید بر قیام عاشورا و فرهنگ شهادت طلبی نزد امام خمینی از چنان اهمیتی برخوردار بود که ایشان حتی در وصیتنامه سیاسی الهی خود نیز به تذکر در این باب پرداختهاند: «ما مفتخریم که ائمه معصومین ما صلوات الله و سلامه علیهم در راه تعالی دین اسلام و در راه پیاده کردن قرآن کریم که تشکیل حکومت عدل یکی از ابعاد آن است، در حبس و تبعید به سر برده و عاقبت در راه براندازی حکومتهای جائرانه و طاغوتیان زمان خود شهید شدند. و ما امروز مفتخریم که میخواهیم مقاصد قرآن و سنت را پیاده کنیم و اقشار مختلفه ملت ما در این راه بزرگ سرنوشتساز سر از پا نشناخته، جان و مال و عزیزان خود را نثار راه خدا میکنند.» 25
در پایان با توجه به آنچه ذکر شد در مییابیم که انقلاب اسلامی ایران از بسیاری از جهات وامدار نهضت حسینی و مقولاتی نظیر شهادتطلبی عاشورایی میباشد. در واقع اسلام به عنوان ایدئولوژی انقلاب از سوی امام خمینی با مفاهیم عاشورایی آمیخته شد و مردمیترین انقلاب قرن بیستم را رقم زد. در این انقلاب نفی سلطه و مبارزه با بیگانگان از یک سو و شهادتطلبی و آزادگی به شیوهی حسینی از سوی دیگر مد نظر امام خمینی و مردم مسلمان ایران قرار گرفت. از این رو نهضت حسینی به عنوان سر منشاء انقلاب، تأثیر بسزایی نخست در شکلگیری مبارزات علیه رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی و سپس در جبهههای جنگ علیه تجاوزگران خارجی به جای گذاشت .
________________________________________
1. امام خمینی، شئون و اختیارات ولی فقیه، ترجمه ولایت فقیه از کتاب البیع، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامیف 1369، ص 61 .
2. نقش بارز روحانیت در تاریخ معاصر ایران را میتوان در نهضت تنباکو، انقلاب مشروطه، لغو قرارداد 1919، مخالفت با جمهوریخواهی رضا شاه، نهضت ملی شدن صنعت نفت، قیام 15 خرداد 1342، کاپیتولاسیون سال 1343، انقلاب اسلامی و .... مشاهده نمود .
3. مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات صدرا، چاپ نهم، 1372، ص 179 .
4. همان، صص 184 ـ 186 .
5. علیاصغر کاظمی، بحران نوگرایی و فرهنگ سیاسی در ایران معاصر، تهران، قومس، 1376، ص 128 .
6. قرآن مجید، سوره آل عمران، آیات 169 ـ 171 .
7. صحیفه نور، ج 20، ص 191 .
8. حمید عنایت، تفکر نوین سیاسی اسلامی، تهران، سپهر، 1362، ص 271 .
9. مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات صدرا، چاپ نهم، 1372، صص 119ـ 121 .
10. جمعی از نویسندگان، انقلاب اسلامی و چرایی و چگونگی رخداد آن، قم، دفتر نشر معارف،1382، صص 140ـ 137 .
11. صحیفه نور، ج 15، ص 59 .
12. همان، ج 17، ص 61.
13. همان، ج 4،ص 202 .
14. همان، ج 1، ص 57 .
15. همان، ج 1، ص 44.
16. همان، ج 17، ص 59 .
17. همان، ج 4، ص 42 .
18. امام خمینی(ره)، قیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینی (ره)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره ) ، چاپ اول، بهار 1373، ص 55 .
19. صحیفه نور،ج 16، صص 69ـ 70 .
20. مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات صدرا، چاپ نهم، 1372، صص 119ـ 121 .
21. همان، صص 40ـ 41 .
22. ر. ک: روحالله خمینی، نامهای از امام موسوی...، ص 181.
23. صحیفه نور، ج 2، ص 11 .
24. همان، ج 4، ص 16 .
25. وصیت نامه سیاسی ـ الهی امام خمینی، تهران، مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1379، ص 16 .
شعیب بهمن
رمز ماندگاری حسین، علیهالسلام
السلام علی الحسین
بوی محرم که به مشام میرسد، عالم رنگی دیگر میگیرد. قلبها تندتر از هر زمان و محزونتر از همیشه میتپد و میل به سوگ نشستن مثل خون در رگها میدود و آن وقت، در چشم برهم زدنی پرچمهای سرخ و سبز و سیاه در گوشه گوشه شهر و دیار ما به اهتزاز درمیآید و همه جا رنگ ماتم به خود میگیرد.
• این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست هر کجا میگذرم عکس رخش جلوهگر است هر کجا مینگرم جلوه مستانه اوست
• این چه شمعی است که جانها همه پروانه اوست هر کجا مینگرم جلوه مستانه اوست هر کجا مینگرم جلوه مستانه اوست
عشق به حسین دلیل نمیخواهد، گویی خاک وگل ما را با محبت او سرشتهاند.
به خیل سیاهپوشان عزاداری که زیر خیمه حسین، علیهالسلام، به سینهزنی، نوحهخوانی، علمکشی و... مشغولند که نگاه میکنی همه را حاضر میبینی، پیر، جوان، زن، مرد، دانشجو، کارگر، همه و همه بیآنکه رنگ و ریایی در کار کنند سردرپی عاشورا نهادهاند. و یا سینهزنان در پی عزاداران روانند تا شبی و یا نیمروزی خود را شریک غم زینب، علیهاالسلام، و عزادار شهیدان کنند.
به یکباره همه رنگها و تعلقها از بین میرود، همه مرامها و مسلکها رنگ میبازد و جای آنهمه را نشستن در سوگ سالار کربلا میگیرد. حتی به قدر نوشاندن جرعهای شربتبه رهگذران و یا عرضه خرده نانی به فقرا، گاه در عجب میمانم که چه شوری در دلهای این مردم است که محرم آنان را از خود بیخود میسازد.
خون عاشورایی بیهیچ تعارف در رگهای مردم این دیار جاریست که با دمیدن خورشید اولین روز محرم دلهاشان به سوگ مینشیند تا در ظهر عاشورا ولولهای عجیب بپا کنند.
این شور و ولوله پرده بسیاری از پندارها را میدرد. و عبثبودن بسیاری اندیشه را مینمایاند.
هر چه میخواهی باش، هر کجا میخواهی برو، محرم با این جماعت آن میکند که هر ساله شاهد و ناظر آنی. اینان را نمیتوان از حسین دور ساخت. بهمان سال که نمیتوان آنان را از خوی جوانمردی، سلحشوری و رادمردی دور کرد، محرم انعکاس تمامنمای جوانمردی و سلحشوریست و شیعیان، جماعتی که بیسر و دستار، دل در طریق رندی و سلحشوری روانهاند.
نمیتوانی تصور کنی برخی که میبینی همان جماعتی هستند که تا روزی پیش از این در کوچه و خیابان پرسه میزدند و طعنهزنان از کنار همه باورها میگذشتند.
نمیتوانی بپذیری که برخی اینان که عریان در میان سینهزنان در عزای حسین، علیهالسلام، از خود بیخود شده و بر دستها روانه میشوند همانان هستند که در کنار دخترکان از کنار کوچه میگذشتند.
نمیتوانی به خود بقبولانی که زنانی که کاسه بر دستبه رسم گدایان در کنار خانهها نشستهاند تا قدری برنج روز عاشورا را برای بیمار خود هدیه برند همان کسانیاند که انبارهای خود را از غذا انباشتهاند.
اینهمه را چه میشود، از حسین و محرم چه دیدهاند که دیروز و فردای خود را فراموش کردهاند؟
اینهمه از حسین چه میجویند؟ خود را؟ حسین، علیهالسلام، را؟ زینب را؟ عشق را؟ جوانمردی را؟ معنی زندگی را؟ معنی مرگ را؟ معنی بودن را؟
این دلبستگان به حسین، علیهالسلام، و کربلا از مرام او و یارانش درس وفاداری به کلام صادقانه، درس محبتبیما به ازاء، درس سر باختن در پای کلام حق جاری شده بر زبان، درس تکیه کردن به مردان مرد و ماندن در رکاب او، درس اعتماد کردن به خوی حسینی و درس پذیرا شدن حر واسپس جرم رفته را آموختهاند و هر گاه که شمهای از اینهمه درس را دیگر بار تجربه کنند خود را با خوی حسینی مینمایانند تا در حسین تکرار شده باشند.
گویی اینان در محرم و عاشورا آب زلالی مییابند که تشنگی درونشان را فرو مینشاند.
سیاهی روز و روزگارشان را میزداید و چون سپری آنان را از ابتلائات زمانه و دنیای هراسانگیز پس از مرگ در امان میدارد.
اینان خود را در پناه حسین، علیهالسلام، در امان از هر بلا و ابتلاء مییابند.
عاشورا از حسین و یارانش نمونهای پرورده که تا ابدالاباد میتوان بازو در بازوی آن از جای برخاست.
عاشورا شوری میآفریند که راه صد ساله را یک شبه میتوان پیمود.
نیروی نهفته عشق به حسین، علیهالسلام، از چنان عظمتی برخوردار است که به مدد آن میتوان دریا دریا مردم را به زیر خیمه اهلبیت، علیهمالسلام، کشید.
عاشورا خود حامل فرهنگ سترگی است که جاری شدن در آن میتواند همه صحنههای حیات را مبدل به عاشورای حسینی و یارانش نماید:
اگر بچههای ما لذت محبتبیما به ازاء را تجربه کنند.
اگر امید پذیرفته شدن را چونان حر در دل زنده نگه دارند.
اگر خانه خود، شهر خود، و سرزمین خود را مملو از مرام مردانی بیابند که بر عهدی که میبندند گردن مینهند.
اگر «اعتماد کردن» را تجربه کنند.
اگر صفحات کتابهای مدرسه را مزین به نام حسین، علیهالسلام، خوی حسین، علیهالسلام، و منش او بیابند.
چگونه است که هر سال بچههای ما، زنان ما، مردان و جوانان ما، تمنا و تقاضای صادقانه و تشنگی بیحد خود را در وقت غیبت صفا و مهر اعلام میدارند اما در پاسخ اینهمه تنها به ذکر مصیبتی کوتاه بسنده میکنیم و از آن هم بهرههای خود را مقدم میداریم؟ چگونه است که میل آنان را برای آنکه به «مردان مردی» سلحشوری تکیه کنند میبینیم و جرعهای از «مردی» را در کام تشنه آنان نمیچکانیم. چگونه است که بر آنچه میگوییم وفادار نمیمانیم اما وفاداری جوانانمان را طالب میشویم؟ چگونه است که در نمییابیم رمز ماندگاری حسین در چیست؟
چگونه است!...
حماسه حسینی و نوع تربیت انسانهای عصر واقعه
عاشورا یک امتحان بزرگ بود که در زمان و مکان خود بینظیر بود. حقیقت وجوهرة انسانهای مختلفی را بر ملا نمود. عاشورا به نوعی «یوم الفصل» هم بود، چرا کهحد فاصلی بین دو دسته از آدمها شد. یک عده فرسنگها به جلو رفتند و از ملک تاملکوت اوج گرفتند و عدهای نیز سیر قهقرایی طی نموده و در این حماسة عظیم مصداقتعبیر قرآن کریم شدند که میفرماید: ( اولئک کَالانْعامِ بَل هُم أضَلّ ) .
عاشورا وقتی لب به سخن میگشاید و محفل عاشقانة آن تعداد اندک را به تفسیرمینشیند آنها را متصلان به حقیقت توصیف مینماید، زیرا مقدمة یافتن حقیقت، واقعبینی و حقیقتجویی است، تا واقع جو نباشی حقیقتی را در نخواهی یافت. امام آنها را باحقایق آشنا کرد چون زمینة حقیقت جویی و واقع بینی را در آنها یافت.
«هرگاه انسانهای واقعبین و حقیقتطلب - هر چند اندک باشند - به حد نصاببرسند آن روز میشود از حقایق سخن گفت.»
در این حماسة عظیم و خصوصاً آن شب بزرگ تاریخ انسان ها یعنی شب عاشوراعدهای در ساحلِ سپیده تن شستند و در زیر بزرگترین محراب زمین یعنی آسمان نمازگزاردند و حماسه را اقامه بستند. آنان چون وصل به معبود بودند آن روز بزرگ را رقم زدند،چون آن شب عظیم را پشت سرگذارده بودند آن روز عظیم را آفریدند. روزهای بزرگ،محصول شبهای بزرگ است و آنانکه شب بزرگ نداشته باشند روز بزرگ ندارند، چرا کههمواره انسانهای بزرگ توشه و توان خویش را از شب میگیرند. شب فرصت روز بودناست. امام علی (ع) در توصیف انسانهای بزرگ میفرماید: ( زُهّادُ اللیل وَاُسُدُ النّهار؛ زاهدان شب و شیران روزند.
کسی که در سپیده دمان شیر باشد، یقیناً زُهد شب را تجربه کرده است، کسی کهشبانگاهان شانههایش بلرزد و میان خویش و معبود پل ارتباطی برقرار نماید اشک درچشمانش بیقرار میگردد و از آبشار «محجر» و شیار چهرهاش میغلتد و بر گونهاش پرپرمیزند، آن زمان است که شخص آسمانی میشود و در زمین، آسمان میشود.
بسیاری افراد بهشتیان روی زمینند زیرا نه اهل لغوند و نه گناه. قرآن میفرماید: ازویژگیهای بهشت این است که ( لا یسمعون فیها لَغواً ولا تأثیماً ) . انسان بهشتی نیزاهل لغو و گناه نیست و یک بهشت متحرک است، او دیگر قیدها را شکسته است.
حقیقت آدمی در کربلا برای عدهای این گونه بود، چرا که در آن دگرگونی معنوی،مسیرهای سلوک را یک شبه طی کردند و از تن و جان و مال و دنیای فانی گذشتند و دنیارا به سان یک منفذ نگریستن نگاه کردند، نه چشم انداز. امام علی (ع) در بارة این نوعنگاه به دنیا میفرماید:
( من ابصَرَ بها بصّرته ومن ابصر الیها أعمتهُ ) ؛ هرگاه کسی «با دنیا» نگاه کندبینایش میکند، و لیکن اگر کسی به دنیا نگاه کند کورش میسازد».
اگر کسی به اقتضای توحید، دل دادن به یک محبوب و یا حل شدن در یک آرمانرا بطلبد و آن را وسیلة رسیدن به محبوب اصلی یعنی خدای تعالی قرار دهد بینا میشود،و لیکن کسی که شؤون دنیایی و ارزشهای مادی و زودگذر آنرا هدف قلمداد کند و آن رادر عرض خدا قرار دهد کور میشود. اتفاقاً این معنا در واقعة عاشورا، بین سپاهیان دوطرف خود را به خوبی نمایان ساخت. عارفان واقعه و عاشقان دلداده بالمحهای از نگاهدوست بینایی یافتند که دارای سه افقِ بود: «افق باز»، «افق دور» و «افق روشن» و اینسه، افقهای عارفانه است. افق باز و انسان را محو جمال محبوب میکند و به قول حلاجدر این افقِ فقط معشوق میماند و بس چرا که «المحَبَّةُ نارٌ تَحرِقُ ما سوی المحبوب» .
در افق دور انسان فراتر از سطح موجود، ابعاد دورتر و وسیعتر را میبیند و جمالمحبوب او را در دنیای دیگر سیر میدهد و تا مرحلة غرق در دریاهای خون پیش میرود واین یعنی عشق عارفانه و ازلی به آرمان و هدف و خدای تعالی، به قول منصور حلاج بهمرحلة «رکعتان فی العشقِ لا یصحّ وُضوهُما الاّ بالدّم» میرسد.
و افقِ روشن نوعی مکاشفه است، نوعی احساس اتصال و ملاقات است و چشمبصیرت یافتن. امام علی (ع) در خصوص اوصاف پارسایان (متقین) تعبیر بسیار زیبایی ازاین افق دارد و میفرماید:
«فهم والجنّة کمن قد را´ها فهم فیها منعّمون، وهم والنار کمن قد را´ها فهم فیهامعذّبون؛ بهشت برای آنان چنان است که گویی آن را دیده و در نعمتهای آن به سرمیبرند و جهنم را چنان باور دارند و میبینند که گویی آن را دیده و در عذابش گرفتارند».
حسین (ع) معلّم تمام انسانها
وقتی حقیقت آدمی و آرمان اصیل او که خلیفه اللهی است ظهور کند و یک الگویتمام عیار میشود برای دیگری که بخواهد مسیر آرمان سازی را طی کند، نقش «کتابباز» را ایفا میکند، خواه آن انسان مسلمان باشد یا غیر مسلمان. این اعجاب بزرگ را درقضیه کربلا به خوبی شاهد هستیم، آن هم وقتی که فرعونیان خردسال و نمرودیان نابالغسپاه کور اجساد خندان آیینهها را به ظاهر شکستند. قرنها بعد زبان منصف بعضیمستشرقان از آن الهام میگیرد. این الهام گرفتن، چیزی جز ظهور حقیقت انسان بهعنوان جانشین محبوب نیست و مولا این درس بزرگ را در قالب یک حماسة عظیم بهانسانها
یاد داد. اگر بگوییم کربلا یک دانشگاه بزرگ است شاید باز در حق کربلا و حماسةحسین (ع) اجحاف کرده باشیم. بلکه باید بگوییم دانشگاهی بزرگ برای همة اعصار کهواقعیت انسان بودن انسان را در جنبههای مختلف ظلم ستیزی و آزادیطلبی و شکستنیوغهای غیر الهی و زمینی آموخت. این حقیقت عظیم انسانی به حدی است که در نگاهمستشرقان بعد از قرآن و مراسم عظیم حج پایه و اساس قدرت مسلمانان محسوبمیشود، وینستون از مستشرقان غربی مینویسد:
مادامی که مسلمانان قرآنی داشته باشند که تلاوت شودو(فراموش نگردد) و کعبهای که مراسم آن با انسجام وهمدلی صورت گیرد و حسینی که یاد شود هیچ کس قدرتتسلط و سیطره را بر آنان نخواهد داشت.
همانگونه که اشاره کردیم ظهور حقیقت آدمی در یک واقعة تاریخی به شکل یکآرمان معرفی میشود که دوست و دشمن به آن اذعان دارند و حتی گاهی انسان شاهدسخنانی از غیر مسلمانان میشود که او را به حیرت و شعف وا میدارد. یکی از ویژگیهایفطری انسان - به طور مثال - حریت و آزادی است و امام حسین در تبلور این اندیشه آنرا به صورت یک درس جاودان برای ما به ارمغان آورد که غربیان را نیز به تحسین واداشتهاست، به طور مثال بولس سلامه چنین میسراید:
سیکون الدم الزاکی لواءٌلشعوب تطالب استقلالاً
ینبت المجد فی ضلال البنود یهوی نسیجها سربالاً
سوف تبکی علی الحسینالبواکیویری کل محجر شلالاً
ماتم القاتلین لا للقتلی یسیرون للخُلود رجالاً
یعنی خونی که در کربلا ریخته شد (در واقع بر زمین ریخته نشد بلکه بالا رفت) پرچماست، آن هم برای هر ملتی که در طلب ثبات و استقلال است و مجد و عظمت و بزرگی درپناه بزرگواریها و حقایق ممتاز رشد میکند و چشمها بر حسین خواهد گریست و شیارچهرهها مثل آبشاری از اشک خواهد شد، اما گریة مأیوسانه برای قاتلان و جنایتکارانآن واقعه است نه برای کشته شدگان، چرا که شهدای این واقعه مردانی هستند که بهسمت جاودانگی و ابدیت حرکت میکنند که در واقع گریة ما گریة همدلی و همراهی واشتیاق به هدف آنهاست).
فردی مثل مهاتماگاندی در منشور انقلابی خویش بعد از اینکه با نظریة معروف«مبارزه منفی» خویش استعمار انگلیس را در هندوستان زمینگیر میکند و اقتصاد آنگرگپیر را به مخاطرهمی اندازد، اعلام میکند:
«ای ملت هند، من هیچگونه الگو و روشی از هیچ کس دردنیا برای شکست استعمار پیر برنگزیدم، مگر از حسینشیعه».
لذا وقتی ظهور حقیقت در آستان سپیدهدم خدایی تبلور پیدا میکند و نور امنیتشعاع آن از فراز تاریخ میگذرد و قرنها را در مینوردد و تاریخ را میفشرد و هوای اندیشةانسانها را تلالؤ میبخشد و حقیقت را بر جهازی از پرچم و قیام و شهادت ترسیم میکندمشاهده میکنیم که مرزها شکسته میشود. وینستون مستشرق آن را حقیقتیانکارناپذیر جهت منع سلطه بر مسلمانان میشمرد و یاد حسین را قرنطینهای بر ضدسلطهگری بر پیروانش به شمار میآورد و بولس سلامة مسیحی قیام و شکوه و عظمتآن را یک «لوا» و «پرچم» و «رایت» به شمار میآورد تا ثابت کند هر ملتی که دنبالاستقلالطلبی و رهایی است باید ملاکش عملکرد ابا عبدالله باشد و بالاخره گاندی غیرمسلمان، قیام خویش را وامدار درس مولا امام حسین (ع) میداند.
این سه بُعد را میتوان در یک مثلثی ترسیم کرد که اضلاع آن بیانگر تأثیر قیاممولا ابا عبدالله است.
1 - بُعد مصونیت: تعظیم و تکریم واقعة طف و جانبازی ابا عبدالله و یارانوفادارش مصونیت سیاسی و فرهنگی و اجتماعی مسلمانان را تضمین کرده و همتایتلاوت قرآن و مراسم حج تفسیر شده است (وینستون). البته حدیث ثقلین از حضرتختمی مرتبت محمّد مصطفی (ص) نیز در این خصوص گویاترین است، چرا که تمسک بهکتاب خدا (قرآن) و توسل به عترت پیامبر که امام حسین (ع) نیز از آن شجرة طیبه استمصونیت مسلمانان را از هر خطر به همراه دارد و شاید یکی از علل ذلیل شدن بعضیممالک اسلامی در قبال توطئهها و کینهها و فتنهها عدم رویکرد درست به قرآن و دوریاز اهلبیت : و اکتفا به مراسم صوری حج است.
2 - بُعد موجودیت و احساس حضور: ملتی که پایگاه واقعی خود را طلب کند و در پی کسب جایگاه شایسته و بایستة خویش باشد تمسک به آرمان مولا ابا عبدالله (ع) مشعل راه و پرچم مبارزه و اعلام موجودیت اوست (بولس سلامه).
3 - بُعد مشروعیت: گاه نیزایده گرفتن از انگیزة ظلمستیزی و حقطلبی قیام مولاابا عبدالله (ع) عامل مشروعیت بخشی به قیامها و مبارزات حقطلبانه است، چرا که مولااین راه را به ملل تحت سلطه نشان داد، چنانکه آزادی هند از چنگال استعمار انگلستانمرهون قیام امام حسین (ع) دانسته شد (گاندی).
ظهور حقایق در کربلا
انسانها به تعبیر روانشناسی به صورت فردی و تک تک یا منحصر به فردهستند. هر کدام دارای خصائص و ویژگیهای فردی متمایز و گاه مشترک هستند، اماعین هم نیستند. امام علی (ع) در خصوص این ویژگی، دگرگونی روزگار را تمثیل میزنندو میفرمایند: فی تقلّب الاحوال عُلِمَ جواهرُ الرجالِ.
لذا بعضی حقیقتها و جوهرهها همراه حقیقت مطلق همساز میشوند که به آنهامیگوییم:
1 - حقیقت همراه
افرادی که به محض شنیدن ندا همراه منادی میشوند مانند همراهانی که از مکّهتا بزرگترین قربانگاه تاریخ یعنی تا کربلای حسین همراه امام مثل یک رود زلال جاریشدند، نمونة ابدی و ماندگار آن را میتوان در بسیاری از کتابهای تاریخی و تحلیلی اینواقعه مشاهده نمود.
