زنان و نهضت حسینی
کوثر زلال «عاشورا» در متن زندگی شیعه و در عمق باورهای پاک او جریان داشته و در طول چهارده قرن سیراب کننده جانها بوده است. اینک نیز عاشورا پرگاری است که عشق را ترسیم می کند و کانونی است که ارزشها، احساسها، عاطفه ها، خردها و اراده ها برگردش می چرخند. بی شک، محتوا، انگیزه ها، اهداف و درسهای آن، حماسه عظیم فرهنگی ناب و الهام بخش را تشکیل می دهد. از اینرو در حوزه وسیع تشییع و دلباختگان اهل بیت، پیروان عترت همه با «فرهنگ عاشورا» زیسته اند و برای آن جان باخته اند. آنان در آغاز تولد کام نوزاد را با تربت سیدالشهدا(ع) و آب فرات بر می دارند و هنگام خاکسپاری، تربت کربلا را با میت همراه می کنند.آنان از روز ولادت تا هنگامه مرگ به حسین بن علی(ع) عشق می ورزند و برای شهادتش اشک می ریزند و این مهر مقدس، با شیر وارد جان می شود و از جان به در نمی رود. عاشورا از دیرباز تجلی گر روز درگیری حق و باطل و روز فداکاری و جانبازی در راه دین و عقیده، شناخته شده است. حسین(ع) در این روز با یارانی اندک ولی با ایمان و صلابت و عزتی بزرگ و شکوهمند، با سپاه سنگدل و بی دین کومت ستم یزیدی به مقابله برخاست و کربلا را به صحنه همیشه زنده عشق خدایی و آزادگی مبدل ساخت.
عاشورا اگر چه یک روز بود، اما دامنه تاثیر آن تا ابدیت کشیده شد و چنان در عمق دلها اثر گذاشته است که همه ساله دهه محرم و به ویژه روز عاشورا، اوج عشق و اخلاص نسبت به معلم حریت و اسوه جهاد و شهادت، حسین بن علی(ع) می گردد و حتی غیر شیعیان نیز در مقابل عظمت آن آزادمردان سر تعظیم فرود می آورند. عاشورا نشان دهنده معنای «حسین منی و انا من حسین » بود که دین رسول خدا با خون سید الشهدا آبیاری شد و به تعبیر امام خمینی(ره) عاشورا، قیام عدالت خواهان با عددی قلیل و ایمان و عشقی بزرگ در مقابل ستمگران کاخ نشین و مستکبران غارتگر بود. (1) و اگر عاشورا نبود، منطق جاهلیت ابوسفیانیان که می خواستند قلم سرخ بر وحی و کتاب بکشند و یزید، یادگار عصر تاریک بت پرستی که به گمان خود با کشتن و به شهادت کشیدن فرزندان وحی امید داشت اساس اسلام را بر چیند و با صراحت و اعلام «لا خبر جاء و لا وحی نزل » بنیاد حکومت الهی را بر کند نمی دانستیم بر سر قرآن کریم و اسلام عزیز چه می آمد. (2) حماسه عاشورا را زنان و مردانی ساختند که مرگ سرخ و شهادت را بر زندگی ذلت بار ترجیح دادند تا گلواژه آزادی و آزادگی همواره در تاریخ سبز بماند.
در این حماسه خونین بیشتر به نقش آفرین مردان و یارانی که در رکاب حضرت به فوز عظیم شهادت نایل شدند توجه شده است و نقش زنان کمتر مورد توجه بوده است. تنها در حماسه عاشورا از اسوه صبر و مقاومت زینب کبری (س) و نقش وی در پیام رسانی صحبت شده است و نقش دیگر زنان حماسه شعور و شرف و آزادگی مورد غفلت واقع شده است، از این رو در این مقاله به معرفی اجمالی زنان حماسه ساز در نهضت عاشورا می پردازیم.
بدون تردید در طول تاریخ اسلام و به ویژه تشییع زنان از سهم بسزایی برخوردار بوده اند و عاشورا نیز برهه ای از همین تاریخ سراسر صبر و ایثار و مقاومت و خودآگاهی است. زنان مسلمانان از بدو تولد اسلام به جهانیان نشان دادند که از آگاهی و شناخت و شعور برخوردارند و بر خلاف آنچه سردمداران دفاع حقوق زن می پندارند، زن مسلمان نه عروسک حرمسرا و نه موجودی به دور از واقعیتها و مسایل اجتماعی و سیاسی و نظامی است و تاریخ عاشورا بیانگر این واقعیت است، چنانکه زمانی که افرادی چون عمر سعد در انتخاب صراط مستقیم راه را گم کردند و افرادی چون زهیر بن قین که در یاری امام دچار تردید شده بودند، زنانی چون دلهم ( همسر زهیر ) شوهرش را به یاری امامش دعوت کرد و او را از تنگنای امتحان سرفراز بیرون آورد. نیز زنانی چون ام وهب و بانوی غیریه قاسطیه که شجاعت در رکابشان مردانگی آموخت. در حقیقت نقش زنان در حماسه عاشورا همچون خود عاشورا جاوید خواهد ماند و آنان برای همیشه تاریخ بر بار شیعه بهترین الگوی ایمان و ایثار و اخلاص و فداکاری خواهند بود.
زنان در عاشورا
نقش زنان در حادثه خونبار عاشورا از ابعاد گوناگونی برخوردار است که به بعضی از آنها اشاره می شود:
1- مشارکت در جهاد
شرکت در جبهه پیکار و همدلی با نهضت مردانه امام حسین(ع) و مشارکت در ابعاد مختلف آن، از جلوه های این حضور است. از همکاری طوعه در کوفه با نهضت مسلم و همراهی همسران برخی از شهدای کربلا گرفته تا اعتراض و انتقاد برخی همسران سپاه کوفه به جنایتهای شوهرانشان مثل خولی نمونه هایی از این دست است.
2- آموزش صبر
روحیه مقاومت و تحمل زنان در مقابل شهادت مردان اسلام در کربلا از درسهای نهضت عاشورا بود که اوج این صبوری در رفتار زینب کبری(س) جلوه گر شد. آموزش صبر و مقاومت حماسه عاشورا در زنان آگاه و مبارز متجلی شده و در طول جنگ تحمیلی زنان مبارز و فداکار انقلاب اسلامی ایران نشان دادند که آموزش صبر و مقاومت را از شیر زنان کربلا به خوبی آموخته اند.
3- پیام رسانی
افشاگری جنایات یزیدیان چه در سفر اسارت و چه پس از بازگشت به مدینه، به معنای پاسداری از خون شهدا بود. افشاگری بانوان به دو صورت، خطبه و گفتگوهای پراکنده صورت پذیرفت، و اگر پیام رسانی زینب کبری(س) و بقیه زنان نبود، امروز حماسه عاشورا به این روشنی برای شیعه تجلی نمی کرد و چه بسا آن واقعه عظیم عقیم می ماند.
4- روحیه بخشی
یکی از مسایل مهمی که در هر جنگی مورد توجه بوده است، روحیه جنگاوران است و زنان این مهم را بر عهده داشتند چه در جنگهای صدر اسلام و چه در جنگهای دیگر. در کربلا نیز حضور تشویق آمیز زنان در جبهه به رزمندگان روحیه می بخشید و همسران و مادران شهدا آنها راتشویق به یاری امام معصوم می کردند، مانند ام وهب که خودش وارد میدان شد و با سر جگرگوشه اش یکی از یزیدیان را به هلاکت رساند و این روحیه بخشی بعد از چهارده قرن در هشت سال مقاومت جنگ ایران علیه کفر باعث شد که زنان ایرانی درسی را که از زینب(س) و زنان عاشورا گرفته بودند، به نحو احسن باز پس دهند.
5- پرستاری
رسیدگی به بیماران و مداوای مجروحان از دیگر نقشهای زنان در جبهه ها، از جمله در حماسه عاشورا است.نقش پرستاری و مراقبت حضرت زینب (س) از امام سجاد(ع) یکی از این نمونه هاست.
6- مدیریت
بروز صحنه های دشوار و بحرانی، استعدادهای افراد را شکوفا می سازد. نقش حضرت زینب (س) در نهضت عاشورا و سرپرستی کاروان اسرا، درس مدیریت در شرایط بحران را می آموزد. وی مجموعه بازمانده را در راستای اهداف نهضت، هدایت کرد و با هر اقدام، خنثی کننده نتایج عاشورا از سوی دشمن مقابله کرد و نقشه های آنان را خنثی ساخت.
7- حفظ ارزشها
درس دیگر زنان قهرمان در کربلا، حفظ ارزشهای دینی و اعتراض به هتک حرمت خاندان نبوت و رعایت عفاف و حجاب در برابر چشمهای آلوده بود. زنان اهل بیت، با آنکه اسیر بودند و لباسها و خیمه هایشان غارت شده بود و با وضع نامطلوب در معرض دید تماشاچیان بودند، اما اعتراض کنان، بر حفظ عفاف تاکید می ورزیدند. ام کلثوم در کوفه فریاد کشید که آیا شرم نمی کنید برای تماشای اهل بیت پیامبر جمع شده اید؟ وقتی هم در کوفه در خانه ای بازداشت بودند، زینب اجازه نداد جز کنیزان وارد آن خانه شوند. در سخنرانی خود در کاخ یزید نیز به گرداندن، شهر به شهربانوان،اعتراض کرد و فرمود: «آمن العدل یابن الطلقاء تخد یرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول الله سبایا قد هتکت ستورهن و ابدیت وجوههن یحدوبهن الاعداء من بلد الی بلد و یستشرفهن اهل المناهل و المکاتل و یتصفح وجوههن القریب و البعید و الغائب و الشهید» ای پسر آزاد شده، آیا در پشت پرده قرار دادن زنان و کنیزان خود و جلو انداختن دختران رسول خدا به صورت اسیر از عدل است. تو پرده آنان را دریدی، چهره هایشان را آشکار ساختی، از شهری به شهری می رانی، رهگذران و بام نشینهابه تماشایشان می ایستند و آشنا و بیگانه و حاضر و غایب به سیمای آنان خیره می شوند.
8- تغییر ماهیت اسارت
آنان اسارت را به آزادی تبدیل کردند و در قالب اسارت، به اسیران واقعی درس حریت و آزادگی دادند و مفهوم اسیر در اذهان را به گونه ای دیگر تغییر دادند.
9- عمق بخشیدن به بعد عاطفی و تراژدیک کربلا
گریه ها، شیونها، عزاداری بر شهدا و تحریک عواطف مردم به ماجرای کربلا عمق بخشید و بر احساسات تاثیر گذاشت و از این رهگذار ماندگارتر شد.
1- صحیفه نور. ج 9. ص 57
2- همان. ج 14. ص 265 ، عوالم (امام حسین) ص 3 و 4 ، حیاة الامام الحسین، ج 3، ص 378.
زنان در نهضت عاشورا
پیرامون زنان در حادثه کربلا در دو محور سخن می توان گفت: یکی آن که آنان چند نفر و چه کسانی بودند، دیگر آن که چه نقشی داشتند. زنانی که در کربلا حضور داشتند، برخی از اولاد علی(ع) بودند و برخی جز آنان، چه از بنی هاشم یا دیگران. زینب، ام کلثوم، فاطمه، صفیه، رقیه و ام هانی، از اولاد(ع) بودند، فاطمه و سکینه، دختران سید الشهدا (ع) بودند، رباب، عاتکه، مادر محسن بن حسن، دختر مسلم بن عقیل، فضه نوبیه، کنیز خاص امام حسین(ع) و مادر وهب بن عبد الله نیز از زنان حاضر در کربلا بودند (1) پنج زن که از خیام حسینی به طرف دشمن بیرون آمدند، عبارت بودند از: کنیز مسلم بن عوسجه، ام وهب زن عبد الله کلبی، مادر عبد الله کلبی، مادر عمر بن جناده، زینب کبری(ع). زنی که در عاشورا شهید شد، مادر وهب بود، بانوی نمیریه قاسطیه، زن عبد الله بن عمیر کلبی که بر بالین شوهر آمد و از خدا آرزوی شهادت کرد و همان جا با عمود غلام شمر که بر سرش فرود آورد، کشته شد.
در عاشورا دو زن از فرط عصبیت و احساس، به حمایت از امام برخاستند و جنگیدند:
یکی مادر عبد الله بن عمر که پس از شهادت فرزند، با عمود خیمه به طرف دشمن روی کرد و امام او را برگرداند. دیگری مادر عمرو بن جناده که پس از شهادت پسرش، سر او را گرفت ومردی را به وسیله آن کشت، سپس شمشیری گرفت و با رجزخوانی به میدان رفت، که امام حسین(ع) او را به خیمه ها برگرداند (2)
دختر عمر (همسر زهیر بن قین) نیز در راه کربلا به اتفاق شوهرش به کاروان حسینی پیوست. زهیر بیشتر تحت تأثیر سخنان همسرش حسینی شد و به امام پیوست. رباب، دختر امرء القیس کلبی، همسر امام حسین(ع) نیز در کربلا حضور داشت، مادر سکینه و عبد الله.
زنی از قبیله بکر بن وائل نیز حضور داشت، که ابتدا با شوهرش در سپاه ابن سعد بود، ولی هنگام حمله سپاهیان کوفه به خیمه های اهل بیت، شمشیری برداشت و رو به خیمه ها آمد و آل بکر بن وائل را به یاری طلبید.
زینب کبری وام کلثوم، دختران امیر المؤمنین(ع)، همچنین فاطمه دختر امام حسین(ع)
نیز جزو اسیران بودند و در کوفه و... سخنرانی های افشاگرانه داشتند. مجموعه این بانوان، همراه کودکان خردسال، کاروان اسرای اهل بیت را تشکیل می دادند که پس از شهادت امام و حمله سپاه کوفه به خیمه ها، ابتدا در صحرا متفرق شدند، سپس به صورت گروهی و اسیر به کوفه و از آنجا به شام فرستاده شدند.
اما درباره حضور این زنان در حادثه عاشورا بیشتر به محور «پیام رسانی» باید اشاره کرد (آن گونه که در بحث «اسارت» گذشت). البته جهات دیگری نیز وجود داشت که فهرست وار به آنها اشاره می شود که هر کدام می تواند به عنوان «درس عبرت» مورد توجه باشد:
ـ مشارکت زنان در جهاد. شرکت در جبهه پیکار و همدلی و همراهی با نهضت مردانه امام حسین(ع) و مشارکت در ابعاد مختلف آن از جلوه های این حضور است. چه همکاری طوعه در کوفه با نهضت مسلم، چه همراهی همسران برخی از شهدای کربلا، چه حتی اعتراض و انتقاد برخی همسران سپاه کوفه به جنایت های شوهران شان مثل زن خولی.
آموزش صبر. روحیه مقاومت و تحمل زنان به شهادت ها در کربلا درس دیگر نهضت بود. اوج این صبوری و پایداری در رفتار و روحیات زینب کبری(ع) جلوه گر بود.
ـ پیام رسانی.افشاگری های زنان و دختران کاروان کربلا چه در سفر اسارت و چه پس از بازگشت به مدینه. پاسداری از خون شهدا بود. سخنان بانوان، هم به صورت خطبه جلوه داشت، هم گفتگوهای پراکنده به تناسب زمان و مکان.
ـ روحیه بخشی. در بسیاری از جنگ ها حضور تشویق آمیز زنان در جبهه، به رزمندگان روحیه می بخشید. در کربلا نیز مادران و همسران بعضی از شهدا این نقش را داشتند.
ـ پرستاری. رسیدگی به بیماران و مداوای مجروحان از نقش های دیگر زنان در جبهه ها، از جمله در عاشوراست. نقش پرستاری و مراقبت حضرت زینب(س) از امام سجاد(ع) یکی از این نمونه هاست. (3)
ـ مدیریت. بروز صحنه های دشوار و بحرانی، استعدادهای افراد را شکوفا می سازد.
نقش حضرت زینب(ع) در نهضت عاشورا و سرپرستی کاروان اسرا، درس«مدیریت در شرایط بحران»را می آموزد. وی مجموعه بازمانده را در راستای اهداف نهضت، هدایت کرد و با هر اقدام خنثی کننده نتایج عاشورا از سوی دشمن، مقابله نمود و نقشه های دشمن را خنثی ساخت.
ـ حفظ ارزش ها. درس دیگر زنان قهرمان در کربلا، حفظ ارزش های دینی و اعتراض به هتک حرمت خاندان نبوت و رعایت عفاف و حجاب در برابر چشم های آلوده است. زنان اهل بیت، با آن که اسیر بودند و لباس ها و خیمه های شان غارت شده بود و با وضع نامطلوب در معرض دید تماشاچیان بودند، اما اعتراض کنان، بر حفظ عفاف تأکید می ورزیدند.ام کلثوم در کوفه فریاد کشید که آیا شرم نمی کنید برای تماشای اهل بیت پیامبر جمع شده اید؟
وقتی هم در کوفه در خانه ای بازداشت بودند، زینب اجازه نداد جز کنیزان وارد آن خانه شوند. در سخنرانی خود در کاخ یزید نیز بر این گونه گرداندن بانوان شهر به شهر، اعتراض کرد: «امن العدل یابن الطلقاء تخدیرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول الله سبایا قد هتکت ستورهن و ابدیت وجوههن یحدو بهن الأعداء من بلد الی بلد و یستشرفهن اهل المناهل و المعاقل و یتصفح وجوههن القریب و البعید و الغائب و الشهید...» (4) و نمونه های دیگری از سخنان و کارها که همه درس آموز عفت و دفاع از ارزش هاست.
ـ تغییر ماهیت اسارت. اسارت را به آزادی بخشی تبدیل کردند و در قالب اسارت، به اسیران واقعی درس حریت و آزادگی دادند.
ـ عمق بخشیدن به بعد عاطفی و تراژدیک کربلا. گریه ها، شیون ها، عزاداری بر شهدا و تحریک عواطف مردم، به ماجرای کربلا عمق بخشید و بر احساسات نیز تأثیر گذاشت و از این رهگذر، ماندگارتر شد.
________________________________________
1 ـ زندگانی سید الشهدا، عمادزاده،ج 2،ص 124،به نقل از لهوف،کبریت احمر و انساب الأشراف .
2 ـ همان،ص .236
3 ـ در این زمینه ر.ک:مقاله«درسهای امدادگری در نهضت عاشورا»از مؤلف(مجله پیام هلال،شماره 26 ،شهریور1369 ).
4 ـ عوالم(امام حسین)،ص 403 ،حیاة الامام الحسین،ج 3،ص .378
فرهنگ عاشورا صفحه 195
زنان در نهضت عاشورا
حادثه عاشورا از جمله حوادثی است که علاوه بر مردان, زنان نیز در آن نقش اساسی داشته اند. کسی که زمینه را برای حضور آنان در این حادثه فراهم کرد, رهبری نهضت یعنی امام حسین(ع) بود.
از آنجا که امام معصوم, اعمال و رفتارش بر اساس حکمت است و هیچ اقدامی را بدون هدف انجام نمی دهد و سرنوشت خویش را به ((هر چه پیش آمد)) وا نمی گذارد, آوردن زنان و فرزندان از مدینه به مکه و از آنجا به کربلا اقدامی کاملا حساب شده و برای نیل به هدفی والا بوده است. گرچه در ظاهر, آوردن کسانی که اهل جنگ و کارزار نیستند, در چنین قیامی, عاقلانه به نظر نمی رسید ـ چنان که برخی از رجال و سیاستمداران آن عصر این نکته را یادآوری نمودند ـ با این حال, آن حضرت نسبت به حضور آنان به همراه اصحاب و یاران خویش اصرار ورزید. حضور اهل بیت برای به ثمر رسیدن نهضت خونین عاشورا ضروری بود و تاریخ روشن این نهضت, آن را اثبات می کند. حکومت وقت که علاوه بر ارتکاب جنایتی بزرگ در صحرای کربلا, در صدد تحریف نهضت عاشورا بود و همواره سعی می کرد که یزید را خلیفه پیغمبر و امام حسین و یارانش را طغیانگرانی علیه حکومت اسلامی معرفی نماید. حضور اهل بیت امام در کربلا و حرکت آنان از کربلا تا شام به عنوان اسیران جنگ, همراه با افشاگریها و بیان حقایق که در کربلا گذشت, سبب شد تا توطئه دشمن در هم بشکند و قیام الهی امام و اهداف آن حضرت در تاریخ بماند و به نسلهای آینده منتقل گردد. گرچه نقش اهل بیت اباعبدالله الحسین(ع) بخصوص امام سجاد(ع) و زینب کبرا(س) از عصر عاشورا آغاز شد, اما تاریخ, زنانی را به ما معرفی می کند که در روز عاشورا و حتی قبل از آن سهمی در این نهضت داشته اند. در این نوشتار کوتاه, سعی بر آن است که برخی از زنانی که در این نهضت همه جانبه, نقش داشتند, معرفی شوند تا ضمن تجلیل از مقام شامخ آنان, راه و رسم ایشان, الگویی برای زنان جامعه اسلامی ما در پیشبرد اهداف مقدس اسلام باشد.
نقش زنان قبل از شهادت امام حسین(ع)
1ـ همسر زهیر بن قین
((زهیر بن قین بجلی)) از مکه با فاصله ای به طرف کوفه در حرکت بود, اما چون از حرکت کاروان امام حسین(ع) و هدف آن حضرت نیز آگاهی داشت, سعی می کرد که با ایشان روبه رو نشود تا مبادا ناچار شود به یاران امام بپیوندد و مجبور به جهاد و مبارزه گردد. از این رو هر گاه کاروان آن حضرت در منزلی توقف می کرد زهیر حرکت می کرد و هر گاه کاروان امام حسین(ع) حرکت می کرد, او توقف می نمود, تا آنکه در منزلی بناچار هر دو کاروان فرود آمدند.
زهیر با همسر و همراهانش مشغول خوردن غذا بود که فرستاده ای از سوی امام حسین(ع) وارد خیمه آنان شد و گفت:
((حسین بن علی تو را به حضور خود دعوت کرده و مرا فرستاد تا تو را به حضور ایشان ببرم)) زهیر که همواره از چنین موقعیتی می گریخت, سرانجام با آن روبه رو شد و با تحیر به فکر فرو رفت. در این میان همسر زهیر به نام ((دلهم دختر عمرو)) رو به همسرش کرده, اظهار داشت:
((فرزند رسول خدا(ص) تو را می خواند و تو تامل می کنی؟! سبحان الله! اگر به حضور او روی و سخنش را بشنوی و باز گردی چه مانعی دارد؟))
همین جمله, باعث شد تا زهیر برخیزد و به محضر فرزند رسول الله شرفیاب شود. رفتن او همان و مجذوب آن حضرت شدن همان. پس از ملاقات نزد همسرش بازگشت و بساط خیمه را جمع کرد و به کاروان امام حسین(ع) پیوست و در روز عاشورا با افتخار به شهادت نایل شد. همسر زهیر نیز به نزد خانواده اش باز گشت. این زن با ایثار و ازخودگذشتگی و تحمل مشکلات در زندگی آینده, زمینه را برای سعادت همسرش فراهم ساخت. او نمونه ای از معرفت و اعتقاد یک زن نسبت به دین مکتب و رهبری آن است.
2 و 3ـ همسر و مادر عبدالله بن عمیر
عبدالله بن عمیر از مجاهدان اسلام بود که در کوفه زندگی می کرد. به مجرد آنکه شنید سپاهی از کوفه برای جنگ با فرزند پیامبر بسیج شده, خود را برای یاری آن حضرت آماده کرد و تصمیم گرفت به کربلا سفر کند. مطلب را با همسر در میان گذاشت. او نیز تشویق و ترغیبش کرد, اما از عبدالله خواست که او را به همراه خود ببرد. عبدالله به همراه همسر و مادرش به کربلا آمد و چون جوانی شجاع و جنگجو بود در روز عاشورا حماسه ها آفرید و با بدنی مجروح, خدمت امام حسین(ع) آمد و در حضور امام از مادرش سوال کرد:
((ای مادر آیا از من راضی شدی؟)) مادرش پاسخ داد:
((نه. تا تو را کشته در راه پسر پیامبر نبینم راضی نمی شوم.))
این سخن از یک مادر, خطاب به فرزند, آن هم در میدان جنگ, یکی از عظمتهای نهضت عاشوراست.
از چنین حماسه هایی در سایر جنگها خبری نیست. به خاطر همین عظمتهاست که نهضت عاشورا نهضتی الهام بخش برای همه ملتهاست.
عبدالله به میدان کارزار بازگشت و به شهادت رسید. همسر جوان وی خود را به کنار بدن قطعه قطعه شده عبدالله رساند و اظهار داشت:
((بهشت بر تو گوارا باد! از خدا می خواهم که در بهشت نیز همراه تو باشم.
در همین حال, دشمن ناجوانمرد با ضربه ای بر سر این زن, او را نیز در کنار همسرش به شهادت رساند. این تنها زنی است که در نهضت عاشورا به شهادت رسید. دشمن که از حضور مادر عبدالله در سپاه امام آگاه بود, سر بریده او را به طرف خیمه ها پرتاب کرد. مادر عبدالله از خیمه بیرون آمد و سر بریده عزیزش را در آغوش گرفت و دوباره با بیان این جمله که ((حالا از تو راضی شدم اما ما قربانی ای که در راه خدا داده ایم پس نمی گیریم.)) سر را به طرف دشمن پرتاب کرد. و سپس عمود خیمه را برداشت و به دشمن حمله کرد. امام با مشاهده این صحنه در حق او دعا کرد: ((خداوند به شما جزای خیر دهد, تو را رحمت کند به سوی زنان بازگرد, جهاد بر زنان واجب نیست.)) او نیز به امر امام به خیمه ها بازگشت.
4ـ همسر جناده بن حرث
جناده انصاری که خانواده خویش را هم به کربلا آورده بود, در رکاب امام حسین(ع) به شهادت رسید. پس از شهادت او, فرزند یازده ساله اش شمشیری به کمر بسته به محضر امام آمد تا اجازه ورود به میدان جنگ را بگیرد. امام فرمود:
((این نوجوان پدرش کشته شده و شاید مادرش راضی به چنین امری نباشد; اجازه ندهید به میدان برود.)) او با شنیدن این سخن به امام عرض کرد:
((مادرم به من امر کرد تا در رکاب شما بجنگم و این شمشیر را هم مادرم به کمرم بسته است)) آن حضرت با شنیدن این سخن, اجازه رفتن به میدان را به او داد. تصور این امر و درک چنین عظمتی برای یک زن که با شهادت همسرش, نوجوان یازده ساله اش را نیز به میدان نبرد و برای شهادت اعزام نماید, جز برای آن زنانی که در هشت سال دفاع مقدس ملت مسلمان ایران در برابر استکبار جهانی و شرق و غرب, علاوه بر همسر, نه تنها جوان که جوانانشان را برای شهادت در راه خدا و جانبازی در راه امام خمینی, آن مرد الهی(رض) ترغیب و تشویق نمودند, امکان پذیر نیست.
این نوجوان برخلاف عادت مرسوم عرب که افراد در میدان جنگ با ذکر نام پدر و اجداد, خود را معرفی می کردند این چنین به معرفی خود پرداخت:
• امیریأ حسینٌ و نعم الامیر علید و فاطمه والده فهل تعلمون له من نظیر
• سرور فواد البشیر النذیر فهل تعلمون له من نظیر فهل تعلمون له من نظیر
آقا و امیر من حسین است و چه آقای خوبی است, مایه خوشحالی قلب پیامبر بشارت دهنده و ترساننده است. علی و فاطمه پدر و مادر اویند, آیا برای او نظیر و مانندی می شناسید؟
نقش زنان پس از شهادت امام حسین(ع)
با مطالعه عظمت روحی برخی از زنانی که در صحنه کربلا حماسه آفریدند, شکوه و عظمت و بزرگواری زنان اهل بیت امام حسین(ع) مانند زینب کبرا, ام کلثوم, فاطمه دختر امام, رباب همسر امام و ... روشنتر می شود. اینان که به امر امام حسین(ع) تا زمانی که آن حضرت زنده بود, اجازه نداشتند که از خیمه ها بیرون بیایند تا مبادا با اظهار سخن یا انجام عملی, خدشه ای به کرامت, عزت و عظمت اهل بیت پیامبر وارد شود, پس از شهادت امام و یارانش از عصر روز عاشورا ماموریت خطیرشان آغاز شد.
