گزیده ای از اخلاق و رفتار امام حسین علیه السلام
با نگاهی اجمالی به 56 سال زندگی سراسر خداخواهی و خداجویی حسین (ع), درمی یابیم که هماره وقت او به پاکدامنی و بندگی و نشر رسالت احمدی و مفاهیم عمیقی والاتراز درک و دید ما گذشته است .اکنون مروری کوتاه به زوایای زندگانی آن عزیز, که پیش روی ما است : جنابش به نماز و نیایش با پروردگار و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه بسیاری داشت . گاهی در شبانه روز صدها رکعت نماز می گزاشت . (1) و حتی در آخرین شب زندگی دست از نیاز و دعا برنداشت , و خوانده ایم که از دشمنان مهلت خواست تا بتواند با خدای خویش به خلوت بنشیند. و فرمود: خدا می داند که من نماز و تلاوت قرآن و دعای زیاد و استغفار را دوست دارم . (2)
حضرتش بارها پیاده به خانه کعبه شتافت و مراسم حج را برگزار کرد. (3) ابن اثیر در کتاب اسد الغابة می نویسد: کان الحسین رضی الله عنه فاضلا کثیر الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال الخیر جمیعها. (4) حسین (ع) بسیار روزه می گرفت و نماز میگزارد و به حج میرفت و صدقه میداد و همه کارهای پسندیده را انجام میداد.
شخصیت حسین بن علی (ع) آن چنان بلند و دور از دسترس و پرشکوه بود که وقتی با برادرش امام مجتبی (ع) پیاده به کعبه می رفتند, همه بزرگان و شخصیت های اسلامی به احترامشان از مرکب پیاده شده , همراه آنان راه می پیمودند. (5)
احترامی که جامعه برای حسین (ع) قائل بود, بدان جهت بود که او با مردم زندگی میکرد - از مردم و معاشرتشان کناره نمی جست - با جان جامعه هماهنگ بود, چونان دیگران از مواهب و مصائب یک اجتماع برخوردار بود, و بالاتر از همه ایمان بی تزلزل او به خداوند, او را غمخوار و یاور مردم ساخته بود. و گرنه , او نه کاخ های مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ, و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمی بستند,... این روایت یک نمونه از اخلاق اجتماعی اوست , بخوانیم : روزی از محلی عبور می فرمود, عده ای از فقرا بر عباهای پهن شده شان نشسته بودند ونان پاره های خشکی می خوردند, امام حسین (ع) می گذشت که تعارفش کردند و او هم پذیرفت , نشست و تناول فرمود و آن گاه بیان داشت : ان الله لا یحب المتکبرین , (6) خداوند متکبران را دوست نمیدارد. سپس فرمود: من دعوت شما را اجابت کردم , شما هم دعوت مرا اجابت کنید. آنها هم دعوت آن حضرت را پذیرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند.حضرت دستور داد هر چه در خانه موجود است به ضیافتشان بیاورند, (7) و بدین ترتیب پذیرایی گرمی از آنان به عمل آمد, و نیز درس تواضع و انسان دوستی را با عمل خویش به جامعه آموخت .
شعیب بن عبدالرحمن خزاعی می گوید: چون حسین بن علی (ع) به شهادت رسید, بر پشت مبارکش آثار پینه مشاهده کردند, علتش را از امام زین العابدین (ع) پرسیدند, فرمود این پینه ها اثر کیسه های غذایی است که پدرم شب ها به دوش می کشید و به خانه زن های شوهرمرده و کودکان یتیم و فقرا می رسانید.(8)
شدت علاقه امام حسین (ع) را به دفاع از مظلوم و حمایت از ستمدیدگان می توان در داستان ارینب وهمسرش عبدالله بن سلام دریافت , که اجمال و فشرده اش را در این جا متذکر میشویم : یزید به زمان ولایتعهدی , با این که همه نوع وسایل شهوت رانی و کام جویی و کامروایی از قبیل پول , مقام , کنیزان رقاصه و... در اختیار داشت , چشم ناپاک و هرزه اش را به بانوی شوهردار عفیفی دوخته بود. پدرش معاویه به جای این که در برابر این رفتار زشت و ننگین عکس العمل کوبنده ای نشان دهد, با حیله گری و دروغ پردازی و فریبکاری , مقدماتی فراهم ساخت تا زن پاکدامن مسلمان را از خانه شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلوده پسرش یزید بکشاند.حسین بن علی(ع) از قضیه باخبر شد, در برابر این تصمیم زشت ایستاد و نقشه شوم معاویه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از یکی از قوانین اسلام , زن را به شوهرش عبدالله بن سلام بازگرداند و دست تعدی و تجاوز یزید را از خانواده مسلمان و پاکیزه ای قطع نمود و با این کار همت و غیرت الهی اش را نمایان و علاقه مندی خودرا به حفظ نوامیس جامعه مسلمانان ابراز داشت , و این رفتار داستانی شد که درمفاخر آل علی (ع) و دنائت و ستمگری بنی امیه , برای همیشه در تاریخ به یادگار ماند. (9)
علائلی در کتاب سمو المعنی می نویسد: ما در تاریخ انسان به مردان بزرگی برخورد می کنیم که هر کدام در جبهه و جهتی عظمت و بزرگی خویش را جهانگیر ساخته اند, یکی در شجاعت , دیگری در زهد, آن دیگری در سخاوت , و... اما شکوه و بزرگی امام حسین (ع) حجم عظیمی است که ابعاد بی نهایتش هر یک مشخص کننده یک عظمت فراز تاریخ است , گویا او جامع همه والایی ها و فرازمندی ها است . (10)
آری , مردی که وارث بی کرانگی نبوت محمدی است , مردی که وارث عظمت عدل و مروت پدری چون حضرت علی (ع) است و وارث جلال و درخشندگی فضیلت مادری چون حضرت فاطمه (س) است , چگونه نمونه برتر و والای عظمت انسان و نشانه آشکار فضیلت های خدایی نباشد. درود ما بر او باد که باید او را سمبل اعمال و کردارمان قرار دهیم .امام حسین (ع) و حکایت زیستن و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد کردارش نه تنها نمونه یک بزرگمرد تاریخ را برای ما مجسم می سازد, بلکه او با همه خویشتن , آیینه تمام نمای فضیلت ها, بزرگمنشی ها, فداکاری ها, جانبازی ها, خداخواهی ها وخداجویی هامی باشد. او به تنهایی می تواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشریت راضامن گردد. بودن و رفتنش , معنویت و فضیلت های انسان را ارجمند نمود.
________________________________________
(1) عقد الفرید, ج 3, ص 143.
(2) ارشاد مفید, ص 214.
(3) مناقب ابن شهرآشوب , ج 3, ص 224 - اسد الغابة , ج 2, ص 20.
(4) اسد الغابة , ج 2, ص 20.
(5) ذکری الحسین , ج 1, ص 152, به نقل از ریاض الجنان , چاپ بمبئی , ص 241 -انساب الاشراف .
(6) سوره نحل , آیه 22.
(7) تفسیر عیاشی , ج 2, ص 257.
(8) مناقب , ج 2, ص 222.
(9) الامامة والسیاسة , ج 1, ص 253 به بعد.
(10) از کتاب سمو المعنی , ص 104 به بعد, نقل به معنی شده است
گرایشهای دینی ونیازهای تبلیغـی در آلمــان و اروپـــا
سیدعلی حسینی
کشور جمهوری فدرال آلمان با مساحت سیصد و پنجاه و هفت هزار کیلومتر مربع در شمال اروپای مرکزی و در جنوب دریای بالتیک و دریای شمال قرار دارد. از غرب با کشورهای هلند و بلژیک و فرانسه و از جنوب با سوئیس و اتریش و از شرق با چک واسلواکی و لهستان هممرز است. جمعیّت این کشور در سال 1994، هشتاد و یک میلیون نفر و زبان رسمی مردم آن آلمانی است. واحد پول این کشور «مارک آلمان» است که 80/1 آن برابر یک دلار است.
کشور آلمان در صنعت، کشاورزی، بهداشت و دیگر دانشهای بشری پیشرفتهای چشمگیری داشته است و مظاهر و نمودهای تمدّن بشری در آن جلوه کرده و به گونهای حیرت آور بالیده است.
علل رشد و پیشرفت
مناسب است، در آغاز این مقاله و قبل از بیان وضعیّت فرهنگی این کشور، اشارهای به وضع اجتماعی و علل پیشرفت و موفقیّت مادی آنان داشته باشیم.
سختکوشی و قانونگرایی و انضباط کاری و مسئولیّتشناسی و صرفهجویی و نیز بهرهوری از روشهای نوین در پیشبردِ اقتصاد و صنعت و کشاورزی در سایه تکامل دانش بشری، از عوامل موفقیّت صنعتی و اقتصادی و بهداشتی و... مردم آلمان و اروپا است.
تلاش پیگیر و کوشش چشمگیر مردان و زنان آن کشور تحسین برانگیز است و برای مسافران کشورهایی که چنین وضعی ندارند، بسی شگفتانگیز مینماید.
نگارنده خود شاهد بوده است، افرادی هر روز ساعت سه و نیم صبح به سرکار میروند و معمولاً تا چهار بعدازظهر و گاه تا نه شب در محلّ کارخود میمانند.1 کارهای مربوط به خانه را معمولاً در روز شنبه انجام میدهند و اشیای مورد نیاز یک هفته را همان روز میخرند و شبها را زود میخوابند تا برای کار فردا بانشاط باشند.
کیفیّت کار کمتر از کمیّت آن نیست، چه آنان پیوسته و بی هیچ وقفهای به کار خود ادامه میدهند.
دانشجویان رشتههای مختلف نیز با تلاش پیگیر و کوشش چشمگیر و سختکوشی به فعالیّت مشغول هستند و نتایج مطالعات و پژوهشهای آنان تحسین برانگیز است.
فرمانبرداری از قانون و انضباط اجتماعی و احساس مسئولیت اجتماعی و وجدانکاری و پرهیز از اسراف ـ درست هزینه کردنـ در غالب مردم مشاهده میشود.
مهم آن است که تلاش و کوشش و قانونگرایی و انضباط اجتماعی در زمره عادات مردم قرار گرفته و فرهنگ آنان شده است.
فعالیتهای فرهنگی سنجیده، دراز مدت، مداوم و برنامهریزی شده را میتوان از عوامل بنیادین و مهم ایجاد این فرهنگ دانست.
وضعیت فرهنگی و اعتقادی در آلمان
پیروان مسیحیّت در آلمان
بر خلاف تصور گروهی از مردم، آلمانیها سخت پایبند به دین و مذهب هستند. مذهب پروتستان2 را آنان بنیان گذاردهاند و نزدیک به نیمی از مسیحیان آلمان، پیرو مذهب پروتستانند. دین رسمی آلمان دین مسیحیّت است و هر دو مذهب کاتولیک و پروتستان در آن کشور پیروان فراوانی دارند.
رهبران هر دو مذهب به اجرای مراسم مذهبی خود توجهای خاص دارند و آن را با شکوه بهجا میآورند و مرد و زن و پیر و جوان و حتی معلولان در آیین مذهبی کلیساها شرکت میکنند.
در عین حال کلیساهای فراوانی در شهرهای بزرگ و کوچک، متروک و بیمشتری است و چهرههای رنگ پریده و غربت آنها، از بیرغبتی مردم به آنها حکایت دارد. به گفته برخی از محققان، موعظههای کشیشان ومبلّغان مسیحی به میزان نسبتا گستردهای رنگ باخته و دیگر نمیتواند جانهای تشنه معنویّت و خردهای جویای حقیقت را سیراب کند و در برابر فرهنگ مهاجم و سنّت ستیز و لرزاننده و براندازنده بنیاد خانواده کاری از پیش نمیبرد.
مسلّح شدن بسیاری از کشیشها بهویژه کشیشان کاتولیک به آخرین دستاوردهای دانش بشری، برای استحکام بخشیدن به باورهای مسیحیّت، از روشهایی است که مبلّغان مذهبی از آن سود میجویند. تکیه بر زخمهای مزمن اجتماعی و خانوادگی که امروز بسان لکههای ننگی بر دامن جامعه غربی خودنمایی کرده و چهره رنگین آن را ننگین مینمایاند3، ابزار دیگری برای ترویج باورهای مسیحیّت است.
تبلیغات فراگیر مسیحیان برای جذب پیروان ادیان دیگر
برنامههای تبلیغی مسیحیان بسی فراتر از قلمرو همکیشان آنان است، آنان با مهارت در پی آنند تا هر جا مهاجری را ببینند، تور صیادی خود را بگسترانند.
یکی دو نمونه که خود شاهد آن بودهام را برایتان میآورم؛
یک روز، زنگ آپارتمان به صدا درآمد، در را باز کردم، با چهره ناآشنای زن و مردی مواجه شدم. پس از احوالپرسی، مرد یاد شده جزوهای را به من داد و پرسید به چه زبانهایی آشنایی دارید؟ جزوه را گرفتم و با سرعت ورق زدم. آن جزوه مخاطبان خود را به مسیحیّت دعوت کرده و پرسیده بود که آیا نمیخواهید به حقیقت راه یابید و به سعادت جاودان رهنمون شوید؟!! محتوای جزوه دعوت به ارتباط با مبلّغان کلیسا بود و به زبانهای آلمانی و انگلیسی و عربی و... ترجمه و یکجا چاپ شده بود. در پاسخ گفتم، آمادهام و از مذاکره با کشیشان و خواندن کتابها و جزوهای شما با آغوش باز استقبال میکنم. در طول این چند دقیقه تنها آن مرد با من سخن میگفت و زن همراه ایشان که از تبار شرقیها بود، بادقّت بسیار گفتوشنود ما را نظاره میکرد.
چند روز بعد یکی از شیعیان عرب از من پرسید، آیا میدانی مبشّران به خدا و مژده دهان راهیابی به حقیقت چه کسانیاند؟!! وی ادامه داد، یک بار به سراغ من آمدند و چون قاطعانه دست رد به سینه آنان زدم باز گشتند.
در مواردی نیز، کلیسا به مسلمانان کمک مالی کرده و پس از مدتها ارتباط، که تنها جنبه کمک رسانی داشته، به آنان پیشنهاد تغییر دین را داده است.
برخی از کشیشان بینش بازتری دارند و تفاهم و گفتوگوی ادیان و ساماندهی جبهه واحد از مؤمنان و موحدان، در برابر هوا پرستی و زرگرایی و تزویر حاکم بر بازی سیاستمداران را ترجیح میدهند و عملاً «کثرت گرایی دینی» - پلورالیزم- را برتر میدانند. در یکی از مراکز فرهنگی شیعیان با کشیش جوانی به گفتوگو نشستم که بر پایه این مبنا، ارتباط صمیمانهای با مسئول آن مرکز داشت و گاه پشتیبانیها و حمایتهای ارزندهای میکرد.
مبلغان یهودی
لباسها، ریشها و ترکیب ویژه روحانیون یهودی در خیابانهای شهرهای بزرگ و کوچک هلند و بلژیک و بسیاری از شهرهای آلمان، ناخودآگاه برای تازه واردان جلب نظر میکند، یهودیان با دور اندیشی و برنامهریزی و بهرهوری از امکانات کشورهای اروپایی، بهویژه نفوذ در دستگاههای تبلیغی و رسانهها و از طریق تأسیس مراکز فرهنگی، به تبلیغاتی گسترده دست زدهاند.
برپایه پژوهش برخی از فرهیختگان، یهودیان در پی آنند که «برلین» را بزرگترین پایگاه خود در آلمان کنند و به صورت یکی از کانونهای اصلی خود در اروپا درآورند. آنان از چند سال پیش در اینباره فعالیتهای گستردهای را آغاز کردهاند و متأسفانه با هیچ عکسالعملی از سوی مسلمانان مواجه نشدهاند.
مبلغان و پیروان یهودیت اگر زمینه را فراهم یابند، از نیش و کنایه به اسلام و مسلمانان دریغ نمیورزند. یکی از مسلمانان ساکن هلند میگفت:
در یکی از کشورهای غربی، کنفرانسی بود، یک یهودی که در کنار من نشسته بود از نامم، به مذهب و دین من پیبرد و خطاب به من گفت: دین شما از دین ما گرفته شده!.
مسلمانان آلمان
حضور چشمگیر مسلمانان و بهویژه زنان با پوشش اسلامی واقعیتی است که برای برخی ناخوشایند و برای گروهی باشکوه و ارزشمند است. در آلمان بیشترین جمعیّت مسلمان، ترکند. اینان پس از جنگ جهانی دوم به آلمان کوچیدهاند و هر روز بر جمعیّت آنان افزوده شده و اکنون حدود سه و نیم میلیون ترک و کُرد در آلمان وجود دارد، که نزدیک به هفت درصد از آنان شیعهاند. ترکها افزون بر شهرهای بزرگ در غالب شهرهای کوچک و شهرکها و بسیاری از روستاها مسجد دارند. اوقاف ترکیه میکوشد، برنامههای مذهبی آنان را در اختیار گیرد و بر آن نظارت داشته باشد که توفیق چندانی نداشته است؛ به هر حال ترکها تلاش کردهاند فرهنگ زبان و اعتقادات خود را در حد گستردهای حفظ کنند.
مسلمانان ایرانی و عرب
در آلمان مسلمانان عرب از کشورهای مختلف اسلامی حضور دارند، دشواریهای زندگی و فراز و فرود روزگار آنان را بدین سو کشانیده، ایرانیان و افغانیان و دیگر مسلمانان از آسیا و آفریقا نیز حضور دارند. این مسلمانان گرچه از ملیّتهای مختلف هستند، اما اسلام محوری است که توانسته است همه آنان را به هم نزدیک کند. مسلمانان ملیّتهای مختلف، وقتی یکدیگر را ملاقات کرده و کنار هم مینشینند، احساس خوشایندی به آنان دست میدهد، که در برخوردها و رفتار و گفتار آنان آشکار است. هر مسلمان خود را عضوی از پیکره شکوهمند خانواده بزرگ اسلام میداند و زمانی که در کنار دیگر اعضا نشسته، احساس غربت و تنهایی رخت بر میبندد و دلگرمی جای آن را میگیرد.
با این حال نباید از نظر دور داشت که میان مسلمانان اروپا، تفرقه و تشتّت بسیار است که بررسی عوامل و ادله آن فرصت دیگری میطلبد و این فشرده گنجایش آن را ندارد.
وضعیّت فرهنگی شیعیان
همانگونه که اشاره کردیم بر پایه برخی از آمارهای نه چندان دقیق حدود هفتدرصد از مهاجران کرد و ترک، شیعه هستند. علاوه بر آن هشتاد هزار نفر از شیعیان لبنان و گروهی از ایران و افغانستان و عراق و پاکستان و هندوستان به آلمان کوچ کردهاند.
بسیاری از شیعیان، به مسایل مذهبی پایبند نیستند و یا تقیّد بسیار اندکی دارند، بهگونهای که تنها در شب عاشورا و شب قدر در مراسم مذهبی شرکت میکنند و به لحاظ ظاهر تفاوتی با آلمانیها ندارند و با کمال تأسف نسل دوم آنها نمیتوانند به زبان مادری خود به خوبی سخن گویند و دستکم، نمیتوانند به زبان مادری خود بخوانند و بنویسند و بدینسان از فرهنگ و دین خود یا ناآگاهند و یا آگاهی اندکی از آن دارند. در طول این سفر ایرانیان و شیعیان از بیم و هراس خود درباره آینده فرزندانشان سخن میگفتند، که شاهدی بر مشکلات فرهنگی آنان است.
ایرانیانی را دیدم که فرزندانشان کاملاً از آنها جدا شده بودند؛ همسران برخی از آنان با بهرهوری از قوانین آلمان طلاق گرفته و با مرد آلمانی بیدین یا مسیحی ازدواج کرده و با تکیه بر حمایت قانون از زنان، سرپرستی فرزندان شوهر سابق خود را نیز بر عهده داشتند.
با این حال هنوز شیعیان زیادی در آلمان هستند که پایبندی زیادی به مسایل مذهبی دارند، در بسیاری از شهرها، تجمعهایی را ایجاد کرده و حسیّنیه و یا مسجد و محفلی برای خود تشکیل دادهاند و به مناسبتهای مختلف گردهم آمده و در پی احیای جنبههای معنوی و دینی خود هستند.
در یک نگاه کلّی، در سالهای اخیر، گرایش مسلمانان به اسلام، روند صعودی داشته، است اما چاره اساسی به طرح و برنامه و مقدمات و تدبیرهای فراتری نیاز دارد که در این مقاله به برخی از آنها اشاره خواهد شد.
ضرورتهای تبلیغ در اروپا
الف: اهداف تبلیغ
در اجرای هر برنامهای، هدف، در تعیین خط مشی و راه و روش و بایدها و نبایدهای آن تأثیر فراوان دارد. از این رو تبیین اهداف تبلیغ در اروپا، ابهامات تبلیغ را میزداید و مبلِّغان را به روشها و خط مشیهای صحیح و مؤثر رهنمون میشود؛ به نظر میرسد تبلیغ در آندیار برای اهداف زیر است:
1) حفظ فرهنگ شیعیان و پاسداری از ایمان و روحیه معنویتگرایی و دینداری متدیّنان و بالندگی و رشد و گسترش آن به ویژه در میان نسل دوم و سوم مهاجران؛
2) معرفی چهره واقعی اسلام و تشیّع برای همه مسلمانان در اروپا؛
3) ارائه اسلام ناب محمدی صلیاللهعلیهوآله به اهل کتاب و کافران؛
4) تبیین دیدگاههای فلسفی و کلامی و... اسلام و تشیّع، در دانشگاهها و دیگر مجامع علمی و پژوهشی.
ب: راهکارهای مؤثر تبلیغی
برای وصول به اهداف یاد شده پیشنهادهای زیر مناسب به نظر میآید:
الف) تألیف و ترجمه کتابهای مختلف به زبان آلمانی برای نسلهای دوم و سوم مهاجران؛
همانگونه که پیشتر آوردیم، غالب فرزندان مهاجران زبان مادری خود را نمیدانند و بسیاری از آنان، تنها با زبان آلمانی آشنایی دارند. این نوشتهها افزون بر این که میتواند چهره اسلام را برای همه آلمانی زبانان بنمایاند، میتواند برای همه مسلمانان مقیم آلمان که از ملیّتهای مختلف هستند، سودمند و مؤثر باشد.
لذا وجود مراکزی در حوزه علمیه قم که بیش از پیش، اندیشههای شیعه را به زبانهای مختلف ترجمه کرده و نشر دهند، ضروری است.
ب) ارائه برنامههای گوناگون پاسخ به پرسشها و برآوردن نیازهای فکری مؤمنان و همه علاقهمندان به پژوهش درباره اسلام به زبان آلمانی و دیگر زبانهای فراگیر جهانی، زیرا بسیارند کسانی که با تماشای این برنامهها در منازل خویش از آن بهره میبرند.
ج) آموزش زبان فارسی، از طریق شبکه جام جم و تدوین کتاب و نوار کاست و نوار ویدئو و...
در حال حاضر شبکه بینالمللی صدا و سیما ـ جام جمـ از محبوبیّت فراوانی در میان ایرانیان مقیم اروپا برخوردار است و هر روز بر تعداد طرفداران آن افزوده میشود.
د) حضور در کنفرانسهای اسلامشناسی و اعزام استادان شایسته به دانشکدههای ادیان و اسلامشناسی و ارسال کتابهایی که چهره واقعی تشیع را بنمایاند و منبعی برای اسلام شناسان غربی قرار گیرد.
ه••) تأسیس «جامعه شیعیان» به منظور سامان دادن به وضع فرهنگی شیعیان در سرتاسر آلمان.
شیعیانی که از کشورهای مختلف، بدانجا کوچیدهاند، میتوانند عضو این نهاد باشند و این نهاد قانونی میتواند از حقوق آنهابه عنوان، یک گروه با عزت، دفاع کند و چهره جذاب تشیّع را بنمایاند.
ویژگی این عنوان آن است که شیعیان کشورهای مختلف مانند ایرانیها و ترکها و عربها و پاکستانیها و هندیها و شیعیان آلمانی تبار به این نام حساسیتی ندارند و این مجموعه میتواند آنان را بر محور باورها و احکام و اخلاق شیعه گردآورد و به تدریج زمینه همدلی و وحدت افزونتر آنان را فراهم کرده و بهآنان قوت و عزّت بخشد و ریشههای تفرقه و تشتّت و گاه عداوت را بخشکاند و نشاط و طراوت را برایشان به ارمغان آورد و زبونی و سستی و گاه خواری را از آنان بزداید.
چنین تشکّلی در صورتی موفّق میشود که بانیان آن شرح صدر داشته باشند و با رعایت «مصلحت بنیادین» و دوراندیشی، شیعیان را با سلیقهها و گرایشهای گونهگون اجتماعی و فرهنگی در بر گیرد و اندیشههای ناب تشیّع را فرا روی آنان نهد، که صد البتّه در دراز مدّت در تصحیح و سالم سازی گرایشها و سلیقههای کژ، اثری مبارک خواهد داشت.
ج: تأثیر فعالیّتهای فرهنگی در آلمان بر اروپا
فعالیت فرهنگی جامعه شیعیان آلمان میتواند ـ به دلیل سهولت ارتباط و رفت و آمد- بر کشورهای همجوار، از قبیل هلند و بلژیک و اتریش و دانمارک مؤثر باشد و با مراکز فرهنگی و مساجد و حسینیهها و تجمعهای شیعیان در کشورهای اروپایی ارتباطی تنگاتنگ داشته باشد.
مسلمانان اروپا به آسانی میتوانند در مجالس کشورهای همجوار شرکت کنند، -به عنوان نمونه در شب عاشورا گروهی از مسلمانان هلندی را مشاهده کردم که برای شرکت در مراسم عزاداری امام حسین علیهالسلام به آلمان آمده بودند- ارتباط مسلمانان در کشورهای اروپایی، بسیار آسان بوده و هیچ محدودیتی ندارد. به جز کشور انگلستان که به صورت جزیرهای جدا از مجموع کشورهای اروپایی است و رفت وآمد برای ساکنان دیگر کشورهای اروپایی مشکلاتی را در پی دارد، از این رو لندن برای تأسیس مؤسسههای فرهنگی بزرگ که تبلیغ در تمامی اروپا را هدف قرار دادهاند، مناسب نیست، زیرا رفت و آمد با ماشین و قطار از آن کشور به سایر کشورهای اروپایی موانع و مشکلاتی را به همراه دارد و از سرعت و ابتکار برنامههای فرهنگی میکاهد.
با این حال در لندن سههزار مرکز فرهنگی اسلامی ثبت شده است4 و شیعیان، مراکز فرهنگی نسبتا بزرگی دارند و اعتبارات قابل توجهای را هزینه کردهاند. اگر مراکزی با این وسعت در برخی کشورهای اروپایی همجوار بود، تأثیر بیشتری در تبلیغ اسلام داشت.
اکنون در بسیاری از کشورهای اروپایی، جای روحانیان فاضل و با تقوا خالی و کمبود مؤسسههای فرهنگی فعّال آشکار است و شیعیان آن کشورها مشتاق حضور روحانیان فاضل و دلسوز هستند.
د: شرایط مبلّغان
پارهای از شرایط که میتواند در توفیق مبلغان در اروپا تأثیر کاملی داشته باشد، به قرار زیر است:
1) در اروپا روحانیانی در عرصه تبلیغ، به توفیقاتی بزرگ دست یافتهاند که برای تبلیغ و گسترانیدن فرهنگ اسلامی، رهسپار آن دیار شدهاند و امور دیگر برای آنان بیاهمیّت بوده است.
تجربه نشان میدهد، آن دسته از روحانیان که با ایثار و فداکاری و اخلاص در معرفی چهره تابناک اسلام کوشیدهاند و در پی رسیدن به مال و منال نبودهاند، نه تنها در پاسداری و احیا و بالندگی اندیشه و معنویت مسلمانان، تأثیرات شگرفی داشتهاند، بلکه توانستهاند، دهها مسیحی را مسلمان کنند و نور قرآن و محبّت اهل بیت علیهمالسلام را در جانهایشان بنشانند.
در طول مدّت اقامت با طلبههایی دیدار کردم که به لحاظ علمی بضاعت چندانی نداشتند، امّا وجودشان لبریز از سوز و اخلاص و فداکاری بود و توانسته بودند در تقویت ایمان مسلمانان و هدایت اهل کتاب به توفیقات چشمگیری دست یابند. آنانی که چنین نبودند و به سمت تجارت و کارهای مشابه جذب شده بودند، نه تنها توفیقی نداشتند، بلکه آثار زیانباری نیز داشتند.
2) مبلِّغ باید با امور معنوی، روشها و شیوههای معنوی و عرفان و اخلاق آشنایی داشته باشد. بسیاری در اروپا تشنه معنویتاند و دریافتهاند که روش زندگی آنان بالاترین نیازهای آدمی را بر نمیآورد و فرجام این شیوه زندگی، رهبهجایی نمیبرد، از این رو به ادیان و مذاهب معنویتگرا گرایش یافتهاند.
مبلّغان باید از قرآن و تفسیر آن نیز آگاه باشند و بتوانند از زلال گوارای آن، به تناسب نیازهای متغیّر آن دیار بهره برند، به ویژه آیات و روایات مربوط به اخلاق، آداب معاشرت و... که دستمایهای عظیم است و میتواند در عرصهها و صحنههای گونهگون مبلغّان را یاری رساند.
3) آشنایی با فرقهها و مذاهب مختلف اسلامی، از دیگر موضوعاتی است که مبلّغان باید از آن آگاه باشند و با فقه اهل سنّت نیز آشنا باشند.
فراوان اتفاق میافتد که اهل سنّت، مسایل فقهی خود را از عالمان شیعه میپرسند، و مبلغ با پیروان فِرَق مختلف مواجه میشود.
4) از دیگر موضوعاتی که آشنایی با آنها برای مبلّغان سودمند است و در بسیاری از موارد میتواند تبلیغات آنها را به ثمر رساند، آگاهی از مسایلی است که مردم اروپا به آنها حساسیّت دارند.
یکی از مهمترین عناوین دراینباره، طبیعت و محیط زیست است که در زمره مسایل حسّاس و از معضلات بزرگ روزگار به حساب میآید.
تبیین دیدگاه اسلام و آیات و روایاتی که مربوط به طبیعت و محیط زیست است علاوه بر آن که پاسخی به یک مسأله اساسی و مبتلا به است، میتواند در جذب بسیاری از مردم مؤثر باشد.
در محافل و مجالس و گفت و شنودهای مختلف که این گونه مسایل رامطرح میکردم بسیار جذّاب و توجه برانگیز مینمود. به عنوان نمونه وقتی نشریهای را که درباره «آب» است به یکی از مسئولان کتابخانه «برلین»، هدیه و قدری توضیح دادم، بسیار استقبال کرد و یک دوره از فهرست کتابهای عربی و فارسی کتابخانه برلین را که یازده جلد رحلی است به همراه میکروفیلم هشت نسخه خطی در اختیارم نهاد5. همچنین یکی از مسئولان سفارتخانه ایران در بلژیک میگفت:
از ایران چند کتاب درباره طبیعت که برای کودکان فراهم آمده بود به آنجا بردم و به برخی از کانونهای فرهنگی ارائه دادم، به قدری از آنها استقبال کردند که تا این تاریخ هشت بار به چاپ رسیده است.