در قوانین نظامی و جنگی، یک فرمانده لشکر به این مسئله توجه دارد که اگر تعدادافراد دشمن و وسائل نظامی آنها بیشتر از افراد خودی هست به افراد خود نگوید تا روحیةآنها ضعیف نگردد. او پیوسته روحیة سربازان خود را تقویت مینماید و قدرت دشمن راضعیف جلوه میدهد و دشمن را حقیر و ضعیف میشمارد تا روحیة سربازانش تقویت شودو خود را نبازند اما امام اینگونه عمل نکرد بلکه یاران خود را در شب عاشورا فراخواند وفرمود: اگر در این سرزمین بمانید و نروید، فردا پیش از غروب آفتاب حتی یک نفر از شمازنده نخواهد ماند، حضرت حتی خبر قطعی شهادت آنان را صریحاً اعلام نمود. اما روحیةآنها نه تنها ضعیف نشد و به دل خود ترس راه ندادند بلکه غرق شعف و شادی گشتند وگفتند: عجب، فردا روز پایان فراق و آغاز اوج گرفتن و رسیدن به وصل است.
چنانچه حبیب بن مظاهر میگوید: ای کاش این پردة شب بدرد و تمام شود، زیرافاصلة ما با معبود یک شمشیر است وای کاش این شمشیر فرودآید و ما را به آن عشقازلی متصل کند. امام وقتی به حبیب بن مظاهر فرمود فردا کشته خواهی شد و اضافهفرموده «انّ اللیل هجیرٌ والوقتُ سکیرٌ والطریقُ غیرُ خطیرٍ...، اگر مایل هستی برو» پاسخمیدهد که بعد از کشته شدن شما زنده ماندن ما نه قیمت دارد و نه سود و سپس میگوید:یابن رسول الله اگر تو را رهاکنیم و برویم باید روز قیامت، پاسخ هر برهم زدن پلک چشمخود را در محضر خدا و رسول خدا بدهیم و گویا دیگر عبادت ما عبادت نیست و نماز وروزة ما نماز و روزه نیست و... .
از حقایق همراه میتوان از حضرت زینب 3 ، حضرت ام کلثوم، حضرت رباب،امام سجاد، فرزندان زینب، فرزندان ابا عبدالله، حضرت ابا الفضل و برادرانش عبداللهعثمان و جعفر و... نام برد که سخنان هر کدام از آنها تا ابدیت تاریخ و ظهور قائم آلمحمّد(عج) حقیقتی است بر گونه اساطیر و مشعلی است مستدام تا فراخنای تحلیلها.
2 - حقیقت منتظر
حقیقت دیگری که در کربلا خود را نشان داد حقیقت منتظر و مترصد بود. افرادیکه در اطراف و اکناف منتظر امام بودند، نه بیعت شکنانی که عهد و پیمان خود را در اندکزمانی زیر پا میگذارند. حقایق منتظر در مسیرهای مختلف از مکه، ذات عرق، حاجز،خزیمیه، زرود، ثعلبیه، بطق عقبه، شراف، ذو جسم، بیضه، عذیب الهجانات، قصر بنیمقاتل، کوفه و... به امام پیوستند و به کربلا آمدند.
اینان آغاز راه را میشناختند و همراه را ارج مینهادند و در پی اتصال بودند. نمونةآنها نافع بن هلال است. وی از اشراف کوفه و قاری قرآن و راوی حدیث بود، سرداریبزرگ که در رکاب حضرت امام علی (ع) در جنگهای صفین و جمل و نهروان جانبازیهانشان داده بود. امام (ع) شب عاشورا از خیمه بیرون آمدند تا صحرا و تپههای اطراف رابررسی کنند، نافع بن هلال هم از خیمه بیرون آمده بود و حضرت را همراهی میکرد.سیدالشهداء (ع) از او سؤال کرد: چرا همراه من میآیی؟ پاسخ داد: یابن رسول الله دیدمشما به طرف سپاه دشمن میروید، بر جان شما بیمناک شدم، لذا آمدم. امام فرمود: اطرافاین صحرا را بررسی میکردم تا ببینم فردا دشمن از کجا حمله خواهد کرد.
نافع میگوید: پرسیدیم چرا خم شدید و روی زمین جستجو میکردید؟
امام فرمود: ای نافع، خارهایی را که دور خیمههاست جمع میکردم تا کودکانم کهفردابی من و شما بین خیمههای سوخته و لهیب آتش و شلاق این طرف و آن طرفمیدوند - در حالی که خارهای غم و اندوه در دلشان ریشه دوانده - پاهایشان اندکی ازخارهای این بیابان مصون بماند.
نافع میگوید بسیار متأثر شدم و با سید الشهدا برگشتیم در حالی که دست چپ مندر دست حضرت بود، فرمود: این وعدهای است که خلافی در آن نیست سپس فرمود: درتاریکی شب از این مسیر (راهی که میان دو کوه بود) برو و خودت را نجات بده.
نافع اضافه میکند: خود را بر قدمهای حضرت افکندم و عرض کردم یابن رسولالله مادرم در عزایم بگرید اگر چنین کنم و تو را رها نمایم پروردگار جهان بر من منتنهاده که در جوار شما به شهادت برسم.
3 - حقیقت تشنه
بعضی از افراد حقایقی تشنهاند، و لیکن در آغاز دارای هدف روشنی نیستند، بایدآگاه شوند و سپس سیراب گردند تا به یقین برسند. گاه یک پیام، یک حرکت یا یک تذکردر شرایطی مناسب آنها را با هدف و آرمان همسو و همساز میگرداند. تجلی این ویژگیدر کربلا در خصوص افرادی چون حُر و زهیر بن القین روی داد. به زعم تاریخ زهیر حتی بامنازل مسیر حرکت حضرت امام حسین، از مکه تا کربلا، فاصلهای از جهت طی طریق واتراق نداشت، اما در آغاز از امام فاصله میگرفت و از دیدار با حضرتش ابا مینمود ومیگفت: اءنّنی علی دینِ عُثمان وهُو علی دین أبیه.
آنگاه که مقدمات اتصال او با امام توسط همسرش (دلهم دخت عمرو) فراهم شدو امام به سوی ایشان آمد و دقایقی با ایشان صحبت کرد تحولی عجیب و شگرف درروحیة او روی داد، مانند دریایی به تلاطم افتاد و از فداکارترین یاران حقیقت طلب درواقعة بزرگ تاریخ یعنی عاشورا شد.
4 - حقیقت منتقم
این نوع حقیقت شامل افرادی است که بنا به عللی از حضور در متن واقعه معذوربودند، اما بعد از رویداد عاشورا به عنوان یک نیروی معارض یا قدرت پنهان ظاهر شدند.بسیاری از این افراد در زمان واقعه یا بحبوحة انقلاب و اتفاقات امکان حضور نداشتند، امااشتیاق حضور را در دل داشتند و بعد از واقعه مثل آتشفشانی که خاموش بوده فعال شدند.قیامهای بعد از سال 61 هجری مثل قیام توّابین، قیام زید بن علی (قیام زیدیه) وشهدای فخّ در پی این اشتیاق رخ داد.
5 - حقیقت پیرو، عاشق و مرید
این نوع حقیقت یا واقعیت نهادینة انسانی، شامل افرادی است که سالها بعد ازیک جریان یا واقعه تاریخی زاده میشوند، امّا از لا به لای نقلها و تاریخ حقیقت رامیشناسند و به آن ارادت میورزند. آنان این عشق را درونی کرده و همواره با شجاعت ازآن یاد میکنند و به صورت پیرو و عاشق باقی میمانند.
عشق آتشین به آن حقیقت دیرین همة وجوه زندگی حتی اخلاق و رفتار آنها راهمجنس و همسو با آن حقیقت میکند به طوری که آنان تشبه و تمثل به آن را جستجومیکنند، مانند بسیاری از مریدان ابا عبدالله در زمان ائمه بعد یا شیعیان معاصر و مخلصامام حسین (ع) که هم در پیروی شاخص هستند و هم در عشق، پایدار و هم مریدجاودانی راه مولا به شمار میروند.
6 - حقیقت کور
این حقیقت شامل آن دسته از افرادی است که چراغ را میبینند، اما تاریکی رابرمی گزینند، راه را میبینند ولی بیراهه را میپیمایند و جالب این که این حقیقت و تبلورآن در هیئت انسانی، هم در زمان واقعه، هم در اوج رویداد و هم پس از آن و حتی قرنهابعد از آن همواره کور و سطحی و نارسا باقی میماند. اغلب مردم کوفه و شام در سال 61هجری اینگونه بودند.
کوفه شهری است که در سال هفده هجری توسط سعد بن وقاص در جریانتصرف ایران ساخته شد، لذا نوعی شهر جنگی است. در جریان جنگ جمل به وسیلهامامعلی (ع) به عنوان پایتخت برگزیده شد و بیشتر مردم آن را یمانیان تشکیلمیدادند.
نکتهای که در خصوص کوفیان گفتنی است آنکه آنان دارای فرهنگ ثابت و ارادةپایدار نبودند و از جهات منفی یعنی عهدشکنی و بیوفایی شهره بودند. مردم این شهر درمقاطع مختلف، مواضع متفاوتی داشتهاند، گاهی موضع آنها در دفاع از اهل بیت بوده و باشجاعت بینظیری جانب علوی را تقویت کردهاند، چنانچه پایداری آنها باعث شکستناکثین در جنگ جمل گردید و لیکن در جنگ صفین یا در کنار امام حسن (ع) با معاویهکوتاه آمدند و در قضیه کربلا کاملاً عهد شکنانه عمل کردند و جالب اینکه حضور آنان درکنار حقیقت منتقم مثل مختار نیز موضع دیگری از آنها را به نمایش میگذارد.
حقیقت کور گاهی به هدف میزند و گاهی نیز پا بر فک خود میگذارد و با انگشتخویش دیدگان خود را از حدقه خارج میکند. در واقعة کربلا تابلویی بسیار شیوا و گویا ازحقیقت کور معاصران سال 61 هجری به نمایش گذاشته شد.
حماسه حسینی و مسالهی تحریفات
اشاره
جویبار یا رودخانهای که از سرچشمهی پاک، ناب و خالص جریان مییابد چون به سوی دشت و صحرا جاری میشود. صفا، طراوت و برکتبه ارمغان میآورد و مزارع و باغات را سیراب میسازد و آدمیان و سایر موجودات را بهرهمند مینماید. اما اگر این رودخانه طغیان کند و حالتسیلابی به خود گیرد نه تنها دیگر مزایای مزبور را در برندارد که موجب تخریب و ویرانی است. حقایق مسلم تاریخی و خصوصا واقعیتهایی که مربوط به حوادث سازنده، رشد دهنده و انسان ساز هستند تا زمانی که دچار دگرگونی نشدهاند همچون چشمهها و جویبارها صفابخش و پربار و حرکت آفرین خواهند بود، اما اگر گرفتار آفتهایی چون تحریف شوند از مقاصد عالی، اهداف والا و نورانی خویش دور افتاده و خاصیت اصلی خویش را از دست میدهند.
قرآن کریم میفرماید: «یحرفون الکلم عن مواضعه ونسوا حظا مما ذکروا به» (1) «کلمات را از مورد خود تحریف میکنند و بخشی از آنچه را به آنان گوشزد شده بود فراموش کردند» . در جای دیگر این کلام آسمانی میخوانیم، «وقد کان فریق منهم یسمعون کلام الله ثم یحرفونه من بعد ما عقلوه وهم یعلمون» (2) گروهی از ایشان کلام خدا را میشنیدند و پس از فهمیدن، آن را تحریف میکردند، در حالی که علم و اطلاع داشتند!
معنای تحریف
وقتی سخنی از معنای اصلی منحرف شود به وجهی که مقصد اساسی خود را از دستبدهد و از وضع واقعی و حقیقی به شکلی دیگر درآید میگویند در آن تحریف صورت گرفته که در این صورت هدف آن کلام فدای این دگرگونی منفی و مغرضانه خواهد شد، گاهی در الفاظ و ظاهر قضایا تحریفی صورت میگیرد و در مواقعی در محتوا، پیام و هدف یک برنامهای تحریف واقع میشود که نوع دوم از حالت اول خطرناکتر و پیچیدهتر است و اصلاح در این مورد مشکلتر خواهد بود. متاسفانه در فصولی از تاریخ اسلام تحریفاتی رخ داده که سیمای حوادث راستین و وقایع حقیقی را عوض کرده و کار محققان را دشوار ساخته است. این حرکتیا به وسیلهی طرفداران و حامیان جاهل و یا مخالفان کینهتوز رخ داده است. در خصوص نهضت مقدس و شکوهمند حضرت امام حسین علیه السلام باید خاطر نشان ساخت که دشمنان نتوانستهاند در آن تحریفی پدید آورند و این قیام به قدری صریح، روشن، مقدس و غیر قابل انتقاد بود که حتی بسیاری از مخالفان در برابرش سر تعظیم فرود آورده و آن را ستودهاند. ولی با کمال تاسف از سوی طرفداران جاهل مطالبی بیاساس وارد متون این بخش از تاریخ شیعه شده است.
حماسه حسینی چون خورشیدی عالمتاب بر همهی جهان درخشندگی و فروزندگی دارد و در شرایط ظلمانی شعلهای ایجاد کرد و فریاد عدالتی در تیرگی ستم بود که حیات تازهای در عالم اسلام به وجود آورد و معرفتی عالی و بینشی نیرومند در آن نهفته است. و مرثیهها و روضهها باید بیشتر این جنبهها را مورد بررسی قرار دهند و محاسن حماسی این نهضت را مطرح کنند و پرداختن به چنین ابعادی از قیام عاشورا، از روی آوردن به تحریفات میکاهد نباید آنقدر افسانه، خرافه و مطالب دروغ به این حرکت مقدس ملحق کرد که عظمت و افتخار و الهام بخشی و اثر تربیتی آن را تیره و تار کند و چنین شکوهی را مخدوش نماید، تکیه بر خطبههای امام و اهل بیت که ایراد نموده و نیز روضه خواندن از روی بیاناتی که آن حضرت در پاسخ به افراد در مسیر مدینه تا کربلا فرمودهاند و نیز بر اساس رجزهایی که آن امام بزرگوار و اصحابش در روز عاشورا در مقابل دشمن خواندهاند و در کتب معتبر ثبت و ضبط شده و از روی نامههایی که بین امام و مردم کوفه و بصره رد و بدل شده و در منابع مستند ضبط است از مواردی است که تاریخ این قیام را پرحرارت و پرتابش نگه میدارد، باید توجه داشت که این جنبش با هالهای از قداست آمیخته است و باید برای معرفی آن از ابزارهای درست، سخن پاک و مضامین عالی بهره گرفت و غافل شدن از این واقعیت و گریستن را هدف دانستن، فرهنگ تحریفی را ترویج میکند، شهید مطهری رحمه الله میگوید: «... قهرا برای این که مردم بیشتر گریه کنند... روضههای دروغ جعل شد مردم ما هم به روضههای خیلی داغ و پرحاشیه عادت کردهاند و این خود عاملی شده که اجبارا عدهای از اهل منبر برای این که مردم گریه کنند... روضههای ضعیف میخوانند..» . (3) .
هدف نهضت: مبارزه با تحریف
حضرت امام حسین علیه السلام در قیام پرشکوه خود در صدد برآمد تا چهرهی واقعی آیین محمدی صلی الله علیه و آله و اسلام ناب را به جهانیان معرفی کند و پیام معنوی قرآن را به تشنگان معارف برساند و از فرهنگ دینی غبارزدایی کند.
در این قیام عامل امر به معروف و نهی از منکر برجستهتر است چنان که امام حسین علیه السلام در وصیتبه برادر خود محمد حنفیه فرمودهاند: قیام من برای اصلاح امت جدم میباشد، میخواهم امر به معروف کنم و نهی از منکر نمایم و به سیره و سنت جد و آیین پدرم - حضرت علی علیه السلام - رفتار کنم (4) .
در حقیقت امام حسین علیه السلام برای مبارزه با تحریفها قیام فرمود زیرا احساس نمود در دستگاه خلافت اسلامی انحراف شدیدی رخ نموده و این اعوجاج در شئون سیاسی اجتماعی مسلمین رخنه کرده و آنان را از رسیدن به چشمه پاک و پربهرهی توحید و رستگاری باز داشته است و برای زنده ماندن دین و بقای امت اسلامی راهی جز فداکاری و شهادت نمیباشد و گویی باید عبارت ان الله شاء ان یراک قتیلا تحقق پذیرد (5) .
البته برخی خواستهاند یک تحریف تاریخی در این قیام ایجاد کنند و چنین تبلیغ نمایند که فراخوانی کوفیان هدف اساسی قیام کربلاست در حالی که دعوت کوفیان از موارد جزیی و فرعی این قیام است و خطبههای حماسی و پرشور امام بعد از شکست کوفه بیانگر این واقعیت میباشد شهید مطهری از این موضوع دچار شگفتی میشود که برخی خواستهاند حماسهی کربلا را به نحوی ثابت کنند که مردم کوفه واقعا دارای قدرتی بودند و میشد به آنان اعتماد کرد در صورتی که عظمت قیام حسینی در این است که آن حضرت بدون اتکا به قدرتهای سیاسی اجتماعی آن روز برپا خاست و اثر روحی این حرکت در حدی بود که نه تنها مردمان آن زمان را به تحرک وا داشتبلکه اثراتش همچنان باقی و پابرجاست (6) . آن متفکر شهید در جای دیگر خاطر نشان میسازد:
«... نه چنان بود که بعد از دعوت مردم کوفه امام قیام کند بلکه بعد از این که امام حرکت کرد و مخالفتخود را نشان داد و مردم کوفه از قیام امام مطلع شدند و چون زمینهی نسبتا آمادهای در آنجا وجود داشت مردم کوفه گرد هم آمدند و امام را دعوت کردند. .» . (7) اگر دعوت کوفیان عامل اصلی نهضتبود امام میبایست در این حرکت احتیاط بیشتری مینمود و تذکرات برخی ناصحان چون عبدالله ابن عباس را مورد توجه قرار میداد.
عوامل تحریف
امویان کوشیدند تا نهضتحسینی را از سرچشمهی اصلی قیام جدا کرده و آن را بر بستر دیگر قرار دهند و این چنین وانمود کنند که حرکت مزبور نوعی ایجاد اختلاف و تشتت در بین مسلمین بود، دشمنان کوردل و شبپرستان خفاش صفت میخواستند این حماسهی پرشکوه و سراسر مقدس را در حد یک آشوب سیاسی ناحیهای تنزل دهند و به همین دلیل چون مسلم بن عقیل نماینده و شخص مورد وثوق امام وارد کوفه شد، یزید به حاکم وقت - ابن زیاد - نوشت فرزند عقیل میخواهد به اخلال و فساد دست زند و بذرهای تفرقه بپاشد و فرزند زیاد چون نایب امام - مسلم را - دستگیر کرد خطاب به وی گفت: چه شد که به این شهر آمدی تا آشوب برپا کنی، مسلم در جواب گفت: بر حسب دعوت و نامههای متعدد کوفیان آمدهام و ما خواهان برقراری عدالت هستیم.
به رغم آن که دشمنان نتوانستند این حماسه را کم رنگ سازند عواملی دستبه دست هم داد تا منابع مستند تاریخ کربلا توسط عدهای نادان مورد خدشه قرار گیرد. از جمله:
1- تمایل به اسطورهسازی
الگو بر خلاف اسطوره، مجموعهای از باورهای ایمانی و معارف اعتقادی انسان است که در عرصهی عمل در سیمای انبیاء و اولیاء نمایان میگردد و در سیرهی چنین افرادی نباید تحریف واقع شود. و روا نیست جنبههای افسانهای که حس اسطورهای را در اذهان ایجاد میکند به شرح حال و چگونگی نهضت افراد مقدس وارد شود. به فرمایش شهید مطهری: «افرادی که شخصیت آنها، شخصیت پیشوایی است، قول آنها عمل آنها، نهضت آنها سند و حجت است نباید در سخنانشان، در شخصیتشان تحریف واقع شود. قسمتی از تحریفاتی که در حادثه کربلا صورت گرفته معلول حس اسطورهسازی است» . (8) .
حضرت آیة الله خامنهای، مقام معظم رهبری، فرمودهاند: جعل مطالب زاید و افزودن آن بر قصهی اصلی و نسبت دادن آن به صاحب قصه در قصه معصومین علیهم السلام کذب و افترا و حرام است (9) .
2- گریه بر امام حسین علیه السلام و توجیه وسایل باطل
برخی تصور کردهاند چون میخواهیم بر سالار شهیدان بگرییم و این برنامه مقصد والایی است پس میشود از هر وسیلهای که به آن کمک کند، بهره گرفت. اگر چه با جعل و تحریف توام باشد. این واقعا فکر مسموم و پرآفتی است که اگر کاری با ظاهری مذهبی بروز کرد و دارای ثوابی بود، دیگر اشکالی ندارد در مسیر آن به هر حرکتی دستیازیم، اگر چه دین و مبلغان راستین آن از این کار بیزار باشند و حضرت ابا عبدالله علیه السلام هم از بابت آن در فشار باشد و خاطر مبارک آن امام همام برنجد. بزرگان دین و علمای شیعه با آن که خودشایستگی تربیت و تعلیم دیگران را داشتند باز دین و عقاید و افکار خویش را بر امام عصر خود عرضه میداشتند تا مبادا به نام دین به چیزی بر خلاف آن معتقد باشند یا به حساب دین، کاری را در جهت معارض آن انجام دهند (10) .
3- مراجعه به منابع مخدوش و تکیه بر مضامین جعلی
منابعی که از تاریخ عاشورا حکایت دارند، باید چندین مشخصه را داشته باشند، در غیر این صورت آمیخته به جعل و تحریفند و استناد به آنها مشکلاتی را به بار میآورد و اهداف این نهضت را تحریف میکند، در وهلهی اول چون این مطالب به منابع اصیل قرآنی و روایی عرضه میگردند نباید رنگ ببازند و یا با آنها در تعارض باشند همچنین مسایلی را که مطرح میکنند باید در شان و مقام حضرت امام حسین علیه السلام به عنوان فروغ امامت، ستارهی درخشان آسمان ولایت و هادی انسانها و نگهبان معارف الهی باشد، نکتهی دیگر این که در بررسی این متون تطبیق آنها با عقل سلیم و منطق کار لازمی است که اگر خرد ناب و درک عالی انسانی قبول آنها را مورد تامل قرار داد باید از نقلشان امتناع کرد. اگر انسان هر چه را میخواند و میشنود باور کند و برای دیگران بازگو کند بدترین جهالت را مرتکب شده است. مراجعه کنندهی به کتب مقاتل به مصداق «کونوا نقاد الکلام» باید این متنها را با ارزیابی درست و ارزشیابی منطقی و اصولی مورد بررسی قرار دهد و از میان آنها مطالبی را مورد گزینش قرار دهد که معارف و اندیشه افراد را ارتقا دهد، روح شنوندگان و عزاداران را به حماسهی کربلا پیوند دهد و دلها را به اهتزاز درآورد. شهید مطهری رحمه الله میگوید: «... اگر در آن مسیر صحیح با بیان حقایق و واقعیات بدون آن که روضهی دروغی خوانده شود، بدون آن که جعلی شود، بدون آن که تحریفی شود... اگر اشکی از روی صداقت و حقیقت ریخت، شور و واویلا بهپاشد مجلس هم کربلا شد، بسیار خوب است..» . (11) روی آوردن به منابع مخدوش چون روضة الشهدای ملا حسین کاشفی، اسرار الشهادة ملا آقا دربندی و دخالت دادن فرهنگهای قبل از اسلام همچون سوگ سیاوش و غیره در وقایع کربلا و مانند آن میتواند از زمینههای تحریف باشد. همچنین رسوخ برخی سنتهای بومی و شیوههای قومی و محلی که به عنوان آداب و رسوم اقوام و قبایل مطرح هستند در برخی حوادث عاشورا این نهضت را آفت زده میکند، کما این که فرهنگ حکام و سلاطین چون به مرثیهها رسوخ یافت اعتبار آن را کم کرد.