5ـ حضرت زینب(س)
نقش دختر امیرالمومنین علی(ع) از عصر عاشورا و با شهادت برادر بزرگوارش آغاز شد. زمانی که دشمن ناجوانمردانه خیمه ها را به آتش کشید و اهل بیت رسول خدا(ص) را در عصر عاشورا در بیابان آواره ساخت, زینب با آن همه مصیبت که بر او وارد شده بود و مسوولیت زنان و کودکان را بر عهده داشت, با صبر و استقامت, آنان را زیر خیمه های سوزان جمع کرده, شب را به صبح رسانید. صبح روز یازدهم که با وضع اسفبار آنان را به عنوان ((اسیر)) آن هم از کنار بدنهای شهدا عبور دادند, زینب در کنار بدن مطهر امام مرثیه های جانسوزی دارد. از محتوای سخنان آن حضرت بر میآید که آنچه از نهاد او در گودال قتلگاه برمی خاست, تنها مرثیه خوانی و اظهار درد از مصایب نبود, بلکه بیان وقایع و حقایقی بود تا در تاریخ ثبت شود و دشمنان پیامبر و اهل بیت آن حضرت قادر به تحریف نهضت الهی عاشورا نباشند و حقایقی را وارونه جلوه ندهند. از همین جا ماموریت اهل بیت در کنار زدن پرده از چهره کریه حاکمان وقت شروع شد.
((الیوم ماتٌ جدیأ رسول الله(ص) یا اصحاب محمداه هولا ذریه المصطفی یساقون سوق السبایا))
گویا امروز روز مرگ جدم رسول خداست. ای یاران محمد! اینان خاندان مصطفی هستند که اسیرشان کرده, می برند. زنان و فرزندان مصیبت زده را با اهانت از کربلا تا کوفه بردند. کوفیان که امام را به شهر خود دعوت کرده و سپس بی وفایی نموده, نه تنها ایشان را در برابر حکومت تنها گذاشتند, که بسیاری از آنان برای جنگ با آن حضرت راهی کربلا شدند.
اهل بیت که با انبوه مردم کوفه روبه رو گشتند, از این فرصت استثنایی برای تبیین هدف نهضت امام حسین(ع) و یاران گرانقدرش و بیان جنایتها و خیانتهای حکومت و ایادی آن بخوبی استفاده کردند. به طوری که حرکتها و قیامهای متعددی پس از نهضت عاشورا در کوفه رخ داد و حاکمان متعددی برای اداره آن شهر ماموریت یافتند. در جمع مردم کوفه, حضرت زینب, ام کلثوم, فاطمه صغرا, دختر امام و امام سجاد سخنرانی کردند; حتی اگر به واسطه وجود ماموران حکومتی قادر نبودند, به آرامی و در فرصتی معین برای مردم سخن بگویند, اما گاه و بیگاه و به صورت پراکنده از هنگام ورود به شهر تا دارالاماره عبیدالله بن زیاد و در موقعیتهای گوناگون سخنانی ایراد کردند. همه آنان چند هدف را دنبال کردند:
اول ـ مردم را به خاطر بی وفایی و خیانتشان سرزنش کردند و شهادت اباعبدالله الحسین(ع) را ناشی از خیانتهای مردم معرفی کردند.
دوم ـ سرنوشت شومی که در دنیا در انتظار مردم است و نیز عذاب الهی را در قیامت به آنان یادآوری نمودند.
سوم ـ خود را به طور کامل معرفی کردند تا چنانچه تبلیغات دشمن در خارجی معرفی کردن آنان عده ای را فریب داده, حقایق روشن شود.
مردم که منتظر ورود عده ای شورشی و طغیانگر بودند, با مشاهده زنان و فرزندان و اهل بیت رسول خدا(ص) و دختران امیرالمومنین علی(ع) با آن وضع رقتبار و با شنیدن سخنان آنان به عمق جنایتی که در حق فرزند رسول خدا روا داشته بودند, پی بردند. مردم اشکها ریختند و صدای شیون و زاری بلند شد. این تنها بخشی از ماموریت زینب(س) و امام سجاد(ع) در کوفه بود. بخش دیگر ماموریت در مجلس ابن زیاد بود.
اهل بیت را به شکل اسیر وارد مجلس عبیدالله بن زیاد کردند. از سخنانی که ابن زیاد در آن مجلس مطرح کرد, هدف حکومت روشن می شود. ابن زیاد که منتظر بود تا اهل بیت امام حسین(ع) با روحیه ای شکست خورده و دلی ترسان در مجلس او حاضر شوند به طوری که جرات حرف زدن و حتی نفس کشیدن نداشته باشند. ناگهان توجهش به سوی زنی جلب شد که با ابهت وارد مجلس شد. سه مرتبه سوال کرد که این زن کیست؟ اما آن حضرت بدون هیچ گونه اعتنایی به حاکم جنایتکار کوفه, سوال او را بی پاسخ نهاد, تا آنکه برخی اظهار داشتند:
((او زینب دختر فاطمه است.))
عبیدالله به خیال خام خود برای زدن ضربه ای به روحیه زینب و نیز با موضعی حق به جانب اظهار داشت:
سپاس خدای را که شما را رسوا کرد, شما را کشت و دروغگوییهای شما را آشکار ساخت.
زینب(س) بی درنگ برای عقیم نهادن نقشه کثیف عبیدالله در وارونه جلوه دادن حقایق فرمود:
((الحمد الله الذی اکرمنا بمحمد(ص) و طهرنا تطهیرا لا کما تقول انت انما یفتضح الفاسق و یکذب الفاجر و هو غیرنا))
سپاس خدای را که با وجود مبارک پیامبرش محمد(ص) به ما کرامت بخشید و ما را گرامی داشت و ما را از هر گونه آلودگی پاک گردانید. حقیقت آن گونه نبود که تو اظهار داشتی بلکه شخص فاسق رسوا می شود و بدکار دروغ می گوید و او غیر از ماست.
ابن زیاد بار دیگر اظهار داشت نظرت در باره آنچه که خدا با برادرت و خاندانت کرد چیست؟ عبیدالله که پیوسته سعی می کرد به جنایات خویش رنگ دینی و الهی بخشیده اعمال خود را به خدا نسبت دهد و وانمود کند که خدا این گونه خواسته بود که ما عمل کردیم, این بار با پاسخی دندان شکن از جانب بانوی نمونه کربلا رسوا شد:
((ما رایت الا جمیلا هولا القوم کتب الله علیهم القتل فبرزو الی مضاجعهم و سیجمع بینک الله و بینهم ...))
من جز زیبایی ندیدم, این گروه کسانی بودند که خداوند شهادت را برای آنان مقدر ساخته بود, از این رو, به خوابگاههای ابدی خود فرو رفتند و بزودی خداوند تو و آنان را جمع خواهد کرد و تو را به محاکمه خواهد کشید, ببین که آیا در آن محاکمه پیروز خواهی شد یا نه؟ مادرت به عزایت بنشیند ای پسر مرجانه!
ابن زیاد از خشم به خود می پیچید. تصمیم به کشتن زینب گرفت و دستور قتلش را صادر کرد, اما شخصی از اطرافیان به او گفت: ای امیر! او یک زن است. شما زنی را به خاطر اظهاراتش مجازات می کنی؟
امام سجاد(ع) نیز نظیر این برخورد را با عبیدالله داشت.
صحنه دیگری که اهل بیت در آن حضوری فعال داشته و نقشی مهم ایفا کردند, شام, مرکز خلافت بود. زینب و امام سجاد(ع) با تلاش خویش, جو حاکم بر این شهر را که برای وارد کردن خارجیان چراغانی کرده بودند, متحول ساختند. مردم با مشاهده اهل بیت پیغمبر متعجب گشته و به فریبی که از ناحیه یزید و ایادی او خورده بودند, واقف گشتند. این کاروان مصیبت زده را دو شخصیت والامقام هدایت می کردند. امام سجاد(ع) می فرماید:
ما دوازده نفر بودیم که با زنجیر به هم بسته بودند. یک طرف زنجیر به دست من و سر دیگر آن به دست عمه ام زینب بود.
در مجلس یزید ورقی دیگر بر افتخارات زینب کبری افزوده شد. یزید با تکبر و غرور, مجلسی باشکوه بر پای ساخته بود و اعیان اشراف و کارگزاران حکومتی را جمع کرده بود تا به خیال خویش ابهت مجلس, قدرت سخن گفتن و ابراز وجود را از اسرا بگیرد. اهل بیت را از تالارهای متعددی عبور دادند تا به تالار اصلی وارد کردند. یزید با خوشحالی و رضایت در حال خواندن اشعاری بود و آرزو می کرد که ای کاش پدرانم بودند و می دیدند که من چگونه انتقام جنگ بدر را گرفتم. سپس با دو بیت شعر زیر, باطن پلید و بی اعتقادی خود را به همه مقدسات آشکار ساخت:
• لعبت هاشم بالملک فلا لست من خندف ان لم انتقم من بنی احمد ما کان فعل
• خبر جا و لا وحی نزل من بنی احمد ما کان فعل من بنی احمد ما کان فعل
حضرت زینب با شنیدن این اشعار این چنین قاطعانه به او پاسخ داد:
((ای یزید! آیا گمان کردی که زمین و آسمان را فتح کرده ای و این لطفی از جانب خدا برای تو و شکستی و ذلتی برای ماست؟! تو فکر می کنی قدر و منزلت تو پیش خدا بزرگ است که این گونه باد در دماغت افکنده ای ... آرام باش! آرام باش! آیا این آیه شریفه و این سخن خدا را فراموش کرده ای که فرمود: کسانی که کفر ورزند گمان نکنند که مهلتی که به آنان دادیم به نفع آنهاست, ما این مهلت را دادیم تا بر گناهان و جنایاتشان افزوده شود و برای آنان در روز جزا عذابی دردناک آماده است.)) با سخنان طولانی و کوبنده زینب(س) یزید در موضعی انفعالی قرار گرفت. این بیانات به همراه سخنان امام سجاد(ع) علاوه بر آثاری که بر برخی از اطرافیان یزید به جا گذاشت, یزید را مجبور ساخت که ابن زیاد را به عنوان مجرم و جنایتکار اصلی معرفی کند و خود را از اینکه دستور قتل امام را صادر کرده باشد تبرئه نماید و اهل بیت را با عزت و احترام به مدینه باز گرداند تا اندکی از عواقب این جنایت کاهش یابد.
عظمت این بانوی بزرگوار در صورتی آشکار می شود که مصائبی که تا آن روز دیده بود, وضعیت اسفباری که از کربلا تا کوفه تا شام با آن روبه رو بود, تبلیغات وسیع حکومتی و برخورد مردم و مجلس یزید و سایر خصوصیات و شرایط در نظر گرفته شود.
آری اینکه زنی در چنین شرایطی آن گونه در برابر یزید, راس حکومت جنایت و در حضور همه سخن بگوید و او را مفتضح نماید, جز از خاندان عصمت و طهارت ساخته نیست.
در همین مجلس, مردی به سوی یکی از زنان اشاره کرده و از یزید خواست تا او را به عنوان کنیز به وی ببخشد که با پاسخ کوبنده زینب رو به رو گردید که نه تو و نه او, اربابت حق چنین کاری را ندارید. یزید بر آشفت و با تکبر اظهار داشت: من هر کاری بخواهم انجام می دهم. یزید با با پاسخ دختر امیرالمومنین روبه رو شد که فرمود: مگر آنکه از دین خارج شوی و چنین عملی را انجام دهی.
6 ـ رباب: رباب دختر امرالقیس, تنها همسر امام حسین(ع) در کربلا و مادر دو فرزند آن حضرت یعنی سکینه و عبدالله بود. فرزند خردسالش در کربلا به شهادت رسید و خود و دخترش نیز به اسارت رفتند. هر چند از این بانوی بزرگوار در روز عاشورا در کتابهای تاریخ, نامی و یادی به میان نیامده است, اما در کوفه و در مجلس عبیدالله بن زیاد که سر مقدس ابا عبدالله الحسین(ع) را در مقابل او قرار دادند از میان بانوان برخاست و سر مقدس را در آغوش گرفت و بوسید و این گونه نوحه سرابی کرد:
• و احسینا فلا نسیت حسینا غادروه بکربلا صریعا لاسقی الله جانبی کربلا
• اقصدته اسنته الادعیا ـ لاسقی الله جانبی کربلا لاسقی الله جانبی کربلا
در عین مرثیه سرایی, حقایقی را در سینه تاریخ ثبت و ضبط می کند که: حسین در راه خدا شهید شد و بدن مطهرش با نیزه ها پاره پاره گردید, آن گاه بدنش را با کمال گستاخی و با بی احترامی روی خاک انداختند. این گونه نوحه سرایی کرد تا کسی تصور نکند که امام حسین(ع) به مرگ طبیعی یا بیماری از دنیا رفت و تا خیانتکاران از مورخان در صدد تحریف حق و حقیقت نباشند.
نقش زنان در نهضت اباعبدالله الحسین(ع) منحصر به موارد یادشده نیست, بلکه زنان دیگری نیز به تناسب شخصیت خویش در موقعیتهای گوناگونی نقش موثری ایفا کرده اند. زنی از قبیله ((بکر بن وائل)) هنگام سوزاندن خیمه ها با حمایت از خاندان رسول خدا(ص) و اعتراض علیه وحشیگریهای دشمن یادی از خود به جا گذاشت. حلیمه و ام حبیبه با اقدامات خود در کوفه در جهت آماده سازی برخی از اذهان برای ورود اهل بیت و انجام فعالیتهای ضد حکومتی نام خود را در تاریخ ثبت نمودند و ...
درود به روان پاک همه زنانی که در حماسه خونین کربلا رسالت خویش را انجام دادند. بخصوص بانوی نمونه اسلام و شیرزن کربلا زینب کبری(س).
منابع:
مقتل الحسین, ابومخنف.
تاریخ طبری, ج4.
لهوف, سید بن طاووس.
سخنان حسین بن علی, محمدصادق نجمی.
حماسه حسینی, شهید مطهری.
بررسی تاریخ عاشورا, ابراهیم آیتی.
زندگی علی بن الحسین, سید جعفر شهیدی.
زنان در نهضت سیدالشهدا(ع)
بدون شک، از حماسیترین و ماندنیترین نقشهایی که در قیام جاودانه حضرت سیدالشهدا(ع) رقم زده شد، صحنههایی بود که بانوان ارجمند و شجاع و مجاهد، در این عرصه آفریدند. پیشتر نیز یک بار در این باره نوشتهایم. و اینک آنچه به مناسبت ایام بزرگداشت نهضت خونین کربلا و تحکیم پیوند با این حرکت سرنوشتساز، در پیش روی دارید نگاهی دوباره به نقشآفرینی آن بانوان بزرگ دارد.
تنها پناه مسلم(ع) در کوفه
در بررسی قیام عاشورا به ترتیب تقدم زمانی، وقایع سخن را از داستان تلخ تنهایی ناگهانی مسلم بنعقیل(ع) در شهری که ساعتی قبل پر از یاران او بود آغاز میکنیم. با ورود مسلم به کوفه با عنوان نماینده امام(ع)، بسیاری از مردم شهر با او بیعت کردند که برخی رقم را تا چهل هزار ذکر کردهاند.(1) اما آمدن ابنزیاد با آن شهرت ظلم و جنایت به کوفه به عنوان والی، مسیر جریانات را به کلی عوض کرد تا آنجا که تهدیدها و تطمیعها و دسیسههای او باعث شد که از چهار هزار نفری که به همراه مسلم قصر را محاصره کرده بودند تا نماز مغرب جز سی نفر باقی نماند و پس از نماز حتی یک نفر هم با او نبود. هنگام نماز عشا منادیان ابنزیاد در شهر جار زدند که هر که برای نماز عشا به مسجد نیاید خونش هدر است و این شد که مسجدی که چهل هزار جمعیت را در خود جا میداد از مردم پر شده و نماز عشا به امامت ابنزیاد برگزار شد. در این موقعیت، در شهری که از بیم جان و هراس مال و فرزند در نیم روز از محاصره قصر ابنزیاد به نماز جماعت پشت سر او تغییر جهت میدهد، در میان مردان بیوفایی که ناگهان این طور مسلم(ع) را تنها میگذارند و از یاد میبرند تنها یک زن است که حرمت ولایت را پاس داشته و مردانه و بدون هراس از دشمن خونریز و غدّار نماینده امام خویش را در خانه پناه میدهد و این زن رشید مؤمن «طوعه» است.
«طوعه» سالیان متمادی کنیز اشعث بنقیس از معروفترین منافقین عهد حضرت علی(ع)، بوده است و در محیط نفاق و مخالفت با خاندان ولایت زیسته است.
نکته قابل توجه اینکه «طوعه» سالیان متمادی کنیز اشعث بنقیس از معروفترین منافقین عهد حضرت علی(ع)، بوده است و در محیط نفاق و مخالفت با خاندان ولایت زیسته است. از سوی دیگر، فرزندش بلال که در همان زمان با او در آن خانه زندگی میکند از یاران ابنزیاد است اما این واقعیات هیچ کدام در قلب پاک او که مسیر هدایت ولایت را یافته است تأثیری نمیکند و او در آن شرایط بحرانی و حساس مسلم(ع) را به خانه میپذیرد و مخفی میکند. هنگامی هم که پسرش بلال خیانت میکند و محل اختفای مسلم(ع) را به مأمورین نشان میدهد طوعه به حمایت از مسلم(ع) برمیخیزد. وقتی مأمورین را میبیند که از پشت، قصد حمله دارند او را خبر میکند و هنگامی که او را تشنه میبیند به او آب میرساند و سیرابش میکند.(2)
آیا ما شایستگی خدمت نداریم؟!
اگر باز با همان ترتیب وقایع زمانی با عاشورا جلو بیاییم، به مرحله آمادگی برای شرکت در واقعه جانسوز کربلا میرسیم. در این مرحله است که زنانی که از شور عشق به ولایت و حقیقت لبریزند حماسه میآفرینند. زنانی که باید به خاطر طبیعت لطیف زنانگی و عواطف خانوادگیشان، خود و خانواده خود را از این معرکه خونین و مصیبتهایی که در پیش است جدا کنند و بگریزند به خاطر عمق اعتقاد و عشقشان به ولایت نه تنها شوهران و فرزندانشان را به ماندن در کنار امام(ع)
میخوانند که خود نیز میمانند تا شاید تسلیبخش خاندان مصیبتدیده امام(ع) باشند.
هنگامی که امام حسین(ع) به اصحاب خود اذن برگشت دادند فرمودند: هر که عیالش همراه او است همین امشب او را به مأمن امنی برساند که فردا من کشته خواهم شد و عیالات من به اسیری میروند. پس از این صحبتهای امام(ع) بود که علی بنمظهر(ع) یکی از اصحاب امام(ع) به خیمه خود رفت تا سخن امام(ع) را بازگو کند. اما همسرش از شنیدن سخنان امام گریست وگفت: ای علی! در باره من انصاف نداری. تو خود میخواهی داخل بهشت شوی و من بروم. علی به خدمت امام(ع) برگشت و گفت که همسرم حاضر نیست که من او را به مأمن امنی برسانم. هنوز امام(ع) جوابی نگفته بودند که صدای آن زن بلند شد که: یا بنالزهراء! أ لسنا قابلاً لخدمة بناتک و اخواتک؟(3) ای فرزند زهرا(س)، آیا ما قابلیت این را که به دخترانت و خواهران خدمت کنیم را نداریم؟
این جمله مخلصانه و صادقانه این زن بود که سبب شد تا حضرت اجازه دهند زنانی که خودشان میخواهند، بمانند و در غم خاندانشان شریک باشند.
«قمر»، خورشیدی که درخشید
از زنان دیگری که در این راستا میتوان از آنان نام برد، همسر عبداللّه بنعمیر کلبی و همسر زبیر هستند.
هنگامی که عبداللّه بنعمیر کلبی تصمیم خود را بر پیوستن به امام(ع) با همسرش قمر در میان گذاشت همسرش گفت: چه فکر خوبی کردی. خدا ترا هدایت کند، مرا هم همراه خویش ببر.(4) و آنگاه هر دو از کوفه به سوی کربلا رهسپار شدند.
فرزندم برخیز و فرزند دختر پیامبر را یاری کن و یاری او را بر سلامت خویش ترجیح ده و بدان که اگر سلامت خویش را بر نصرت او گزینی، هرگز از تو راضی نخواهم شد.
در روز عاشورا، وقتی شمر بنذیالجوشن به سمت چپ لشگر امام(ع) حمله کرد عبداللّه به دفاع از سپاه پرداخت و 19 سوار و دوازده پیاده را کشت. ولی در همین هنگام فردی از لشگر دشمن به او حمله کرد و دست راست او را قطع کرد و دیگری پایش را. قمر همسر او که از دور صحنه را تماشا میکرد عمود خیمه را کنده و همین طور که این جملات را به عبداللّه میگفت به لشگر دشمن حمله کرد:
فداک ابی و امّی قاتل دون الطیّبین ذریة محمد: پدر و مادرم به فدایت، در راه خاندان پاک پیامبر(ص) به نبرد ادامه بده.
عبداللّه به او امر کرد که بازگردد. قمر گفت: رهایت نمیکنم تا من نیز کشته شوم. آن گاه امام(ع) خود به او فرمودند:
«جزیتم من اهلبیت خیرا؛ ارجعی رحمک اللّه الی النساء فاجلسنی معهن» خداوند به شما جزای خیر بدهد. خداوند تو را رحمت کند به سوی زنان بازگرد و با آنان باش.
سپس دشمن، ناجوانمردانه عبداللّه را به شهادت رساند. قمر بر سر جنازه همسر آمد و در حالیکه خونها راازچهرهاش پاکمیکردگفت:
«هنیئا لک الجنة. اسئل اللّه الذی رزقک الجنة ان یصحبنی معک» بهشت بر تو گوارا باد. از خداوند میخواهم تا مرا با تو در بهشت همنشین گرداند.
شمر که شاهد ماجرا بود به غلامش دستور داد که سرش را با عمود بکوب و بدین گونه بود که آن زن مجاهد در بالین همسر به شهادت رسید و در بهشت به او پیوست.
مادر بیآنکه به عاطفه مادریاش اجازه غلبه بر عشق به ولی خدا را بدهد پاسخ داد:
«مارضیت او تقتل بین یدی ابنبنت رسولاللّه»، هرگز از تو راضی نخواهم شد تا آنکه در پیش قدوم مبارک امام(ع) به شهادت برسی.
مادرم مرا فرستاده است
نمونه دیگر از این گروه، همسر مسلم بنعوسجه میباشد. مسلم، از بهترین شیعیان کوفه بود و نقش فعّالی در تهییج اهل کوفه برای یاری امام(ع) و مسلم بنعقیل(ع) ایفا نمود. با شنیدن خبر نزدیک شدن کاروان امام(ع) به کوفه، با وجود مأمورین فراوانی که ابنزیاد برای کنترل راههای کوفه گمارده بود تا مانع پیوستن افراد به امام(ع) شود مسلم(ع) فورا از کوفه خارج شده و به سوی آن حضرت میشتابد. همسرش نیز درنگ را جایز ندانسته و به همراه فرزندش خلف، همراه او به امام(ع) و خاندانشان میپیوندد.
این بانوی بزرگوار، پس از آنکه ناظر شهادت دردناک همسرش میشود شهادت یک عزیز را در راه مولا باز هم ناچیز میداند و چون خود نمیتواند جان نثار ولی خدا کند فرزندش را به مسلخ عشق میفرستد. او میداند که برای مادر نظاره شهادت فرزند دردآورتر از دادن جان خویش است. او میداند که در این راه هر چه بیشتر از علقههای خویش بگذرد رسم ولایت را بهتر به جا آورده است. لذا، رو به فرزند خود خلف میکند و میگوید:
«یا بنیّ! اختر نصرة ابنبنت النبی(ص) علی سلامة نفسک و ان اخترت سلامتک لن ارضی عنک». فرزندم برخیز و فرزند دختر پیامبر را یاری کن و یاری او را بر سلامت خویش ترجیح ده و بدان که اگر سلامت خویش را بر نصرت او گزینی، هرگز از تو راضی نخواهم شد.
خلف برخاسته و از امام(ع) اجازه نبرد میگیرد آن حضرت میفرمایند: اگر به جنگ با
دشمن روی و کشته شوی مادرت در بیابانها تنها و غریب میماند.
خلف پاسخ میدهد که: مادرم خود مرا به رزم با دشمنانت فرستاده است. آن گاه حضرت اجازه میفرمایند. حماسه این مادر در همین جا تمام نمیشود بلکه برای آنکه مبادا سختی جنگ روحیه فرزند را تضعیف کند پشت سر او که رو به میدان حرکت میکند فریاد میزند: فرزندم! بشارت باد تو را به آب گوارای کوثر که به زودی خواهی نوشید. خلف، پس از کشتن چندین تن به شهادت میرسد. دشمن، سر او را جدا کرده و به سوی مادر پرتاب میکند و مادر با روحی بزرگ که پیداست از چشمه ولایت جرعه نوشیده است رو به سر جداشده میکند و میگوید: چه نیکو عمل کردی ای مایه خرمی دل و ای روشنی دیدگان من!
شریک رنج اهلبیت(ع)
یکی از زنان دیگری که در قیام امام حسین(ع) به پشتیبانی مولا و خاندان او میشتابد تا شریک رنج اهلبیت حضرت باشد، کبشه است. کبشه، مادر سلیمان، نماینده امام حسین(ع) در بصره بود که مأموریت داشت تا پیام آن حضرت را به 7 تن از بزرگان شیعه در بصره برساند. ولی ابنزیاد به نحوی او را پیدا میکند و کشته و به دار میآویزد. مادر سلیمان، علیرغم داغ تازهای که بر دلش دارد خود را به کربلا میرساند و پس از عاشورا در زمره اسراء، همسفر خاندان امامت میگردد.(5)
مادرم، آیا راضی شدی؟
کربلا، تجلیگاه همه ایمانها و عشقها و خلوصهای نهفته است. آنها که با امام آمدهاند و با امام ماندهاند زن و مردشان ایمان و صبر و خلوص مجسماند. آن که میتواند جان ببخشد میماند که جانش را به معامله بگذارد. آن که فرزند دارد فرزندش را و آن که هیچ میآید که تنها همراه اهل خیمهها بر مصیبتها گریه کند و همدردشان باشد.
وقتی گروهی از اصحاب شهید شدند مادر وهب بنحباب رو به او کرد و گفت:
«قم یا بنیّ و انصر ابنبنت رسولاللّه»، فرزندم، برخیز و پسر دختر پیامبر را یاری کن.
جواب فرزند چنین مادری واضح است که چه بود: مادرم، چنین خواهم کرد و در این راه کوتاهی نمینمایم. آن گاه به سوی میدان به راه افتاد. پس از مدتی جنگ به نزد مادر بازگشت و گفت: مادرم آیا از من راضی شدی؟ و مادر بیآنکه به عاطفه مادریاش اجازه غلبه بر عشق به ولی خدا را بدهد پاسخ داد:
«مارضیت او تقتل بین یدی ابنبنت رسولاللّه»، هرگز از تو راضی نخواهم شد تا آنکه در پیش قدوم مبارک امام(ع) به شهادت برسی.
نمونه دیگر، «بحریه» مادر عمرو بنجناده است که او نیز پس از شهادت جناده خود، پسرش عمرو را که تنها 11 سال سن داشت امر به رفتن به میدان و حمایت از امام میکند.
همسر وهب که سخت به او علاقهمند بود تاب نیاورده و گفت: ترا به خدا مرا داغدار نساز.
مادر وهب از خوف آنکه مبادا کلام زن اراده فرزندش را سست نماید گفت:
«لا تسمع قولها و ارجع فقاتل بین یدی ابنبنت رسولاللّه لیکون غدا شفیعک عند ربک» فرزندم به شکوه همسرت گوش مسپار. بازگرد و در حمایت از امام، جان خود را فدا کن تا فردای قیامت نزد پروردگارت شفیع تو گردد.