5) به دلایل مختلف مبلّغانی توفیق بیشتری مییابند که در محل تبلیغشان زندگی میکنند. در عین حال باید ارتباط آنها با حوزه علمیه قم استوار و پابرجا بوده و همواره از آخرین دستاوردهای حوزه بهرهمند باشند.
همچنین باید در مواجهه با مسایل جدید فکری و دینی و پاسخگویی به مشکلات علمی، مرجع آنان پژوهشهای حوزویان باشد.
این ارتباط تنگاتنگ میتواند برای حوزویان و مبلّغان جدید اعزامی از حوزه نیز سودمند باشد.
بریدگی یا ارتباط کمرنگ با حوزه علمیه آفتی است بزرگ، که بهتدریج مبلّغان را به سستی میکشاند و از نیرو و توان و ابتکار آنان میکاهد و گاه مشکلات و مصیبتهایی مهمتر پدید میآورد که این فشرده گنجایش آن را ندارد.
والسلام
________________________________________
1. در طول مدت کار، زمان استراحت کمتر از یک ساعت است.
2. پروتستانprotest به معنای اعتراض و شکایت است. نهضت پروتستان را در قرن شانزدهم میلادی مارتین لوتر بنیان نهاد. پروتستانها ریاست پاپ را بر جهان مسیحیّت نمیپذیرند. ر.ک درآمدی بر تاریخ و کلام مسیحیّت، محمدرضا زیبایینژاد و نیز (راهنمای الهیات پروتستان، ویلیام هوردرن ترجمه طاطهوس میکائلیان).
3. به عنوان نمونه میتوان از برنامههای تلویزیونی که یک کشیش پروتستان بهنام fliege اجرا میکند و مسایل و مشکلات روز خانوادگی آلمانیها رابیان میکند، نام برد.
4. ر. ک نگین آلستر، یعقوبعلی برجی، ص 60 .
5. مناسب مینماید، اشاره کنم فتوکپی یازده رساله از رسالههای جابربن حیان را نیز به دست آوردم که آنها با مقدمه E.J.Holmyardاستاد دانشگاه کلیفتن بریسقل در ماه آگوست 1928 م به چاپ رسیده است. بر پایه مقدمه محقق در سال 1891م در بمبئی به چاپ رسیده است؛ این کتابها عبارتند از: کتابالبیان، کتابالحجر، کتابالنور، رسالةالایضاح، کتابالاسطقس الاوّل، کتابالاسطقس الثانی، تفسیر کتابالاسطقس، کتابالتجرید، کتابالرحمة، کتابالملک .
گرایشهای دینی ونیازهای تبلیغـی در آلمــان و اروپـــا
سیدعلی حسینی
کشور جمهوری فدرال آلمان با مساحت سیصد و پنجاه و هفت هزار کیلومتر مربع در شمال اروپای مرکزی و در جنوب دریای بالتیک و دریای شمال قرار دارد. از غرب با کشورهای هلند و بلژیک و فرانسه و از جنوب با سوئیس و اتریش و از شرق با چک واسلواکی و لهستان هممرز است. جمعیّت این کشور در سال 1994، هشتاد و یک میلیون نفر و زبان رسمی مردم آن آلمانی است. واحد پول این کشور «مارک آلمان» است که 80/1 آن برابر یک دلار است.
کشور آلمان در صنعت، کشاورزی، بهداشت و دیگر دانشهای بشری پیشرفتهای چشمگیری داشته است و مظاهر و نمودهای تمدّن بشری در آن جلوه کرده و به گونهای حیرت آور بالیده است.
علل رشد و پیشرفت
مناسب است، در آغاز این مقاله و قبل از بیان وضعیّت فرهنگی این کشور، اشارهای به وضع اجتماعی و علل پیشرفت و موفقیّت مادی آنان داشته باشیم.
سختکوشی و قانونگرایی و انضباط کاری و مسئولیّتشناسی و صرفهجویی و نیز بهرهوری از روشهای نوین در پیشبردِ اقتصاد و صنعت و کشاورزی در سایه تکامل دانش بشری، از عوامل موفقیّت صنعتی و اقتصادی و بهداشتی و... مردم آلمان و اروپا است.
تلاش پیگیر و کوشش چشمگیر مردان و زنان آن کشور تحسین برانگیز است و برای مسافران کشورهایی که چنین وضعی ندارند، بسی شگفتانگیز مینماید.
نگارنده خود شاهد بوده است، افرادی هر روز ساعت سه و نیم صبح به سرکار میروند و معمولاً تا چهار بعدازظهر و گاه تا نه شب در محلّ کارخود میمانند.1 کارهای مربوط به خانه را معمولاً در روز شنبه انجام میدهند و اشیای مورد نیاز یک هفته را همان روز میخرند و شبها را زود میخوابند تا برای کار فردا بانشاط باشند.
کیفیّت کار کمتر از کمیّت آن نیست، چه آنان پیوسته و بی هیچ وقفهای به کار خود ادامه میدهند.
دانشجویان رشتههای مختلف نیز با تلاش پیگیر و کوشش چشمگیر و سختکوشی به فعالیّت مشغول هستند و نتایج مطالعات و پژوهشهای آنان تحسین برانگیز است.
فرمانبرداری از قانون و انضباط اجتماعی و احساس مسئولیت اجتماعی و وجدانکاری و پرهیز از اسراف ـ درست هزینه کردنـ در غالب مردم مشاهده میشود.
مهم آن است که تلاش و کوشش و قانونگرایی و انضباط اجتماعی در زمره عادات مردم قرار گرفته و فرهنگ آنان شده است.
فعالیتهای فرهنگی سنجیده، دراز مدت، مداوم و برنامهریزی شده را میتوان از عوامل بنیادین و مهم ایجاد این فرهنگ دانست.
وضعیت فرهنگی و اعتقادی در آلمان
پیروان مسیحیّت در آلمان
بر خلاف تصور گروهی از مردم، آلمانیها سخت پایبند به دین و مذهب هستند. مذهب پروتستان2 را آنان بنیان گذاردهاند و نزدیک به نیمی از مسیحیان آلمان، پیرو مذهب پروتستانند. دین رسمی آلمان دین مسیحیّت است و هر دو مذهب کاتولیک و پروتستان در آن کشور پیروان فراوانی دارند.
رهبران هر دو مذهب به اجرای مراسم مذهبی خود توجهای خاص دارند و آن را با شکوه بهجا میآورند و مرد و زن و پیر و جوان و حتی معلولان در آیین مذهبی کلیساها شرکت میکنند.
در عین حال کلیساهای فراوانی در شهرهای بزرگ و کوچک، متروک و بیمشتری است و چهرههای رنگ پریده و غربت آنها، از بیرغبتی مردم به آنها حکایت دارد. به گفته برخی از محققان، موعظههای کشیشان ومبلّغان مسیحی به میزان نسبتا گستردهای رنگ باخته و دیگر نمیتواند جانهای تشنه معنویّت و خردهای جویای حقیقت را سیراب کند و در برابر فرهنگ مهاجم و سنّت ستیز و لرزاننده و براندازنده بنیاد خانواده کاری از پیش نمیبرد.
مسلّح شدن بسیاری از کشیشها بهویژه کشیشان کاتولیک به آخرین دستاوردهای دانش بشری، برای استحکام بخشیدن به باورهای مسیحیّت، از روشهایی است که مبلّغان مذهبی از آن سود میجویند. تکیه بر زخمهای مزمن اجتماعی و خانوادگی که امروز بسان لکههای ننگی بر دامن جامعه غربی خودنمایی کرده و چهره رنگین آن را ننگین مینمایاند3، ابزار دیگری برای ترویج باورهای مسیحیّت است.
تبلیغات فراگیر مسیحیان برای جذب پیروان ادیان دیگر
برنامههای تبلیغی مسیحیان بسی فراتر از قلمرو همکیشان آنان است، آنان با مهارت در پی آنند تا هر جا مهاجری را ببینند، تور صیادی خود را بگسترانند.
یکی دو نمونه که خود شاهد آن بودهام را برایتان میآورم؛
یک روز، زنگ آپارتمان به صدا درآمد، در را باز کردم، با چهره ناآشنای زن و مردی مواجه شدم. پس از احوالپرسی، مرد یاد شده جزوهای را به من داد و پرسید به چه زبانهایی آشنایی دارید؟ جزوه را گرفتم و با سرعت ورق زدم. آن جزوه مخاطبان خود را به مسیحیّت دعوت کرده و پرسیده بود که آیا نمیخواهید به حقیقت راه یابید و به سعادت جاودان رهنمون شوید؟!! محتوای جزوه دعوت به ارتباط با مبلّغان کلیسا بود و به زبانهای آلمانی و انگلیسی و عربی و... ترجمه و یکجا چاپ شده بود. در پاسخ گفتم، آمادهام و از مذاکره با کشیشان و خواندن کتابها و جزوهای شما با آغوش باز استقبال میکنم. در طول این چند دقیقه تنها آن مرد با من سخن میگفت و زن همراه ایشان که از تبار شرقیها بود، بادقّت بسیار گفتوشنود ما را نظاره میکرد.
چند روز بعد یکی از شیعیان عرب از من پرسید، آیا میدانی مبشّران به خدا و مژده دهان راهیابی به حقیقت چه کسانیاند؟!! وی ادامه داد، یک بار به سراغ من آمدند و چون قاطعانه دست رد به سینه آنان زدم باز گشتند.
در مواردی نیز، کلیسا به مسلمانان کمک مالی کرده و پس از مدتها ارتباط، که تنها جنبه کمک رسانی داشته، به آنان پیشنهاد تغییر دین را داده است.
برخی از کشیشان بینش بازتری دارند و تفاهم و گفتوگوی ادیان و ساماندهی جبهه واحد از مؤمنان و موحدان، در برابر هوا پرستی و زرگرایی و تزویر حاکم بر بازی سیاستمداران را ترجیح میدهند و عملاً «کثرت گرایی دینی» - پلورالیزم- را برتر میدانند. در یکی از مراکز فرهنگی شیعیان با کشیش جوانی به گفتوگو نشستم که بر پایه این مبنا، ارتباط صمیمانهای با مسئول آن مرکز داشت و گاه پشتیبانیها و حمایتهای ارزندهای میکرد.
مبلغان یهودی
لباسها، ریشها و ترکیب ویژه روحانیون یهودی در خیابانهای شهرهای بزرگ و کوچک هلند و بلژیک و بسیاری از شهرهای آلمان، ناخودآگاه برای تازه واردان جلب نظر میکند، یهودیان با دور اندیشی و برنامهریزی و بهرهوری از امکانات کشورهای اروپایی، بهویژه نفوذ در دستگاههای تبلیغی و رسانهها و از طریق تأسیس مراکز فرهنگی، به تبلیغاتی گسترده دست زدهاند.
برپایه پژوهش برخی از فرهیختگان، یهودیان در پی آنند که «برلین» را بزرگترین پایگاه خود در آلمان کنند و به صورت یکی از کانونهای اصلی خود در اروپا درآورند. آنان از چند سال پیش در اینباره فعالیتهای گستردهای را آغاز کردهاند و متأسفانه با هیچ عکسالعملی از سوی مسلمانان مواجه نشدهاند.
مبلغان و پیروان یهودیت اگر زمینه را فراهم یابند، از نیش و کنایه به اسلام و مسلمانان دریغ نمیورزند. یکی از مسلمانان ساکن هلند میگفت:
در یکی از کشورهای غربی، کنفرانسی بود، یک یهودی که در کنار من نشسته بود از نامم، به مذهب و دین من پیبرد و خطاب به من گفت: دین شما از دین ما گرفته شده!.
مسلمانان آلمان
حضور چشمگیر مسلمانان و بهویژه زنان با پوشش اسلامی واقعیتی است که برای برخی ناخوشایند و برای گروهی باشکوه و ارزشمند است. در آلمان بیشترین جمعیّت مسلمان، ترکند. اینان پس از جنگ جهانی دوم به آلمان کوچیدهاند و هر روز بر جمعیّت آنان افزوده شده و اکنون حدود سه و نیم میلیون ترک و کُرد در آلمان وجود دارد، که نزدیک به هفت درصد از آنان شیعهاند. ترکها افزون بر شهرهای بزرگ در غالب شهرهای کوچک و شهرکها و بسیاری از روستاها مسجد دارند. اوقاف ترکیه میکوشد، برنامههای مذهبی آنان را در اختیار گیرد و بر آن نظارت داشته باشد که توفیق چندانی نداشته است؛ به هر حال ترکها تلاش کردهاند فرهنگ زبان و اعتقادات خود را در حد گستردهای حفظ کنند.
مسلمانان ایرانی و عرب
در آلمان مسلمانان عرب از کشورهای مختلف اسلامی حضور دارند، دشواریهای زندگی و فراز و فرود روزگار آنان را بدین سو کشانیده، ایرانیان و افغانیان و دیگر مسلمانان از آسیا و آفریقا نیز حضور دارند. این مسلمانان گرچه از ملیّتهای مختلف هستند، اما اسلام محوری است که توانسته است همه آنان را به هم نزدیک کند. مسلمانان ملیّتهای مختلف، وقتی یکدیگر را ملاقات کرده و کنار هم مینشینند، احساس خوشایندی به آنان دست میدهد، که در برخوردها و رفتار و گفتار آنان آشکار است. هر مسلمان خود را عضوی از پیکره شکوهمند خانواده بزرگ اسلام میداند و زمانی که در کنار دیگر اعضا نشسته، احساس غربت و تنهایی رخت بر میبندد و دلگرمی جای آن را میگیرد.
با این حال نباید از نظر دور داشت که میان مسلمانان اروپا، تفرقه و تشتّت بسیار است که بررسی عوامل و ادله آن فرصت دیگری میطلبد و این فشرده گنجایش آن را ندارد.
وضعیّت فرهنگی شیعیان
همانگونه که اشاره کردیم بر پایه برخی از آمارهای نه چندان دقیق حدود هفتدرصد از مهاجران کرد و ترک، شیعه هستند. علاوه بر آن هشتاد هزار نفر از شیعیان لبنان و گروهی از ایران و افغانستان و عراق و پاکستان و هندوستان به آلمان کوچ کردهاند.
بسیاری از شیعیان، به مسایل مذهبی پایبند نیستند و یا تقیّد بسیار اندکی دارند، بهگونهای که تنها در شب عاشورا و شب قدر در مراسم مذهبی شرکت میکنند و به لحاظ ظاهر تفاوتی با آلمانیها ندارند و با کمال تأسف نسل دوم آنها نمیتوانند به زبان مادری خود به خوبی سخن گویند و دستکم، نمیتوانند به زبان مادری خود بخوانند و بنویسند و بدینسان از فرهنگ و دین خود یا ناآگاهند و یا آگاهی اندکی از آن دارند. در طول این سفر ایرانیان و شیعیان از بیم و هراس خود درباره آینده فرزندانشان سخن میگفتند، که شاهدی بر مشکلات فرهنگی آنان است.
ایرانیانی را دیدم که فرزندانشان کاملاً از آنها جدا شده بودند؛ همسران برخی از آنان با بهرهوری از قوانین آلمان طلاق گرفته و با مرد آلمانی بیدین یا مسیحی ازدواج کرده و با تکیه بر حمایت قانون از زنان، سرپرستی فرزندان شوهر سابق خود را نیز بر عهده داشتند.
با این حال هنوز شیعیان زیادی در آلمان هستند که پایبندی زیادی به مسایل مذهبی دارند، در بسیاری از شهرها، تجمعهایی را ایجاد کرده و حسیّنیه و یا مسجد و محفلی برای خود تشکیل دادهاند و به مناسبتهای مختلف گردهم آمده و در پی احیای جنبههای معنوی و دینی خود هستند.
در یک نگاه کلّی، در سالهای اخیر، گرایش مسلمانان به اسلام، روند صعودی داشته، است اما چاره اساسی به طرح و برنامه و مقدمات و تدبیرهای فراتری نیاز دارد که در این مقاله به برخی از آنها اشاره خواهد شد.
ضرورتهای تبلیغ در اروپا
الف: اهداف تبلیغ
در اجرای هر برنامهای، هدف، در تعیین خط مشی و راه و روش و بایدها و نبایدهای آن تأثیر فراوان دارد. از این رو تبیین اهداف تبلیغ در اروپا، ابهامات تبلیغ را میزداید و مبلِّغان را به روشها و خط مشیهای صحیح و مؤثر رهنمون میشود؛ به نظر میرسد تبلیغ در آندیار برای اهداف زیر است:
1) حفظ فرهنگ شیعیان و پاسداری از ایمان و روحیه معنویتگرایی و دینداری متدیّنان و بالندگی و رشد و گسترش آن به ویژه در میان نسل دوم و سوم مهاجران؛
2) معرفی چهره واقعی اسلام و تشیّع برای همه مسلمانان در اروپا؛
3) ارائه اسلام ناب محمدی صلیاللهعلیهوآله به اهل کتاب و کافران؛
4) تبیین دیدگاههای فلسفی و کلامی و... اسلام و تشیّع، در دانشگاهها و دیگر مجامع علمی و پژوهشی.
ب: راهکارهای مؤثر تبلیغی
برای وصول به اهداف یاد شده پیشنهادهای زیر مناسب به نظر میآید:
الف) تألیف و ترجمه کتابهای مختلف به زبان آلمانی برای نسلهای دوم و سوم مهاجران؛
همانگونه که پیشتر آوردیم، غالب فرزندان مهاجران زبان مادری خود را نمیدانند و بسیاری از آنان، تنها با زبان آلمانی آشنایی دارند. این نوشتهها افزون بر این که میتواند چهره اسلام را برای همه آلمانی زبانان بنمایاند، میتواند برای همه مسلمانان مقیم آلمان که از ملیّتهای مختلف هستند، سودمند و مؤثر باشد.
لذا وجود مراکزی در حوزه علمیه قم که بیش از پیش، اندیشههای شیعه را به زبانهای مختلف ترجمه کرده و نشر دهند، ضروری است.
ب) ارائه برنامههای گوناگون پاسخ به پرسشها و برآوردن نیازهای فکری مؤمنان و همه علاقهمندان به پژوهش درباره اسلام به زبان آلمانی و دیگر زبانهای فراگیر جهانی، زیرا بسیارند کسانی که با تماشای این برنامهها در منازل خویش از آن بهره میبرند.
ج) آموزش زبان فارسی، از طریق شبکه جام جم و تدوین کتاب و نوار کاست و نوار ویدئو و...
در حال حاضر شبکه بینالمللی صدا و سیما ـ جام جمـ از محبوبیّت فراوانی در میان ایرانیان مقیم اروپا برخوردار است و هر روز بر تعداد طرفداران آن افزوده میشود.
د) حضور در کنفرانسهای اسلامشناسی و اعزام استادان شایسته به دانشکدههای ادیان و اسلامشناسی و ارسال کتابهایی که چهره واقعی تشیع را بنمایاند و منبعی برای اسلام شناسان غربی قرار گیرد.
ه••) تأسیس «جامعه شیعیان» به منظور سامان دادن به وضع فرهنگی شیعیان در سرتاسر آلمان.
شیعیانی که از کشورهای مختلف، بدانجا کوچیدهاند، میتوانند عضو این نهاد باشند و این نهاد قانونی میتواند از حقوق آنهابه عنوان، یک گروه با عزت، دفاع کند و چهره جذاب تشیّع را بنمایاند.
ویژگی این عنوان آن است که شیعیان کشورهای مختلف مانند ایرانیها و ترکها و عربها و پاکستانیها و هندیها و شیعیان آلمانی تبار به این نام حساسیتی ندارند و این مجموعه میتواند آنان را بر محور باورها و احکام و اخلاق شیعه گردآورد و به تدریج زمینه همدلی و وحدت افزونتر آنان را فراهم کرده و بهآنان قوت و عزّت بخشد و ریشههای تفرقه و تشتّت و گاه عداوت را بخشکاند و نشاط و طراوت را برایشان به ارمغان آورد و زبونی و سستی و گاه خواری را از آنان بزداید.
چنین تشکّلی در صورتی موفّق میشود که بانیان آن شرح صدر داشته باشند و با رعایت «مصلحت بنیادین» و دوراندیشی، شیعیان را با سلیقهها و گرایشهای گونهگون اجتماعی و فرهنگی در بر گیرد و اندیشههای ناب تشیّع را فرا روی آنان نهد، که صد البتّه در دراز مدّت در تصحیح و سالم سازی گرایشها و سلیقههای کژ، اثری مبارک خواهد داشت.
ج: تأثیر فعالیّتهای فرهنگی در آلمان بر اروپا
فعالیت فرهنگی جامعه شیعیان آلمان میتواند ـ به دلیل سهولت ارتباط و رفت و آمد- بر کشورهای همجوار، از قبیل هلند و بلژیک و اتریش و دانمارک مؤثر باشد و با مراکز فرهنگی و مساجد و حسینیهها و تجمعهای شیعیان در کشورهای اروپایی ارتباطی تنگاتنگ داشته باشد.
مسلمانان اروپا به آسانی میتوانند در مجالس کشورهای همجوار شرکت کنند، -به عنوان نمونه در شب عاشورا گروهی از مسلمانان هلندی را مشاهده کردم که برای شرکت در مراسم عزاداری امام حسین علیهالسلام به آلمان آمده بودند- ارتباط مسلمانان در کشورهای اروپایی، بسیار آسان بوده و هیچ محدودیتی ندارد. به جز کشور انگلستان که به صورت جزیرهای جدا از مجموع کشورهای اروپایی است و رفت وآمد برای ساکنان دیگر کشورهای اروپایی مشکلاتی را در پی دارد، از این رو لندن برای تأسیس مؤسسههای فرهنگی بزرگ که تبلیغ در تمامی اروپا را هدف قرار دادهاند، مناسب نیست، زیرا رفت و آمد با ماشین و قطار از آن کشور به سایر کشورهای اروپایی موانع و مشکلاتی را به همراه دارد و از سرعت و ابتکار برنامههای فرهنگی میکاهد.
با این حال در لندن سههزار مرکز فرهنگی اسلامی ثبت شده است4 و شیعیان، مراکز فرهنگی نسبتا بزرگی دارند و اعتبارات قابل توجهای را هزینه کردهاند. اگر مراکزی با این وسعت در برخی کشورهای اروپایی همجوار بود، تأثیر بیشتری در تبلیغ اسلام داشت.
اکنون در بسیاری از کشورهای اروپایی، جای روحانیان فاضل و با تقوا خالی و کمبود مؤسسههای فرهنگی فعّال آشکار است و شیعیان آن کشورها مشتاق حضور روحانیان فاضل و دلسوز هستند.
د: شرایط مبلّغان
پارهای از شرایط که میتواند در توفیق مبلغان در اروپا تأثیر کاملی داشته باشد، به قرار زیر است:
1) در اروپا روحانیانی در عرصه تبلیغ، به توفیقاتی بزرگ دست یافتهاند که برای تبلیغ و گسترانیدن فرهنگ اسلامی، رهسپار آن دیار شدهاند و امور دیگر برای آنان بیاهمیّت بوده است.
تجربه نشان میدهد، آن دسته از روحانیان که با ایثار و فداکاری و اخلاص در معرفی چهره تابناک اسلام کوشیدهاند و در پی رسیدن به مال و منال نبودهاند، نه تنها در پاسداری و احیا و بالندگی اندیشه و معنویت مسلمانان، تأثیرات شگرفی داشتهاند، بلکه توانستهاند، دهها مسیحی را مسلمان کنند و نور قرآن و محبّت اهل بیت علیهمالسلام را در جانهایشان بنشانند.
در طول مدّت اقامت با طلبههایی دیدار کردم که به لحاظ علمی بضاعت چندانی نداشتند، امّا وجودشان لبریز از سوز و اخلاص و فداکاری بود و توانسته بودند در تقویت ایمان مسلمانان و هدایت اهل کتاب به توفیقات چشمگیری دست یابند. آنانی که چنین نبودند و به سمت تجارت و کارهای مشابه جذب شده بودند، نه تنها توفیقی نداشتند، بلکه آثار زیانباری نیز داشتند.
2) مبلِّغ باید با امور معنوی، روشها و شیوههای معنوی و عرفان و اخلاق آشنایی داشته باشد. بسیاری در اروپا تشنه معنویتاند و دریافتهاند که روش زندگی آنان بالاترین نیازهای آدمی را بر نمیآورد و فرجام این شیوه زندگی، رهبهجایی نمیبرد، از این رو به ادیان و مذاهب معنویتگرا گرایش یافتهاند.
مبلّغان باید از قرآن و تفسیر آن نیز آگاه باشند و بتوانند از زلال گوارای آن، به تناسب نیازهای متغیّر آن دیار بهره برند، به ویژه آیات و روایات مربوط به اخلاق، آداب معاشرت و... که دستمایهای عظیم است و میتواند در عرصهها و صحنههای گونهگون مبلغّان را یاری رساند.
3) آشنایی با فرقهها و مذاهب مختلف اسلامی، از دیگر موضوعاتی است که مبلّغان باید از آن آگاه باشند و با فقه اهل سنّت نیز آشنا باشند.
فراوان اتفاق میافتد که اهل سنّت، مسایل فقهی خود را از عالمان شیعه میپرسند، و مبلغ با پیروان فِرَق مختلف مواجه میشود.
4) از دیگر موضوعاتی که آشنایی با آنها برای مبلّغان سودمند است و در بسیاری از موارد میتواند تبلیغات آنها را به ثمر رساند، آگاهی از مسایلی است که مردم اروپا به آنها حساسیّت دارند.
یکی از مهمترین عناوین دراینباره، طبیعت و محیط زیست است که در زمره مسایل حسّاس و از معضلات بزرگ روزگار به حساب میآید.
تبیین دیدگاه اسلام و آیات و روایاتی که مربوط به طبیعت و محیط زیست است علاوه بر آن که پاسخی به یک مسأله اساسی و مبتلا به است، میتواند در جذب بسیاری از مردم مؤثر باشد.
در محافل و مجالس و گفت و شنودهای مختلف که این گونه مسایل رامطرح میکردم بسیار جذّاب و توجه برانگیز مینمود. به عنوان نمونه وقتی نشریهای را که درباره «آب» است به یکی از مسئولان کتابخانه «برلین»، هدیه و قدری توضیح دادم، بسیار استقبال کرد و یک دوره از فهرست کتابهای عربی و فارسی کتابخانه برلین را که یازده جلد رحلی است به همراه میکروفیلم هشت نسخه خطی در اختیارم نهاد5. همچنین یکی از مسئولان سفارتخانه ایران در بلژیک میگفت:
از ایران چند کتاب درباره طبیعت که برای کودکان فراهم آمده بود به آنجا بردم و به برخی از کانونهای فرهنگی ارائه دادم، به قدری از آنها استقبال کردند که تا این تاریخ هشت بار به چاپ رسیده است.
5) به دلایل مختلف مبلّغانی توفیق بیشتری مییابند که در محل تبلیغشان زندگی میکنند. در عین حال باید ارتباط آنها با حوزه علمیه قم استوار و پابرجا بوده و همواره از آخرین دستاوردهای حوزه بهرهمند باشند.
همچنین باید در مواجهه با مسایل جدید فکری و دینی و پاسخگویی به مشکلات علمی، مرجع آنان پژوهشهای حوزویان باشد.
این ارتباط تنگاتنگ میتواند برای حوزویان و مبلّغان جدید اعزامی از حوزه نیز سودمند باشد.
بریدگی یا ارتباط کمرنگ با حوزه علمیه آفتی است بزرگ، که بهتدریج مبلّغان را به سستی میکشاند و از نیرو و توان و ابتکار آنان میکاهد و گاه مشکلات و مصیبتهایی مهمتر پدید میآورد که این فشرده گنجایش آن را ندارد.
والسلام
________________________________________
1. در طول مدت کار، زمان استراحت کمتر از یک ساعت است.
2. پروتستانprotest به معنای اعتراض و شکایت است. نهضت پروتستان را در قرن شانزدهم میلادی مارتین لوتر بنیان نهاد. پروتستانها ریاست پاپ را بر جهان مسیحیّت نمیپذیرند. ر.ک درآمدی بر تاریخ و کلام مسیحیّت، محمدرضا زیبایینژاد و نیز (راهنمای الهیات پروتستان، ویلیام هوردرن ترجمه طاطهوس میکائلیان).
3. به عنوان نمونه میتوان از برنامههای تلویزیونی که یک کشیش پروتستان بهنام fliege اجرا میکند و مسایل و مشکلات روز خانوادگی آلمانیها رابیان میکند، نام برد.
4. ر. ک نگین آلستر، یعقوبعلی برجی، ص 60 .
5. مناسب مینماید، اشاره کنم فتوکپی یازده رساله از رسالههای جابربن حیان را نیز به دست آوردم که آنها با مقدمه E.J.Holmyardاستاد دانشگاه کلیفتن بریسقل در ماه آگوست 1928 م به چاپ رسیده است. بر پایه مقدمه محقق در سال 1891م در بمبئی به چاپ رسیده است؛ این کتابها عبارتند از: کتابالبیان، کتابالحجر، کتابالنور، رسالةالایضاح، کتابالاسطقس الاوّل، کتابالاسطقس الثانی، تفسیر کتابالاسطقس، کتابالتجرید، کتابالرحمة، کتابالملک .
فرهنگ عاشورا، آسیبها و تحریفها (قسمت دوم)
6.نقش حکومتها و تاریخ نگاران درباری
یکی از موضوعهای تحریفشناسی عاشورا، شناخت نقش حاکمان جور، به ویژه امویان در تحریف واقعه عاشورا و از سوی دیگر، تحریفهایی است که از طرف تاریخ نگاران طرفدار مکتب عثمانی، اموی و تأثیر پذیرفتگان از آنها به وجود آمده است. نخستین انحرافی که امویان میخواستند به وجود آوردند، آن بود که شهادت امام حسین (علیه السلام)را به قضای الهی و خواست خداوندی نسبت دهند و خود را مبرا سازند. گفتار ابن زیاد با زینب کبری (سلام الله علیها) در همین جهت است.
تحریف دوم آن بود که امویان، چه پیش از شهادت و چه پس از آن، کوشیدند تا امام (علیه السلام)را به عنوان فردی شورشی و طغیانگر بر ضد حاکم مشروع مسلمانان بنمایانند که مرتکب گناه بزرگ، یعنی خروج بر امام مسلمین شده و از این رو، خون او مباح است. تمام سعی امام (علیه السلام)نیز از ابتدای حرکت تا پایان آن، بر این است که با سخنرانیهای افشاگرانه و روشنگر، این اتهام و تبلیغ را خنثی کند و مسیر خود را به درستی بشناساند.
تحریف دیگری که امویان بر گسترده ساختن ابعاد آن میکوشیدند، عید اعلام نمودن و جشن گرفتن روز عاشورا بود. برای این منظور، گفتند که عاشورا، روزی است که کشتی نوح بر زمین نشسته یا روزی است که فرعونیان در رود، غرق شدند. در حالی که اصولا عید گرفتن این روز و روزه گرفتن آن، به یهود باز میگردد که این روز را «عید عاسور» نام گذاشته بودند. به همین سبب است که در زیارت عاشورا میخوانیم: اللهم ان هذا یوم تبرکت به بنو امیه و ابن آکلة الاکباد. البته در برابر این موضوع امامان شیعه نیز موضعگیری کرده، و روزه گرفتن این روزها را ممنوع ساخته و آن را روز حزن و اندوه نام نهادند.