نمونههایی از تحریفات لفظی
1- در برخی کتب مقتل که متاسفانه هنوز هم از آنها استفاده میشود و در روضهها به آنها استناد میکنند برای ذریهی امام دخترانی بافته، یا دخترانی را در مدینه گذاشته و برخی را شوهر داده و گروهی را از فرط تشنگی هلاک کرده و عدهای را شهید نمودهاند و آمار مخالفان را به شکل اغراقآمیز نقل کرده و به ذکر وقایعی پرداختهاند که در این قیام رخ نداده است.
2- تاکید بر این که علی اکبر نوجوانی هیجده ساله و ناکام بوده و آرزوی داماد شدن داشته و پدرش از بابت این که برایش همسری برنگزیده ناراحت است، در حالی که علی اکبر در شعبان سال سی و سوم هجری به دنیا آمده و در کربلا بیست و هشتسال سن داشته و عبارت ثمانیة و عشرین تحریف و تصحیف به ثمانیة عشر شده و علامه مقرم ثابت کرده که علی اکبر در کربلا از برادرش امام سجاد علیه السلام بزرگتر بوده است (12) . همچنین برخی مطرح کردهاند که حضرت امام حسین علیه السلام از به میدان رفتن علی اکبر اکراه داشت و این تحریف در کتاب روضة الشهدای کاشفی دیده میشود ولی شیخ مفید و سید بن طاووس خاطر نشان ساختهاند وقتی آن جوان خواستبه نبرد با اشقیا برود، امام بدون درنگ به وی اذن داد (13) . برخوردهای احساسی و بسیار عاطفی بین علی اکبر و مادرش ام لیلی فاقد اعتبار تاریخی است و علامه مقرم اظهار میدارد; ام لیلی در کربلا نبوده و قبل از حادثه عاشورا وفات یافت.
3- طبق برخی نقلهای نادرست و تحریف شده امام حسین علیه السلام فرزند بیست و هشتساله خود را داماد نکرده اما در بحبوحهی حوادث کربلا که به دلیل شدت ناملایمات ناگزیر میشود نماز خوف بخواند مصمم میگردد دخترش فاطمه را به عقد ازدواج قاسم سیزده ساله درآورد. علامه مجلسی میگوید: قصهی دامادی قاسم را در کتب معتبر ندیدهام (14) و محدث نوری آن را از اخبار وهن انگیز میداند (15) . محدث قمی هم این ماجرا را مخدوش میداند (16) .
4- به حضرت مسلم بن عقیل نسبت دادهاند که هنگام حرکتبه سوی کوفه، کشته شدن صیدی را به دست صیادی لامتبدشگونی سفر دانسته و از این جهت واهمه به دل راه میدهد. اولا نایب و مورد وثوق امام نمیتواند از یک حادثه جزیی نگران شود و نسبت دادن دروغی این گونه به مسلم بدان معنا است که العیاذ بالله او از تعالیم اسلامی آگاهی ندارد، گذشته از آن حضرت رسول صلی الله علیه و آله امتخویش را از فال بد برحذر داشته و این کار را معادل شرک دانسته است و حضرت مسلم به هیچ عنوان این سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله را فراموش نکرده و آویزهی گوشش بوده و نمیتوان باور کرد که چنین شخصیتی به یک رسم جاهلی موهوم که با سیرهی خاندان عصمت مغایرت دارد عمل کند (17) .
5- حضرت امام سجاد علیه السلام که به صور گوناگون میکوشید تا برخلاف موقعیتهای خفقانزا خاطرات عاشورا، شهادت و روح حماسه حسینی را زنده نگه دارد و با آن موقعیت اجتماعی همهی دیدهها را به سوی سیمای پرمهابتخود متوجه کند و آن گاه اشکی داغتر از آتش را بر گونهها جاری سازد تا مردم در تبلور آن قطرههای اشک عاشورا را تداعی کنند در برخی روضهها و مرثیهها و اشعار نمایشهای تعزیه به صورت انسانی بیمار و ناتوان معرفی میشود و نیز نقل میکنند که وقتی برای امام حسین علیه السلام یاوری باقی نماند و آن حضرت برای وداع به خیمه امام سجاد علیه السلام رسید امام چهارم اظهار داشت: پدر جان کار شما با این مخالفان به کجا کشیده؟ گویی بر اساس این نقل دروغ و تحریفی، آن ستارهی تابناک امامت از اوضاع کربلا و حوادث آن کاملا بیخبر است! از اتفاق، یکی از منابع مستند و منور که ناظر واقعه کربلا بوده و این رویداد را دقیق و با ذکر جزئیات ذکر کرده امام سجاد علیه السلام است.
6- ماجرای فاطمهی صغری که در مدینه مانده است و توسط مرغی از ماجرای کربلا باخبر میشود و پس از آن که میفهمد پدر و برادرانش در حادثهی نینوا کشته شدهاند بیتابی میکند و بر اثر نالههای زیاد جان به جان آفرین تسلیم میکند. نیز در کتب معتبر نیامده است.
7- حکایتسلطان قیس که در هندوستان و به هنگام شکار مورد هجوم شیری قرار میگیرد و چون این فرد نصرانی امام حسین علیه السلام را به امداد میطلبد آن حضرت در بحبوحه جنگ با اشقیا موقتا از نبرد دستبرمیدارد و وی را از گزند شیر نجات میدهد و در ادامه فرد مزبور اسلام میآورد. این ماجرا نیز جزو اکاذیب است.
8- داستان دختری یهودی که فلجبود و قطرهای از خون امام حسین علیه السلام به وسیلهی مرغی به بدنش چکید و بر اثر آن بهبود یافت نیز از افزودههای بعدی است.
9- حکایتشیر و فضه: که به توصیهی حضرت زینب (س) فضه کنیز حضرت زهرا (س) شیری را میآورد تا از ابدان مطهر شهدا حفاظت کند، فاقد اعتبار است.
10- ماجرای پیرزنی که در زمان متوکل میخواستبه زیارت امام حسین علیه السلام برود که توسط عاملان متوکل عباسی دستگیر و به دریا افکنده میشود و بعد حضرت عباس علیه السلام او را نجات میدهد، ماجرای پدید آمدن این ماجرای سراسر دروغ را آیة الله حاج شیخ محمد حسین عالم نجف آبادی برای شهید مطهری نقل کرده است (18) .
تحریفات معنوی و محتوایی
1- یکی از تحریفات معنوی این است که حضرت امام حسین علیه السلام به شهادت رسید تا امت گناهکار را نجات دهد. که با این برنامه هدف مقدس آن حضرت ناتمام جلوه داده شده است و چنین برداشتی از شفاعتبه راستی موجبات انحطاط جامعه را پدید میآورد و با مبانی اعتقادی شیعه و فرهنگ ائمه در تباین است، این طرز فکر که شاید مورد پسند عوام باشد درست ضد هدف راستین امام است زیرا او نهضتخود را برای این منظور ترتیب داد تا مردم از خداوند ترس داشته باشند و از روی آوردن به گناه و معاصی برحذر باشند و به فرائض دینی توجه افزونتری کنند و روحیهی تقوا در آنها احیا شود، مرحوم آیتی میگوید: هیچ امکان پذیر نیست که کسی با دوری از خدا به امام حسین علیه السلام نزدیک شود و با خشم پروردگار امام را خشنود سازد و سهمی از معصیت را برای امام کنار بگذارد تا خدا نتواند از وی بازخواست کند (19) ، شهید مطهری رحمه الله مخالف این باور غلط است و خاطر نشان میسازد گناه وقتی بخشیده میشود که روح انسان با معنویت امام پیوند بخورد (20) . و در جای دیگر فرمودهاند: «همان چرندی را که مسیحیت در مورد مسیح گفتند در مورد حسین علیه السلام گفتند، گفتند: که حسین کشته شد برای آن که بار گناه امت را به دوش بگیرد (21) .» آن متفکر افزوده است اگر کسی در ماه رمضان روزهدار باشد و چنین سخنی بر زبان آورد روزهاش باطل است (22) . به نظر شهید مطهری رحمه الله این چنین تصویری از شفاعتشرک در ربوبیت است و برای امام حسین علیه السلام نوعی اهانتبه شمار میرود (23) .
2- القای این تفکر باطل که امام حسین علیه السلام دستگاه جداگانهای در برابر ترازوی عدل الهی دارد و در پیشگاه خداوند اعمال صالح، عبادات خالص و رفتارهای نیک و حسنات مقبول است ولی نزد آن امام تنها گریه، ناله و بر سر و سینه زدن مورد قبول میباشد و در این دستگاه خیلی راحتتر از تشکیلات الهی میتوان بهشت را به دست آورد و از آتش دوزخ رهایی یافت. البته آن چشمی که برای ابا عبدالله و یارانش نگرید و آن قلبی که نسوزد، چشم و قلب بشر نمیباشد اما این سخن با آن تحریفات فرق میکند که میگویند سومین فروغ امامتشهادت را برگزید تا مردم در مجالس حسینی شرکتیابند و بگریند و آمرزیده شوند بدون آن که سیرهی آن امام و توصیههای آن پیشوا را چراغ راه خویش قرار دهند.
3- عدهای چنین عنوان میکنند که حماسهی عاشورا بطور جبری و حادثهای محتوم روی داده است، اگر این عقیدهی باطل را بپذیریم العیاذ بالله امام و یارانش را از هر گونه اراده، اختیار و تصمیمگیری سلب کردهایم و اعتقاد به این تفکر موهوم با قرآن و فرهنگ اهل بیت مغایرت دارد به علاوه چنین تخطئهای در اصل مهم و حیاتی قضا و قدر نوعی انحطاط فکری و عقیدتی به بار میآورد.
4- نکتهای که متاسفانه در اغلب مرثیهها دیده میشود این است که از زبان امام و یارانش رویداد کربلا و مصائب عاشورا به چرخ و فلک نسبت داده میشود و به عنوان زبان حال پیشوایی پاک و معصوم و مطیع اوامر الهی به روزگار و افلاک دشنام داده میشود در حالی که در روایات بسیاری از این حرکت نهی شده و اگر این اعتراض حاکی از اعتقاد به عامل مؤثر در سرنوشت انسان و در عرض اراده الهی باشد نوعی ثنویت و دوگانهپرستی به شمار میرود و خود از مظاهر شرک است و تفکر دهریون را در اذهان تداعی میکند، گذشته از آن اعتقاد به تاثیر ستارگان و افلاک در سرنوشت آدمیان در فقه اسلامی حرام است و باید دانست که امام معصوم میتواند به اذن خداوند ولایت تکوینی داشته باشد و در مخلوقات دخل و تصرف کند و فلک نمیتواند برای آن وجود مبارک سرنوشت مشخص کند.
5- حضرت امام حسین علیه السلام با قیام خود مکتب عملی برای اسلام پدید آورد تا مسلمین و آزادگان با تاسی از او برای اصلاح امور جامعه و ترویجحسنات و محو منکرات اهتمام ورزند اما گروهی میگویند دلیل قیام امام حسین علیه السلام یک دستور خصوصی بود و طبق یک توصیهی غیبی باید کشته میشد اگر این گونه باشد دیگر این قیام اثرات تربیتی و سازندهای بر جامعه ندارد و قابل پیروی نیست و نقش الگودهی آن از بین میرود و نهضت امام از حوزهی عمل بشری قابل اقتدا و اقتفا خارج شده و از زمین به آسمانی غیر قابل دسترس میرود. شهید مطهری میگوید: این تحریف معنوی نهضت امام را از حالت مکتبی بودن خارج میکند (24) و دیگر الهام بخش آدمیان نخواهد بود (25) .
6- ائمهی اطهار علیهم السلام تاکید فرمودهاند که نهضت امام حسین علیه السلام باید زنده بماند و فراموش نشود و توصیه کردهاند مردم برای آن حضرت بگریند و عزاداری کنند تا هم نهضت عاشورا حفظ شود و هم آنان در پرتو این مجالس و سوگواریها به رشد معنوی و سازندگی ایمانی برسند و بر اثر همراهی عاطفی با حماسه عاشورا به معرفت عاشورائیان نزدیک شوند و از این چراغ هدایت نور بگیرند و با کشتی نجات از توفان حوادث آسان بگذرند. ولی گروهی این هدف را مسخ کرده و گفتهاند: این گریه تسلی خاطری برای حضرت زهراست در حالی که امام حسین علیه السلام با شهادت خویش به مادرش زهرا (س) پیوست و آن دو انسان والا از هم جدا نیستند که حضرت فاطمه (س) در فراق این ماجرا ناراحتباشد و احتیاج به تسلی داشته باشد البته حضرت زهرا بسیار شادمان میشود که مردم با یاد حسین علیه السلام و زنده نگه داشتن راه او به سعادت برسند و در همان مسیری حرکت کنند که فرزندش پیمود. شهید مطهری این تحریف را مورد انتقاد شدید قرار میدهد و میفرماید با چنین تصوری ما مقام آن بزرگان را که آرزوی شهادت داشتهاند تنزل دادهایم (26) .
7- حضرت امام حسین علیه السلام با فداکاری کم نظیر خود موجی ایجاد کرد که برای قرون متمادی ستمگران را به هراس واداشت و دشمنان دین را لرزانید و نامش با شجاعت، معنویت و ایثار و عدالت توام میباشد، او در حد بسیار عالی برای اعتلای اسلام خون خویش را داد و چشمهی حقیقت را جاری ساخت و به قطرههای خون خود ارزش داد اما عدهای این گونه مینگرند که امام حسین علیه السلام توسط دشمنان نفله شد و بدون این که تقصیری داشته باشد توسط ستمکاران کشته شد و از این جهتباید برایش متاثر بود و گریست، شهید مطهری این تصور باطل را مورد انتقاد قرار داده (27) و مرحوم آیتی میگوید: این گونه نیست که امام از روی بیچارگی تن به شهادت بدهد، این طور نبود و گوینده یا نویسنده این سخن هر که باشد سخنش سست و بیاساس است و اگر این گونه بود کجا دنیا میتوانست روی این قیام مقدس حساب کند (28) .
8- هر گونه تاریخ یا مقتل یا گزارش یا مضمون شعری که حاکی از ذلت پذیری و خواهش امام حسین و یاران و خاندانش در مقابل دشمن باشد دروغ و تحریف و غیر قابل قبول است:
از آستان همت ما ذلت است دور واندر کنام غیرت ما نیستش ورود پس این که در برخی روضهها یا مرثیهها به شنونده یا خواننده القا میشود که امام برای به دست آوردن آب به دشمن التماس کرد با سیرهی امام مغایرت دارد و این که امام به عنوان شخصیتی والا مقام آن هم در سنین بزرگسالی (57 سالگی) از غربت و تنهایی بنالد و مادر خود را صدا بزند که به او مادری کند منحط و مباین روح حسینی است، و این که در مرثیهها از زبان امام گفته میشود که: راضی شدم که زینب خوار گردد آن وقتخاطرههای نینوا را که بر کالبدهای مرده جوامع زندگی میدمد به صورت ذلت آوری ترسیم کردهایم.
پینوشتها:
1) مائده / 13 .
2) بقره / 75 .
3) حماسهی حسینی، شهید مطهری، ج3، ص260 .
4) مقتل خوارزمی، جاول، ص188; ملحقات احقاق الحق، ج11، ص602، نفس ال5مهموم، حاج شیخ عباس قمی، ص45; مقتل عوالم، ص54 .
5) نک: بررسی تاریخ عاشورا، محمد ابراهیم آیتی، ص79- 89 .
6) حماسهی حسینی، ج3، ص54 .
7) همان، ج2، ص40 .
8) همان، جاول، ص41 .
9) ارزیابی سوگواریهای نمایش، غلامرضا گلی زواره، ص36 .
10) بررسی تاریخ عاشورا، ص125 .
11) حماسهی حسینی، جاول، ص102- 103 .
12) نک: علی الاکبر، عبدالرزاق المقرم، انتشارات شریف الرضی .
13) رک: الارشاد و لهوف .
14) جلاء العیون، علامه مجلسی، ص404 .
15) لؤلؤ و مرجان میرزا حسین نوری، ص193 .
16) منتهی الآمال، جاول، ص70 .
17) تحقیق دربارهی اول اربعین حضرت سید الشهداء، شهید قاضی طباطبایی، ص174. پاورقی
18) سرگذشتهای ویژه از زندگی استاد شهید مرتضی مطهری، جاول، ص35- 36 .
19) بررسی تاریخ عاشورا، ص125 .
20) حماسهی حسینی، ج2، ص209 .
21) همان، جاول، ص276 .
22) همان، ص76 .
23) عدل الهی، شهید مطهری، ص265 .
24) حماسهی حسینی، ج3، ص84- 85 .
25) همان، ص286 .
26) همان، ص92 و نیز ص286 .
27) همان، ص83- 84 و نیز جاول، ص80 .
28) بررسی تاریخ عاشورا، ص89 .
«عاشوراپژوهی»
در تاریخ دین پژوهی معاصر به سبب طرح وارائه تئوری های مختلف ونقد آن ها جایگاه خاصی یافته است. این نظریه ها عموما از ابعاد مختلفی قابل نقد و بررسی هستند: نقد درونی، نقد بیرونی و نقد زیرساختی. در نقد درونی به ارزیابی لایه های اصلی و درونی مانند استدلال ها، مسائل و نظریه ها پرداخته می شود؛ چنان که در نقد و ارزیابی برون ساختاری، با رسالت، روش، تاریخ و مقایسه یک نظریه با نظریه های دیگر و... سر و کار خواهیم داشت. در نقد بنیادین و زیرساختاری نیز مبانی، اصول و ارکان یک تئوری با تئوری یا تئوری های دیگر به صورت اساسی اختلاف دارد بی آن که از آن نظریه سخنی به میان آید.
یکی از برجسته ترین نظریه ها در عاشوراپژوهی، نظریه استاد مطهری است که در دو مجلد با عنوان حماسه حسینی در اختیار محققان قرار دارد. این کتاب در سال های اخیر مورد نقد و ارزیابی قرار گرفت که تأمل و درنگ در آن نقدها، عاشوراپژوهیِ ما را عمق و پویایی می بخشد. در قلمرو آن نقدها می توان با رویکردهای مختلفی چون: رویکرد تاریخی، رویکرد قرآنی و حدیث شناختی، رویکرد فلسفی و کلامی، رویکرد جامعه شناختی یا اجتماعی و... به بحث و بررسی پرداخت.
این بررسی فشرده در صدد آن است که با رویکرد نقد بیرونی، بر مبانی معرفتی و پیش فهم های عاشوراشناسی کتاب حماسه حسینی و ناقد آن دریچه ای بگشاید. مباحث ما در دو مرحله کلان به انجام خواهد رسید: عاشوراشناسی و ساختارهای معرفتی، ساختار معرفتی استاد مطهری و دستگاه معرفتی ناقد.
1. عاشوراشناسی و ساختارهای معرفتی
در تاریخ تمدن اسلامی، عاشوراشناسی سه رویکرد یا ساختار معرفتی را تجربه کرده است: ساختار معرفتی رازمدارانه، ساختار معرفتی راززدایانه یا خردمدارانه و ساختار معرفتی جامع که می خواهد عاشورا را به طور جامع و همه جانبه مورد شناسایی و تعمق قرار دهد.
ساختار معرفتی نخست بر ابعاد متافیزیکی و باطنی رخداد عاشورا تأکید می کند و می کوشد در پرتو اسرار عرفانی و باطنی، ظواهر واقعه را تفسیر و تبیین کند. مولوی در غزل معروف خویش به این ساختار معرفتی عنایت دارد، آن جا که می گوید:
• بلاجویان دشت کربلایی پرنده تر ز مرغان هوایی کجایید ای سبک روحان عاشق
• کجایید ای شهیدان خدایی کجایید ای سبک روحان عاشق کجایید ای سبک روحان عاشق
در دوره صفویه نیز که عرفان و تصوف به طور جدی توسعه یافته بود، محتشم کاشانی در دوازده بند معروف خود به ابعاد عرفانی و باطنی عاشورا، بهای بیشتری داد و از جنبه های عقلانی و اجتماعی این رخداد به کلی چشم پوشی کرد. برای مثال، برای مرحوم محتشم بعد از چهره تراژدیک و غمبار عاشورا، بعد عرفانی و متافیزیک رخداد بسیار مهم و برجسته بوده است. بشنوید:
• اهل ستم به پهلوی خیر النسا زدند کندند از مدینه و در کربلا زدند وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود
• آن در که جبرئیل امین بود خادمش وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود
و یا:
• گلگون کفن به عرصه محشر قدم زنند در حشر صف زنان، صف محشر به هم زنند آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند از صاحب حرم چه توقع کنند باز
• فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت(ع) جمعی که زد به هم صفشان شور کربلا از صاحب حرم چه توقع کنند باز از صاحب حرم چه توقع کنند باز
تبیین رازمدارانه عاشورا در چکامه عرفانی و شاهکار بی نظیر مرحوم عمان سامانی (1258 ـ 1322 ه .ق) در عهد قاجار به اوج خود رسید. او در بخش آغازین گنجینة الاسرار خود رخداد عاشورا را برخاسته از منطق و سنت امتحان الهی و رابطه حضرت حق با عاشقان و اولیای خود می داند و می گوید:
• بلکه این معشوق را آئین بود خودنمایی کرد و دل ها صید کرد پیش گیرد شیوه عاشق کشی ره به کوی عقلشان کمتر دهد اشک های سرخ و روی زردشان مغز پر آتش دل پر دودشان زانکه عاشق را دلی باید پریش روی چون گلشان کند همچون زریر رنگ عاشق زعفرانی خوش تر است قوت جوع و جامه عریانی خوش است خود کشدشان بازگردد خود دیت خود کند ویران، دهد خود تمشیت
• باز گوید رسم عاشق این بود چون دل عشاق را در قید کرد امتحانشان را زروی سرخوشی در بیابان جنونشان سردهد دوست می دارد دل پردردشان چهره و موی غبارآلودشان دل پریشانشان کند چون زلف خویش خم کندشان قامت مانند تیر یعنی این قامت کمانی خوش تر است جمعیتشان در پریشانی خوش است خود کند ویران، دهد خود تمشیت خود کند ویران، دهد خود تمشیت
مرحوم عمان با همین منطق به تبیین اسرار عرفانی رخداد عاشورا می پردازد. واقعه شهادت اصحاب و اهل بیت حضرت(ع)، وداع امام حسین(ع)، شهادت طفل شش ماهه، آمدن سپاه زعفر جنی به یاری آن حضرت و... را بسیار هنرمندانه با رویکرد عرفانی به تصویر می کشد و در پایان شاهکار عرفانی خود، نهایت و فرجام عشق را که اتحاد عاشق با معشوق و کنار رفتن پرده دوئیت است، مطرح می کند؛ می گوید:
• یکه تاز عرصه میدان عشق هم سلام و هم تحیت هم مر ترا بر جسم و بر جان آفرین روسپیدی از تو عشاق مراست من توام ای من تو در وحدت تو من بندگی کردی خدایی حق تو راست در رهت من هر چه دارم می دهم هرچه بودت داده ای اندر رهم
• جبرئیل آمد که ای سلطان عشق پیام دارم از حق بر تو ای فرخ امام گوید ای جان حضرت جان آفرین محکمی ها از تو میثاق مراست این دوئی باشد زتسویلات ظن مصدری و ماسوا مشتق تو راست هرچه بودت داده ای اندر رهم هرچه بودت داده ای اندر رهم
• محرم اسرار ما از یار ما لیک تا اندازه ای بیگانه ای وآنکه از نزدش پیام آورده ای بی تو رازش جمله در گوش من است. پرده کم شو در میان ما و دوست در میان ما و او حایل مشو وز دل و جان برد جانان را نماز چار تکبیری بزد بر هر چه هست با وضوئی از دل و جان شسته دست
• شاه گفت: ای محرم اسرار ما گرچه تو محرم به صاحب خانه ای آن که از پیشش سلام آورده ای بی حجاب اینک در آغوش من است جبرئیلا رفتنت زاین جا نکوست رنجش طبع مرا مایل مشو از سر زین بر زمین آمد فراز با وضوئی از دل و جان شسته دست با وضوئی از دل و جان شسته دست
این منطق در عاشوراشناسی در قالب هنر تعزیه، شعر و تألیف و تصنیف ادامه می یابد و هرگز شعله های پرالتهاب آن به سردی نمی گراید.