فریاد مادر، آخرین علقههای دنیوی را از دل فرزند قطع میکند و او باز میگردد و آن قدر میجنگد تا دشمن دو دستش را قطع میکند. اینجاست که همسرش نیز نام خود را جزو حماسهسازان عاشورا ثبت میکند و عاطفه همسری خود را در پیشگاه عشق به ولایت قربانی مینماید و فریاد میزند:
«فداک ابی و امی قاتل دون الطیبین حرم رسولاللّه»، وهب، پدر و مادرم فدایت باد. برای حمایت از پاکان حرم رسول خدا بجنگ.
وهب به او میگوید که به خیمهها باز گردد ولی او پاسخ میدهد که باز نمیگردم تا در کنار تو، من هم کشته شوم. امام که صحنه را چنین میبینند میفرمایند:
«جزیتم من اهلبیت خیرا ارجعی الی النساء رحمک اللّه». خداوند، به شما پاداش نیکو بدهد. رحمت خدا بر تو باد به سوی زنان بازگرد.
همسر وهب پس از فرمایش حضرت بازمیگردد و وهب کشته میشود. مادر وهب که شهادت فرزند را از دور نظارهگر است عمود خیمه را کنده و به سوی دشمن حمله میکند. امام بار دیگر او را نیز به پیش باقی زنان بازمیگردانند.
سر فرزند، به سوی دشمن
نمونه دیگر، «بحریه» مادر عمرو بنجناده است که او نیز پس از شهادت جناده خود، پسرش عمرو را که تنها 11 سال سن داشت امر به رفتن به میدان و حمایت از امام میکند. وقتی پس از شهادت او، دشمن سرش را به سوی مادر پرتاب میکند بحریه این سر بریده خونآلود را به سینه میچسباند و بیهیچ شکوه
و ناله و شیونی که سزاوار آن لحظه است تنها میگوید: آفرین بر تو پسرم! ای شادی قلبم و ای نور دیدگانم! بعد، آن چنان این سر را به فشار به سوی سینه مردی از سپاه دشمن پرتاب میکند که او در دم میمیرد. آن گاه باز از پای ننشسته عمود خیمه را میکند و در حالی که این رجز را میخواند به سوی دشمن حمله میبرد: «انّی عَجُوز سیّدی ضعیفة»
خاوَیةٌ بالیةٌ نَحیْفة
اَضْرِبُکُمْ بِضَرْبَةٍ عَنیفة
دوُنَ بَنیِ الْفاطِمَةِ الشّریفة
من زنی، ضعیف و لاغر و ناتوانم که در حمایت از فرزند فاطمه با شما میجنگم.
بعد همین طور با رجزخوانی با همان عمود خیمه دو مرد از سپاه دشمن را به قتل رسانید. تا اینکه امام(ع) خود مانع شده به او دستور بازگشت به خیمهها را دادند.
توجه به بیتهایی که این زن هنگام مبارزه میخواند خود بهترین گواه عظمت او است. او که همسر عزیز خویش را در راه مولا فدا نموده، خود اسماعیلش را تا مذبح بدرقه میکند تا قربانی امام کند و بعد در این ابیاتی که پس از شهادت دو فرزندش میخواند، حتی نامی از قربانیان به زبان نمیآورد. بلکه با خلوصی که تنها میتواند نتیجه علقه کامل به ولایت باشد تنها نام فرزندان فاطمه(س) بر زبان او جاری است. حرفی از انتقام خون عزیزانش در این شعر نیست. آنچه هست حمایت از فرزند فاطمه(س) است.
نمونه دیگری از این مادران مخلص، حُسنیه از کنیزان امام حسین(ع) است که شاهد شهادت فرزندش، منسجح در کربلا است.
آشیانه عصمت
بعد از این نام و یاد کوتاهی که از زنان و مادران اصحاب امام در کربلا آوردیم به صاحبان اصلی عزا، به داغدارترین گروه که خود اهلبیت و خاندان بنیهاشم باشند میرسیم. خاندانی که در قربانی کردن عزیزان در راه امام نیز گوی سبقت را از دیگران ربودند. امام رضا(ع) فرمودند:
«ان کنت باکیا لشئ فابک للحسین بنعلی بنابیطالب فانه ذبح کما یذبح الکبش و قتل
اکنون زینب(س) با کولهباری از رنج شهادت عزیزان، مسؤولیت عظیم پیامرسانی فرهنگ عاشورا را بر عهده دارد. چرا که «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» و او است که باید به امت بیاموزد که در عاشوراهای مکرر زمان، زنان و مردان هر یک چه مسؤولیتی بر عهده دارند.
معه من اهلبیته ثمانیة عشر رجلا ما لهم فی الارض شبیهون». اگر برای کسی گریه میکنی برای حسین بنعلی(ع) گریه کن. چرا که او را همانند گوسفندی که سر میبرند کشتند و همراه او هجده مرد از خاندانش را که در زمین احدی در شرافت شبیه آنان نبود به قتل رساندند.
روشن است که افراد هر چه وارستهتر و بزرگوارترند مطمئنا علقهها و علاقههای خانواده به آنان قویتر است و رنج شهادت آنان، عظیمتر. صبر، بر شهادت جوان محبوبی چون علیاکبر(ع) که کوه طاقت حسین(ع) را فرو میریزد و حتی او را به ناله وا میدارد که گوید: بعد از تو خاک بر سر دنیا، صبر معمولی بر کشته شدن یک عزیز نیست. صبر بر شهادت عزیزترین عزیزان است و به همان نسبت سنگینتر و دشوارتر. آنچه عمهها و خواهران او در خیمهها باید تحمل کنند یک مصیبت معمولی نیست. مصیبتی است که حسین(ع) یعنی آن صبر مجسم را از حال برده است:
• غریبان را دل از بهر تو خون است دل خویشان نمیدانم که چون است
• دل خویشان نمیدانم که چون است دل خویشان نمیدانم که چون است
چرا که او کسی است که امام میگوید: «هر گاه دلتنگ وجود پیامبر(ص) میگشتیم به چهره او مینگریستیم.»
سکینه، دختر امام حسین(ع) شاهد
شهادت همسر عقدکردهاش عبداللّه بنحسن و نیز شهادت پدر و دو برادر و شش عمو و سه عموزاده میباشد. سکینه، آن کسی است که امام حسین(ع) در وصف او میفرمایند: «سکینة مستغرقة فی اللّه»
فاطمه بنتالحسن نیز نظارهگر شهادت سه برادر، هفت عمو، دو عموزاده، و ناظر بیماری شدید همسر خویش، امام سجاد(ع) و رنج عطش شدید و گرسنگی و آزار فرزند کوچکش امام باقر(ع) میباشد. فاطمه بنتالحسن در فضیلت به گونهای است که امام صادق(ع) در وصف او میفرمایند:
«کانت صدیقة لم تدرک فی آل الحسن امرأة مثلها»: او زن صدیقهای بود که در خاندان امام حسن زنی چون او یافت نمیشد.
امکلثوم، دختر حضرت علی و فاطمه(سلاماللّه علیهما) زن دیگری است که ناظر شهادت هفت برادر و پنج برادرزاده میباشد.
صبر آنان در عاشورا، هر چند بسیار باشکوه است ولی تحمل آزار وحشیانه دشمن در اسارت و شکوه اعتراض این خاندان به رفتار جابرانه دشمن و جهل و خموشی مرگبار امت، خود حماسهای دیگر است که بدان خواهیم پرداخت.
جفا خواهد بود اگر نامی از اسماء و امالبنین در این میان برده نشود. آنان هر چند در کربلا حضور نداشتند، ولی حمایت باشکوه آنان از قیام امام(ع) خود عظمتی دارد.
اسماء دختر عقیل، در ماجرای قیام امام حسین(ع) چهار برادر (مسلم، جعفر، عبدالرحمن، عبداللّه و سه برادرزادهاش (محمد و عبداللّه فرزندان مسلم بنعقیل و محمد فرزند ابیاسعد بنعقیل) به شهادت میرسند و او مقاوم و نستوه اشعاری سروده با کلام حماسی خود بیدارگر امت میگردد. امالبنین زنی است که شجاعت را از پدران خود به ارث برده و به همین جهت حضرت علی(ع) زمانی که قصد ازدواج با شیرزنی دارند تا بتواند در ایفای نقش مادری خود، مردانی شجاع بپرورد، با او ازدواج مینمایند. خداوند به او چهار فرزند عطا مینماید که هنگام حرکت امام حسین(ع) به سوی کوفه، هر چهار پسر خود را برای حمایت از آن حضرت به همراه ایشان میفرستد.
این چهار برادر، جان خود را در طبق اخلاص نهاده و در حمایت از امام(ع) به شهادت میرسند و در یک بعدازظهر، امالبنین لایق مقام پرافتخار مادر چهار شهید میگردد. در عظمت ولایتمداری او همین بس که وقتی خبر شهادت فرزندانش را به او میدهند بدن تأخیر میپرسد: برایم بگویید که امام و مولایم حسین چگونه است و وقتی که از شهادت امام حسین(ع) باخبر میگردد ضجّه میزند که:
اولادی و من تحت الخضراء کلّهم فداء لابی عبداللّه الحسین(ع) فرزندان من و همه آدمیان، قربان امام(ع) باد.(6)
در نهایت در وصف زینب کبرا هر چه گفته شود ناچیز است. او که کوچکترین مصیبتش در بعدازظهر عاشورا، شهادت دو فرزندش عون و محمد میباشد. شهادت هفت برادر که جانسوزترین آن، شهادت امام حسین(ع) میباشد و نیز شهادت پنج برادرزاده که سختترین آن، شهادت علیاکبر(ع) بوده فقط بخشی از مصایب عظیم وارد بر این شیرزن میباشد. زینب(س) که تمام زندگیش تکرار رؤیت شهادت است از طفولیت با مشاهده شهادت مادر با این فرهنگ آشنا گردیده، چندی نمیگذرد محاسن غرقه به خون پدر یاد شهادت را در ذهن او بیدار میسازد. با گذر چند سال پارههای جگر بیرون ریخته از دهان برادر، مظلومیت این خاندان را دوباره عیان میسازد و اکنون زینب(س) با کولهباری از رنج شهادت عزیزان، مسؤولیت عظیم پیامرسانی فرهنگ عاشورا را بر عهده دارد. چرا که «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» و او است که باید به امت بیاموزد که در عاشوراهای مکرر زمان، زنان و مردان هر یک چه مسؤولیتی بر عهده دارند. لذا، به میزانی که یاد عاشورا در دل مردم زنده گردید رشیدمردانی چون اصحاب امام حسین(ع) و شیرزنانی چون خاندان آن حضرت بیشتر جلوه نمودند. بهترین تجلیگاه چنین امری را در جریان انقلاب اسلامی ایران یافتیم. آنجا که ملت معتقد به جان و مال در طبق اخلاص نهادند لذا توان سرنگونی طاغوت 2500 ساله را یافتند. امام خمینی در کلام منور خویش این تلاش را پاس داشته میفرماید: بانوان ایران در این نهضت پیشقدم بودند و مثل بانوان صدر اسلام بودند.(7)
و نیز با توجه به نقش زنان در پیروزی بر جهان کفر در جنگ تحمیلی هشت ساله فرمودند: به تمامی خواهران و برادرانی که در محیط جنگ به زندگی دلاورانه خود ادامه میدهید و از کشته شدن به دست دشمنان خدا در راه خدا ترسی ندارید و با چنگ و دندان از میهن عزیزتان برای رضای خدا دفاع میکنید و موجب دلگرمی رزمندگان اسلام میشوید و همه چیز خود را در طبق اخلاص قرار دادهاید و با فداکاریهای مکرر، صحنههای شجاعت و شهامت را در تاریخ سراسر مبارزات بیامانتان ثبت نموده و مینمایید و با درس فداکاری و رشادت به مستضعفین جهان میآموزید که وعده خدا بر حکومت پابرهنگان جهان حق است، به شما که با مبارزات خویش روی ابرقدرتها را سیاه کردید درود میفرستم و در مقابل صبر و استقامتتان خاضع و خاشعم.
________________________________________
1ـ برخی نیز این رقم را 18 یا 28 یا 30 هزار نفر ذکر کردهاند.
2ـ اعلام النساء، ص493.
3ـ انقلاب مقدس حسین(ع)، ص153.
4ـ نفس المهموم، ص132، ص898، ص599 و اعلام النساء، ص145.
5ـ اعلام النساء، ص602.
6ـ اعلام النساء، المؤمنات، ص496 و 497.
7ـ سخنان امام خمینی در دیدار با بانوان عضو مکتب الزهرا(س) و گروهی از برادران پاسدار در تاریخ 28/3/58.
8ـ سخنان امام خمینی خطاب به ملت ایران در تاریخ 2/11/59.
نقش زن در قیام عاشورا
پس از تجلی اسلام در جهان و احیای حقوق از دست رفته زن در جامعه، زن هویت و اصالتخویش را باز یافت و با حفظ ارزشهای دینی، در مسائل مهم اجتماعی - سیاسی شرکت جست و چه بسا، نام و حماسه بعضی از ایشان در تاریخ ماندگار گردید . از جمله حوادث عظیم در تاریخ اسلام و بلکه در تاریخ جهان، واقعه حزنانگیز و جانسوز کربلاست .
حماسه کربلا، یک رویکرد بزرگ سیاسی، اجتماعی و تربیتی است که اگر این حماسه را احیا کننده اسلام بدانیم، باید سهمی عظیم برای زنان در آن قائل گردیم; زیرا اگر نبودند زنان شجاع، با ایمان و پاکباخته در صحرای کربلا، رسالت عظیم حسینی ناتمام میماند .
چه بسیار دلاوریها و جان فشانیها که در این صحنه، از زنان بروز و ظهور یافت و تا ابدیتبر تارک تاریخ حک گردید .
و به همین دلیل است که علامه شهید مطهری میفرمایند: «تاریخ کربلا، یک حادثه و تاریخ مؤنث است، یعنی یک حادثه مذکر - مؤنث است . حادثهای که مرد در آن نقش دارد، زن نقش دارد، ولی مرد در مدار خودش، و زن در مدار خودش .» (1)
آری، این بانوان آگاه و معتقد، وظیفه دینی خویش را در قیام عاشورا، با حفظ هنجارهای اسلامی، به بهترین وجه به انجام رسانیده و نشان دادند که یک زن میتواند در بزرگترین و مهمترین حماسه انقلابی و دینی عصر خویش سهمی عظیم و افتخار آفرین داشته باشد، تا در آینده نیز زنانی مخلص و با ایمان تداوم دهنده حرکت ایشان در راه حفظ مبانی و ارزشهای اسلامی باشند .
همراهی زنان با امام حسین ( علیهالسلام)
آن گاه که ابا عبدالله الحسین ( علیهالسلام)، عازم سفر جهت مبارزه با بی عدالتیها گردید، در جمع یارانش، عدهای از زنان هاشمی و غیر هاشمی نیز حضور داشتند .
ایشان زنان دلیر و متهوری بودند که با ترسیم نیکویی از حیات، با گامهای استوار و به رهبری امام حسین ( علیهالسلام) در مقابل بیدادگریها ایستادند و با درک عمیق از انقلاب حسینی، حماسهها آفریدند . آنان با گذشت از لذائذ مادی و غلبه بر هواهای نفسانی، به چنان درجهای از ایمان و تعهد رسیده بودند، که لیاقت همراهی با امام حسین ( علیه السلام) و دفاع از حریم اسلام را پیدا کردند .
امام حسین ( علیهالسلام)، برای این سفر زنانی را برگزیده بود که سخنورانی عالمه، شیر زنانی مؤمنه و خدمتگزارانی شایسته برای اسلام بودند .
امام حسین ( علیهالسلام) بهتر از هر کسی آگاه بود که این بانوان بزرگ، کامل کننده رسالت عظما و عظیم وی خواهند بود . به همین جهت ایشان را با خود همراه ساخت .
البته عده دیگری از زنان نیز گرچه در جمع همراهان امام نبودند، اما خدمات ارزندهای را در جهت قیام اباعبدالله ( علیهالسلام) انجام دادند . که در ذیل به برخی از آنها اشاره مینماییم:
1 - ماریه دختر سعد
وی از قبیله عبدالقیس و از شیعیان ساکن بصره بود . او در شرایط اختناق بصره، منزل خود را در اختیار شیعیان قرار داد تا محلی برای اجتماع ایشان، جهت مشورت پیرامون چگونگی پیوستن به امام حسین ( علیهالسلام) باشد . (2)
از این انجمن، چند تن، چون «یزید بن نبیط» (3) و دو پسرش، عازم کربلا شدند و در قیام عاشورای امام حسین ( علیهالسلام) به شهادت رسیدند .
2 - طوعه
طوعه همان زنی بود که در شرایط وحشت زای کوفه، به حمایت از مسلم پرداخت و او را در خانه خویش پناه داد و سیراب نمود . (4)
این اقدام طوعه در آن شرایط سخت، خود نوعی شجاعت و دلاوری بود; زیرا او با وجود این که پسرش از عمال ابن زیاد بود و در پی دریافت جایزه، حریصانه به دنبال مسلم گشت، او را پناه داد و خود را در معرض خطر انداخت .
3 - «دلهم» یا «دیلم»
«دلهم» همسر «زهیر بن قین» یکی از یاران فداکار امام در حماسه کربلا بود . او، همسرش را که از طرفداران عثمان بود، برای پیوستن به امام تشویق نمود، (5) و بدین ترتیب یاوری دیگر برای امام حسین ( علیهالسلام)، به جمع کربلاییان پیوست .
اگر نبود هشدار «دلهم» ، زهیر توفیق نمییافتبا امام ( علیهالسلام) آشنا شود و به شرف و عزت ابدی نائل گردد .
اینان نمونههایی از زنان فداکار و از خود گذشتهای بودند که در دورانی که مردان در رکود و رخوت به سر میبردند و منافع و امیال دنیوی را بر عقیده و ایمان مقدم میداشتند، در حد توان خویش، امام حسین ( علیهالسلام) را یاری نمودند .
نقش زن در روز عاشورا
نقش زنان در روز عاشورا را از چند منظر میتوان مورد بررسی قرار داد:
1 - پشتیبانی و حمایت از امام حسین ( علیهالسلام)
زنان کاروان حسینی، با بینشی ژرف، به حمایت از امام حسین ( علیهالسلام) پرداختند . ایشان چه قبل از شروع قیام و چه بعد از آن، حامیانی استوار و فداکار برای مولایشان بودند و این را با ترغیب مردانشان به مبارزه، با خطابههای شورانگیز و ... به اثبات رسانیدند .
2 - تشویق و ترغیب رزمندگان به مبارزه
در روز عاشورا، آن گاه که جنگی نابرابر میان سپاه دشمن و امام حسین ( علیهالسلام) و یارانش در حال وقوع بود، زنان دلیر و پاکباز، با آگاهی از نتیجه ظاهری جنگ، مردان خویش را به مبارزه علیه نابخردان و نامردمان ترغیب نمودند . آنان به چنان درجهای از اعتقاد رسیده بودند که در برابر خدا، تسلیم محض بودند . اگر کمی دقت نماییم، میبینیم که آنان میتوانستند دنیا را بر آخرت و عقاید خویش ترجیح داده و با اصرار از همسران خود بخواهند که از معرکه بگریزند . اما نه تنها این کار را نکردند، بلکه مشوق مردانشان برای مبارزه و حفظ اسلام بودند . تاریخ عاشورا نمونههای متعددی از این بزرگواران را به ما معرفی مینماید:
یکی از این بانوان، «ام وهب» همسر عبدالله بن عمیر بود . وقتی که عبدالله قصد پیوستن به سپاه امام را داشت، همسرش نیز با او به کاروان امام پیوست . او در روز عاشورا، با تشویق همسرش به نبرد، به یاری او شتافت . و آن گاه که بر سر پیکر پاک همسرش حاضر گشت، توسط سپاه دشمن به شهادت رسید . او تنها زن شهید در میدان کربلا بود . (6)
«بحریه» مادر عمرو بن جناده، زن سلحشور دیگری بود، که پس از شهادت همسرش در روز عاشورا، پسرش را به حمایت از امام و رفتن به میدان امر کرد . پس از شهادت پسر، دشمن سر بریده او را به سوی مادر پرتاب کرد، اما این شیر زن، با افتخار، سر فرزند را دوباره به سوی سپاه دشمن پرتاب نمود و گفت: ما چیزی را که در راه خدا دادهایم، باز پس نمیگیریم . (7)
3 - صبر و ایثار و مقاومت
بردباری و ایثار زنان و مادران شهدا از جمله مسائل شگفتانگیز واقعه کربلاست . آنان به رهبری زینب ( علیهاالسلام) از عزیزترین سرمایههای عمر خود، در راه عقیده و اندیشههای متعالی خویش گذشتند . مرگ برادران، در خون غلتیدن شوهران، و حتی شهادت فرزندان نتوانست، گامهای ایشان را در راه هدفشان متزلزل سازد .
بعضی از آنان، در نهایت ادب و اخلاص، حتی برای گرفتن پیکر پاک شهدایشان از خیمهها بیرون نمیآمدند و احساسات خود را مخفی کرده و صدا به گریه و شیون بلند نمیکردند، تا مبادا امام حسین ( علیهالسلام) در مقابل آنها شرمنده گردد .
هنگامی که امام ( علیه السلام)، پیکر پاک علی اصغر را پشتخیام آورد تا دفن نماید، مادر علی اصغر برای دفن او حاضر نشد . همین طور وقتی که پیکر بی جان علیاکبر و قاسم را آوردند، مادران آنها از خیمه بیرون نیامدند . حضرت زینب ( علیهاالسلام) نیز پس از شهادت دو فرزندش، بیرون نیامد تا امام ( علیهالسلام) شرمنده نگردد . (8)
و این ایثاری ظریف و مقاومتی بی نظیر است که در روز عاشورا به نمایش گذاشته شد .
4 - شرکت مستقیم در نبرد
زنان در اکثر جنگهای صدر اسلام شرکت داشتند، اما نقش زنان در عاشورا نقشی متفاوت بود . جنگ نابرابر، احساسات عمیق زنان را برانگیخت و بعضی از آنها، برای حمایت از امام حسین ( علیهالسلام)، به صحنه نبرد آمدند و با تیرک خیمه که تنها سلاح آنان بود، به سوی دشمن هجوم بردند و تعدادی از سپاهیان کفر و نفاق را به هلاکت رساندند . بحریه مادر عمرو بن جناده (9) و ام وهب همسر عبدالله بن عمیر (10) از جمله این سلحشورانند .
5 - اطاعت از امام ( علیهالسلام)
زنان، در قیام حسینی، انسانهایی کمال یافته، با هدف، مؤمن راستین و با اخلاص بودند که با تسلیم محض در برابر اوامر الهی و امامشان توانستند سرافراز از امتحان پروردگار بیرون آیند .
آن گاه که این بانوان بزرگ، به سوی دشمن حمله ور میشدند، هیچ کس نمیتوانست آنان را از مبارزه باز دارد . اما هنگامی که امام به ایشان فرمان بازگشت میداد، بی هیچ سخنی به خیمهها باز میگشتند . این بانوان از موقعیتحساسی که امام در آن قرار داشت، با خبر بودند و به همین منظور، زمینه اضطراب و نگرانی امام را فراهم نمیکردند . و هرگز بر خلاف رضای امام ( علیهالسلام) حرکتی نمیکردند و سراسر وجودشان، آکنده از رضا و تسلیم بود .
6 - آرام کردن کودکان و تسلی آنان
وظیفه زنان، در روز عاشور، بسیار سنگین بود . آنان علاوه بر این که شاهد شهادت مردانشان بودند، بایستی کودکان تشنه و مضطرب را آرام میساختند تا مبادا صدای گریه آنها، دیگر رزمندگان را دچار تزلزل کند . آن گاه که خیمهها آتش گرفت و کودکان هراسان به بیابان گریختند، این زنان بودند که جگر گوشههای آل رسول را پیدا کردند، در آغوش کشیدند و آرام نمودند . و بدین ترتیب بود که کوهها در مقابل استقامت زنان کربلایی، سر تعظیم فرو آوردند و صحراها در برابر وسعت وجودی ایشان احساس حقارت کردند .
________________________________________
1 - شهید مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج 1، ص 289 .
2 - محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک)، ج 5، ص 353; شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ص 532 .
3 - شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ص 532 .
4 - محمد بن جریر طبری، همان، ص 373 .
5 - علامه سید محسن امین عاملی، امام حسن و امام حسین، ص 184 .
6 - احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج 3، ص 193; محمد بن جریر طبری، همان، ص 437 .
7 - عبدالله ممقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج 3، ص 83; محمد بن جریر طبری، همان، ص 353 .
8 - نقش زنان مسلمان در صدر اسلام، ص 26 .
9 - عبدالله ممقانی، همان .
10 - احمد بن یحیی بلاذری، همان .
نقش زن در قیام عاشورا
نقش زن پس از عاشورا
پس از واقعه تلخ عاشورا، رسالتسنگین بانوان کاروان حسینی آغاز گردید . آنان با وجود شرایط سخت جسمی و روحی، میبایست از اندیشه و کلام و احساس یاری گرفته و با خطبههای پرشور خویش، مردمی که در عمق نادانی به سر میبردند را از حقانیت راه امام حسین ( علیهالسلام) و مظلومیت ایشان آگاه سازند و به رهبری زینب ( علیهاالسلام)، به نشر معارف اسلام و رساندن پیام شهیدان بپردازند تا اسلام را از هدم و زوال نجات بخشند . این جاست که به هدف والای امام حسین ( علیهالسلام) از همراه نمودن زنان و کودکان، با خویش پی میبریم .
شهید مطهری میفرمایند: «... ابا عبدالله ( علیهالسلام) اهل بیتخودش را حرکت میدهد، برای این که در تاریخ رسالتی عظیم را انجام دهند . برای این که نقش مستقیمی در ساختن این تاریخ عظیم داشته باشند، اما با قافله سالاری زینب، بدون آن که از مدار خودشان خارج شوند، از عصر عاشورا زینب ( علیهاالسلام) تجلی میکند و از آن به بعد به او واگذار شده بود .» (1)
فعالیتها و حماسه زن عاشورایی را پس از قیام، میتوان به دو بخش تقسیم نمود:
1 - حماسه آفرینی زینب ( علیهاالسلام)، در نهضت عاشورا
2 - نقش و فعالیتسایر بانوان، در این نهضت
حماسه آفرینی زینب ( علیهاالسلام) در نهضت عاشورا
همان گونه که میدانیم، حفظ و نگهداری یک نهضت و انقلاب، از انجام آن مهمتر است . حضرت زینب ( علیهاالسلام) بعد از حادثه جانسوز دهم محرم الحرام سال 61 هجری، پیام رسای خویش را از دشتخونین کربلا برای مسلمانان ابلاغ نمود و آن را برای همیشه در تاریخ، زنده نگاه داشت .
البته، حضور و نقش عظیم آن حضرت در نهضت کربلا، منحصر به بعد از قیام نیست، بلکه ایشان از ابتدای راه، حضوری فعال و تعیین کننده در انقلاب حسینی داشتند . همیاری حضرت زینب ( علیهاالسلام) با امام حسین ( علیهالسلام) در انجام مسؤولیتها را میتوان بزرگترین نقش آن حضرت، تا قبل از ظهر عاشورا دانست . آن حضرت به عنوان امین امام، بخش وسیعی از مسؤولیتها و امور کاروان را بر عهده داشت، تا امام ( علیهالسلام) فرصت و فراغ بیشتری برای آماده سازی قیام داشته باشد .
اما اصلیترین وظیفه حضرت زینب ( علیهاالسلام)، بعد از ظهر عاشورا، متجلی میشود . اگر نبود آن عالمه غیر معلمه در کربلا، نه تنها انقلاب امام حسین ( علیهالسلام) دستخوش تحریف میگردید، بلکه اسلام نیز در معرض خطری جدی قرار میگرفت .
تبلیغ پیام شهادت، سرپرستی قافله اسرا، پرستاری از امام سجاد ( علیهالسلام)، حفظ و حراست زنان و کودکان، و ... مسؤولیتهای سنگینی بود که آن حضرت پس از قیام عهده دار بود .