اما از سوی تاریخ نگاران عثمانی و اموی نیز تحریفاتی در متن و هدف نهضت عاشورا اتفاق افتاد که نمونه هایی از آن را در مکتب تاریخ نگاری در شام و ایران و برخی دیگر از تاریخ نگاران مشاهده میکنیم. نمونه هایی از این تحریفها را بر میشماریم:
نخست آن که کوشیدند چهرهای از حسین بن علی (علیه السلام)تصویر کنند که بر اساس آن، امام فردی جنگ طلب، خشونت خواه، دوست دار خون ریزی و تند زبان بوده است و طبیعی است که قتل چنین فردی، میتواند روا و جایز باشد.
تحریف دیگر، آن است که امام (علیه السلام)را دنیا خواه و حکومت طلب و قیام وی را، برای به دست آوردن دنیا و امارت معرفی کردهاند، به طوری که کسانی چون عبدالله بن عمر، امام را از پی دنیا بودن باز میدارند.
تحریف دیگر، در خواست ملاقات و بیعت امام حسین(علیه السلام)با یزید است که در مکاتبه عمر بن سعد با عبیدالله بن زیاد به نقل از امام (علیه السلام)آورده شده و در تاریخ دمشق ابن عساکر و در کتابهایی چون تاریخ ابن کثیر، ذهبی و دیگران گزارش شده است، در حالی که هم به لحاظ عقلی و هم تاریخی قابل خدشه است.
تحریف مهم دیگری که از سوی این تاریخ نگاران صورت پذیرفته است، تلاش برای تبرئه یزید از قتل امام حسین(علیه السلام)و مقصر جلوه دادن عبید الله بن زیاد به تنهایی است، به طوری که از گریه یزید بر امام حسین (علیه السلام)، نفرین و لعن ابن زیاد، مهربانی او با اسیران و اظهار ناخشنودی یزید از کشته شدن امام حسین (علیه السلام)سخن گفتهاند.البته این سخنان نیز به دلایل تاریخی معتبر دیگری که خود این گروه نیز نقل کردهاند، از نظر عقل و نقل قابل خدشه است.
دلایل تاریخی ای چون بیعت خواستن یزید از امام و فرمان شدید او به حاکم مدینه ، مکاتبات میان ابن زیاد با یزید، چوب زدن یزید بر دهان مبارک امام حسین (علیه السلام)و اشعار او در این هنگام، آویختن سرهای شهیدان بر دروازههای شام به مدت سه روز، همگی نشان دهنده نقش کلیدی یزید در شهادت امام حسین (علیه السلام)و عوام فریبیهای او پس از آن است. ضمن آن که احوالات کلی یزید و کارهای زشت او، مانند فاجعه حرّه واقم و هجوم به مکه، تردیدی در این مسأله باقی نمیگذارد.
تحریف مهم دیگری که از سوی ابن خلدون و پوشش تحلیل تاریخی صورت گرفته و باید آن را تحریفی معنوی به شمار آورد، آن است که عدم موقعیتسنجی و حرکت شکست خورده رابه امام نسبت میدهد و در واقع، روح و هدف قیام آن حضرت را به چالش میکشاند.
7. تعصبهای بی جا و جمود فکری
تعصبهای بی جا و خشک مغزی، تباهگر اندیشه و فکر است و همین مسأله، از دلایل وقوع تحریف در حماسه حسینی است .
این موضوع ،از چند بعد قابل تبیین است: از یک منظر، تعصب در نقل تاریخ، که چنان چه موافق یا خلاف موضوعی باشد، در همان مسیر حرکت کرده و به پردازش دروغ یا حذف قسمت هایی از تاریخ انجامیده است. مثال آن، برخورد تاریخ نگاران عثمانی و اموی با قیام امام حسین (علیه السلام)از سویی، و ساختن نقل قولها و حکایات و روایاتی برای افزودن بر عظمت قیام عاشورا، به وسیله برخی تاریخ نویسان و مقتل نگاران از سوی دیگر است .
جزم اندیشی نیز قسم دیگری از آن است. برای مثال، تعصب بسیاری از مردم در خصوص فدا شدن امام حسین (علیه السلام)برای شفاعت گناهان دوست داران آن حضرت و نهادینه شدن آن در میان مردم، به طوری که هیچ سخنی را در این موضوع نمیپذیرند و گوینده آن را سر زنش میکنند، از این دست تعصبات است .
قسم دیگر، تعصب به اجرای شیوه خاصی از عزاداری است که ممکن است برای برخی به صورت رسم و سنت در آمده باشد و هر چه دیگران بابیان و دلایلی آن را نکوهش میکنند، باز به دلیل همان تعصب و خشک مغزی حاضر به قبول آن نیستند و بر آن اصرار میورزند، مانند مسأله قمه زنی .
8. تمسک به روایات تسامح در ادله سنن
در بسیاری موارد، وقتی به کسانی که اخبار و روایات مجعول و نادرست نقل میکنند اعتراض میشود، در پاسخ، به روایات تسامح در ادله سنن استناد و تمسک میکنند؛ یعنی این افراد، نوعی دلیل فقهی برای آن چه میگویند و مینویسند، میآورند. اما باید دید که واقعیت مطلب چیست ؟
توضیح این که روایاتی داریم مبنی بر این که: «هر کس بشنود یا به او برسد که برای عملی ثوابی قرار دادهاند و آن عمل رابه امید رسیدن به آن ثواب به جای آورد، آن ثواب رابه او خواهد داد، هر چند پیغمبر (صلی الله علیه و آله سلم) آن را نفرموده باشد».
برایناساس ،سیره علما، بر نقل اخبار ضعیف و ضبط روایات غیر صحیح در ابواب فضایل، قصص و مصایب و در یک کلام مسامحه در این مقام است ؛ چنان چه شیخ مفید در تمام ابواب مربوط به حالات ائمه، اخبار را با سند نقل میکند، به جز باب مقتل ابی عبد الله (علیه السلام)البته اگر نگوییم که این موضوع، کلمه حقی است که باطل از آن اراده شده، دست کم کلمه حقی است که از آن برداشت نادرست شده است. دلایل این مسئله نیز چنین است:
1. اساسا این موضوع در جایی است که روایتی ضعیف در کتابهای قدما و کسانی که نزدیک به عصر ائمه بودهاند، وجود داشته باشد ؛ نه آن که جدید الاحداث و ساخته امروزیان باشد.
2. این مسئله، به حوزه ثواب و عقاب داشتن عملی باز میگردد و چندان مشخص نیست که بتوان آن را، به حوزههای جدید دیگر چون نقل وقایع تاریخی سرایت داد. چرا که بررسی تاریخ روش خاص خود را دارد.
3. روایت ضعیف، روایتی است که سلسله راویان یا بعضی از آنها فاسق باشند، یا برای خبر، سلسله سندی وجود نداشته باشد، و یا یکی از راویان ذکر شده باشد. ولی در نقل روایت ضعیف هم، میباید نخستین نقل کننده خبر ثقه باشد، تا بتوان اخبار ضعیف او را در حوزه مستحبات و مکروهات، به دیده قبول نگریست. بنابراین، چنین نیست که از هر کسی، اگر چه دروغگو، از هر کتابی، اگر چه بی پایه، و از هر کجا، اگر چه بر دیوار مسجد، بتوان روایتی را نقل کرد.
4. بحث در این جا، در خصوص اخبار ضعیف است و تعریف اخبار ضعیف هم مشخص است؛ ولی روایات تسامح در ادله سنن، به هیچ روی اخبار موهون را در بر نمیگیرد. اخبار موهون، اخباری است که موجب خدشه دار شدن ائمه یا مذهب میشود. بسیاری از روضهها و نقلهای مورد نظر ما، نه ضعیف، که موهون هستند و نقل اخبار موهون جایز نیست!
5. در نقل روایات ضعیف نیز باید توجه داشت که آنها را با اصول استنباط اسلامی و روایات صحیح و کلیات دینی تعارض نداشته باشند.
6. مشکل و مسئله امروز و دیروز ما این است که بسیاری از مصیبتهای مشهور در میان مداحان، روضه خوانان و مردم، در کتابهای سیره و اصحاب مناقب، حتی به نقل ضعیف هم نیامده و از مصیبتها و نقلهای ساختگی به شمار میآیند.
9. جمود تاریخی و گویا نشدن تاریخ
ابن خلدون میگوید:
یکی از اسباب دروغ، عجز از تطبیق اوضاع و احوال با رویدادهاست.
بر این اساس، میتوان یکی از عوامل تحریف واقعه را جمود در تاریخ و گویا نشدن آن به وسیله تحلیل گران شایسته و آگاه تاریخ دانست. عدم بازپروری دادههای تاریخی، توسط آگاهان به آن در حوزههای گوناگون معارف، دو آفت عمده را در پی دارد: ایستایی، رکود و جمود در تاریخ که موجب عدم انتقال ذهنی و عینی از گذشته به حال و عدم بهرهگیری مناسب از آن میشود که نتیجه این مسئله، پوسیدگی از درون و نیز عدم آزادگی است و دوم، بهرهگیری و تفسیر نادرست تاریخ، به وسیله تحلیل گران بی مایه یا مغرض است که به انحراف آن میانجامد.
یکی از عوامل تحریف در فرهنگ عاشورا نیز، همین موضوع بوده و هست.
بنابراین، همواره باید ژرف نگران، بر اساس آگاهی از زمان و همه جانبهنگری، با تکیه بر دادههای صحیح و پالایش پیرایهها و اطلاعات دقیق و عمیق، به بازپروری، باز سازی و استخراج مفاهیم نوین و استنتاج آموزههای جدید برای توانمند ساختن فرهنگ عاشورا و عزاداری دست زنند تا از گزند جمود و خمود رهایی یابد.
10. سهل انگاری و تسامح منفی در به کارگیری روشها
تفکری که امرزه وجود دارد و در گذشته با شدت بیشتری جریان داشته، این است که مسایل مربوط به عزاداری سیدالشهدا (علیه السلام)و روشهای به کار گرفته شده در آن را، تافتهای جدا بافته از مجموعه مسایل دینی میداند. از این رو، انجام آن به هر گونهای، درست است و ثواب دارد و احکام موضوعات عبادی بر آن حمل نمیشود بنابراین، ریا، دروغ و... چنان چه در راه ترویج و تقویت عزاداری ابی عبد الله (علیه السلام)باشد، بیاشکال است. به طور قطع ما هیچ سند دینی که بر این مسأله دلالت داشته باشد، نداریم. به نظر میآید که بیشتر گذری روان شناختی از برخی روایات عزاداری بدین مسأله باشد که به واسطه برداشت اشتباه یا مغرضانه صورت گرفته است. برای مثال ،در روایتی از امام صادق (علیه السلام)آمده است.
... هر کس در مرثیه حسین (علیه السلام)بیتی بخواند، پس بگرید- و به گمانم فرمود - یا خود را شبیه گریه کنندگان کند، پس بهشت برای اوست.
برداشت نادرست از این نوع روایات - که کم هم نیست - موجب شد تا آن را امری غیر عبادی و توصلی (از نظر فقهی) بپندارند و هر نوع عزاداری و گریاندن و گریستن را جزء آن به شمار آورند. برخی دیگر نیز از همین نظر گاه، آن را خارج از دایره احکام دینی به شمار آوردند و در حوزه مسایل عشق قلمداد کردند؛ چنان چه یکی از عالمان دینی اصفهان نیز گفته بود:
این کار، کار عشق است ؛ ربطی به دین ندارد.
مرحوم سید عبد الحسین شوشتری، از منظری فقهی به کالبد شکافی مسأله عبادی بودن عزاداری پرداخته و طرح توصلی بودن عزاداری را، شبههای برای گمراهی عوام دانسته است. وی دلایل تعبدی بودن امر عزاداری را، اجماع بر شرط بودن نیت در صحت و درستی آن، اصالت تعبدی بودن هر امر مأثور، استقرای تام در تعبدی بودن اعمالی از این قبیل، مانند گریه از ترس خدا و شمرده شدن عاشورا در زمره ده عملی که همه آنها تعبدی هستند، بر میشمارد. .وی سپس به پاسخ این شبهه که ممکن است هر دو امر توصلی و تعبدی در عزاداری جمع شده باشد، از این رو رعایت شرایط تعبدی بودن آن لازم نیست، میپردازد و آن را مردود میداند؛ چرا که بر این اساس ،تمام عبادتهای باطل، مطلوب و مشروع میگردد. آن گاه مینویسد:
این توهم فاسد باعث شده برای توصل به حصول ابکاء و بکاء و ایجاد آن، به هر وسیلهای متوسل شود ولو به منکرات و محرمات و بدعتهاو...و حال آن که عقوبت و مجازات معصیتی که در ضمن طاعتی انجام شود، مضاعف است؛ نه این که معفو باشد، چنان که امام (علیه السلام)میفرماید: «اطاعت خدا نمیشود از آن جهت که معصیت او میشود»
آری به سبب همین تسامح نارواست که گاه برخی عزاداریها، به مجمعی از گناهان و سخنان و رفتارهای نامطلوب تبدیل میشود و آن چه ناسزاست، سزاوار شمرده میشود. توجیه آنان نیز این است که «برای امام حسین باشد؛ ایرادی ندارد» ؛ یعنی به طور دقیق نگرش «هدف، وسیله را توجیه میکند» نمود مییابد و به قول شهید مطهری، میگویند الغایات تبررّ المبادی ؛ نتیجهها، مقدمات را تجویز میکند، در حالی که اگر هدف مقدس و مشروع است، باید وسیلهها نیز مقدس و مشروع باشند؛ چرا که به طور حتم، اگر وسایل نامقدس و نامشروع باشند، در دراز مدت نتیجه معکوس خواهد داد و بیشتر به هدم آن هدف خواهد انجامید.
با کمال تأسف باید گفت که این انگاره، در ذهن، اندیشه و عمل برخی عالمان دینی و بسیاری از واعظان، روضه خوانان، مداحان و مردم وجود داشته و هنوز نیز وجود دارد. نمونه آن، واقعه سازی هایی است که درباره رقیّه صورت میگیرد.
در حالی که در وجود شخصیتی به نام رقیه تردید وجود دارد ؛ برای وی از مدینه تا خرابه شام، تاریخ و مصیبت ساخته میشود. یا زبان حال هایی که به جز نارسایی و تحریف مفهومی، تحریف تاریخ و جعل آن نیز، به شمار میآید و به تدریج، به صورت واقعه و اصل تاریخی میآید ؛ مانند آمدن حضرت زهرا بر بالین ابالفضل (علیه السلام)نیز در اجرای مداحیها، روضهخوانیها و دستهها، هر نوع شیوهای به کار برده میشود و آنگاه با نام حسین (علیه السلام)توجیه میشود.
11. هراس نخبگان از عوام یا عوام زدگی آنان
از جمله عواملی که در گسترش و شیوع تحریفات و آسیبهای عزاداری و رشد و نهادینه شدن آنها نقش داشته، سکوت یا تأیید و حمایت نخبگان دینی از این گونه مسایل بوده است. نقش و وظیفه اندیشمندان، آگاهان، بزرگان و نخبگان جامعه، به ویژه نخبگان دینی آن است که فراتر از درک عامه مردم، واقعیتهای سطحی و زیرین جامعه را بشناسند، عوامل رشد و انحطاط را دریابند و به موقع و با روش مناسب، از خود واکنش نشان دهند. اگر همین نخبگان، به هر جهت از انجام وظیفه خود بازمانند، کوتاهی کنند و یا دچار اشتباه شوند، سیر انحراف و انحطاط شتاب بیشتری میگیرد.
به نظر میرسد که در جریان تحریف فرهنگ عاشورا، این موضوع، یکی از عوامل تکمیل کننده و شتاب بخش باشد. دلیل آن نیز دو چیز میتواند باشد:
یکی هراس نخبگان از عوام که با مخالفت و مقاومت جدی آنان روبه رو گردند و توفیقی نیابند و خود نیز جایگاه اجتماعی شان را از دست بدهند، یا آنکه اقدام در برابر آن را، بی فایده و پر ضرر دانستهاند و از این رو، به ورطه «محافظه کاری» در معنای غیر مثبت آن غلتیدهاند.
دلیل دوم نیز همسویی کامل و همانند دیگر مردم اندیشیدن برخی از آنهاست که به عوام زدگی تعبیر میشود. عالم عوام زده، نه تنها مصلح نیست و نقش اصلاحی ایفا نمیکند، که در پی ساختن دستاویزی دینی و توجیه شرعی برای خرده فرهنگهای عوام نیز بر میآید که ممکن است از روی ساده اندیشی و یا غرض ورزی باشد.
پیرایش، پالایش و آرایش فرهنگ عمومی مردم، وظیفه نخبگان آگاه است. نقش نخبه و عالم دینی را، از جهتهای گوناگون میتوان به دیدهبان، پزشک جراح یا چیزهای دیگر تشبیه کرد که در این موارد، فریاد کردن و عمل کردن اگر چه با واکنش منفی نیز مواجه شود، وظیفه او است.
گاه، عدم برخورد نامناسب با این پدیدههای تحریفآمیز، به دلیل هراس از تضعیف و یا تخریب پایهها و هنجارهای اعتقادی مردم است. البته این تحلیل، فاقد عنصر آینده نگری و دور بینی است ؛ چرا که اگر این تحریفها در آینده از پرده بیرون افتد ـ که به طور حتم چنین است ـ خطرش برای مبانی اعتقادی، صدها برابر بیشتر است.
12. تبدیل شدن عزاداری به عادت
این مقوله، از آسیبهای کلی مربوط به آداب دینی است. منظور از عادت نیز، آن چیزی است که بار اندیشهای، برهانی و معنایی خود را به تدریج از دست داده و به هنجارهای تکراری تبدیل شده است.
یکی از دلایل مهمی که فرهنگ عزاداری به طور کامل نتوانسته نقش خود را ایفا کند و آموزههای اصلاحی و احیا گرانه قیام عاشورا را بازتاب دهد، همین موضوع است. بار عاطفی این حادثه قوی است. از این رو، ظرفیت عادت پذیری آن، به شدت افزایش مییابد. بسیاری از آسیبهای فرهنگ عاشورا، از همین آبشخور سرچشمه میگیرد. هنگامی که موضوعی به عادت تبدیل شد، دیگر برای انسان به جا آورنده آن، هدف فقط انجام آن است و با به جا آوردن آن، تخلیه روانی میشود. در چنین صورتی، انتظار معنا دار بودن این عمل و پویایی آن، انتظاری بی معناست ؛ چرا که از هر تأمل عقلانی و حتی در حد افراط آن ؛ هر گونه تأمل عرفانی نیز تهی است. دیگر خود این عمل اصالت خواهد داشت و نه چیزی دیگر. این چنین است که از لحاظ اجتماعی، میتواند اثر نامطلوبی نیز داشته باشد ؛ یعنی نقش توجیهگر و تخدیر گرانه به خود بگیرد. گاهی توجیهگر کار زشت به جا آورندگان میشود، گاه، دغدغههای وجدان را کاهش میدهد و گاه نفس ملامتگر را به خاموشی وا میدارد.
13. آمیخته شدن فرهنگهای قومی و سرزمینی با عزاداری
عزاداری، سنتی اجتماعی و مردمی است. از این رو، هر ملتی و هر سرزمینی، از پیش شکل خاص عزاداری خود را دارد و عزای امام حسین (علیه السلام)را، بر همان پایه تبیین و تعریف میکند. البته به تلقینها و نمادهایی نیز دست مییازد، ولی قالب اصلی و کلی، همان قالب عزاداری خویش است. بدین جهت، نه تنها شکل و ظاهر و ریشه عزاداری به شیوه فرهنگی و قالب عزاداری سرزمینها و ملتهای مختلف وابسته است، که گاه روحیات و خلقیات یک قوم وملت نیز، در شکل روایت و باز سازی و تفسیر حادثه نیز مؤثر است. از این رو، همانگونه که زبانها و الفاظ از قومی به قوم دیگر، و از سرزمینی به سرزمین دیگر متفاوت است، شیوههای عزاداری و شدت و ضعف آن و چگونگی برداشت و تجسم نهضت عاشورا، میتواند براساس ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی آنان متفاوت باشد. بدین سان، فرهنگ عزاداری مردم عراق، پاکستان، اردن، بحرین، لبنان، ترکیه و نقاط دیگر جهان، هر یک به تناسب فرهنگ کلی مردمان آن، با یکدیگر متفاوت است. اگر چه این هم سازی میان گرامی داشت امام حسین (علیه السلام)و نهضت عاشورا، با فرهنگ عزاداری کلی یک ملت و سرزمین، طبیعی به نظر میرسد، باید نکتهای را در نظر داشت و آن، تلاش برای هماهنگ ساختن و قاعدهمند کردن عزاداری سید الشهداء بر اساس فرهنگ یک ملت با فلسفه و اهداف و روح قیام است.
این موضوع ضمن آن که از ورود تحریفات خواسته و ناخواسته جلوگیری میکند، به اعتلای فرهنگ عمومی جامعه نیز میانجامد. البته مسئله دیگر که بسی مهمتر و در مسیر انحراف مؤثر است، عاریه گرفتن فرهنگ عزاداری قومی توسط قوم دیگر و ملتی توسط ملت دیگر، آن هم نه نقاط قوت که نقاط ضعف و قالبهای شکلی آن است. نمونههای بارز آن، ورود قمه زنی از ترکیه عثمانی و یا به روایتی از مسیحیت و زنجیر زنی از هندوستان به عزاداریهای ایران و عراق است.
14.ضعف دانش و بینش عمومی
فقدان یا نقصان دانش و اندیشه در جامعه، زمینه ساز هر گونه انحراف و تحریفی است. در این زمینه، میزان و سطح سواد عمومی جامعه، عامل مهمی است. در این میان تعداد باسوادان جامعه، سطح سواد اقشار و گروههای سنی تأثیرگذار چون جوانان، میانگین تحصیلات در جامعه، و نیز میانگین سواد نخبگان و سکان داران هدایت امور جامعه، اهمیت دارد. به یقین، در جامعهای که بیشتر افراد آن، بی سواد یا کم سواد باشند، میزان و شدت شیوع تحریفات و خرافات بسیار بالاست. از سوی دیگر، اظهار مطالب درست و علمی و عمیق از سوی عالمان آگاه نیز به سبب نبود قدرت هضم و درک آنها دشوار است.
مسئله دیگری که ارتباط محکمی با دانش عمومی پیدا میکند، بینش عمومی است که با سطح کیفی دانش و اطلاعات ارتباط دارد. هر چه سطح بینش و فرهنگ عمومی ـ که یکی از ارکان آن دانش است ـ بالا باشد، روحیه پرسشگری، نقادی و نقد پذیری و نیز درک و تحلیل موضوعات هم بالاتر خواهد بود که نتیجه آن، از بین رفتن امنیت روانی برای طرح کنندگان مطالب سست و بی پایه، و اعتلای جایگاه عالمان و واعظان آگاه و مصلح است.
پینوشتها:
1- چشمه خورشید، دفتر اول، 1374ش، ص 429.
2-حماسه حسینی، ج 1، ص 76.
3-قیام مسیحی، میشل توماس، برگردان حسین توفیقی، قم، مرکزمطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب. چ1، 1377، ص 87 ـ 89.
4-حماسه حسینی، ج 1، ص 77.
5-نگرشی انتقادی ـ تاریخی به ادبیات عاشورا، سید عبدالحمید ضیایی، تهران، نقد فرهنگ، چ1، 1381، ص 135.
6-همان، ص 135.
7-ارزیابی سوگواریهای نمایشی، ص 385. 8-دیوان سروش اصفهانی، به اهتمام محمد جعفر محجوب، تهران، امیر کبیر، چ 1، 1332، ج 2، ص 739؛ عاشورا و شعر فارسی، حسن گل محمدی، تهران، اطلس، چ 1، 1336، ص 151. 9-حماسه حسینی، ج 1، ص 95.
10-همان، ص 41.
11-همان، ص 44.
12-همان، ص42.
13-همان ص 45.
14-همان، ج،
15-اسرار الشهادت، فاضل در بندی، ج 3، ص 43.
16-همان، ج3،ص 40.
17-محرق القلوب ،ملا مهدی نراقی، چ سنگی، صص 101-102
18-حماسه حسینی، ج1، ص41.
19-حماسه حسینی، ج1، ص46
20-همان، ج1، ص 286.
21-روضة الشهدا، ملا حسین کاشفی، تصحیح، علامه شعرانی، تهران، اسلامیه، چ 4، 1371ق، صص 321و 346.
22-منتخب طریحی، فخر الدین طریحی، قم، ص 131، بیتا.
23-گنجینه اسرار، عمان سامانی، تصحیح: فریدون حداد سامانی، شهر کرد، عمان، چ1، 1371ش، ص 51. سروش اصفهانی نیز شعری در این باره دارد .ر.ک: عاشورا و شعر فارسی ص 158.
24-حماسه حسینی، ج 1، ص 26.
25-همان، ص 50.
26-لهوف، سید بن طاووس، برگردان: عباس عزیزی، صص 216ـ 217.
27-حماسه حسینی، ج 1، ص 362.
28-نگرشی انتقادی ـ تاریخی به ادبیات عاشورا، ص 138. 29-همان، ص 138.
30-ارزیابی سوگواری نمایشی، صص 217ـ 221، با تلخیص
هدف سیاسی: شهادت
باید به این نکته توجه کرد که اصولا برداشت سیاسی از کربلا در میان آثاری که پیش از این یاد شد، صرفا در این خلاصه نمیشد که امام حسین علیهالسلام به هدف دستیابی به حکومت چنین اقدامی را کرده است. بلکه از دید برخی از همان نویسندگان، اساسا این مطلب مورد انکار قرار گرفته و آنان شهادت را هدف گرفتهاند. این مطلبی است که البته نه در یک قالب سیاسی صرف، اما به هر حال به عنوان یک تحلیل، از قبل وجود داشت. ابنطاوس در مقدمهی لهوف پس از آن که اخبار مربوط به شهادت امام حسین علیهالسلام را از پیش از واقعهی کربلا میآورد، اشاره به اشکال کسانی میکند که «لا یعرف
242
حقائق شرف السعادة بالشهادة» نمیتوانند شهادت را به عنوان یک سعادت درک کنند؛ کسانی که آن را تهلکه و خودکشی معنا کردهاند. وی در پاسخگویی به این اشکال به روایتی از ابوایوب انصاری استناد میکند که آیهی «و لا تلقوا بأیدیکم الی التهلکة» را درست عکس این نظر، تفسیر میکند. **زیرنویس=لهوف، ص 17 -16.@.
در میان معاصرین کسانی چون دکتر شریعتی را میتوان نام برد که برداشت سیاسی خود را از دل مفهوم شهادت به دست میآورد و در کنار آن رسما این امر را که امام حسین علیهالسلام برای تصاحب حکومت قیام کرده، انکار میکند. **زیرنویس=وی در سخنرانی شهادت خود به رغم ستایشی که از دانش نویسندهی «شهید جاوید» میکند، بر«اختلافی نظر علمی»خود با وی تأکید میورزد که به نظر او «اختلاف نظر اساسی» است. وی نظر صالحی را منطبق با واقعیتهای خارجی و تاریخی آن روزگار نمیداند بنگرید: شهادت، صص 36 - 35.@. در اصلی، برداشت سیاسی میتوانست تحت این عنوان باشد که امام با اقدام فداکارانهای که انجام داد، کوشید تا مردم را به مبارزهی علیه حکومت دارد. از این زوایه، گریه و عزاداری، نه به عنوان یک برداشت صوفیانه، بلکه به عنوان یک اقدام سیاسی میتوانست مورد استفاده قرار گیرد. پذیرفتن این امر که همانند بسیاری از رهبران فداکار عالم خواسته است تا خون خود را برای آبیاری اسلام بریزید، برای برخی از کسانی که در برداشت سیاسی راه افراط را پیمودهاند، دشوار بوده است.این سؤال که «کشته شدن حسین بن علی علیهالسلام چگونه ممکن است باعث ترویج دین و پیشرفت اسلام شود» سؤالی است که برای آقای صالحی به صورت مشکلی درآمده است که به قول خودش «هنوز برایمان حل نشده است.» **زیرنویس=شهید جاوید، ص 326 (بحث آیا کشتن امام به سود اسلام بود؟).@.
نامبرده نتایج مختلفی را که میتوان بر کشته شدن امام حسین علیهالسلام از قبیل رسوایی بنیامیه و یا نظایر آن مطرح کرد، غیر قابل قبول عنوان کرده است، اما این نکته را که ممکن است کسی به خاطر این قبیل نتایج، دست به چنین اقدام فداکارانه زده باشد، نپذیرفته است. اگر در اصلی این مطلب تردیدی نباشد، که نیست، ممکن است پذیرفت که کسی که خود چنین کرده، نتایجی را در نظر داشته، هر چند ممکن است از
243
دید ایشان آن نتایج محقق نشده باشد. این نیز گفتنی است که بسیاری از انقلابیونی که در دهههای اخیر دربارهی امام حسین علیهالسلام کتاب نوتشند، به راحتی پذیرفتند که امام حسین علیهالسلام خواست خونش ریخته شود تا اسلام زنده گردد. در این جمله میتوان از شهید هاشمینژاد یاد کرد که در کتاب درسی که حسین به انسانها آموخت این دیدگاه را پذیرفته است.
سخن آخر
آنچه باقی میماند شرح این نکته است که در انقلاب اسلامی، با رهبری قوی، متین و انقلابی رهبر کبیر انقلاب، حضرت آیةالله العظمی امام خمینی - قدس الله نفسه الزکیة و حشره الله مع اجداده الطاهرین - گرایش به برداشت سیاسی تقویت شده و آن امام در مقاطع مختلفی در این زمینه سخن گفتند. مجموعهی این سخنان در مجموعهای تحت عنوان قیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینی چاپ شده که بررسی آن، بر اساس آنچه تا کنون گفتهایم، مقال دیگری را میطلبد. عجالتا دو جمله از سخنان امام را به عنوان حسن ختام این مقال میآوریم. ایشا در جایی فرمودهاند:
وقتی که حضرت سیدالشهدا آمد مکه، و از مکه در آن حال بیرون رفت، یک حرکت سیاسی بزرگی بود، تمام حرکات حضرت، حرکات سیاسی بود، اسلامی - سیاسی، و این حرکت اسلامی، سیاسی بود که بنیامیه را از بین برد و اگر این حرکت نبود، اسلام پایمال شده بود. **زیرنویس=صحیفهی نور، ج 18، ص 140.@.
و در جای دیگری فرمودهاند:
سیدالشهداء آمده بود حکومت هم میخواست بگیرد، اصلا برای این معنا آمده بود و این یک فخری است و آنهایی که خیال میکنند که حضرت سید الشهداء برای حکومت نیامده خیر، اینها برای حکومت آمدند ابرای این که باید حکومت دست مثل سیدالشهداء باشد، مثل کسانی که شیعه سیدالشهداء هستند باشد. **زیرنویس=صحیفهی نور، ج 20، ص 190.@.