عاشوراپژوهی در رویکرد راززدایانه، در جهت عکس رویکرد عرفانی قرار دارد. سابقه تاریخی این رویکرد، به اندیشه واصول مکتب یا دکترین معتزله در دین شناسی بازمی گردد. آنان در برابر مکتب کلامی اهل حدیث و عرفان و تصوف، راه عقل و برهان را در پیش گرفتند. این رویکرد در دین شناسی با آغازنهضت ترجمه فرهنگ و فلسفه یونان در عهد عباسی ـ به ویژه در عصر مأمون ـ قوت بیشتری گرفت، زیرا حمایت بی دریغ از اصول معتزله و ترجمه فلسفه یونان، یکی از مهم ترین اصول سیاست مأمون بود.
این جریان در اندیشه «اسحق کندی» «فارابی» و «ابن سینا» ادامه یافت؛ چنان که پس از غلبه عرفان جامع «محی الدین» و پیروان وی در فاصله قرن ششم تا قرن هشتم هجری، دوباره عقل گرایی و راززدایی در تمدن اسلامی توسط «ابن رشد» و «ابن خلدون» از سرگرفته شد.
ابن رشد می کوشید تا میان دین و فلسفه یا خردورزی پیوند ایجاد کند و ابن خلدون نیز با تأکید بر لزوم طبیعت شناسی حوادث تاریخی و فلسفة الاجتماع، در صدد عقلانی کردن تاریخ و امور اجتماعی برآمد. پس از آنان در عهد تمدن صفوی نیز «میرداماد» از حامیان فلسفه مشّائی است.
با ورود اندیشه های غربی ، راززدایی از زمان مشروطه در ایران چهره دیگری به خود می گیرد. «احمد کسروی» بر ضرورت پالایش دین از آموزه های رازآلود و عرفانی تأکید می کند و حزب توده در عصر رضاشاه پهلوی و محمدرضا شاه، بر لزوم دین زدایی به طور کلی اصرار می ورزد تا آن که در دهه های چهل و پنجاه، سه جریان فکری راززدایانه با رویکردهای متفاوت به ظهور می رسند: یکی راززدایی سازمان مجاهدین با رویکرد التقاطی در مواجهه با ایدئولوژی چپ مارکسیست ـ لنینیست که در کتاب راه حسین(ع) مطرح شد و دوم عاشوراشناسی مرحوم دکتر شریعتی با رویکرد انقلابی و حماسی که با عناوین شهادت و حسین(ع) وارث آدم به چاپ رسید.
این دو رویکرد، هر چند در مبانی و اصول فکری از یکدیگر متمایزند، ولی در رویکرد راززدایی و عرفان گریزی مشترکند. هر دو می کوشند تا چهره ای عرفی و عقلانی از رخداد عاشورا به نمایش بگذارند.
جریان سوم، جریان فکری کتاب شهید جاوید با رویکرد عقلانی بود که از لزوم تبیین عاشورا با روش عرفی و فارغ از جنبه های عرفانی و متافیزیکی حمایت می کرد. در این میان، آیا می توان رویکرد تاریخی و فقهی تبیین عاشورا را در عداد ساختارهای معرفتی راززدایانه قرار داد؟ به نظر می رسد پاسخ به نوع برخورد ما با فقه و تاریخ بستگی داشته باشد؛ چنان که رویکرد حماسی یا عقلانی به عاشوراشناسی، با نگرش عرفانی و رازمدارانه مانعة الجمع نیست.
در برابر دو ساختار معرفتی یادشده، ساختار معرفتی جامع قرار دارد که به جای حمایت از واگرایی میان رازمداری و راززدایی در معرفت عاشورا، از همگرایی میان خردورزی و عرفان و ظاهرگرایی و باطن مداری حمایت می کند. این ساختار معرفتی یا رویکرد جامع نگرانه نیز در تاریخ فرهنگ و معرفت دینی سابقه طولانی دارد. ابن سینا در اشارات در تبیین مقامات عارفان در نمط نهم از عرفان و رازهای عرفانی با منطق عقل و برهان دفاع کرد و مدعیات عرفانی را به طور جدی قابل قبول، بلکه مورد غبطه و حسرت دانست. او گفت:
جل جناب الحق عن ان یکون شریعة لکل وارد او یطلع علیه الا واحد بعد واحد. ولذلک فانّ ما یشتمل علیه هذا الفن ضحکة للمغفل عبرة للمحصل. فمن سمعه فاشمأز عنه فلیتهم نفسه لعلها لاتناسبه. وکل میسر لما خلق له؛ حضرت حق منزه است از این که آبشخور هر تشنه ای باشد و یا کسی بر او آگاهی یابد جز یگانه ای بعد از یگانه ای. به همین سبب آن چه که عرفان در بردارد، برای غافل مسخره و برای اهل تحقیق و معرفت مایه عبرت است. بنابراین، کسی که آن را بشنود و ابراز ناخوش آیندی کند، باید خود را متهم سازد که شاید با آن سنخیت و تناسب ندارد. هر کسی توان کاری را دارد که برای آن آفریده شده است.
پس از ابن سینا، شیخ اشراق میان برهان عقلی و ذوق عرفانی جمع کرد و حکمة الاشراق را در خور کسانی دانست که در هر دو زمینه صلاحیت دارند و در مقدمه فلسفه خویش تصریح نمود که فلسفه جویان ضدعرفان و عرفان گرایان برهان ستیز دنبال حکمة الاشراق نروند که هیچ بهره ای از آن نخواهند برد. تاریخ تمدن اسلامی بعد از وی شاهد ظهور بزرگانی چون محی الدین عربی، مولوی و پیش از وی «سنایی» و «صدرالدین قونوی» و «ابن ترکه» است که هر کدام از مدافعان بی چون و چرای اتحاد برهان و عرفان و عقل و عشق بودند. تا آن که در عهد صفوی مرحوم ملاصدرای شیرازی به ظهور می رسد و مکتب فلسفی خویش را بر اساس اتحاد عرفان و برهان و قرآن قرار می دهد و به نزاع تاریخی میان عرفان و فلسفه و عقل و عشق پایان می دهد.
پس از ملاصدرا، باید مکتب فلسفی و مشرب عرفانی او در تمامی عرصه های دینی، طبیعی، سیاسی، هنری و ادبی، تعلیم و تربیت، تاریخ پژوهی و عاشوراشناسی حضور می یافت و ایفای نقش می نمود، ولی با کمال تأسف این حضور تحقق نیافت وجز اندکی از فرزانگان و دانشوران چون سیدجمال الدین اسدآبادی، اقبال لاهوری، امام خمینی، علاّمه طباطبایی و... به جذب و اقتباس آن همت نگماشتند.
2. ساختار معرفتی استاد مطهری و دستگاه معرفتی ناقد
ساختار معرفتی استاد مطهری و مبانی دین شناسی وی، تداوم مبانی معرفتی مرحوم ملاصدرا در جمع میان عرفان و برهان و قرآن است. با این تفاوت که مرحوم مطهری، علاوه بر عنایت کامل به ارکان معرفتی سه گانه، در بعد اجتماعی، حماسی، اطلاعات برون دینی و رویکرد جامع به پدیده های زمان و رخدادهای زمانه نیز برجسته بوده است که از مجموعه این اصول می توان به «اصول مکتب نوصدرایی» تعبیر نمود.
کتاب حماسه حسینی، مانند سیره نبوی و سیره ائمه اطهار او، بر اساس مکتب و ساختار معرفتی ایشان نوشته شده است. اصولاً عاشوراپژوهی مبتنی بر رازمداری و راززدایی که تمامی عرصه های عاشوراشناسی را تحت سیطره خود قرار داده بود، با عاشوراشناسی استاد مطهری وارد مرحله نوینی می شود که با دو مشرب و جریان فکری افراطی و تفریطی پیش از خود تمایز و اختلاف بنیادین دارد. حماسه حسینی استاد مطهری در صدد آن نیست که عاشورا را به عنوان یک رخداد بریده از زندگی اجتماعی و رابطه صرف میان عاشق و معشوق قلمداد کند، هم چنان که در مکتب نوصدرایی او رخداد عاشورا عرصه نمایش یک متفکر عاقل صرف همانند صدها عاقل فرزانه متعارف و یا انقلابی و مجاهد عادی دیگر نیست. در مکتب معرفتی مرحوم مطهری میان دین و دنیا و عقل و عشق و عرفان و فیزیک و متافیزیک رابطه ناگسستنی و منطقی حکم فرماست. در نگرش او، شخصیت های ربانی و الهی دارای منطق خاص و سبک زندگی خاصند؛ همان گونه که خردورزی آنان، عرفان آنان و حماسه آنان از نوع خردورزی فیلسوفان یا سیاستمداران و عرفان صوفیان و حماسه کشورگشایان نیست. در نگرش او، شخصیت امام حسین(ع) به همین دلیل الگو است وگرنه عقلا و مبارزان دیگری که می توانند الگو باشند، کم نیستند. آن چه که آن حضرت را الگوی بی نظیر و بی همتا می سازد صرفا همین شخصیت منحصر به فرد اوست.
استاد مطهری بر اساس ساختار معرفتی یادشده به تحریف شناسی عاشورا می پردازد، زیرا از دیدگاه او، در منطق انسان کامل و ربانی، رفتارهای ضدعقل و تناقض آمیز محکوم و مردود است؛ همان گونه که انسان ربانی دارای علم و فهم برتر است. او در عین عاقل بودن عاشق و عارف است، چنان که در عین آسمانی بودن، زمینی است. پس نباید جنبه های آسمانی و عرفانی عاشورا را خرافی و غیرعقلایی قلمداد نمود و یا گمان نمود که پذیرفتن جنبه های عرفانی و فوق عقل عادی، رخداد عاشورا را از الگو بودن خارج می کند، بلکه باید دانست که انبیا و اولیا آمده اند تا به ما زمینیان آسمانی زیستن در زمین را بیاموزند، وگرنه دعوت به عقلایی زیستن در زمین که از هر عاقلی ساخته است.
از این رو، بدیهی است که مرحوم مطهری با عاشوراشناسی های یک جانبه، چون: عاشوراشناسی کتاب شهادت یا حسین وارث آدم مرحوم شریعتی که صرفا به جنبه حماسی و انقلابی شخصیت امام حسین(ع) آن هم با مبانی معرفتی غیرجامع می پردازد موافق نباشد؛ چنان که با عاشوراپژوهی عقلانی و راززدایانه نیز موافق نیست.
نویسنده محترم شهید جاوید که ناقد تفصیلی کتاب حماسه حسینی استاد مطهری نیز هست، در مقدمه کتاب خود به طور صریح و روشن از مبانی فکری و ساختار معرفتی خود در تحلیل عاشورا پرده برداشته و می نویسد:
در این کتاب قیام امام حسین(ع) بر اساس جنبه بشری و در سطح زندگی اجتماعی مورد بحث واقع شده تا حرکت آن حضرت بتواند سرمشق مردم دیگر باشد. بدیهی است وقتی که قیام امام از جنبه بشری بررسی می شود، نباید تصور شود که از جنبه ملکوتی حضرتش چیزی کم شده، زیرا این نکته بر همه کس روشن است که بیت رسالت به وسیله جنبه الهی از خداوند کسب فیض می کند.
در فراز دیگری مبنای خود را مبنای علما دانسته و هم آن را موجب اسوه بودن عمل امام(ع) و سرمشق بودن رفتار او تلقی کرده است:
کتاب حاضر، نهضت عظیم حسین بن علی(ع) را از نظر مجاری عادی و با صرف نظر از علم غیب امام بررسی کرده تا هم طبق اتفاق هر دو گروه از علما رفتار کرده باشد و هم عمل سبط پیغمبر(ص) بتواند سرمشق مردم دیگر واقع گردد.
و در عبارتی دیگر تأکید می ورزد که عمل امام حسین(ع) با صرف نظر از مقام امامت او مطابق با دیدگاه یک سیاستمدار ورزیده و بافراست است. او روش کتاب را بررسی رخداد بر اساس مجرای کارهای عقلائی و مجاری طبیعی می داند تا مکتب آن حضرت بتواند اسوه و الگو باشد. مؤلف محترم با همین مبانی و پیش فهم ها است که به نقد کتاب حماسه حسینی می پردازد. در پشت جلد کتاب آمده است: «کتاب حاضر از دو بخش تشکیل می شود: یک بخش جنبه دفاعی دارد و پاسخ به مطالبی است که شهید مطهری ـ رضوان اللّه علیه ـ به نویسنده کتاب شهید جاوید نسبت داده اند و... . در بخش دیگر کتاب، بحث درباره نقاط ضعفی است که به نظر نویسنده شهید جاوید در نوشته های استاد شهید وجود دارد؛ از قبیل این که آن شهید سعید در جاهایی به منابع بی اعتبار استناد کرده اند، یا تحلیل هایی ارائه داده اند که با واقعیت ها منطبق نیست، یا میان سخنانشان تعارض هایی دیده می شود، یا برداشت هایی از گفتارها و رفتارهای امام حسین(ع) کرده اند که قیام امام را از الگو بودن ساقط می کند، یا مطالب تاریخی را با اعتماد به حافظه بر خلاف آن چه در متن تاریخ هست نقل کرده اند. از این رو لازم بود این نقاط ضعف مورد نقد و تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
خاطرنشان می سازیم که مشکل اصلی در این میان، فقط اختلاف در پیش فهم ها و زیرساخت های معرفتی است که در مقدمه شهید جاوید به آن ها تصریح شده است. ناقد محترم بر ضرورت تفکیک میان بعد باطنی شخصیت امام حسین(ع) و رفتار ظاهری حضرت و لزوم انسان عادی تلقی کردن امام تأکید دارد، ولی استاد مطهری تنها امتیاز امام(ع) را همان شخصیت ممتاز او که از معرفت متعالی و ایمان او سرچشمه می گیرد و او را از عقلای غیرالهی جدا می سازد، می داند. ناقد محترم به طور جدی ظاهرگرا و گریزان از باطن و رازمداری است و رازآلودی را نفی اسوه بودن امام(ع) تلقی می کند، ولی استاد مطهری در عین تأکید بر لزوم عرف و عقل و بعد بشری معصومین(ع) این بعد را ملازم با باطن و جنبه های الهی و آسمانی می داند و تفکیک میان آن دو را به مفهوم سکولاریزه کردن شخصیت امام(ع) و نفی کامل هویت انبیا و اولیای الهی می داند. مبانی معرفتی ناقد، شبیه مبانی معرفتی کانت در تفکیک میان عقل نظری و گرایش دینی و مکتب فلسفی و یتگنشتاین در تفکیک میان حیات علمی و حیات دینی و زبان آن دو است که هر دو نگرش در منطق و مکتب استاد مطهری غیرقابل دفاع هستند. چنان که تفکیک میان ظاهر و باطن یا جوهر و عرض فاقد مبنای فلسفی و دینی است.
از سوی دیگر، مگر در قرآن و نهج البلاغه به طور گسترده درباره علم لدنی، معجزه پیامبران(ع) و فرشتگان و مقامات معنوی پیامبران و اولیای الهی سخن به میان نیامده است؟ اینک آیا می توان این همه آموزه ها را بی ربط با زندگی و سعادت بشر و مشتی آموزه های مربوط به آسمان و عالمی بی ربط با عالم زمینی دانست؟! البته تأکید بر این اصل به مفهوم این نیست که استاد مطهری عاشورای حسینی را بر مبنای علم غیب امام(ع) و صد در صد آسمانی معرفی کرده است، بلکه هدف او تأکید بر لزوم تعمق و همه جانبه نگری در پژوهش است. ما بر این باوریم که همان گونه که تبیین عاشورا بر مبنای باطن مداری محض، به تحریف آن رخداد بی نظیر می انجامد، تبیین زمینی و عقلانی آن نیز به تحریف و وارونه سازی آن خواهد انجامید. تنها راه برون رفت از این مخمصه، تجدیدنظر جدی در پیش فهم ها و زیرساخت های مربوط به دین شناختی و عاشوراپژوهی است.
گذشته از مشکلات پیش فهمی و زیرساخت شناختی فاحش ناقد حماسه حسینی، یک سلسله مدعیات و نسبت هایی در نقد مشاهده می شود که نمی توان آن ها را ناشی از مشکل زیرساختی و پیش فهمی دانست. برای نمونه، به استاد مطهری نسبت می دهد که او طرفدار کشته شدن هرچه بیشتر یاران امام(ع) است! و این که از دیدگاه او امام حسین(ع) دیگران را به کشته شدن ترغیب می کرد! در حالی که در نزد استاد مطهری، منطق امام(ع) منطق آزادگی و کرامت و دوری از ذلت و خواری و عدم سکوت در برابر رژیم منحط یزید است، خواه زنده بماند و خواه کشته شود. آن حضرت دیگران را نیز به این اصل دعوت می کرد نه به کشته شدن و خود را هلاک کردن. آیا به راستی این نکته بدیهی که مکرر در حماسه حسینی استاد مطرح می شود، بر ناقد محترم پوشیده مانده است؟! در کتاب ناقد حماسه، علاوه بر نقدهای برخاسته از مشکل مبنایی و زیرساختی، از این قبیل نسبت های عجیب نیز به چشم می خورد که منشأ معرفتی آن معلوم نیست.
حاصل سخن
در عاشوراپژوهی، مانند هر پژوهش دیگری، پیش از هر چیز باید به شناخت زیرساخت های معرفتی همت گماشت؛ چنان که در نقد و ارزیابی نظریه های عاشوراشناختی، پیش فهم شناسی آن ها رکنی اساسی است. منشأ اصلی اختلاف و تمایز یا تقابل میان نظریه های عاشورا شناختی نیز در پیش فهم های آن ها نهفته است. عاشوراشناسی استاد مطهری، بر پیش فهم های خاص مکتب نوصدرایی او که اوج جریان جامع نگر در تاریخ دین پژوهی است تکیه دارد که در آن، میان عرفان و برهان، ظاهر و باطن، فیزیک و متافیزیک و عرفان و سیاست و حماسه پیوند عمیق برقرار می شود. از این رو، عاشوراشناسی او نیز از عاشوراشناسی فقیهانه، صوفیانه، سیاستمدارانه و خردورزانه رازگریزانه فاصله می گیرد ولذا با عاشوراشناسی کتاب شهادت و حسین(ع) وارث آدم و شهید جاوید همگام نمی شود.
ناقد حماسه حسینی، در نقد خود به جای تأمل در پیش فهم های شهید مطهری و تصحیح پیش فهم های خود، به سراغ نقد عاشوراشناسی استاد مطهری رفته و بر اساس پیش فهم های غیرقابل دفاع و ناتمام خود، در عاشوراپژوهی او به مناقشه پرداخته است. بنابراین، آن چه در کتاب چهارصد و شصت صفحه ای خود به عنوان «برداشت های ابتدایی»، «تناقضات»، «اشتباهات تاریخی» و «اعتماد به منابع بی اعتبار» به استاد مطهری نسبت داده، به طور عمده و غالبا از بی توجهی وی به لزوم تأمل در زیرساخت های معرفتی استاد مطهری و خود ناشی شده است. پس ناقد حماسه باید پیش از هر چیز به محکم کردن پای بست خانه معرفتی خود توجه کند و خشت اول دین پژوهی خویش را درست بگذارد و آن گاه به ارزیابی عاشوراشناسی دیگران بپردازد.
عاشورا، اخلاق و قدرت
چکیده: چالش اخلاق و قدرت یکی از نمادهای نهضت عاشوراست که آن را از اغلب نهضتها جدا میسازد . این چالش، نهضت عاشورا را فراتر از پدیدههای عادی سیاسی برده و از آن الگویی آرمانی، معنوی و اخلاقی ساخته است . الگویی که هم هدف و هم وسیله آن اخلاقی است، بر خلاف ماکیاولیسم که برای دستیابی به هدف، استفاده از وسایل غیراخلاقی را نیز مجاز میشمرد .
یکی از نماها و نمودهای نهضتحسینی، چالش اخلاق و قدرت، فضیلت و سیاست است و همین چالش، خود یکی از ویژگیهای منحصر به فردی است که پدیده کربلا، عاشورا، را از پدیدهای سیاسی فراتر میبرد و آن را در ساحت الگویی آرمانی، معنوی و اخلاقی مینشاند و بدان خصلتی فراتاریخی میبخشد .
1 . اخلاق یا اتیک (1) - متفاوت و متمایز از اخلاقیات (2) - اصول و ارزشهای جاودانه و متعالی مطلقی است که به مثابه اموری بالذات و لنفسه، از قداستبرخوردارند; مطلوبیتشان ابزاری، آلی و مقدماتی نیست، بلکه ذاتی است . در واقع، اصول و ارزشهای اخلاقی، موضوعیت دارند; نه طریقیت .
این اصول و ارزشها توجیهشان را از منبعی دیگر اخذ نمیکنند و معیار سنجش آنها در خارج از آنها نیست، بلکه اموری خودموجه، خودمعیار و خودبنیاد هستند و شاید بتوان گفت ریشه در حقیقت، فطرت و ذات انسان به عنوان انسان دارند; ذاتی که از جنس روح خداست و انسانی که خویشاوند خداست . برخلاف اخلاقیات که چیزی جز عرف، عادت، سنن و رسوم قومی، ملی، طبقاتی، نژادی و ... نیست و همبسته و وابسته زمان و مکان و تابعی از متغیر ظرف تاریخ و جغرافیا و مظروف اجتماعی اقتصادی آنها میباشد .
2 . یکی از جنبههای مسئلهآفرین و چالشزای اخلاق، در نسبت و رابطه آن با قدرت نهفته است . کوشش بسیاری از حکیمان، مصلحان و فیلسوفان اخلاق و سیاست معطوف بدان بوده است که منطقهای مشترک را شناسایی یا تاسیس کنند که اخلاق و قدرت، فضیلت و سیاست در آن وحدت یابند و به همزیستی بپردازند، سیاست و قدرت عرفی، لباس اخلاق قدسی به تن کند، میان هدفها، غایات و آرمانهای اخلاقی با ابزار، وسایل و روشهای سیاسی یا بالعکس، تناسب، هماهنگی و همجنسی برقرار گردد و در نهایت، سیاست، اخلاقی شود و اخلاق، سیاسی گردد .
تاریخ کمتر نمونهای را در توفیق چنین تلفیق و ترکیبی به دست داده است; زیرا اخلاق به اقلیم آرمان تعلق داشته و دارد، ولی قدرت سوار بر مرکب واقعیت است و برداشتن فاصله واقعیت و آرمان، در تحقق خارجی، عینی و واقعی، دستخوش امتناع و عدم امکان بوده است .
3 . بهطور کلی میان ابزار، وسایل و روشها با اهداف، غایات و مقاصد - از حیث نسبتشان با نیکی، خیر، زیبایی و حقیقت - چهار نوع رابطه محتمل و قابل تصور است:
الف . وسیله غیراخلاقی، هدف غیراخلاقی;
ب . وسیله اخلاقی، هدف اخلاقی;
ج . وسیله غیراخلاقی، هدف اخلاقی;
د . وسیله اخلاقی، هدف غیراخلاقی .