سخنرانی حضرت زینب ( علیهاالسلام)، در بارگاه ابن زیاد و یزید، آن چنان شورانگیز بود که ارکان حکومت اموی را به لرزه انداخت . سخنان پرشور او در تشریح اهداف انقلاب حسینی و بیان اوضاع اندوهبار روز عاشورا، دسیسهها و جنایات رژیم را برملا نمود . روشنگریهای آن حضرت، توانست جامعه چشم و گوش بسته آن زمان را بیدار کند . پیامد تلاشهای حضرت زینب ( علیهاالسلام) انقراض حکومت اموی و جلوگیری از اتلاف خون پاک شهدای کربلا، و در نتیجه، احیای مجدد اسلام بود .
و مدینه (4) ، به افشاگری بنی امیه اقدام نمود و چهره کریهشان را به مردم نشان داد; و این خود قیامی دیگر شد، برای براندازی دستگاه فاسد خلافت .
خطابههای پرشور حضرت زینب ( علیهاالسلام) هراسی عظیم در دل بنی امیه پدید آورد و به همین جهت، ایشان را به مصر تبعید نمودند; (5) اما غافل از این که این زن فصیحه بلیغه پیام شهادت را به مصر نیز خواهد برد، و سرانجام، این اسطوره صبر و ایثار در 15 رجب سال 62 هجری، در تبعید، به ملکوت اعلی پیوست . (6)
گر چه زینب ( علیهاالسلام) اندکی بیش، پس از واقعه جانسوز کربلا زندگی نکرد، ولی در همین مدت اندک، کنگرههای کاخ ستم را فرو پاشید، و پیام عاشورای امام حسین ( علیهالسلام) را تا ابد ماندگار کرد .
نقش سایر زنان پس از قیام
غیر از زینب ( علیهاالسلام)، عده دیگری از زنان نیز بودند که به رهبری و مدیریتحضرت ( علیهاالسلام)، کارهای تبلیغی و فرهنگی بسیاری پس از حماسه عاشورا انجام دادند که تاثیر زیادی بر جامعه آن روز داشت و چه بسا اثرات آن تا به امروز ادامه دارد .
نقش آفرینی زنان را پس از قیام عاشورا، از دو بعد عمل و گفتار، میتوان مورد بررسی قرار داد:
1 - نقش عملی زنان پس از قیام عاشورا
بعد از به پایان رسیدن جنگ، زنان در عرصه عمل، نسبتبه فاجعهای که از سوی دستگاه غاصب یزید بر امام حسین ( علیهالسلام) و یارانش وارد شده بود را به شدت محکوم نمودند . و جالب این که اکثر این زنان، کسانی بودند که شوهرانشان در سپاه کوفه، بر علیه امام به مبارزه پرداخته بودند که در ذیل به چند نمونه از آنها میپردازیم .
- زنی از قبیله بنی بکر
بعد از ظهر عاشورا، زنی از قبیله بنی بکر که همسرش در لشکر عمر بن سعد بود، از وضعیت اسراء متاثر شده، شمشیر به دست میگیرد و به سوی سپاه کوفه هجوم میبرد و به قوم خود میگوید: «ای آل بکر! دختران رسول خدا را غارت کنند، در حالی که جز خدا پناهگاهی ندارند; برای خونهای رسول خدا (صلیالله علیهو آله) قیام کنید .»
همسرش او را از آن کار منع کرد و به اردوگاه باز گرداند . (7)
- زنان بنی اسد
پس از پایان جنگ، بدنهای مطهر شهدا بر روی زمین تفتیده کربلا مانده بود، و هیچ کسی جرات نداشت که برای دفن و کفن اجساد قدم بردارد; چرا که طبق دستور عمر سعد، ماموری بر بدنها گمارده شده بود . در این وضعیت، زنان قبیله بنی اسد که در نخلستانهای نزدیک کربلا بودند، با بیل و وسایل دیگر، به سوی میدان هجوم بردند . مردان آنها با دیدن حرکتشجاعانه زنان، به کمک آمدند و به کفن و دفن شهیدان پرداختند . (8)
- ام عبدالله
او همسر «مالک بن نسیر» بود . شوهر او در روز عاشورا با شمشیر بر سر مبارک امام ضربتی زد و عرقچینی که بر سر امام بود، پاره شد و امام مجروح گردید . پس از جنگ، او عرقچین را به خانه آورد و به همسرش داد تا آن را بشوید . اما ام عبدالله گفت: «به غارت رفته پسر دختر پیغمبر (صلیالله علیهو آله) را به خانه آوردهای؟ آن را از پیش من ببر .» (9)
و این زن، بدین گونه اعتراض خویش را به عمل قبیح کوفیان و همسرش اعلام داشت .
- نوار همسر خولی
پس از آن که خولی بن یزید اصبحی سر مبارک امام را برای کسب جایزه به کوفه آورد، ابتدا آن را به خانه برد . همسرش در نهایت اعتراض، شوهرش را طرد و نسبتبه او ابراز انزجار نمود . سپس به حیاط رفت و نزدیک سر مبارک امام تا صبح بیدار نشست . در کتب تاریخی، از مشاهدات وی در این شب، نسبتبه حضور فرشتگان برای تکریم و تقدیس سر مبارک امام مطالبی آمده است . (10)
- زنان آل ابی سفیان
سخنرانیها و خطابههای پر شور حضرت زینب ( علیهاالسلام)، در مجلس ابن زیاد و یزید، موجب گردید که زنان آل ابی سفیان از این واقعه متاثر شده، مراسم نوحه سرایی و گریه و شیون برای امام حسین ( علیهالسلام) و یارانش بر پا دارند . (11) و بدین ترتیب، انزجار و اعتراض خویش را نسبتبه عمل مردان ناجوانمرد خود اعلام دارند .
- هند همسر یزید بن معاویه
پس از افشاگری زینب کبری ( علیهاالسلام)، هند که از واقعه تلخ عاشورا سخت متاثر و ناراحتشده بود، به همسرش در مورد به شهادت رساندن امام حسین ( علیهالسلام) اعتراض نمود و گفت: «ای یزید! آیا تو دستور دادهای سر حسین فرزند رسول خدا را از تن جدا کنند و بالای نیزه برند؟ آیا تو فرزند فاطمه را کشتی؟»
یزید مضطرب شد و برای گریز از کاری که کرده بود، گفت: «... خدا بکشد ابن زیاد را که او را کشت، من به کشتن او راضی نبودم .» (12)
نکته قابل تامل در این مطلب، انزجار هند، همسر یزید، از حرکتشوم همسرش میباشد که با این اعتراض، ضربه سختی بر حکومتشوهر خود وارد کرد .
اینها نمونههایی از واکنش زنان کوفه و شام به عملکرد مردانشان بود . اما بانوان دیگری هم با کردار خویش، در جبههای تبلیغی به مبارزه علیه آل ابی سفیان پرداختند . ایشان از همراهان و پیروان امام حسین ( علیهالسلام) بودند، که با اقدامات هوشیارانه، اعتراض خویش را بیان نمودند .
- رباب همسر امام حسین ( علیهالسلام)
رباب همسر امام حسین ( علیهالسلام)، دختر «امرء القیس بن عدی بن اوس» بود . او در کربلا حضور داشت و شاهد شهادت همسر و فرزند شیر خوارهاش علی اصغر بود . وی پس از کربلا و اسارت، در مدینه ساکن شد . (13)
در برخی روایات آمده است که در بازگشت اسرا به مدینه، رباب دستور داد تا سقف خانهاش را بردارند و خود و دخترش سکینه، در خانه بی سقف روزگار گذراندند . چون به او گفته میشد که از زیر آفتاب سوزان برخیز . با گریه و شیون میگفت: من با چشمان خود حسین ( علیهالسلام) را دیدم که گرمی آفتاب، بدن او را میگداخت . (14)
و این خود نوعی مبارزه و قیام علیه ستم یزید و عمالش بود . رباب با این حرکت، به تحریک احساسات و عواطف مردم پرداخت، تا زمینه را برای قیامهای دیگر مردمی فراهم سازد .
- زنان مدینه و بنی هاشم
بعد از واقعه کربلا، زنان مدینه، بر سر قبر رسول خدا (صلیالله علیهو آله) رفتند و مراسم عزاداری برپا نمودند . (15)
آنان بدون هیچ هراسی از دستگاه حاکمه، با شور و شعور، دستبه اقدامی مهم زدند . آنان با رفتن بر سر قبر پیامبر (صلیالله علیهو آله)، با زیرکی و تیزبینی، به همه نشان دادند که این فرزند رسول خداست که به شهادت رسیده است . و پس از آن تا یک سال، روز و شب، در مدینه نوحه سرایی میکردند . (16)
امام صادق ( علیهالسلام) نیز در این زمینه میفرمایند: پس از واقعه کربلا، هیچ زن هاشمی، سرمه به چشم نکشید و خضاب نکرد . دودی نیز از خانه بنی هاشم برنخاست تا پنجسال که عبیدالله بن زیاد کشته شد .» (17)
و این نشانگر نقش اساسی و مهم زنان در حفظ و تداوم نهضتحسینی بود . اینان با عزاداریهای پی در پی، در حقیقت، به مبارزه علیه حکومتبیدادگر یزید برخاستند و با حرکتهای مثبت که در نهایت لطافت و ظرافت انجام میشد، در اذهان تاثیر به سزایی گذاشتند .
زنان انصار (18) نیز به همراهی زنان بنی هاشم، زمینه را برای شروع مبارزاتی نو بر ضد دستگاه بنی امیه فراهم ساختند، و با شعور دینی و سیاسی خویش، گامی بلند در احیای نهضت عاشورا برداشتند .
2 - نقش سخنرانی و خطابههای زنان پس از قیام
علاوه بر اقداماتی که زنان در عرصه عمل انجام دادند، خطابهها و سخنرانیهای بانوان هاشمی را میتوان مهمترین عامل برای روشنگری مردم و براندازی حکومتیزید دانست; چرا که اگر نبود این افشاگریها، جامعه خفته آن روز متحول نمیگردید و ندای حقطلبی و ستیز علیه ستم، بلند نمیشد .
همان گونه که گذشت، امام سجاد ( علیهالسلام) و زینب کبری ( علیهاالسلام) بزرگترین نقش را در این زمینه ایفا کردند . آنها با اخطارها، هشدارها و بیدار باشها، ضربه سنگینی بر آل امیه وارد نمودند . اما دیگر زنان هاشمی نیز که در نهایت فصاحت و لاغتبودند، نقش مهمی در خنثیسازی تبلیغات مسموم اموی داشتند . زنانی چون ام کلثوم (19) و فاطمه صغری دختر (20) امام حسین ( علیهالسلام) و ... .
نکته قابل ذکر این که طبق آمار تاریخی، (21) زن در روز عاشورا، از سپاه و کاروان امام حسین به اسارت درآمدند، که از این عده 6 نفر غیر هاشمی و بقیه، زنان بنی هاشم بودند . (22)
اسارت این بانوان اگر چه اجباری و ناخواسته بود، ولی آنها را در موقعیتی قرار داد که توانستند پیام خود را به گوش مردم برسانند . آنان هر جا رسیدند، از فرصتها سود جسته، وقایع کربلا را بازگو کردند .
خطبههای پرنفوذ این بانوان بزرگوار، که مصداق نیکوی امر به معروف و نهی از منکر است، چنان تاثیری بر اذهان خفته مردم گذاشت که زمینه ساز تحولاتی عظیم و قیامهایی چون قیام توابین و قیام مختار گردید .
علاوه بر آن، این سخنرانیها و روشنگریها، دستاوردهای مهم دیگری نیز داشت که رسوا ساختن دستگاه حاکم، دادن روح مقاومت و ایستادگی به مردم، ایجاد وحدت و یکدلی در بین مردم جهت مبارزه و قیام، بیداری افکار و اندیشهها، تهیه عوامل سقوط رژیم، توسعه معارف اسلامی، ایجاد ارزشهای اخلاقی جدید و ... از جمله این دستاوردهاست .
تامل درباره شخصیت و موقعیت هر یک از این زنان، میتواند عظمت و بزرگی اقدامات شایسته آنان را جلوهگر نماید و درسی باشد برای زنان در عصرهای مختلف، برای وصول به اهداف عالیه اسلام .
پینوشتها:
1 - مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج 1، ص 289 .
2 - ر . ک: سید بن طاووس، لهوف، ص 165 .
3 - ر . ک: همان، ص 202 .
4 - ر . ک: هاشم معروف الحسنی، جنبشهای شیعی در تاریخ اسلام، ص 522; حسین عماد زاده، حضرت زینب کبری، ص 150 .
5 - همان، ص 522 .
6 - همان .
7 - فاطمه رجبی، زن در حماسه کربلا، ص 70 .
8 - همان، ص 74 .
9 - محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج 7، ص 3055 .
10 - حاج شیخ عباس قمی، نفس المهموم (ترجمه فارسی)، ص 478 .
11 - محمد بن جریر طبری، همان، ص 3080; حاج عباس قمی، منتهی الآمال، ج 1، ص 433 .
12 - همان، ص 3079 .
13 - حسین عمادزاده، همان، ص 307 .
14 - هاشم معروف الحسنی، همان، ص 522 .
15 - حاج شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 1، ص 344 .
16 - همان، نفس المهموم، ص 302 .
17 - همان، ص 604 .
18 - ر . ک: هاشم معروف الحسنی، همان، ص 528 .
19 - ر . ک: سید بن طاوس، لهوف، ص 178; علی نظری منفرد، قصه کربلا، ص 438 .
20 - ر . ک: همان، ص 172 .
21 - علی نظر منفرد، همان، ص 405
نقش تـربیتی بانوان در مقابله با آسیبهای فرهنگی و اجتماعی
مقدمه
امروزه نقش مؤثر زنان در مقابله با تهاجم فرهنگی و پیشگیری از انحرافات اجتماعی بر کسی پوشیده نیست زیرا زنان در فرهنگسازی بیشترین نقش را دارند و همین نقش مؤثر و کلیدی، موجب شد که نوک تیز حمله دشمن در جهانی شدن و استحاله فرهنگی متوجه زنان جامعه گردد. آنان به خوبی دریافتند که اگر موفق به تغییر فرهنگ زنان یک قوم گردند، میتوانند تمامیت فرهنگ آن جامعه را متأثر کرده و تغییر دهند. از اینرو دشمن تمامی تلاش خود را مصروف تغییر فرهنگ زنان جامعه ما نمود و بر همگان روشن است همان طور که زنان قادر به سازندگی فرهنگ خانواده و جامعه میباشند به همان نسبت توان تخریب فرهنگ جامعه را دارند و طبیعی است که زنان جامعه از عمدهترین و تأثیرگذارترین عناصر مقابله با تهاجمات فرهنگی، میباشند.
اما اینکه زنان جامعه تحت چه شرایطی در مقابل فرهنگ بیگانه آسیبپذیر میشوند و به بیان دیگر، ریشه این همه ناکامی در عرصه فرهنگ و ذبح ارزشهای دینی و اخلاقی در قشر زنان در جامعه ـ که متأسفانه ما شاهد و ناظر آن هستیم ـ در کجاست و در چه موقعیت و با ایجاد چه زمینههایی زنان بیشتر دچار آسیبهای فرهنگی میشوند و امکان رویارویی با تهاجمات فرهنگی را از دست میدهند. این مسأله از ضروریترین مباحثی است که باید به آن پرداخت.
در این مقاله سعی بر این است که بیشتر به عواملی که موجب تضعیف نقش تربیتی زنان در مقابله با تهاجم فرهنگی میشود، پرداخته شود. اما مهمتر از آن، آسیبشناسی این مسأله است و اینکه چرا زنان ما علیرغم اینکه میتوانند نقشآفرینی مؤثری در فرهنگسازی و مقابله با جنگ فرهنگی داشته باشند، همان طور که در هشت سال دفاع مقدس این مسأله به اثبات رسید، متأسفانه، در این مورد، یک نقش منفعل پیدا کردهاند و بیشتر تحت تأثیر فرهنگ غرب قرار میگیرند به جای اینکه بتوانند نقش فعالی در مقابله با تهاجمات فرهنگی داشته باشند. به نظر میرسد که مهمترین خدمت فرهنگی که در این عرصه میشود به جامعه ارائه داد آسیبشناسی مسائل زنان در مقابل تهاجمات فرهنگی است چرا که هر گونه برنامهریزی فرهنگی برای ارتقاء سطح علمی و فرهنگی و نهایتا افزایش سطح مقابله آنان با فرهنگ مهاجم، منوط به شناختن نقاط آسیبزاست.
ضرورت آسیبشناسی تربیتی
زنان در مقابله با تهاجم فرهنگی
از آنجا که «ثمربخشی تلاش دستاندرکاران نظام تربیتی هر جامعه بر آسیبشناسی تربیتی، به مفهوم شناخت و تحلیل موانع جریان تربیت و تبیین چگونگی برخورد مؤثر با این عوامل، متوقف است»، بر این اساس، همه تلاشهای گسترده و متنوع در حوزه تربیتی زنان را بایستی تحت دو عنوان «ایجاد مقتضیات» و «رفع موانع» بررسی نمود. تربیت زنان در مفهوم خاص آن یعنی «مجموعه تدابیر و اقدامات سنجیده و منظم تربیتی به منظور پرورش و تقویت ایمان و ایجاد التزام نسبت به باورها، هنجارها، ارزشها، احکام و دستورات دینی» مستلزم شناخت موانع میباشد و به بیان دیگر هر گونه برنامهریزی برای تربیت زنان نیازمند آسیبشناسی است و به لحاظ اهمیت، اولویت و ضرورت غیرقابل انکار توجه به تربیت زنان در جامعه اسلامی، این بحث از جایگاه ویژهای برخوردار میباشد.
در مقاله «آسیبشناسی مقابله زنان با تهاجم فرهنگی»، نویسنده در جستجوی یافتن اهم عوامل تأثیرگذار در فرهنگپذیری از غرب در جامعه زنان است، و به اموری چون پست انگاشتن نقشهای زنانه، نادیده انگاشتن نهاد خانواده، بیاعتنایی به ارزشهای اخلاقی، خدا فراموشی، عدم کنترل و نظارت اجتماعی، عدم اشتغال مفید و استفاده از فرصتها و همچنین عدم معرفت زنان نسبت به حقوق و جایگاه زن در اسلام به عنوان مهمترین عوامل زمینهساز تأثیرپذیری از فرهنگ غرب میپردازد. اگر چه عوامل تأثیرگذار دیگری هم وجود دارد که مجال پرداختن به آنان در این نوشتار نمیباشد.
پست انگاشتن نقشهای زنانه
یکی از مهمترین عوامل آسیبزای زنان در تهاجمات فرهنگی که موجب میشود زنان جامعه ما متأثر از فرهنگ غرب شوند و توان رویارویی و مقابله با آن را از دست دهند، مسأله پست انگاشتن نقشهای زنانه است. نقشهای حیاتی همچون زایش که استمرار نسل بشریت بدان بسته است و تربیت فرزند که زن را در جایگاه انحصاری مربی بشریت مینشاند و تدبیر منزل و گرم نگه داشتن کانون خانواده که سلول تشکیل دهنده جامعه است.
نگرش پستانگارانه به نقشهای عظیم حیاتی، علاوه بر اینکه زنان را از استمرار ایفاء این نقشها همراه با عزت و رضایت بازمیدارد، سبب میشود نقش خود را در هدایت اعضای خانواده و مقابله با تهاجمات فرهنگی بسیار کمرنگ بیانگارند و نهایتا به جای فعال برخورد کردن دچار انفعال گردند و به جای مقابله با ضد ارزشها خود رنگ و روی ارزشهای غربی را بگیرند. مادری که برای نقش مادری خود در منزل ارزش و اهمیت قائل نباشد و نداند که چقدر در سعادت یا شقاوت جامعه میتواند مؤثر و مفید باشد، طبیعی است که توان رویارویی با تهاجمات فرهنگی را در خود نمیبیند.
متأسفانه یکی از تلاشهای عمده استحاله گران فرهنگی برای کاستن نقش زنان در عرصههای مختلف تأثیرگذاری، این بود که نقش مادری را یک نقش غیرفعال و منفعل قلمداد نمایند. وقتی نظریهپرداز فمینیسم خانم «سیمون دوبوار» مطرح مینماید که مادری یک نقش منفعل، در قبال نقش فعال آقایان میباشد و از عمدهترین توصیههای ایشان به زنان این است که زیر بار مسئولیت مادری نروند و دست و پای خود را با مشکلات ناشی از این مسأله نبندند. این القاء و این طرز تفکر، آرام آرام مسأله مادری و اهمیت و تأثیر آن را در جامعه در منظر زنان روبه افول میگذارد و به جایی میرسد که یک خانم خانهدار فقط صرف اینکه مشغله دیگری جز مادری و خانهداری ندارد، این را برای خود یک ننگ و ضدارزش میداند و دچار اضطرابات روانی و مشکلات عدیدهای میگردد و کار خود را یک کار غیرمفید تلقی میکند و تمام تلاش او مصروف این میگردد که در هر صورت یک شغلی را برای خود دست و پا کند تا احساس کند که عضوی مفید و مؤثر در جامعه میباشد. حتی اگر این شغل از نظر رتبه اجتماعی در پائینترین مرتبه باشد، او آن را مفید میداند ولی مسئولیت مادری و کار با ارزش خانهداری را یک کار غیرمفید و غیرضروری میبیند و به این شکل نقشآفرینی زنان در عرصه حیات بیارزش قلمداد میشود، و این خود از عمدهترین آسیبهای فرهنگی در عرصه تهاجمات میباشد.
از نظر روانشناسان وقتی فردی نقش خود را در جامعه یک نقش غیرمفید و غیرارزشمند بداند، دچار نوعی احساس حقارت، خود کمبینی و از خود بیگانگی میشود و درصدد جبران این مسأله برمیآید و متأسفانه عمدتا برای جبران، سعی میکند با پناه آوردن به فرهنگ بیگانه و تشبه به آنان و ایجاد مشغلههای کاذب مثل رفتن به ویدئوکلوپها، سالنهای بدنسازی و مسائلی از این قبیل، جبران احساس حقارت و کهتری خود را نماید.
و این مسأله خود، برداشتن اولین گام برای اثرپذیری از فرهنگ غرب میباشد و آرام آرام بدون اینکه خود متوجه شود در عرصه تأثیرپذیری از فرهنگ غرب قرار میگیرد و آسیبپذیر میشود و باید توجه داشت که دشمن هم بیشترین کمینگاههای خود را در این مراکز قرار داده است.
نادیده انگاشتن نهاد خانواده
ازدواج و تشکیل خانواده، مطمئنترین راه سلامت و امنیت جامعه است. هنگامی که مبانی خانواده مستحکم باشد و جوانان به ازدواج و تشکیل خانواده بپردازند، انحطاط، سرگردانی، طغیان، تجاوز جنسی و شیوع بیماریهای خطرناک جنسی به طرز چشمگیری کاهش مییابد. بر اساس آمار سازمان بهداشت جهانی و پژوهش کانونهای اصلاح و تربیت ایران، بیشتر افرادی که به نوعی به انحراف کشیده میشوند از فضای گرم و عاطفی خانواده محروم بوده و آغوش پدر و مادر را تجربه نکردهاند (دکتر شکوه نوابینژاد ـ 79).
هر گونه تغییر مثبت یا منفی در خانواده، در جامعه بزرگ انسانها نیز تأثیر مستقیم دارد. ثبات یا بیثباتی خانواده مستقیما بر جامعه تأثیرگذار است. در جوامعی که ارزشهای خانواده متزلزل میگردد بیشک ارزشهای اخلاقی عمومی نیز سقوط خواهد کرد.
«ادل هارل» متخصص انستیتوی امور شهری در واشنگتن در این رابطه خاطرنشان میکند حدود 30% از پروندههای قتل و تجاوز و دزدی و حملات خشونتآمیز مربوط به کسانی است که دارای خانوادههای از هم گسیختهاند که با پدر و مادر زندگی نمیکنند. به گفته «هارل»، نفوذ فرهنگ گانگستری در بین جوانان که محصول خانوادههای از هم پاشیده است، از عوامل مهم افزایش جنایات در آمریکاست.
تحقیقات در مراکز کانون اصلاح و تربیت هم نمایانگر همین مسأله است. به هر حال، یکی از عوامل مهمی که توفیق مهاجمان را در تأثیرگذاری بالا میبرد و زنان جامعه را آسیبپذیر مینماید، ایجاد تزلزل در کانونهای خانواده است چرا که در صورت تزلزل در کانون خانواده به عنوان مهمترین نهاد اجتماعی، تحول کلی در نظام ارزشی و فرهنگی جامعه ایجاد میشود. الان این گونه القاء میشود که رفتارهای ناهنجار و ستمهای روا شده بر زن به خاطر وجود نهاد خانواده و ازدواج قانونی و شرعی است و سعی بر این است که قداست و سلامت این نهاد ارزشمند شکسته شود و عرضه تئوریهای ناهنجاری چون «ازدواج آزاد»، جداانگاری مناسبات جنسی از روابط خانگی و باروری و تولیدمثل، خانوادههای تک والدینی، معاشقه آزاد و ... آفت دیگری است که پیآوردها و عوارض جبرانناپذیر فراوانی را برای جامعه بشری سبب شده است که مهمترین آنها ایجاد بحران روحی زنان بیعاقبت و عقبه، بیپناه و پشتیبان، غم زده و شکست خورده در حوزه عاطفی از عمدهترین معضلات این مسأله است. وجود همین بحران برای برخورد منفعلانه زنان در قبال فرهنگ غرب کفایت مینماید و همین مسأله موجب میشود که دشمن بیشترین موفقیت را در تغییر فرهنگ زنان به دست آورد و در چنین فضایی امکان هر گونه مقابله و رودررویی با تهاجمات فرهنگی در زنان از بین میرود.
به همین جهت است که غرب برای ایجاد همسانی بین فرهنگ زنان جامعه ما با فرهنگ خودشان، در پی دگرگونی در ساختار خانواده و سوق دادن زنان به مشاغل عمومی و تضعیف نقش ویژه مادران در نهاد خانواده میباشد. به عقیده خانم «سیمون دوبوار» نظریهپرداز فمینیسم آنچه زن را در قید بندگی نگه میدارد، دو نهاد عمده ازدواج و مادری است! وی نظام خانواده را به عنوان رکنی برای حیات اجتماعی و پرورش انسانهای سالم به شدت مورد حمله قرار میدهد و ازدواج را نوعی فحشای عمومی و عامل بدبختی زنان میداند!
فمینیستهای رادیکال هم، نسخه جدایی زنان از مردان را برای رهایی زن از زیر سلطه مرد میپیچند. و نظریه «زوج آزاد» را به عنوان مهمترین راهکار برای رهایی از بردگی ازدواج میدانند. چرا که این ازدواج نوعی همزیستی مشترک میان زن و مرد است که بر مبنای آن، هیچ مسئولیت حقوقی بر عهده طرفین نمیآید، بلکه فقط پاسخی به نیازهای جنسی، بدون در نظر گرفتن وجوه عاطفی آن است.
اما در اسلام، خانواده هسته اصلی جامعه است و محبوبترین بنا در نزد خداوند، بنای خانواده است و ازدواج یکی از مهمترین سنتهای نبوی و جزء عوامل اصلی برای حفظ دین به حساب میآید که اعراض از آن، مسلمانان را از صف پویندگان راه رسالت خارج مینماید.
آنچه که آسیبپذیری زن را در مقابل تهاجمات بیامان دشمن افزایش میدهد، تزلزل خانواده و نادیده انگاشتن نقش این نهاد مهم اجتماعی و مهمتر از آن کمرنگ کردن نقش محوری مادر در کانون خانواده است، زنان را با واژههای بسیار دلپذیر و غرورآفرین، از کانونهای گرم خانواده به بهانههای مختلف به بیرون از منازل میکشانند و ضمن اینکه کانون خانواده را از حضور گرم و عاطفی مادران محروم میکنند، آرام آرام فرهنگ خود را به آنها القاء مینمایند.
در آموزههای دینی بیشترین تأکید بر شوهرداری، خانهداری و تدبیر منزل به عنوان عامل بسیار مؤثر و مفید برای حفظ سلامت زن و اجتماع میباشد.