244
آثار نهضت امام حسین
تأثیر نهضت امام حسین در سقوط امویان
برای زوال و سقوط یک دولت، یک سری عوامل نزدیک وجود دارد، یک سری عوامل دور که هر دو در جای خود اهمیت دارد. عوامل دور ممکن است از نظر زمانی با زمان سقوط فاصله داشته باشد، اما بیتردید و به دلالیل تاریخی، نقش مهمی در زوال یک دولت دارد.در سقوط یک دولت عوامل نزدیک، مثل انقلابی فراگیر یا حملهی خارجی، وقتی مؤثرند که بیاد دولت محاکم ضعیف شده باشد؛ یعنی در جذب پشتوانهی مردمی و ملی برای حمایت از خود ضعیف باش. اگر این ضعف نباشد، انقلاب فراگیر محقق نمیشود، یا اگر حملهی خارجی صورت گیرد، حمایت مردمی، میتواند دولت را نجات میدهد. بنیامیه سال 41 به قدرت رسیدند. سال 61 انقلاب عاشورا بود، سال 132 یعنی هفتاد و یک سال بعد، امویان سقوط کردند.
اکنون پر سش این است: عاشورا چه تأثیری بر سقوط امویان داشت؟ به نظر میرسد عاشورا از دو زاویه در سقوط دولت اموی تأثیر داشت:
جهت اول: زیر سؤال بردن اسلامیت دولت بنیامیه؛ این مطلب در سخنان حضرت امام حسین علیهالسلام آنجا که به معرفی یزید و ویژگیهای وی میپردازد فراوان است. آن حضرت با تعبیر «علی الاسلام السلام» اسلامیت دولت یزید و طبعا دولت اموی را زیر سؤال میبرد.امام، روی سگبازی و مشروبخواری یزید انگشت میگذارد و از تغییر احکام و رواج بدعتها سخن میگوید.
245
دولت اموی که اساس آن با حیلهگری معاویه آغاز شده بود، تلاش زیادی داشت تا خود را اسلامی نشان دهد، در اوج فساد اخلاقی حاکم بر دستگاه اموی، مسجدسازی وجود داشت. عبدالملک در اوج حمله به حجاز و مسلط کردن حجاج بر مردم، جامع اموی میساخت، مسجد الاقصی و مسجد صخره را در بیتالمقدس تعمیر کمیکرد. حتی به عهد ولید مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله در مدینه را بازسازی و طلاکاری کردند. به علاوه فتوحات را پیش میبردند. به طور مسلم فتوحات عصر بنیامیه بیشتر از زمان خلفای اول و بیشتر از زمان عباسیان بوده.
اما آیا اینها اسلامیت بود؟ اسلامیت اهل بیت، اسلامتی دیگری بود. اسلام اموی متفاوت با این اسلام بود. این فریبکاری دولت اموی به جای آن که در جهت حفظ هویت دینی مردم، حفظ اخلاق اسلامی، زنده نگاه داشته عرفان حقیقی، رعایت عدالت اسلامی و رسیدگی به حقوق مردم تلاش کند، برای بدست آوردن غنائم بیشتر کشورگشایی کرد و برای فریب مردم مساجد باشکوه میساخت. در قرآن وقتی صحبت از آبرسانی به حجاج و جهاد فی سبیل الله و مقایسهی آنهاست، خداوند به روشنی جانب جهاد فی سبیلالله را میگیرد. البته فتوحات، میتواسنت جهاد فی سبیل الله باشد، اما بنیامیه در اندیشهی منافع مادی آن بودند. همین امویان فاسق، برای گرفتن پول بیشتر، اسلام آوردن مردم خراسان را نمیپذیرفتند و تا مدتها با این که آنها مسلمان شده بودند، هنوز آنها را ذمی دانسته جزیه از آنان میگرفتند. **زیرنویس=تاریخ الطبری، ج، 7، ص 55؛ الکامل، ج 5، ص 148.@.
البته مسلمانانی که در جبهههای نبرد میجنگیدند؛ طارق بن زیادها و دیگران، شاید واقعا مجاهد فی سبیل الله بودند. وقتی ماهیت دولت اموی برای چنین مردمانی آشکار میشود، فتوحات هم متوقف میشود. چنان که در خراسان چنین شد. در قیام دیر الجماجم وقتی مردم عراق به فرماندهی عبدالرحمان بن محمد بن اشعث بن قیس در سال 71 برای فتح سیستان رفته بودند، به خاطر شدت فشار و ستم حجاج، با همان لشکر، به سوی عراق بازگشتند تا دولت اموی را سرنگون کنند.
جهت دوم تأثیر نهضت امام حسین علیهالسلام در سقوط دولت اموی آن بود که از ابتدای
246
پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله دو گروه برای به دست گرفتن رهبری جامعهی اسلامیمطرح بودند. بنیهاشم و بنیامیه. این دو گروه به دلایل متفاوتی پس از رحلت آن حضرت نتوانستند حکومت را در دست بگیرند و در عوض، برخی از گروههای میانی موفق به تصاحب قدرت سیاسی شدند. اندکی بعد، بنیامیه، طی حوادث دوران عثمان تا شهادت امام علی علیهالسلام بر اوضاع غلبه کردند. در این وقت، تنها رقیب آنان بنیهاشم بودند که در حکومت امام علی علیهالسلام و فرزندش امام حسین علیهالسلام این مسأله نمودار شد. نهضت کربلا بار دیگر نشان داد که گروه دیگر، همچنان فعال است و رهبری جریان مخالف را برعهده دارد و آماده است تا با ساقط کردن حکومت اموی، یک دولت هاشمی و علوی تأسیس کند. به لحاظ سیاسی و برای تعمیق بخشیدن ادعای علویان برای حکومت در دورهی بعد، این نکتهی کمی نبود. به واقع، در اوج فشار امویان،نهضت کربلا، فعال بودن بنیهاشم و اهل بیت را نشان داد. برای مثال، سالهای پایانی دولت اموی شعار الرضا من اهل بیت بود که جوهرهی رهبری را در مبارزهی سیاسی بر ضد امویان تعریف کرد. این بنیهاشم بودند که دولت اموی را سرنگون کردند و در واقع عشق به اهل بیت بود که دولت اموی را برانداخت.
اهل بیت این قداست خود را از کجا آوردند. این احساس سیاسی هوادار بنیهاشم از کجا آمده است؟ به نظر میرسد یکی از بزنگاههای اصلی در اینجا این احساس، نهضت کربلا بوده است. در آن حادثه، شمار زیادی از افراد خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله بین شانزده تا 25 نفر به شهادت رسیدند. چطور مردم میتوانستند این ماجرا را فراموش کنند؟ مظلومیت را از آنان یاد ببرند و به آن بیتوجه باشند؟
البته نباید تصور کرد که علت سقوط بنیامیه تنها در همین جهت بوده است. مهم آن است که وقتی رهبری ماجرا به دست بنیهاشم میافتد، باید ریشهی بخشی از سقوط را در مظلومیت این خاندان جستجو کرد.
البته و معالاسف، شاخهی بنیعباس (از بنیهاشم) از فرصت استفاده کرد و آنچنان که شرح آن در تواریخ آمده، با توجه به ابهامی که برای بسیاری از مردم در تعریف اهل بیت و «الرضا من آل محمد» به وجود آورد و با تلاش برخی از ایادی خود مانند
247
ابومسلم خراسانی، سوار بر مرکب خلافت شد. هر چند ابومسلم خود اولین قربانی این دولت بود و پاداشش را خیلی زود گرفت.
قیام امام حسین یک قیام اسوه
اصولا از یک نگاه، دو نوع قیام قابل تصور است: نخست قیامی که فی حد نفسه با توجه به اهداف خود در یک مقطع تاریخی انجام گرفته و پروندهی آن همانجا بسته میشود؛ چه موفق باشد چه ناموفق، البته ممکن است در عبرتهای تاریخی از آن یاد شود و مورد بازبینی قرار گیرد و تحلیل شود.
دوم نوعی دیگر از قیامها که تعدادشان واقعا انگشت شمار است. قیامهایی است که حالت اسوه برای دورههای بعد پیدا میکند. برای نمونه در تاریخ ایران، قیام کاوه آهنگر چنین حالتی پیدا کرده است. این تصویری است که فردوسی از آن برای ما ارائه کرده و قاعدتا میبایست تا روزگار وی همچنان در اذهان پابرجا بوده باشد.
در ادبیات اسلامی، به ویژه ادبیات شیعی، قیام امام حسین علیهالسلام حالت نوعی الگو و اسوه را یافته است. یعنی از حالت یک واقعه در یک زمان درآمده، تعمیم یافته و نوعی بیزمانی یا فرازمانی در آن لحاظ شده است. از این مهمتر، به صورت عاطفی، با هویت یک فرد شیعه ممزوج شده و به نوعی جزو معتقدات او در آمده است.
روشن است که شمار این قبیل قیامها و شهادتها اندک است. در شهادتها، میتوان به شهادت بسیاری از علما و مجاهدان و سربازان اشاره کرد که شهادتشان فراموش میشود و در عوض تعدادی از آنها حالت اسوه پیدا میکنند که این دلایل خاص خود را دارد. برای مثال شهید فهمیده در تاریخ جنگ ایران و عراق چنین موقعیتی را به دست آورده است. چنان که در تاریخ شیعه، شهید اول و شهید دوم تا اندازهای همین موقعیت را دارند. اینها بسته به نوع شهادت، کیفیت رخداد، دلایل شهادت و شرایطی است که آن حادثه در آنها اتفاق میافتد. نهضت امام حسین علیهالسلام از این زاویه، به صورت قیامی درآمد که حالت فرازمانی پیدا کرد. دلیلش هم این بود که ارزشهایی که در آن مطرح شد، واقعا ارزشهای زمانی
248
نبود. یعنی درست است که علیه یزید بود؛ اما به قدری این ارزشها کلی و فراگیر بوده و هست، که مربوط به هیج زمانی نبوده و نیست. لذاست که در زیارت وارث امام حسین علیهالسلام از زاویهی تاریخی و ارزش فراگیر و فرازمانی، در ادامهی مسیر انبیاء مطرح میشود و وارث آنان تلقی میگردد.
مسائل دیگری هم در این جاودانگی مؤثر بود. این قیام با کیفیت خاصی انجام شد. رهبر آن فردی با اهمیت و نوادهی پیامبر صلی الله علیه و آله بود. حالت تسلیم ناپذیری داشت؛ شمار زیادی از افراد خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله در حادثهی یاد شده به شهادت رسیدند. به علاوه به دلیل اهمیت مفهوم امام در شیعه، تأکید خاصی روی این قیام صورت گرفت. بعد از آن، این قیام، الگوی همهی قیامهای بعدی شد؛ در حالی که در دنیای اسلام، قیامهای فراوان دیگری از سوی علویان و غیر علویان صورت گرفت که هیچ کدام چنین حالتی را در تاریخ اسلام به خود نگرفته است.
تأثیر مشخص قیام امام حسین روی قیامهای پس از آن
باید توجه داشت که قیام امام حسین علیهالسلام جدای از آنچه که مربوط به عدم اجرای شریعت و مبارزه با منکر بود، در اصل خط بطلانی بر مشروعیت سلطنت بنیامیه بود. بنابراین یکبار دیگر، پس از تلاشهای امام علی علیهالسلام از سوی امام حسین علیهالسلام که نواده پیامبر صلی الله علیه و آله بود، بر این اصل تکیه شد که امامت حق امویان نیست. این نکتهای است که قیام عاشورا آن را استمرار بخشید و سرلوحهی برنامهی سایر علویان مانند زید بن علی و فرزندش یحیی و دیگرانی بود که قیام را پیشهی خود ساختند.
نکتهی دیگری شعارهایی بود که امام حسین علیهالسلام مطرح کرد. اگر هدف امام را از قیام در سخنرانیهای ایشان مرور کنیم، با آنچه که به عنوان شعار در سایر قیامهای شیعی آمده، به مقدار زیادی تطبیق میکند. این اهداف معمولا در بحث بیعت مطرح میشود یعنی مردمی که با یک رهبر انقلابی موافقت دارند، بر سر تحقق اهدافی با او بیعت میکنند. این بیعت از زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله بود و بعدها در زمان خلفای بعد هم تکرار شد چنان که در کربلا نیز. نخستین رکن بعیت در قیام علوی، دعوت مردم به کتاب
249
خدا و سنت رسول بود که به نوعی اشاره به عدم مشروعیت سنت خلفا بود؛ زیرا برای سنیان این ماجرا از زمان خلافت عثمان آغاز شده بود که مبنای بیعت عمل به کتاب خدا، سنت رسول و سنت شیخین باشد؛ چیزی که امام علی علیهالسلام نپذیرفته بود.
قیام مسلحانه بر ضد حکومت جور و در جهت امر به معروف و نهی از منکر در شکل فراگیر آن، در همهی این قیامها مورد توجه است. این هدف مهمی بود که امام حسین علیهالسلام در قیامش مطرح کرد و اصولا مشروعیت به آن داد. میدانیم که در میان جماعت اهل سنت، چنین چیزی مقبول نیست و اصولا قیام مسلحانه پذیرفته نیست.البته درگذشته، مرجیان به قیام مسلحانه اعتقاد داشتند؛ چنان که روزگاری دستهای معتزله هم بر همین باور بودند. خوارج نیز چنین میاندیشند.
نکتهی دیگر بیعت بر سر پذیرفتن امامت علویان بود که از ارکان نظریهی سیاسی شیعه به حساب میآمد و همه جا گفته میشد امام باید از اهل بیت باشد. تعبیر رایج آن در اواخر دورهی اموی «الرضا من آل محمد» بود. برای مثال در بیعت حسین بن علی معروف به شهید فخ که در سال 169 قیام کرد آمده است: ادعوکم الی الرضا من آل محمد و علی أن نعمل فیکم بکتاب الله و سنة نبیه و العدل فی الرعیة، و القسم بالسویة. **زیرنویس=مقاتل الطالبیین، ص 378.@.
حتی در قیام توابین هم این نکته را مییابیم که اظهار کردند، اگر پیروز شدیم حکومت را به دست اهل بیت میسپریم. عدالتگرایی که با مفهوم تقسیم بالسویه عنوان میشد و از زمان امام علی علیهالسلام رایج گشته بود، در این بیعتها مورد تأکید قرار میگرفت.
امامان شیعه و مسألهی قیام
آنچه در اینباره میتوان گفت: این است که کربلا در میان شیعیان امامی، بیش از آن که یک حادثهی سیاسی و قابل تقلید در عرصهی سیاست باشد، به صورت یک تراژدی و حادثهی خونبار و مقدس مورد توجه قرار گرفت. در واقع علویان زیدی، و بیشتر از نسل امام حسن علیهالسلام راه قیام انقلابی را پذیرفتند که اصل آن برگرفته از کربلا و تقلیدی از حرکت امام حسین علیهالسلام بود؛ پیشینهی سیاسی آن هم باز به جمل و صفین میرسید؛ زیرا
250
آن دو حرکت هم به نوعی مبارزهی علیه طغیانگری و ستمگری حکام داخلی داشت. با این حال، و به رغم آن که در میان شیعیان امامی، بعد سیاسی انقلابی کربلا کمتر مطرح گردید، اما به نوعی ارزشهای سیاسی نهفته در آن بسیار بیش از آنچه میان زیدیان مطرح بود، به دورههای بعدی انتقال یافت. در واقع، عدم تقلید از آن حرکت، دلایل خاصی داشت و بیشتر به ناهموار بودن شرایط سیاسی جامعه برای تکرار چنان پدیدهای بود؛ بنابراین در صورتی که شرایط مناسبی پدید میآمد، همان ارزشهایی سیاسی نهفته میتواست به بهترین وجه زنده شود. این تجربه در انقلاب اسلامی صورت گرفت و از بعد سیاسی کربلا به خوبی بهرهگیری شد.
نماز و آموزههای مکتب عاشورایی امام حسین (ع)
عاشورا از آن واژههایی است که نمیتوان برایش، واژه مترادف و هم معنایینوشت. اگر بگوییم عاشورا زیباترین و با مفهومترین تابلوی هستی است، سخنی به گزافنگفتهایم، زیرا در هیچ تابلویی و در هیچ دورانی، این همه مفاهیم، به طور فشرده و کامل وزیبا در کنار هم و در یک جا گرد هم نیامده است.
در این تابلو در میدان جنگ در حساسترین لحظههای تاریخ، امام و یارانشزیباترین تصویر تاریخ را در نماز ظهر عاشورای خود آفریدند.
نماز ظهر عاشورا، نیایش سرخی است سرشار از رمز و راز، و کهکشانی است اززیبایی و معنا.
کربلا و عاشورا کلاس درس فراگیر و تکرار ناشدنی است که میتوان تا ابد آن رامایه و دست مایة پرورش نسلها قرار داد. ولی سوگ مندانه باید گفت: «عاشورا، چونامامان مظلوم شده است».
و اگر امروز در تار و پود جهان و خاصه کشورهای اسلامی با مشکلات متعدد ومعنوی روبه رو هستیم همه و همه به خاطر دور افتادن از روحیة عزت و افتخار حسینیاست.
شرایط سیاسی اجتماعی ضرورت رجوع به روحیة عزت و افتخار جهت رسیدن بهسعادت اجتنابناپذیر مینمایاند. لذا در این مقال به بررسی چند علت از علل عاشورایحسینی میپردازیم.
عوامل به وجود آمدن عاشورا
الف: عصر امام حسین (ع) عصری است که اندیشهها فلج و شخصیتها فروختهشدهاند و وفاداران و مردان واقعی تنها، یا گوشه نشین اند، مردمان جامعه ـ اعم از جوانان وپیران ـ مأیوس یا منحرف گشتهاند، اعوان و انصار پیامبر (ص) و علی (ع) و یاران حقیقیاسلام یا در، گذشته شهید شده یا توسط حکومت جابرانه خفه و خاموش شده و گاه خریدهشدهاند و بالاخره عصری بود همچون نیمه شبی که نه تنها قصد نداشت صبح شود، بلکهدستگاه حاکم وضعیت را به سوی اوضاعی وخیمتر و بحرانیتر پیش میبرد.
هیچ کس نمیخواست یا نمیتوانست فریاد اعتراض را از این وضعیت در دهد وآنهایی هم که میخواستند کوچکترین حرکتی کنند و پایگاهی از حقیقت بر افرازندحکومت سیاه آنان را در هم شکسته و ویران میکرد؛ حکومتی که رگهای حیاتیاشوابسته به فساد و میگساری و خوش گذرانی بود. در چنین مقطعی امام حسین (ع) بهعنوان وارث و یادگار امامت و به عنوان یک رهبر الهی، ساکت بودن خود را برابر میداند باتبدیل شدن دین الهی «فقط» به یک نام و آن، سرپوش برای تمام مفاسد و جلوه دادنجنایتها و به هدر رفتن تمام کوشش هایی که جدش پیامبر (ص) ، پدرش علی (ع) وبرادرش امام حسن (ع) و سایرین برای دین نموده بودند.
«مسئولیت پذیری» امام (ع) را بر آن داشته بود تا در برابر قبضة قدرت و حکومتـ که حق مسلم سیدالشهدا بود و به وسیله حاکم ستمگر زمان تسخیر شده و خود را در پناهفریبندهترین جامة تقوا و توحید و ریاکاری بر اریکة سلطنت و قدرت تحکیم نموده بود، ـبه پا خیزد و این در حالی بود که امام (ع) از جهت سلاح و سرباز برای مقابله دارایهیچگونه امکاناتی نبود و از قدرت جدّش و پدر و برادرش؛ یعنی حکومت اسلام و جبههحقیقت و عدالت حتی یک شمشیر یا یک سرباز نمانده بود، در عوض بنی امیهپایگاههای اجتماعی را فتح کرده بود با این وجود، برای امام (ع) مسئولیت ایمانی وآگاهی، بالاتر از هر وضعی بود و «نتوانستن او را از بایستن معاف نمیکرد».
بنابراین از مدینه خارج و به مکه آمد و آن جا رو به تمام حاجیان میفرماید:
«من به سوی مرگ میروم» و از مکه خارج و به طرف کوفه به راه افتاد و در واقع بهسوی آن حادثه عظیم رهسپار گشت.
امام حسین (ع) با ترک طواف و عزم به سوی میدان نبرد پیام بزرگ «تأسیسحکومت الهی» را به جهانیان، به خصوص کشورهای استعمارزده امروزی میرساند که درغیر این صورت چرخیدن به دور کعبه با چرخیدن به دور بت خانه یکسان خواهد بود.
پس حسین (ع) عاشورا را میراث ماندگار خویش ساخت تا فریاد اعتراض خود رااز وضعیت حاکم به گوش همگان برساند، تا به نام دین مفسده بازی نشود و دین خدا بابرتری سرخی خون بر سیاهی شمشیر پیروز شود.
ب) در پاسخ به این که چرا امام حسین (ع) جنگ نمود و امام حسن (ع) صلح رابرگزید؟ باید گفت:
امام حسین (ع) در مقام یک امام معصوم که از هر گونه خطا و اشتباه مصون استمیداند که تن دادن به صلح، امضا و تثبیت عملکردها و کارکردهای حکومت زمان،برابری با زوال اسلام و ارزشهای اسلامی در سایه پیرایههای زهد ریایی به صورت فسادو تجاوز آشکار میباشد. لذا اگر چه نه سپاه دارد و نه سلاح، اما نتوانستن او را از بایستنمعاف نمیکند.
میداند که صلح تماماً شر و نابودی در پی خواهد داشت و قیامش به همان اندازهمیتواند برای اسلام حیاتی و مهم باشد که صلح برادرش آن را نجات بخشید و علت اینامر تغییر کردن شرایط و اوضاع زمانه بود.
در تفاوت این دو روش باید یادآور شد که موقعیت سیاسی امام حسن باامامحسین 8 به تبع شرایط بعدی تغییر کرده بود؛
به بیان روشنتر امام حسین (ع) در مسند «خلافت» به عنوان وارث حکومتعلی (ع) به مقابله با نیروهای طاغی برخاست، حال آن که موضع امام حسین (ع) یک«معترض» در مقابل حکومت موجود بود و درست در نقطه مقابل روش امام حسن قرارداشت. پس شرایط کاملاً متفاوت بود و راهی جز مبارزه نبود.
ج) امام حسین (ع) میداند که صلح با یزید، به معنای بیعت با اوست، نه صلحنامهای که شرایطش را امام (ع) بنویسد. بیعت با یک جوان شهوت پرست که به صورتعلنی مست مینمود.
امام حسین (ع) بسیار روشن میدانستند که گذشته از همه مفاسد یزید دو مفسدهمهم در بیعت با یزید وجود دارد که در مورد معاویه و صلح امام حسن (ع) وجود نداشت:
یکی این که بیعت با یزید، تثبیت خلافت موروثی از طرف امام حسین (ع) بود؛یعنی مسئله فرد مطرح نبود، مسئله خلافت موروثی مطرح بود.
مفسدة دوّم، مربوط به شخصیت خاص یزید بود که وضع آن زمان را از هر زماندیگر متمایز مینمود.
او نه تنها فردی فاسق و فاجر بود ،بلکه متظاهر و مبتنی بر فسق بود و شایستگیسیاسی هم نداشت؛ حال آن که معاویه و بسیاری از خلفای بنی عباس هم، مردمان فاسقو فاجری بودند ولی یک مطلب را کاملاً درک میکردند و آن این که میفهمیدند اگربخواهند ملک و قدرتشان باقی بماند، باید تا حدودی مصالح اسلامی و شئون اسلامی رارعایت کنند. همچنین این را درک میکردند که اگر اسلام نباشد آنها هم نخواهند بود،ولی یزید این شعور را نداشت آدم متهتکی بود، و به مردم و اسلام و حدود آن بی اعتناییمینمود.
ما و عاشورا در صحنه سیاسی
اگر حضرت امام حسین (ع) در راه پیمان خویش با خدا از هیچ دارایی حتیخانوادهاش دریغ ندارد، پس چرا ما باید حتی در مسائل دینی و شرعی چون نماز، زکات،خمس و غیره کوتاهی کنیم.
مگر نه این که دین خدا و جامعه اسلامی پابرجا نمیشود، جز در سایه مردان وزنان پاک و فداکار که دستورات اسلام و اوامر الهی را احیا میکنند.
در رأس اهداف نهضت حسینی (ع) باید از «اقامه عدل» یاد کرد. امری کهبزرگترین هدف انبیا بوده است: ( لقد ارسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الکتاب و المیزانلیقوم الناس بالقسط ) .
مقام معظم رهبری در تفسیر این آیه معتقدند که انزال کتابهای الهی و ارسالرسل برای این بوده است که قسط و عدل در میان جوامع حاکم شود؛ یعنی نهادهای ظلمو زورگویی و فساد از میان برداشته شود.
لذا رویکرد عدالت خواهانه و سمتگیری «اصلاح طلبانه» حرکت امام حسین (ع) با شرایط کنونی جامعة امروز ما مشابهت هایی دارد.
امام حسین (ع) فرمود: «انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدّی»
نهضت احیاگری و بازگشت به اسلام ناب محمدی (ص) سرلوحة حرکت اصلاحیامام حسین (ع) بود.
امروز در جامعه ما سخن از «قرائتهای متعدد» و «اصلاحات» بر سر زبانهاست.امری که یکی از پایههای شکلگیری نهضت اباعبدالله الحسین (ع) بود. امام حسین (ع) اصلاحات را تعریف کرد و برای آن راهکار ارائه نمود.
مبارزه با رویکردی که خاندان بنی امیّه طی آن «امامت» را به «سلطنت» تبدیلکرده بودند و با عنوان قرائتهای مختلف و نمادهای متعدد، نماد راستین اسلام نابمحمدی (ص) ـ که وجود مبارک اباعبدالله الحسین (ع) بود ـ را اهتمام ویژهای به خرج دادهبودند تا به حاشیه برانند.
لذا امام حسین (ع) نهضت افشاگرانه و روشنگرانه خود را بر علیه یزید و سلطنتبنی امیه بر پا کرد و برای شفاف سازی مرز میان حق و باطل فرمود: «مثلی لایبایع مثله».
او با عدم تمکین از بیعت با یزید فریاد ماندگار در تاریخ را برآورد که «هیهات مناالذلة».
بدین سان حرکت عزت بخش و افتخار آفرین خود را که نمادی از اقتدار،ایستادگی و حق باوری بود، برای همیشه تاریخ به جهانیان آموخت.
سوگمندانه باید گفت که امروزه در کشور جریانهای سیاسی و نحلههای فکریکه در صدد احیای تفکر امثال یزید در استقرار سلطنت باشند، هستند.
این به ظاهر مدعیان روشنفکری که به جامعه نخبگان و روشنفکران متعهدکشور خیانت میکنند، بر این باورند که «حکومت دینی» با شرایط و اقتضائات کنونی دنیاسازگار نیست. لذا باید در راستای «جهانی شدن» ما نیز «سکولاریسم» را در جامعهمستقر کنیم.
برخی به ظاهر از این مدعیان اصلاحطلبی و مردم سالاری بر این باورند کهاصلاحات بر اساس قرائت آنها ذوب شدن در سیطرة استکباری است که امروزه «جهانیشدن» مترادف آن است. آنان به این نتیجه رسیدهاند که باید برای چنین کاری ساز و کارمناسب طراحی کرد و لذا دین، باید از صحنه اجتماعی رخت بر بندد و «دین فردی» و یا«دین حداقلی» جایگزین آن شود و از عرصه حکومت، جامعه و سیاست «دین زدایی»گردد.
«دشمنشناسی» یکی از مؤلفههای بزرگ نهضت حسین (ع) بود. امروزه درجامعه ما جریانهایی هستند و متأسفانه، کسانی که به دلیل اهمال و مسامحه برخیمسئولان و نهادها، در ارکان نظام نفوذ کردهاند و سخن از وجود دشمن خارجی را «توهمتوطئه» میپندارند.
«دنیا گرایی خواص» یکی از بسترهای مهم شکلگیری نهضت امام حسین (ع) که منجر به شهادت امام (ع) گردید.
«خواص» با قرار دادن موقعیتهای سیاسی - اجتماعی ویژه به خود و بعضاً بامباهات پیشینة مبارزاتی خود در گذشته «خواهان امتیاز ویژه» از حکومت بودند.
دنیاطلبی و اشرافی گری آنان از یک سو و نیاز به «گلادیاتورهای بزرگ» برایحضور در «بزنگاههای تاریخ» داشت، موجب شد که بسیاری از «خواص» ابتدا به نهضتامام حسین (ع) بپردازند و او را از این کار بازدارند.
آن گاه که این حربه مؤثر نیفتاد، برای رسیدن به ثروت، مقام و شهرت برای قرارگرفتن در اردوگاه باطل از یکدیگر سبقت میگرفتند.
برخی برای اثبات مراتب جان نثاری بیشتر به یزید در پرتاب تیر به خیمة سالارشهیدان، خود پیشگام شدند.
شرایط امروزی ما اگر نه همة مولفهها، بسترها، و زمینههای نهضت حسینی (ع) رادارا نمیباشد، اما در مواردی مشابهت فراوان دارد.
امروز مشاهده میگردد که اپوزیسیون ضد انقلاب، منافقین، سلطنت طلبان خارجنشین همراه با استکبار جهانی و در رأس آن آمریکای جنایتکار «تمامیت ارضی»،«کیان»، «هویت»، «آرمانها» و «انقلاب، نظام، امام و رهبری» را نشانه گرفتهاند. و با بهکارگیری بنگاههای سخن پراکنی و با تکیه بر امپراتوری رسانهای خود، بسیج گستردهایبرای «خاموش کردن صدای حق» میباشند.
صد افسوس که غافلان و مرعوبان داخلی نیز در یک همگرایی حیرت آور دراردوگاه دشمن قرار گرفتهاند و هزاران افسوس که باز «خواص» و آن هم از نوع«گلادیاتورها» در این صف نقش آفرینی میکنند.
در شرایطی که مبارزه اقتصادی، رانت خواری و مقابله با تبعیض، فساد و فقر باتحقق هدف بزرگ «عدالت» به عنوان رویکرد عصر سوّم انقلاب اسلامی نور امیدی را دردل همگان برافروخته است. باز همین خواص هستند که به صورت مختلف در کار و راهاین کار بزرگ مانع تراشی میکنند و برخی از آن به عنوان «بازی» و «شوخی» یادمینمایند.
امروز کسانی از «حاکمیت دوگانه» در ساختار حکومتی ایران سخن میگویند ولزوم عبور از هر آن چه که مانع باشد را بیان میکنند، ایشان همان کسانی هستند که بانظریه «فتح سنگر به سنگر»، «فشار از پایین و چانه زنی از بالا» به انحصارطلبی رویآوردند و پس از آن که بازار شعارهای آنها رو به خاموشی گرایید عبور از «خاتمی»، «عبوراز قانون اساسی» و امروز «عبور از نظام» را در قالب نظر به حاکمیت دوگانه تئوریزهمیکنند.
این همان اقدامی است که موجب خوشحالی آمریکا و سردمداران کاخ سفیدگردید و خانم آلبرایت وزیر خارجه اسبق آمریکا گفت: «شاگردان خوب من اصلاحات را درایران دنبال میکنند».
برای جلوگیری از این گونه انحرافها باید گفت عنصر «امر به معروف و نهی ازمنکر» را به عنوان یک فریضه الهی باید زنده کرد و با دنیا گرایی خواص به شدت مقابلهنمود و هیچ گونه سازش و مسامحهای را در این مسیر نپذیرفت.
احیای امر به معروف و نهی از منکر
چه بسیار درس مهمی که شاید بزرگترین کلید نجات جامعه ما باشد. اگر خاندانبنی امیه در تبلیغات خود، خویش را از خاندان رسول خدا قلمداد کرده و اسلام را وارونه بهمردم نشان داده بودند و حسین (ع) با قیام خویش با محوریت امر به معروف و نهی ازمنکر، همه این توطئهها را به هم ریخت و اسلام اموی را از اسلام ناب محمدی جداساخت.