روشن است که تاکنون، هیچ کس در عالم سیاست و قدرت، خود را مدعی و طرفدار گونه اول و چهارم نسبتهای چهارگانه مذکور معرفی نکرده است . آنان که مدافع وسیله غیراخلاقی در عرصه قدرت و سیاستبودهاند، پیوسته کوشیدهاند آن را با هدف اخلاقی، قصد خیر و غایت نیک مورد ادعا، توجیه و مشروع سازند .
ماکیاولیسم، مکتب و نظریهای سیاسی و نوعی فلسفه قدرت است که هدف و غایت را مباح و توجیهکننده وسایل و روشهای غیراخلاقی میداند . این نظریه در طول تاریخ، در واقعیتسیاستسیاستمداران و قدرت صاحبان قدرت و حکومت وجود داشته است، هر چند که افتخار جمعبندی و انتزاع تئوری از واقعیت، در به نام ماکیاولی قرن شانزدهم میلادی به ثبت رسیده است! یزید و ابن زیاد و عمال قدرت اموی که نقشهای سیاه نمایشنامه کربلا را ایفا کردند، همگی نمونههای عینی و برجسته ماکیاولیستهای ماقبل ماکیاولی در تاریخ اسلام و عرب هستند .
اما یزید و ابن زیاد، حتی هدف و قصد نیکی نداشتند . آنان قدرت و سیاست را معطوف به حقیقت، زیبایی و خیر نکرده بودند، بلکه دشمنان حسین علیه السلام، هم در هدف و هم در وسیله، پشتبه حق و عدل و روی در باطل و ستم داشتند . نهضتحسین علیه السلام، از این منظر چه پیامی برای شیعیان حسین علیه السلام دارد؟ آیا میتوان در هدف، «حسینی» و در روش، «یزیدی» بود؟
تجربه تاریخی بارها به اثبات رسانده است که ابزار، وسایل و روشها، در نهایت، اهداف و غایات را نیز از سنخ و جنس خود میکنند و نمیتوان با «نهضتخشونت» ، «نظام عطوفت» ، ساخت; با دیوار «کج» ، کاخ «راست» بنا کرد; با مرکب ظلم به منزل عدل رسید و در یک کلمه، بهشت را بر بنیاد جهنم برافراشت! مقصد جدای از مسیر نیست .
نمیتوان در آخرین منزل قبل از هدف، ناگهان ماهیت و گوهر روانشناختی، جامعهشناختی و هستیشناختی آدم و عالم قدرت و سیاست و جامعه و ... را، با «نفخه کن فیکونی» دگرگون ساخت و از دل آدم و عالم جهنمی، نوزادی بهشتی را به ظهور رساند، کل یعمل علی شاکلته ... .
4 . کربلا و عاشورا، از یک منظر، عرصه تقابل «اخلاق» و «قدرت» است . نهضتحسینی، فراتر از سیاست - به معنای مصطلح و بالفعل کلمه - نهضتی آیاتی، معنوی و اخلاقی است . اخلاق نهضتحسین علیه السلام رویه دیگری از اخلاق نظام علی علیه السلام را به نمایش میگذارد: نهضت فضیلت!
همانگونه که علی علیه السلام در نظام خود، اعمال «زور» گرگی و «تزویر» روباهی را روا نمیدانست، حسین علیه السلام نیز در نهضتخویش، چراغ اخلاق و فضیلت را پیشاپیش سیاست و قدرت راه میبرد و به دلیل همین خصلت ویژه است که نمیتوان نهضتحسینی را به سطح سایر نهضتهای سیاسی - نظامی تاریخ تقلیل داد .
نهضت کربلا، عاشورای حسینی، خود یک تیپ ایده آل (3) است، الگو و سرمشقی که قابل مقایسه با نمونههای به ظاهر مشابه و همسان نیست . خلوص آرمانی، اخلاقی و معنوی نهضتحسین آنگاه آشکار میگردد که آن را در مقایسه با دو نمونه «دشمن» و «رقیب» ، مورد بررسی و مطالعه تطبیقی و تحلیل قرار دهیم . «نظام» یزیدی «دشمن» و «نهضت» عبدالله بن زبیر «رقیب» هضتحسینی و هم روزگار آن است .
«نظام دشمن» و حا کم یزیدی که نهضتحسینی در برابر آن قد علم میکند، نمونه نظامی است که برای «حفظ» قدرت و حکومت، از هیچ ستم، جنایت و امحاء ارزشها و اصول اخلاق و فضیلت فروگذار نمیکند و «نهضت رقیب» عبدالله بن زبیر، نمونه نهضت و قیامی سیاسی - نظامی است که برای کسب و تصرف قدرت، از هر وسیله و ابزاری، هر چند غیراخلاقی و نامشروع، بهره میجوید .
نهضتحسینی، نمونه عالی و خالص دومین نسبت از نسبتهای چهارگانه سابقالذکر است، همچنان که نظام یزید نمونه عالی و خالص نخستین نسبت میباشد . به همین دلیل است که بر خلاف منطق و موقعیت نسبی، مشروط و خاکستری واقعیتهای بشری و تاریخی، منطق مطلق موجود در واقعیت کربلا و عاشورا، آن را در شمار اسطورهها قرار داده است .
نهضتحسینی، الگویی فرا واقعیتبرای اخلاقی کردن سیاست و نهضت و هدایت قدرت از سوی فضیلت است . همچون کمال که هیچگاه نمیتوان بدان رسید، اما به مثابه فانوسی دریایی، در اقیانوس ظلمانی و پر تلاطم سیاست و قدرت، باید کشتی بدان سو راند .
5 . نهضتحسینی، قیام آگاهی، ایمان و انتخاب و اختیار آدمی به مفهوم ناب و خالص این همه است . حضور و شهودی با تمام آگاهی، ایمان و آزادی در میدان مبارزه حق و باطل، عدالت و ستم . شب عاشورا، خطبه حسین علیه السلام رفتنها و ماندنها، منطق کربلا، عاشورا را از منطق همه نهضتهای سیاسی نظامی معطوف به براندازی نظام حاکم و تصرف قدرت و حکومت، متمایز میسازد .
مقایسه شخصیتها و پرسوناژهای این نمایشنامه تاریخی - اسطورهای انگیزهها، اهداف و منش و کنش آنان در دو سوی میدان، به گونهای ستیز اخلاق و قدرت، فضیلت و سیاست، ارزش و سود را به تصویر میکشد .
نمایشگاه تقابل صداقت استبا دروغ، امانتبا خیانت، عدالتبا ستم، صلحخواهی با جنگطلبی، وفای به عهد با پیمان شکنی، دعوت با خشونت، آزادی با ارعاب، عقیده با ترس، مدارا و مروت با جفاکاری و رعونت، و سرانجام سیراب کردن دشمن با دریغ داشتن قطرهای آب از حلقوم کودکی شیرخواره!
نهضتحسینی به عنوان نهضتحقیقت، عدالت و اخلاق، از منطقی متفاوت با سایر نهضتهای سیاسی - نظامی معطوف به قدرت برخوردار بود و به همین دلیل، نمیتوان روشها و تاکتیکهای آن را با معیارها و مقیاسهای چنان نهضتهایی سنجید .
اشاره
1 . آقای آقاجری اخلاق را اصول و ارزشهایی میدانند که ارزش و مطلوبیتشان ذاتی است و موضوعیت دارد و وابسته به زمان و مکان و قوم و ملتخاصی نیست، بلکه امری انسانی و خودبنیاد است و ریشه در انسانیت دارد . این دیدگاه اگر به عنوان نظر شخص آقای آقاجری ملاحظه شود، دیدگاهی درست و قابل دفاع است، اما اگر بخواهند آن را به همه متفکران نسبت دهند، نمیتوان گفت که دیگران هم با این دیدگاه موافق هستند . دیدگاههای نسبیگرایانه، که در دوران مدرنیته رواج و حاکمیت نسبی یافتهاند، بر آناند که اخلاق چیزی جز اخلاقیات نیست . یعنی هر قوم و ملتی اخلاقیات ویژه خودش را دارد و همان هم برای او مطلوب است و چیزی به نام اخلاق که دارای ویژگیهای یاد شده باشد، وجود ندارد . بسیاری از فلسفههای سیاسی این روزگار نیز بر پایه چنین دیدگاهی در اخلاق بنیان نهاده شدهاند .
2 . یکی از عواملی که به رواج ماکیاولیسم در سیاست کمک میکند، نسبی اندیشی در اخلاق است . نسبی اندیشی اخلاقی زمینه توجیه هر نظریهای را فراهم میآورد و با استفاده از آن هر نوع اخلاق سیاسی، از جمله ماکیاولیسم، قابلیت دفاع پیدا میکند . بنابراین آنچه میتواند مانع ماکیاولیسم سیاسی بشود، اصلاح مبنای اخلاقی آن است که با بازگشتبه اصول جاودان و فراگیر اخلاقی امکانپذیر است .
3 . اینکه تاریخ کمتر نمونهای را در توفیق تلفیق «اخلاق» و «سیاست» داشته است، مربوط به این میشود که آن اخلاق ثابت و فراگیر مبنای سیاست قرار نگرفته است و بر اخلاق سودجویانه و مصلحتطلبانه برجای آن نشسته است . بنابراین نباید علت آن را صرفا در این جست که قدرت بر مرکب واقعیتسوار است و اخلاق به اقلیم آرمان تعلق دارد . درست است که قدرت با واقعیتهای ملموس سر و کار دارد، اما اخلاق نیز بیریشه در واقعیت نیست . منتها تفاوت در اینجاست که ما آدمیان به دلیل عجول بودن و نداشتن دوراندیشی، تنها به مصالح آنی و عاجل خود فکر میکنیم و در اندیشه ساختن فرداهای دورتر نیستیم . اگر نهضتحسینی یا علوی الگوهایی فراتاریخی برای بشریتساختهاند که پس از قرنها انسانهایی همچون مهاتماگاندی، امام خمینی رحمه الله و دیگر مبارزان با ظلم و استبداد از آنها الگو میگیرند، معلوم میشود آن نهضتها بهگونهای در کار خویش توفیق یافتهاند و البته فهم این پیروزی برای انسانهای هم عصر آن بزرگان میسر نبوده است .
امروز آرمانهای علوی و حسینی، جای خود را در میان واقعیتها نیز گشودهاند و دلهای بسیاری از انسانها را به خود مشغول داشتهاند و در مقابل نامی از یزید و یزیدیان نیست و آثارشان از واقعیت نیز محو شده است . بنابراین، با کمی دوراندیشی میتوان توازن دیگری میان ارزشها و واقعیتها برقرار ساخت .
4 . این نکته آقای آقاجری که «مقصد، جدای از مسیر نیست» و نمیتوان «بهشت را بر بنیاد جهنم ساخت» سخنی کاملا درست است و به معنای نفی ماکیاولیسم در سیاست است . معنای این سخن، تایید گفته پیشین ماست که واقعیت نیز آنگونه که ماکیاولیسم میخواهد در چنگال طالبان قدرت نیست و نمیتوان با ابزارهای غیراخلاقی، واقعیتهای اخلاقی را به چنگ آورد . بنابراین نظریه ماکیاولی در واقع به گونه اول از چهارگونه رابطه میان ابزارها و مقاصد باز میگردد و با وسیله غیراخلاقی، جز به هدف غیراخلاقی نمیتوان رسید . علت این امر هم آن است که هدف، جزئی از مسیر است . در عالم انسانی، سلوک هدف است و آنچه امروز میکنیم جدای از آنچه به آن میرسیم، نیست . دینداری نیز همان سلوک در طریق حق است و شریعت نیز مفهومی جز این ندارد .
________________________________________
1. Ethich
2. Morality
3. Idealtype
عاشورا فرارروی ملل و نحل
عظمت و محتوای عاشورا، انگیرهها، اهداف و دستاوردهای فرهنگی غنی و ناب آن همواره در متن زندگی شیعیان و عمق باورهایشان جریان دارد. مسلمانان مظلوم جهان نیز برای نجات از جور ستمگران، قیام اباعبدالله(ع) را سرمشق و الگوی خود قرار میدهند. البته حادثه عاشورا چنان شکوهمند است که حتی بر اندیشه غیر مسلمانان نیز اثر گذاشته و سبب برانگیخته شدن عشق وعلاقه و احترام آنان به امام حسین(ع) شده است.
در این جا، به برخی از جنبههای اثرگذاری نهضت عاشورا در پهنة گیتی نگاهی کوتاه میافکنیم.
1. عاشورا و امام حسین(ع) از دیدگاه اندیشمندان بزرگ جهان 1
عظمت قیام، اوج فداکاری و ویژگیهای دیگر امام حسین(ع) و یارانش، سبب شده که نویسندگان و اندیشمندان بزرگ جهان، در بارة این نهضت و حماسهآفرینان عاشورا اظهار نظرهای بسیاری داشته، حتی برخی از نویسندگان غیرمسلمان دربارة این واقعه کتاب بنویسند. اکنون به برخی از این دیدگاهها اشاره میکنیم.
جرج جرداق (دانشمند و ادیب مسیحی)
وقتی یزید، مردم را تشویق به قتل امام حسین(ع) و مأمور به خونریزی تشویق میکرد، آنها میگفتند: چه مبلغی به ما میدهی؟ امّا انصارحسین(ع) به او گفتند: ما با تو هستیم و اگر هفتاد بار کشته شویم، باز میخواهیم در رکابت جنگ کنیم و کشته شویم.
آنطون بارا (اندیشمند مسیحی)
اگر حسین از آنِ ما بود، در هر سرزمینی برای او بیرقی بر میافراشتیم و در هر روستایی، برای او منبری برپا میکردیم و مردم را با نام حسین به مسیحیّت فرا میخواندیم.
تاملاس توندون (رئیس سابق کنگرة ملّی هندوستان)
این فداکاریهای عالی از قبیل شهادت امام حسین(ع)، سطح فکر آدمی را ارتقاء بخشیده، و شایسته است خاطرة آن همیشه باقی بماند و یادآوری شود.
فردریک جِمس
درس امام حسین و هر قهرمان شهید دیگری این است که در دنیا، اصول ابدی عدالت و ترحم و محبّت وجود دارد که تغییرناپذیرند و همچنین میرساند که هر گاه کسی برای این صفات مقاومت کند و در راه آن پافشاری کند، آن اصول همیشه در دنیا باقی و پایدار خواهد ماند.
بنت الشاطی (نویسندة معروف مصری)
زینب، خواهر حسینبن علی، لذّت پیروزی را در کام ابن زیاد و بنیامیّه خراب کرد و در جام پیروزی آنان قطرات زهر ریخت. در همة حوادث سیاسی پس از عاشورا همچون قیام مختار و عبدالله بن زبیر و سقوط دولت امویّان و برپایی حکومت عباسیّان و ریشه دواندن مذهب تشیّع، زینب ـ قهرمان کربلا ـ
نقش برانگیزاننده داشت.
عباس محمود عقّاد (نویسنده و ادیب مصری)
جنبش حسین، یکی از بینظیرترین جنبشهای تاریخی است که تاکنون در زمینة دعوتهای دینی یا نهضتهای سیاسی پایدار گشته است... دولت اموی پس از این جنبش، به قدر عمر یک انسان طبیعی، دوام نیاورد و از شهادت حسین تا انقراض آنان بیش از شصت و اندی سال نگذشت.
چارلز دیکنز (نویسندة معروف انگلیسی)
اگر منظور حسین، جنگ در راه خواستههای دنیایی بود، من نمیفهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند؟ پس عقل چنین حکم میکند که او فقط به خاطر اسلام فداکاری خویش را انجام داد.
محمد علی جناح (رهبر بزرگ پاکستان)
هیچ نمونهای از شجاعت بهتر از این که حسین از لحاظ فداکاری و شهامت نشان داد، در عالم پیدا نمیشود. به عقیدة من، تمام مسلمانان باید از این شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربانی کرد، پیروی کنند.
ل. م. بوید
در طول قرون، افراد بشر همیشه جرئت و پردلی، عظمت روح و بزرگی قلب و شهامت روانی را دوست داشتهاند و به خاطر همینهاست که آزادی و عدالت هرگز به نیروی ظلم و فساد تسلیم نمیشود. شهامت و این بود عظمت امام حسین و من مسرورم که با کسانی که این فداکاری عظیم را از جان و دل ثنا میگویند، شرکت کردهام، هر چند که 1300 سال از آن تاریخ گذشته است.
مهاتما گاندی (رهبر بزرگ هندوستان)
من زندگی امام حسین، آن شهید بزرگ اسلام را به دقّت خواندهام و توجّه کافی به صفحات کربلا کردهام بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، باید از امام حسین پیروی کند. 2
توماس کارلایل (دانشمند انگلیسی)
بهترین درسی که از تراژدی کربلا میگیریم، این است که حسین و یارانش به خدا ایمان استوار داشتند. آنها با عمل خود روشن کردند که تفوّق عددی در جایی که حق و باطل روبهرو میشوند، اهمیّت ندارد و پیروزی حسین با وجود اقلیّتی که داشت، باعث شگفتی من است.3
توماس ماساریک:
اگر چه کشیشان ما هم از ذکر مصایب حضرت مسیح، مردم را متأثّر میسازند، ولی آن شور و هیجانی که در پیروان حسین یافت میشود، در پیروان مسیح یافت نخواهد شد و گویا سبب، این باشد که مصایب مسیح در برابر مصایب حسین، پر کاهی است در مقابل یک کوه عظیم پیکر.4
ادوارد براون (پروفسور):
حتی غیر مسلمانان نیز نمیتوانند پاکی روحی را که این جنگ اسلامی تحت لوای آن انجام گرفت، انکار کنند. 5
واشنگتن ایرونیگ (تاریخنگار امریکایی):
در زیر آفتاب سوان سرزمین خشک و در روی ریگهای تفتیدة عراق، روح حسین فنا ناپذیر است. ای پهلوان و ای نمونة شجاعت و ای شهسوار من، ای حسین.6
موریس دوکبرا:
اگر مورّخان ما حقیقت روز (عاشورا) را میدانستند و درک میکردند که عاشورا چه روزی است، این عزاداری را مجنونانه نمیپنداشتند، زیرا پیروان حسین به واسطة عزاداری حسین میدانند که پستی و زیر دستی و استعمار و استثمار را نباید قبول کنند و شعار پیشرو و آقای آنها، تن به ظلم و ستم ندادن بود.7
بروکلمان کارل (خاورشناس و پژوهشگر آلمانی):
شهادت حسین علاوه بر نتایج و اثرات سیاسی، موجب تحکیم و اشاعة مذهب8 شیعه گردید و این مذهب، مرکز و مظهر تمایلات ضدّ غرب شد .
2. اثر گذاری قیام عاشورا بر جنبشهای آزادیبخش جهان
قیام کربلا به صورت یک حادثه هر چند جانکاه در دل تاریخ مدفون نگشت و دیری نپائید که به یک حماسة جاویدان تبدیل شد. قیام حسینی به صورت قیام و انقلابی الگو آفرین و تاریخ ساز درآمد و الهام بخش جنبشهای گوناگون در تاریخ گردید.
یکی از دستاوردهای مهمّ قیام کربلا، تبیین شیوهای اصولی و بسیار مؤثّر در مبارزه با حکومتهای سلطهگر و زورمدار بوده است. حادثة کربلا، یک قیام اسوه و یک سیرة عام برای تئوری انقلاب و یک پیام انقلابی ـ تاریخی است که برای هر عصری، پیام ویژهای دارد. بر اساس ویژگیهای شاخص نهضت امام حسین(ع)، میان جنبشهای اسلامی در سراسر جهان اسلام، پیوند به وجود آمد و موج بیداری و انقلاب، مناطق وسیعی از جهان اسلام مانند مصر، سوریه، لبنان، عراق، ترکیه، افغانستان، پاکستان، الجزایر، تونس، مراکش، حجاز، اندونزی، هندوستان و ایران را در بر گرفت.
در بیشتر کشورهای اسلامی، ویژگی مردمی بودن روحانیّت، رسالت رهبری حرکتها و جنبشها را بر دوش رهبران دینی نهاد. «شاه ولیالله دهلوی» و فرزندش، «سیّد احمد خان هندی»، «سیّد جمال الدّین اسدآبادی»، «اقبال لاهوری»، «محمّد علی جناح»، «شیخ محمد عبده»، «شیخ عبدالرّحمان کواکبی»، «حسن البنا» و امام خمینی(ره)، نمونههایی برجستة مبارزه بر ضدّ استکبار و طاغوت بر اساس نظام هدفمند انقلاب حسین بودند.
برخی از جنبشها عبارتند از:
1. جنبش اسلامی شبه قارة هند
2. جنبش اسلامی در شمال آفریقا و کشورهای عربی (به ویژه مصر)
الف) جنبش سیّد جمالالدّین اسدآبادی در مصر
ب) جنبش شیخ محمّد عبده
ج) جنبش شیخ عبدالرّحمان کواکبی
د) جنبش حسن البنا
3. جنبشهای اسلامی ایران
الف) جنبش تنباکو
ب) جنبش مشروطیّت
ج) جنبش سردار جنگل
ه) قیام شیخ محمّد خیابانی
و) جنبش آیتالله کاشانی
ز) جنبش فدائیان اسلام
ح) جنبش آزادی ایران
ط) جنبش امام خمینی (ره)
3. برداشت نمادین هالیوود از عاشورا 10
عاشورا و حماسة پر شکوه آن پدیدهای است که همواره رمز و راز نیروی پنهان و آشکار شیعیان و آزادی خواهان بوده است. قدرت این رمز و راز آن چنان است که دشمنان اسلام را همیشه در حیرت و شگفتی و سردرگمی فرو برده است. از همین رو، دشمنان، به ویژه صهیونیسم جهانی بر آنند تا با شبیهسازی و بهرهگیری از این واقعه، برای دنیای پوشالی و خیالی خود، جلوههای مقدّس و آسمانی بیافرینند. برای مثال، در سه کنفرانس جهانی تورنتو، واشینگتن و اورشلیم، «فرانسیس فوکویاما» کتاب پایان تاریخ خود را ارائه کرد. این کتاب در برابر کتاب برخورد تمدّنها اثر «ساموئل هانتینگتون» است. فوکویاما مدّعی است که خرده تمدنها و فرهنگهای جزئی به دست فرهنگ غالب بلعیده میشوند و رسانهها، دنیا را به سمت دهکدة واحد پیش میبرند و به ناچار دنیا درگیر جنگی خانمانسوز خواهد شد. بنابراین، برای پیشگیری از این جنگ باید یکی را به عنوان کدخدایی بپذیریم و در ادامه ثابت میکند که کدخدا، امریکا است. فوکویاما میگوید: این نبرد حتمی است، ولی برندة آن غرب نخواهد بود و او با اسناد و مدارک ثابت میکند که برندة نبردِ آخرالزّمان، شیعیان هستند.
فوکویاما در کنفرانس اورشلیم با عنوان «بازشناسی هویّت شیعه» میگوید:
شیعه، پرندهای است که افق پروازش خیلی بالاتر از تیرهای ماست. پرندهای که دو بال دارد: یک بال سبز و یک بال سرخ.
او بال سبز این پرنده را مهدویّت و عدالت خواهی و بال سرخ را شهادتطلبی که ریشه در کربلا دارد و شیعه را فنا ناپذیر کرده است، معرفی میکند.
فوکویاما معتقد است شیعه بُعد سومی هم دارد که اهمیّتش بسیار است. او میگوید:
این پرنده، زرهی به نام ولایت پذیری به تن دارد و قدرتش با شهادت دو چندان میشود. شیعه، عنصری است که هر چه او را از بین میبرند، بیشتر میشود.
وی جنگ عراق و ایران را مثال میزند و میگوید:
اینها فاو را تسخیر کردهاند، میروند کربلا را هم بگیرند و این، یعنی فتح قدس، اگر کربلا را بگیرند، اینجا را هم قطعاً میگیرند.