و تأکید شده باید محیطی سالم و امن فراهم شود تا زنان بتوانند ضمن ارتقای سطح علمی ـ فرهنگی خود و ایفای نقش اجتماعی، به مسأله مادری و همسری که اصیلترین نقش زن است بهتر بپردازند و خانوادهها از وجود زنان سرشار از علم و حکمت و عاطفه و محبت محروم نباشند.
حضرت زهرا(س) در باره تقسیم کاری که توسط پیامبر اکرم(ص) صورت پذیرفت و کار بیرون را به حضرت علی(ع) و کار داخل منزل را به دخترش محول کرد، فرمود: فقط خدا میداند که من چقدر از این تقسیم کار خشنود گردیدم. باید توجه داشت که حضرت زهرا(س) در عین حضور فعال و پرعاطفه خود در منزل از ایفای مسئولیتهای علمی ـ اجتماعی و سیاسی خود غافل نبود و در هر زمان که ضرورت اقتضاء مینمود از منزل خود خارج شده و به انجام رسالتهای دیگر خود که اقتضای مسلمان بودن ایشان بود، میپرداخت. و آن همه نقشآفرینی حضرت در دفاع از اسلام و ولایت در طول زندگی کوتاه و پربار، خود دلیلی است بر این مطلب.
بیاعتنایی به ارزشهای اخلاقی
اهمیت اخلاق و تزکیه نفس در سلامت انسانها و جوامع مختلف و نجات آنها از مشکلات و مفاسد اجتماعی و تهاجمات فرهنگی بر کسی پوشیده نیست.
در فرهنگی که بر اساس بینش اومانیستی و لیبرالیستی، انسان را به آزادی بدون قید و بند دعوت مینماید و به او میگوید هر چه میخواهی بخور و هر چه میخواهی بپوش و هر کاری را که تمایل داری انجام ده، بر اساس این بینش دیگر معنای معقولی برای صحبت از حجاب و عفت و... نمیماند، در چنین فرهنگی اصل بر برهنگی است و حجاب حالتی است که انسان در پذیرش یا رد آن آزاد است. با این مبنا دیگر مسألهای به نام اخلاق، نهاد خانواده و ارزشهای دیگر قداستی نخواهد داشت. در چنین فضایی افراد در مقابل تهاجمات فرهنگی، آسیبپذیر میشوند و شدیدا متأثر از فرهنگ بیگانه.
یکی از تلاشهای عمده دشمن برای توفیق یافتن در تحقق اهداف شومش، مسأله ایجاد حالت بیاعتنایی به ارزشهای اخلاقی است. او میکوشد تا با شکستن قداست و حرمت ارزشها در منظر فرد، او را نسبت به مسائل ارزشی، لاابالی و دچار اباحهگری نماید و فرد وقتی دچار اباحه گری گردید، دیگر امکان مقابله با تهاجمات بیامان فرهنگی را هم از دست میدهد و دقیقا دشمن همین طرح شوم را در رابطه با زنان جامعه اسلامی ما به اجرا گذاشت. با نقشها و تاکتیکهای بسیار کارشناسانه و دقیق، ابتدا هجمهای ناجوانمردانه به نظام ارزشی زنان وارد نمود و با ایجاد شبهه و تردید نسبت به مقدساتی مثل حجاب، عفت، حیا و... باور زنان را نسبت به این ضرورتهای دینی دچار تزلزل نمود و بعد هم مسأله ارزشی مهم حجاب را به عنوان یک عامل ضدارزش و وسیله دست و پا گیر و عاملی برای به بندگی کشیدن زن مطرح نمود و سپس با رواج الگوهای ساخته شده دست خود، زنان را به سوی بدحجابی و بیحجابی کشاند و متأسفانه در این عرصه توانست توفیقات زیادی را هم به دست آورد. وقتی دژ مستحکم حیاء و عفت در هم ریخته شد، متأسفانه دیگر هیچ گونه امکان مقابله با تهاجمات فرهنگی برای زنان وجود ندارد و آرام آرام آنان را به سوی هتک حرمت و ذبح تمامی ارزشهای اخلاقی و انسانی سوق میدهند.
نگاهی دقیق به تلاش گسترده دشمن در سالهای اخیر به تخریب ارزشهای دینی و اخلاقی در مراکز علمی ـ فرهنگی، مؤید این مطلب است. اگر هر روز میبینیم که یکی از ارزشهای دینی در بردهای دانشجویی ناجوانمردانه مورد هجوم قرار میگیرد و شبهات پی در پی به نظام فکری و اعتقادی دختران دانشجو وارد میگردد، آیا انتظار میرود در این فضا دانشجوی تازهواردی که به دلیل اشتغال به تحصیل در طول دوران دبیرستان، کمتر به فکر تقویت بنیانهای فکری و عقیدتی خود بوده است و در این زمینه دچار عوامزدگی میباشد، هنگام مواجهه با این محیط مسموم، بتواند مقاومت نماید. طبیعی است که ما در دانشگاهها شاهد فروپاشی نظام اعتقادی دختران جوان باشیم و تعارضهای شدیدی که آنان دچار میگردند و نهایتا رنگ باختن ارزشهای دینی و اخلاقی آنها در چنین فضای آلوده، امری اجتنابناپذیر است و کسانی که از نزدیک با این قشر سروکار دارند، دقیقا شاهد این فاجعه بزرگ میباشند.
به هر حال یکی از راهبردهای مؤثر دشمن در نبرد فرهنگی، ایجاد روحیه بیاعتنایی نسبت به ارزشهای اخلاقی است. با رواج این مسأله که ارزشها اموری اعتباری هستند و پایه و اساسی ندارند و تابع یک سلسله شرایط اجتماعی و فرهنگی خاص هستند و از هیچ گونه قداست و حرمتی برخوردار نمیباشند، آرام آرام تأثیر خود را بر فرهنگ ارزشی جوانان ما میگذارند و زنان هم با تأثیرپذیری از فرهنگ بیگانه، دگرگون میشوند. در این صورت است که دیگر زنان ما حاضر نخواهند شد که برای حفظ ارزشهای دینی و اخلاقی پایداری نمایند.
دشمن برای تخریب ارزشها با استفاده از تئوری محتاج نان کردن و سرگرم نمودن به لهویات، به گونهای برنامهریزی نمود که با ایجاد نیازهای کاذب اقتصادی و همچنین ایجاد سرگرمیهای پوچ، یک اقدام مؤثر جهت تغییر ارزشها در قشر زنان ایجاد نمود. به صورتی که برخی زنان جامعه ما به این باور رسیدند که صرف وجود یک حقوق و اکتفاء به درآمد همسر، کفایت امور اقتصادی را نمینماید پس باید حتما به دنبال اشتغال بود و این فکر به صورت جدی در جامعه زنان ایجاد شد و در واقع با توجه به نیازهای کاذب اقتصادی که ایجاد شد، واقعا هم حقوق مردان پاسخگوی رفع نیازها نبود و از سوی دیگر با ایجاد این تفکر که زنان نیاز به تنوع، تفریح و ... دارند آنان را از منازل بیرون کشیدند. نتیجه این اقدام، سست شدن بنیان خانواده و بازداشتن آنها از اصیلترین نقش آنها که همان نقش همسری و مادری است، گردیده و با یورش به نظام ارزشی زن، سعی کردند او را دچار تغییر در نظام ارزشی نمایند تا جایی که دیگر هیچ گونه اثری از پایبندی و احساس مسئولیت و ایثار و فداکاری که از ویژگیهای زن ایرانی و مسلمان در قبال خانواده بود، باقی نمانَد و چه بسا اگر به هوش نباشیم و اقدامات لازم را معمول نداریم، به آنجا برسند.
خدا فراموشی
«و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم اولئک هم الفاسقون (1)».
مطابق این آیه فراموشی خودِ رحمانی و ملکوتی، منجر به خدا فراموشی میشود. علامه طباطبائی در این رابطه میگوید که:
این آیه عکس نقیض حدیث معروف نبوی است که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «من عرف نفسه فقد عرف ربه». یعنی اگر انسان خود را نشناخت، مطمئنا خالق خود را هم نمیشناسد. پس اگر انسان در اثر نادانی، غفلت از حقیقت خویش و فراموشی خدای سبحان، به خودفراموشی برسد، در واقع از هسته مرکزی خویش که همان فطرت الهی، توحیدی و کمالطلب است فاصله میگیرد که نتیجه آن مرگ ارزشهای فطری و گرایشهای عالی انسان است. این حقیقت در احادیث نیز بسیار مورد توجه قرار گرفته است که از جمله آنها کلام نورانی امیر بیان حضرت علی(ع) که میفرماید:
«من لم یعرف نفسه بعُد عن سبیل النجاة و خبط فی الضلال و الجهالات؛(2)
کسی که خودش را نشناسد از راه نجات دور میشود و در گمراهی و نادانیها غوطهور میگردد.»
طبق حدیث مذکور، ریشه انحرافات فردی و اجتماعی جهل به خود میباشد که در اثر فراموشی خداست.
یکی از دلایل ایجاد این همه بلایای فرهنگی و اجتماعی در نظام اجتماعی، مسأله خدا فراموشی است. اگر آمار طلاق، دزدی و انحرافات اخلاقی و... را در بین زنان جامعه نسبت به گذشته بالا میبینیم به جهت این است که در پی تهاجمات فرهنگی دشمن، خدا فراموشی در بین افراد جامعه پدید آمده است.
عدم توجه به آخرت و یاد خداوند، مهمترین عامل برای ایجاد زمینه تاخت و تاز شیطان و شیطان نماهاست. همان طور که در آیه مبارکه قرآن آمده است: «و من یعش عن ذکر الرحمن نقیّض له شیطانا فهو له قرین ...(3)؛ هر کس از یاد خدا رخ بتابد شیطان را برمیانگیزیم تا یاور و همنشین دائم وی باشد»، در اثر فراموشی خداست که گرفتاریها و ناهنجاریها در جامعه گسترش پیدا مینماید. اگر یک نگاه جامعهشناسانه و دقیق به معضلات اجتماعی و انحرافات اخلاقی داشته باشیم بسیاری از آنها ریشه در همین مسأله دارد. چرا که یکی از عوامل عمده و مهم بازدارنده انسان از گناه و مفاسد، ذکر و یاد خداست. همان طور که در آیه مبارکه آمده است، اگر یاد خدا نباشد همنشین انسان شیطان میشود و طبق آیات دیگر قرآن، کار شیطان: ایجاد گمراهی (60 / نساء)، غرور (120 / آل عمران)، عداوت و بغضاء (91 / مائده)، نزاع و درگیری (53 / اسراء)، امر به فحشاء و منکر (21 / نور)، زیبا جلوه دادن اعمال سوء (38 / عنکبوت)، جدال و درگیری (121 / انعام)، تبذیر و اسراف (27 / اسراء)... میباشد.
اگر در بین زن و شوهر عداوت و نزاع و درگیری و جدال وجود دارد و تحمل و مقاومت خانمها در قبال مشکلات و مسائل اجتنابناپذیر زندگی دنیایی کاهش یافته است و یا فحشاء و منکر در جامعه رواج پیدا نموده و اعمال زشت و ناپسند به عنوان هنجار و ارزش در جامعه نمود پیدا نموده است و تبذیر و اسراف به جای صفت ارزشمند قناعت قرار گرفته و کمتر روحیه صبر و تحمل و ایثار و همدلی و همکاری در جامعه وجود دارد آیا چیزی جز فراموشی یاد خدا و نزدیکی به شیطان است؟ و آیا اینها جز نتایج نزدیکی دایم و همنشینی با شیطان است.
جامعه ما کم و بیش تبدیل به جامعهای شده است که در یک مقاطع خاصی رویکرد مقطعی نسبت به یاد و ذکر خدا دارد و افراد با حضور در محافل و مجالس مذهبی، این نیاز روانی خود را پاسخ میدهند. ذکر و یاد خدا به صورت مقطعی به طور طبیعی نمیتواند در بازدارندگی انسان از فحشاء و فساد و مسائل ضداخلاقی تأثیرگذار باشد و تنها زمانی یاد و ذکر خداوند میتواند ما را از فحشاء و زشتیها بازدارد که به صورت مستمر و دایم باشد و در حال حاضر جامعه ما فقط در اوقاتی خاص اکتفا به ذکر و یاد خدا مینماید و در بقیه اوقات آن گونه زندگی میکند که خود میخواهد و یاد خداوند را به فراموشی میسپارد؛ این است که از آثار خوب این مسأله هم بیبهره میماند. البته دشمن با ایجاد اشتغالات فکری و ذهنی کاذب و غیرواقعی سعی در فراموشیِ یاد خدا میکند چرا که در این صورت است که میتواند نقشههای شیطانی خود را به اجرا گذارد.
عدم کنترل و نظارت اجتماعی
یکی دیگر از عوامل تأثیرگذار در رفتار و فرهنگ جامعه، مسأله کنترل و نظارت اجتماعی است. اصل کنترل اجتماعی مفهومی مهم در جامعهشناسی است. امروزه دانشمندان غربی به ویژه اندیشمندان اجتماعی، به طور جدی آن را مطرح و پیگیری میکنند و در سه دهه اخیر مسأله کنترل اجتماعی بسیار جدی در حوزه فکر و اندیشه صاحب نظران تعقیب میشود.
چنانکه «دورکیم» مینویسد:
«انسان هر چه بیشتر داشته باشد، بیشتر هم میخواهد و برآورده شدن هر نیازی به جای کاستن از آرزوهای انسان، نیازهای تازهای را برمیانگیزد. از این سیریناپذیری طبیعی نوع بشر، چنین برمیآید که آرزوهای انسان را تنها با نظارتهای خارجی، یعنی با نظارت اجتماعی میتوان مهار کرد.(4)».
دورکیم در ضرورت کنترل تا آنجا پیش میرود که یکی از عوامل ناهنجاری را عدم نظارت و کنترل اجتماعی میداند. لوئیس کوزر به نقل از دورکیم مینویسد:
«هر گاه نفوذ نظارت کننده جامعه به گرایشهای فردی، کارآیی خود را از دست بدهد و افراد جامعه به حال خود واگذار شوند جامعه به بیهنجاری دچار خواهد شد(5)».
در آموزههای دین اسلام هم مسأله نظارت و کنترل اجتماعی به صورت خیلی جدی مطرح شده است. از رسول اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و امام صادق(ع) در این خصوص روایات متعددی وارد شده است. از جمله این روایت را امام صادق(ع) از رسول اکرم(ص) نقل کرد که رسول خدا(ص) فرمود:
«هرگاه هنجارشکنی، حریمشکنی و معصیت خدا به صورت علنی و آشکار صورت پذیرد، هر چند هنجارشکنان اندک و اکثریت مردم، افرادی قانونمند و هنجارمند باشند، ولی این اکثریت نظارت و کنترل را رها کنند، عذاب خواهند شد.»
آن گاه امام صادق(ع) خود دلیل عذاب اکثریت بیتوجه به نظارت اجتماعی را این چنین بیان فرمود:
«و ذلک انه یذل بعلمه دین الله و یقتدی به اهل عدوة الله(6)». یعنی خدا اکثریت هنجارمند، ولی بیتوجه به نظارت اجتماعی را به این دلیل عذاب میکند که آنان با ترک نظارت و کنترل بر افراد هنجارشکن، به کجروان جامعه فرصتی میدهند تا به صورت علنی و آشکار، دین خدا و عقاید و باورهای عمومی مسلمانان را به تدریج ضعیف و هنجارشکنان احساس پیروزی کنند و فرهنگ دینی به حاشیه برود و فرهنگ کجرو غالب گردد.
حضرت علی بن ابیطالب(ع) نیز در وصیت خویش به فرزندانش در خصوص بیتوجهی به نظارت و کنترل انحرافات یادآور میشود که هرگاه نظارت بر رفتارها را رها کنید، نتیجه آن تسلط انسانهای هنجارشکن و کجرو و منحرف بر جامعه صالحان است. در آن صورت طلب خیر و استمداد از خدای سبحان سودی ندارد و خدا پاسخ مثبت نخواهد داد. زیرا تسلط افراد کجرو و منحرف بر فرهنگ جامعه، نتیجه سستی و بیتوجهی شما به وظیفه اجتماعی خود، یعنی نظارت و کنترل اجتماعی میباشد(7).
در نامه 31 نهج البلاغه حضرت بخصوص ضرورت کنترل و نظارت همسران به عنوان مدیر خانه بر خانمها را به فرزندشان امام حسن(ع) سفارش میکند:
«زنان را در پرده حجاب نگاهشان دار تا نامحرمان را ننگرند [از اختلاطهای فسادآور مانع شوید]، زیرا که دقت در پوشش، عامل سلامت و استواری آنان است. بیرون رفتن [و تبرّج و خودنمایی آنان در اجتماع] زنان بدتر از آن نیست که افراد غیرصالح را در میانشان آوری.»
همان طور که ملاحظه میکنید این رهنمود امام ضرورت کنترل و نظارت بر خانواده را گوشزد میکند. به هر حال بر صاحبان فکر و اندیشه این مسأله پوشیده نیست که هر جامعهای برای آن که از سلامت لازم برخوردار باشد و بتواند فرهنگ اصیل خود را حفظ نماید، باید از نظارت و کنترل اجتماعی برخوردار باشد. و اگر مرزهای کشور به سوی تمامی ابزارهای حرمتشکن، باز باشد و مسئولان کشور هیچ گونه محدودیت و کنترل بر ورود فرهنگ بیگانه در کشور نداشته باشند، طبیعی است که نتیجه این سهلانگاری غلط چیزی جز به نابودی کشاندن حیات فرهنگی آن جامعه از طریق دشمنان نخواهد بود.
عدم آشنایی با حقوق و جایگاه زنان
در اسلام
به نظر نگارنده یکی از عواملی که توفیق مهاجمان را در عرصه تهاجمات فرهنگی افزایش داد، عوامزدگی زنان و دختران جوان در حوزه بینش و معرفت دینی بود. دشمن با سوء استفاده از این نقطه ضعف بارز در بین زنان و دختران جوان، شروع به سمپاشی و ایجاد شبهات و تردیدهای مکرر نسبت به جایگاه و حقوق زنان در اسلام کرد. آنان با
تمسک به برخی از روایات و آیات و با بهرهگیری از بعضی از متون دینی، هجومی گسترده بر نظام عقیدتی زنان بالاخص دختران دانشجو وارد کردند و متأسفانه دختران جوان جامعه دینی هم با توجه به اینکه از کمترین اطلاعات در زمینه مسائل زنان برخوردار بودند، شدیدا تحت تأثیر این القائات سوء و به ظاهر مدافعانه و حقطلبانه قرار میگرفتند و نگرش منفی نسبت به دین و اعتقادات در آنان ایجاد میشد و این مسأله زمینه گرایش به مظاهر غرب و غربزدگی و رویکرد آنان به سوی دگراندیشان را فراهم مینمود. متأسفانه اقدام لازم جهت آشنایی زنان با حقوق و جایگاه خود در اسلام صورت نگرفته است. مسألهای که مکرر مقام معظم رهبری روی آن تأکید ورزید ولی اقدام جدی و مؤثری در این راستا صورت نپذیرفت و کمتر زمینه برای ارتقاء سطح علمی و معرفتی زنان ایجاد شد. شاید گفته شود ایجاد این همه فرصتهای تحصیلی برای دختران و زنان، ایجاد دانشگاهها، حوزههای علمیه ویژه زنان، زمینهسازی جهت ارتقاء سطح علمی زنان بوده است؛ در حالی که باید به این مهم
اذعان داشت که آن چه در این راستا صورت گرفت، هیچ کدام منجر به روشنگری و ارتقاء سطح علم و معرفت و بینش زنان نشد بلکه منجر به ارتقاء سطح مدرک آنان شد، ولی کمتر به تقویت بنیانهای دینی و اعتقادی آنان پرداخته شد، از اینرو وقتی در معرض تهاجمات گسترده و سهمگین دشمن در حوزه مسائل زنان قرار میگیرند، کمتر توان دفاع و ایستادگی از خود نشان میدهند و غالبا دچار انفعال میگردند. از اینرو باید یک نهضت فراگیر و مؤثر در راستای ارتقای بینش زنان نسبت به رسالتهای آنان و جایگاه بلند و رفیعی که در آموزههای دینی برای این قشر قائل شده و حقوق زنان، صورت گیرد و به نظر میرسد که هر چه سطح معرفت و شناخت زنان ارتقاء یابد، از میزان آسیبپذیری آنان از فرهنگ بیگانه کاسته خواهد شد.
عدم اشتغال مفید و عدم استفاده
درست از فرصتها
یکی از عوامل آسیبزا و زمینهساز انحرافات اجتماعی ـ اخلاقی، وجود بیکاری و فرصتهایی است که افراد برنامهریزی منسجم و صحیح و اصولی برای آنها ندارند. چرا که فرصتهای زیاد بدون برنامه، عامل جذب شیطان و نقشههای شیطانی است از اینرو پیامبر اکرم(ص) وقتی جوانی را دید که بیکار نشسته و از روی بیهودگی با چوب روی زمین خط میکشد، طبق نقل فرمود: «این حالتی است که خداوند از روی غضب و خشم به تو نگاه میکند و بهترین فرصت است برای اینکه شیطان به سراغ تو بیاید.»
تحقیقات و تجربیات نشان میدهد، بیشترین افرادی که در معرض انحراف اخلاقی قرار میگیرند، کسانی هستند که از اوقات بیکاری بیشتری برخوردارند. متأسفانه یکی از عمدهترین مشکلات زنان در جامعه ما، وجود اوقات بیکاری و بدون برنامه در زندگی آنان است؛ زیرا با ماشینی شدن زندگی، مسؤلیتهای خانهداری کاهش یافته است. یکی از عمدهترین رسالتهای متولیان تعلیم و تربیت، این است که تدابیری جهت ایجاد اشتغالات و سرگرمیهای مفید و مؤثر برای زنان را فراهم نمایند. لازم به ذکر است که منظور از اشتغال، الزاما ایجاد یک شغل رسمی و بیرون از منزل نیست، بلکه منظور ایجاد زمینههایی است برای اینکه زنان با استفاده از آنها، بتوانند فرصتهای بیکاری و اوقات فراغت خود را به صورت مفید پر کنند. همچنین ایجاد مراکز امن فرهنگی، با اهداف تربیتی صحیح میتواند ضمن این که موجب ارتقاء سطح علمی ـ فرهنگی زنان گردد، وسیلهای برای پر کردن وقت خانمها و دختران جوان باشد و با ایجاد فرصتهای شغلی که خانمها ضمن این که در منزل هستند و به امور خانه و خانهداری میپردازند، بتوانند بخشی از اوقات خود را به این امور اختصاص دهند تا ضمن کمک اقتصادی به خانواده، بتوانند از اوقات بیکاری خود به خوبی بهره گیرند.
وجود اوقات بیکاری علاوه بر آن که میتواند زمینهساز انحرافات باشد، از نظر روحی و روانی هم تأثیر بسیار منفی روی زنان دارد و یکی از علل عمده وجود ناراحتیهای اعصاب و افسردگی که به صورت فزاینده در خانمهای خانهدار رو به افزایش است، همین مسأله میباشد. البته توجه به این نکته در این بخش اهمیت دارد که ضرورت ایجاد اشتغال نسبی، مفید و مؤثر برای زنان، نباید ما را دچار افراط و تفریط نماید و با ایجاد اشتغالات زیاد، موجب خستگی جسمی و روحی زنان گردیم و نشاط و سلامت آنان را برای سرپرستی معنوی خانواده کاهش دهیم و زمینه ایجاد مشکلات و مسائل عدیده دیگری را فراهم نماییم. به هر حال، باید توجه داشت که اشتغال زنان با گستره و رویهای خلاف عرف و فرهنگ ملی و بیانطباق با مبانی دینی و سیره پیشوایان دینی(ع)، معضلاتی را گریبانگیر خانواده و جامعه میکند. باید به این مهم توجه داشت که اسلام، بار تأمین هزینههای زندگی را از دوش خانمها برداشته و مردان عهدهدار این مسئولیت مهم میباشند. لذا ضرورت ندارد که خانمها به صورت اجباری به دنبال کار بگردند و آن چه که به عنوان یک ضرورت مطرح میشود ایجاد برنامهها و اشتغالاتی مفید جهت استفاده بهینه از اوقات فراغت خانمها است که باید به جد به آن پرداخت و برای آن برنامهریزی نمود.
جمع بندی و راهکارهای پیشنهادی
در جمع بندی مجموعه مباحثی که به آن پرداخته شد میتوان به چند نکته اساسی اشاره کرد:
دشمن با استفاده از نقطه ضعفهایی چون عدم شناخت زنان نسبت به حقوق و تکالیف و مسئولیتهای خویش، نادیده انگاشتن نهاد خانواده و سست کردن پایه و بنیان آن، پست انگاشتن نقشهای زنانه، و ایجاد روحیه بیاعتنایی به ارزشهای اخلاقی از یک سو، و با ارائه وعدههای فریبنده از سوی دیگر، بهترین بهره را برای همسانسازی فرهنگی زنان ما با فرهنگ غرب برداشت؛ همان طور که حضرت علی(ع) در نهج البلاغه به زیبایی به آن اشاره میفرماید: فاسدان، تخم گناه افشاندند و با آب غرور و فریب آبیاری کردند و محصول آن را که جز عذاب و بدبختی نبود برداشتند!
همان طور که ملاحظه میشود در جامعه ما، افراد فاسد و مهاجم، تخم گناه را در جامعه افشاندند و با وعده و وعیدهای دروغین و دهان پرکن به ایجاد زمینه برای رشد گناه و شیوع آن پرداختند و نهایتا هم، ماحصلی جز تزلزل خانواده، افزایش آمار طلاق، بالا رفتن آمار جرم و جنایت و زیاد شدن افراد لاابالی و هرزه و معتاد ... ارمغان دیگری برای جامعه ما نداشت.
برای تضعیف نقش مهاجمان در فرهنگسازی، ضرورت دارد که به مسائل ذیل توجه داشته باشیم:
ـ توجه به رهنمودهای امام خمینی و مقام معظم رهبری در مورد زنان به عنوان بهترین مفسران و تبیینکنندگان جایگاه زن در اسلام.
ـ اهتمام جدی مسئولان و متولیان امر به برنامهریزی اصولی برای جلب مشارکت زنان در عرصههای سیاسی ـ فرهنگی و دینی به گونهای که موجبات تزلزل خانواده و فرهنگ را سبب نشود.
ـ زمینهسازی برای اصلاح نگرش فرهنگ عمومی نسبت به زنان و فضاسازی جهت پذیرش تحلیل صحیح مباحث زنان.
ـ به طراحی برنامهای که منجر به رشد و تعمیق همه جانبه بینش زنان گردد، توجه شود بالاخص آشنایی زنان با حقوق و جایگاه زن در اسلام از ضروریات است.
ـ فراهم کردن زمینه برای خداباوری و ارتقاء روحیه آخرت گرایی هر چه بیشتر در زنان و دختران جهت حل معضلاتی چون افزایش سطح طلاق، تزلزل خانواده، زنان و فرزندان بدون سرپرست، اعتیاد و فحشاء و ... که تأثیرپذیری در فرهنگ و همسانی با فرهنگ غرب برای جامعه دینی ما به ارمغان آورده است و در نهایت دوری از هرگونه اعمال سلیقه شخصی و دوری از افراط و تفریط در حوزه مسائل زنان، میتواند در پیشگیری از تأثیر پذیری زنان از فرهنگ غرب، مؤثر باشد.
مـنابع: ــــــــــــــــــــــــــــ
ـ شریف مرتضی ـ شرح الغرر و الدرر، ص426.
ـ کوزر لوئیس، زندگی و اندیشه بزرگان جامعهشناسی، ترجمه محسن ثلاثی، انتشارات علمی، چاپ ششم، 1376.
ـ میزان الحکمة، محمد محمدی ریشهری، مکتب الاعلام الاسلامی، 1376.
ـ نظارت و کنترل اجتماعی، حجةالاسلام و المسلمین حسن غفاریفر، کتاب زنان، شماره 17.
ـ المیزان، سیدمحمدحسین طباطبائی.
ـ اچ ترنر، جاناتان «مفاهیم کاربردی جامعهشناسی»، ترجمه محمد فولادی و عزیزالله بختیاری، نشر مؤسسه امام خمینی(ره)، 1378.