اکنون نیز ما باید همان طریق را بپیماییم، اگر تبلیغات استعمار و اجانب میکوشدتا اسلام را به عنوان روشها و حرفهای متفاوت از صحنه زندگیها خارج کند، اگرمیکوشد تا مسیر افکار را از مسیر اسلام منحرف سازد.
باید با سلاح «امر به معروف و نهی از منکر» به مقابله آن رفت، برای نجات دین ووطن اسلامی.
نماز در فرهنگ عاشورا
بدون شک امام حسین (ع) میتوانست نماز ظهر را به صورت فرادا و در خیمه خودبخواند، اما پیش روی دشمن نماز امام حسین (ع) در ظهر عاشورا غیر از جنبه معنوی،دارای بعد سیاسی و اجتماعی نیز بود؛ یعنی اگر عاشورا عالیترین و نابترین جلوههایارزش الهی و انسانی، نقطه اوج و قله رفیع تابناکترین آموزهها و مفاهیم ولایت است، واگر عاشورا را تحقق آرمانها و تبلور صداقت اسلام بدانیم. پس نماز ظهر عاشورا نمایندهتمام عیار ارزش و اعتبار است که نماز در این مکتب آسمانی دارد. و از این منظر نماز ظهرعاشورا پیام نهضت حسین (ع) را دارد.
پس نماز چنان که ستون دین است، یکی از ارکان و مؤلفههای نهضت حسینی نیزمیباشد.
نماز ظهر عاشورا روایتی است که از جنس آسمان که هر صاحب دلی را متحیّرمیکند و به تحقیق، در مقام عمل بالاترین تأکید و سفارش بر اهمیت جایگاه فریضةنماز است.
زیبایی و صلابت نماز شکوهمند ظهر عاشورا آن چنان است که تمامی راویان،مورّخان و ادیبان در آثار خویش از آن با عظمت بی نظیری یاد کردهاند و مقام الهی وپایمردی ملکوتی آن حضرت را در بر پا داشتن این فریضه مقدّس در میدان جهاد و درهنگامه خطر و مصیبت ستودهاند.
ابن اثیر و دیگر مورخان در باب نماز ظهر عاشورا نگاشتهاند:
«ابوثمامه صیداوی، که نامش عمرو بن عمرو، و از شمار یاران حضرت امامحسین (ع) بود، نگاهی به آسمان افکند و متوجه شد که زوال ظهر و هنگامه نماز فرارسیده است؛ از این رو پیش امام آمد و عرض کرد:
«جانم به فدایت! میبینم مردمان به تو نزدیک گشتهاند و سوگند به خدا! که توکشته نخواهی شد قبل از این که من در پیش روی شما کشته شوم. اما دوست دارم درحالی خدا را ملاقات کنم که این نمازی که وقت آن نزدیک شده است، خوانده باشم».
امام حسین (ع) سر به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: «ذَکرتَ الصلاة جَعَلَکَ اللهُمن المصلّین الذاکرین، نعم هذا اول وقتها» .
گرمای شدید هوا، تشنگی فراوان، بی شرمی دشمنان، خطر تیرها و یورشهایبی امان، اندوه شهادت یاران و بسیاری از علل و عوامل دیگر، هیچ کدام در آن روزتاریخی نتوانست کوچکترین خللی در برپایی این فریضة مقدس ایجاد نماید و امام (ع) این گونه راه را بر همة بهانه گران و مستمسکان برای ترک نماز بست و اهمیت و عظمتآن را یادآور شد.
حضرت امام حسین (ع) انگیزه بزرگ خود را در انقلاب کبیر عاشورا، امر به معروفو نهی از منکر و احیای دین جدّ گرامی خویش معرفی میکند و مگر نه این که ستون دینجدّ عظیم الشأن او نماز است؟ پس نماز را همان گونه که جدش سفارش فرموده نبایدسبک شمرد و نماز را میبایست «اول وقت» به جای آورد. و این حقیقت بزرگ در عاشورابه صورت واقعیتی عینی به ظهور در آمد.
از سوی دیگر، امام حسین (ع) با نماز ظهر عاشورایش به تمام وجدانهای بیدارثابت کرد که هدف او از بر پایی نهضت عاشورا «دین خواهی» و عمل به تکلیف بوده استو نه خواستههای دنیوی و هواهای نفسانی.
امام (ع) با اقامه نماز ظهر عاشورا، صداقت، خلوص، ایمان و اصالت خود را بهعنوان رهبری الهی به اثبات رسانید. نماز ظهر عاشورا تفاوت بزرگ نهضت عاشورا بهعنوان یک نهضت الهی با سایر نهضتها است.
تاثیر شگرف نماز ظهر عاشورا را در همین گلچینی آن نیز میتوان به نظارهنشست و اندیشید که در این نماز چه عاملی وجود داشت که قرار از کف عدهای ربود و آنانرا از وصف دشمنان امام (ع) به صف دوستان او کشاند؟ چه جاذبهای در این نماز موجبشد تا گروهی به جانبازی برخیزند و فرزند و عیال و خانمان و حال و آینده خود را در راه خدابه فراموشی بسپارند و مهیای سختترین مصایب شوند؟
و نکته دیگری که در این باب شایان ذکر است، آن که سپاهیان یزید - که خود راخلیفه مسلمین معرفی میکرد - با حمله به امام (ع) و عدم رعایت حرمت نماز، ماهیّتپلید و ضد دینی خود را برملا کردند و خود موجبات رسوایی خود را فراهم آورند.
«نماز ظهر عاشورا نهاد پاکی ابر مردی است که زندگی را عقیده و جهاد میدانستو سرانجام مرگ شرافتمندانه در راه خدا را بر ذلت و ننگ زندگی با ستمکاران برگزید».
آری، حسین (ع) خود و یارانش هر یک آیاتی مجسم از نماز ظهر عاشورا هستند واین که ما در پس قرنها شهادت میدهیم: «اشهد أنّک قد أقمت الصلوة» از این رو استکه جهانی از عشق و فداکاری و مهر و عطوفت در نماز ظهر عاشورا جلوهگر شد؛ از اینروست که آوای نورانی «انی احب الصلوة» حسین (ع) و نماز ظهرش کار صد اعجاز برایحفظ دین کرد و از این روست که حسین (ع) از هر چه گذشت، جز نماز اول وقت ظهرعاشورا.
• نازم به قیام و قامت والایت نازم به نماز ظهر عاشورایت هنگامه عشقچشم چون دریانت
• خاموش در آن میانه غوغا کردی هنگامه عشقچشم چون دریانت هنگامه عشقچشم چون دریانت
تجلی نماز ظهر عاشورا در ادبیات فارسی
در طول تاریخ حیات بشری چه بسیار وقایع بزرگی پدید آمده که به رغم تمامیبزرگی و عظمتشان، هرگز مورد اعتنا و توجه ادیبان و سخنوران قرار نگرفته و یا ورود اینوقایع به قلمرو هنر و ادبیات بسیار کوتاه و کمرنگ بوده است.
اما نهضت بزرگ عاشورا واقعهای است که قرنها و قرنها چون نگین درخشان برتارک ادبیات درخشیده است و چه بسیار شاعران نکته سنجی که به سبب ارادت بهپیشگاه مقدس امام حسین (ع) اشعار فراوانی در مدح و منقبت آن حضرت سرودهاند و براین شور آسمانی هیچ نقطه پایانی وجود نداشته است.
به تحقیق میتوان ادعا نمود که تاکنون در خصوص هیچ واقعهای، همانند قیامکربلا تا این اندازه اثر هنری خلق نشده و در این میان نماز ظهر عاشورا نیز هموارهموضوعی شگرف و خارق العاده مورد تحسین و تمجید سخن سرایان چیره دست قرارگرفته است و شاعران در توصیف مقام ارجمند و خلوص صادقانة آن حضرت در روزعاشورا به ترسیم نماز ظهر عاشورا پرداختهاند.
نماز ظهر عاشورا، دارای مضامین بدیع و والایی است؛ مضامین متعددی که هریک دنیایی است از زیباترین جلوههای آسمانی.
این نماز آمیزهای است از حماسه، دین خواهی، مظلومیت، شرف، آرمانگرایی،حقانیت، اصالت، تعهد و... . از آن جا که بیان تمامی آثار در این مجال نمیگنجد، لذا دراین فرصت به ارائه گلچینی از گلزار ادبیات پارسی بسنده میکنیم:
یاور همدانی:
• نیایش را با صوت جلی خواند چه شوری ظهر عاشورا به پا کرد نمازی که حسین بن علی (ع) خواند
• صفای سینه صافی دلی خواند نمازی که حسین بن علی (ع) خواند نمازی که حسین بن علی (ع) خواند
محمود قاری:
• در هر نفسش سوز و گداز است حسین (ع) میخواند نماز آخرین را در خون یعنی که فدایی نماز است حسین (ع)
• سرچشمه هر راز و نیازی است حسین (ع) یعنی که فدایی نماز است حسین (ع) یعنی که فدایی نماز است حسین (ع)
کاظم جیرودی:
• حسین (ع) از خون پاکش تا وضو کرد نماز از حرمت خون شهیدان خدا داند که کسب آبرو کرد
• وصال روی جانان آرزو کرد خدا داند که کسب آبرو کرد خدا داند که کسب آبرو کرد
سیف الله خادمی:
• آن تابش بی غروب در پهنة دشت بگذشت زهر چه داشت حتی سرو جان اما زنماز خویش هرگز نگذشت
• از معرکه کرب و بلا باز نگذشت اما زنماز خویش هرگز نگذشت اما زنماز خویش هرگز نگذشت
رضا خیری:
• سرو آزاد تویی، لاله و شمشاد تویی تا ابد چون به احیای نماز است قیام تو حسین (ع) من فدای عطش سرخ کلام تو حسین (ع)
• در افق عاطفه فریاد تویی من فدای عطش سرخ کلام تو حسین (ع) من فدای عطش سرخ کلام تو حسین (ع)
کریمی مراغهای:
• نازم به عاشقی که در عشق باز کرد تا هر بشر بداند اهمیت نماز با خون وضو گرفت و شروع نماز کرد
• در خاک و خون تپیدن او کشف راز کرد با خون وضو گرفت و شروع نماز کرد با خون وضو گرفت و شروع نماز کرد
محمد ابوالقاسم جندقیان:
• خاک دشت کربلا را مُهر هر سجاده کرد پاسدار خون پاکان جهان باشد نماز
• پاسدار خون پاکان جهان باشد نماز پاسدار خون پاکان جهان باشد نماز
کامران شرفشاهی:
• قامت به نماز ظهر عاشورا بست آموخت به ما نماز را اول وقت
• آموخت به ما نماز را اول وقت آموخت به ما نماز را اول وقت
نیلوفر صفایی:
• در سایه قنوت تو راه نجات ماست از آخرین نماز تو، دین خدا به پاست
• از آخرین نماز تو، دین خدا به پاست از آخرین نماز تو، دین خدا به پاست
و.... هر یک از اشعاری که درباره نماز ظهر عاشورا سروده شده، گواه دیگری برعمق زیبایی و معنای آسمانی این نماز شکوهمند است.
نتیجه
امامان شیعه، همواره در طول تاریخ با تحمل رنجها و مصایب بی شمار، راه رابرای پیروان و یاران خویش هموار ساخته و کوشیدهاند آنها را به اهداف اصلی و غایتآفرینش متوجه سازند.
امام حسین (ع) سومین امام این سلسله وقتی کاندیدای چنین امر بزرگی شد، دراین راه از همه چیز و همه دارایی خویش حتی خانواده و فرزندان خویش مضایقه ندارد وهرگز نیز راضی نیست کسی در این راه اجباراً همراه او بیاید، لذا شب عاشورا چراغها راروشن نمیکند، تا آنها که دل در گرو دنیا دارند مرخص شده و فقط احرار خالص بمانند.
امام حسین (ع) و یاران به ظاهر اندکش پیام خونین خودشان را روی صفحهلرزان هوا ثبت میکنند، ولی چون توأم با رنگ قرمز و خون بود، در دلها حک شد و امروزهمیلیونها افراد از عرب و عجم این پیام حسین (ع) را به دل دارند:
«انّی لا اری الموت الّا سعادة و لا الحیوة مع الظالمین الّا برما».
اکنون ما در سایة این میراث گران بهای حسین (ع) هرگز چیزی کم نخواهیمداشت، به شرط آن که «تجلی عملی این امانت را در زندگی خویش به ظهور برسانیم و ازسایه سیاه و خطرناک غفلت و تحریف و احساس گرایی محض بر حذر باشیم».
نگاهی به آموزههای تربیتی در زندگی حضرت خدیجه علیها السلام
حضرت خدیجه همسر گرامی رسول اکرم صلی الله علیه و آله، 68 سال پیش از هجرت نبوی صلی الله علیه و آله در شهر مکه به دنیا آمد . پدر وی خویلد بن اسد و مادرش فاطمه دختر زائدة بن اصم میباشد . او در چهل سالگی با حضرت محمد صلی الله علیه و آله که 25 سال از عمر شریفش را سپری کرده بود ازدواج نمود . بنابر قول مشهور ثمره ازدواج خدیجه شش فرزند به نامهای قاسم، عبدالله، رقیه، زینب، امکلثوم و فاطمه علیها السلام بود . قبل از اسلام وی به خاطر دارا بودن صفات پسندیده و فضائل اخلاقی و پاکدامنی، «طاهره» لقب گرفت . ثروت خدیجه در میان اهل مکه بینظیر بود و اهالی مکه با اموال وی به صورت مضاربهای تجارت میکردند . خدیجه پس از ازدواج با پیامبر همه آن ثروت را در اختیار حضرت رسول نهاد و بدین ترتیب از جنبه اقتصادی دین اسلام را تقویت نموده و در گسترش آن نهایت تلاش خود را به جای آورد .
مقام او در نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به حدی بود که در مدت 25 سال زندگی مشترک با این بانوی با عظمت، آن حضرت به خاطر تکریم وی با هیچ زنی ازدواج نکرد و بهترین دوران جوانی خویش را به وی بخشید . بعد از رحلتحضرت خدیجه، رسول گرامی اسلام همیشه به یاد محبتها و تلاشهای او بود . بنابر برخی اقوال خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با دو نفر دیگر بنامهای «ابو هالة بن زراره تمیمی» و «عتیق بن عائذ مخزومی» نیز ازدواج کرده بود . این یاور با وفای رسالتبعد از 25 سال زندگی در کنار حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله در دهمین سال بعثت در 65 سالگی و در دهم ماه رمضان چشم از جهان فرو بست و قلب رسول خدا صلی الله علیه و آله و مسلمانان را داغدار نمود .
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پیکر پاک او را در حجون با دستهای خویش به قبر گذاشت و از شدت حزن و اندوه سال وفات او را که با فاصله اندکی از رحلت ابوطالب علیه السلام رخ داده بود، عام الحزن (سال اندوه) نامید . امیرالمؤمنین علی علیه السلام به پاس خدمات آن دو بزرگوار به جهان اسلام اشعاری جانسوز سروده و در بخشی از آن حزن و ماتم قلبی خویش را بیان داشته است:
اعینی جودا بارک الله فیکما
علی هالکین لا تری لهما مثلا
علی سید البطحاء وابن رئیسها
وسیدة النسوان اول من صلی
مهذبة قد طیب الله خیمها
مبارکة والله ساق لها الفضلا
فبت اقاسی منهما الهم والثکلا
مصابهما ادجی الی الجو والهواء (1)
ای چشمان من! احسنتبر شما، [اشک بریزید] در فراق آن دو بزرگواری که نظیر ندارند . بر سرور سرزمین بطحاء و فرزند رئیس آن و بر بانوی بانوان که نخستین نمازگزار بود [ . آن بانوی] پاکدامنی که خداوند خصلتهای او را پاکیزه کرده است [ . بانوی ] مبارکی که خداوند برتری را به سوی او رانده است .
مصیبت این دو عزیز فضا را بر من تیره و تار ساخته و [از این پس] شبها را در اندوه و حزن این دو سر میکنم .»
در این نوشتار بر آن شدیم که نقش این بانوی خجسته را در گسترش آموزههای مکتب تربیتی اسلام مورد توجه قرار داده و مواردی قابل توجه از آن را به خوانندگان گرامی تقدیم داریم . به امید اینکه بتوانیم از این شخصیتبرجسته و بانوی نمونه در جهان اسلام درسها آموخته و با شناخت فضائل و مناقب آن بزرگوار، از او به عنوان اسوه و الگوی تربیتی پیروی کنیم .
1- فضائل اخلاقی و علمی
مطالعه تاریخ زندگی حضرت خدیجه علیها السلام نشان میدهد که او هم در دوران جاهلیت و هم بعد از بعثتخاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله دارای فضائل اخلاقی و کمالات معنوی بوده است . او در جامعه خود به عنوان یک الگوی زن برتر، تاثیر بسزایی در گسترش صفات نیک انسانی داشته است . سخاوت، کرامت، ایثار و فداکاری، عفت و پاکدامنی، دوراندیشی و درایت و توجه به مستمندان، عطوفت و مهربانی و صبر و استقامت، از جمله فضیلتهای پسندیده ایست که صفحات تاریخ این زن نمونه را نشان میدهد .
به همین جهت آن بانوی یگانه در میان زنان رسول خدا صلی الله علیه و آله شرایط هم کفو بودن را احراز نمود و یک همتای واقعی برای حضرت محمد صلی الله علیه و آله بود . عدم ازدواج مجدد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در زمان حیات خدیجه کبری علیها السلام نشانگر جاذبههای معنوی و فضائل اخلاقی بیشمار در وجود آن حضرت است، که بدون تردید برخورداری از آن صفات نقش مهم و اساسی در زندگی رسول خدا صلی الله علیه و آله داشته است . به همین جهت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله این بانوی تربیتیافته را از برترین زنان بهشتی شمرده و میفرماید: «افضل نساء اهل الجنة خدیجة بنتخویلد وفاطمة بنت محمد ومریم بنت عمران وآثیة بنت مزاحم امراة فرعون (2) ; بهترین زنان اهل بهشت عبارتند از: خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد و مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم [یعنی] زن فرعون .»
وفاداری این بانوی آسمانی در راه رسیدن به اهداف والای همسر خویش، مورد توجه سیرهنویسان و محققان قرار گرفته است . او از اولین لحظات بعثت، به رسولخدا صلی الله علیه و آله ایمان آورد و تا آخرین لحظات برایمان خود پای فشرد و لحظهای شک و تردید به دل راه نداد .
گذشته از فضائل اخلاقی، او از کمالات علمی نیز برخوردار بود . تاریخ گواهی میدهد که خدیجه در مورد دانش عصر خود اطلاعات فراوانی داشت و از کتابهای آسمانی آگاه و از نظر عقل و درایت و زیرکی بر تمام زنان حتی بسیاری از مردان معاصر برتری داشت . بنابراین او دارای تمام کمالات و امتیازهایی بود که یک زن میتواند داشته باشد .
با توجه به نکات یاد شده، خدیجه به عنوان اولین بانوی مسلمان در ترویج فرهنگ اسلامی و الگوهای یک زن مسلمان و با کمال نقش والای خود را ایفا کرده است و بانوان بسیاری از تربیت عملی وی درسها آموختهاند . اهمیت فضائل اخلاقی و کمالات انسانی در وجود این بانوی با فضیلت آنگاه به اوج خود میرسد که نگاهی به وضع زن در ایام جاهلیت و قبل از بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بیندازیم .
زن در آن روز نه تنها از حقوق خود محروم بود و با رقت آورترین وضع زندگی میکرد، بلکه به عنوان مایه ننگ و عار و موجودی شوم زنده به گور میشد . خدیجه در چنین عصری اثبات نمود که یک زن نه تنها حق حیات دارد و باید حقوق مسلم خود را استیفا نماید، بلکه میتواند با اعمال شایسته و تلاش و کوشش، به مرحلهای برسد که خداوند متعال به او سلام برساند; همچنان که امام باقر علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل میکند: شبی که در معراج بودم، به هنگام بازگشت از سفر معراج به جبرئیل گفتم: ای جبرئیل! آیا خواستهای از من داری؟ گفت: خواهش من این است که از طرف خداوند و من، به خدیجه سلام برسانی . (3)
2- پرورش فرزندان صالح
بدون تردید، مادر به عنوان مؤثرترین عامل محیطی و وراثتی در پرورش و رشد شخصیت کودک نقش به سزایی دارد . حضرت خدیجه علاوه بر این که به نص قرآن مادر روحانی همه مؤمنین است، به عنوان مادری شایسته و با ایمان در دامن خویش فرزندان نیک و صالحی برای رسولالله صلی الله علیه و آله تربیت نمود . وی شش فرزند برای پیامبر به دنیا آورد و در دامن پر مهر خویش پرورش داد که در میان آنها حضرت فاطمه علیها السلام از رتبه خاصی برخوردار است . دختری که رهبری اسلام بعد از پیامبر اکرم و علی علیه السلام از نسل او پدید آمد و ادامه یافت .
این دختر با مادرش آنچنان ارتباط تنگاتنگ داشت که هنگام رحلتحضرت خدیجه، فاطمه علیها السلام که در حدود پنجسال داشتشدیدا بیتابی میکرد و به دور پدر بزرگوارش میچرخید و میگفت: «یا ابه این امی; پدر جان! مادرم کجاست؟» حضرت جبرئیل نازل شد و فرمود: یا رسولالله! خداوند میفرماید: سلام ما را به فاطمه برسان و به او اطلاع بده که مادرش خدیجه در خانههای بهشتی با آسیه و مریم زندگی میکند . (4)
این دختر پاکیزه، هنگام رحلت مادر وقتی احساس کرد که حضرت خدیجه شدیدا در فراق او و پدر ارجمندش ناراحت است و نگران تنهایی و بییاوری حضرت محمد صلی الله علیه و آله میباشد، به مادرش دلداری داده و گفت: «یا اماه! لاتحزنی ولاترهبی فان الله مع ابی (5) ; مادر جان! اندوهگین و مضطرب نباش، زیرا خداوند یار و یاور پدرم میباشد .»
امامان معصوم علیهم السلام نیز همیشه به وجود چنین مادری افتخار میکردند; همچنانکه حضرت مجتبی علیه السلام هنگامی که با معاویه مناظره میکرد، در مورد یکی از علل انحراف معاویه از محور حق و انحطاط اخلاقی وی و سعادت و خوشبختی خود به نقش مادر در تربیت افراد اشاره کرده و فرمود: معاویه! چون مادر تو «هند» و مادربزرگت «نثیله» میباشد [و در دامن چنین زن پست و فرومایهای پرورش یافتهای] این گونه اعمال زشت از تو سر میزند و سعادت ما خانواده در اثر تربیت در دامن مادرانی پاک و پارسا همچون خدیجه علیها السلام و فاطمه علیها السلام میباشد . (6)
امام حسین علیه السلام در روز عاشورا برای معرفی خویش و آگاه کردن دلهای بیدار، به مادرش فاطمه علیها السلام و مادربزرگ شایسته و فداکارش حضرت خدیجه اشاره نموده و فرمود: «انشدکم الله هل تعلمون ان امی فاطمة الزهراء بنت محمد؟ ! قالوا: اللهم نعم . . . انشدکم الله هل تعلمون ان جدتی خدیجة بنتخویلد اول نساء هذه الامة اسلاما؟ ! قالوا: اللهم نعم (7) ; شما را به خدا قسم میدهم! آیا میدانید که مادر من «فاطمه زهرا» دختر محمد [مصطفی صلی الله علیه و آله ] است؟ ! گفتند: آری [ . . . فرمود: ] شما را به خدا قسم میدهم! آیا میدانید که مادربزرگ من خدیجه دختر خویلد، نخستین زنی است که اسلام را پذیرفت؟ ! گفتند: آری .»
حضرت خدیجه علاوه بر اینکه در دامان پر مهر و عطوفتخویش فرزندان پیامبر را پرورش داد، فرزندان شایستهای را نیز قبل از ازدواج با پیامبر تربیت کرده بود که از جمله آنها هند بن ابی هاله میباشد . او (هند) در مدت سه شبانه روزی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در هنگام هجرت در غار ثور مخفی شده بود، به همراه علی علیه السلام دور از چشم مشرکان مکه محرمانه به پیامبر صلی الله علیه و آله آذوقه میبرد و برمیگشت . وی مردی بزرگوار، شریف، فصیح و محدث بود و از شوهر دیگر خدیجه بنام ابی هالة بن زرارة تمیمی متولد شده بود . (8)
هند پسر خدیجه همان کسی است که امام حسن علیه السلام به عنوان دایی خود از وی نام میبرد . وی اوصاف و شمایل رسول خدا صلی الله علیه و آله را برای امام مجتبی علیه السلام توصیف میکرد و بسیار مورد علاقه رسولالله صلی الله علیه و آله بود . او بتهای مشرکان را میشکست (9) و در جنگ جمل در رکاب حضرت علی علیه السلام به شهادت رسید . (10) و (11)
3- توجه به نیازهای عاطفی و خواستههای فرزندان
مهرورزی و محبتبه کودکان و رفع نیازهای معنوی و عاطفی فرزندان، یکی دیگر از اصول تربیتی اسلام میباشد . حضرت خدیجه به عنوان یک مادر دلسوز و مربی آگاه در این مورد حساسیت ویژهای داشت . ماجرای زیر بیانگر این ویژگی حضرت خدیجه میباشد .
در ایام بیماری خدیجه که به مرگ وی انجامید، روزی اسماء بنت عمیس به عیادتش آمد، او خدیجه را گریان و ناراحت مشاهده کرد و به او دلداری داده و گفت: تو از بهترین زنان عالم محسوب میشوی، تو تمام اموالت را در راه خداوند بخشیدی، تو همسر رسول گرامی اسلام هستی و بارها تو را به بهشتبشارت داده است . با این همه چرا گریان و نگران هستی؟
خدیجه علیها السلام فرمود: اسماء! من در فکر این هستم که دختر هنگام زفاف نیاز به مادر دارد تا نگرانیها و اسرارش را به مادر بگوید و خواستههایش را به عنوان محرم اسرار مطرح نماید، فاطمه علیها السلام کوچک است، میترسم کسی نباشد که متکفل کارهای وی در هنگام عروسی شود و برایش مادری کند .
اسماء بنت عمیس گفت: ای بانوی من! نگران نباش من با تو عهد میکنم که اگر تا آن موقع زنده ماندم به جای تو برای فاطمه مادری کنم و نیازهای روحی و عاطفی وی را برطرف نمایم .
بعد از وفات خدیجه علیها السلام هنگامی که شب زفاف حضرت فاطمه علیها السلام فرا رسید، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: همه زنها از اتاق عروس خارج شوند و کسی در آنجا باقی نماند . همه رفتند، اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله متوجه شد که هنوز اسماء بنت عمیس در اتاق باقی مانده است . فرمود: آیا نگفتم همه زنان بیرون روند؟ اسماء گفت: چرا یا رسولالله من شنیدم و قصد مخالفتبا فرمایش شما رانداشتم، ولی عهد من با خدیجه مرا بر آن داشت که در اینجا بمانم; چون با خدیجه پیمان بستهام که در چنین شبی برای فاطمه مادری کنم . (12)
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله با شنیدن این سخن به گریه در آمد و فرمود: تو را به خدا سوگند برای این کار ایستادهای؟ اسماء عرض کرد: آری . پیامبر صلی الله علیه و آله دستبه دعا برداشته و برای اسماء بنت عمیس دعا کرد . (13)
همچنین حضرت خدیجه در مورد آینده دختر خردسال خویش خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دغدغههایی را به این ترتیب بیان نمود: یا رسولالله! این دختر من - با اشاره به حضرت فاطمه علیها السلام - بعد از من غریب و تنها خواهد شد . مبادا کسی از زنان قریش او را آزار برساند، مبادا کسی به صورتش سیلی بزند، مبادا کسی صدای خود را بر روی او بلند کند، مبادا کسی با او رفتاری تند و خشن داشته باشد . (14)
4- رعایت آیین شوهرداری
یکی از برنامههای تربیتی اسلام، آموزش آیین شوهرداری به بانوان میباشد . اگر به آمار اختلافات خانوادگی و طلاق و ناهنجاریهای خانوادهها توجه شود، بخش قابل توجهی از این مشکلات به رفتارهای بانوان و زنان و دختران جوان بر میگردد و این همه، به خاطر ناآگاهی و عدم توجه به حقوق شوهران، رعایت نکردن آداب معاشرت، عدم آگاهی از اصول شوهرداری در اسلام است . حضرت خدیجه علیها السلام در ترویج آیین شوهرداری اسلامی و رعایتحقوق همسر، نهایت تلاش را به عمل میآورد .
حضرت خدیجه علیها السلام با شیوههای مختلفی فضای خانواده را آرام نگاه داشته و امنیت روحی و روانی را برای شوهر و فرزندان برقرار و زمینه را برای رشد فضائل اخلاقی فراهم میآورد . در اینجا به برخی از روشهای تکریم شوهر و همسرداری حضرت خدیجه اشاره میکنیم:
الف) ابراز محبت:
حضرت خدیجه در فرصتهای مناسب به همسر گرامی خویش ابراز علاقه و محبت میکرد . او در قالب اشعاری زیبا درباره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، مکنونات قلبی خویش را چنین ابراز میدارد:
فلو اننی امشیت فی کل نعمة
ودامت لی الدنیا وملک الاکاسرة
فما سویت عندی جناح بعوضة
اذا لم یکن عینی لعینک ناظرة (15)
«اگر تمام نعمتهای دنیا و سلطنتهای پادشاهان را داشته باشم و ملک آنها همیشه از آن من باشد، به نظر من به اندازه بال پشهای ارزش ندارد زمانی که چشم من به چشم تو نیفتد .»
ب) طرح غیرمستقیم خواستهها
بدون شک هر زنی از شوهر خویش انتظارات و توقعاتی دارد . این در خواستهای معقول زن، اگر در محیطی محبتآمیز و همراه با حفظ حریمهای اخلاقی باشد، امری پسندیدهتر و جذاب خواهد بود . اگر این خواستهها به صورت غیرمستقیم انجام گیرد، در تحکیم روابط خانوادگی و افزایش محبت تاثیری فوق العاده خواهد داشت . حضرت خدیجه علیها السلام خدمات زیادی را در خانه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله انجام داده و صدمات فراوانی متحمل شده بود، از این رو به صورت طبیعی میتوانست انتظارات و توقعاتی را نیز از آن حضرت داشته باشد، اما او هیچگاه خواستههای شخصی خویش را به صورت مستقیم بیان نمیکرد بلکه سعی میکرد آنها را به عنوان یک پیشنهاد و یا خواهش غیر مهم و در کمال ادب و احترام مطرح نماید .
حضرت خدیجه در آستانه وفات خویش هنگامی که وصیتهای خود را بیان میکرد، آنها را در قالب یک گفت و گوی صمیمانه و محبتآمیز مطرح نمود . وی خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله عرض کرد: «یا رسولالله! چند وصیت دارم، البته من در حق تو کوتاهی کردم، مرا عفو کن .
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: هرگز از تو تقصیری مشاهده نکردم . تو نهایت درجه تلاش خود را به کار گرفتی و در خانه من زحمات و مشکلات زیادی را متحمل شدی و تمام دارایی خود را در راه خدا مصرف کردی . حضرت خدیجه علیها السلام عرض کرد: یا رسولالله! میخواهم خواستهای را توسط دخترم فاطمه به شما برسانم و شرم دارم آن را مستقیما بازگو نمایم .