او برای دفع این خطر پیشنهاد میکند با امتیاز دادن به ایران، جنگ را متوقّف کنید.
فوکویاما، مهندسی معکوسی را برای شیعه و مهندسی صحیحی را برای خودشان طراحی میکند و مینویسد:
مهندسی معکوس برای شیعیان این است که ابتدا ولایت فقیه را خط بزنید. تا این را خط نزنید، نمیتوانید به ساحت قدسی کربلا و مهدویّت تجاوز کنید... برای پیروزی بر یک ملّت باید میل مردم را تغییر داد... ابتدا ولایت فقیه را خط بزنید، در گام بعد، شهادت طلبی اینها را به رفاهطلبی تبدیل کنید. اگر این دو تا را خط زدید، خود به خود اندیشههای امام زمانی از جامعة شیعه رخت میبندد... شما بیایید برای غرب هم امام زمان و کربلا و ولی فقیه بتراشید.
فوکویاما برای این کار، مکتب جدیدی به نام اونجلیس عرضه کرد. مکتبی که قدمتش به 1987 میلادی بر میگردد. طرفداران این مکتب معتقدند عیسای ناصری خواهد آمد. فوکویاما به آنها توصیه میکند در فیلمهایشان هر چه را شیعیان دربارة امام زمان میگویند، بر شخصیّت عیسای ناصری تطبیق بدهند. بر اساس دستور فوکویاما، فیلمهایی بر اساس مدل «روایت فتح» شهید آوینی، ساخته شد؛ با همان اسلوب متن و با به کارگیری مؤلّفههای احساسی برنامه های شهید آوینی، با همان تیپها و همان دیالوگها که شهید آوینی میگفت.
فیلم نجات سرباز رایان با محتوای تجلیل از مادر سه شهید؛ فیلم نبرد پرل هاربر با محتوای جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم؛ فیلم زمانی سرباز بودیم با تئوری بازسازی کربلا و بر اساس الگوی عملیّات کربلای 5؛ فیلم سقوط شاهین سیاه، بازسازی صحنةکربلا، فیلم جنگیر که در آن از نمادهای اسلامی شیعه استفاده شده بود.
نکته:
در تمامی این فیلمها، بر اساس نظریة فوکویاما، امام حسین(ع) و کربلا، یک طرف و سوی دیگر، شمر است. لباس هم بر اساس الگوی شیعی انتخاب شده است. لباس سربازان امریکایی، سبز رنگ و لباس سربازان مقابل، قرمز است. در بعضی از این فیلمها خون سربازان آمریکایی سبز است؛ آن هم به دلیل تقدّس این رنگ در آرمانهای شیعی. هنر پیشهها تا پایان فیلم ناشناختهاند و همچنین تا آخر فیلم فقط نقشهای قدسی بازی میکنند.
4. نقش CIA در مقابله با فرهنگ عاشورا 11
از آنجا که مرجعیّت، روحانیّت و فرهنگ عاشورا و شهادت طلبی از عناصر مهمّ پیروزی و تداوم انقلاب اسلامی و جنبشهای ضدّ استعماری است، غرب تمام تلاش خود را به کار گرفته است تا با سست کردن این دو، ضربة نهایی را به انقلاب اسلامی وارد کند. در همین راستا به تازگی کتابی به نام نقشههایی برای جدایی مکاتب الهی در امریکا انتشار یافته که در آن گفتوگوی مفصّلی با «دکتر مایل برانت» ، یکی از معاونان سابق سیا (سازمان اطّلاعاتی امریکا) انجام شده است. او در این زمینه میگوید: «بعد از مدّتها تحقیق به این نتیجه رسیدیم که قدرت رهبر مذهبی ایران و استفاده از فرهنگ شهادت در انقلاب ایران تأثیر گذار بوده است. ما همچنین به این نتیجه دست یافتیم که شیعیان بیشتر از دیگر مذاهب اسلامی، فعّال و پویا هستند. در این گردهمایی تصویب شد که بر روی مذهب شیعه، تحقیقات بیشتری صورت گیرد و طبق این تحقیقات، برنامه ریزیهایی داشته باشیم. به همین منظور چهل میلیون دلار بودجه برای آن اختصاص دادیم و این پروژه در سه مرحله انجام شد. پس از نظرسنجیها و جمعآوری اطّلاعات از سراسر جهان، به نتایج مهمّی دست یافتیم و متوجّه شدیم که قدرت مذهب شیعه در دست مراجع و روحانیّت است... این تحقیقات ما را به این نتیجه رساند که به طور مستقیم نمیتوان با مذهب شیعه رودر رو شد و امکان پیروزی بر آن بسیار سخت است و باید پشت پرده کار کنیم. ما به جای ضربالمثل انگلیسی «اختلاف بینداز و حکومت کن» از سیاست «اختلاف بینداز و نابود کن» استفاده کردیم و در همین راستا، برنامهریزیهای گستردهای را برای سیاست های بلندمدت خود طرح کردیم، مانند حمایت از افرادی که با مذهب شیعه اختلاف نظر دارند و ترویج کافر بودن شیعیان به گونهای که در زمان مناسب بر ضدّ آنها توسط دیگر مذاهب اعلام جهاد شود. همچنین باید تبلیغات گستردهای را بر ضدّ مراجع و رهبران دینی شیعه صورت دهیم تا آنها مقبولیّت خود را در میان مردم از دست بدهند.
یکی دیگر از مواردی که باید روی آن کار میکردیم، موضوع فرهنگ عاشورا و شهادت طلبی بود که هر ساله شیعیان با برگزاری مراسمی این فرهنگ را زنده نگه میدارند و ما تصمیم گرفتیم با حمایتهای مالی از برخی سخنرانان و مداحان و برگزارکنندگان اصلی این گونه مراسم که افراد سودجو و شهرت طلب هستند؛ عقاید و بنیانهای شیعه و فرهنگ شهادتطلبی را سست و متزلزل کنیم و مسائل انحرافی در آن به وجود آوریم، به گونهای که شیعه، یک جاهلِ خرافاتی در نظر آید. در مرحلة بعد باید مطالب فراوانی بر ضدّ مراجع شیعه جمعآوری شده و به وسیلة مداحان و نویسندگان سودجو انتشار دهیم و تا سال 1389، مرجعیّت را که سدّ راه اصلی اهداف ما هستند، تضعیف و آنان را به دست خود شیعیان و دیگر مذاهب اسلامی نابود کنیم و در نهایت تیر خلاص را بر این فرهنگ و مذهب بزنیم».
5. شهادت طلبی زنان فلسطینی 12
مکتب عاشورا، مکتب شهادتطلبی در راه آرمانهای الهی است. مکتبی که جانبازی در آن ارزش محسوب میشود. مکتبی که عشقبازی در آن، برگرفته از آیات الهی است. خداوند در آیات متعدّدی، جایگاه بلند مجاهدان را بیان فرموده و با بشارت به آنان دربارة نعمتهای اخروی و دنیوی، انگیزههای آنان را برای مبارزه تقویّت کرده است. نمونة این آیات، آیة 74 سورة نساء، آیة 20 سورة فتح، آیة 95 سورة نساء و آیههای 86 تا 89 سورة توبه است. با توجّه به الگوهای فرهنگ شهادت طلبی و جهاد و مبارزه در راه حق که والاترین آنها نهضت حسینی است، شهادت در راه حق و مبارزه با دشمنان اسلام به بزرگترین ارزش در جامعة فلسطین تبدیل شده است. زنان فلسطینی با بهرهگیری از فرهنگ جهاد در راه خدا، شهادت طلبی را به عنوان راهی برای رسیدن به آرمانهای الهی انتخاب کردهاند. از جمله فعّالیتهای جهادی زنان فلسطینی، شرکت در عملیّات شهادتطلبانه است. زنانی که نامشان در شمار پویندگان این راه آمده است، عبارتند از:
الف) وفا ادریس
هنگامی که صهیونیستها، شهر الرمله را در سال 1948 م. اشغال کردند، خانوادة وفا ادریس به اردوگاه الامعری در نزدیکی رامالله مهاجرت کرد. وفا در شرایط بسیار سخت اجتماعی زندگی میکرد و تنها فرزند خانواده بود. پیش از عملیّات استشهادی، وفا به مادر و دوستانش گفت: «شرایط بسیار دشواری است و هر لحظه ممکن است انسان به شهادت برسد.» شب فرا رسید و وفا به خانه نیامد خانوادة وفا به دنبال او گشتند. بعضی از دوستانش گفتند: « از ما خداحافظی کرد و گفت کاری میخواهم انجام دهم که همه شما را سرافراز خواهم کرد.» همه به جست و جوی وفا پرداختند تا این که خبر آمد وفا در خیابان یافای قدس به عملیّات استشهادی دست زده است. در این عملیّات (27/1/ 2002) دو صهیونیست کشته و یک صد نفر دیگر زخمی شدند.
ب) دارین ابوعشیه
دختری از روستای بیت وزن در نزدیکی شهر نابلس، دانشجوی رشتة اسلامشناسی دانشگاه البخاح و عضو انجمن اسلامی دانشجویان بود. عملیّات استشهادی ابوعشیه در پست ایست و بازرسی صهیونیستها واقع در منطقة ظفه غربی در تاریخ (27/2/2002) رخ داد. مادر دارین ابوعیشه میگوید: «به قلبم الهام شد که عاقب دارین، شهادت است. دارین همیشه به من میگفت مادرم: برایم دعا کن به شهادت برسم و تو در بهشت با من باشی.»
ج) آیات الاخرس
از کارکنان اردوگاه الدهشیه در نزدیکی بیت لحم بود. وقتی که دانشآموزان به خانه باز میگشتند، آیات به دوستانشان گفت: « میخواهم کار مهمّی انجام دهم، ولی نمیتوانم آن را بگویم.» آیات، وصیتنامة خود را به دوستش داد و به او تأکید کرد تا 24 ساعت آن را باز نکند. آیات با کیفی پر از مواد منفجره به طرف یکی از خیابانهای قدس رفت و عملیّات شهادتطلبانه را انجام داد. در این عملیّات، یک صهیونیست کشته و دهها نفر دیگر مجروح شدند. این عملیّات در تاریخ 29/3/2002 رخ داد.
د) الهام الدسوقی
زمانی که صهیونستها در آوریل 2002 به خانة آنها در اردوگاه جنین حمله کردند، به عملیّات شهادت طلبانه دست زد. بر اثر این عملیّات، دو افسر صهیونیست، کشته و ده نظامی اسراییلی دیگر مجروح شدند.
ه ) عندلیب طقاطقه
پس از پایان جنگ جنین، لازم بود دنیا بداند که عملیّات تروریستی شارون شکست خورده است. عندلیب در آخرین خداحافظی خود با مادرش از او خواست تا برای یک خبر بسیار خوب آماده باشد. مادر عندلیب میگوید: «فکر کردم عصر، خواستگار برای دخترم میآید، ولی عندلیب اقدام به انجام عملیّات استشهادی کرده بود.» این عملیّات در تاریخ 12/4/2002 در شهر قدس انجام گرفت و هشت صهیونیست کشته و چهل نفر دیگر مجروح شدند.
و) هبه ضراغمه
از اهالی روستای طوباس از توابع اردوگاه جنین بود. وی در دانشگاه قدس در رشتة زبان انگلیسی تحصیل میکرد. هبه در تاریخ 19/5/2003 به شهر العفوله در فلسطین اشغالی رفت و در مرکز تجاری هکعیم به عملیّات استشهادی دست زد و سه نفر صهیونیست را کشت و هفتاد نفر دیگر را مجروح ساخت.
ز) هنادی جرادات
وکیل 29 سالة فلسطینی بود. صهیونیستها، برادر و نامزدش را که از مسئولان جنبش جهاد اسلامی فلسطین بودند، جلوی چشمانش به شهادت رساندند. هنادی پس از ختم قرآن برای هفتمین بار در طول عمرش، شب تا به صبح نماز خواند و از خدا خواست تا او را در مأموریتش موفّق کند. فردای آن روز به شهر حیفا رفت و وارد رستوران مکسیم شد. و با خونسردی غذا سفارش داد. سپس برای تسویه حساب به پای صندوق رفت. در این هنگام، دکمة کمربند انفجاری خود را فشار داد. بر اثر عملیّات استشهادی این زن فلسطینی که در 4/10/2003 رخ داد، 22 صهیونیست، کشته و 50 نفر دیگر مجروح شدند. بدین ترتیب، جرادات، نام خود را به عنوان اوّلین زن اسشتهادی در سال چهارم انتفاضه ثبت کرد.
ح) ریم الریاشی
مادر دو کودک و اوّلین بانوی استشهادی از منطقة غزّه بود. او در تاریخ 14/1/2004 در حالی که کمربند انفجاری به خود بسته بود، با دو عصا و لنگلنگان از خروجی معبر ایریز در غزّه گذشت. در این هنگام، دستگاه بازرسی الکترونیکی شروع به آژیر کشیدن کرد. ریم الریاشی گفت: «در پای شکستهام پلاتین نصب شده است». نظامیان اسرائیل، او را به اتاق بازرسی هدایت کردند تا با دقت بازرسی شود. ریم الریاشی نیز با فشار دکمه کمربند انفجاری، چهار نظامی رژیم صهیونیستی را به هلاکت رساند و ده نفر دیگر را مجروح ساخت.
ط) سنادر قدیح
وی از روستای عسبان در منطقه خان یونس و مادر چهار فرزند بود. زمانی که صهیونیستها وارد روستای عسبان شدند تا باسم قدیح، همسر سنادر و از فرماندهان گردانهای شهید عزّالدّین قسّام را دستگیر کنند، سنادر و باسم متوجّه شدند که نیروهای ویژة ترور صهیونیستها، خانة آنان را محاصره کردهاند. سنادر و باسم دست به سلاح بردند، درگیری شدّت پیدا کرد. باسم از همسر خود خواست همراه با فرزندانش از خانه خارج شوند، ولی سنادر به همراه همسرش به مقاومت ادامه داد. باسم به شهادت رسید. ولی سنادر همچنان مقاومت میکرد. خلبان بالگرد رژیم صهیونیستی با شلیک چند فروند موشک به سمت سنگر سنادر، وی را به شهادت رساند.
ی) زینب علی ابوسالم
زینب در اردوگاه عسکر در نابلس ساکن بود. او در تاریخ 22/9/2004 به سمت مکانی رفت که تنها تعداد اندکی از آن خبر داشتند. وقتی زینب به ایستگاه اتوبوس یکی از شهرکهای صهیونیستنشین واقع در قدس شرقی رسید، داخل اتوبوس صهیونیستها شد و با فشار دادن دکمة انفجاری، دو نظامی صهیونست را به هلاکت رساند و شانزده نفر دیگر را نیز مجروح کرد.
________________________________________
1. فرهنگ عاشورا، صص 279 ـ 283، به نقل از: کتاب درسی که حسین به انسانها آموخت، عبدالکریم هاشمینژاد، ص 447؛ رهبر آزادگان و منابع دیگر.
2. بر شطی از حماسه و حضور، ص 283، به نقل از مجلة بصائر، ش 7 و 8، ویژهنامة محرّم، ص 25.
3. همان، ص 447.
4. همان، ص 451
5. همان.
6. همان.
7. همان.
8. همان.
9. همان.
10. متولّیان، مقالة «کربلا و بدل کاران» نشریة پویا، با تلخیص، ش 9، صص 78 ـ 81.
11. برگرفته از سخنان سیّد احمد خاتمی، نمایندة محترم مجلس خبرگان رهبری در تاریخ 16/6/1384 که در چهارمین اجلاس دورة سوم مجلس خبرگان رهبری ایراد شده است؛ مندرج در روزنامة کیهان، 3/7/1384 ، ش 18340، ص 6.
12. برگرفته از روزنامة کیهان
شیوههای پرورش عزت نفس در سیره امام حسین علیه السلام
عزت نفس، یکی از لوازم زندگی موفقیتآمیز است. فردی که میخواهد در راه اهداف والای خویش تمام مشکلات و موانع را از سر راه خود برداشته و به مراحل تعالی و تکامل برسد، باید عزت و کرامت نفس داشته و این موهبتخدادادی را در وجود خود بارور کند. ریشه بسیاری از محرومیتها، ناکامیها، عدم موفقیتها، انتخاب راههای خلاف عرف و شرع، شکستن هنجارهای مقدس جامعه، خیانتها، جنایتها و بزهکاریهای گوناگون را میتوان در نداشتن عزت نفس و وجود عقده حقارت جستجو نمود. امام علی علیه السلام میفرماید: «من کرمت علیه نفسه لم یهنها بالمعصیة؛آن کس که [بزرگی و کرامت نفس خود را باور داشته باشد، آن را با گناه، پست و ذلیل نخواهد کرد.»
برای همین، به افرادی که از عقده حقارت رنج میبرند و برای خود هیچگونه ارزشی قائل نیستند، نمیتوان اعتماد کرد و امری از امور جامعه را به آنان سپرد. سایر افراد جامعه نیز از شر این افراد در امان نخواهند بود.
امام هادی علیه السلام فرمود: «من هانت علیه نفسه فلاتامن شره؛ کسی که نفس او در نزدش خوار و ذلیل باشد، از شر او ایمن مباش.»
کسی که به شخصیتخود توجه ندارد، مطمئنا در خوار کردن دیگران نیز باکی نخواهد داشت. بنابراین برای حفظ اجتماع مسلمانان و تقویت ارتباط دینی، عاطفی و فرهنگی میان افراد جامعه و جلوگیری از شیوع گناه و انواع خلافها، باید روحیه عزت و کرامت نفس را در جامعه پرورش داده و تقویت نمود.
امام حسین علیه السلام داشتن عزت نفس را یکی از صفات ضروری مؤمنین دانسته میفرماید: «ایاک و ما تعتذر منه فان المؤمن لایسیء ولایعتذر والمنافق کل یوم یسیء و یعتذر؛از انجام کارهایی که نیاز به پوزش دارد [و عزت نفس را خدشهدار میکند] بپرهیز، زیرا مؤمن نه کار بد میکند و نه پوزش میطلبد، ولی منافق [که برای خود ارزش قائل نیست]، هر روز کار بد انجام میدهد و پیوسته عذرخواهی میکند.»
در سیره و سخن امام حسین علیه السلام موارد زیادی میتوان یافت که آن گرامی در آن موارد، با شیوههای مختلف در صدد پرورش و تقویت عزت نفس در نهاد افراد بوده است. در این فرصتبه برخی از این شیوهها گذری خواهیم داشت تا علاوه بر اینکه رفتار و گفتار آن حجت الهی به عنوان الگوی سعادتمندان برایمان سرمشق باشد، با یکی دیگر از رمزهای موفقیت رهبران الهی در جذب و جلب وجدانهای بیدار و دلهای مشتاق سعادت آشنا شویم.
تکریم کودکان
کودکانی که در دوران طفولیت از توجه و احترام بزرگترها، بویژه والدین خود، برخوردار گردند، در زندگی آینده خویش افرادی عزتمند، موفق و دارای اعتماد به نفس خواهند بود؛ چرا که تکریم شخصیت کودکان ـ که روحی لطیف و حساس دارند ـ روحیه خودباوری و اعتماد به نفس را در وجود آنان تقویت کرده و زمینه رشد اخلاقی و ایجاد صفات نیک را در وجودشان فراهم میآورد و آنان را در آینده شخصیتی مستقل، خودباور و دور از عقده حقارت بار خواهد آورد. چند نمونه از تکریم شخصیت اطفال را در رفتار آن حضرت مرور میکنیم:
1ـ عبدالله بن عتبه، از مشاهیر فقهای اهل سنت، نقل میکند که: روزی در محضر حضرت سید الشهداء علیه السلام بودم که فرزند آن حضرت (امام سجاد علیه السلام) که کوچک بود، وارد شد. امام او را به نزد خود خوانده و به سینه چسبانید، پیشانیش را بوسید و فرمود: «بابی انت ما اطیب ریحک و احسن خلقک؛پدرم به فدایت. چقدر خوشبو و زیبایی!»
2ـ جعید همدان یکی از یاران امام حسین علیه السلام میگوید: روزی نزد حسین بن علی علیهما السلام رفتم در حالی که او دخترش سکینه را بر سینه چسبانیده و نوازش میکرد. وقتی که وارد شدم، امام به همسرش فرمود: ای خواهر قبیله کلاب! دخترت را از من بگیر! سپس با من در مورد انواع مردم به گفتگو نشست.
احترام به اندیشهها و آرای دیگران
یکی از شیوههای کارساز در مسائل تربیتی و تبلیغی، احترام به اندیشههای دیگران است.
مربی و مبلغ، به این وسیله به مخاطبان خود شخصیت داده و در اعماق وجود آنان نفوذ میکند.
با توجه کردن به تفکرات و خواستههای مخاطب، میتوان روحیه اعتماد به نفس را در او زنده کرده و عزت نفس وی را تقویت نمود.
روزی «حسن مثنی» فرزند امام مجتبی علیه السلام از یکی از دختران عمویش، امام حسین علیه السلام خواستگاری نمود. آن حضرت به او فرمود: «اختر یا بنی احبهما الیک؛ فرزندم! هر کدام را بیشتر دوست داری، انتخاب کن!» «حسن مثنی» از روی شرم و حیا سخنی نگفت. به این جهت، امام حسین علیه السلام فرمود: من دخترم فاطمه را به جهتشباهت زیادش به مادرم برای تو برگزیدم.
درود و سلام
یکی از روشهای قرآنی در عزت دادن به افراد، سلام کردن و درود فرستادن به آنها است. خداوند متعال در قرآن کریم برای اینکه عظمت مؤمنان را روشن سازد، به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دستور میدهد که به اهل ایمان سلام کند.
«و اذا جاءک الذین یؤمنون بآیاتنا فقل سلام علیکم»؛«هرگاه کسانی که به آیات ما ایمان دارند به نزد تو آینده، به آنها بگو: سلام بر شما!»
این شیوه موفق قرآنی در سیره امام حسین علیه السلام نیز بطور روشن دیده میشود. آن حضرت در ثواب سلام فرمودند: «للسلام سبعون حسنة؛ تسع و ستون للمبتدی و واحدة للراد؛برای سلام هفتاد حسنه میباشد؛ شصت و نه حسنه برای سلام کننده و یک حسنه برای پاسخ دهنده.»
سلام کردن موجب تقویتحس خودباوری و عزت نفس در کسی که به او سلام میشود خواهد شد و فردی که به او سلام داده و درود میفرستیم، شایستگی و جایگاه خود را در منظر دیگران باور میکند.
این شیوه الهی آنچنان مهم و باارزش است که امام حسین علیه السلام از آغاز کردن سخن بدون سلام کردن، نهی کرده و به فردی که پیش از ادای سلام، جویای حال حضرتش شده بود فرمود: «السلام قبل الکلام عافاک الله. لا تاذنوا لاحد حتی یسلم؛خدا تو را عافیت و سلامتی دهد، سلام کردن بر سخن گفتن مقدم است [. سپس فرمود:] تا کسی سلام نداده به او اجازه سخن گفتن ندهید.»
همچنین امام حسین علیه السلام کسی را که در ارتباطات اجتماعی و معاشرتهای خانوادگی، از این شیوه پسندیده قرآنی بهره نگیرد، به عنوان خسیسترین فرد قلمداد کرده و میفرماید: «البخیل من بخل بالسلام؛بخیل کسی است که از سلام دادن بخل بورزد.»
در سیره اهل بیت علیهم السلام سلام به مسلمانان گناهکار و آلوده نیز پسندیده و تاثیرگذار است. امام حسین علیه السلام میفرماید: ابن کوا از پدرم علی علیه السلام پرسید: ای امیرمؤمنان! آیا بر گنهکاران نیز سلام میدهی؟
علی علیه السلام فرمود: خدا او را اهل توحید میداند، آیا تو او را اهل سلام نمیدانی؟!