ـ تربیت اسلامی ویژه آسیبشناسی تربیت اسلامی، مرکز مطالعات و تربیت اسلامی با مشارکت ستاد اعتلاء و هماهنگی دروس دینی، قرآن و عربی وزارت آموزش و پرورش.
ـ کتاب نقد، فصلنامه انتقادی، فلسفی، فرهنگی، شماره 17، فمینیزم.
ـ مجموعه مقالات هماندیشی، بررسی مسائل و مشکلات زنان اولویتها و رویکردهاـ 1379.
پینوشتها: ــــــــــــــــــــــــــ
1ـ حشر، 19.
2ـ شرح غرر و الدرر، ص 426.
3ـ زخرف، 36.
4ـ کوزر لوئیس، ص 191.
5ـ همان ص 192 .
6ـ وسائل الشیعه، ج 11، ص 413.
7ـ میزان الحکمة، ج 6، ص 262؛ حسن غفاری فرد ـ 81.
نظرات علما و مراجع پیرامون عزاداری امام حسین (ع)
مرحوم علامه امین عاملی قدسسره دربارهی قمهزنی و مراسم عزاداری حسینی مینویسد:
قمهزنی و اعمالی دیگر از این قبیل در مراسم عزاداری حسینی به حکم عقل و شرع حرام است و زخمی ساختن سر، که نه سود دنیوی دارد و نه اجر اخروی، ایذاء نفس است که خود در شرع حرام است و در مقابل این عمل، شیعهی اهل بیت را در انظار مردم مورد تمسخر قرار داده و آنها را وحشی قلمداد میکنند و شکی نیست که این اعمال ناشی از وساوس شیاطین بوده و موجب رضایت خدا و پیامبر و اهل بیت اطهار نیست و البته تغییر نام این اعمال در ماهیت و حکم شرعی آن که حرمت است، تغییری نمیدهد1.
چند استفتاء از مقام معظم رهبری درباره قمه زنی و عزاداری
1ـ آیا قمه زدن در عزاداری امام حسین علیهالسلام چه حکمی دارد؟
جواب: اگر موجب وهن مذهب در زمان حاضر و یا مستلزم خوف خطر جان یا ضرر معتنی به باشد جایز نیست.
2ـ پدر و مادری که نذر میکنند اگر خدا به آنان فرزند پسر داد روز عاشورا به سر او تیغ بزنند و آن پسر بعد از بلوغ روزهای عاشورا قمه بزند آیا این نذر صحیح است و آیا بر آن پسر عمل به نذر والدین واجب است؟
جواب: صحت چنین نذری محل اشکال است و در هر صورت وفا به آن بر فرزند واجب نیست.
3ـ اگر قمه زدن در عزاداریها موجب مرگ کسی شد آیا این عمل خودکشی و گناه محسوب میشود.
جواب: اگر با خوف خطر جان اقدام کرده باشد حکم انتحار دارد.
4ـ آیا سوراخ کردن گوشت بدن و قفل زدن و وزنه آویزان کردن به بهانه عزاداری بر امام حسین علیهالسلام که اخیرا شایع شده است جایز است؟
جواب: چنین اعمالی که موجب وهن مذهب در انظار عموم است صورت شرعی ندارد.
5ـ عزادارانی که خودشان را در مقابل مزار مقدس ائمه علیهمالسلام به خاک میاندازند و سینه و صورت خود را به خاک میمالند و خراشیده میکنند و خون جاری میشود و با همان حال به داخل حرم ائمه علیهمالسلام وارد میشوند چه صورت دارد؟
جواب: اینگونه رفتارها که از شیوه اظهار تأثر و عزاداری سنتی به دور است صورت شرعی ندارد بلکه اگر موجب ضرر معتنی به بدنی و یا وهن مذهب در انظار عموم باشد جایز نیست.
استفتائات از حضرت آیةاللّه العظمی مکارم شیرازی
1 ـ آیا زنجیر زنی و قمهزنی و شمشیر زنی در عزاداری امام حسین علیهالسلام جایز است؟
جواب: بیشک مراسم سوگواری خامس آل عبا علیهالسلام از افضل قربات است، ولی نباید کاری کرد که موجب وهن مذهب در نظر دیگران شود.
2ـ آیا تعزیه و شبیه خوانی اشکال دارد و اگر اشکال نداشته باشد بفرمایید که اگر مرد لباس زنان را در تعزیه بپوشد و به جای او بخواند اشکال دارد؟ و آیا صدای شیپور و طبل و دهل در تعزیه حرام است یا خیر؟ در پایان مستدعی است شرایط تعزیه خوانی را بیان فرمایید.
جواب: شبیه خوانی اگر با دروغ و آلات لهو توأم نباشد و موجب توهین به مقام شامخ حسین بن علی علیهماالسلام یا سایر شهدا نشود اشکالی ندارد واحتیاط آن است که مردان لباس زنان را نپوشند.
3ـ آیا شبیه خوانی ـ که نمایش مذهبی است و دربارهی واقعهی عاشورا یا اربعین حسینی علیهالسلام برگزار میگردد ـ جایز است؟
جواب: اگر امر خلاف شرعی در آن نباشد و موجب هتک مقدّسات نشود اشکالی ندارد.
4ـ سینه زدن با تیغ و یا زنجیر زدن با زنجیری که دارای چاقو و یا تیغ میباشد و منجر به زخمی شدن بدن و جاری شدن خون میشود، چه حکمی دارد؟
جواب: همان گونه که قبلاً نیز اشاره کردهایم، مسئلهی عزاداری حضرت سیدالشهدا علیهالسلام در هر زمان و در هر مکان از افضل قربات و مایهی تقویت روح ایمان و شهامت اسلامی و ایثار و فداکاری و شجاعت در مسلمین است، ولی کیفیت عزاداری باید چنان باشد که بهانهای به دست دشمنان اسلام ندهد و موجب سوء استفاده از آن نشود و این مراسم عظیم و پرشکوه تضعیف نگردد و به همین جهت از کارهایی که موجب وهن مذهب است باید پرهیز شود.
5ـ نظر مبارک را در رابطه با کیفیت مطلوب نحوهی برگزاری عزاداری سالار شهیدان علیهالسلام بیان فرمایید؟
جواب: بهترین شیوهی عزاداری، تشکیل مجالس با شکوه و ذکر اهداف مقدس امام حسین علیهالسلام و تاریخچهی کربلا و تحلیل فرازهای آن و مراسم سوگواری، و همچنین تشکیل دستهجات عزاداری با شکوه، توأم با شعارهای بیدار کننده و سازنده و پخش جزوهها و پوسترهای حساب شده و پرمحتوا و استفاده از پلاکاردها یا شعارهای جالب و جاذب و روشن کنندهی اهداف عزاداری حضرت سیدالشهدا علیهالسلام و مانند آن است.
6ـ در آستارا، سنتی است که مردم به آن اعتقاد راسخ دارند، مسئله بدین صورت است که: روز تاسوعا و عاشورا عَلَمی که در تمام مناطق مرسوم است در دست افراد خاصی میدهند که آن فرد با حرکتهای مخصوص و حتی گاهی با حملهور شدن به زنان و مردان و ترساندن بچهها و به تعبیر مردم: علم را جوش میآورند و آن را نسبت به امام حسین علیهالسلام میدهند، مردم دور آن جمع میشوند و میگویند علم فرد را دنبال خود میبرد، وقتی علم بعضی از افراد را زخمی میکند به معنای آن است که آن فرد، انسان بدی است و با دیدهی تردید به عَلَم نگاه کرده است. متأسفانه عَلَم در دست افراد معلوم الحال به جوش میآید و گاهی افراد متدین و وجیه را زخمی میکند، نظر شما را در این مورد خواستاریم؟
جواب: عزاداری حضرت خامس آل عبا علیهالسلام از موجبات مهم تقویت دین است ولی نباید آن را آلوده به این گونه کارهای نادرست کرد که موجب اذیت و آزار عزاداران و هتک حرمت افراد آبرومند میشود.
7ـ در شرایطی که دشمنان اسلام سعی در منزوی کردن مسلمانان دارند و با حیلههایی میخواهند اسلام را خرافی و مسلمانان را بیمنطق معرفی کنند، انجام برخی اعمال که در متن دین وجود نداشته و در بعضی مناطق عدهای در تظاهر به اسلام و تعظیم شعائر، مرتکب آن میشوند که احیانا موجبات وهن شیعه و عزاداری را فراهم آورده است، چه حکمی دارد؟
جواب: لازم است در این شرایط و اوضاع پیروان اهل بیت علیهمالسلام و عاشقان مکتب حسینی از هر کاری که موجب وهن این مراسم میشود بپرهیزند و به جای آن به سراغ مراسمی بروند که عظمت اهداف حسینی را بیش از پیش آشکار میسازد و اگر جمعی از بزرگان فقهای پیشین (قده) در عصر و زمان خود بعضی از این کارها را به دلایلی اجازه فرمودهاند، هرگاه در عصر و زمان ما بودند مسلما نظر دیگری داشتند. خداوند همهی ما را از پیروان مکتب آن بزرگوار و جان نثاران او قرار دهد.
8ـ در شهرستان ما مراسم عزاداری تاسوعا و عاشورا و سایر ایام به صورت تعزیه خوانی برگزار میشود، تا شش سال قبل که فقط در محل ما برگزار نمیشد اهالی محل به محلات دیگر جهت دیدن تعزیه میرفتند و در آن محلات با مشکلات زیادی مواجه میشدند لهذا تصمیم گرفتیم این مراسم را در محل خودمان برگزار کنیم نظر شما چیست آیا در این شرایط تعزیه خوانی جایز است؟
جواب: چنانچه تعزیه خوانی مشتمل بر امر حرامی مانند دروغ یا هتک حرمت امامان بزرگوار و بزرگان دیگر و امثال اینها نباشد و مانع مجالس سخنرانی و نماز نگردد اشکالی ندارد.
9ـ آیا استفاده از وسایلی که به شکل صلیب هستند و درماه محرم الحرام در جلوی صف عزاداری حمل میشود جایز است؟
جواب: این علامتها تداعی صلیب را نمیکنند ولی عزاداری هر چه سادهتر باشد بهتر است.
10ـ آیا پول دادن به مرثیه سرایانی که در لابهلای اشعار و سخنان خود بعضی از مصایب بیمدرک یا ضعیف السند را نقل میکنند و یا با غنا میخوانند جایز است و آیا نقل این گونه مطالب به عزاداری ضربه نمیزند؟
جواب: پول را در برابر کارهای مشروع آنها بدهند و نسبت به کارهای خلاف، نهی از منکر کنند.
متن جوابیه آیةاللّه العظمی مکارم شیرازی به سؤالات مختلف مردم دربارهی وظایف مسلمانان در ایام عاشورا و مراسم عزاداری حسینی علیهالسلام
بدون شک عزاداری سالار شهیدان از افضل قربات و احیای خون آنان مایهی نجات در دنیا و آخرت است.
افراد ناآگاه و بیخبر، حادثه خونین کربلا را مربوط به گذشته میپندارند، و از تکرار سوگواریها در هر سال دچار تعجّب میشوند، در حالی که آگاهان آن را مربوط به یک جریان مهم و مستمر در سراسر زندگی بشر میدانند، که در کربلا به اوج خود رسید، و به عنوان یک الگوی جاودانه در تاریخ ماند. و آن جریان مبارزه با کفر و ظلم و بیدادگری وترجیح مرگ سرخ توأم با آزادگی بر زندگی ذلت بار و ننگین است.
آنها میگویند چرا شما برای حادثهای که مربوط به سیزده قرن پیش است اشک میریزید؟ ولی نمیدانند که اشک ما اعلان جنگ ما به ظالمان و بیدادگران و زشت کاران در هر زمان است. قطرههای اشکی که از روی معرفت نسبت به اهداف والای حسین علیهالسلام و یارانش جاری میشود گلولههای آتشینی است بر ضد تبهکاران و جنایتکاران تاریخ، و گوهرهای گرانبهایی است برای هدیه به مظلومان و ستمدیدگان و ملّتهای دربند، و این است معنی «کل یوم یوم عاشورا و کل ارض ارضِ کربلا».
و به همین دلیل همیشه طاغوتها و دشمنان اسلام از انجام این مراسم در هراسند و میخواهند آن را به تعطیل بکشانند.
و درست به همین دلیل ما میگوییم به هر قیمت که ممکن شود باید این مراسم حفظ گردد، حتی در بعضی از کشورها که دشمنان اهل بیت قصد خاموش کردن این چراغ فروزان را داشتند و از ما سؤال کردند گفتیم به هیچ قیمت عقب نشینی نکنید، ولو بَلَغَ ما بَلَغ، و هر چند خون خود را در این راه نثار کنید.
درست است که این مراسم ذاتا مستحب است ولی زنده نگه داشتن آن در مواردی از اوجب واجبات است.
در اینجا لازم میدانم همهی برادران و خواهران ایمانی را به چند نکته توجه دهم:
1ـ باید همه بکوشند با خالصترین نیّات در این مراسم شرکت جسته، و قلب و روح خود را در اختیار سالار شهیدان قرار دهند، و به اهداف والای این قیام بزرگ تاریخ اسلام و بشریّت بیاندیشند، و گویندگان عزیز و نویسندگان محترم اهداف مهم این قیام پربار را تشریح کرده، و سوگواران را روز به روز با آن آشناتر سازند تا مصداق کامل «عارفا بحقّه» حاصل گردد.
2ـ برادران و خواهران ایمانی باید خلوص این مراسم را از اموری که مخالف شرع اسلام و دستورهای پیشوایان بزرگ دین است حفظ کنند و از هر کاری که بهانه به دست دشمنان میدهد بپرهیزند و نیز از اعمالی مانند قمه زدن و قفل در تن کردن وامثال آن که رهبر معظم انقلاب در بیانات پربار خود به آن اشاره نمودند اجتناب جویند.
زیرا این اعمال دست آویزی به دست دشمنان خواهد داد تا کلّ این مراسم عظیم و سازنده را زیر سؤال برند، قمه را باید بر سر دشمن کوبید نه بر سر دوست، قفل را باید بر دهان دشمن زد، نه بر تن دوست، درست است که انگیزه این افراد عشق به امام حسین علیهالسلام و مکتب اوست ولی باید توجه داشت که مقدس بودن انگیزه به تنهایی کافی نیست باید نفس عمل هم مقدّس باشد، کیفیّت عزاداری یا باید در نصوص اسلامی وارد شده باشد و یا مشمول عمومات و اطلاقات ادلّه گردد، و این گونه کارها مسلما نه منصوص است و نه مصداق عزاداری در عرف عقلا و اهل شرع، به علاوه موانعی نیز از نظر شرع در برابر آن قرار دارد، و به تعبیر دیگر نه مقتضی شمول عمومات موجود است و نه مانع مفقود.
درست است که جمعی از بزرگان فقهای پیشین قدس اللّه اسرارهم اجازه بعضی از این امور را در عصر خود به دلایل خاصی دادهاند ولی آنها هم اگر در عصر ما و شرایط زمان ما بودند به یقین طور دیگری فتوی میدادند.
3ـ باید توجه داشت که هدف اصلی قیام امام حسین علیهالسلام همان گونه که در وصیت تاریخی معروف آن حضرت آمده احیای امر به معروف و نهی از منکر بود. بر همه عاشقان مکتبش لازم است این دو فریضه الهی و قرآنی را زنده کنند و به امام و پیشوای بزرگشان اقتدا نمایند، و از طریق صحیح و حساب شده با منکرات به مبارزه برخیزند، و با گفتار و اعمال خود معروف را زنده کنند.
خداوندا همهی ما را از پیروان راستین مکتب آن بزرگوار قرار ده، و مشمول شفاعتش در دنیا و آخرت بنما. آمین یا رب العالمین. (قم ـ ناصر مکارم شیرازی 26/3/73 مطابق با ششم محرم الحرام1415)
نظر حضرت آیة اللّه صالحی مازندرانی پیرامون قمهزنی
باسمه العلیم
از منابع فقه چه لُبیّه و چه لفظّیه بالخصوص او بالاطلاق او العموم جواز و اباحه قمه زنی = فضلاً از رجحان آن = در مراسم عزاداری سالار شهیدان امام حسین علیهالسلام مستفاد نمیگردد، بلکه مقتضای ادلّه و عناوین ثانویّه حرمت و عدم جواز است لذا اجتناب از آن واجب و لازم است.
برادران ایمانی میدانند که قمه را باید بر فرق قمه کشان خائن و قدّاره بندان جانی زد. (قم المقدّسة، اسماعیل الصالحی المازندرانی محرم الحرام 1415 ـ خرداد 1373)
نظر حضرت آیةاللّه جوادی آملی پیرامون قمه زنی:
چیزی که مایه وهن اسلام و پایه هتک حرمت عزاداری است جایز نیست، انتظار میرود از قمه زنی و مانند آن پرهیز شود. (4 محرم الحرام 1415 جوادی آملی)
نظر حضرت آیةاللّه نوری همدانی پیرامون عزاداری و قمهزنی
از آنجا که مکتب سالار شهیدان حضرت ابی عبداللّه علیهالسلام مکتب امر به معروف و نهی از منکر و چشمهی جوشان ارزشهای اسلامی است و تاریخ خونبار عاشورا همیشه با آفریدن حماسهها و موجها و با به حرکت درآوردن احساسات و عواطف الهام بخش کلیّهی نهضتها و قیامهایی که علیه ظالمان و جبّاران روزگار صورت گرفته بوده است و همواره مجاهدین اسلام با قیامهایی علیه ظلم و ستم به جا آوردند ـ که نمونهی آن را در زمان خود دیدیم ـ نام حسین بر لب و اشک حسینی در چشم و هوای کربلا و عاشورا در سر داشتند تا موفق شدند که پیروزی خون بر شمشیر را ثابت و بیان بلند حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم «حسین منی و انا من حسین» را معنا کنند و ایام محرم و عاشورا همیشه زنده کنندهی آن خاطره و به جوش آورندهی خونهایی است که در دل علاقهمندان این مکتب موج میزند لذا لازم است مخصوصا در جهان کنونی که دشمنان اسلام از اسلام سیلی خورده و منافع نامشروع خود را از دست رفته میبینند و در فکر انتقام گرفتن از اسلام ناب محمّدی هستند مراسم عزاداری کار زینبی بکند یعنی با منطق اسلام توأم و از هر گونه حرکتی که این دین مقدّس را بیمنطق قلمداد نماید منزّه باشد و عزاداران محترم و متعهّد به جای اینکه قمه را بر فرق خود بکوبند در فکر آن باشند قمه را بر سر دشمنان اسلام که اراضی آنان را اشغال و در فکر تضعیف آنان میباشند و منابع آنان را غارت و بالاخره هر روزی با ترفند جدیدی حیات اسلامی آنها را به مخاطره میاندازند بکوبند. خداوند توفیق بیشتر برای پیمودن این راه به همهی مسلمانان عنایت بفرماید. (7 محرم الحرام 1415 الاحقر حسین نوری همدانی)
نظر حضرت آیةاللّه العظمی فاضل لنکرانی درباره قمهزنی
با توجه به گرایشی که نسبت به اسلام و تشیع بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در اکثر نقاط جهان پیدا شده و ایران اسلامی به عنوان ام القرای جهان اسلام شناخته میشود و اعمال و رفتار ملت ایران به عنوان الگو و بیانگر اسلام مطرح است لازم است در رابطه با مسائل سوگواری و عزاداری سالار شهیدان حضرت ابی عبداللّه الحسین علیهالسلام به گونهای عمل شود که موجب گرایش بیشتر و علاقمندی شدیدتر به آن حضرت و هدف مقدس وی گردد پیدا است در این شرایط مسئله قمه زدن نه تنها چنین نقشی ندارد و بلکه به علت عدم قابلیت پذیرش و نداشتن هیچ گونه توجیهی نتیجه سوء بر آن مترتب خواهد شد لذا لازم است شیعیان علاقمند به مکتب امام حسین علیهالسلام از آن خودداری نمایند و چنانچه در این مورد نذر وجود داشته باشد نذر واجد شرایط صحت و انعقاد نیست. (محمد فاضل، 4 محرم الحرام، 1415)
نظر حضرت آیةاللّه مشکینی در پاسخ به سؤال از قمه زنی
بعد التسلیم و التحیة امور مذکوره فوق بنفسه در شرع اسلام مورد اشکال و بلکه بعضی از آنها ذاتا محرم است مسلمین باید از وارد کردن آنها در مراسم تعزیه حضرت حسین علیهالسلام که یکی از عبادات است جدا خودداری نمایند علاوه آن که عزاداری آن حضرت عمل عبادی سیاسی است پس باید از مخلوط شدن کارهایی که جنبه سیاسی آن را مخدوش ویا به عنوان خرافیت و وهن اسلام میبخشد اجتناب نمود گذشته از اینها اعمال فوق مورد نهی مقام معظم ولایت امر مسلمین قرار گرفته و حکم معظم له واجب الاتباع است خداوند بر ملت معتقد و هوشیار و سیاست فهم ایران توفیق تبعیت از احکام الهی و عزاداری مورد رضایت حضرت بقیةالهی عنایت فرماید. (8 محرم الحرام 1415، هجری قمری، علی مشکینی)
________________________________________
1 ـ اعیان الشیعه، ج 10، ص 363.
فاطمه زهرا علیهاالسلام زن در اندیشه ترقی زن در اندیشه ترقی
احمد آکوچکیان پیشگفتار انتظار ما از دین، در هر دو وجهه جهان درون و جهان بیرون، انتظار هدایت، انتظار راهبردن و مدیریت فرایند ترقی رو به آرمان رشد و کمال است. از این منظر به اولیاء دین میتوان نظر کرد. نیاز ما به اولیاء نیز از حاجت و نیاز ما به هدایت الهی بر میخیزد. چه زندگانی آنان نور و هدایت است و به مثابه الگوئی برای تعلیم و تربیت انسان میباشد. اینان انسان هادیاند. هادی راستین و سنت بانو آنچه از قول و فعل و تقریر وی در نقل به ما رسیده، اصول و ارکان تجربه دینداری را در عرصه درون و بیرون، در اختیار ما میگذارد. فاطمه، ولیّ خداست و «انسان وجه اللّه» است، یعنی انسان ملکوتی حاضر در عرصه مُلک برای جهت بخشی زندگانی مردمان رو به آرمان پیشنهادی دین.
با آغاز وجهه روانشناختی تجربه دینی و تعالی خودی، دریافتیم که مخاطب اصیل پیامبران و اولیایی چون بانو، جان آدمیان میباشد و دین با خود آگاهی آغاز میشود و او الگوی سلوک و تعالی با آن وجوه خشیت، توکل، تفویض، رضا و تسلیم، محبت، خضوع و حیرت تا مرتبه ملکوت است.
انسان هادی و انسان سالک، پس از آن گذار در درون و عروج خودی، به سوی مردمان باز میآید و به تناسب اوصاف عصر مخاطب، دستاوردهای آن تجربه درونی را با مردمان خویش باز میگوید. تا مردم، خود از سر انتخاب و مشارکت تام، برای عدالت و قسط، قیام نمایند.
تحلیل ما، تحلیلی نیاز محور و غایت انگارانه است، تا نشان دهد که ما برای راهبردن زندگی خویش و تأمین اصیلترین نیازهای درونی خود، نیازمند الگویی برای راهبری هستیم. ما سنت بانو را از دریچه نیاز محور و غایت انگار، فهم و معنا میکنیم.
روش انتخابی تحقیق فوق، در راستای کاربرد منطق سیستمی روش تحلیل گفتمان (DiscourseAnalysis)است، که مفاهیم اصلی تعالیم بانو از قبیل ترقی، ارزشها و هنجارهای توضیح دهنده وضعیت آرمانی مانند رستگاری، سعادت، عدالت و رشد، روند و فرایند، آرمان، وسیله، تاریخ، آزادی، عقل، ایمان، طبیعت، ولایت، قانون، انسان، متد، جامعه، اخلاق و سنت، و ... را بازنگری میکند. در این روش به تحلیل منطق حاکم بر گفتار( (Discourseخواهیم پرداخت که در درون آن، حیثیتی از جامعه موضوعیت پیدا میکند که به «مدیریت تغییر» میپردازد و واضح است که قدرت از لوازم وجودی مدیریت روابط و مناسبات حیات مدنی میباشد. چیزی که میتوان آن را در راستای آرای سیاسی بانو در دوره حضور اصلاحیش برشمرد.
چند گاهیست مباحثات زن و توسعه ((Women In Development، حول گرایش گفتمان توسعه جنسیتی ((Gender Development، رونق افزونتری یافته و پرسش جدّیِ متبادر در ذهن، این است که نسبت فکر دینی با گرایش و گفتمان مزبور کدام است؟! داوری سزاوار در باره نظریه توسعه جنسیتی، پس از تنقیح نظریه دین شناختی ترقی و گفتمان تحقیق و توسعهای، به عنوان خاستگاه تدوین نظریه تحقیق و توسعه زنان، ممکن خواهد بود.
برداشت نگارنده آن است که تبیین منطق ورود به این مباحثه، همچون منطق ورود به نظریه تحقیق و توسعه زنان، نسبت به اصل مباحثه، در شرایط موجود گفتگوهای یاد شده، در اولویت مطالعاتی میباشد و تنقیح قرائت برگزیدهای از نظریه زن، ترقی و دیدگاه دین شناختی ترقی با گرایش برنامه ریزی پذیری، با دو قید محوری ذیل میباشد:
یکی نوع نگرش کارآمد دین شناختی به مقوله مدیریت تغییر دیگری نوع نگرش ما به زن در چهار لایه انسان شناختی، زیست شناختی، روانشناختی و جامعه شناختی.
یک فرق جدّی میان مباحثات جدید توسعهای در باره زن با مباحثات مرسوم حوزههای دینی آن است که مجموعه تعالیم فلسفی - کلامی، فقهی، اخلاقی و عرفانیِ مرسوم، یک نظام معین در باب «زن و ترقی» را توصیه میکنند. لیکن مباحثات جدید به ویژه گفتمان توسعهای آن، نتوانسته است به وضعیت نهادینهای برای قرائت مستند، روشن، روشمند، قابل استدلال و کارآمد از «زن و توسعه» در تعالیم دینی دست یابد؛ و البته این نارسایی از جمله به دلیل نوباوگی مباحثات و اقتضائات جهان جدید برای متکفلان دین پژوهی، عدم گذار از دوره عقل انتقادی در حوزه فکر دینی، مهیا نشدن زمینهها و خاستگاههای تئوریک لازم برای تدوین گفتمان مزبور میباشد.
پرسش اصلی این تحقیق آن است که آیا تعالیم فاطمه زهرا علیهاالسلام ، امکان جریان یافتن در قالب یک الگوی مدیریت و راهبری تغییر انسانی پایدار و جامعنگر را در هر دو حوزه فردی (روانشناختی) و اجتماعی (علم الاجتماعی به مفهوم اعم) دارد؟ چگونگی فرآیند و ساختار درونی چنین نظریهای، مورد توجه تحقیق فوق میباشد. پرسش مزبور از این تلقی بر میآید که انتظار ترقی بخشی و هدایت آفرینی دین، رکن نیاز به دین میباشد.
تحقیق تاکنون سه فصل را در میان گذارده است:
1 - فصل اول: شناختهای نخست؛ 2 - فصل دوم: اندیشه اصلاحی در منش فاطمی و بنیان انسانی آن؛ 3 - فصل سوم: تعالی روانشناختی در سنت بانو؛ و اینک نوبت به فصل چهارم رسیده است. تحقیق در این مرحله به توضیح محتوای نگرش به اندیشه مدیریت تغییر اجتماعی در سنت بانو میپردازد. مباحث این فصل میتواند خاستگاه ورود به بحث از نظریه تحقیق و توسعه زنان و به طور خاص رویکردِ جنسیتیِ آن و داوری روشن بینانهتری از مبحث «توسعه به تفکیک جنسیت» تلقی گردد.
قسمت اوّل تجربه دو وجهی دینی در سنت بانو
با بانو، دینداری با «خود»، آغاز میشود و از مجرای تعالی خودی به راهبری مناسبات اجتماعی مخاطب خویش بر مدار دستاوردهای آن تجربه درونی و در چهارچوبه نظام مطلوب اجتماعی مستَنبَط از دیدگاه دین، دست میدهد.