پیامبر از منزل خدیجه بیرون رفت . آنگاه خدیجه دخترش فاطمه را صدا کرد و به او گفت: عزیزم! به پدر بزرگوارت بگو که مادرم میگوید: من از قبر هراسناکم، دوست دارم مرا در لباسی که هنگام نزول وحی به تن داشتی کفن کرده و در قبر بگذاری . فاطمه علیها السلام به نزد پدر آمده و پیام مادرش را رساند . پیامبر صلی الله علیه و آله آن لباس را برای خدیجه فرستاد . هنگامی که فاطمه علیها السلام آن را آورد، نشاط زایدالوصفی وجود خدیجه را فرا گرفت . آنگاه حضرت خدیجه با دلی آرام چشم از جهان فرو بست . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مشغول تجهیز و غسل و حنوط وی شد، هنگامی که خواستخدیجه را کفن کند، حضرت جبرئیل امین نازل شد و گفت: یا رسولالله! خداوند سلام میرساند و میفرماید: کفن خدیجه به عهده ماست و آن یک کفن بهشتی خواهد بود . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اول با پیراهن خود و از روی آن با کفن بهشتی خدیجه را کفن کرد .
ج) دلجویی و دلداری همسر
خانواده کانون آرامش و راحتی بخش هر انسانی است . مردی که در بیرون خانه با هزاران مشکل و گرفتاری رو به روست و گاهی در راه رسیدن به هدف و کسب روزی حلال سخنان ناروا شنیده و لطمات روحی و جسمی زیادی را متحمل میشود، انتظار دارد که کسی از وی دلجویی کرده و حرف دلش را شنیده و با کلمات شفابخش و برخوردهای آسایش آفرین مرهم گذار دردهای انباشته در دل او باشد .
حضرت خدیجه چنین همسری برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود . مشرکان با سخنان توهینآمیز و اعمال وقیحانهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را ناراحت میکردند و از این ناحیه مشکلات فراوانی پیش روی پیامبر اکرم بود، اما همه این گرفتاریها به وسیله خدیجه علیها السلام جبران میشد . او شخص پیامبر و مشکلات آن حضرت را آگاهانه درک میکرد و بدین جهت در پیشرفت اهداف آن حضرت تلاش مینمود و سخنانش را تصدیق میکرد و او را از تمام غمها و غصهها میرهانید .
علامه سید شرف الدین در این مورد مینویسد: «او مدت 25 سال با پیامبر صلی الله علیه و آله زندگی کرد بدون آنکه زن دیگری در زندگی او شریک شود و اگر در حیات باقی میماند، پیامبر باز هم شریک دیگری انتخاب نمیکرد . او در تمام طول زندگی زناشویی شریک درد و رنج پیامبر صلی الله علیه و آله بود، زیرا با مال خود به او نیرو میبخشید و با گفتار و کردار از او دفاع مینمود و به او در مقابل عذاب و درد کافران که در راه رسالت و ادای آن نصیبش میکردند تسلی میداد . او به همراه علی علیه السلام هنگام نزول نخستین وحی آسمانی به پیامبر صلی الله علیه و آله، در غار حرا بود . (16) »
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مورد همسر گرامی خویش میفرماید: «خدیجه زنی بود که چون همه از من روی میگردانیدند او به من روی میکرد و چون همه از من میگریختند، به من محبت و مهربانی میکرد و چون همه دعوت مرا تکذیب میکردند به من ایمان میآورد و مرا تصدیق میکرد .
در مشکلات زندگی مرا یاری میداد و با مال خود کمک میکرد و غم از دلم میزدود . (17) »
خدیجه آنچنان در روح و جان همسر بزرگوارش تاثیر گذاشته بود که مدتها بعد از رحلتحضرت خدیجه علیها السلام، هرگاه حضرت رسول صلی الله علیه و آله گوسفندی را ذبح میکرد، میفرمود سهمی هم به دوستان خدیجه بفرستید، زیرا من وستخدیجه را هم دوست میدارم .
5- برترین معیارهای انتخاب همسر
هر جوانی در زندگی خویش نیاز به ازدواج دارد و ازدواج در اسلام، یک امر مقدس و عبادت محسوب میشود . دختر و پسری که میخواهند به سوی امر مقدس ازدواج قدم بردارند، اولین گام را از خود دوستی به سوی غیردوستی بر میدارند، آنان با امضای پیمان مقدس زناشویی از دایره خودخواهی بیرون رفته و با وارد شدنبه مرحله جدیدی از زندگی، بخشی از کمبودهای خود را جبران میکنند که از جمله آنها میتوان به بقای نسل، رسیدن به آرامش و سکون، تکمیل و تکامل، تامین نیاز جنسی، سلامت و امنیت اجتماعی و تامین نیازهای روحی و روانی اشاره کرد . اما در این میان مهمترین دغدغههای هر دختر و پسر جوان که در آستانه ازدواج قرار میگیرد، برترین معیارها و ملاکهای ازدواج در انتخاب همسر آیندهاش میباشد .
حضرت خدیجه علیها السلام به عنوان الگوی دختران و زنان مسلمان در مورد انتخاب حضرت محمد صلی الله علیه و آله به عنوان همسر آینده خویش ملاکها و اصولی را مطرح میکند که از گفت و گوی وی با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله معلوم میشود .
خدیجه هنگام پیشنهاد ازدواج با رسول خدا صلی الله علیه و آله به وی گفت: به خاطر خویشاوندیتبا من، بزرگواریت، امانتداری تو در میان مردم، اخلاق نیک و راست گوئیت، مایلم با تو ازدواج کنم . (18)
ارزش این انتخاب خدیجه آنگاه نمایان میشود که بدانیم او در آن هنگام، موقعیتی عالی و ممتاز در جامعه خود داشت و تمام امکانات و زمینهها برای ازدواج وی با هر یک از جوانان نامدار و ثروتمند قریش فراهم بود .
پینوشتها:
1) بحار الانوار، ج35، ص143; دیوان امام علی علیه السلام، ص359 و مستدرک سفینة البحار، ج4، ص73 .
2) مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام، ج2، ص186 .
3) بحارالانوار، ج18، ص385 .
4) امالی شیخ طوسی، ص175 .
5) فرهنگ سخنان حضرت فاطمه علیها السلام، ص164 .
6) الاحتجاج، طبرسی، ج1، ص282 .
7) الامالی شیخ طوسی، ص463 .
8) همان .
9) اکمال الکمال، ج1، ص119 .
10) مکارم الاخلاق، ص11 .
11) برخی از متفکران اسلامی معتقدند که حضرت خدیجه قبل از حضرت رسول صلی الله علیه و آله ازدواج نکرده بود و فرزندانی همچون هند خواهرزادگان وی بودند که حضرت خدیجه آنان را در دامان خود پرورش داد .
12) اعیان الشیعه، ج1، ص380 .
13) شجره طوبی، ج2، ص334 .
14) همان .
15) مستدرک سفینة البحار، ج5، ص44 .
16) خدیجه، علی محمد علی دخیل، ص31 .
17) بحارالانوار، ج43، ص131 .
18) کشف الغمه، ج2، ص132 .
نقشآفرینی زنان صحابه در حماسه عاشورا
چکیده
در بیابان کوچک کربلا تمامی نمودهای اصلی دین از ولایت گرفته تا نماز، حجاب، صبر، ایمان، امر به معروف و نهی از منکر، تولاّ و تبرّا با شرکت همه اقشار، از طفل شیرخوار گرفته تا کودک، نوجوان، جوان، کهنسال (از زن و مرد) تجلّی خاص یافته است.
در میان ابعاد وسیع عاشورا، خالق سبحان عنایتی خاص به زن نموده است تا در این طرّاحی الهی، بهترین شیوه اتصال زن را به ولایت الهی نشان دهد و راه دفاع از آن را بیاموزد، تا در کنار شهادت عزیزانش، نقشهای گوناگون همسری، مادری، خواهری و دختری را در فرهنگ دینی ایفا نماید و خشونت، مادیّت و بردگی فرهنگ مادی را با عشق و ایثار بشکند و دیدگاهی نو را در منظر دینی به دنیا عرضه دارد.
کلیدواژهها: عاشورا، زنان، مبارزات سیاسی، جهاد، زنان صحابه، حمایت، شهادت، حجاب، سوگواری.
مقدّمه
به راستی، اباعبداللّه الحسین علیهالسلام چه چیزی را میخواست متحوّل سازد و برای این کار به چه ساختاری نیاز داشت؟ چگونه نیروی انسانی خود را ساماندهی کرد؟ چه سلاحی برای این قیام به کار گرفت؟ نظام اطلاعرسانی خود را چگونه طرّاحی کرد تا عاشورا در بیابان کربلا نمیرد؟ الگوی انتخابی او در گزینش نیروی انسانی شرکتکننده در واقعه کربلا چه بود؟
بیابان کوچک «کربلا» منطقهای بود که دید انسان را به وسعت کره خاکی، یا به وسعت تمامی جهان گسترش داد. امام حسین علیهالسلام نگرشی وسیع نسبت به تمامی مشکلات بالقوّه و بالفعل را، که در راه رکود انسان بود، ایجاد کرد و ریشه اصلی بحران را مدّ نظر قرار داد، تا دامنه بحران را محدود به عاشورا و قیام امام ندانند و اثرات آن را بر پیکر فرهنگ و زندگی خود درک کنند. حضرت با طرّاحی نظام تبلیغی خود، جلوی تمامی حدسیات و شایعات را گرفت و جوّ روانی مردم را مخاطب خود ساخت و در مدت کمی به آنها که میخواستند جامعه را از زیر نفوذ دین خارج کنند، بلکه دین را تحت نفوذ ضوابط غیردینی درآورند، فهماند که «ولایت» رمز جداییناپذیر دین از سیاست است.
طرّاحی عاشورا
حضرت در طرّاحی خود، تمامی اهرمهایی را که دشمن برای رکود دین و خارج کردن آن از متن زندگی به کار گرفته بود، جمع نمود. بیشک، یکی از این محورهای مهم «زنان» بودند.
نوع نگرش به زن، که دین مبین اسلام تلاش کرده بود آن را از تحقیر و تبعیض جدا کند و به رشد برساند تا زمینه فعالیت و کارآمدی او را فراهم کند، مجددا در تهدیدی جدّی قرار گرفت. زنان بر اساس سیاستهای شوم دشمن، دوباره هزینه تلقّی شدند، نه سرمایه؛ بازیچه به نظر میرسیدند، نه متفکر و متعهد؛ وسیلهای بیاراده در دست دشمن معرفی گردیدند، نه انسانی مستقل. بر اساس این ضرورت بود که رسالت جدید زن نیز در عاشورا رقم زده شد، تا توجه تمامی انسانها به سوی زن به عنوان محل تجلّی ارزشهای ولایی معطوف گردد. ثمره کامل تلاشهای اهل بیت علیهمالسلام ، اینک در نسل دوم اسلام معلوم میشد و زن با صدارت زینب کبری علیهاالسلام ، مسئولیت اتصال آرمانها را به ساحت جامعه پیدا میکرد.
متفکران میگویند: هر قیامی دو جنبه دارد:
1. فلسفه قیام؛
2. شیوه قیام.
در طرّاحی شیوه قیام عاشورا نیز دو جنبه «شهادت» و «اسارت» مطرح بودند و زنان در آن سهمی بزرگ داشتند. «عاشورا» قیام یک امام با چند مرد و زن و کودک بود که نمونه عینی رسالت هر انسانی، اعم از زن و مرد، را نشان میدهد.
در صدر اسلام، حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله کوشید تا توجه را به سوی زنان معطوف دارد و برای این امر، خود به هدایت و سرپرستی زنان صحابه پرداخت و در جهت ارتقای آگاهی و فرهنگ آنان قیام کرد. حرکتهای حضرت زهرا علیهاالسلام در جانبداری از امام علی علیهالسلام و تداوم آن به وسیله حضرت زینب علیهاالسلام نشاندهنده این تلاش چشمه نور است که بسیاری از زنان صحابه در مکتب آنان درس آموختند و به حماسهسازی پرداختند. اما به همان میزان که پیشوایان دین در جهت رشد و تواناسازی آنان تلاش داشتند، دشمنان دین به بازگردان آنان به استضعاف و شیء شدن، اصرار میورزیدند و ثمره کامل تلاش در تربیت زنان، در سال 61 در بیابان کوچک کربلا به بار نشست تا زنانی که به سبب جاهل نگهداشتنشان، کمتر توانسته بودند موقعیت راستین خود را دریابند، با دیدن عاشورا، وظایف و رسالت خود را دوباره مرور کنند و حضرت زینب علیهاالسلام که در طول قیام، پیامهای رسالت خود را از برادر میگرفت، در عصر عاشورا رسالت خود را آغاز کرد و آنچنان پرقدرت نظام تبلیغی خود را پیاده نمود که دشمن را مجبور به پاسخگویی به خود کرد و مردم را طالب پاسخ به سؤالات خود و کاهش پنهانکاری دستگاه ساخت.
طرّاحی «نظام پاسخگویی»، خود نوعی مبادله قدرت است که حضرت زینب علیهاالسلام با این شیوه، حاکمان را واداشت تا در برابر عملکردشان پاسخگو باشند، بهگونهای که مردم آنها را مسئول دانستند و موظّف به این جوابگویی کردند!
زینب کبری علیهاالسلام این کار را با تحقق سه هدفِ زمینهای میسّر ساخت:
1. معرفی رهبر معنوی بر اساس فراهم کردن اطلاعات لازم برای مردم؛
2. ارزیابی عملکرد یزید و عمّالش در قبل و بعد از عاشورا؛
3. تحریض و آگاهسازی مردم به مقابله در برابر سیاستهای دشمن.
زنان صحابه در واقعه عاشورا
الف. حمایت زنان پیش از واقعه عاشورا
1. زنان در هستههای مقاومت: تاریخ عاشورا تاریخ دیگری است؛ تاریخی مملوّ از عشق و ایثار و بندگی، و در این طرّاحی، زنان منزلتی خاص دارند. در تمامی نقشهای مؤثر در واقعه کربلا، همچون ایجاد هستههای مقاومت، حمایت، تشجیع، تشویق محارم خود به حمایت از ولیّ خدا و پیوستن به یاران امام و همراهی با زینب کبری علیهاالسلام ، زنان شرکت داشتند. پیش از عاشورا، زمانیکه بسیاری از مردان از یاری اهلبیت علیهمالسلام در هراس بودند، شیرزنانی خود را سپر دفاع از حضرتش نمودند.
ماریه، از قبیله عبدالقیس و دختر سعد، زنی شیعه بود که خانهاش در کوفه مرکز تجمّع دوستداران اهل بیت علیهمالسلام و بحث و انتشار خبر از آنان بود. او افرادی همچون یزید بن نبیط با دو پسرش، غلامش عامر، سیف بن مالک و ادهم بن امیّه را به طرف کربلا گسیل داشت.(2)
2. حمایت زنان از امام حسین علیهالسلام :
1. در کوفه، زمانیکه همه دست از یاری مسلم بن عقیل (سفیر امام حسین علیهالسلام ) کشیدند، طوعه امّ ولد، اشعث بن قیس، زن اسید الحضرمی، او را پناه داد و از او پذیرایی کرد.(3)
2. دلهم بنت عمرو، زن زهیر بن القین، زمانیکه دریافت زهیر برای دیدار امام حسین علیهالسلام به سفیر امام جواب رد داده است، به تحریض او پرداخت و گفت: «اَیبعثُ الیکَ ابنُ رسولِ اللّهِ ثُمَّ لا تأتِیه؟ سبحانَ اللّه! لو اَتیتَهُ فَسمعتَ مِن کلامِه ثُمَّ انصرفتَ»؛(4) آیا پسر پیامبر به سوی تو سفیر میفرستد و تو نزد او نمیروی؟ سبحاناللّه! برخیز و برو، سخن او را بشنو و بازگرد. زهیر پس از صحبت با امام خود، شادمانه به سوی دلهم بازگشت، وسایل خود را جمع کرد و دلهم را برای دوری از آسیبهای احتمالی دشمن (پس از واقعه کربلا) طلاق داد و او را به همراه غلامش به سوی خاندانش فرستاد و خود به سوی امام شتافت.
3. همسر عبداللّه عمیر کلبی در «نخیله» (لشکرگاه) کوفه، لشکریان ابن زیاد را در حال حرکت دید، از همسرش پرسید: این سپاه کجا میرود؟ گفت: میروند با حسین بن علی علیهالسلام بجنگند. زن آرزوی شهادت او را کرد و عبداللّه میل خود را برای شهادت با همسر خود در میان نهاد. زن گفت: چه فکر خوبی کردی! خدا تو را هدایت کند، مرا هم همراه خود ببر.(5)
ب. حمایت زنان پس از واقعه عاشورا
1. در لشکر ابن سعد:
1. اولین کلاه امام حسین علیهالسلام از خز بود. مردی از کنده آن را برداشت و زمانیکه نزد زنش ام عبداللّه آمد، آن را از خون شست؛ زنش گفت: آیا جامه پسر دختر پیامبر صلیاللهعلیهوآله را ربودهای و در خانه من آوردهای؟ بیرون برو! ... دوستانش میگفتند که این مرد، همیشه مفلوک و بیچاره بود!(6)
2. خولی بن یزید سر امام حسین علیهالسلام را به کوفه برد، اما چون درِ کاخ عبیداللّه را بسته یافت، آن را به خانه خود برد، سر مبارک امام حسین علیهالسلام را زیر تشتی نهاد و نزد زن دوم خود، که از بنی اسد حضرمی ـ به نام نوار، دختر مالک بن عقرب ـ بود، رفت. زن گفت: چه خبرداری؟ گفت: برایت ارمغانی آوردهام که تا روزگار است، دولتمند باشی! اینک سر حسین علیهالسلام در سرای توست. زن گفت: وای بر تو! مردم زر و سیم میآورند، تو سر پسر پیامبر صلیاللهعلیهوآله را میآوری؟ به خدا سوگند! هرگز با تو در یک خانه نخواهم بود. از بستر برخاست و از خانه به صحن رفت و زن اول او را نیز خواند و با خود برد.(7)
زمانیکه مختار بر اوضاع مسلّط گردید، معاذ بن هانی را با اباعمره، که امیر پاسبانان خاص بود، به طلب خولی در انتقام خون امام حسین علیهالسلام فرستاد. او در بیت الخلأ پنهان شد. معاذ بن هانی به اباعمره گفت: او در سرای خویش است، او را بجوی. زن خولی بیرون آمد. او از زمانیکه همسرش سر امام حسین علیهالسلام را آورده بود، با او دشمن بود. فرستادگان مختار پرسیدند شوهرت کجاست؟ گفت: نمیدانم و به دست اشاره به بیتالخلأ کرد. بدانجا رفتند، دیدند زیر سبد بزرگی پنهان شده است. او را بیرون آوردند و کشتند.(8)
3. زمانیکه کعب بن جابر ـ یکی از سربازان ابن سعد ـ به منزل خود بازگشت، زن و خواهرش به او گفتند: تو دشمن پسر فاطمه زهرا علیهاالسلام را یاری کردی و سیّد قاریان را کشتی! به خدا قسم، دیگر با تو سخن نمیگوییم.(9)
4. عصر عاشورا در عظمت مصیبت و حمله دشمن به خیمه امام، واقعه عجیبی رخ داد؛ سربازی میگوید: زنی را دیدم از «بنی بکر بن وائل» که با شوهرش در سپاه عمر سعد بود. هنگامی که دید سربازان بر زنان اهلبیت علیهمالسلام حمله بردهاند و خیمه آنان را غارت میکنند، شمشیری در دست گرفت و به جانب خیام آمد و گفت: ای آل بکر بن وائل، آیا دختران رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را تاراج میکنند و شما مینگرید؟ و گفت: «لا حکم الا لِلّه یا لثارات رسول اللّه!»؛(10) حکمی غیر از حکم خدا نیست، ای منتقمان خون رسولاللّه! و عجیب است که این شعار، که از زبان زنی از سپاه دشمن خارج گردید، شعار منتقمان واقعه عاشورا شد!
2. حمایت زنان در کوفه:
1. چون ابن سعد با اسیران به نزدیکی کوفه رسید، مردم شهر به نظاره گرد آمدند. راوی میگوید: زنی مؤمنه از اهل کوفه از جای بلندی که به اسیران اشراف داشت، گفت: شما اسیران کدام طایفهاید؟ گفتند: اسیران آل محمد علیهمالسلام ! آن زن فرود آمد، چادر و مقنعه و جامههای دیگر بیاورد و به آنان داد تا خویشتن را بپوشانند.(11)
2. زمانیکه ابن زیاد در مسجد کوفه علیه خاندان رسالت و برای تثبیت موقعیت یزید به سخنرانی پرداخت و امام حسین علیهالسلام را دروغگو پسر دروغگو خطاب نمود، عبداللّه بن عفیف، که چشم راست خود را در صفّین و چشم چپ خود را در جنگ جمل در رکاب حضرت علی علیهالسلام از دست داده بود، به پا خواست و به دفاع پرداخت. عمّال ابن زیاد درصدد دستگیریاش بودند که با دفاع قبیلهاش بیثمر ماند. اما شبانه به خانهاش حملهور گشتند. دخترش فریاد زد و به پدر خبر داد. پدر شمشیر را از دختر گرفت و با راهنمایی دختر میجنگید تا او را اسیر کردند و کشتند. دخترش فریاد میزد: ای کاش مرد بودم، تا پیش روی تو با این نابکاران، کشندگان عترت پاک رسول، نبرد میکردم!(12)
3. نقش زنان در مجلس یزید:
1. در دربار یزید، چون حضرت زینب علیهاالسلام سر برادر را دید، دست به گریبان برد و با سوز، فریاد زد: یا حسیناه! یا حبیبالله! یابن مکّه و منی! یابن فاطمة الزهراء سیدة النساء! یابن بنت المصطفی! راوی گوید: همه گریستند و یزید خاموش بود. زنی هاشمیه در سرای یزید بود، شیونکنان بر امام حسین علیهالسلام فریاد میکشید: یا حسیناه! یا سیّد اهل بیتاه! یابن محمّداه!(13)
2. پس از سخنرانی حضرت زینب علیهاالسلام ، زمانیکه سر امام حسین علیهالسلام را به سرسرای یزید آویزان کردند و اسرای کربلا را به منزل یزید آوردند، زنان ابوسفیان پیش رفتند و دست و پای دختران رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را بوسیدند و سه روز عزاداری کردند و آه و ناله نمودند! هند، زن یزید، چون سر امام حسین علیهالسلام را دید، جامه چاک کرد و از پرده به در آمد و با پای برهنه سوی یزید شتافت و به او گفت: ای یزید، توگفتی که سر حسین علیهالسلام را در سرای من بالای نیزه کنند؟ یزید برجست و او را پوشاند و گفت: ای هند، بر دخترزاده رسول صلیاللهعلیهوآله گریه و زاری میکنی؟!(14)
نقش زنان در حادثه کربلا
نام بیست زن در واقعه عاشورا ثبت شده است که ظاهرا ده تن از آنان از اهل بیت علیهمالسلام بودند و بقیه از زنان صحابه. آری، بیابان کربلا از صبح تا عصر دهم محرّم، تمامی تاریخ قیام را در خود جای داد. اراده خداوندی بر ارائه صحنه جدیدی از عظمت وجودی انسان قرار گرفته بود و سرمایهگذاری رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به دست نادره خلقت و علی مرتضی علیهماالسلام به بار نشست. زنان حاضر در کربلا با دقت انتخاب شده بودند تا شیوه ایثار در راه مولای خود را به نمایش بگذارند. بدین سبب، درجه فداکاری زنان صحابه بیمانند بود.
الف. آرزوی شهادت
در نقل آمده است که در شب عاشورا، امام حسین علیهالسلام پس از آنکه به اصحاب خود اجازه ترخیص داد، فرمود: هر کس که عیال با خود به همراه دارد، همین امشب او را به مأمنی برساند. فردا مردان ما کشته میشوند و عیالهایمان به اسیری میروند. امام علیهالسلام نمیخواست سایر زنان در مصایب سخت اهلبیت علیهمالسلام شریک شوند. گویند: پس از آنکه علی بن مظهر وارد خیمه خود شد، زنش پرسید: فرزند رسول خدا صلیاللهعلیهوآله درباره زنان چه گفت؟ ... علی بن مظهر آنچه را حضرت فرموده بود، اظهار داشت. زن گریست و گفت: ای پسر مظهر، درباره من انصاف نداری! تو میخواهی خودت داخل بهشت شوی! ... علی بن مظهر خدمت امام علیهالسلام رسید و عرض کرد: یابن رسول اللّه، این زن اسدیه حاضر نیست او را به محل امنی برسانم. هنوز امام علیهالسلام جوابی نگفته بود که زن از پشت خیمه، ناله خویش را بلند کرد و گفت: «یابنَ الزهراءِ الَسنا قابلاً لخدمةِ بناتکَ و اَخَواتکَ؟» ای پسر زهرا، آیا ما قابلیت خدمت برای دختران و خواهرانت نداریم؟!(15)
کاروان کربلا کاروان عشق است و عضویت در آن قابلیت میخواهد. اذن ترخیص برای زنان، از سوی امام اعلام شد تا این اذن، غربالی باشد برای آنان که میخواهند با سپر ایمان در رکاب ولیّ خدا بمانند و در این پهن دشت ولایت، مقابل لشکر عظیم دشمن به حماسهآفرینی بپردازند. زنان صحابه آنچنان که شوهر، برادر و پسر خود را بر دفاع از اهلبیت علیهمالسلام تحریض میکردند، خود نیز چشم به دختر فاطمه زهرا علیهاالسلام داشتند. آنان از آینده و اسیری خود در ذهن تصویری مبهم داشتند، اما در دل آرزوی شهادت و دیدار فاطمه زهرا علیهاالسلام میکردند! گویی دخت علی مرتضی علیهالسلام از هدف انتهایی خصم و اسارت و رسالت زنان، آنان را کاملاً باخبر نساخته بود. بدینسبب، زنان صحابه ضمن ایثار در دفاع از ولایت، عقیله بنی هاشم (زینب) را تنها تا کوفه همراهی کردند و کاروان اسارت و تبلیغ از کوفه به بعد، تنها در اختیار زنان اهل بیت علیهمالسلام قرار گرفت.
ب. پرتاب سر شهدا
زنان صحابه در دشت نینوا حماسههای جاویدی از خود بر جای نهادند؛ هفت تن از مادران حاضر در کربلا پس از آنکه لباس رزم را خود بر قامت پسرانشان پوشانیدند، نظارهگر شهادت آنان شدند و دشمن پس از شهادتشان، سرهای آنها را از تن جدا کرد و با تحقیر، به سوی مادرانشان پرتاب نمود! اما آنان همه سرهای پسرانشان را به سوی دشمن پرتاب کردند، فریاد زدند: «ما آنچه را در راه خدا دادهایم، پس نمیگیریم!»(16) از این هفت تن، سه تن را زنان صحابه تشکیل میدادند:
1. عمر بن جناده ـ و به روایتی پسر مسلم بن عوسجه ـ جوانی بود که پدرش در کربلا تازه کشته شده بود. او در برابر مادر ایستاد، مادر به او گفت: ای پسرک من! بیرون برو و نزد پسر پیامبر جهاد کن. امام حسین علیهالسلام فرمود: پدر این جوان تازه کشته شده است و شاید مادرش از خروج وی راضی نباشد. آن جوان گفت: مادرم امر به خروج فرمود. آنگاه به میدان رفت و قویترین رجزها را در مورد ولایت خواند و پس از مدتی توسط دشمن شهید شد. دشمن سر وی را به سوی مادرش پرتاب کرد. مادر سر را برداشت؛ چنانکه گویی برای او لای لای کودکی میخواند! گفت: ای پسرک من! کار خوبی کردی. ای مایه خرّمی دل و روشنی چشم من! آنگاه سر را به جانب یکی از دشمنان پرتاب کرد و او را کشت. سپس عمود خیمه را کند و بر آنان تاخت و دو مرد را نیز کشت! امام حسین علیهالسلام به او امر به بازگشت نمود؛ او مراجعت کرد.(17)
2. عبداللّه بن عمیر نیز حمله کرد، چند تن را کشت و نزد مادر و زنش آمد، ایستاد و گفت: ای مادر، راضی شدی؟ مادر گفت: راضی نمیشوم، مگر آنکه نزد حسین علیهالسلام کشته شوی!(18) عبداللّه را کشتند و سرش را به سوی مادرش پرتاب کردند. مادر سر را برداشت، بوسید و به سوی دشمن پرتاب نمود. در اثر اصابت آن سر نیز مردی از دشمن کشته شد. آنگاه عمود خیمه را کند و دو نفر را کشت! امام حسین علیهالسلام فرمود: بازگرد، تو و پسرت نزد رسول خدایید؛ جهاد از زنان برداشته شده است. زن بازگشت و میگفت: خدایا! ناامیدم مکن. امام علیهالسلام فرمود: خدا تو را ناامید نمیگرداند.(19)
زنان صحابه زنانی بودند که در گذرگاه شهادت و اسارت، به قافله فرزند فاطمه علیهاالسلام پیوستندو توفیق یافتند تا در جمعی که اراده خداوند به عظمت آنان تعلّق گرفتهبود،قرار گیرند.
ج. اصرار بر شهادت
امّ وهب عمودی برگرفت و نزد شوهر آمد و گفت: پیش این پاکان، ذریّه محمد علیهمالسلام کارزار کن! او، خود در صحنه کربلا، به دنبال شوهرش میرفت. شوهر به او گفت: برگرد. او گفت: برنمیگردم تا با تو بمیرم! زن جامه شوهر را سخت چسبیده بود و سوی دیگری میکشید و میگفت: تو را رها نمیکنم تا با تو کشته شوم. امام علیهالسلام زن را ندا داد و فرمود: خدا شما خاندان وهب را جزای خیر دهد! به سوی زنان برگرد. خدا تو را رحمت کند! با آنان بنشین که جنگ بر زنان نیست.(20)
خواست و تقاضای قلبی امّ وهب و حمایت او از امام، هر انسانی را به یاد شجاعتهای نسیبه در اُحُد میاندازد؛ او زمانیکه مردان فرار کردند، از جان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله دفاع نمود و پیامبر صلیاللهعلیهوآله در حق او و خاندان او همین دعا را فرمود.(21)
در میدان پرهیاهو و ستیز بیامان دشت کربلا، تنها پنج تن در میان دشمن ظاهر گشتند و در دفاع از امام علیهالسلام ابراز تسلیت کردند؛(22) غیر از حضرت زینب علیهاالسلام که در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام ظاهر شد و موجب تسلاّی خاطر برادر گردید، سه تن دیگر خواهر و مادر شهیدان بودند و پنجمین آنها همسر عبداللّه بن عمیر کلبی بود که نام خود را در ردیف شهدای کربلا ثبت نمود.
د. شهادت پس از همسر
همسر عبداللّه بن عمیر کلبی از خیمه بیرون آمد و نزد شوهر شهیدش شتافت. بالای سر او نشست و خاک از روی او پاک کرد و گفت: بهشت، تو را گوارا باد! پس شمر به غلام خود، رستم، امر کرد که گرزی بر سر او بزند؛ که او در جای خود شهید شد!(23)
شمر بغض درونی خود را در قیام و شجاعتهای زنان با حمله به خیمههای حرم حضرت اباعبداللّه علیهالسلام آشکار نمود و سعی کرد آتش درونی خود را بهگونهای با این حرکات سبعانه نشان دهد.