ارتباط کلامی با عبارات دلنشین
عموم مردم؛ اعم از کودکان، نوجوانان، جوانان و زنان و مردان، در معاشرتهای اجتماعی، نسبتبه ارتباطات کلامی افراد بسیار حساس میباشند و نوع لحن و صوت و انتخاب جملات در توجه و جذب آنان اهمیت فوق العادهای دارد. سخنان محبتآمیز، دلربا و دارای بار عاطفی مثبت، در عمق جان مخاطبان تاثیر میگذارد و عزت نفس را در آنان تقویت میکند. انسانهایی که در الفاظ و عبارات خود کمال ادب و عفت را رعایت میکنند، در نظر مخاطب عزیز و مکرم بوده و عموم مردم آنان را به دیده احترام و بزرگی مینگرند. در واقع رعایت ادب و عفت و وجاهت در گفتار موجب عزت نفس برای گوینده و شنونده است. برخی از مشکلات و ناهنجاریها، تندخوییها، زورگوییها، بدبینیها، حقارتها و افسردگیها را میتوان با بکارگیری عباراتی دلنواز و روحبخش از میان برداشته و درمان نمود.
رسول گرامی اسلام فرمودند: «من اکرم اخاه المسلم بکلمة یلطفه بها و فرج عنه کربته، لم یزل فی ظل الله الممدود، علیه الرحمة ما کان فی ذلک؛کسی که برادر مسلمان خود را با کلمهای مهرآمیز تکریم نماید و غم را از [دل] او بزداید، در سایه بلند [لطف] خدا میباشد و تا این صفت پسندیده در او باشد، همواره رحمت [الهی] بر او خواهد بود.»
در اینجا نمونههایی از ارتباط کلامی حضرت ابا عبدالله علیه السلام با افراد خانواده، فرزندان و یارانش را بیان میکنیم.
1ـ امام حسین علیه السلام هنگام خروج از مدینه، وقتی که همه خاندان و اهل بیت آن حضرت سوار بر محملها شدند، چنین ندا داد: «این اخی؟ این کبش کتیبتی، این قمر بنی هاشم؛ کجاستبرادرم، کجاستسردار سپاهم، کجاست ماه بنی هاشم.» عباس علیه السلام هم پاسخ داد: «لبیک، لبیک، یا سیدی.
2ـ هنگامی که حضرت قاسم علیه السلام از شهادت خویش سؤال کرد، امام حسین علیه السلام او را چنین مورد خطاب قرار داد: «ای والله، فداک عمک، انک لاحد من یقتل من الرجال معی؛به خدا سوگند، همینطور است. عمویت فدایتباد. تو یکی از مردانی هستی که با من به شهادت خواهند رسید.»
3ـ وقتی با دخترش سکینه وداع میکرد، برای آرامش وی که از فراق پدر بیتابی میکرد چنین فرمود: «یا نور عینی! کیف لایستسلم للموت من لا ناصر له و لامعین ای نور چشم من! کسی که یار و یاوری ندارد چگونه تسلیم مرگ نباشد؟!»
4ـ آنگاه که امام حسین علیه السلام برادرش حضرت عباس علیه السلام را میفرستاد تا از علتحرکتسپاه دشمن خبری بیاورد، سخن خود را با این عبارت دلنشین ابراز میداشت: «یا عباس! ارکب، بنفسی انتیا اخی، حتی تلقاهم، فتقول لهم: ما لکم؟! و ما بدالکم!؛ برادرم عباس! جانم به فدایت، سوار شو و به نزد اینان برو و به آنان بگو: شما را چه شده و چه چیزی برای شما آشکار شده است؟!»
5ـ حضرت سید الشهداء علیه السلام در هنگام خداحافظی با فرزندش امام سجاد علیه السلام، در روز عاشورا، فرزندش را به آغوش کشیده و با کلمات مهرآمیزی که از اعماق جانش ریشه میگرفت، به او فرمود: «یا ولدی! انت اطیب ذریتی و افضل عترتی و انتخلیفتی علی هؤلاء العیال والاطفال؛پسرم! تو پاکیزهترین فرزندان من هستی و بهترین خاندان من میباشی، تو جانشین من در [سرپرستی] این زنان و کودکان خواهی بود.»
تقدیر و تشویق
تقدیراز دیگران و تشویق آنان به خاطر کارهای پسندیدهای که انجام دادهاند، در تقویت اعتماد به نفس و روحیه خودباوری و در نتیجه عزت نفس آنان، تاثیر به سزایی دارد. این راهکار موفق تربیتی آنچنان اهمیت دارد که میتوان گفت، کمتر عاملی همانند تقدیر و تجلیل در ایجاد خصلتهای نیکو و تقویت اعتماد به نفس میتواند مؤثر باشد. تشویق، استعدادهای نهفته در نهاد آدمی را از قوه به فعلیت رسانده، و خلاقیتهای درون او را شکوفا میسازد. تحسین، تقدیر، تجلیل، اعطای جایزههای مادی و معنوی، هدیه، بذل عاطفه و محبت، تکریم و تشکر، جلوه هایی از مظاهر تشویق میباشد. در ذیل، مواردی از بهرهگیری امام حسین علیه السلام از شیوه کارآمد تشویق را بیان میکنیم.
1ـ قدردانی از معلم
جعفر، یکی از فرزندان امام حسین علیه السلام، نزد معلمی به نام «عبدالرحمان سلمی» در مدینه آموزش میدید. روزی معلم سوره حمد را به کودک آموخت. وقتی که کودک آن را بر امام حسین علیه السلام قرائت کرد، آن حضرت در مقابل این کار ارزشمند معلم از وی تجلیل کرده و بعنوان قدردانی، هزار دینار و هزار حله به او پاداش داد. هنگامی که از آن حضرت پرسیدند: چرا این همه بخشش میکنید؟! حضرت فرمود: «و این یقع هذا من عطائه؛ کجا این بخشش [من] با اعطای او [که تعلیم الحمد لله رب العالمین است] میتواند برابر باشد؟!» و آنگاه این اشعار را قرائت کرد:
اذا جاءت الدنیا علیک فجد بها
علی الناس طرا قبل ان تتفلت
«هرگاه دنیا به تو روی آورد، قبل از آنکه از دستتبرود، همه آن را به مردم ببخش.»
فلا الجود یفنیها اذا هی اقبلت
و لا البخل یبقیها اذا ما تولت
«نه بخشش، آن را ـ هرگاه روی آورد ـ از بین میبرد و نه بخل، آن را ـ هرگاه پشت کند ـ نگه میدارد.»
2ـ تشویق نیکوکار
امام حسن مجتبی علیه السلام در یکی از سفرهایش راه را گم کرد. اتفاقا شب با چوپانی برخورد کرد، چوپان از امام حسن علیه السلام پذیرایی کرده و هنگام صبح راه را به آن حضرت نشان داد.
حضرت مجتبی علیه السلام هنگام خداحافظی به چوپان فرمود: من اکنون سراغ زمین زراعتی خود میروم و بعد به مدینه بر میگردم. سپس، وقتی را تعیین کرد تا آن چوپان خدمت امام مجتبی علیه السلام برسد. چوپان که از غلامان یکی از اهالی مدینه بود، در وقت معین اشتباها به محضر امام حسین علیه السلام آمد و به خیال اینکه به حضور امام حسن علیه السلام آمده، به حضرت سید الشهداء علیه السلام عرضه داشت: من همان بندهای هستم که فلان شب میهمان من بودی و وعده دادی تا در این ساعتخدمتشما برسم. امام حسین علیه السلام متوجه شد که او از برادرش امام مجتبی علیه السلام در آن شب پذیرایی کرده است. به این جهت از او پرسید: ای غلام! تو برده چه کسی هستی؟ او نام یکی از اهالی مدینه را برد. امام پرسید: چند راس از گوسفندان اربابت در اختیار توست؟ چوپان گفت: سیصد راس.
امام حسین علیه السلام مولای او را طلبید و از وی درخواست کرد تا گوسفندان را با همان غلام به وی بفروشد. وقتی که او اعلام رضایت نمود، آن حضرت غلام و گوسفندان را از صاحبش خرید و سپس غلام را آزاد نموده و گوسفندان را نیز به غلام بخشید.
آن حضرت موقع خداحافظی به غلام گفت: «ان الذی بات عندک اخی و قد کافاتک بفعلک معه؛ کسی که آن شب نزد تو ماند، برادر من بود. اکنون به پاس [قدردانی از] رفتار نیک تو با او، این پاداش را به تو دادم.
3ـ آزادی کنیز
انس بن مالک میگوید: نزد امام حسین علیه السلام بودم که کنیزی از آن حضرت شاخه گلی را به حضرتش تقدیم کرد. امام حسین علیه السلام آن شاخه گل را گرفت و به او فرمود: «انتحرة لوجه الله؛ تو در راه خدا آزادی!» من به حضرت عرض کردم: در مقابل اهداء یک شاخه گل او را آزاد کردی؟! امام در پاسخ فرمود: خداوند ما را در قرآن چنین ادب کرده و فرموده است: «اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها او ردوها»؛«هرگاه به شما تحیتی گفته شد، پاسخ آن را به نیکوتر از آن یا مانند آن بدهید.» و سپس فرمود: تحیتبهتر، همان آزاد کردن اوست.
4ـ تجلیل از یک آزاده
نام نیک موجب میشود که دیگران صاحب نام را تحسین کرده و در مورد او فال نیک بزنند. به این وسیله شخصیت او تقویتشده و روحیه اعتماد به نفس در او افزایش مییابد. به این جهت، نام نیک برای صاحب نام فرحانگیز و نشاط آور میباشد. والدین و مربیان دلسوز و آگاه در این مورد حساسیتخاصی داشته و در نامگذاریها کمال دقت را به عمل میآورند. زمانی که پیکر خونین حر در آخرین لحظات زندگی به روی زمین افتاده بود، امام حسین علیه السلام به بالین وی آمد. آن حضرت در حالی که با دستهای مبارک خود، صورت او را نوازش میداد و خاک و خون از چهرهاش پاک میکرد، فرمود: «بخ بخ لک یا حر، انتحر کما سمیت فی الدنیا و الآخرة؛ به به! [احسنت] به تو ای حر! تو آزاد مردی چنانکه در دنیا و آخرت آزاده خوانده شدی.» سپس با تجلیل از مادر وی اضافه نمود: «والله ما اخطات امک اذ سمتک حرا، فانت والله حر فی الدنیا و سعید فی الآخرة؛به خدا سوگند! مادرت در این که تو را حر نامید، اشتباه نکرده است. به خدا قسم! تو در دنیا آزادمرد و در آخرت سعادتمند خواهی بود.»
سخنان عزت آفرین
امام حسین علیه السلام افزون بر اینکه در عمل سعی میکرد اطمینان به نفس را در وجود اشخاص زنده کند و حتی در یاری به محرومان و مستضعفان بیشتر از همه به حفظ آبرو، حیثیت و خدشه دار نشدن شخصیت آنان میاندیشید، در گفتارهای راهگشا و عزت بخش خود نیز به احیای کرامت انسانی و عزت افراد اهتمام خاصی داشت. این نوشتار را با سخنی حکیمانه از آن گرامی که حاکی از عزت نفس و روح تسلیمناپذیر آن حضرت در مقابل ستمگران و متجاوزان به حقوق مسلمانان میباشد به پایان میبریم.
چنانکه میدانیم، گروهی از مردم، به خاطر فرار از مرگ به انواع ذلتها تن داده و به خاطر دو روز زندگی زودگذر دنیا برای همیشه عزت و کرامتخویش را فدا میکنند، اما حسین بن علی علیهما السلام در این مورد میفرماید:
«الا و ان الدعی ابن الدعی قد رکز بین اثنتین: بین السلة والذلة و هیهات منا الذلة، یابی الله لنا ذلک و رسوله والمؤمنون و حجور طابت و طهرت و انوف حمیة و نفوس ابیة من ان نؤثر طاعة اللئام علی مصارع الکرام؛ ناپاک فرزند ناپاک، (عبیدالله بن زیاد) مرا در پذیرش یکی از دو راه مجبور کرده است؛ بین مرگ [با عزت] و [زندگی با] ذلت. اما هیهات که ما ذلت و خواری را بپذیریم، خداوند و رسولش و مؤمنین و دامنهای پاک و غیرتمندان بر ما نمیپسندد که اطاعت فرومایگان و پست فطرتان را بر مرگ با عزت و شرافتمندانه ترجیح دهیم.
پینوشتها:
9
. عیون الحکم و المواعظ، ص 439.
. تحف العقول، ص 483.
. حیاة الامام الحسین، ج 1، ص 181.
. کفایة الاثر، ص 234؛ معجم رجال الحدیث، ج 12، ص 82.
. ترجمة الامام الحسن علیه السلام، ص 159.
. مقاتل الطالبین، ص 122؛ کشف الغمه، ج 1، ص 579.
. انعام/54.
. تحف العقول، ص 248.
. مستدرک الوسائل، ج 8، ص 358.
. تحف العقول، ص 248.
. مستدرک الوسائل، ج 8، ص 359.
. کافی، ج 2، ص 206؛ وسائل الشیعه، ج 16، ص 376.
. فرهنگ عاشورا، ص 386؛ معالی السبطین، ج 1، ص 220.
. مدینة المعاجز، ج 4، ص 214.
. ناسخ التواریخ، ج2، ص360.
. تاریخ طبری، ج 4، ص 315.
. موسوعة کلمات الامام الحسین علیه السلام، ص 486.
. مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 222.
. موسوعة کلمات الحسین علیه السلام، ص 621.
. نساء/86.
. بحار الانوار، ج 44، ص 195.
. لواعج الاشجان، ص 147؛ لهوف، ص 192.
. لهوف ابن طاووس، ص 180.
سختیهای زندگی و عدالت الهی
سوال:
با وجود این همه تبعیض وبی عدالتی که بین انسانها هست, وبسیاری همه زمینه های یک زندگی خوب را دارند و از سیری نمی دانندچه کنند, در حالی که در کنار آنها انسانها و خانواده های فراوانی درپیچ و خمهای بی شمار مشکلات اقتصادی, اجتماعی و غیر آن کمر خم کرده و گاهی از داشتن امکانات اولی و ضروری زندگی محروم اند, چگونه از عدالت الهی سخن می گویید؟
پاسخ:
این چکیده دو غمنامه ای بود که این خواننده گرامی به قلم آورده و برای مجله ارسال کرده و خواستار پاسخ آن شده است.
برای یافتن جواب این پرسش توجه بر چند امر بایسته است:
1ـ آفریدگار بزرگ هستی اراده فرمود تا جهان آفرینش را در مظاهر گوناگون و مراتب مختلف با اشکال و صورتهای متنوع بیافریند تا عالم خلقت تک چهره و متحدالشکل نباشد. البته اختلاف و تفاوت در کارگاه هستی به معنای وجود تضاد و نفی یکدیگر و از هم گسیختگی و در هم ریختگی نیست که چنین چیزی از نظر قرآن(1) و علم مردود است. بلکه مقصود همان گونه که ذکر شد, اختلاف مراتب وجودی پدیده ها و گونه گون بودن اندازه ها, صورتها, کمیتها و کیفیتهای مظاهر آفرینش است, و این نوع از خلقت به عنوان بهترین نظام برگزیده شده است. از جماد و نبات و حیوان و انواع و اقسام بی شمار هر یک و مراتب و درجات آنها.
این تفاوت و تنوع در غیر انسان بیشتر در بین اصناف و اقسام آن است و در بین افراد و اشخاص آن بسیار نادر است, مثلا در مورد اسب که نوعی از حیوان است این مراتب گوناگون از نظر هوش, نجابت, سرعت و امثال آن به لحاظ نژاد آن است و این اختلاف بین افراد یک نژاد, بسیار ناچیز است. و همین طور سایر انواع و اصناف جمادها و نباتات. ولی در مورد انسان بیشترین تفاوت و تنوع در دایره افراد و اشخاص است تا نژادها و تیره های مختلف, یعنی فاصله بین استعدادها و قابلیتها و مراتب وجودی بین افراد انسانی است که اساس اختلاف و تنوع در آن را تشکیل می دهد و این امر دقیقا مطابق با همان فلسفه و جهتی است که برای آن, تفاوت و اختلاف در نوع انسان مقرر شده است به گونه ای که در اختلاف مراتب به لحاظ تیره ها این منظور قابل دستیابی نیست.
2ـ بر اساس آموزه های قرآن مجید, اختلاف در مزایای حیات بین افراد انسان به دو علت صورت گرفته است:
2ـ 1ـ گردهمآیی و همکاری و تشکیل اجتماع و مدنیت از راه احساس نیاز افراد انسانی به یکدیگر به منظور پاسخگویی به احتیاجات و نیازمندیهای گوناگون بشری که چنین چیزی جز در سایه جمع و معاضدت با یکدیگر میسر نیست.
قرآن کریم می فرماید:
((و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا; برخی از آنان را بر برخی دیگر به مراتبی برتری دادیم تا یکدیگر را در تسخیر خود گیرند.))(2)
2 ـ 2ـ از جایی که مقصود اصلی از هبوط آدم و زندگی بشر در کره خاکی, تربیت, کمال, در سایه بندگی و عبودیت حق است, خداوند میدانهای مختلفی برای آزمون افراد انسانی و امتحان آنان گشوده است تا نیکوکاران از غیر آنان شناخته شده و جدا گردند و از مهمترین عرصه های آزمایش الهی چگونگی برخورد و نوع رفتار آدمی با نعمتهای خداوندی است که دارندگان آن با آن چه می کنند و محرومان به چه صورتی عمل خواهند کرد. او به برخورداران دستور کمک و دستگیری به مستمندان و نیازمندان داده و آنان را از این راه به امتحان می کشد و از شخص محروم نیز خواسته است تا در صورتی که از روی مصلحت و عللی به نعمتی نرسید یا از او دریغ شد استقامت ورزیده و از بی تابی و اعتراض و شکوه نسبت به خواست و اراده الهی بپرهیزد و در چارچوب احکام و دستورات خداوند در جهت رفع محرومیت از خویش در حد امکان, اقدام و عمل کند.
قرآن کریم می فرماید:
((و رفع بعضکم فوق بعض درجات لیبلوکم فی ما آتاکم; برخی از شما را بر برخی دیگر رفعت داد تا در آنچه به شما داده است آزمونتان کند.))(3)
بنابراین هیچ یک از این دادنها و ندادنها ملاک برتری واقعی و امتیاز و فضیلت انسانی نیست; آنچه معیار در این باره است نوع برخورد و رفتار آدمیان با این نعمتها و امکانات مادی و طبیعی است.
نمونه بسیار روشن این دو جریان را خداوند در داستان قارون بیان می فرماید:
((و خرج علی قومه فی زینته قال الذین یریدون الحیاه الدنیا یا لیت لنا مثل ما اوتی قارون انه لذو حظ عظیم و قال الذین اوتوا العلم ویلکم ثواب الله خیر لمن آمن و عمل صالحا و لا یلقیها الا الصابرون; قارون شکوهمندانه و با آراستگی در بین قوم خود به حرکت در آمد, آنها که دنیا خواسته و فریفته آن بودند گفتند ای کاش ما نیز همانند او برخوردار بودیم. به یقین او بهره ای بزرگ دارد و آنان که اهل دانش و فهم بودند گفتند وای بر شما پاداش خداوند برای کسی که ایمان آورد و کار خوب کند بهتر است و این را جز صابران نمی توانند دریابند.))(4)
پیش از این نیز در خصوص منطق فرعون در برابر نصیحت و خیرخواهی قوم خود که به او گفتند از این ثروت و نعمتهای خدادای, خود بهره بر و به دیگران و در راه خدا نیز انفاق کن می فرماید:
((قال انما اوتیته علی علم عندی; من این همه ثروت و سرمایه را با استعداد, دانش و توانمندی خود کسب کرده ام.))(5)
او ثروت خدادادی را از جانب خود دانست و دیگران در اموال او به طمع افتادند و او بدفرجام و دیگران پشیمان شدند.
3ـ این تفاوتها و تغایرها در بین افراد انسانی خود منشإ برخی برخورداریها و امتیازات طبیعی و اجتماعی می شود که برخی از آنها مشروع و برخی غیر مشروعند.
بنابراین بسیاری از نابرابریهای اجتماعی, اقتصادی و حتی جزایی ریشه در نابرابریهای طبیعی و فطری دارد که خداوند متعال آن را بر اساس حکمتی که در پیش مذکور شد در جهان آفرینش اعمال فرموده است.
این تفاوتها چه ظاهری, همچون نقص در اعضا و چه معنوی, مانند استعداد و هوش منشإ می شود تا انسانهای برخوردار از آن نعمتها به ثروت و امکانات و موقعیت اجتماعی و یا دانش و فن بیشتری دست یابند و دیگران از آن حد محروم بمانند و این اقتضای طبیعت و لازم قطعی چنین نظامی است که بر اساس حکمت الهی پایه ریزی شده است. این نوع نابرابری اگر همراه با رعایت قانون و عدم تجاوز به حقوق دیگران و حرکت در مرزهای تعریف شده و معتبر دینی و نیز ادای حقوق مستمندان جامعه صورت پذیرد, مشروع, قابل قبول و بلکه مطلوب است. چون چنین وضعیتی هم رفع محرومیت و فقر را در پی دارد و هم حکمت الهی در تفاوت و تغایر در توزیع نعمتها بین مردم پیاده گردیده است.
چنین نابرابری را نمی توان بی عدالتی و ظلم نامید زیرا اساس خلقت و نظام احسن وجود, آن را پی ریزی کرده است و بر اساس حکمت و تدبیر استوار شده است. در این صورت همه امور در مجرای صحیح خود قرار گرفته و هر چیزی در جایگاه واقعی و بایسته خود نهاده شده است و این عین عدالت است.
نکته بسیار مهم و در خور توجه این است که گرچه خداوند متعال بر اساس حکمت خویش برخی را بر برخی دیگر در نعمتهای مادی برتری می دهد ولی به دو جهت چنین امتیازی ستم و ناعادلانه نیست زیرا اولا; این کار بر پایه حکمت بنا شد و آنچه بر این اساس باشد ظالمانه نیست و ثانیا; بر اساس آیات و روایات فراوان, خداوند متعال این محرومیت جزیی و ناچیز را در آخرت جبران می کند که به هیچ صورتی قابل مقایسه با آن ابتلای کم و مصیبت اندک نیست.
برای نمونه قرآن کریم می فرماید:
((و لنبلونکم بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه راجعون اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمه و اولئک هم المهتدون; به یقین شما را به وجود ناامنی و گرسنگی و صدمه بر اموال و جانها و میوه هاتان به آزمون می کشیم و صابران را مژده ده, آنان که وقتی به مصیبتی گرفتار آیند گویند یقینا ما از خداییم و به سوی او بازمی گردیم. آنان کسانی اند که درودها و رحمت خداوند بر آنهاست و همانان هدایت یافتگانند))(6).