مبحث اوّل دو وجهه سنت بانو
بانو فاطمه زهرا علیهاالسلام ، در دوران زندگانی خویش دو گونه تجربه میآموزد و سنت او و قرائتی که از دین ارائه میکند، محصول این دو نوع تجربه یعنی تجربه درونی و بر فراز آن تجربه بیرونی میباشد. سنت بانو به مرور در بستر این دو تجربه، تفصیل بیشتری مییابد. بانو در تجربه درونی خویش، الهام و رؤیا و عروج و مراقبه و تفکر و نیایش و اخلاق داری و.... دارد. و در تجربه برونیش نیز در دورههای گوناگون، برای پدر، مادری میکند، همراه و رفیق جماعت دینداران و راهبر خویش است، در ساخت مدینه همپایی میکند، تدبیر منزل را بر عهده دارد، با علی همراه میباشد، به جنگ میرود، در امور سیاسی فعالیت و مشارکت میورزد، با دشمنان شدّت و صلابت دارد، دوستان نادان و مدعیان همراهی، اما ناتوان را، نمیپذیرد، دوستی دوستان را پاس میدارد و امام و رهبر میپروراند. و بدینگونه، برای زن الگو با این تجربهها و حضورهای بیرونی، سنت او جامعیت و تفصیل بیشتری مییابد و اجمالهای بسیاری از قرآن و سنت پیامبر را به تفصیل میآورد.
گام مبنا در اقتدای به بانو، تبعیت از تجربه درونی وی میباشد. آنچه که نیازهای عمیق انسانی و درونی خویش بیان داشتیم. همچنانکه پیروی از بانو، بر بنیان آن تجربه درونی و در گرو تبعیت از چگونگی حضور اجتماعی و تاریخی وی میباشد.
زنانگی بر منوالی که بانو سلوک میکرد، نوعی تجربه دیندارانه است. آن همه درونیّات و آداب و مواجید درونی (که تماما بر مدار عبودیت است) در او قابلیتهایی را مهیا میکند که برای بیرونیان نیز دستاوردهای تازه و عظیمی دارد و جهانی را به دنبال شخصیت خویش، شخصیت نوین میبخشد. حضور او همانا از مقوله فرستاده شدن (ارسال) و مأموریت است (ولقد ارسلنا رسلنا)، مأموریّت برای هدایت که جامعِ «تزکیه» و «تعلیم» و «تربیت» و «سیاست» است، یعنی ساختن فرد و جامعه.
عصر بانو، عصر تولد انسان تازه، عصر بحرانهای گذار و هم عصر شکلگیری بدعت و پایگاه ظلمورزی و تحریف و انحراف است و هم از سویی بانو، انسانی درگیر و حاضر در همه زوایای راهبردی مسائل و مشکلات و آسانیها و فتحهای دوره خویش میباشد. از آغاز، تولد انسانی تازه را شاهد بوده و خود اولین باوردان این دیانت و انسان تازه است، بحرانهای گذار و تثبیت دیانت نو و خاتم را، با تمامی وجود تجربه میکند و حضوری مدبّرانه و از سر راهبری وضعیت، در این برههها دارد. او تحریف و بدعت را نیز که خود اولین قربانی سربلند آن است، افشا میکند و میکوشد تا پیشوای حق و عدل را بر مسند مدیریت اجتماع باز گرداند. اوست که در این برههها، دلیرانهترین و عزتمندانهترین حضور ممکن انسان هادی را، نشان میدهد.با عینیترین و پیچیدهترین تجربههای سیاسی - اجتماعی، همپای روح بخشی و پاسداری کیان خانواده، و با انواع داد و ستدهای با بیرون، تجربه راهبرانه بانو، بسط مییابد.
وقتی میگوییم سنت بانو، یعنی همین انواع تجربههای درونی و بیرونی او در تفاعل همیشگی با واقعیتها، که میتواند در تداوم تجربه دیندارانه ما، الگوی سلوک و زندگانی درونی و بیرونی باشد. دیانت خاتم با مجموعه برخوردها و موضعگیریهای تدریجی و تاریخی بانو، بسط و تفصیل تازهای مییابد. فاطمه علیهاالسلام ، از اوان طفولیت نزدیکترین پیوند را با قطب تجربه پیامبرانه، یعنی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله دارد و همپای او تجربه ملموس حضور این تجربه را در دنیای بیرون با جنگ و صلح، با خوشی و ناخوشی، با غم و لبخند، با همیاری مؤمنان و مقابله دشمنان میآموزد. اوست که در هر عرصه، مواجههای خاص و درخور شرایط دارد. مواجهه با این رخدادهای انسانی و طبیعی، همه مندرج در سنت اوست. سنت بانو، عین تجربه تکامل یافته درونی و بیرونی اوست. اسلام درونی و اسلام سیاسی، اسلام زنانه و اسلام خانواده، با بانو بسط ارجمندی مییابد. وقتی میگوییم اسلامِ بانو، یک دین به شدت درونی، سیاسی، زنانه و خانوادگی است، معنایش آن است که بانو، درگیر سیاست شد، حضور راهبرانه در عرصه اجتماع داشت، وصف زنانگی آدمی را به عینه بروز میدهد و حضور در خانواده را با زندگی و سلوکش عرضه نمود. و اینک لبّ و گزیده آنهمه، به عنوان وجههای ارجمند از بسط تجربه بیرونی و درونی فاطمی، در اختیار ماست.
مبحث دوّم زن، تعالیِ دو وجهی در پیروی از بانو
تعالی خودی، وجهه درونی بالندگی یک تجربه عظیم دینی است که حضور در عرصه مناسبات اجتماعی و تربیت جانها و مدیریت فرایند تغییر در چهارچوب هر یک از نهادهای اجتماعی (مانند نهادهای خانواده، اقتصاد، آموزش و پرورش، حقوق و حکومت) و راهبری چگونگی دگرگونی در ارتباطات و مناسبات نهادهای یاد شده، وجهه بیرونی آن، شمرده میشود.
پس دریافتیم کیفیت دینداری در کانونیترین مضمون آن، در گرو تجربه هدایت وحیانی درون است و سنت بانو را هم قابل و هم فاعل و هادی این تجربه مییابیم و رکن این تجربه را در سرشار سازی نیازهای عمیق انسانی یافتیم.
زندگانی بانو، خود نوعی تجربه پیامبرانه دین است؛ گوئیا او نیز گوش و دل و جانش مخاطب پیامها و فرمانهای خداوند است که وی را مکلّف و موظّف به ابلاغ آن پیامها و فرمانها میکند و بانو چندان به آن فرمان و آن سخن یقین میآورد و چنان در خود احساس اطمینان و دلیری میکند که آماده میشود در مقابل همه تلخیها و تنگیها و حملهها و دشمنیها یک تنه بایستد و انجام وظیفه نماید، چرا که رسالت خاتم، یک تداوم است نه یک مقطع، پس تا قیام قیامت باقی میباشد. پس کتاب این رسالت نیز چنین خواهد بود و کتاب هادی باید آموزگار و شارحی از سنخ خود داشته باشد، یعنی انسان هادی و سنت هادی.
و زن امروز به پیروی سنت انسان هادی میتواند، هم تفسیر گر و شارح دین و سنت بانو باشد و هم در راستای آن تجربه بلند،در پی استنباط دیگری از دیانت الهی باشد. متفکران، پژوهشگران، آفرینندگان و فرهنگسازان، همه و همه در حوزه فرهنگی اسلام باید بر مدار گرایش به «حق بزرگ» به ادای «واجب سترگ» برخیزند، یعنی «احیای امر آل محمد صلیاللهعلیهوآله » و به حیات انسان ساز و جامعه پرداز این هویت، که تدریجا تفصیل یافته، خدمت کنند و بر تکامل و فربهی آن بیفزایند و دِین خود را نسبت به این دین مقدس و سنت آن ولیّ ارجمند، ادا کنند و حقیقتا و نه مجازا راه بانو را پی بگیرند. اقتدا به این بزرگوار ایجاب میکند تجارب باطنی، اجتماعی و سیاسی وی را ادامه داده و با حفظ آن حقیقت ناب، گفتمان گستردهای را با عالم درون و عالم بیرون سامان دهیم و آفریننده و دلیرانه و البته روشمند و خودنگاهبانانه در این میدان درآییم و از تقلید، شرح و تماشاگری به تحقیق، ابتکار، اکتشاف و بازنگری عبور کنیم.
سنت بانو و تجربه او آن مقدار که در نقل امروز در دست ماست، جهت پاسخ دهی به سؤالها و راه حل مشکلات و اقناع ذهنها و روشن کردن راهها و چشمها و دلها در متن واقعیت است و توسل به او ما را تا تحقق خواهانیِ هدایت راه میبرد. راه قرب به خداوند و واسطه وصول به مقام تقرب، همین سنت هادی است.
مبحث سوم یک فاجعه ناگفته پنهان، در حال واشدگی و بیرون ریختگی
تاکنون آنچه بر او تأکید ورزیدیم دو امر بود: یکی تجربه دو وجهی دینداری در سنت بانو به عنوان دو وجه از فرایند بالندگی مطلوب و دیگری نقش کانونی و محوری تجربه درونی دین (یعنی همان وجهه روانشناختی فلاح) در امر دینداری و سلامت فرایند رشد و توسعه جامع نگر و پایدار.
دو فراز از سخنان دو بانوی الگو در حادترین، شفافترین و دلیرانهترین حضور اجتماعی را تأمل کنیم تا دریابیم چرا متن و مایه اصلی کلام و رأی این بانوان این گونه است؟!
عنصر روانشناختی تجربه اجتماعی و به تعبیری عنصر درونی تجربه دینی، رکن مقوّم تجربه مزبور میباشد.
1 - یک جا سخن فاطمه علیهاالسلام در مسجد مدینه در آن بحبوحه کودتا و جو خفقان آن روزهای تاریک. بانو در مطلع سخنان خویش دارد که:
ستایش خدای را بر آنچه ارزانی داشت و سپاس او را بر اندیشه نیکو که در دل نگاشت. سپاس بر نعمتهای فراگیر که از چشمه لطفش جوشید و عطاهای فراوان که بخشید و نثار احسان که پیاپی پاشید. نعمتهایی که از شمار افزون است و پاداش از توان بیرون و درک نهایتش نه در حد اندیشه ناموزون.
سپاس را مایه فزونی نعمت نمود و ستایش را سبب فراوانی پاداش کرد و به درخواست پیاپی بر عطای خود بیفزود. گواهی میدهم که خدای جهان یکی است و جز او خدایی نیست. ترجمان این گواهی دوستی بیآلایش است. و پایبندان این اعتقاد، دلهای با بینش و راهنمای رسیدن بدان، چراغ دانش است. خدایی که دیدگان، او را دیدن نتوانند و گمانها چونی و چگونگی او را ندانند.
2 - و فراز دیگر، سخن بانو زینب کبری علیهاالسلام در کاخ پسر زیاد با او و مزدوران میباشد که دلیرانه در برابر وی رکن مقوّم قرائت شیعی را برای حضور راهبرانه در عرصه اجتماع، حماسه و اصلاح، توصیف میکند:
- سپاس سزاوار خدایی است که ما را به محمد صلیاللهعلیهوآله گرامی داشت. جز فاسق دروغ نمیگوید. جز بدکاره رسوا نمیشود و آن ما نیستیم، بلکه دیگرانند.
- از خدا جز خوبی ندیدیم! برادرم و یاران او به راهی رفتند که خدا میخواست. آنان شهادت با افتخار را برگزیدند و بدین نعمت رسیدند. اما تو! پسر زیاد! خود را برای پاسخ آنچه کردی آماده کن!
در این هنگامههای تلخ چه جای شکر و حمد و ثناست؟! مگر آنکه دریابیم این حضورِ در بیرون، از کانونیترین سرّ سویدای وجود سالک، میتراود و بیرون میریزد. «شکر» و «حمد»، بازگوی این حقیقت است که زن مسلمان عصر حاضر، در عرصه دنیاداری و اجتماع (بر مسند انواع بنیادهای انتفاعی و غیر انتفاعی و مجلس قانونگذاری و مسئولیتهای اجرایی)، اگر در اندرون، آن تجربه درونی وحدت بخش را در خویش مهیا ندارد:
1 - ابتدا در عمل ناخودآگاه به تبع بانیان نسبت دار و بی نسبتشان، پذیرای پراگماتیسم میشود؛ 2 - و در ادامه آن گرایش، سکولاریسم سر میرسد، اگر چه هنوز پوسته و قشر دینداری و نماز و.... و عمل آداب فقهی بر پا باشد.
3 - جنبش استیفای حقوق زنان در کالبد نیز، به فربهی مطلوب نزدیک میشود، لیک در اندرون دلها و روحها همراه با سر رسیدن ذاتی حقیقت سکولاریسم و تهی شدن آن از عنصر تجربت دینی و انسانی به پوکی میگراید.
رخدادی که میگوییم بسیار پیشتر، برای جامعه مردان ما رخ نموده است. لیکن نهضت زنان، از این فرآیند سکولار شدگی آسیب بیشتری خواهد دید. یک نتیجه این بحران در بنیاد اجتماع، به ویژه در نهاد خانواده و سازمانهای اجتماعی و خصوصا امور سیاسی قابل مشاهده است.
زن امروز با یک هشیاری دیندارانه میتواند با کمترین آسیب درونی، در فرآیند تنوع بخشی و فربه سازی و دلیر پروری تجربه درونی خود، حضور اجتماعی خود را با حفظ حدود و مرزهای اعتقادیاش با جنبش سکولار زنان ، با توفیق مستمر، قرین سازد.
و دیدهایم که چگونه خوبان و نیکان ما نیز آرام آرام بی اینکه خود هشیار باشند و خود آگاهانه مراقبت بورزند با آنها که پیشترها سلوک و اخلاق و شیوه زندگیشان را طعن میکردند و دور باششان میگفتند، در عملکرد و سلوک و دنیایشان تفاوتی ندارند.
- از خود میپرسیدیم که چگونه میتوان با همان مراقبتها و هشیاریها، در عرصه بود و با همه در عرصه بودنها و دنیاداریها، دنیاپرست نشد؟! و....
- و باز میپرسیدیم؛ چگونه است که بانو همپای آن معراج دمادم درونی، آنگونه در خود احساس اطمینان و دلیری میکند که مهیای ایستادن در مقابل همه تلخیها، تنگیها، حملهها و دشمنیها میشود و حتی یک تنه به وقت خانهنشینی علی، انجام وظیفه میکند، و آن حضورِ دنیایش، با آن درجه از یقین آوری و شجاعت زایی و کوبندگی و درخشندگی همراه است و گوهر تجربه پیامبرانه او را تشکیل میدهد و ما در این سوی تاریخ در کمتر از یک دهه با تجربه اولین حضورهای سیاسی - اجتماعی خویش این گونه تأسف آور به پوکی رسیدهایم.
و به وضوح در مییابیم که بانو با تجربه پیامبرانهاش و آن معراج راستین در حیطه و حصار تجربه شخصی خویش باقی نمیماند و بر اثر حصول و حلول این تجربه، با واسطه رسالت، مأموریتهای جدیدی، مییابد و به دلیل رسالت با واسطه و اصطفأ، انسان تازهای میشود، یعنی حجت خدا بر دیگران. و اینک این انسان تازه، در میان خلایق است تا دین خدا را حیات بخشد به ویژه رکن تعالی خود و عدالت را و عالم تازه و آدم تازهای بنا کند.
• جان چو دیگر شد، جهان دیگر شود چونکه در جان رفت، جان دیگر شود
• چونکه در جان رفت، جان دیگر شود چونکه در جان رفت، جان دیگر شود
«دینداری» با بانو، در آن مرکزیت روانشناختی و تجربههای عمیق دینی درونی (احساس خشیت و محبت و هیبت و خضوع و طاعت نسبت به مبدأ تعالی و حیرت در جمال و جلال او و کشف رازهای عالم و مقصد زندگی آدمیان)، خاستگاه گوهری خود را مییابد. او با این جریان عمیق درونی در عرصه اجتماع حضور دارد. جریان این تجربه اندرونی را در حضور اجتماعی او مییابیم. از این مجراست که وحدت در عرصه دنیا و اجتماع به کثرت بدل میشود و در پرتو آن بنیان درونی عمیق، تجربتی، روی وحدت دوباره در خواهد آمد. همین انواع حضورها، حضورهایی مالامال از عناصر انسانی و تجربتی وحدت بخش اویند.
خواستاران تحقق خود از الگوهای ناب آدمیت، جویای آنند که با حداکثر استفاده از همه قابلیتهایشان، با دلالت خضر راه (انسان هادی)، خویشتن را فعلیت و تحقق بخشند و به مرتبه تقرّب (تقرّب شناختی و تقرّب رفتاری، تقرّب معرفی و تقرّب عبادی، تقرّب فردی و تقرّب اجتماعی، تقرّب فرهنگی و اجتماعی) رسند. اینان میدانند چیستند و کیستند و به کجا میروند.
انسان هادی همواره در میان ماست.
باید خواست و کوشید، و جست و جوشید، و شناخت و خروشید، و نیوشید و نوشید.
قسمت دوم سنت علم الاجتماعی بانو علیهاالسلام ، و دورههای تاریخی نگرش به آن گفتیم که نگاه به دین، تابع انتظار ما از آن است و این نیز خود تابعی از نوع گفتمان ترقی برگزیده میباشد. نگاه به سنت بانو نیز، در همین راستا شکل میگیرد. هر دورهای از تاریخ گفتمان ترقی و هر گفتمان برگزیده، اقتضاء یک نحوه نگرش به سنت بانو را دارد.
مبحث اول اندیشه اجتماعی تفکر ترقی و خاستگاه نگرش به سنت علم الاجتماعی بانو علیهاالسلام
اندیشه اجتماعی جریان فکری ترقی در شناخت و تبیین امور و شؤون اجتماعی انسان و حیات جمعی آدمیان (مانند پدیدههای اجتماعی، گروههای و اجتماعات و پیدایش و ثبات و تحول آنها و....)، از دیدگاههای گوناگون توصیفی - تحلیلی (در شناخت وضعیت موجود)، دیدگاه ارزشی و هنجاری (در تصویردهی از وضعیت مطلوب اجتماعی) و دیدگاه راهبردی (در ارائه سیاستها و برنامههای انتقال از وضع موجود به وضعیت مطلوب) در حوزههای گوناگون ادراکی (تجریدی، اعتباری و تجربی) تأثیر پذیرفته است. «اندیشههای توصیفی» در پی کشف تکوینیّات و واقعیتهای زندگی اجتماعی آدمیاناند، مانند اندیشههای اقتصادی، که جویای قوانین تکوینی حاکم بر پدیدههای اقتصادی زندگی اجتماعی است؛ «اندیشههای دستوری» یا «هنجاری» یا «ارزشی»، تشریعات و ارزشهای زندگی اجتماعی را بیان میدارند؛ مانند شعب متعدد اندیشههای حقوقی که بیانگر احکام تشریعی حاکم بر مناسبات متقابل انسانهاست، از قبیل حقوق اساسی، حقوق اقتصادی، حقوق قضایی، حقوق جزایی و حقوق بین الملل. و حوزه سوم، اندیشههای تجویزی و کاوشگری راهکارها، سیاستها، راهبردها و برنامههای مدیریت وضعیت مورد توصیف، به سوی اهداف برگزیده ملت و دولت، میباشد.
دانستن وجهه علم الاجتماعی سنت فاطمه زهرا علیهاالسلام ، در گرو شناخت آن در قلمرو حوزههای پژوهشی و ادراکی یاد شده میباشد.
پیشتر نیز اشاره کردیم که تاریخ تحول فکر دینی همواره تابعی از تاریخ تحول گفتمان ترقی است. بدین ترتیب بررسی تاریخ تحول نگرش به سنت فاطمه زهرا علیهاالسلام ، نیز در راستای تاریخ تحول گفتمان دین شناختی ترقی، ممکن میباشد.
ترقّی (Progress) در مفهوم پیشینی آن، گرایش به تغییرات مطلوب، بادوام و مستمر در همه ابعاد و ارکان وجه نظرها و گرایشهای فردی و ساختار و رفتار و فرایند اجتماعی و در سیاست و اقتصاد است.
در فرایند شناخت وجهه علم الاجتماعی سنت بانو، دو سطح شناختی مورد توجه میباشد:
1 - اینکه بانو فاطمه زهرا علیهاالسلام ، به عنوان زن الگوی حاضر در عرصه مناسبت اجتماعی، از چه منظری دریافت میشود.
2 - اینکه منطق و نظریه تعالی و ترقی جامعنگر زن، در راستای آن سنت کدام است؟!
بدین صورت، نوع تئوری توسعهای زنان در راستای گفتمان برگزیده، شکل میگیرد. مروری بر تاریخ تحول گفتمانهای ترقی در ایران معاصر، میتواند وضعیت امروز ما را در نگرش به دو سطح مذکور شناختی روشنی بخشد.
مبحث دوم خاستگاه مرسوم نگرش به سنت بانو
منظر، در حوزه مرسوم فکر دینی و نگرش غالب سنت عرفانی و ادبیات دینی صوفیانه حوزههای دینی به سنت اولیای معصومین علیهمالسلام ، گفتمان تعالی فرد نگر میباشد.
اندیشه ترقی در نزد حکیمان و عارفان و اخلاقیون از سویی و فقیهان از سویی دیگر، در حوزه مرسوم فکر دینی با همه تفاوتهای بینش فیلسوفانه و عارفانه و فقیهانه ، را میتوان به صفت نگرش تعالی فرد نگرانه متصف نمود. به تعبیری دیگر اراده برای ترقی در این دوره، عزم برای ترقی و بالندگی درون است که میتوان «اراده تعالی و ترقی روانشناختی» نیز تعریف نمود. مهمترین ویژگیهای این گفتمان در نگرش به مقوله ترقی و در راستای آن به سنت اولیای الهی بانوی بزرگ را میتوان به قرار زیر فهرست کرد:
1 - نگرش آرمانی این گفتمان را در وجه غالب میتوان، نگرش فردنگرانه یا روانشناختی و سلوک فردی دانست که عنصر بینش و نگرش اجتماعی در آن ضعیف است و دغدغه غالب در این گفتمان، تفسیر و تبیین ماهیت و راهکارهای رستگاری فردی است. در این منظر، فرد اصالت دارد و جمع و اجتماع ماهیت و هویتی اعتباری دارند. به این قرار، این نگره، هم به مفهوم اجتماعی و هم به مفهوم حقوقی، فردگرا میباشد. این گرایش، هم به غلبه و تأثیر و نفوذ فرد بر محیط و جامعه معتقد است و هم به اولویت و تقدم حقوق و مصالح فردی بر مصالح و حقوق اجتماعی، معتقد میباشد. قرائت عرفانی که از دین برآمده، از همین گفتمان است. این است که میبینیم نوع نگرشهای بر آمده از این سنت فکری، بانو را تنها در عرصه تجربههای درون دینی، در مییابند و تحلیل میکنند.
2 - انسان کامل و مدینه فاضله این گفتمان در عرصهای ماورای مناسبات دنیایی (مانند حیثیت تاریخی، بشری، اجتماعی و جغرافیایی آدمیان و طبیعت جهان) جسته میشود و همواره تصویری ماورأ طبیعی دارد. وجهه غیبی و افلاکی اولیأ بر انسانیت و اقتضائات بشری و حضوری اجتماعی - تاریخی آنان ترجیح میگیرد. در این گفتمان، بهشت موعود در زمین نیست و بانو نیز، حقیقتی مافوق انسانی دارد. گوئیا که از غیب بر آمده و بی هیچ قرابتی با تاریخ و اجتماع و اوصاف زمینی به غیب الغیب رهسپار شده است.
هر گاه اصل بازگشت به خود و جویای روزگار وصل - که در وجهه روانشناختی و عرفانی تفسیر مناسب خود را دارد - به عنوان چشم انداز در تحلیل جامعه و حرکت تاریخ در نظر گرفته شود، این دیدگاه را به دست میدهد که جامعه آرمانی در گذشته تاریخ وجود دارد و فرایند رخ نموده برای بشریت، فرایند انحطاط و واپس گرایی بوده است و ظهور دولت موعود نتیجه انفجاری خلق الساعه در اوج وضعیت انحطاط است.
3 - نگره سنتی ترقی از آن رو که بینش روانشناختی و فرد نگرانه به امر ترقی و پیشرفت دارد، به نوعی نخبهگرایی روانشناختی باور دارد، زیرا راه تعالی را تنها برای معدودی از انسانها هموار میبیند.
4 - زمان و فضا در این گفتمان، خصلتی اثیری دارد و به جانب دیرند (Deuration) محض تمایل دارد، زمان و فضا امتداد و یا مقدار جریان ماده نیست و با آن نسبتی برقرار نمیکند و راه طرح نظریه کثرت ازمنه و اصالت واقع (Realism) زمان مایه بسته است. بدین ترتیب، ترقی در این گفتمان از مجاری مادی به ویژه واقعیات اجتماعی - تاریخی نمیگذرد و انواع زمانهای اجتماعی - تاریخی واقعی مورد توجه نیستند. یک نتیجه این تلقی آن است که بشریت و تاریخیت مجالی برای حضور در عرصه دین، معرفت دینی و حیات اولیأ الهی، ندارند.
5 - عقل مورد اعتنای این نگره، عقل کلی است و عقل محاسبه (Rational)، عقل جزوی یا عقل معاش و به تعبیری عقل ابزاری، مذموم است و یا دست کم مورد اعتنا نیست و مجالی برای حضور ندارد.
6 - ولایت بانو، ولایت عرفانی و باطنی است، البته این ولایت مترادف با مقوله ولایت به معنی زعامت سیاسی نیست. انسان هادی در این نگاه، به عنوان مظهر همه اسماء الهی و به تعبیری «مظهر اسم جامع الهی» یا «کون جامع» میباشد و همچون آیینهای بازتابنده همه انوار الهی است و قوام تمامی عالم به اوست.
7 - راه وصل به چنین منزلت بلندی همانا «قرب فرائضی» و «قرب نوافلی» است.
در حدیث قدسی آمده است «بنده من به واسطه انجام نوافل و مستحبات، همواره، و مستمرا به من نزدیکتر و نزدیکتر میشود. چندان که من محب او شوم و بدینسان چشم و گوش او شوم در مرتبه ظهور تا بشنود به سمع من و ببیند به بصر من.» و بالجمله سالک در این مرتبه به شهود خویش در مرتبه ظهور مشاهده حق کند و مفتخر به تحلیات اسم ظاهر شود و از این مرتبه نیز ترقی کند و از ظاهر متوجه باطن شود تا آنکه قابل تجلی اسم جامع هوالباطن شود و مظهر تام هوالظاهر و الباطن گردد و حامل ردأ امانت و ولایت الهیه و قرب تام معنوی شود.
و این گونه است که بنده خداوند به نهایت قرب و یگانگی با حق یعنی به مرتبه ولایت میرسد؛ فانی در خداوند و قائم به او میشود و این فنا و قیام ولیّ خداوند، هر دو گونه قرب نقلی و فرضی و محبّی و محبوبی را در بردارد. باری راه همین است که شخص از او صاف بشری خویش بمیرد و به او صاف اللهی زنده شود. آنچه در حقتعالی است در وی متجلی شود و شخص وجود حقّانی و الهی پیدا کند، اما قائم به حق بودن چنان است که خداوند ظهور انسانی پیدا میکند. و زن اگر جویای تعالی است راه همین قرب فرضی و نفلی است؛و برای بانو مهمترین رسالت، دستگیری معنوی و ظاهری از سالکان طریق هدایت و پشتیبانی و حییانی و باطنی از آنان است. باری دغدغه اصلی سالک ما در این وادی درون روی در خویش است و البته جویندگان این وادی را مگر از سر اضطرار کاری با امر سیاست و تدبیر معاش جمعی، نیست.