زنان صحابه در خدمت به اهل بیت علیهمالسلام ، جسد تکّه تکّه شده عزیزان خود را رها کردند و در اسارت با سرهای بر نیزه عزیزانشان به حرکت تاریخی خود در کنار اهل بیت علیهمالسلام ادامه دادند تا تاریخ، سند مظلومیت جدیدی در اوراق خود ثبت نماید. آنان قرار گرفتن در کنار فرزندان رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را افتخاری برای خود قلمداد میکردند و بر این لیاقت، دعای شکر میخواندند. هرچند آنان تا انتهای رسالت زینب علیهاالسلام او را همراهی نکردند، اما چشمه جوشانی از عشق به ولایت را به نمایش گذارند.
ه . عظمت روحی زنان در عاشورا
زنان صحابه در روز عاشورا برای حمایت از امام خود، خروش مینمودند و از عصر عاشورا با سکوت خود، قیام خاندان اهلبیت علیهمالسلام را حمایت کردند. عملکرد زنان در واقعه عاشورا، وسعتی از کشش روحی زن ارائه کرد که کمتر انسانی بر آن توانایی دارد.
زنان در وداع عزیزان خود اشک بسیار نریختند و کودکان را در تحمّل تشنگی و گرسنگی به صبر تشویق کردند و آنها را از مقابل مجاهدان به دور نگه داشتند، تا بیتابی آنها مقاومت دلیرمردان را در هم نشکند. زنان زمانیکه بدن غرقه به خون و تکّه تکّه شده عزیزانشان را نزدیک خیمه میآورند، در مقابل امام علیهالسلام بیتابی نمیکردند، تا امام به رقّت کشیده نشود؛ حتی زمانیکه طفل شیرخوار امام حسین علیهالسلام علی اصغر علیهالسلام را با تیر سه شعبه شهید کردند، رباب، مادر علی اصغر رحمهالله ، پیش نیامد و امام علیهالسلام خواهر خود زینب علیهاالسلام را خواند و فرزند خود را به او داد.(24) زمانی که بدن حضرت علیاکبر علیهالسلام را آوردند، هیچیک از زنان جلو نیامدند. همچنین زمانیکه بدن غرقه به خون صحابه را میآورند، عموما همسران و مادرانشان پیش امام نمیآمدند؛ شاید صاحب این خونهای ریخته شده و بدنهای تکّه تکّه شده را امام علیهالسلام میدانستند و خود را برای عزاداری، بر امام برتر میدیدند.
نقش حجاب زنان در حماسه عاشورا
در واقعه عاشورا، زنان مستقیما وارد میدان سیاست شدند و درسهایی را که از فاطمه زهرا علیهاالسلام در ماجرای «فدک» و در دفاع از ولیّ خود آموخته بودند، ارائه دادند و حماسهای برپا کردند که تا تاریخ زنده است و قلب بشریت میتپد، این قیام برای آنان پیام دارد. زنان در حین مصیبت و پس از آن، رسالت الهی خود را در حفظ حجاب فراموش نکردند. آن زمان که همه یاران امام شهید شدند و امام حسین علیهالسلام عازم میدان بود، برای خداحافظی و روشنگری وظایف آنان، نزد ایشان آمد و فرمود: آماده مصیبت باشید. لباسهای روی خود را سخت بپوشید. بدانید که خدا حامی شماست و از شما محافظت میکند و از شرّ دشمنان نجاتتان میدهد و عاقبت امورتان را ختم به خیر میکند.(25)
امام حسین علیهالسلام اولین هشدار را در ملاحظات ظاهری و پوشش زنان بیان داشت و زنان، که میدانستند کار خصم جنبه مادی و اقتصادی دارد، زیورآلات و جامههای اضافی خود را به سوی آنان پرتاب کردند، تا در پی غارت آنها، لحظهای بیاسایند. زمانی که دشمن میخواست اسرا را وارد شام نماید، امّ کلثوم از آنها خواست تا سرها را از محل زنان دور سازند، تا مردم با نگاه به سرهای بریده، کمتر به محمل زنان نگاه کنند و دخترکان مقنعه از سر کشیده را با نگاه نیازارند! اما شمر ملعون با این درخواست، ابتدا محملها را وارد شهر کرد!
زنان با پیام امام، دو نوع پوشش برای خود انتخاب کرده بودند که پوشش اولیه با غارت دشمن از میان رفت. در مجلس یزید، سکینه دختر امام به گریه افتاد و زمانیکه یزید علت آن را جویا شد، فرمود «کیف لا یَبکی مَن لیس لها الستر تستر وجهها عنکَ و عن جُلساءِ مجلسِکَ؟»؛(26) چگونه گریه نکند کسی که پوشش و نقابی برای او نیست، تا صورت خود را از تو و مردان مجلست بپوشاند؟!
حضرت زینب علیهمالسلام شجاعانه در این مجلس، همچون پدر، برادر و مادرش خصم را به ذلّت کشاند و شخصیت متزلزل یزید را در مقابلش همچون برگی خشک شده در هم فشرد تا تجربه تاریخ عاشورا سنّت تاریخ استکبار شود که حجاب زن مسلمان بالاترین سلاح ایمان است.
بیشتر مکاتب و اندیشههای علمی بشری در طول تاریخ، حول دو محور اقتصاد و قوای جنسی، نظریات خود را ارائه دادهاند. گویی از زمانی که انسان خود را شناخت، خود را میان دو غریزه قوی مالکیت و شهوت اسیر دیده و برای به بند کشیدن آنها، به منظور دستیابی به سعادت، در پی روشی علمی میگشته است. آنگاه که تفکرات در هالهای از مذهب شکل میگرفتند، برداشت از این دو غریزه بیشتر به صورت قناعت و رهبانیت خود را نشان میداد، و آنگاه که تفکرات مادی بر جوّ عمومی جامعه حاکم میشد، ربا، بیبندوباری و گاه اشتراک در هر دو قسمت مطرح میگردیدند.
شاید بدین سبب بود که دو گل در جهت مطامع استعماری فرانسه، همیشه میپرسید: آیا زنان (در مستعمرات فرانسه) عرف و عادات قدیم خود را رها کردهاند؟ به عبارت دیگر، میزان تأثیر سوء تبلیغات استعمار تا چه حد بوده است؟ آیا هنوز فرهنگ بومی خود را پاس میدارند؟ یا در مقابل فرهنگ بیگانه، استقامت میورزند؟ آیا در تاراج سرمایههای وجودی خود به اشغالگران کمک میکنند و برادران و پدران و پسران مملکت خود را کتف بسته به استعمار تحویل میدهند؟ آیا هنوز استقلال خود را به اسارت در فرهنگ بیگانه ترجیح میدهند یا تضمینکننده سیاستهای سرمایهداری از طریق خرید کالاهای مصرفی هستند؟
آری، هر جا جسم زن اسیر باشد، روح مرد نیز به اسارت میرود، و در هر جامعهای زن رشد داشته باشد، مردان نیز فعّالترند. ناپلئون میگفت: اگر میخواهید میزان تمدن و پیشرفت ملتی را بدانید، به زنان آن ملت نگاه کنید! برخی روایات متواتر نیز بلای جامعه را افزایش زنانی میداند که از اهداف متعالی دور شدهاند و سرمایههای خود را، که میتوانند سهم مهمی در رشد جامعه داشته باشند، زمینه سقوط و انحطاط جامعه قرار دادهاند.
و اینچنین عاشورا محکی شد برای زن تا اثبات کند که او هدف دشمن است و دشمن پس از کشتن مردان جامعه، به سراغ او خواهد آمد، و این برای دشمن درسی شد که اگر زن پاسدار ولایت و رهبری دین گردد، قویترین و پراستقامتترین فرد در مقابل دشمن خواهد بود.
دشمن، که حجاب زنان را قویترین سلاح در تثبیت مدیریت ولایت میدید، حجاب از سر آنان کشید، غافل از آنکه گرچه حجاب به زن ارزش میدهد، اما آنکه حجاب را ارزش میبخشد، زینبگونه بودن و زینبی رفتار کردن است! و خصم به دست خود، این ارزش را تثبیت کرد که حجاب را دو ارزش است:
1. پوشیده بودن؛
2. زینبگونه زیستن.
سهل بن ساعدی میگوید: به دروازه دمشق رفتم، بیرقهایی پی در پی پیدا بودند و سواری دیدم که بیرقی در دست داشت، پیکان از بالای آن بیرون آمده و سری بر آن بود که شبیهترین مردم به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بود! ناگاه دیدم از پشت سر وی زنانی بر استرانی بیروپوش سوارند. نزدیک شدم و از زن نخستین پرسیدم: کیستی؟ گفت: سکینه بنت الحسین. گفتم: چه حاجتی داری تا برآورم؟ من سهل ساعدی هستم، جدّ تو را دیدهام و حدیث او را شنیدهام. گفت: ای سهل! به حامل این سر بگو آن را به پیش ببرد، تا مردم مشغول نگریستن آن شوند و به حرم پیامبر صلیاللهعلیهوآله نگاه نکنند! سهل گفت: چهارصد دینار دادم تا آن کار را انجام دهد.(27)
عظمت رسالت زن در حفظ حرمت پوشش، در عاشورا مشخص گردید و پیام عاشورا به همراه مفهوم حجاب، تا زمان جاری است، انعکاس خواهد داشت. بدین سبب است که دشمنان، حجاب را جزو مهمترین محورهای مبارزه خود قرار دادهاند؛ زیرا حجاب، لباس حمایت از ولایت است.
نقش سوگواری زنان در واقعه عاشورا
لطف الهی در تجهیز عاطفه زن قرین شد و نقش ظریف عاطفه در تحوّلات روحی بشر با آمیختگی و نیرو گرفتن از مناجات اولیای خدا عمیقتر گردید، تا وظیفه زن را در ایجاد تعادل و ثبات در محورهای خانواده، اجتماع و تربیت نسل مدد نماید؛ زیرا این امور، زیربنایی از احساس و ایمان الهی را خواستار بودند و تأثیر گوشهای از این امتیازات شگرف، آمادگی انقلاب درونی و تحوّل زن را به سوی حق تضمین نمود.
بدینسان، میتوان وجود این نیرو را در تحوّل روحی زن به عنوان قویترین محرّک او تعبیر نمود و بر این اساس، خطاب اصلی ذکر مصایب اهلبیت علیهمالسلام به سوی روح زن است و قویترین عزاداران این سوگ را زنان تشکیل میدهند؛ گویی زن میخواهد با همراهی اسیران به عزاداری بپردازد و با نیروی ایمان، این کاروان را مجهّز نماید.
امام حسین علیهالسلام در سخنگویی و رویارویی تاریخی حق و باطل، زنی را انتخاب نمود تا اوراق نگاشته شده به خون شهدا را به تفصیل در تاریخ بیان دارد. رسول گرامی صلیاللهعلیهوآله گریه کردن بر حضرت زینب علیهاالسلام را همچون گریستن بر برادراش امام حسن و امام حسین علیهماالسلام دانست و تأسّی به او را همچون چنگ زدن به ریسمان ولایت معرفی نمود تا این امر اتمام حجتی برای زن و شخصیت والای او باشد.
عاشورا ایستگاه ارزشی سالیانه زن است که خود را بیابد و ارزیابی کند و فاصله راه را تا الگوی متعالی کمتر نماید؛ زیرا کربلا از تمامی جنبههای تعالی گوشههایی در خود دارد. زنان صحابه در روز مبارزه، در دفاع از امام و تحریض عزیزان خود حماسهها آفریدند. زنان اهلبیت علیهمالسلام در تبلیغ و افشاگری اعجاز نمودند، اما مجموعه کامل این جلوهها، همه در زینب علیهاالسلام گرد آمده بود. او در میان مادران داغدار، پسرانش را به میدان فرستاد، برادرانش را تکّه تکّه شده یافت و هفده تن از خاندانش را کشته دید؛ در عزاداری میان دشمن، ظاهر شد و در گردآوری بازماندگان، به تازیانهها و شماتتهای دشمن وقعی ننهاد و در اسارت، همچون امیر بیان علی علیهالسلام سخن گفت و در عبادتهای شبانه خود، لحظهای کوتاهی نکرد.(28) او نمونه کامل صبر است و راه چگونه الهی شدن زن را در طول تاریخ به او آموخت.
زینب علیهاالسلام مورّخ همان دفتر سیاسی ولایت شد که حضرت فاطمه علیهاالسلام آن را گشوده بود و زن مسلمان را در طول تاریخ با عظمت خود، آن درک کرد و در ذهن خود جاودانه ساخت.
عاشورا رمز انقلاب درونی زن است؛ مجموعهای گردآوری شده از تمامی عوامل احساسی: کودک یتیم، زن داغدیده، تشنگی، گرسنگی، اسارت، شهادت، غارتزدگی، بیماری، هتک حرمت، تازیانه و ...! و آنجا که زن میبیند در دل شب، زنی تنها با رسالتی عظیم از خیمههای نیمه سوخته، خیمهای برپا میکند و کودکانی را که بدنشان از تازیانه سیاه شده است و از ترس به سوی قتلگاه میشتابند، گردآورده، آنان را با ذکر آینده قیام، آرام میکند و آنگاه که همه میخوابند، خود به عبادت میایستد، میفهمد که این عظمت، صورت جدیدی از تصویر زن است که باید آن را به خاطر سپرد و او را رها نساخت.
اگر دشمنان بگذارند که زن خسته قرن، اهلبیت علیهمالسلام را بشناسد و شخصیت خود را در مکتب آنان پرورش دهد، چنان جلوهای از این مکتب بروز خواهد نمود که در تلألو آن، دلها جذب گردند و عقلها حق را بیابند. حقیقت این است که هنوز نقش تربیتی اهل بیت علیهمالسلام و تأثیر اعتقاد به آنها ناشناخته مانده است. آنها چشمههای همیشه جوشان هدایتند که در پرتو انوارشان، فطرتها آسوده میگردند و نیروها از هرز شدن به رشد میرسند و در انعکاس قدرتش، تمامی مکاتب تربیتی دنیا به شگفت میآیند.
1 کارشناس ارشد مدیریت.
2. ابومخنف، مقتل الحسین، ص 18.
3. همان، ص 45.
4. همان، ص 74.
5. شیخ عباس قمّی، نفس المهموم، بیروت، دارالمحجة البیضاء، 1412 ق / 1992 م، ص 132.
6. همان، ص 192.
7. همان، ص 207.
8. همان، ص 364.
9. همان، ص 134.
10. شیخ عباس قمی، بیتالاحزان، ص 201.
11. شیخ عباس قمّی، نفس المهموم، ص 214.
12. ابومخنف، پیشین، ص 208.
13. شیخ عباس قمّی، نفس المهموم، ص 13.
14. همان، ص 265.
15. محمد واصف، انقلاب مقدّس حسین علیهالسلام ، 1386 ق، ص 153.
16. محمد سماوی، ابصار العین فی انصار الحسین، ص 132.
17. شیخ عباس قمی، نفس المهموم، ص 152.
18. همان، ص 147.
19. همان، ص 148.
20. ابومخنف، پیشین، ص 124.
21. ابن سعد، طبقات الکبری، ج 8، ص 414 / محمّد بن عمر بن واقدی، مغازی، ج 1، ص 270.
22. خواهر مسلم بن عوسجه، مادر عبداللّه بن عمیر کلبی، مادر عمر بن جناده و به روایتی امّ وهب.
23. شیخ عباس قمّی، نفس المهموم، ص 139 / ابو مخنف، پیشین، ص 141.
24. سید بن طاووس، لهوف، ص 158.
25. گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم علیهالسلام ، فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیهالسلام ، ترجمه کتاب موسوعه الکلمات الامام الحسین علیهالسلام ، ص 549.
26. ملامحمد گرمرودی، اشکهای خونین در سوگ امام حسین علیهالسلام ، ص 444.
27. شیخ عباس قمی، نفس المهموم، ص 241.
28. بهگونهای که حضرت سیدالشهداء علیهالسلام در وداع آخر، به حضرت زینب علیهاالسلام فرمود: خواهرم، هرگز مرا در نمازهای شبانهات فراموش نکن! (ذبیحاللّه محلاتی، ریاحین الشریعه، ج 3، ص 62)
نقش زنان در نهضت عاشورا
مقدمه
حدود 1400 سال پیش در سرزمینی به نام کربلا، در میان ریگزارهای خشک وبدون حیات، واقعهای شکل گرفت که با درخشش خود به ابدیت پیوست؛ «واقعة عاشورا»،رهبر آن کسی جز «حسین بن علی» نبود، حسینی که آیین ظلم و ستم را درهم کوبید.
امام حسین (ع) برای نجات انسانها به پاخاست و قیام کرد و در این راه حتیخاندان خود را هم به استقبال شهادت فرستاد. در کاروانِ حسین فقط یک عده سربازنظامی شرکت نداشت، بلکه کاروانی عاشق بودند از زن و مرد، پیر و جوان، کودک وبزرگسال، که ماجرای فداکاریها و جان فشانیهای هرکدام در تاریخ به جا مانده است.
به راستی امام حسین خوب میدانست که از مجرای تجهیزات نظامی، قدرتدرهم کوبیدن آن دستگاه پر قدرت و جبار را ندارد، ولی نقشة امام حسین (ع) برایرسیدن به هدف والای خود، چیز دیگری بود. نقشة او، به تصویر کشیدن فداکاری وجانبازی و شجاعت افراد کاروان بود و شعار آنها «هیهات مِنَ الذِّلَه».
در این میان، اگر نبود صبر و بردباری زنان هنگام مصائب و داغ عزیزانشان و اگرنبود پشتیبانی و حمایت همه جانبه (لفظی و عملی) آنان از همسران و فرزندان خود وتشویق آنان به حمایت از مولای خود تا سر حد جان، عاشورا به کجا میانجامید؟
به راستی نهضت عاشورا را بدون رشادتها و شجاعتها و بردباریهای بزرگبانوی کربلا، «زینب»، چگونه میتوان وصف نمود؟ آن گاه که زنان با احساسات خود بهفرزندان و همسرانشان روحیه میدادند و پرستاری مهربان بر بالین آنها بودند وبا سخنو ناله و زاریشان لرزه بر اندام دشمنان میانداختند، نادیده نمیتوان گرفت .
ما نیز به منظور تبیین هرچه بیشتر نقش زنان در نهضت عاشورا در این مقال بهبررسی و تحقیق در لا به لای صفحات تاریخ کربلا پرداختهایم تا شاید بتوانیم در اینسال، عزت و سربلندی زنان نهضت عاشورا را دریابیم و پویندة راه پر افتخار آنان باشیم.
راز همراهی زنان در کاروان
با توجه به نبوغ و علم و مهارتی که امام در اوضاع سیاسی اسلام داشت؛ از روینقشة صحیح و مجرای طبیعی، شروع به مبارزه کرد و هرچیزی که در پیشرفت مقصودشمؤثر بود، به کار بست. مؤثرترین عاملی که در پیشرفت هدف امام حسین دخیل بود،همراه آوردن و شرکت زنان در این نهضت عظیم دینی بود. اگر امام حسین با یک عده ازیاران و وابستگان خود به کوفه میرفت و شهید میشد، بلافاصله دستگاههای تبلیغاتیبنی امیه که در همه جا آماده و مجهز بودند و تمام پیشامدها را به نفع آنان توجیه میکرد،به کار میافتادند.
بر اثر تبلیغات سوء بنی امیه، مردم این قیام و جنگ را از جنگهای معمولی میاناعراب تلقی مینمودند و سر و صداها در مدت کمی خاموش میگشت و باز بنی امیه درکرسی سلطنت قرار میگرفت و بر مبنای مرام خود عمل میکرد، اما شرکت بانوان در اینقیام، نگذاشت نقشة شوم بنی امیه عملی شود.
مرحوم آیتی اصرار دارد که اهتمام زنان اهلبیت به خطبه و خطابه در فرصتهایمختلف، با بودن امام علی بن الحسین، همه برای این بوده که مانع تحریف حادثة کربلاشوند (چه لفظی و چه معنوی). متن آنچه واقع شده بود را به صورت خطبه و خطابه بیانکردند و هدفِ امام را هم تشریح کردند.
راز مطلب این است که حسین میخواهد از راه شهادت، مادهای تهیه کند که باتبلیغ روی آن، برای ابد دستگاه اموی را رسوا سازد و آیین ظلم و ستم آنان را محکومنماید.
مرگ و شهادت رکن اساسی و هستة مرکزی نقشة حسین است، اگر صحنةلرزانندة کربلا به وجود نیاید، زینب کبری و زین العابدین با کدام سرمایه میتوانند قدم درراه تبلیغ گذارند و با کدام حربه میتوانند پیکر ظلم اموی را در هم کوبند.
حسین میرود تا با جانبازی پرشکوه خود، این سرمایه را تهیه کند، میرود تا باایجاد یک صحنة شکننده، حربة لازم را به دست زینب و بازماندگان خود بسپرد. بههمین دلیل است که او خود تنها در این راه نمیرود، بلکه زنان و کودکان و جمیعبستگانش را نیز به همراه میآورد. به او گفتند: ای حسین، اکنون که خود عازم این سفرهول انگیز و خطرناک هستی، چرا کودکان و زنان را با خود میبری؟ محمد حنفیه، باچشمانی اشکبار اصرار میورزید که حسین از بردن زنان و کودکان خودداری کند، ولیحسین به همه یک جواب میداد و میفرمود: «نه، آنها نیز باید در این مسافرت با منباشند، خداوند خواسته آنان نیز لباس اسارت به تن داشته باشند.»
آری باید یک کاروان اسیر به راه افتد و در لباس اسارت، دربارة قتل حسین تبلیغکند و کوفه و شام را منقلب نماید.
نقشهای زنان در نهضت عاشورا
نقش اول ـ تبیین حقیقت قیام: قیام و مسافرت امام حسین از مکه به سوی کوفه،برای جنگ با بنی امیه نبود، بلکه برای نهی از منکر، تغییر بدعتها، اصلاح کار امت وآشکار ساختن حق و حقیقت بود.
همراه آوردن بانوان، نظر به اوضاع و احوال و عوامل طبیعی آن روز ، این مطلب راتأیید میکند که حرکت امام حسین از حجاز به سوی عراق به سبب دعوتنامههایی بودکه رجال بزرگ اهل کوفه به او نوشته بودند و خواستار سفر امام به کوفه بودند بر حسبوظیفة دینی به دستیاری و تشریک مساعی اهل کوفه، احکام و حقایق اسلام را ترویجکنند. وجود بانوان در این مسافرت حاکی از ا´ن بود که حضرت، دعوت کوفیان را از صمیمدل قبول کرده و با زن و فرزند به طرف آنها رهسپار گردیده است و خیال حیله و دورنگی وفرار در کار نبوده است. این معنی در تهییج اشخاصی که به وعدههای خود وفا نکردند، اثرمهمی داشت.
نقش دوم ـ تعیین حد فداکاری در راه دین: طبق آیات و روایات مختلف، مسلماندر راه دین و حفظ آن باید از مالو جان خویش بگذرد. امام حسین عملاً این مطلب را بهعموم مردم تعلیم داد. برای این که فطرت بشری طوری آفریده شده که در بیشتر وقتهااز جانبازی و کشته شدن خود چندان وحشتی ندارد، اما هنگامیکه متوجه شد در صورتتسلیم نشدن، زن و بچهاش گرفتار خواهند شد، در برابر دشمن تسلیم میگردد و اعتذارمینماید.
امام حسین در کربلا در شرایط سختی قرار گرفته بود. او و خانوادهاش، با یاران کم ونبودن آب و آذوقه، در میان سی هزار دشمن محاصره شده بودند. ناله و پریشانی خواهرانو دخترانش او را متأثر میسازد و مکرر از طرف دشمن به او تسلیم شدن در برابر یزیدپیشنهاد میشود. با این همه تا آخرین لحظه، عزت و شهامت خود را حفظ کرد، به خواریو ننگ ، تن نداد و در برابر ستمکاران سر تسلیم فرود نیاورد.
روز عاشورا که به تدریج نشانههای گرفتاری بانوان ظاهر میشد، آنان را به صبردعوت میکرد و به ثواب اجرهای پروردگار امیدوارمی ساخت. امام حسین با این رفتار وگفتار، ارزش و اهمیت دین را بیان نمود و به تمامی مسلمانان درس دینداری داد.
نقش سوم ـ گریه و ناله: خاندان امام حسین در جاهای مختلف و حساس طوریناله و گریه نمودهاند که حتی دشمنان را هم منقلب و متأثر ساختهاند. این گریهها آن روزمانند شعله سوزانی بود که بر خرمن هستی و کاخهای بیداد حکومت بنی امیه میافتاد ونابودش میکرد. شهادت امام حسین و یاران وی با آن وضع رقت بار، ا´نقدر مردم را متاثرنمیکرد که نالهها و گریههای بانوان، مردم را تحت تاثیر قرار میداد. ناله و گریة بانوان درروز عاشورا، مجلس ابن زیاد و یزید و سایر جاها پس از واقعه کربلا گویای یک نسیم جانافزا و حیات بخشی بود که هر ساعت بر پیکره این نهضت عظم میدمید، بر افروختهترمیکرد و درهمه جا ا´ن را زنده نگه میداشت و نمیگذاشت نفوذ بنی امیه ا´ن را از بین ببردوبی اثر نماید. در شهر کوفه، شام، مدینه وبین راهها با گریهها و نالههای جان سوزخود،طوری شهادت و واقعة عاشورا را مجسم میساختند، گویا مردم ا´ن واقعة اسف بار رادیدند.
نقش چهارم ـ اسیری بانوان: موضوع اسیری ا´ل پیامبر پس از کشتن عزیز انشانا´ن روز نظر تمامی مسلمانان کاری بود برخلاف منطق دین و قرا´ن، مخصوصاً با ا´ن وضعرقت بار. شکنجه و فشاری که در کربلا در راهها و در شهر شام به آنان روا داشتند. دیگربنی امیه نتوانست روی این عمل خلاف دین و قرآن خود، پردهپوشی کند، در نتیجه،دشمنی آنان با پیامبر و فرزندانش، قرآن و اسلام، جلوی چشم همه مردم آشکار شد.مسلمانان به تدریج حساب آنها را از اسلام و قرآن جدا کردند.
بانوان هم موضوع اسیری خود را با لحن انکار و اعتراض به کارهای بنی امیه درجاهای متعدد ذکر مینمودند و مردم را منقلب میکردند. هنگامیکه اهل شام از اهلبیتعصمت پرسیدند: شما کیستید؟ سکینه دختر امام حسین فرمود: «ما اسیران آل محمدهستیم».
در مجلس یزید، فاطمه دختر امام حسین صدا زد: ای یزید دختران رسول خدااسیر باشند؟
بر اثر این سخن حاضران و خانوادة یزید در پس پرده صدایشان به گریه بلند شد.
شکی نیست این نوع تأثّرات برای اسیری آل پیامبر، خشم و نفرت مردم را برامویان برانگیخت و حکومت آنها را در نظر مردم منفور و متزلزل ساخت و آنچه در کربلا،در کوفه و در مسیر شام به وقوع پیوست، سودمندترین تبلیغ بر ضد بنی امیه بود.
شیخ بهایی مینویسد: هنگامی که زنان اسیر وارد منزل شدند، زنهای آل ابیسفیان با چشمان پر از اشک از آنان استقبال کردند و دستهای آنان را بوسیدند و سه روزهمراه آنان به سوگواری پرداختند.
ابعاد حضور زنان در نهضت عاشورا
با نگاهی به تاریخ عاشورا، مشاهده میشود که زنانی که در صحنههای کربلاحضور داشتند با به عهده گرفتن نقشهای گوناگون، این نهضت را ماندگارکردند. در واقعدرسهای آموزنده این نهضت که بانوان فداکار ا´ن را عرضه کردند، هرکدام این واقعیت راآشکار میکند که نیمی از تاریخ وقایع عاشورا را زنان به دوش کشیدهاند. از جمله ابعادآموزندة این حضور میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
ـ مشارکت زنان در جهاد: شرکت در جبهة پیکار و همدلی و همراهی با نهضتمردانة امام حسین و مشارکت در ابعاد مختلف آن از جلوههای این حضور است. چههمکاری «طوعه» در کوفه با نهضت مسلم، چه همراهی همسران برخی شهدای کربلا،چه اعتراض و انتقاد برخی همسران سپاه کوفه به جنایتهای شوهرانشان، مثل«زنخولی».
ـ آموزش صبر: روحیة مقاومت و تحمل زنان به شهادتها در کربلا، درس دیگرنهضت بود. اوج این صبوری و پایداری در رفتار و روحیات «زینب کبری» جلوهگر بود.
ـ پیام رسانی: افشاگریهای زنان و دختران کاروان کربلا، چه در اسارت و چه دربازگشت به مدینه، نشانة پاسداری از خون شهدا بود. بانوان در خطبهها و در گفتو گوهایپراکنده خویش که به تناسب زمان و مکان بود، امویان را نشانه گرفتند.
حضور زنان در همراهی بعضی انبیا و پیامبر خاتم و نهضت عظیم عاشورا نشانمیدهد که این حضور میتواند بار عاطفی را در این گونه حرکتها افزایش دهد، ضمناین که در پیام رسانی در ادامه حرکت نیز مؤثر بودهاند.
پرستاری: رسیدگی به بیماران و مداوای مجروحان از نقشهای دیگر زنان درجبههها از جمله عاشوراست. نقش پرستاری و مراقبت حضرت زینب از امام سجاد از ایننمونههاست.
مدیریت: بروز صحنههای دشوار و بحرانی، استعداد افراد را شکوفا میسازد. نقشحضرت زینب در نهضت عاشورا و سرپرستی کاروان اُسرا، درس مدیریت در شرایطبحران را میآموزد. وی مجموعة بازمانده را برای اهداف نهضت هدایت کرد و با هر اقدامخنثی کنندة نتایج عاشورا از سوی دشمن مقابله نمود و نقشة ا´نان را خنثی کرد.
ـ حفظ ارزشها: درس دیگر زنان قهرمان در کربلا، حفظ ارزشهای دینی واعتراض به هتک حُرمت خاندان نبوت و رعایت عفاف و حجاب در برابر چشمهای آلودهاست. زنان اهلبیت با آنکه اسیر بودند و لباسها و خیمههایشان غارت شده بود و با وضعنامطلوب در معرض دید تماشاچیان بودند؛ اما اعتراضکنان بر حفظ عفاف تأکیدمیکردند. ام کلثوم در کوفه فریاد کشید: «آیا شرم نمیکنید برای تماشای اهلبیت پیامبرجمع شدهاید؟»
وقتی هم که در کوفه در خانهای بازداشت بودند، زینب اجازه نداد جز کنیزان، کسیوارد خانه شوند. در سخنرانی خود در کاخ یزید نیز به شهر به شهر گرداندن بانواناعتراضکرد.
تغییر ماهیت اسارت: اسارت را به آزادی بخشی تبدیل کردند و در قالب اسارت بهاسیران واقعی درس آزادگی دادند.
ـ عمق بخشیدن به بعد عاطفی و تراژدیک کربلا: گریهها، شیونها، عزاداری برشهدا و تحریک عواطف مردم به ماجرای کربلا عمق بخشید و بر احساسات نیز تأثیرگذاشت و از این رهگذر ماندگارتر شد.