از حضرت صادق(ع) روایت شده است که فرمودند:
((انه لیکون للعبد منزله عند الله فما ینالها الا باحدی خصلتین اما بذهاب ماله او ببلیه فی جسده; به یقین برای بنده نزد خداوند جایگاهی است که بدان نمی رسد مگر با از دست رفتن سرمایه و ثروتش و یا نقص و مرض در بدن او)).(7)
ابی یحیای حناط می گوید: عبدالله بن ابی یعفور مردی بود که مریضی و درد و رنج فراوان داشت. او می گوید به امام صادق(ع) از وضعیت دردآور خود شکایت بردم, حضرت به من فرمودند:
((یا عبدالله! لو یعلم المومن ما له من الاجر فی المصائب لتمنی انه قرض بالمقاریض; ای عبدالله! اگر مومن بداند چه پاداشی در برابر مصیبتها دارد قطعا آرزو می کرد که با مقراضها بدنش پاره پاره می شد.))(8)
امام صادق(ع) می فرمایند:
((روزی پیامبر گرامی به منزل یکی از اصحاب برای خوردن غذا دعوت شدند, وقتی وارد منزل شدند دیدند مرغی بالای دیواری تخم گذاشت, آن تخم مرغ از روی دیوار بر روی میخی که در آن نصب کرده بودند افتاد و بر آن قرار گرفت و سقوط نکرد و نشکست. پیامبر اکرم(ص) از این واقعه به شگفت آمدند. آن مرد به پیامبر(ص) عرض کرد: از این قضیه تعجب کردید؟! سوگند به خدایی که تو را به حق برگزید من هیچ گاه به حادثه ای که به ـ مال و جان ـ من صدمه و زیانی برساند دچار نشدم. رسول خدا(ص) با شنیدن این سخن از جای برخاست و از غذای او چیزی تناول نکرد و فرمود:
((من لم یذرإ فما لله فیه من حاجه; کسی که به گرفتاری و کمبود در زندگی مبتلا نشود برای خدا در زندگی او سهمی نیست.))(9)
بنابراین ما در آنچه به کار خداوند مربوط می شود, باید با دیدی جامع و واقع نگرانه به موضوع توجه کنیم و مجموعه حکمت الهی در آفرینش انسان و جبران خداوند در آخرت را در نظر بگیریم و با جهان بینی الهی که مورد قبول ماست به موضوع بنگریم. در این صورت است که به نظریه ای صحیح و مطابق با حقیقت خواهیم رسید و در خواهیم یافت که این نابرابریها تا جایی که به فعل خداوند مربوط است نه تنها ناعادلانه نیست بلکه بسیار زیبا, مطلوب و در خور آرزو و تمنا است.
4ـ چنانچه این نابرابریها بر اثر قانون شکنی و گذار از مرزهای شناخته شده اعتقادی, اخلاقی و وجدان بشری صورت پذیرد و با پا نهادن به حریم ضعیفان و غصب و تصرف در اموال و حقوق دیگران ـ چه به صورت جزیی و چه به صورت کلان ـ به وجود آید, ستمگرانه, خلاف عدالت, و منفورترین وضعیت اجتماعی نزد خداوند است. قرآن کریم در موارد زیادی دستور به رعایت عدل و برقراری آن داده است و می فرماید:
((یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهدإ لله و لو علی انفسکم او الوالدین و الاقربین ...; ای اهل ایمان برپادارنده عدالت و گواهان برای خدا باشید گرچه ـ این عدالت و گواهی بر حق ـ به زیان شما و پدر و مادر و نزدیکانتان باشد ...))(10)
و باز می فرماید:
((قل امر ربی بالقسط ...; بگو پروردگار من به عدالت فرمان داده است.))(11)
و نیز می فرماید:
((لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بإس شدید و منافع للناس ...; ما فرستادگان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب و میزان فرود آوردیم تا مردم به برپایی قسط و عدل قیام کنند و ما آهن را که در آن صلابت و شدت و منافعی برای مردم است نازل کردیم ...))(12)
در تمامی این آیات و غیر آن تإکید, دستور و توصیه به اقامه عدالت است و حتی در آیه اخیر این کار هدف و مقصد از بعثت انبیا معرفی شده است.
بر اساس تعلیمات قرآن مجید ثروت نباید تنها در اختیار ثروتمندان جامعه قرار گیرد و تنها در دست آنان به گردش در آید(13) و بر همین اساس زکات و خمس و انواع صدقات واجب و مستحب دیگر در شریعت اسلامی نهاده شده و با شدیدترین صورت, زراندوزان بی درد و سرمایه داران حق نشناس و بی خبر از رنج محرومان را تهدید به عذاب دردناک خداوندی کرده و می فرماید:
((الذین یکنزون الذهب و الفضه و لا ینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم یوم یحمی علیها فی نار جهنم فتکوی بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم هذا ما کنزتم لانفسکم فذوقوا ما کنتم تکنزون; آنان که طلا و نقره را ذخیره کرده و آن را در راه خدا انفاق نمی کنند به عذاب دردآور الهی مژده شان ده; روزی که بر آن در آتش دوزخ نواخته شود و با آن پیشانی و پهلو و پشتشان داغ و تفدیده شود. این چیزی است که برای خود ذخیره کردید. پس بچشید آنچه را انباشته اید.))(14)
ابان بن تغلب می گوید به امام صادق(ع) عرض کردم: از حق مومن بر مومن دیگر به من خبر دهید. حضرت به او فرمودند: این است که ثروت خود را با او قسمت کنی! سپس آن حضرت به من نگاهی کرد و مرا شگفت زده دید, پس فرمود: ای ابان! مگر نمی دانی که خداوند ایثارکنندگان بر خود را بیان کرده؟ گفتم: بلی فدایت شوم! فرمود: تو اگر مالت را با او قسمت کنی ایثار نکرده ای بلکه تو با او در یک حد هستید; وقتی بخشی از سهم خود را هم به او بدهی ایثار کرده ای.))(15)
در این باره, آیات و روایات بسیار زیاد است که نمونه آن ذکر شد و مقصود این است که نابرابریهای اجتماعی اگر بر اثر تکاثر و زراندوزی ارباب ثروت و اغنیای جامعه و منع حقوق مستمندان و حاکمیت یافتن قشر بی درد و مرفه جامعه صورت پذیرد و فساد در سیستم توزیع ثروت, به ویژه در اموال عمومی و بیت المال که حقوق عموم مردم است و باید در اختیار هر یک از افراد جامعه قرار گیرد, موجب آن شود, پدیده ای بسیار ناروا و نکوهیده است و خشم و انتقام خداوند را در پی خواهد داشت.
بنابراین, پاسخ پرسش مطرح شده در آغاز کلام با توجه به آنچه تا کنون گفتیم این است که اگر این نابرابریها که خود نوعا برخواسته از تفاوتهای طبیعی افراد جامعه است در محدوده قانون و انصاف باشد خلاف عدالت نبوده و بلکه مطلوب است, ولی چنانچه این امر با تجاوز به حریم دیگران و منع حقوق آنان و امتیازات ویژه و تصرفات ناروا در اموال عمومی در جامعه بروز کند, ظالمانه و گناهی بزرگ است که از ناسپاسی و نافرمانی و معصیت بشر ناشی می شود و به کار و خواست خداوند منسوب نیست و وظیفه مردم این است که با تلاشی پی گیر برای برپایی قسط و عدل و حاکم کردن سیستمی عادلانه در توزیع ثروت قیام و اقدام کنند و موانع آن را از سر راه بردارند و برای بازگرداندن جامعه به حال اعتدال مطلوب از هیچ کوشش مشروعی فروگذار نکنند که به فرموده قرآن کریم:
((ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم; خداوند سرنوشت هیچ ملتی را عوض نمی کند تا اینکه خود در جهت تغییر آن اقدام و عمل کنند.))(16)
________________________________________
1ـ سوره ملک, آیات 3 ـ 4.
2ـ سوره زخرف, آیه 32.
3ـ سوره انعام, آیه 165.
4ـ سوره قصص, آیات 80 ـ 79.
5ـ همان, آیه 78.
6ـ سوره بقره, آیات 155 ـ 157.
7ـ اصول کافی, ج2, دارالکتب الاسلامیه, چاپ سوم, ص257, باب شده البلإ المومن, ح23.
8ـ همان, ص255, ح15.
9ـ همان, ص256, ح20.
10ـ سوره نسإ, آیه 135.
11ـ سوره اعراف, آیه 29.
12ـ سوره حدید, آیه 25.
13ـ سوره حشر, آیه 7.
14ـ سوره توبه, آیه 34 ـ 35.
15ـ وسایل الشیعه, چاپ ایران, مکتبه الاسلامیه, ج6, ص298.
16ـ سوره رعد, آیه 11.
ماهنامه پیام زن ـ شماره 111 ـ خرداد 1380
زیبایی پوشش به بهانه سالروز کشف حجاب!
یکی از امتیازات انسان، در مقایسه با موجودات دیگر، تهیه پوشش مناسب برای اندام خویش است. بر این اساس، لباس پوشیدن یکی از شؤون و ویژگیهای انسان است. لباس، افزون بر حفظ انسان از سرما و گرما و برف و باران و یاری دادن وی در حفظ عفّت و شرم، در آراستگی و زیبایی آدمی نیز نقشی مهم ایفا میکند و میتوان آن را نشان دهنده گرایش اعتقادی فرد و تعلّق وی به فرهنگی خاص دانست. قرآن کریم ضمن نعمت و هدیه خداوند خواندن لباس به کارکردهای مختلف آن اشاره میکند و میفرماید: «ای فرزندان آدم، برای شما لباسی فرو فرستادیم که اندام شما را میپوشاند و مایه زینت شما است و لباس تقوا بهتر است. این از آیات خداوند است. باشد که متذکّر شده پند گیرید.»1
در این راستا، پوشش اعضای جنسی به دلایل گوناگون از اهمیت بیشتری برخوردار است. برابر متقنترین کتاب آسمانی، قرآن و دیگر کتب مقدس، تاریخ رویکرد آدمیان به پوشش از نخستین انسانها یعنی حضرت آدم و حوا آغاز میشود. در قرآن کریم آمده است: «فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْاتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ؛ و آنگاه که آدم و حوا از آن درخت ممنوع چشیدند، پوشش خود را از دست دادند [عورتشان آشکار گردید] و به سرعت با برگ درختان بهشتی خود را پوشاندند.»2
در کتاب مقدس نیز میخوانیم: «چون زن دید که آن درخت برای خوراک نیکو است و به نظر خوشنما و درختی دلپذیر، دانش افزا. پس از میوهاش گرفته بخورد و به شوهر خود نیز داد و او خورد. آنگاه چشمان هر دوی ایشان باز شد و فهمیدند که عریانند. پس برگهای انجیر به هم دوخته، سترها برای خویشتن ساختند... . و خداوند، رختها برای آدم و زنش از پوست بساخت و ایشان را پوشانید.3
بر اساس پژوهشها، از آغازِ پیدایش انسان، هر یک از زن و مرد کوشیده است تا پوششِ مناسب خود را تهیّه کند. آدمی نخست با برگ درختان، سپس با پوست حیوانات و بعدها با دستبافتهای خود، خویش را پوشاند.4 تمام کسانی که زندگی بشر و تحوّلات آن را ارزیابی کردهاند. بر این تلاش تأکید ورزیدهاند؛ برای نمونه دکتر شیبانی در کتاب «تاریخ تمدن»، با اشاره به این که تمدّن سومریها از نخستین تمدّنهای بشری است، مینویسد: «نخستین دستهای از نژاد انسان که در این نواحی متمرکز شدند و نخستین شهر حقیقی را بنا نهادند، سومریها بودند؛ و چون سرزمین آنها بیاندازه حاصلخیز بود، در سال دو مرتبه محصول برداشت مینمودند و به گلهداری و پرورش دام میپرداختند و از الاغ و گوسفند و بز و گاو نر استفاده میکردند. از پشم و کرک بز پارچه تهیّه مینمودند و از پارچههای کتانی که به آن نام گاد (gud)میدادند، البسه (انواع لباس) درست میکردند.»5
خوشبختانه با پیشرفت صنعت و دست یافتن به منابع و ابزار جدید، پوشش نیز از تغییرات تکاملی بهرهمند گردید و انسان به پوشاک مناسبتر دست یافت. نکته قابل توجه آن است که اگر چه حیات آدمیان از همان آغاز با «پوشش» پیوند خورده است، به دلیل وجود نوعی احساس حیای طبیعی در جنس ماده، زنان در طول تاریخ در امر پوشش تلاش و جدیت بیشتر از خود نشان دادهاند.6 دانشمندان، در مورد علت اشتیاق و جدیّت بیشتر زنان، نظرهای گوناگون ارائه دادهاند؛ بسیاری ریشه اشتیاق بیشتر زنان به پوشش را طبیعت آنان دانستهاند. دکتر فخری، دانشمند فیزیولوژیست مصری، در این باره مینویسد: نوعی احساس حیا در حیوانات وجود دارد؛ زیرا میل به اختلاط جنسی در حیوانات به صورت ادواری است؛ یعنی در مقاطع خاصی از زمان چنین میلی وجود دارد و در مقاطع دیگر زمانی تمایلی به آمیزش جنسی در آنان به چشم نمیخورد. در چنین مواقعی، آنان نوعی احساس حیای تناسلی دارند. بنابراین، ممکن است بگوییم اصل و مبدأ احساس حیا، همان احساس طبیعی جنس ماده در مورد حیا است و به همین جهت، میبینیم نوع احساس حیا در زنان از مردان قویتر است.7 ویل دورانت نیز میگوید: «شرمگینی، خاصِ نوع انسان نیست و شباهت آشکاری دارد به کراهت حیوان ماده از جفت شدن در غیر فصل جفتجویی یا خارج از حدّ معتاد آن. مسلّماً ریشه شرمگینی نیز از همین جا است.»8
در مقابل، ویلیام جیمز، روانشناس معروف، حیا را امری اکتسابی میداند و مینویسد: «زنان دریافتند که دست و دلبازی مایه طعن و تحقیر است و این امر را به دختران خود یاد دادند... .» یکی از محققان سبب گرایش زنان به حیا را چنین توضیح داده است: «خودداری از انبساط و امساک در بذل و بخشش، بهترین سلاح برای شکار مردان است... مرد جوان به دنبال چشمانِ پر از حیا است و بی آن که بداند، حس میکند که این خودداری ظریفانه از یک لطف و دقت عالی خبر میدهد.»9 شوپنهاور نیز حیای زن را رهاورد پیمان پنهانی زنان برای افزایش ارزش و جذابیت خود و وادار ساختن مرد به جست و جو میداند.10
طبق این دیدگاه، حیا امری غریزی نیست؛ به نوعی در نهاد زنان ریشه دارد و از سرشت خاص آنان بر میخیزد.
به هر حال، به گواهی متون تاریخی، در میان اکثر قریب به اتفّاقِ ملّتها و کشورهای جهان حجاب زنان معمول بوده است. مؤرّخان، بهندرت از اقوامی بدوی که زنانشان دارای حجاب مناسب نبوده یا برهنه در اجتماع ظاهر میشدند، نام میبرند. تعداد این اقوام آن قدر اندک است که در مقام مقایسه قابل ذکر نیستند.11 از اینرو، میتوان نتیجه گرفت: در اقوام بَدَوی و غیرمتمدّنی که زنانشان حجاب مناسب نداشتند، وجود برخی موانع، سبب جلوگیری از بروز استعدادهای طبیعی و فطری زنان شده یا عواملی ناشناخته انحراف آنان از مسیر فطرت را رقم زده است.
حجاب زنان در طول تاریخ، فراز و نشیبهای بسیار دیده و در سایه فرهنگها و سلیقههای حاکمان و متنفّذان مذهبی تشدید یا تخفیف پذیرفته، ولی هماره تداوم یافته و هیچگاه به طور کامل از میان نرفته است. بسیاری از مؤرّخان به گستردگی دامنه حجاب و رواج آن در بین زنان اشاره کردهاند. فرید وجدی با تصریح به قدمت حجاب، با استناد به دایرةالمعارف لاروس، گزارشی مفصل از پوشاندن صورت و همه اندامها توسط زنان یونانی و فنیقی ارائه میدهد و از رواج حجاب در میان زنان اسبرطا، سیبری، آسیای صغیر، فارس و عرب سخن میگوید.12
ویل دورانت زنان بریتانیای جدید و جزیره برنئو را دارای حجاب کامل خوانده است.13 راسل کیفیت حجاب در عصر ملکه ویکتوریا را شدید میشمارد.14 و مهدیقلی هدایت از رواج حجاب در چین سخن میگوید.15
بسیاری از متفکران، برابر آیات قرآن و کتاب مقدس - آدم و حوا بدون حضور ناظری بیگانه از برهنگی احساس شرم کردند و بدون آن که تحت تأثیر هیچ آموزه، فرمان یا تذکّری قرار گیرند، به وسیله برگهای درختان بهشتی به سرعت خود را پوشاندند - راز رویکرد انسان به پوشش را نهاد و فطرت او دانستهاند؛ زیرا اولاً، نخستین انسانها به طور فطری به پوشش روی آوردهاند. ثانیا، گزارشهای موجود به خوبی اثبات میکند که حجاب زن در نقاط مختلف جهان به طور کامل رعایت میشده و در بعضی از موارد با شدت و سختی همراه بوده است. ثالثا، اگر اکنون نیز به لباس ملّی کشورهای جهان بنگریم، معمول بودن حجاب زنان را به خوبی در مییابیم. آقای «براون واشنایدر» در کتابی به نام «پوشاک اقوام مختلف» تصویر لباسهای ملی و رایج کشورهای مختلف جهان از عهد باستان تا قرن بیستم را به تفصیل ارائه کرده است. نگاهی کوتاه به این کتاب نشان میدهد یهودیان، مسیحیان، اعراب، یونانیان، اهالی رم، آلمان، خاور نزدیک و... حجاب را به طور کامل رعایت میکردند و اکثرا سرِ خویش را نیز میپوشاندند. برابر تصاویر این کتاب، کاهش تدریجی حجاب زنان از نیمه دوم قرن هیجدهم در اروپا آغاز شد؛ ولی حتّی تا اواخر قرن نوزدهم، اروپاییان همچنان لباس بلند میپوشیدند و سر را نیز میپوشاندند.16
متداول بودن حجاب در میان ملل مختلف که عقیده، مذهب و شرایط جغرافیایی متفاوت داشتند، نیز نشان دهنده تمایل فطری زنان به حجاب دانسته شده است. بسیاری از جامعهشناسان حجاب زن را مقتضای طبیعی جامعه بشری معرفی کردهاند. مونتسکیو مینویسد: «قوانین طبیعت حکم میکند زن خوددار باشد؛ زیرا مرد با تهوّر آفریده شده است و زن نیروی خودداری بیشتری دارد. بنابراین، تضادّ بین آنها را میتوان با حجاب از بین برد و بر اساس همین اصل، تمام ملل جهان معتقدند که زنان باید حیا و حجاب داشته باشند.»17
در نظر منتسکیو، از دست رفتن عفّت زنان به قدری نواقص و معایب پدید میآورد و روح مردم را فاسد میکند که اگر کشوری بدان دچار گردد، در بدبختیهای فراوان فرو میرود. به خصوص در حکومت دموکراسی از دست رفتن عفّت سبب بزرگترین بدبختیها و مفاسد میشود و اساس حکومت را از بین میبرد. بدین جهت، «در جمهوری نه تنها اخلاقِ فاسد بلکه تظاهر به فسادِ اخلاق و سبکی را نیز منع کردهاند؛ چه آن که عشوهگری و طنّازی که از بیکاری زنها تولید میشود، نتیجهاش آن است که قبل از آن که خود زنها را فاسد کند، دیگران را فاسد مینماید.»18
با عنایت به تمایل فطری زن و نقش حیاتی پوشش زنان در کنترل و هدایت غرائز شهوانی در مسیر صحیح و جلوگیری از فساد و تباهی جامعه، پیامبران الاهی، هماهنگ با فطرت انسانی زنان، آنان را به حجاب فراخواندند و بدین وسیله اشتیاق درونیشان را با قوانین تشریعی استحکام بخشیدند.19
آری، پروردگار جهانیان از یک سو گرایش به پوشش را در نهاد زنان به ودیعت گذارد؛ از سوی دیگر، پوشاک را در لابهلای نعمتهای بیکرانش به بشر ارزانی داشت؛ و از سوی سوم «حجاب» را بر زنان واجب ساخت تا گوهر هستی «زن» در صدفِ پوشش صیانت گردد و جامعه از فرو افتادن به گرداب فساد و تباهی نجات یابد. قرآن کریم برهنگی و کنارگذاشتن لباس را دام شیطان معرفی میکند و انسانها را از فروافتادن در چنین دامی بر حذر میدارد: «ای فرزندان آدم، مبادا شیطان شما را بفریبد آنچنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند و لباسشان را از تنشان بیرون آورد تا عورتشان را به آنها بنمایاند. همانا شیطان و گروه وابسته به او، شما را از جایی [یا به گونهای] میبینند که شما آنها را نمیبینید. ما شیاطین را اولیا و دوستان کسانی قرار دادیم که ایمان نمیآورند.»20
از نظر تاریخی، شکل نوین بیحجابی از قرن نوزدهم آغاز شد. پس از رنسانس و انقلاب علمی صنعتی، به ویژه پس از جنگ جهانی دوم، به تدریج زمینه لازم در اروپا فراهم گردید و با وقوع نهضت به اصطلاح آزادی زنان! کنار گذاشتن حجاب مورد تشویق و تکریم قرار گرفت؛ به گفته ویل دورانت، فیلسوف تمدننگار غرب، کارخانهداران بزرگ برای استفاده از نیروی کار ارزان قیمت زنان و حضور آنان در محیط کار، تبلیغات وسیعی را آغاز کردند و زنان نیز که از حقیقت امر ناآگاه بودند، برای دست یافتن به حقوق از دست رفته خویش تلاش فراوان کرده، موجی جدید به وجود آوردند که «نهضت زنان برای آزادی» نامیده شد و در باره ضرورت آن تبلیغات وسیعی در مطبوعات انجام گرفت.21 دامنه این اقدامات کمکم کشورهای اسلامی را نیز فرا گرفت. نخستین کشور اسلامی که به صورت رسمی به کشف حجاب بانوان روی آورد، افغانستان بود. دومین کشور ترکیه بود که پس از سقوط دولت عثمانی، در سال 1313 منع حجاب در آن رسمیت یافت. در ایران نیز رضاخان، در هفدهم دی ماه 1314، به صورت رسمی کشف حجاب را اجرا کرد.
________________________________________
. ویل دورانت در صفحه 155 نخستین جلد تاریخ تمدن درباره پوشاک انسان و تاریخ صنعت بافندگی مینویسد: از آن وقت که انسان توانست سنجاق و سوزن را بسازد، به بافندگی پرداخت؛ و نیز میتوان گفت که، از وقتی که انسان بافندگی را آغاز کرد بر حسب ضرورت سوزن و سنجاق را ساخت؛ چون انسان تنها به این خشنود نبود که با پوست حیوانات خود را بپوشاند. با پشم گوسفند و الیاف گیاهان لباسهایی را برای خود تهیّه کرد و همین لباس ساده است که جامه رِد هندی و شنل یونانی و لُنگ مصری قدیم و سایر اقسام گوناگون و جذّاب لباس انسان را در عهدهای مختلف تشکیل داده است. در این هنگام است که بافندگی از مهمترین هنرهای مخصوص زن گردیده است.
17. زن در آیینه تاریخ، علی اکبر علویقی، ص 115.
18. روح القوانین، منتسکیو، ترجمه علی اکبر مهتدی، ص 325.
10. حسینی نجفی، ص 116.
16. ر.ک. پوشاک اقوام مختلف، ترجمه یوسف کیوان شکوهی.
11. النادر کالمعدوم؛ موارد کمیاب همانند نایاب است.
14. زناشویی و اخلاق، ص 134.
19. برای تفصیل بیشتر به حجاب در ادیان الاهی از نگارنده مراجعه میشود.
1. اعراف(7):آیه 27.
13. تاریخ تمدن، ج 1، ص 72.
12. دایرة المعارف فریدوجدی، ج 3، ص 336.
15. خاطرات و خطرات، مهدیقلی هدایت، ص 405.
21. لذات فلسفه، ص 151.
2. اعراف(7): آیه 22.
20. اعراف(7): 27.
3. تورات، سفر پیدایش، باب 3، آیات 6 - 8 و 20 و 21.
5. تاریخ تمدن، نظام الدین مجیر شیبانی، ص 43.
6. المرأة و فلسفة التناسلیات، فخری، ص 278، لذات فلسفه، ویل دورانت، ص 129.
7. المرأة و فلسفة التناسلیات، فخری، ص 278 و 280 و 289.
8. لذات فلسفه، ویل دورانت، ترجمه عباس زریاب، ص 129.
9. همان، ص 129.