آنچه از نگرش روانشناختی به بانو گفتیم نگرش غالب حوزههای مرسوم دینی است. آثار عرفانی، فلسفی و اخلاقی در باره بانو از این منظر نگاشته شدهاند. کتاب «فاطمة الزّهرأ» گفتار عالم کبیر علامه امینی، از این منظر به تفسیر منزلت بانو پرداخته است:
حضرت صدّیقه علیهاالسلام سبب آفرینش عالم بوده است، همانگونه که پدر بزرگوارش، امیرالمؤمنین و حسنین علیهمالسلام ، علت خلقت بودهاند. و اینک حدیثی در اثبات این مطلب به روایت ابوهریره:
«رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: هنگامی که خدای تعالی حضرت آدم ابوالبشر را آفرید و از روح خود در او بدمید. آدم علیهالسلام به جانب راست عرش نظر افکند. آنجا پنج شبه غرقه به نور در حال سجده و رکوع مشاهده کرد، عرض کرد:
خدایا قبل از آفریدن من، کسی از خاک خلق کردهای؟ خطاب آمد: نه، نیافریدم. عرض کرد: پس این پنج شبح که آنها را در هیأت و صورت مانند خود میبینم چه کسانی هستند؟ خدای تعالی فرمود:
این پنج تن، از نسل تو هستند، اگر آنها نبودن، ترا نمیآفریدم، نامهای آنان را از اسامی خود مشتق کردهام. اگر این پنج تن نبودند، نه بهشت و دوزخ را میآفریدم، نه عرش و کرسی را، نه آسمان و زمین را خلق میکردم، و نه فرشتگان و جن و انس را....
منم «محمود و این «محمد» است، منم «عالی» و این «علی» است، منم «فاطر» و این «فاطمه» است، منم «احسان» و این «حسن» است، و منم «محسن» و این «حسین» است.
به عزتم سوگند، هر بشری به مقدار ذرّه بسیار کوچکی، کینه و دشمنی آنها را در دل داشته باشد. او را در آتش دوزخ میافکنم، یا آدم،..... این پنج تن، برگزیدگان منند، و نجات و هلاک هر کس وابسته به حبّ و بغضی است که نسبت به آنها دارد. یا آدم، هر وقت از من حاجتی میخواهی به آنها توسل کن.
و در ادامه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: ما (پنج تن) کشتی نجاتیم، هر کس با ما باشد، نجات یابد، و هر کس از ما رو گردان شود، هلاک گردد. پس هر کس حاجتی از خدا میخواهد، به وسیله ما اهل بیت از حضرت حق تبارک و تعالی مسئلت نماید.» این روایت را «شیخ الاسلام حموینی» در "فرائد"و «حافظ خوارزمی» در "مناقب" و چند تن دیگر روایت نمودهاند.
پس، انسان هادی، همان نفس قدسیِ معصوم است که از سُرادق عالم رُبوبی، برای هدایت انسان، بدین جهان میآید؛ و در واقع، حقیقت کلیه او مانند حقیقت کلیه قرآن کریم نازل میشود تا بتواند در دسترس بشر قرار گیرد، و انسانها را با «تزکیه و تعلیم»، به «هدایت اعظم» و «عبادت اکمل» و «قرب اتم» راهبر گردد و روشن است که طریقه «قرب اتم»، همانا محبت کامل است و توسل به آستانه اولیأ.
در این نگرش به منزلت انسان هادی، مشاهده میکنید که بانو چگونه با ذوق عارفانه تحلیل میشود، و راه برای نیل به آن مقام نوافلی که مقدمه آن سلوک بر وفق احکام فقهی میباشد، در پیش روست.
نهضت احیأ فکر دینی با حرکت آغازین از این گفتمان و به موازات تحول گفتمانهای ترقی در حوزه روشنفکری دینی در دو مرحله گفتمان تکاملی و توسعهای و پایه گذاریها و بازسایهای مبانی مورد نیاز معرفت شناختی، روش شناختی و فلسفی - کلامی، و مسئله شناسی و مسئله داری اجتماعی و به ویژه در دید گرفتن تعالیم کلامی - فقهی از منظر اصل اراده تغییر اجتماعی، بینش مرسوم حوزههای دینی به اصل ترقی را به گونهای بطئی، لیکن ریشه دار و ستبر و مستند، به سازمان فکری مبنا برای تدوین مستند، روشمند و نظامدار ترقی پیوند داده است. از جمله بر آمدگان این نهضت بازبینی تفسیری، برای احیای «امر آل محمد صلیاللهعلیهوآله ) استاد محمد تقی جعفری در مثل دوره تفسیر نهج البلاغه، علامه امینی در مثل کتاب گرانقدر الغدیر؛ استاد محمد تقی شریعتی در مثل کتاب امامت، علامه شهید مرتضی مطهری در مثل حماسه حسینی و استاد سید جعفر شهیدی در مثل کتاب زندگانی فاطمه زهرا علیهاالسلام و استاد محمد رضا حکیمی در مثل قیام جاودانه و نیز کلام جاودانه، علامه شهید سید محمد باقر صدر میباشد، البته جلوهدار وجهه عینی این بپاخیزی، امام خمینی قدسسره است. با این گرامیان فکر دینی از تجربه صرف روانشناختی ترقی و تعالی با خمیر مایهای از تجربه عارفانه و صوفیانه، در میگذرد و بر آنست که ولیّ بر اثر حلول و حصول آن تجربه عمیق عارفانه، مأموریت جدیدی احساس کند، انسان تازهای شود، و این انسان تازه، عالم تاره و آدم تازهای بنا کند و بر ماست که به احیای شناختی و اقدامی آن تجربه بلند که احیای مجموع جهاد و شهادتهای انسانی است، اقدام کنیم.
نگرش مرسوم و فردنگرانه از ترقی با ورود به دوره معاصر، دچار تحولی ماهوی به سوی نگره اراده تغییر اجتماعی گردید و بر پایه یک جنبش آغازین اصلاحی (جنبش اصلاحی سید جمال و هم اندیشان وی)، دو دوره عمومی نو اندیشی تکاملی و نگره توسعهای را در حوزه روشنفکری دینی شاهد بوده است. این همه موجب شکلگیری گرایش فکری جدیدی از جمله در نگرش به دین و نیز مبحث زنان گردید.
ناپاکی نسل و حادثه عاشورا
نگاهی از سر بصیرت و بینایی به حماسه سرخ حسینی، مایه توجه و تعجب انسان به واژه هایی چون «ابن» و «بنت» در گفت و گوهای مختلف بین فرماندهان و سپاهیان دو سوی نبرد است. نخست حساسیت چشمگیری برای بیننده به وجود نمی آید؛ اما با نگرشی دوباره و پرگستره، حقایقی رخ می نماید؛ از جمله آن که بهره برداری از عاشورای دیروز، برای درس آموزی و عبرت پذیری امروز و فردا و فرداها خواهد بود.
این فراز از سخن را با گفتار امام حسین علیه السلام آغاز می کنیم. آن جا که مروان با اصرار به حاکم مدینه، خواستار بیعت فوری و همراه تهدید به قتل آن حضرت شد که امام در پاسخ مروان رو به او کرد و فرمود: «یا بن الزّرقاء! انت تقتلنی ام هو؟ کذبت، واللّه و اَثَمتَ».1
ای پسر زرقاء! (زن کبود چشم) آیا تو مرا می کشی یا ولید خواهد کشت؟! دروغ گفتی، به خدا سوگند گناه کردی.
امام، صبح عاشورا خار و خاشاک و هیزم های پشت خیمه ها را آتش زد تا دشمن توان حمله از آن سو را نداشته باشد. شمر با نگاه به چنین صحنه ای، زشتی و پلیدی سیرت خویش را آشکار و رو به حضرت کرد و گفت: ای حسین! عجله کردی به سوی آتش در دنیا پیش از روز رستاخیز.
امام پس از اطمینان نسبت به گوینده سخن، که شمر است، در پاسخ به او فرمود:
«یابن راعیة المعزی انت اولی بها صِلیّا».2 ای پسر زن بزچران! تو سزاوارتری از من به ورود در آتش.
روز عاشورا به نیمه رسیده بود که امام علیه السلام با اتمام حجّت و ارایه شواهد بسیار در سخنان خود، سپاه سیه روی یزید را از قتل و خون ریزی بر حذر می داشت. اما تأثیری در دل های ناپاکان نداشت؛ از این رو، با فریادی رعد آسا در برابر دل ها و دیده های دو سپاه فرمود:
«الا انّ الدّعی بن الدّعی قد رکز بین اثنتین بین السّلّة و الذّلّة و هیهات منّا الذّلّة».3
آگاه باشید که آن زنازاده پسر زنازاده، مرا بین دو چیز مخیّر ساخته است؛ شمشیر کشیدن یا خواری چشیدن؛ هیهات که تن به ذلت دهیم.
در پی این سخن، حقیقتی ژرف و شگرف را برای تمامی انسان ها بازگو کرد و فرمود:
«یأبی اللّه ذلک لنا و رسوله و المؤمنون و حجورٌ طابت و طهُرَت و انوفٌ حمیّه و نفوسٌ ابیّه...».4
خداوند و رسول و مؤمنان برای ما خواری نپسندند و دامن های پاک که ما را پرورانده اند، شخصیت های با حمیت و مردان صاحب غیرت که هرگز به ما اجازه ندهند که طاعت فرومایگان را برکشته شدن شرافت مندانه ترجیح دهیم.
هنگامی که کاروان اسیران کربلا وارد دارالاماره، مرکز حکومت عبیداللّه بن زیاد شد، حضرت زینب علیها السلام خطاب به عبیداللّه، او را «ابن مرجانه» خواند و بنا به نقل دیگری، زید بن ارقم با مشاهده اهانت عبیداللّه به لب های سیدالشهداء علیه السلام پس از خروش و فریاد در مقابل او، برخاست و مجلس را ترک کرد و گفت:
«شما ای جماعت عرب! پس از امروز همگی برده گشتید؛ پسر فاطمه را کشتید و پسر مرجانه را امیر خود نمودید!»5
عبدالله بن عفیف نیز همچون حضرت زینب و زید بن ارقم، وقتی سخن عبیداللّه بن زیاد را شنید که می گفت: خدای را شکر که امیر مؤمنان یزید بن معاویه و حزب او را نصرت داد و دروغ گو پسر دروغ گو، حسین بن علی و پیروان او را کشت. شتابان از جا بلند شد و فریاد بر آورد: «انّ الکذّاب ابن الکذّاب انت و ابوک و الذّی ولاّک و ابوه، یابن مرجانة اتقتلون ابناء النبیین و تتکلّمون بکلام الصّدّیقین!»6
دروغ گو پسر دروغ گو، تویی و پدرت و آن کسی که به تو حکم ولایت داد، یزید و پدر او. ای پسر مرجانه! آیا فرزندان پیغمبران را می کشید و مانند راست گویان سخن می گویید؟!
زیارت عاشورا؛ آیینه ای از تأثیر نسل
فرازهای فروزان زیارت عاشورا نمایانگر آموزه های زرّین از تأثیر نسل در دو سوی سپاه کفر و حق است. در این عبارات به خوبی از عوامل تربیتی:
الف. خانواده؛ یعنی پدر و مادر
ب. محیط تعلیم و تربیت و مربّی
ج. تأثیر محیط اجتماعی و فرهنگ عمومی
به عنوان زمینه ساز ساخت و پرداخت شخصیّت افراد آگاه می شویم و گستره این تعامل را نه در زندگی محدود چندین ساله، بلکه در افقی بی کران و نامحدود تا روز رستاخیز می توان مشاهده کرد. حال با هم این عبارات عبرت آموز و پدیده های تلخ و شیرین هریک را از نظر می گذرانیم.
نخست به جلوه های جاودان شخصیّت امام حسین علیه السلام می پردازیم:
1. السّلام علیک یا ابا عبداللّه
2. السّلام علیک یابن رسول اللّه
3. السّلام علیک یابن امیرالمؤمنین و ابن سیّد الوصیّین
4. السّلام علیک یابن فاطمة سیّدة نساء العالمین
5. السّلام علیک یا ثاراللّه و ابن ثاره والوتر الموتور
در اوّلین جمله، حضرت را با کنیه مخاطب قرار داده، سلام می کنیم، دومین سلام ما «رایحه نبوّت» می دهد؛ زیرا اتصال سیدالشهداء علیه السلام را به نبوت و رسول خاتم بیان می کند تا افزون بر بیان جمال توحیدی، کمال نبوی نیز بر سلسله صفات آسمانی آن حضرت افزوده شود.
در سومین سلام به «ارتباط با امامت» حضرت اشاره می کنیم که در آن امامت علوی، سلسله جنبان باورهای ناب الهی است و در پی آن، سلام چهارم بیان می شود که اشاره به اتصال با ولایت کامل در ارتباط با برترین زنان آفرینش است.
پس از توجه به اتصال آن حضرت به چهار حلقه زرّین و زیبا و دلنشین (خدا، رسول، امام، حضرت فاطمه)، ارتباط خونین اما پرفروغ و جاودان آن عزیز را با «شهادت در راه خدا» و رسیدن به «اوج عزّت و عظمت مقام ثاراللّه» یاد آور شده است.
در بخش های دیگر زیارت عاشورا، آل زیاد، آل مروان و همه فرزندان امیّه، عبیداللّه پسر مرجانه و عمر پسر سعد بن ابی وقّاص را لعن می کنیم و می گوییم:
«لعن اللّه آل زیاد و آل مروان و لعن اللّه بن امیّة قاطبة و لعن اللّه ابن مرجانة و لعن اللّه عمر بن سعد...».
در فراز دیگر این زیارت می خوانیم:
«اللّهمّ انّ هذا یومٌ تبرّکت به بنو امیّة و ابنُ آکلة الاکباد اللعین بن اللعین علی لسانک و لسان نبیّک صلّی اللّه علیه و آله فی کلّ موطن و موقف وقف فیه نبیّک صلّی اللّه علیه و آله، اللّهمّ العن اباسفیان و معاویة و یزید بن معاویه علیهم منک اللعنة ابدالابدین و هذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان بقتلهم الحسین صلوات اللّه علیه، اللّهمّ فضاعف علیهم اللعن منک و العذاب».
پروردگارا! همانا این روز، روزی است که تبرّک جستند به این روز بنی امیه و فرزند هند جگرخوار، آن یزید ملعون فرزند ملعون بر زبان تو و بر زبان پیامبرت در هرجا و هر موقف و هر منزل که در آن، پیامبرت توقف داشت ـ که درود خدا بر او باد.ـ خدایا! لعنت فرست بر ابوسفیان و معاویه و یزید فرزند معاویه؛ بر آنان باد از طرف تو لعنت ابدی و جاوید و همیشگی. و این روزی است که آل زیاد و آل مروان شادی می کنند در این روز به خاطر کشتن [امام] حسین که درودهای خدا بر او باد؛ خدایا! لعن و نفرین و عذابت را بر آنان چند برابر کن.
در این دو بخش از زیارت با توجّه به واژه های «بنو»، «ابن» و «آل» عامل نخست و بسیار مهم و تأثیر گذار شخصیت افراد، یعنی دامان پدر و مادر و کانون خانه و خانواده ترسیم شده است و چهره زشت و ناپسند افراد منفی و منفور کربلا از این بُعد شخصیّتی نمایان گشته است.
همان گونه که پیشتر با «ابن آکلة الاکباد» یعنی یزید و «ابن راعیة المعزی» یعنی شمر آشنا شدیم؛ شایسته است پیش از هر سخنی، نسبت به گذشته شوم این افراد آشنا شویم و اشارات و کنایات سخنان امام حسین علیه السلام و زیارت عاشورا را با نگاهی محقّقانه به دست آوریم.
یزید کیست؟
«میسون»، مادریزید، زنی ناشایست بود که طبق گواهی بسیاری از منابع تاریخی، از راه نامشروع یزید را به دنیا آورد؛ گرچه معروف آن است که معاویه پدر یزید است.
افراد قبیله «میسون» مسیحی بودند و تمامی قبیله او مسلمان نشدند. بدین خاطر پس از آن که معاویه از میسون جدا شد و یزید را به طایفه میسون فرستاد، افزون بر اخلاق ظاهری بادیه نشین و صحراگزینی در یزید همچون علاقه به شکار، اسب سواری، تربیت حیوانات و بازی با سگ و میمون، از تربیت خاصّ مسیحیان تأثیر پذیرفت و از این رو شراب خواری، رقص، غنا، سگ بازی و خوش گذرانی جزء طبیعت وجودی وی در آمد.
علاقه چشم گیر یزید به شعر و شعرسرایی و توصیف می، می گساری و معشوقه در اشعار او بیانگر روحیه ای به دور از سیاست و حکومت است. او از شجاعت، دلاوری و رزم های مشهور قبیله ای بهره ای نداشت و از ویژگی های گذشتگان خود همچون «عتبه» و «ولید» و یا عموی خود «شیبه» به کلّی دور بود؛ اما از نظر عیّاشی، خوش گذرانی، لهو و لعب شیفتگی خاصّی از خود نشان می داد.
از اشعار او این شعر است که:
وأجلس علی دکة الخمار و اسقینا دع المساجد للعبّاد تسکنها
و للمصلّین لادینا ولادنیا ان الذی شربا فی سکره طربا
مساجد را برای عابدان بگذار تا در آن سکنی گزینند و خود بر دکان شراب فروش نشین و به ما شراب بده. آن کس که شراب نوشد، در حالت خماری به طرب پردازد؛ در حالی که نمازگزاران نه دین دارند و نه دنیا.
عبیداللّه بن زیاد کیست؟
عبیداللّه در زمان حادثه عاشورا والی کوفه بود که شهادت امام حسین علیه السلام و یاران او به دستور وی انجام گرفت. ابن زیاد را «ابن مرجانه» هم می گویند؛ زیرا نام مادر او کنیزی زناکار و مجوسی به نام «مرجانه» بود. پس از عاشورا که اسرای اهل بیت علیهم السلام را در کوفه وارد دارالاماره کردند، حضرت زینب علیها السلام خطاب به ابن زیاد، او را «ابن مرجانه» خواند که این، اشاره به نسب ناپاک او بود و رسواگر حاکم مغرور کوفه.
عبیداللّه از سرداران مشهور اموی بود که در سال 54 هجری از طرف معاویه به حکومت خراسان گمارده شد و در سال 56 از آنجا عزل و به حکمرانی بصره منصوب گردید. پس از مرگ معاویه و روی کار آمدن یزید و با حرکت مسلم بن عقیل به سمت کوفه، با حفظ سمت، والی کوفه نیز شد و اوضاع را تحت کنترل در آورد و مسلم بن عقیل را به شهادت رساند و پس از آن، فرمان قتل سید الشهدا علیه السلام و یاران او و اسارت اهل بیت علیهم السلام را به عمر بن سعد ـ که فرمانده سپاه کوفه در کربلا بود ـ داد.7
عبیداللّه، فرزند زیاد بن ابیه است؛ زیاد کسی بود که به خاطر ارتباط فراوان مردان با مادرش، کسی نتوانست نسب او را مشخص کند و نام پدر وی را ذکر کند. از این رو، او را زیاد پسر پدرش (زیاد بن ابیه) می نامیدند. معاویه می کوشید این حلقه مفقوده را مشخص کند و زیاد را از این ننگ دور سازد. بدین خاطر، او را زیاد بن ابی سفیان خطاب کرد. اما اقبال و استقبال از سوی عموم آشنایان با تاریخ خانوادگی زیاد، صورت نگرفت و باز هم او را زیاد بن ابیه می نامیدند.
عمر بن سعد کیست؟
سعدبن ابی وقّاص از صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و از اصحاب شورا است و از بزرگان عصر خود محسوب می شد. در این که نسب او چگونه بوده است، بین مورّخان اقوالی وجود دارد. امّا آنچه در باره سعد گفتنی است، آن است که با رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و امامت امیرمؤمنان علی علیه السلام با اعتراف به حقّانیت و برتری آن حضرت، از همراهی و یاری امام سرباز زد و از منافقان عصر خود گردید.
روزی که معاویه طواف خود را پایان رسانید، سعد بن ابی وقّاص همراه او بود. وی با سرعت بسیار خود را به دارالندوه رساند و سعد را بر جایگاه خود نشاند و به توهین و لعن امیرمؤمنان علی علیه السلام پرداخت. سعد به نشانه اعتراض، خود را از معاویه دور کرد و گفت:
«اگر در من یک خصلت از خصال علی علیه السلام بود، محبوب تر بود برای من از هرچه آفتاب بر او تابیده باشد».
سپس به دامادی علی علیه السلام برای رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، فرزندانی چون حسن و حسین علیهما السلام ، سخن پیامبر در روز خیبر در باره علی علیه السلام و کلام رسول خدا در غزوه تبوک نسبت به جایگاه علی علیه السلام برای او همانند هارون برای موسی، اشاره کرد و آرزوی یکی از این صفات را می کرد.
معاویه با شنیدن سخنان سعد، حرکت زشتی از خود نشان داد و رو به او کرد و گفت:
«تاکنون لئیم تر از امروز نبودی. پس چرا علی را یاری نکردی و از بیعت با او کوتاهی ورزیدی؟! اگر من از پیامبر همان را می شنیدم که تو شنیده ای، همانا خادم علی بودم تا زنده بودم!»8
به هر روی، عمر بن سعد فرزند چنین مرد منافقی است. و ویژگی های روحی و روانی ناشایستی نسبت به خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از پدر به ارث برده بود؛ به گونه ای که جزء سرشت وی گردیده بود.
روایت شده است که روزی علی علیه السلام به هنگام ایراد خطبه، فرمود: «سلونی قبل ان تفقدونی»؛ بپرسید از من پیش از آن که مرا نیابید.
سعد بن ابی وقّاص سؤال کرد: یا علی! به من خبر ده که تعداد موهای سر و ریش من چقدر است؟
امام پاسخ داد: سؤالی کردی که خلیل من رسول خدا خبر داده بود که تو از من می پرسی و نیست در سر و ریش تو مویی مگر این که در ریشه آن، شیطان نشسته است و در خانه تو بزغاله ای است که فرزند من حسین را می کشد!9
شمر کیست؟
برای شمربن ذی الجوشن اسم های دیگری چون اوس یا شرحبیل نیز ذکر شده است. او را ذی الجوشن، صاحب زره وجوشن می گفتند؛ زیرا سینه او برآمده بود و همانند سپری بسته شده نشان می داد. او نخست از یاران علی علیه السلام در جنگ صفین و از فرماندهان شجاع و نامدار کوفه بود که در کنار حسن و حسین و در رکاب امام علیهم السلام حاضر بوده است. اما سرشت ناپاک او به خاطر عمل زشت مادرش بر محیط و آداب الهی و اجتماعی چیره شد و سرانجام در لشکر عبیداللّه بن زیاد قرار گرفت.
روزی مادر شمر که زن بزچرانی بود و در بیابان به کار خود مشغول بود، از چوپانی که از کنار او می گذشت، تقاضای آب کرد تا با آن رفع عطش کند. چوپان تقاضای شیطانی خود را شرط دادن آب قرار داد و او نیز پذیرفت و از این طریق، نطفه شمر منعقد شد.10 از این رو امام حسین علیه السلام در روز عاشورا خطاب به او فرمود:
«یابن راعیة المِعْزی»؛ ای پسر زن بزچران!
تأثیر محبّت اهل بیت در زندگی
زیارت «جامعه کبیره»، دفتر معرفت امام شناسی است که آینه ای پرگستره از معارف نبوی و علوی در برابر دیده شیفتگان قرار می دهد. در فرازی از این زیارت چهار ویژگی برتر برای صاحبان ولایت می یابیم: و جعل صلاتنا علیکم و ما خصّنا به من ولایتکم:
1 ـ طیّباً لخلقنا
2 ـ و طهارةً لاَنفسنا
3 ـ و تزکیة لنا
4 ـ و کفّارة لذنوبنا
(خداوند) درود و صلوات ما را بر شما و ولایت شما را بر ما مایه:
1 ـ پاکی خلقت ما
2 ـ طهارت جان و دل ما
3 ـ تزکیه و تهذیب ما
4 ـ کفّاره گناهان ما قرار داد.
اهل بیت و معصومان علیهم السلام در اوج این طهارت و پاکی قرار دارند و پروردگار پرمهر، خود براین حقیقت مهر تأیید زده و فرموده است:
«انّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت و یطهّرکم تطهیراً»؛ همانا خداوند می خواهد آلودگی را از شما خاندان (پیامبر) بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.
در زیارت «وارث»، بنیان خلقت اهل بیت علیهم السلام به گونه ای شفاف ترسیم شده است؛ زیرا خطاب به امام حسین علیه السلام چنین می گوییم:
«اشهد انّک کنت نوراً فی الاصلاب الشامخة و الارحام المطهرة لم تنجّسک الجاهلیة باَنجاسها ولم تلبسک من مدلهمّات ثیابها...».
شهادت می دهم که تو نوری بودی در پشت های با رفعت پدران و رحم های پاک مادران که جاهلیت، شما را نیالود و لباس تیره و تار ناپاکی به پیکرجان شما نپوشانید...
شهادت می دهم که تو نوری بودی در پشت های با رفعت پدران و رحم های پاک مادران که جاهلیت، شما را نیالود و لباس تیره و تار ناپاکی به پیکرجان شما نپوشانید...
در پی این شهادت، نگاهی پربصیرت و بینش به معصومان می کنیم و با چنین نگرشی می گوییم:
«صلوات اللّه علیکم و علی ارواحکم و علی اجسادکم و علی اجسامکم و علی شاهدکم و علی غائبکم و علی ظاهرکم و علی باطنکم و رحمة اللّه و برکاته».
درود و صلوات خدا بر شما و بر ارواح شما و اجساد شما و اجسام شما و بر شاهد شما و بر غائب شما و بر ظاهر شما و بر باطن شما و رحمت الهی و برکات او بر شما باد.
این صفات تابناک سبب گردید که امام حسین علیه السلام در روز عاشورا به «حجورٌ طابت و طهرت»؛ دامان پاک و طاهر مادر خود اشاره کند. به یقین معرفتی این چنینی مایه و سرمایه پندار و گفتار شیعیان و شیفتگان در دعای «ندبه» است که به آخرین ذخیره الهی، حضرت مهدی(عجّ) رو می کنند و او را برترین مخلوقات یا «صدرالخلائق» می نامند و با واژه های پرمهر می گویند:
«این صدرالخلائق ذوالبرّ والتقوی، این ابن النبی المصطفی و ابن علیّ المرتضی و ابن خدیجة الغرّاء و ابن فاطمة الکبری»
کجاست بهترین مخلوقات که صاحب نیکی و پرهیزکاری است؟ کجاست پسر پیامبر برگزیده الهی و فرزند علیّ مرتضی و پور خدیجه سپیدرو و پسر فاطمه بزرگ و بزرگوار؟
چون به این بخش می رسیم، دعای ندبه حالت خطاب و درود به خود می گیرد و ما به طور مستقیم به حجّت الهی، حضرت ولیّ عصر(عجّ) رو می کنیم و می گوییم:
«بأبی انت و امّی و نفسی لک الوقاء و الحمی یابن السادة المقرّبین یابن النجباء الاکرمین یابن الهداة المهدیین یابن الخیرة المهذبین، یابن القطارفة الانجبین یابن الاطائب المطهرین یابن الخضارمة المنتجبین یابن القماقمة الاکرمین...».
پدرم و مادرم و جانم فدای توباد و سپر بلای وجودت ای پسر بزرگ مردان مقرّب! ای پسر نجیبان مکرّم! ای پسر راهنمایان راه یافته! ای پسر برگزیدگان پاکیزگان! ای پسر بزرگ مردان بانجابت! ای پسر پاکان پاکیزگان! ای پسر سروران برگزیدگان! ای پسر رؤسای باکرامت...
________________________________________
1- مقتل ابومخنف، ص 16 و 17.
2- همان، ص 221.
5- همان، ص 363.
6- همان، ص 369 و لهوف، ص 188.
7- ر.ک: سفینة البحار، ج 1، ص 580؛ معارف و معاریف، ج 4، ص 1530؛ دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 3، ص 640 و فرهنگ عاشورا، ص 305.
8- شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشور، ج 1، ص 370 و 371، به نقل از مروج الذهب، مسعودی.
9- امالی، شیخ صدوق، مجلس 28، ش 6؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 350 و 351 و بحارالانوار، ج 44، ص 256، ح 5.
10- بحارالانوار، ج 45، ص 5، 31، 56 و 336؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 237 و شفاءالصدور، ج 1، ص 378 ـ 375.
11- کفشهای مکاشفه، ص 205 و 206.