زنان نهضت عاشورا
زنانی که در نهضت عاشورا و در صحنههای گوناگون آن شرکت داشتند،عبارتانداز:
ـ زینب کبری:
زینب از زنان کربلاست که به «ام المصائب» معروف است. او بهبرادرش علاقة بسیار داشت و شوهرش یکی از متمولین عرب بود. بردباریش مانند امامحسن و شجاعتش مانند امام حسین بود.
همانا جبرئیل که به پیامبر پیام آورد که نام این دختر را زینب بگذار، گریان گردید.وقتی پیامبر سبب گریه را پرسید، عرض کرد: این دختر از آغاز زندگی تا پایان روزگارناپایدار، بی رنج نخواهد زیست. گاهی به درد مصیبت تو مبتلا و گاهی در غم پدر و زمانیبه دردِ فراق برادرش حسن دچار خواهد بود. افزونبر ا´ن به مصائب کربلا و نوائب دشتنینوا گرفتار میشود و چندان که مویش سفید و قامتش تا خواهد شد. آن وقت فاطمهعرض کرد: «یا ابتاه، چه ثواب دارد آن کس که بر دخترم زینب گریه کند؟» پیامبر فرمود:«ثواب او مثل ثواب کسی است که بر برادرش حسین گریه کند» گویند زینب در زناشویی باعبدالله شرط کرده بود که من به برادرم حسین علاقمندم و باید همه روزه مرا اجازهفرمایی حسینام را زیارت کنم و بر این منوال بود تا حسین مدفون شد.
امّ وهب: ام وهب زنی مسیحی بود که در دوران امام حسین مسلمان شد. او زوجةعبدالله بن عمیر کلبی بود و با همسرش از کوفه آمدند و به سیدالشهدا ملحق شدند. اموهب با عمود خیمه به میدان جنگ رفته بود و تا حسین (ع) او را به خیمه برنگرداند، بهحرف شوهر نبود. چون روز عاشورا پیش آمد، ما در وهب او را تحریض به جهاد نمود. وهب17 روز بود که عروسی کرده بود و هنگام عزیمت به کربلا زوجهاش به او گفت: تو را به خداقسم که مرا در این صحرا بیوه مگذار و جان خویش پاس بدار. مادر وهب گفت: ای فرزندسخن زن را از پس گوش گذار که بی رضای حسین و رضای من از شفاعت جدشبهرهای نخواهی برد. لاجرم زن وهب گفت: باشد که چون در راه پسر پیغمبر شهید شوی ودر بهشت برین جای کنی و با حورالعین همنشینی نمایی، مرا فراموش فرمایی. واجباست که در حضور امام با من عهد استوار نمایی که در بهشت جدا از من اقامت ننمایی.سپس هردو خدمت حضرت حاضر شدند و حسین چون این را شنید سخت بگریست ومسئلت او را به اجابت مقرون داشت و آن زن را مطمئن خاطر ساخت.
بنابر روایت صدوق در امالی، وهب عمود خیمه را کند و هفت یا هشت نفر را کشت.بعد اسیر شد و عمربن سعد گفت: سرش را جدا کردند و به جانب لشکر حسین انداختند.مادرش شمشیر وهب را گرفت و مبارزت کرد. امام حسین فرمود: بنشین مادر وهب، خداجهاد را از زنان برداشت، تو و پسر تو در بهشت میباشید با جد من.
مادر وهب عمود خیمه را برداشت و دو ن فر را کشت و امام حسین او را برگرداند.زوجة وهب رفت که خون از روی آن سرپاک کند. پس شمر او را دید. به غلام خود امر کردکه عمودی بر سر او زد. پس سرش شکست و کشته شد و او اول زنی بود که در لشکر امامحسین کشته شد.
ـ امّ البنین:
فاطمه بنت حزام ملقب به امالبنین مادر قمر بنی هاشم بود که اگر چهدر زمین کربلا حاضر نبود، اما چهار جوان او در رکاب حسین شهید شدند و او از ناله و گریهآرام نشد تا به جوار حق پیوست.
وقتی خبر شهادت فرزندانش در مدینه به ام البنین رسید، گفت: «از امام حسینمرا خبر دهید. فرزندانم و آنچه زیر آسمان کبود است، فدای حسین باد. چرا ابتدا از حالحضرت ابی عبدالله مرا مطلع نمیسازید؟»
این شدت علاقه به امام، تنها دلیل کوچک شمردن شهادت فرزندان خود در برابرشهادت امام حسین بود.
ـ فاطمه کبری:
فاطمه کبری (دختر امام حسین) در علم، عبادت و معنویت مقامبالایی داشت و از زنان مجاهد و نمونه محسوب میشد. ایشان همراه همسرش، حسنمثنی (فرزند امام حسن) در کربلا حضوری فعال داشت و شاهد مصائب دردناک عاشورابود.
هنگام هجوم وحشیانة امویان به خیمهها، فاطمه مورد هجوم و غارت قرار میگیردو گوشوارههایش را وحشیانه از گوشش درمیآورند. این سختی و شکنجه نتوانست ازروحیة قوی و شجاعت کم نظیر فاطمه بکاهد. او دختر حسین و برادرزادة زینب است. اوپیامرسان عاشوراست و باید همچون دختر علی پایههای کاخ ستمگران را درهم فروریزد. از این رو در مرکزقدرت عبیدالله (کوفه) با خطبهای غرّا ستم بنی امیه را افشا میکندو به دنیاپرستان میفهماند که خون حسین در رگهای فاطمهاش جوشان است. پس ازعاشورا ولید بن عبدالملک، مروان، همسر فاطمه را مسموم و شهید کرد و فاطمه که شدیداًبه همسرش وفادار بود، روی قبر شوهرش خیمهای برپا میکند و به مدت یکسالسوگواری میکند.
دلهم: یکی از کسانی که امام حسین از وی دعوت کرد، «زهیر بن قین» است؛ زهیراز کسانی بود که احتیاج داشت، دیگران استعداد پاکی و حق طلبی و فداکاری را دروجودش روشن کنند. نخستین گام را امام حسین در این راه برداشت. گام دوم را همسرزهیر، «دلهم» برداشت. هنگامیکه (زهیر) از مضمون دعوت سیدالشهدا آگاهی یافت،استقبال نکرد. بلکه قیافة او نشان میداد که چندان میلی به رفتن به کربلا ندارد. بهخصوص که امام حسین از وی خواسته بود که کسانش را نیز برای پیوستن به لشکر، همراهخویش ببرد. از همینجا دلهم برنامة خود را آغاز کرد. او به منظور تشویق زهیر، چنینگفت: «سبحان الله! فرزند رسول خدا از تو دعوت میکند که به یاریاش بشتابی. اما تو درقبول دعوت او تردید به دل راه میدهی! چه میشود که سخنش را بشنوی و هرچه زودترخود را به او برسانی!»
زهیر به تشویق این بانوی قهرمان، در سپاه امام حسین با شور و اخلاص جنگید ومیمنة سپاه را برعهده گرفت. سرانجام پس از کشتن 120 نفر، به شهادت رسید.
دلهم، کفنی به غلام زهیر داد که برو آقای خود را کفن کن. غلام که به قتلگاه رسیدو بدن امام حسین را برهنه دید، با خود گفت بدن آقای خود را کفن کنم و بدن امام حسینبرهنه بماند؟ هرگز چنین کاری نکنم. سپس کفن را بر حسین پوشانید و برای زهیر کفندیگری تهیه کرد.
ـ شهر بانو:
شهربانو زنی از نژاد ایرانی و همسر امام حسین بود. او یکی از بانواندشت کربلاست که کودکش در دشت کربلا به دست «هانی بن ثبیت» شهید شد. گفتهاندکه در کربلا طفلی از سراپرده برون شد و از وحشت و حیرت به راست نظر کرد. به ناگاهسنگین دلی به نام هانی بن ثبیت او را شهید نمود و گفتهاند که در وقت شهادت، مادرششهربانو ایستاده و یارای سخن گفتن و توان حرکت کردن نداشت و مخفی نماند اینشهربانو غیر از مادر امام زین العابدین است.
ـ امّ خلف:
امّ خلف زوجة مسلم بن عوسجه بود. گویند چون پسر مسلم، پدر راشهید دید مانند شیر شرزه بردمید و خواست به میدان جنگ برود. امام حسین فرمود: «ایجوان پدرت شهید شد تو نیز اگر شهید شوی مادرت چه کند؟» پسر مسلم خواست طریقمراجعت سپارد که مادرش شتاب زده راه برگرفت و گفت: «ای پسر، سلامت نفس را برنصرت پسر پیامبر اختیار میکنی؟ هرگز از تو رضا نخواهم شد و هنگامی که پسر بهشهادت رسید، مادر همی فریاد کرد: ای پسر شاد باش که هم اکنون از دستان ساقی کوثرسیراب خواهی شد.»
ـ رباب:
او دختر امرءالقیس، شاعر بزرگ عرب و همسر سیدالشهداست. دارای دوفرزند بود، یکی سکینه ـ عقیلة قریش ـ و دیگری عبدالله ـ که روز عاشورا در سنینشیرخوارگی در برابر چشمان حسرت زدة مادر کشته شد ـ به دنبال واقعة کربلا، راه اسیریشام را پیش گرفت و سرانجام به اتفاق بازماندگان مصیبت زدة حسین، به مدینه برگشت.
پس از مراجعت، اشراف قریش به خواستگاری او آمدند؛ لکن همه را جواب گفت.در مدینه هرگز به زیر سقف نرفت و همچنان به یاد همسر گرامی و فرزند دلبندش سوختو گداخت تا در گذشت. برخی گفتهاند: یکسال بر کنار قبر حسین عزاداری کرد، سپس بهمدینه بازگشت.
رباب یکی از شایستهترین زنان عصر خویش است. مرگ پرافتخار او یک سالبعد از واقعة کربلا اتفاق افتاد.
هنگامی که در شام بود، سر حسین را برداشت و در آغوش گرفت و گفت: «ایحسین عزیزم، هرگز تو را که در زیر نیزههای دشمن از پای درآمدی، فراموش نمیکنم. اورا در کربلا به خاک و خون کشیدند. خداوند کربلا را آب ندهد».
ـ اُمّ عمرو:
ام عمرو بن جناده از دیگر زنان کربلا بود که پسرش را به میدان جنگفرستاد تا شربت شهادت بنوشد و هنگامی که سرپسرش را به لشکرگاه امام حسینانداختند، آن را به سینه چسبانید و بوسید و گفت: «احسنت ای پسر من و ای مایة روشنیچشم من!» سپس سر را با تمام غضب به سوی دشمن پرتاب کرد. آنگاه عمود خیمه رابرگرفت و بر لشکر ابن سعد حمله برد و دو تن را کشت و به فرمان امام حسین بازگشت.
ـ فکهیه زوجه عبدالله بن اریقط: فکهیه، همسر عبدالله بن اریقط بود که برای اوپسری آورد و او را قارب نامید که در کربلا شهادت یافت و مادرش نیز با رباب همراه دیگراسیران به شام رفت.
ـ امّ اسحاق:
امّ اسحاق دختر طلحه بن عبیدالله و همسر امام حسن مجتبی بود وپسرانش حسین بن حسن و طلحه بن حسن در کربلا حضور داشتند.
ـ
امّ کلثوم:
ام کلثوم دختر علی بن ابیطالب، همسر مسلم بن عقیل و مادر عبداللهو محمد دو طفل مسلم بود که همگی در زمین کربلا حاضر بودند. گویند هنگامی که خبرقتل مسلم به حضرت امام حسین رسید، حمیده دختر مسلم را طلبید و دست نوازش برسر او کشید.
ام الثغر:
ام الثغر دختر عمرو همسر عقیل بن ابیطالب بود و جعفر بن عقیل از اومتولد گردید که هر سه در سرزمین کربلا حضور داشتند.
ام کلثوم: دختر عبدالله بن جعفر الطیار و دختر زینب است که با قاسم بن محمدبن جعفر بن ابی طالب ازدواج کرد. و از دیگر زنان کربلاست.
ـ فاطمه صغری:
فاطمه صغری بنت الحسین، دختری کوچک بود که به سندتاریخ، چون حسین را شهید کردند و فاطمه از شهادت پدر آگاه شد، به زاری و سوگواریپرداخت.
ـ لیلی بنت مسعود:
لیلی دختر مسعود، بانوی حرم امیرالمؤمنین بود که پسرشعبدالله اصغر در رکاب سیدالشهدا شهید شد.
پیام رسانی زینب
وقتی امام حسین از مدینه به مکه و از آنجا به کربلا آمد، زینب همراه برادرش بودو در واقع سرپرست بانوان و کودکان بود و تا آخرین توان در این سفر به برادر و نهضتبرادرش کمک کرد. با اینکه در سن 55 سالگی بود، بزرگترین و سختترین مصائب را درراه به ثمر رساندن اهداف عالیه برادرش امام حسین تحمل نمود. بانوان حرم، به خصوصخواهرش ام کلثوم و دختر برادرش سکینه و همسر برادرش رباب نیز کمال تحمل واستقامت را کردند.
زینب دو فرزندش محمد و عون را با خود به کربلا آورده بود و این دو نوجوان در راهحسین به شهادت رسیدند. چون کوهی استوار در برابر حوادث، ایستادگی کرد. اگر گریهمیکرد، گریهاش فریاد بر ضد ظلم بود. فریاد بیداری بود.
او پیامآور خون شهیدان بود، وگرنه به ابن زیاد نمیگفت: «جز زیبایی و سعادت،چیز دیگری ندیدم». او حتی وقتی به مدینه بازگشت، در هر فرصتی پیام شهیدان کربلا رابه مردم میرساند.
در عصر روز یازدهم (محرّم) که اسرا را آوردند، وقتی به قتلگاه رسیدند، همه بیاختیار خودشان را از روی مرکبها به روی زمین انداختند. زینب خودش را به بدن مقدسابا عبدالله میرساند و آن را به وضعی دلخراش میبیند. بدنی بی سر و لباس. آنچنان نالهکرد که اشک دشمن جاری شد.
مجلس عزای حسین را برای اولین بار زینب ساخت، ولی در عین حال از وظایفخودش غافل نیست. پرستاری زین العابدین به عهدة اوست. نگاه کرد به زین العابدین،دید حضرت که چشمش به این وضع افتاده، آن چنان ناراحت است، گویی میخواهد قالبتهی کند. فوراً بدن ابا عبدالله را رها کرد و آمد سراغ امام زینالعابدین: «پسر برادر! چرا تورا در حالی میبینم که میخواهد روح از بدنت پرواز کند؟» امام فرمود: «عمه جان! چطورمیتوانم بدن های عزیزان خودمان را ببینم و ناراحت نباشم؟» زینب در همین شرایطشروع میکند به تسلیت خاطردادن به امام.
آینده اینجا کعبة اهل خلوص خواهد بود. زینب برای امام زینالعابدینروایتمیکند.
روز دوازدهم (محرّم) اسرا با طبل و شیپور وارد کوفه شدند و سرهای مقدس را بهاستقبال آنها بردند. در یک موقع خاصی زینب موقعیت را تشخیص میدهد و اشاره کرد،عبارت تاریخ این است: «وَقد او مات الی الناس ان اسکتوا فارتدّت الانفاس و سکنتالاجراس؛ یعنی در آن هیاهو و قلقله که اگر هلهله میکردند صدایش به جایی نمیرسید،گویی نفسها در سینه حبس شد و صدای زنگها و هیاهو خاموش شد، مرکبها همایستادند.» در کوفه 20 سال پیش علی خلیفه بود. هنوز در میان مردم خطبه خواندن علیضرب المثل بود. راوی گوید: گویی علی زنده شده و سخن او از دهان زینب میریزد.
زینب در کوفه خطبهای قرائت نمود: «ای اهل کوفه قبیح باد روهای شما، چه پیشآمد شما را که از نصرت حسین دست برداشتید تا اینکه او را شهید کردید و اموال او راغارت کردید؟ اف بر شما، آیا میدانید خون طاهری را ریختید و کسی را کشتید که بهتر ازهمه جهانیان بود؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند که به زودی جزا خواهید شد به آتشیکه خاموش شدنی ندارد. من تا زنده هستم بر برادرم میگریم و بعد از این، چشمهایم بهاشکی که چون سیل جاری به صورت متراکم میباشد، خشک نخواهد شد.» سپس بانگبر اهل کوفه زد: «صدقه بر ما اهل بیت روا نیست. ای اهل کوفه مردان شما، مردان ما رامیکشند و زنان شما بر ما گریه میکنند. فردای قیامت خداوند متعال میان ما و شما حکمخواهد فرمود».
این سخنان که با عبارتهای شیوا از دلی سوخته برمیآید، همه را دگرگون کرد بهگونهای که شنوندگان دستها را بر دهان نهاده و دریغ میخوردند. واکنش مردم کوفهچنان بود که راوی میگوید: به خدا قسم مردم کوفه را در آن روز دیدم که بهت زده اشکمیریختند و از شدت اندوه، دستها را بر دهان گرفته و انگشتان خود را میگزیدند.
ویژگیهای زینب در ماجرای کربلا بسیار است. مهمترین ویژگیهای او رامیتوان در سه موضوع زیر خلاصه نمود:
1ـ تا برادرش امام حسین بود، یگانه حامی او بود و بعد از او از حجت خدا امامسجاد، حمایت کرد و در چندین مورد نگذاشت او را به قتل برسانند و خود را سپر او کرد.
2ـ او سرپرست یتیمان و بانوان بیسرپرست بود و تا آخرین لحظه از آنها حمایتکرد. حتی جیرة آب خود را برای کودکان میگذاشت و در عین حال نماز شبشترکنمیشد.
3ـ او پیامآور خون شهیدان بود. در کوفه و شام و مدینه و و هرجایی که فرصت بهدست میآورد از شهیدان و آرمانهای مقدس آنها میگفت و هدف قیام امام حسین رامشخص میکرد و مردم را بیدار مینمود. خطبة غرّای او در کوفه و شام عجیب صدا کرد.یزید را به لرزه انداخت و او را با کوبندهترین مطالب در برابر جمعیت محکوم ساخت، بهطوری که او در ظاهر اظهار پشیمانی کرد و جنایت را بر گردن عبیدالله بن زیادمیانداخت.
نتیجه
با بررسیهایی مختصر در تاریخ عاشورا، میتوان گفت که در این نهضت عظیمهرچند یزیدیان ، سپاه امام حسین (ع) را به قتل رساندند، ولی تا این مرحله فقط نیمی ازنقشه امام حسین اجرا شده بود و نیم دیگر آن، تبلیغ روی واقعة عاشورا و رسوایی دستگاهاُموی بود.
این وظیفة مهم و خطیر را چه کسانی باید انجام میدادند، جز بازماندگان کاروانسیدالشهدا بازماندگانی که اکثر آنها اطفال و زنان بودند. گرچه این زنان از ابتدا کههمسران و فرزندان عزیز خود را تشویق به جهاد در برابر سپاه کفر و حمایت از مولای خودمیکردند و از همان هنگام که از مجروحان جنگ پرستاری و دلجویی میکردند و به آنهادر جهت ادامه نبرد علیه باطل نیرو و روحیه میدادند، در این نهضت نقش داشتند.
بعد از واقعة عاشورا، اسیران با زبان گویا و نافذ خود و با شرح وقایع و مصیبتهایکربلا، رسوایی بزرگی برای خاندان بنی امیه به بار آوردند! تبلیغاتی که بزرگ بانوی کربلا،زینب 3 روی واقعة عاشورا با خطابههای آتشین خود انجام میداد، موجی از خشم ونفرت به سوی دودمان اموی سرازیر میساخت و افکار مردم را آمادة انقلاب مینمود.
جاودانگی عاشورا، پس از چهارده قرن حاصل کار همین بانوان بازمانده بود کهنگذاشتند این واقعه در صحرای خشک و سوزان کربلا دفن شود و فراموش شود ویا از یادبرود. زیرا «تاریخ کربلا یک تاریخ مذکر ـ مؤنث است. حادثهای که مرد و زن هردو در آننقش داشتهاند ولی مرد در مدار خودش و زن در مدار خودش.»
انقلاب اسلامی مردم ایران نیز نمونة همان نهضت عاشورا بود که زنان فداکاربسیاری در آن نقش داشتند. از این رو پس از پیروزی انقلاب یکی از وظایف زنان جامعهاین است که با الگوگیری از زینب و رشادتهای او و سایر بانوان کربلا، همواره یگانهحامی انقلاب و خونهای شهدا باشند و عزت و افتخاری را که حاصل خون هزاران شهیدپیرو امام حسین میباشد، قدر بدانند و حفظ نمایند.
منابع:
1ـ الفبای فکری امام حسین، محمدرضا صالحی کرمانی ، چاپ مشعل آزادی، 1351، تهران.
2ـ امام حسین آفتاب انقلاب اسلامی ، محمد محمدی اشتهاردی ، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی ، 1376.
3ـ حماسه حسینی ، ج1 ، مرتضی مطهری ، انتشارات صدرا ، 1379.
4ـ حماسه حسینی ، ج3 ، مرتضی مطهری ، انتشارات صدرا ، 1375.
5ـ جامعترین مقتل موضوعی به زبان فارسی ، محمد بن سلیمان تنکابنی ، دفتر نشر معارف اسلامی قم.
6ـ ره توشه راهیان نور (متون آموزشی طرح هجرت / 23) ، مرکز آموزش مبلغین،
انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی ، سال 1378.
7ـ زنان قهرمان ، ج2 ، احمد بهشتی ، انتشارات آیین جعفری ، 1368.
8ـ زنان نامدار در قرآن، حدیث و تاریخ ، ج2 ، احمد بهشتی ، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی ، 1368.
9ـ زنان نمونه ، علی شیرازی ، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی ، 1378.
10ـ قیام حق ، محمد علی شرقی ، ج1 ، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم،1368.
11ـ ویژهنامه گلستان قرآن ، دورة جدید، شمارة 60 ، ویژه نامه نمایشگاه حضرت سیدالشهدا.
12ـ فرهنگ عاشورا ، جواد محدثی ، انتشارات معروف ، 1374.
حجاب در ادیان الهی
مقدمه:
لزوم پوشیدگی زن در برابر مرد بیگانه یکی از مسائل مهم اسلامی است.در خود قرآن کریم درباره ی این مطلب تصریح شده است.پوشیدن زن،خود رااز مرد بیگانه یکی ازمظاهر لزوم حریم میان مردان وزنان اجنبی است. همچنانکه عدم جوازخلوت میان اجنبی واجنبیه یکی دیگرازمظاهر آن است.باکمال تاسف د راوج شکوفایی علم وصنعت درجهان معاصر،الهامات درونی زن،لگد مال هوسهای زود گذروسود جویی های اقتصادی میگرددوقانون الهی حجاب نادیده گرفته میشودوبه نام آزادی فرهنگ خود آرایی وبی بند وباری ترویج می شود.نوشتاری که پیش رودارید درباره ی حجاب زنان ازدیدگاه ادیان الهی وفلسفه ی پوشش وحجاب اسلامی است.تاریخچه ی حجاب همه ادیان آسمانی،حجاب و پوشش زن را واجب و لازم شمرده اند وجامعه بشری را به سوی آن دعوت کرده اند به دلیل آنکه لزوم پوشش و حجاب به طور طبیعی درفطرت زنان به ودیعت نهاده شده است،احکام و دستورات ادیان الهی هماهنگ و همسو با فطرت انسانی تشریع شده است،پس درهمه ادیان الهی پوشش وحجاب زن واجب گشته است.علامه نقدی درکتاب خویش تحت عنوان (جایگاه زن نزد امتهای قبل از اسلام ) می نویسد:مشهورترین امتهایی که قبل ازاسلام می زیسته اند درتمامی آنان حجاب زنان معمول ورایج بوده است.اما ایرانی ها : برخی اززنان آنها دارای حجاب وبرخی بدون حجاب بودند و بدان افتخارمی کردند البته سخت گیری برخی از آنان در مورد زنان به گونه ای بود که زن مجبوربود تمام دوران حیات خویش رادر میان چهار دیواری خانه محبوس باشد.اما برهمائیان :حجاب نزد آنان روش خاص خود راداشت زن حق نداشت از خانه خارج گردد وحق نداشت مردی غیراز محارمی که دین عرض کرده بود بشناسد.اما بو داییان :حجاب نزد آنان همانند براهما ئیان بود وتا امروز نیز آثاری از آن نزد هندیها باقی مانده است.اما درمورد یهود: اگر زنی به نقض قانون یهود می پرداخت چنانکه مثلا بی آنکه چیزی برسرداشت به میان مردم می رفت ویا در شارع عام نخ می رشت یاباهر سنخی ازمردان درد ودل می کرد یا صدایش آنقدربلند بود که چون درخانه اش تکلم می نمود همسایگانش می توانستند سخنان اورابشنوند درآن صورت مرد حق داشت بدون پرداخت مهریه او را طلاق دهد.و در مورد مسیحیت : از رساله ی بولس به تیطس که در باره زنان می گوید : باید عاقل ،خانه نشین ،عفیفه و مطیع شوهرانشان باشند . روشن می شود که حجاب در مسیحیت در صدراول واجب بوده است.اما در عرب : برخی ازمردان زنانشان رابه حجاب وبرخی به خودآرایی دعوت می کردند.ولی آنچه که ازاشعارعرب استفاده می شود حجاب زنان نزد اشراف ،عادتی مأنوس بوده است. بدینسان روشن میشود که حجاب در شرایع الهی وجود داشته است. فلسفه پوششفلسفه پوشش اسلامی چندچیزاست،بعضی ازآنها جنبه روانی دارد وبعضی جنبه خانه وخانوادگی وبعضی دیگراجتماعی،و بعضی مربوط است به بالابردن احترام زن وجلوگیری ازابتذال او. حجاب دراسلام ازیک مسله کلی ترواساسی تر ریشه می گیرد وآن اینست که اسلام می خواهد انواع التذاذهای جنسی،چه بصری ولمسی وچه نوع دیگربه محیط خانوادگی ودرکادرازدواج قانونی اختصاص یابد،اجتماع منحصر? برای کاروفعالیت باشد.برخلاف سیستم غربی عصرحاضرکه کاروفعالیت رابا لذتجوئیهای جنسی به هم می آمیزد،اسلام می خواهداین دو محیط راکاملا ازیکدیگر تفکیک کند .اکنون به شرح چهار قسمت فوق می پردازیم:
1- آرامش روانی
نبودن حریم میان زن ومرد وآزادی معاشرتهای بی بندوبار،هیجانهاو التهابهای جنسی رافزونی می بخشدوتفاضای سکس رابه صورت یک عطش روحی ویک خواست اشباع نشدنی درمی آورد.غریزه ای نیرومند،عمیق و«دریا صفت»است،هرچه بیشتراطاعت شود سرکش ترمی گردد،همچون آتش که هرچه به آن بیشترخوراک بدهند شعله ورترمی شود.واز طرفی تقاضای نامحدود خواه ناخواهانجام ناشدنی است وهمیشه مقرون است به نوعی احساس محرومیت.دست نیافتن به آرزوهابه نوبه خود منجر به اختلاف روحی وبیماریهای روانی می گردد. چرادر دنیای غرب اینهمه بیماری روانی زیاد شده است؟علتش آزادی اخلاقی جنسی و تحریکات فراوان سکسی است که به وسیله جرائدومجلات وسیمینارهاوتئاترها ومحافل ومجالس رسمی وحتی خیابانها و کوچه ها انجام می شود.
2- استحکام پیوند خا نوادگی
شک نیست که هرچیزی که موجب تحکیم پیوند خانوادگی و سبب صمیمیت رابه زوجین گردد،برای کانون خانواده مفیداست ودرایجاد آن باید حداکثر کوشش راکرد وبالعکس هرچیزی که باعث سستی روابط زوجین ودلسردی آنان گردد به حال زندگی خانوادگی زیانمند است وباید با آنان مبارزه کرد. 3- استواری اجتماع
کشانیدن تمتعات جنسی ازمحیط خانه به اجتماع ،نیروی کاروفعالیت اجتماع راضعیف می کند.
4- ارزش واحترام زن
زن مسلمان،تجسم حرمت وعفت درجامعه است،حفظ پوشش به نوعی احترام گذاردن به زن ومحفوظ نگه داشتن وی ازنگاههای شهوانی وحیوانی است.چنانچه زن ،حدود را رعایت ننمایدهربیماردلی به او طمع نموده وبا نگاه آلوده اش حریم زن رامی شکند.
حجاب در قرآن کریم
در قرآن کریم،آیاتی چند به طور صریح درمورد وجوب حجاب ودرحد کیفیت آن نازل شده است که دراینجا دو نمونه ذکرمی کنیم:
1- در سوره نور طی آیه مفصلی چنین آمده است:و به مردان مومن بگو که چشمهای خودرافرو پوشندودر دامان خویش رانگاه دارنداین عمل برای ایشان پاکیزه تراست همانا خداوند به آنچه انجام می دهند آگاه است.وبه بانوان باایمان بگو چشمهای خود فروپوشند وعورتهای خود رانگاه دیگران پوشیده نگاه دارند وزینتهای خود را جزآن مقداری که ظاهر است ننمایند وزینتهای خود راآشکار نسازند مگربرای شوهرانشان،پدرانشان،پدر شوهرانشان،پسر شوهرانشان،پسرانشان،پسران همسرانشان،برادرشان،پسر برادرشان،پسر خواهرانشان،زنان هم کیششان،کنیزانشان،مردان سفیهی که تمایلی به زنان ندارند،کودکانی که ازامورجنسی بی اطلاعند.(غیر ممیزین)وپاهای خود رابرزمین نکوبند تا زینتهای پنهانشان آشکار شود همگی به سوی خداوند توبه کنید ای مومنان،باشد که رستگار شوید(1)
2- در سوره احزاب می خوانیم:«ای پیامبر به همسران ودحتران وبانوان باایمان بگوروپوشهای خودرابر گیرندتابه عفاف وحریت شناخته شوندوموردآزاروتعرض هوسرانان قرار نگیرند،خداوند،آمرزنده ومهربان است.(2)»حجاب در روایات
پیامبر،در ضمن حدیثی، نهی فرمودندازاین که زن،برای دیگران خود را بیاراید. فرمود:اگربرای غیر شوهر،خود را آرایش نمودلازم است خداوند او را با آتش بسوزاند .(3)پیامبر فرمود:خداوند مردانی که شبیه زن می شوند وزنانی که خود راشبیه مرد قرارمی دهند،لعنت کرده است. (4)
1- سقوط شخصیت انسانی زن 2- فرو پاشی نظام خانواد 3- تضعیف ارزشهای متعالی
4- افزایش التهابهات وبیماریهای روانی5- کاهش سلامت جسمانی 6- کاهش جذابیت زنان
7- رکود فعلیتهاو سستی جامعه بشر 8- ترویج فرهنگ مصرف وزیانهای اقتصادی ناشی از آن9- انحطاط اخلاقی وتضعیف معنویت.
منابع:
1- سوره نور آیه 31 مسله حجاب مولف: شهید استاد مرتضی مطهری
2- سوره احزاب آیه59 حجاب در ادیان الهی مولف:علی محمدی آشنائی
3- بحارالانوار ج 103 ص243 حجاب از دیده گاه قرآن وسنت مولف:فتحیه فتاحی زاده
4- بحارالانوار ج 103 ص243